ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 01.05.2006, 20:28
معيارهای پوششِ تن برای مسلمانها چيست؟

دكتر اميرحسين خنجی
http://www.irantarikh.com
دوشنبه ١١ ارديبهشت ١٣٨٥

[عنوان اصلی مقاله: معيارهای پوششِ تن برای مسلمانها چيست؟ و پوشش اسلامی چه ويژگی‌هائی دارد؟]


بيست و هفت سال است كه در ايران سخن از ضرورت «مراعات حجاب اسلامی» می‌رود؛ ولی تا امروز نه كسی توانسته معياری برای آنچه «حجاب اسلامی»اش نامند ارائه كند، و نه تلاشهای مراكز سركوبِ جمعی موفق به وادار كردن مردم به رعايت دستورهائی شده كه گهگاه به‌طور شفاهی و همراه با ارعابِ تبليغی برای نوع پوشش صادر می‌شود.
ولی آيا مقوله‌ئی كه دركشور ما تحت عنوانِ «حجابِ اسلامی» برزبانها انداخته‌اند را می‌توان با مراجعه به متونِ فقهی و سنتهای اجتماعی مسلمانها درزمان پيامبر اكرم و جانشينانش تعريف و تبيين كرد؟

١- تعريف حجاب:
«حجاب» در زبان عربی و هم در زبان قرآن نه رختِ پوشش بدنِ انسان بلكه پرده‌ی خانه و سكونتگاه است. در قرآن ضمن سخن از چه‌گونگی باردار شدنِ مريم عذرا گفته شده كه از شهر بيرون رفت و در سمتِ شرقی شهر يك «حجابی» دور از مردم برخود زد (اِنتَبَذَت مِن اَهلِها مَكانًا شَرقِيًّا، فَاتَّخَذَت مِن دونِهِم حِجابًا). و ضمن سخن از وضعيتِ دوزخيان و بهشتيان در قيامت گفته شده كه ميان دوزخی‌ها و بهشتی‌ها «حجاب» است (وَ نَادَى أَصحَابُ الجَنَّه‌ی أَصحَابَ النَّارِ … وَ بَينَهُمَا حِجَابٌ). و به اصحاب پيامبر دستور داده شده كه وقتی به‌درِ خانه‌ی پيامبر برويد كه از زنهای پيامبر چيزی را بخواهيد، «از پشتِ حجاب» با آنها حرف بزنيد (وَ إِذَا سَألتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسألُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ). و زمين را برای خورشيدِ غروب‌كرده «حجاب» ناميده است (… حَتَّى تَوَارَت بِالحِجابِ). ولی درهيچ جای قرآن «حجاب» برای پوشش تن به‌كار نرفته است. اما در قرآن براي پوشش تن واژه‌ی «سِتر» آمده است (… وَجَدَها تَطلُعُ عَلَى قَومٍ لَم نَجعَل لَهُم مِن دُونِها سِترًا).
پس حجاب يك پرده‌ی ضخيمی است كه وقتی كشيده شود كسی كه دراين‌سو است نمی‌داند كه در پشتِ آن چيست و چه می‌گذرد. ولی «ستر» چيز ديگری است، و پرده‌ی نازكی است كه بر جسمی كشيده شده است، و آن جسم در عين آنكه دربرابر ديدگان است كاملا مكشوف نيست، بلكه به وسيله‌ی ستری كه بررويش كشيده شده است قابل تعريف است. لذا ما اگر بگوئيم كه زن بايد حجاب داشته باشد، معنای سخنمان اين است كه زن بايد از ديدها نهان باشد و كسی از او خبر نداشته باشد. ولی وقتی می‌گوئيم كه بايد سِتر داشته باشد مفهوم ديگری را منظور می‌كنيم كه پوشيده بودنِ بدنش باشد. به همين سبب است كه فقهای اوليه برای پوشش بدن واژه‌ی «سِتر» به‌كار برده‌اند نه «حجاب»؛ زيرا كه تدوين كنندگان اوليه‌ی احكام فقهی تفاوت «حجاب» و «سِتر» را به‌خوبی می‌شناخته‌اند، و لذا اين‌دو را درهم‌آميخته نمی‌يابيم. همه‌ی مدعيانِ فقاهت كه بعدها حجاب را برای پوشش بدن به‌كار برده‌اند منظور خاصی داشته‌اند كه چيزی بسيار بالاتر از سِتر بوده تا حدی كه زن را برخلاف زنهای دوران پيامبر دور از ديد مردهای بيگانه نگاه می‌داشته است؛ حال آنكه بسياری از زنها در زمان پيامبر در بازارها كالا می‌فروختند، عموم زنها دوشادوشِ مردها در اغلب فعاليتهای اجتماعی شركت داشتند، زنها دارای مالكيت شخصی بودند، آنها كه ثروتی داشتند دارای كنيز و غلام بودند كه خودشان خريده بودند (و البته ثروتمندها، هم در ميان مردها و هم در ميان زنها، بسيار اندك بودند)؛ و زنها ازچنان آزاديهائی برخوردار بودند كه سوار بر خر در شهر می‌رفتند، و گاه اتفاق می‌افتاد كه يك زنِ بيوه در كوچه‌ئی از مردی خواستگاری كند؛ كه اين آخری را می‌توانيم در رسمِ «هبه‌ی نفس» بازبخوانيم كه تا آخرين سال حيات پيامبر رواج داشته است، و درقرآن نيز سخن از «اِمرأه وَهَبَت نَفسَها لِلنَّبِی» رفته، كه داستانش را اهل سيره آورده‌اند.

٢- لباس عربها در زمان پيامبر اكرم:
عربها در زمان پيامبر در بخش اعظم عربستان، به‌سبب فقر عمومی، معمولا پوشش درستی نداشتند، بسيار بودند زنهائی كه جز يك‌دست رخت نداشتند، و بسيار بودند زنهائی كه نيمه‌برهنه بودند؛ حتی گزارشهائی ازآن‌زمان برجا مانده كه نشان می‌دهد برخی از زنها به‌هنگام طوافِ كعبه با تنِ برهنه درميان جمع طواف كنندگان بوده‌اند. (البته اين مربوط به زمانی است كه مردم مكه هنوز مسلمان نشده بوده‌اند.) يك بيت شعر از يك زنِ آن‌روزگار برای ما برجا مانده كه می‌گويد: «اليَومَ يَبدو بَعضُهُ اَو كُلُّهُ، وَ ما بَدا مِنهُ فَلا اُحِلُّه» (امروز برخی ازآن يا همه‌اش ظاهر خواهد شد، و آنچه ازآن هويدا است حلالش نمی‌كنم)؛ و اشاره‌ی او به پس و پيشِ خودش است كه چون برهنه‌ی برهنه در ميان جمعِ مردها و زنها مشغول طواف بوده با دستهايش پس و پيش خودش را گرفته بوده و اين شعر را به شوخی با صدائی بلند گفته تا ديگران بشنوند، و ديگران شنيده‌اند و برای ما وارد كتابهای ادب و تاريخ شده است. در پايان سال نهم هجری پيامبر دستور داد كه دركنار كعبه بانگ بزنند كه ازاين‌پس كسی نبايد با تنِ برهنه درميان جمعِ طواف‌گرانِ كعبه باشد (وَاَن لا يَطوفَ بِالبَيتِ عُريان). نيمه‌برهنه بودنِ مردان و زنان طوايفِ بيابانگرد كه جز شير شتر و جانورانِ كوچكِ كويری چيزی برای خوردن نمی‌يافتند و هيچ درآمدی نداشتند، يك امر معمولی بود كه حتی تا قرنها بعد از اسلام نيز برحالِ خود بود؛ و اين وضعيتِ همگاني از ايمان و اسلام و پارسائیِ آنها نمی‌كاست.
پاهای مردها و زنها معمولا هميشه تا مچِ پا از زير لباس بيرون بوده، آستينهای مردها معمولا كوتاه و گشاد بوده و بخش اعظم دستها بيرون بوده است. روايتهای بسياری درباره‌ی پيامبر می‌گويند كه وقتی دستهايش را برای دعا بلند كرده سفيدی زير دستش ظاهر شده است؛ يعنی آستينِ كوتاه گشادش همراه دستهايش بالا رفته به شانه‌اش رسيده و زيرِ دستش هويدا شده است. زنها در زمان پيامبر عمومًا نعلينی دوبندی برپا می‌كرده‌اند، و ازاين‌رو انگشتها و پشت و مچِ پاهايشان كاملا بيرون و در معرضِ ديد بوده است.
نيمه‌برهنه بودنِ دختربچه‌ها در زمان پيامبر در گزارشهای مورخانِ تاريخ اسلام قابل مطالعه است. دخترهای هشت‌نُه ساله معمولا يك تكه پوستِ بز برميانشان بسته می‌شد كه «حَوف» می‌ناميدند، و به‌شكل لُنگيته بود. عايشه در يادآوری روزهای خواستگاری پيامبر از خودش می‌گويد كه حوف برميان داشتم (فَتَزَوَّجِنی وَ عَلَی حَوف). لباس بسياری از دختربچه‌ها همين بود و جز اين پوششی نداشتند. مردانی كه می‌توانستند پشم شتر و موی بز برای تهيه‌ی لباسِ بزرگسالهای خانواده‌شان فراهم آورند معمولا از خوشبختها بودند. و كسانی كه می‌توانستند جامه‌ی كرباسی از بازار بخرند ثروتمندها بودند. دوختن و آستين‌دار و پاچه‌دار كردنِ لباس نزد عربهای بخش اعظمِ عربستان درآن‌زمان يك امرِ نُدرتی بود. آنچه لباس عادی را تشكيل می‌داد اغلب دوتكه‌ی پارچه بود كه يكی برتن می‌پيچيدند و «رداء» ناميده می‌شد، و ديگری بر كمر می‌پيچيدند و «اِزار» نام داشت. اين اِزار و رداء همان است كه اكنون حاجی‌ها در مراسم حج بر تن می‌كنند. اين لباس سنتی از همان زمان برجا مانده است تا همان‌گونه كه حج و مراسمش بی‌تغيير مانده‌اند لباس رسمی نيز بدون تغيير مانده باشد و همچون لباسِ آن روزگاران باشد. يك چادرِ گشادِ پشمی يا موئين نيز برای پوششِ سراسرِ بدن داشتند كه «بُرد» نام داشت و هم برای مردها بود و هم زنها. اينكه زنهای مدينه در آن‌زمان بُرد داشته‌اند كه پارچه‌ی مستطيل‌شكلی شبيه چادر خوابِ بوده را ما از گزارش واقدی درباره‌ی جنگ خيبر می‌دانيم كه می‌گويد پيامبر بُردِ سياهرنگِ عايشه را برسرِ دار زده پرچم كرد و به دست علی ابن ابی‌طالب داد؛ و اسم پرچمِ او عقاب بود. مردان يا زنانی كه علاوه براينها يك تكه‌ی پارچه‌ی يك‌ونيم دومتری برای پوشيدن سر و صورتشان دربرابر گرد و خاك بيابان داشتند از ثروتمندها و اشراف بودند. اين تكه پارچه كه اگر برسر می‌افكندند مَعجَر، و اگر برسر می‌پيچيدند عِمامَه ناميده می‌شد، همان عمامه‌ئی است كه ما اكنون نوع پيشرفته‌اش را می‌بينيم و می‌شناسيم. همچنين زنها معمولا يك جامه‌ی گشاد داشته‌اند كه جِلباب ناميده می‌شده است. جِلباب را دربر می‌كرده‌اند و به‌هنگام خواب نيز سركش می‌كرده‌اند. بسيار بوده‌اند زنهائی كه اين تنها پوشششان بوده است و زيرِ جِلبابشان هيچ پوشش ديگری نداشته‌اند. مثلا در گزارش رخداد بنی‌قينقاع (كه داستانی دارد) می‌خوانيم كه يك زن مغازه‌دارِ مسلمانِ اهل مدينه در بازار بنی‌قينقاع بساطش را پهن كرده نشسته بود و كالاهايش را عرضه می‌كرد، و يك يهودی كه دكه‌اش دركنارِ او بود رفت پشت سرش نشست و بی‌خبرِ او لای پشتِ جامه‌ی او را گره زد، و او وقتی برخاست عورتش مكشوف شد و جيغ زد، … (تا آخر داستان). كسانی كه جامعه‌ی عربستان را در چهار دهه‌ی پيش ديده‌اند يادشان هست كه «جلباب» يك جامه‌ی گشادِ نازك چهارگوش بدشكلی بود كه گريبان گشادی داشت و بيشتر به‌شكل يك گونی گشاد بود تا شكل پيراهن. ولی ديری است كه به‌خاطر زشت بودنش از جوامع شهری رخت بربسته است، و شايد فقط پيرزنهای سنتی در خانه‌ها داشته باشند.

٣- دستور پوشش تن به زنها در قرآن:
يك آيه‌ی قرآن به پيامبر دستور می‌دهد كه به زنهای خودش و زنهای مؤمنين ياد بدهد كه جلبابشان را چه‌گونه بپوشند:
«يَا اَيُّها النَّبِی قُل ِلأزوَاجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِسَاءِ المُؤمِنِينَ يُدنِينَ عَلَيهِنَّ مِن جَلاَبِيبِهِنَّ. ذَلِكَ أدنَى اَن يُعرَفنَ فَلاَ يُؤذَينَ. وَ كَانَ اللهُ غَفُورًا رَحِيمًا.» (آيه‌ی ٥٩ سوره‌ی احزاب)
ترجمه: «ای پيامبر! به زنها و دخترانت و زنهای مؤمنين بگو كه جِلبابهايشان را اندكی پائين بكشند. اين بهترين راه است برای آنكه شناخته شوند، و اذيت نگردند. خدا آمرزگار و مهرورز بوده است.»

نزول اين رهنمود يك سببی و داستانی دارد كه مربوط است به اذيت شدن يكی از زنهای پيامبر، دقايقی پس از غروب خورشيد در كوچه توسط عمر ابن خطاب، و رسيدنِ خبرش به‌گوشِ پيامبر. (زنهای پيامبر البته با چراغ و با كنيز براي قضای حاجت بيرون می‌رفته‌اند؛ و اين‌را ما از داستانِ اِفكِ عايشه می‌دانيم.)
چنانكه می‌بينيم، در اين آيه گفته شده كه زنها طوری جلبابشان را بپوشند كه كسی‌كه آنها را می‌بيند بشناسدشان و آنها را اشتباهی به‌جای زنانی تصور نكند كه به‌آنها نظر دارد (ذلك اَدنَی اَن يُعرَفنَ، فَلا يُؤذَين). عبارتِ «ذلك اَدنَی اَن يُعرفنَ» صريح و آشكار می‌گويد كه بهتر است كه زنها وقتی ازخانه بيرون می‌روند طوری باشد كه كسی‌كه می‌بيندشان بشناسدشان تا اذيت نشوند. شايد بعضی‌ها علاقه داشته باشند كه از اين آيه مفهوم چادرپيچ كردنِ سراسر بدن را استنباط كنند؛ و حتی يكی از مجتهدان قم كه ترجمه‌ی فارسي عاميانه‌ئی از قرآن را منتشر كرده، «جلباب» را «سرانداز گشاد» ترجمه كرده است تا آن‌را با چادر تطبيق بدهد. همين بزرگوار است كه همين هفته گفته: «حجاب از اصول دين ما است»، و يك اصل نوينی را بر اصول دين افزوده است. (اين سخنش در نشريات كشور نيز منتشر شده است. تا باز چه اصلی را بر اصول دين بيفزايند؟!)
در اوائل قرن چهارم هجری كه طبری تفسيرش را در بغداد می‌نوشته برسرِ برداشتِ مفسرين از «يُدنين علَيهِنَّ مِن جَلابيبِهِنَّ» اختلاف نظر وجود داشته، و طبری بدون آنكه برداشت خودش را بگويد از زبان ديگران روايتهائی را نقل كرده كه می‌گفته‌اند منظورِ اين بخش از آيه آن است كه زنها بال جلبابشان در روی سرشان را تا روی پيشانی‌شان پائين بكشند. توجيهش را نه خودِ طبری بلكه از زبان اينها آورده كه گفته‌اند منظور قرآن آن بوده كه زنهای آزاده وقتی به‌جائی می‌روند پوشششان طوری باشد كه تفاوتشان با كنيزها معلوم باشد، و مردمی كه در راهشان قرار می‌گيرند بدانند كه اينها شوهردارند و نبايد كنيز بپندارندشان و دنبالشان كنند.
ولی همين توجيه يك تناقضی را درخود دارد، و آن اينكه ما می‌دانيم كه در زمانِ پيامبر كه حتی لباس ساده هم به علتِ گران بودنش برای مردم مدينه يك كالای اشرافی بوده، كنيزها رخت درست و حسابی نداشته‌اند و اغلبشان ژنده‌پوش و نيمه‌برهنه بوده‌اند و تمايزشان با زنهای شوهردار كاملا قابل درك بوده است. ديگر آنكه قرآن می‌گويد كه زنها بايد جلبابشان را اندكی پائين بكشند تا هركه آنها را می‌بيند بتواند شناسائی‌شان كند. اكر سراسرِ بدنِ زن در درونِ چادر باشد چه‌گونه كسی‌كه اورا از دور می‌بيند تواند شناخت؟ آيا می‌شود تصور كرد كه هم به زنان دستور داده شده كه جلبابتان را بايد طوری برسرتان اندازيد كه هركس شما را ازدور می‌بيند بشناسد، و درعين حال به آنها دستور داده شده كه چادرتان را طوری برخودتان بپيچيد كه چشم كسی به سر و رويتان نيفتد؟
شايد اين بخش از آيه را بشود با اين حكم فقهی مقايسه و تفسير كرد كه می‌گويد زن وقتی برای خريد و فروش كالا در بازار است بايد رويش باز باشد تا كسی‌كه با او داد و ستد می‌كند بشناسدش.

٤- دستور مراعات عفت عمومی در قرآن:
درباره‌ی مراعاتِ عفتِ عمومی، طی دو آيه چنين توصيه شده است:
«به مردهای مؤمن بگو تا چشمانشان را فرازير كنند و شرمگاههايشان را نگهبان باشند، اين برايشان پاكيزه‌تر است. خدا ازآنچه می‌كنند باخبر است. و به‌زنهای مؤمن بگو تا چشمهايشان را فرازير كند و شرمگاههايشان را نگهبان باشند، و زيورهايشان را در معرض ديد قرار ندهند مگر آنچه در معرض ديد است. و خِمارهايشان را بر گريبانهايشان بزنند. و زيورهايشان را در معرض ديد قرار ندهند مگر برای شوهرانشان يا پدرانشان يا پدران شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنهايشان يا غلامهايشان يا مردهای وابسته به‌خودشان كه نياز جنسی ندارند، يا كودكانی كه هنوز درباره‌ی عورتِ زنها چيزی نمی‌دانند. و پاهايشان را به زمين نزنند كه زيورهائی كه مخفی داشته‌اند شناخته گردد. همه‌تان به خدا برگرديد ای مؤمنان! شايد رستگار شويد.» (آيه‌ی ٣٠و٣١ سوره‌ی نور)

اگر در اين آيه به عبارت «مگر زيورهائی كه در معرض ديد است (اِلاّ ما ظَهَرَ مِنها)» توجه كنيم، آنگاه درك خواهيم كرد كه منظور از پوشيده بودنِ بدنِ زنان چيست؛ و برخی از مشكلها كه درباره‌ی پوشش زنها برايمان پيش می‌آيد را با توجه به همين آيه حل كنيم. «ما ظَهَر مِنها» آيا گوشوار است؟ آيا دستبند است؟ آيا خلخال است؟ آيا گردن‌بند است؟ كدام‌يك از زيورهای زنها است كه در زمان پيامبر به طور معمولی درمعرض ديد بوده است؟
«زينت» كه در اين آيه آمده (و من «زيور» ترجمه كردم)، در زبان قرآن هم به‌معنای «زيور» آمده است هم به‌معنای «آذين». «زينت الله» زيورِ و تجملاتِ زندگی است كه در قرآن گفته شده خدا برای بندگانش ايجاد كرده است تا آزادانه مورد استفاده قرار دهند (آيه‌ی ٣٢ سوره‌ی اعراف). و گفته شده كه اسب و قاطر و خر علاوه بر اينكه سواری‌اند «زينت»اند (آيه‌ی ٨ سوره‌ی نحل). و گفته شده كه مال و اولاد «زينت» زندگی‌اند (آيه‌ی ٤٦ سوره‌ی كهف). و «يَومُ الزّينَه» روز آذين‌بندی و جشن است كه روز عيد سالانه باشد (آيه‌ی ٥٩ سوره طه). و گفته شده كه ستاره‌ها «زينتِ» آسمانند (آيه‌ی ٦ سوره‌ی صافات). در توصيه‌های بالا «زينت» همان زيورهای معمولی است كه زنها بر زلف و دست و گردن و سينه و مچِ پاهايشان قرار می‌داده‌اند؛ و می‌بينيم كه «آنچه در معرض ديد است» از ضرورتِ پنهان داشتن مستثنا شده است (اِلاّ ما ظَهَرَ مِنها). جای هيچ جدالی نيست كه «ما ظَهَرَ مِنها» زيورهای روی چادر نيست؛ زيرا كه هيچ زيوری روی چادرِ زنانه آويخته نمی‌شود.
مسئله‌ی ديگر در اين آيه دستور زدنِ خِمار برگريبان است (وَليَضرِبنِ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُيوبِهِن). گريبانِ زن ما می‌دانيم كه كجا است؛ و حكمتِ پوشيده داشتن اين نقطه‌ی حساس و تحريك‌انگيز از بدنِ زن را نيز می‌شناسيم. «خِمار» همان تكه پارچه‌ی مستطيل‌شكلی است كه در زبان فارسی «واشامه» ناميده می‌شود. خمارِ زنها معمولا نازك و نسبتا شفاف بوده. در گزارشی در كتابِ «طبقات ابن سعد» از خمارِ يك زنی به‌نامِ‌ حفصه دختر عبدالرحمان ابن ابوبكر در خلافت معاويه سخن به‌ميان آمده كه به ديدنِ عايشه رفت و خِمارش نازك بود به‌گونه‌ئی كه گريبانش از زيرِ خمارش هويدا بود. درباره‌ی خِمار عايشه نيز چندين‌جا گفته شده كه بنفش مايل به سياه بود؛ ولی از كلفتی و نازكيش سخنی نيامده است. در زمان ظهور اسلام بعضی از مردها نيز خِمار داشته‌اند. ِخمار را بر شانه يا برسر می‌افكنده‌اند و دوسويش را تا روی سينه می‌كشيده‌اند (و همان است كه اكنون در عربستان غطره و در عراق چفيه گويند). خِمارِ مرد نشانه‌ی برجستگی او بوده، زيرا معلوم می‌داشته كه او ثروتمند است. بعضی از مردها كه معمولا هميشه خِمار داشته‌اند صفت «ذوالخِمار» می‌گرفته‌اند (يعنی دارنده خِمار). عربها در زمان پيامبر اكرم به‌علتِ فقرِ همگانی‌شان اغلب سربرهنه بوده‌اند و معمولا گيسو می‌بافته‌اند. رواياتی نيز نشان می‌دهند كه پيامبر اكرم موی بلند داشته و گاه چهارگيسو می‌بافته است. در عين حال روايتهائی نيز خبر از آن می‌دهد كه پيامبر عمامه برسر می‌پيچيده است.
وآنچه كه نبايد ناگفته بماند آنكه توصيه‌های بالا درباره‌ی پوششِ تن فقط برای زنهای مسلمان است؛ و زنهای غير مسلمان به‌كلی از اين توصيه مستثنايند و می‌توانند طبق توصيه‌ی دينِ خودشان در جامعه ظاهر شوند. يعنی «ستر» كه اكنون «حجاب» ناميده می‌شود مراعاتش برای زنهای غير مسلمان لازم نيست. به همين دليل هم هست كه نشان دادن فيلمهای سينمائی و تلويزونیِ غربی كه سر و دست و سينه‌ی زنها درآن برهنه است از نظرِ همه‌ی فقها آزاد است؛ زيرا كه زنهای غير مسلمان درآنها بازی می‌كنند و ظاهرشدنشان با اين وضعيتها مجاز است. هيچ فقيهی نمی‌تواند بگويد كه زنِ غير مسلمان حق ندارد كه در كوچه و بازار و ادارات و انظار عمومی با سر و دست برهنه ظاهر شود؛ و اگر بگويد نظر شخصی داده است و نظرش نظرِ شرع نخواهد شد.

٥- آيه‌ی حجاب:
برای كسانی‌كه شايد ندانند «آيه‌ی حجاب» چيست و چه بوده است، دراينجا داستانِ نزولِ آيه‌ی حجاب را از زبان انس ابن مالك ـ فرمانبرِ خصوصی خانه‌ی پيامبر ـ می‌خوانيم كه خودش شاهد نزولش بوده است (عين متن را ترجمه می‌كنم):
"پيامبر وقتی با زينب دخت جَحش ازدواج كرد مرا فرستاد تا از مردم برای غذاخوردن به خانه‌اش دعوت كنم. مردم دسته‌دسته می‌آمدند و می‌خوردند و می‌رفتند. وقتی مردم آمدند و خوردند و رفتند، گفتم: «يا رسول الله ديگر كسی نمانده است.» گفت: «سفره را برچينيد.» سه نفر همچنان نشسته بودند و با هم گپ می‌زدند. زينب در گوشه‌ئی از خانه نشسته بود، و بسيار زيبا بود. پيامبر برخاسته سری به اطاق عايشه زد وگفت: «السلامُ عَلَيكُم اَهلَ البَيت!» پاسخ دادند: و «عليكَ السلام يا رسول الله! حال همسرت چطور است؟» باز پيامبر به اطاقهای زنان ديگرش سر كشيد و مردها همينطور نشسته بودند و با هم گپ می‌زدند. پيامبر بسيار باحيا بود. باز به اطاق عايشه رفت. نمی‌دانم عايشه به‌او گفت يا كس ديگری به‌او خبر داد كه مهمانها رفته‌اند. پس برگشت و [به نزد زينب رفت] و درحالی‌كه يك پايش اين‌سو و پای ديگرش آن‌سوی آستانه‌ی در بود پرده را كشيد. آن‌وقت بود كه آيه‌ی حجاب نازل شد." (تفسير طبری، ضمن تفسيرِ آيه‌ی ٥٣ سوره‌ی احزاب)
آيه‌ئی كه در اين‌ساعت نازل شد چنين مقرر می‌كرد:
«ای كسانی‌كه ايمان داريد، به خانه‌های پيامبر وارد مشويد مگر كه برای غذاخوردن به‌شما اجازه داده شود، بدون آنكه منتظر [پختنش در] ظرفش باشيد؛ ولی هرگاه دعوت شديد وارد شويد، و وقتی خورديد پراكنده شويد، بدون آنكه سرگرم داستان شويد؛ اينها پيامبر را می‌آزُرد و از شما شرم می‌كرد؛ الله ازحق شرم نمی‌كند. و وقتی كالائی ازآنها (يعنی از زنان پيامبر) خواستار بوديد ازپشت پرده (مِن وَراء حِجاب) درخواست كنيد؛ اين برای دلهای شما و دلهای آنها (يعنی زنان پيامبر) پاكيزه‌تر است.»
اين بود آيه‌ی حجاب، آن‌گونه كه خدمتكارِ خصوصی پيامبر بازگفته و خودش شاهد نزولش بوده است.

٦- نوع پوششِ مورد نظر شرع اسلام:
در احكامِ فقهی، حدِ مراعات «سِتر» برای مردها فقط ميانه‌ی ناف و زانو است، و برای زنها ازسر تا پا است. در هيچ كتاب فقهی‌ئی تعريفی از نوع پوشش به دست داده نشده است. با تعريفی كه برای سِتر مرد آمده است، اگر مردی با يك پارچه‌ی ميان‌بند به عرضِ ٦٠- ٧٠ سانتيمتر كه ميانش را از زير نافش تا بالای زانويش پوشيده باشد و بدون هيچ پوشش ديگری برای نماز در مسجد حاضر شود، «سِتر شرعی» را مراعات كرده است، و بيش ازاين اجباری نيست. هرچند كه قرآن در يك آيه به مؤمنين دستور داده كه با سر و وضع آراسته به مسجد بروند؛ ولی حضور مرد در مسجد با يك پارچه‌ی ميان‌بند كه فقط ميان ناف تا زانو را پوشيده باشد نيز جايز است. پس جای جدال نمی‌مانَد كه حاضر شدنِ مرد در بيرون مسجد نيز با چنين لباسی جايز است. و اگر بخواهيم اين پوشش را امروزی كنيم چيزی بيشتر از يك نيم‌شلوارِ گشاد نيست كه تا روی زانو می‌رسد؛ ولی در زمان پيامبر شلوار و نيم‌شلوار مرسوم نبوده بلكه لنگيته می‌بسته‌اند. وقتی چيزی را شرع مجاز دانسته باشد اصولا هيچ فقيهی حق ندارد نظری خلاف آن‌را بدهد مگر آنكه بسيار جسور باشد؛ همچنانكه چيزی را كه شرع اجباری نكرده است هيچ فقيهی حق ندارد اجباری كند مگر آنكه بسيار جسور باشد. ممنوع كردنِ يك امر مجاز، يا مجاز كردنِ يك امر ممنوع را «بدعت» ناميده‌اند، و حديث پيامبر می‌گويد: «هر بدعتی گمراهی است، و فرجام هر گمراهی‌ئی دوزخ است (كُلُّ بِدعَه ضَلالَه، و كُلُّ ضَلالَه فی النّار).»
ما وقتی متون اوليه‌ی اسلامی را مطالعه می‌كنيم درمی‌يابيم كه شرع يك تعريف كلی از پوشش تن به‌دست داده، به مراعاتِ عفتِ عمومی توصيه‌ی اكيد كرده، و چه‌گونگیِ رعايتِ عفتِ عمومی را نيز تبيين كرده، ولی جای هيچ جدالی نيست كه مردم را در انتخاب نوع پوشش خويش آزاد گذاشته است. لذا است كه می‌بينيم در طی اين ١٣- ١٤ قرنی كه مردم با اسلام زندگی كرده‌اند در هر منطقه نوعی از پوشش محلی كه ريشه‌هايش به پيش از اسلام می‌رسيده به زندگی خويش ادامه داده و اندك اندك تطور يافته است، و درباره‌ی هيچ‌كدام از سليقه‌های محلی در پوشش تن نيز هيچ فقيهی در هيچ كتابی نظری نداده است. مثلا در كشور مصر ازنظر سنتی هيچگاه چادرِ زنانه وجود نداشته است. يا در كشور موريتانی لباس سنتی زنها گشاد و بدن‌نما است به‌طوری كه حتی گوشت كمر و سينه تا بالای شكم را می‌توان از پشتِ پيراهن ديد. يا در كشور پاكستان (تنها كشور جهان كه هويتش را از اسلام می‌گيرد نه از تاريخ و هويتِ قومی)، زنها- جز استثناهائي- سربرهنه‌اند، و سر و گردنشان بيرون است. و لباس سنتی‌شان هرچند كه از دوشها و زير گردن تا پشت پاها را می‌پوشاند ولی نازك و تنگ و چسپان است به‌گونه‌ئی كه برجستگی‌های بدن دربرابر ديد است. همين زنها سخت هم پابند به اسلامند و هويت خودشان را از اسلام می‌دانند نه از ريشه‌ی ديگری. در كشور بنگلاديش و در جوامعِ اسلامی هندوستان نيز پوشش زنهای مسلمان چنين است.
می‌دانيم كه در سرزمينِ طبرستانِ خودمان (يعنی گيلان و مازندران) در نيمه‌ی دوم قرن سوم هجری حاكميتِ امامانِ اولاد امام حسن تشكيل شد و امامت و حاكميت در دست امام شيعه بود. و می‌دانيم كه مردمِ اين منطقه را آن امامها مسلمان كردند. اين‌را نيز می‌دانيم كه لباس محلیِ زنها و مردهای اين منطقه از ايران كه نيمه برهنه بودنِ سرِ زن و دربرابرِ ديد بودنِ گردن زن يك امر معمولی بوده، برای هميشه به‌زندگی خويش ادامه داده است. يعنی امامانِ اولاد امام حسن كه متولی شرع بوده‌اند كاری با نوع پوشش مردم نداشته‌اند. و می‌دانيم كه آنها اسلام را بهتر از هركسی می‌شناخته‌اند؛ زيرا كه اسلام را از پدرانشان گرفته‌ بوده‌اند و پدرانشان نيز اولاد پيامبر بوده‌اند.

اگر بخواهيم به‌سنتهای خلفای اوليه‌ی عباسی كه عموزادگان پيامبر و جانشينانِ او و سرپرستان دين بوده‌اند رجوع كنيم نيز خواهيم ديد كه درباره‌ی نوع پوشش زنهای خانه‌های خلفای عباسی روايتهائی برای ما باقی مانده است. يكی از اين روايتها درباره‌ی بانوقه- دختر خليفه مهدی، سومين خليفه‌ی عباسي- است، كه در تاريخ طبری از زبان يكی از بلندپايگان بصره، در يادآوریِ ديدار خليفه از بصره، چنين آمده است (عين متن را ترجمه می‌كنم):
«مهدی وارد بصره شد …. دخترش بانوقه را ديدم كه در هيئت سربازهای جوان قبای سياهی پوشيده كمربندی بركمر بسته شمشيری برميان آويخته جلو خليفه و پشت سرِ افسر پليس می‌رفت. من در سينه‌اش اندكی از پستانهايش را به‌چشم ديدم. … پستانهايش را ديدم كه برآمدگی‌شان قبا را برآمده كرده بودند.» [تاريخ طبری، ضمن رخدادهای سال ١٦٩، آخرِ باب سيره المهدی و اخباره]
دختر خليفه اگر در «هيئت سربازهای جوان» بوده پس كلاه برسر داشته، گيسوهايش از پشت سرش بيرون بوده، و گردنش نيز درمعرضِ ديد بوده است.
قبای زنانه را اكنون در كشور ما مانتو می‌نامند (واژه‌ئی بيگانه به‌جای واژه‌ی زيبای ايرانی). قبای زنها در زمان عباسی‌ها، بنا برگزارش بالا، به‌شكل «مانتو»ی تنگ و كوتاه و چسپان بوده است. كوتاه بودنش را هم در گزارش‌های ديگر كه می‌گويند قبا تا روی زانو بود، ديده می‌شود. قبا ازآنِ ايرانی‌ها بود و به دربار عباسی راه يافته بود، تنگ بود، و بلنديش تا روی زانو می‌رسيد. زير قبا شلوار می‌پوشيدند، و اين نيز ايرانی بود و ربطی به عرب و اسلام نداشت. شلوار زنها معمولا رنگی بود، و شلوارهای اشرافی معمولا از نوع اطلس براق بود يا ديبای رنگارنگ بود. روی قبا و بر ميان نيز كمربند چرمينِ سرخ‌رنگ می‌بستند، كه اين نيز ايرانی بود. پوشيدنِ كفش را نيز عربهای عراق و ايران از ايرانی‌ها ياد گرفتند؛ و خودشان پيشترها نعلينِ دوبندی به‌پا می‌كردند. در گزارشهای تاريخی موارد روشنی درباره‌ی لباس رسمی خليفه و درباريان و وزرا و كارمندان عالی‌رتبه و قاضی‌ها آمده است كه جای سخن ازآنها دراينجا نيست. درباره‌ی لباس زنها نيز گزارشهای بسياری وجود دارد. و ما می‌دانيم كه فقه اسلامی در دوقرنِ نخستينِ خلافت عباسی تدوين شده است؛ و سكوت فقه دربرابر نوع پوشش مردانه و زنانه نشانه‌ی تأييد رسمهای موجودِ زمانه در پوشش مردم است. هيچ شكی نيست كه فقهائی كه فقه اسلام را تدوين كردند، به‌دليل نزديك بودنشان به زمانِ پيامبر، بسيار بهتر از فقهای امروزی با احكام اسلامی آشنائی داشته‌اند. فقهای امروزی هرچه دارند از آنها دارند و هرچه هستند ازآنها هستند، و هرچه می‌نويسند بازنويسی از روی نوشته‌های آنها است با اضافاتی كه خودشان می‌كنند و اسم نظر شرع برآن می‌نهند. خلاف نظر فقهای اوليه گفتن اگر به‌عنوان نظر شرعِ اسلام باشد به‌مثابه‌ی دستكاری در دين است و بدعت است؛ و اگر به‌عنوان نظر شخصی فقيه باشد كاری با اسلام ندارد و برای خودِ فقيه اعتبار دارد نه برای ديگران؛ و اگر به‌عنوان قانونگذاری توسط دستگاه قانون‌گذار باشد نيز حساب خاص خودش را دارد و به شرع اسلام مربوط نيست. به ياد داشته باشيم كه امامان باقر و صادق كسانی كه نظر خودشان را (رأی را) نظرِ شرع اسلام بدانند تا سرحدِ لعنت نكوهيده‌اند.

٧- سخنِ آخر:
كسانی‌كه در كشورِ ما، بدون توجه به اغماض ١٣- ١٤ قرنه‌ی فقهای بزرگ دربرابر سنتهای جوامع اسلامی در پوششِ مرد و زن، دم از ضرورتِ اجباری كردنِ «پوشش اسلامی» می‌زنند، اگر روايتهائی كه درباره‌ی آستين پيامبر آمده است را قبول داشته باشند (كه البته قبول دارند و تأييد می‌كنند)، جز اين چاره ندارند كه بگويند: «مستحب است كه مردها پيراهنِ آستين‌كوتاه با آستينهای گشاد بپوشند، تا وقتی دستهايشان را برای دعا بلند می‌كنند سفيدی زير دستهايشان ظاهر شود.» و چونكه در زمان پيامبر پوشيدن شلوار مرسوم نبوده است، اين مدعی‌ها كه می‌خواهند «پوشش اسلامی» را مرسوم كنند، چاره ندارند جز اين‌كه بگويند: «مستحب است كه انسان در زير لباسش شلوار نپوشد»، يا «پوشيدن شلوار كراهت دارد». و با توجه به روايتی كه از امام حسين (ع) در كربلا برای ما مانده است كه می‌گويد امام حسين فرموده كه تُنبان رخت مذلت است و من نخواهم پوشيد (قالَ لَهُ بَعضُ اَصحابِهِ: لَو لَبِستَ تَحتَهُ تُبّانًا! قال: ذَلِكَ ثَوبُ مَذَلَّه، وَ لا يَنبَغی لی اَن اَلبِسَه)، اينها چاره ندارند جز اينكه بگويند: «پوشيدنِ شُرت در زير لباس كراهت دارد؛ و نپوشيدنِ شُرت از نشانه‌های پابندی به سنت معصوم است.« و چونكه زنها در زمان پيامبر كفش و جوراب به پا نمی‌كرده‌اند و نعلين دوبندی به پا داشته‌اند، اينها بايد بگويند: «پوشيدن كفش و جوراب برای زنها كراهت دارد، و مستحب است كه زنها نعلينِ دوبندی به‌پا كنند.» يعنی اگر قرار باشد كه سنتِ رايج در زمان پيامبر را برای پوشيدنِ لباس مسلمانی مراعات شود، مسلمانها بايد همان‌گونه لباس بپوشند كه در زمان پيامبر معمول بوده است. اگر جز اين باشد هر فقيهی هرچه درباره‌ی نوع پوشش مسلمانی بگويد بدعت آورده است، و سخنش ربطی به اسلام ندارد. و ما می‌دانيم كه اسلام درعينِ آنكه به رعايت اخلاق و عفت عمومی توصيه‌ها كرده است، مردم را در انتخاب نوع پوشششان آزاد گذاشته است. لذا هيچ لباسی را نمی‌توان لباس اسلامی و پوشش اسلامی ناميد. لباس و پوشش اسلامی فقط و فقط همان است كه درزمان پيامبر در مدينه و مكه مرسوم بوده است. امروز هم نه می‌توان آن لباس را پوشيد و نه كسی حاضر به ارائه و توصيه كردنش خواهد شد مگر در مراسم حج. جز آن هم هر لباسی كه باشد نه تنها نمی‌تواند صفت اسلامی به خود بگيرد بلكه ربطی به اسلام ندارد؛ همانگونه كه مثلا كت و شلوار نه اسلامی است و نه ربطی به اسلام دارد، و سينه بند (كُرستِ زنان) نه اسلامی است و نه ربطی به اسلام دارد، و شُرت نه اسلامی است و نه ربطی به اسلام دارد؛ و بگير و برو تا آخر. و بازگَرد و بيا تا برسی به لَبّاده‌ی دكمه‌دارِ فقيهان كه نه اسلامی است و نه ربطی به اسلام دارد، بلكه رختِ مؤبدان است و از ايرانی‌ها گرفته شده است.

آن مجتهدان بزرگواری كه در كشور ما با حضور بانوان در ورزشگاهها برای تماشای ورزشكاران مخالفت می‌ورزند آيا نمی‌دانند كه زنهای مدينه در زمان پيامبر چنين اجازه‌ئی داشته‌اند؟! آيا نخوانده‌اند كه دسته‌ی نمايش‌دهندگانِ از اتيوپی (كه در آن‌زمان حبشی ناميده می‌شده‌اند) در زمان پيامبر برای دادن نمايش وارد مدينه شدند و در ميدان مدينه كه اتفاقا دركنار مسجد و پشتِ خانه‌های پيامبر بود نمايش دسته‌جمعی می‌دادند، و مرد و زن تماشايشان كردند؟ عايشه گفته كن من نيز از دريچه‌ی خانه تماشا كردم و پيامبر دركنارم ايستاده بود و مرا بلند كرد تا بهتر ببينم. اتفاقا آنها كه برای نمايش دادن آمده بودند مسيحی بودند نه مسلمان.
انسان در شگفت می‌شود از مدعيانی كه اينهمه جسارت در تعريفِ عجيب و غريب از احكام دين دارند كه می‌گويند هركه رخت و رفتارش به‌طرزی نيست كه مورد پسندِ ما است بايد آزار ببيند و هراسان گردد و مجبور به اطاعت از فرمانِ ما شود؟! و عملا هم توسط گزمه‌هايشان در كوی و برزن و كوه و دشت راه را بر جوانان می‌گيرند و جوانی را دركامِ آنها تلخ می‌كنند. اين مدعی‌ها با بيانات ارعاب‌آميزشان جوانهای سركوفت‌خورده را به واكنشِ ضديت‌آميزِ روانی دربرابر اخلاقيات و اعراف سنتی وامی‌دارند، با بگير و ببندهای تحقيركننده‌شان بذر ضديت با اخلاقيات و اعراف را در عمقِ ذهنِ جوانان می‌كارند، و با تداوم سركوبها چندان رشدش می‌دهند تا افسارها كاملا گسيخته گردد. اين موضوعی است كه می‌توان با يك مطالعه‌ی ساده‌ی ميدانی از رفتارهای واكنشی جوانها در طی ٢٥ سال گذشته پيگيری كرد، و علت بسياری از ناهنجاری‌های رفتاری جامعه‌ی جوان كشورمان را در سركوب نيازها‌ی روحی آنها و در بگير و ببندهای خشونت‌آميزی يافت كه هيچ مَناطِ قانونی و اخلاقی و عرفی و شرعی ندارد، و چيزی جز هنجارگريزی و هنجارستيزی به‌بار نياورده است.
آيا اينها كه ادعای سرپرستیِ دين دارند نمی‌دانند كه شرع اسلام، به‌جز توصيه‌های شيرين و دلپسند و خردپذيری كه دربالا خوانديم، هيچ جهتگيریِ خاصی دربرابر پوشش مردم ندارد، و هيچ اقدامی برای تحميل نوع پوشش به مردم را پيش‌بينی نكرده است؟ اينها به مردم می‌گويند كه ما پيغامِ خدا می‌گوئيم؛ «ولی تأويلشان در حيرت انداخت، خدا و جبرئيل و مصطفا را».

«فَوَيلٌ لِلَّذِينَ يَكتُبُونَ الكِتَابَ بِاَيدِيهِم ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِن عِندِ اللهِ، لِيَشتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلاً. فَوَيلٌ لَهُم مِمّا كَتَبَت اَيدِيهِم، وَ وَيلٌ لَهُم مِمّا يَكسِبُونَ.» (آيه‌ی ٧٩ سوره‌ی بقره)
ترجمه: «وای بركسانی كه كتاب را با دستهايشان می‌نويسند سپس می‌گويند: اين از پيش خدا است، تا آن‌را به بهای اندكی بفروشند. وای برآنها ازآنچه دستهايشان نوشت، و وای برآنها ازآنچه حاصل می‌كنند.»

دينِ زيبای رحمت‌بار را چه زشت‌چهره و زحمت‌بار كرده‌اند اين مدعی‌ها با بزكهای ناشيانه و گفتار و كردارشان!! كه داستانِ اينها داستانِ اذان‌گوی مثنویِ مولوی است، كه: «يك مؤذن داشت بس آوازِ بد» تا آخر داستان.
جز قلبِ تيره هيچ نشد حاصل و هنوز / باطل در اين خيال كه اكسير می‌كنند
ناموس عشق و رونقِ عشاق می‌برند / عيب جوان و سرزنش پير می‌كنند
گويند رمز عشق مگوئيد و مشنويد / مشكل حكايتی است كه تقرير می‌كنند
[و] چون نيك بنگری همه تزوير می‌كنند.
----------------------------
(قلب تيره: سكه‌ی زنگ‌زده‌ی تقلبی. اكسير: كيمياگری)