ابومسلم خراسانی (۷۱۸ – ۷۵۵ م.)، یک ایرانی مسلمان ضد زرتشتی، یا یک ایرانی مسیحی؟
به نقل از اسلام شناسان سنتی لشگر ایرانیان و اعراب از خراسان به فرماندهی ابومسلم خراسانی که لباسهای سیاه بر تن داشتند (سیاه جامگان)، که نشانه ضد زرتشتی آنها بود (زرتشتیان لباس سفید میپوشیدند) توانستند با براندازی حکومت امویان، حکومت عباسیان را پایهگذاری کند.
دانشنامه ایرانیکا اشاره میکند: «ابو مسلم در کوفه بزرگ شد و در این شهر نیروهای مخالف امویان فعال بودند. سیاست قومگرایی و تبعیضآمیز امویان نه فقط عربها بلکه تازه مسلمانان را هم خشمگین کرده بود».
دانشنامه ایرانیکا ادامه میدهد که در کوفه شیعیانِ مخالف امویان تجمع کرده بودند و در سال 741/ 742 ابومسلم برای اولین بار با عباسیان تماس گرفت … و ابومسلم در مکه با امام ابراهیم رهبر شیعیان ملاقات کرد.
دانشنامه ایرانیکا همچنین به اوضاع سیاسی مرو در زمان جنبش سیاهجامگان اشاره میکند. در مرو دو قبیله عرب در حال جنگ با یکدیگر بودند: یمانیها به سرکردگی جدیع کرمانی و مضریها به سرکردگی نصر بن سیار، حاکم خراسان. دانشنامه ایرانیکا ادامه میدهد: هر دو سوی عرب دنبال پشتیبانی ابومسلم بودند و او سوی یمانیها را گرفت. در همین هنگام شورش او با تسخیر هرات، بلخ، ابیورد، نسا پابرجا شد. او تا پیش از اینکه از پشتیبانی یمانیها مطمئن نشده بود از تسخیر مرو که پایتخت نصر بود چشمپوشی کرد. در سال ۱۲۶ خورشیدی (۱۳۰ قمری) آن شهر را به همراه علی بن الکرمانی تسخیر کرد :
به نقل از Carl Wurtzel “علی بن ال کرمانی“ را استاندار خراسان به قتل میرساند و پسرش “الکرمانی بن علی“ برای مدت کوتاهی با ابو مسلم همکاری کرد، اما بعد به دستور ابومسلم خراسانی “الکرمانی بن علی“ به قتل میرسد:
از ابومسلم سکههایی از سال ۷۵۲ میلادی ضرب شدهاند که بر روی آنها این حروف دیده میشود : «ابومسلم امیر آل محمد» ( ابومسلم فرمانده خانواده محمد)
سکهای از „علی بن الکرمانی“ پیدا نشده، اما از پسرش؟ “الکرمانی بن علی“ سکهای در سال ۷۵۰ در مرو ضرب شده است:
سکه ال کرمانی بن علی
برای سکهشناس آلمانی، فولکر پپ (Volker Popp)، این دو سکه «کرمانی بن علی» و «ابومسلم آل محمد» این مفهوم را دارند:
«در سال ۱۲۸ عربها، کرمانیها به شهر مرو حمله کردند و آن را به تصرف خود در آوردند. آنها در مرو به نام فرقۀ خود سکههای نقرهای ضرب کردند: آل کرمانی بن علی. بدین ترتیب همانگونه که خراسانیها خود را «آل محمد» یعنی خویشاوندان مسیح [«محمد» یعنی برگزیده] فرجامشناسی درک میکردند، کرمانیها نیز خود را چونان هواداران «علی» [بن علی] قلمداد میکردند. به سخن دیگر، کرمانیها هوادار پنداشت و تعریفِ دیگری از عیسا مسیح بودند. در این جا فقط مسئلۀ بر سر دو نوع طرح یا برداشت دینی است که میتوان یکی را مسیح فرجامشناختی [محمد] و دیگر را مسیح غیرفرجامشناختی [علی] در جهانبینی ایرانی طبقهبندی کرد.»(۳)
بدین ترتیب، به نقل از فولکر پپ ،درگیریها در خراسان در زمان ابومسلم درگیری بین مسیحیهای کرمان (پیروان علی) و مسیحیهای خراسان (پیروان آل محمد) بود و نه بین مسلمانان در این منطقه.
دانشنامه ایرانیکا به نام دیگری از ابومسلم اشاره می کند، به نام «عبد – ال – رحمان بن مسلم خراسانی» که معروفترین رهبر آرمانهای عباسیان بود:
سکهای با نام «عبدالرحمان بن مسلم» از سال ۷۵۳ ضرب شده است: (۴)
به نقل از ویکی پدیا تغییر نام ابومسلم به عبد الرحمان بن مسلم به این علت بود:
«ابومسلم در زمان حیاتش با نام عبدالرحمن نیز خطاب میشده است. این تغییر نام ظاهراً به سبب درخواست یا دستور ابراهیم امام (یکی از بزرگان خاندان بنی عباس) که برای خلع بنیامیه و بدست گرفتن خلافت تلاش میکرد صورت گرفته است؛ چرا که وی نام و نسب فارسی ابومسلم را دستاویزی برای دشمنان عباسیان میدانسته است».(۵)
اما فولکر پپ تعریف دیگری از سکه «عبدالرحمان بن مسلم» به خواننده ارائه میدهد:
«... یک سال پس از آن، مضمونِ برنامهای کسانی که سکه میزدند، دقیقتر میشود. او [ابومسلم/ م] حالا خود را «عبدالرحمان بن مسلم» میخواند. مفهوم «عبدالرحمان» در گذشته بر یکی از سکههای عبدالملک آمده بود. در آنجا، این مفهوم در کنار نگارۀ مسیح با شمشیر آتشین ضرب شده بود. «عبدالرحمان»، بیان دیگریست از مسیح به عنوان خلیفهالله. رحمان فقط یکی از نامهای خداست. پیشزمینههای ایرانیِ این موضوع کاملاً روشن است.»(۶)
سکه «عبدالرحمان» در کنار نگاره مسیح با شمشیر آتشین که فولکر پپ از آن نام می برد در ضرابخانه سارمین (سوریه) ضرب شده بود:
بر روی این سکه نام عبدالرحمان در طرف چپ و راست ضرب شدهاند.
برای اولین بار واژه مُسلم (Muslim) بر روی سکههای ابومسلم دیده میشود (شاید این سکه را نه خود ابومسلم ، بلکه به دستور عباسیان ضرب شد). حدود ۶۰ سال پیشتر، در سال ۶۹۲، عبدالملک مروان در مسجد قبه صخره واژه محمد را نوشته بود که به نقل از زبانشناس آلمانی – لبنانی کریستف لوکزنبرگ، «محمد» فقط یک لقب یا فرنام بوده و معنی «ستایش باد مسیح» را می دهد. حالا فولکر پپ معتقد است که همین معنی ستایش باد مسیح در قبه صخره بر روی سکه ابومسلم نیز مشاهد می شود، اما اینجا «ابو مسلم امیر آل محمد» به معنی «خانواده محمد» ضرب شده، خانواده محمد بر روی سکه ابومسلم معنی گروه یا جامعه محمد را میدهد و نه به معنی خویشاوند نسبی (پدر، مادر و فرزند )، به زبان ساده تر: ابومسلم فرمانده خانواده محمد بر روی سکه به معنی ابومسلم فرمانده جامعه محمد (جامعه مسیحیان) خراسان بود:
«ابو مسلم، امیر آل محمد، یعنی ابومسلم، فرماندۀ خاندان محمد است. تحت عنوان این “خانواده” باید هواداران “محمد” را پنداشت. این “محمد” از زمان ذکر او در قبه الصخره در سال ۷۲ عربها شناخته بود. این کسی نبود، به جز عیسا بن مریم».(۸)
به همین علت فولکر پپ به هستیِ ابومسلم خراسانی به عنوان یک شخصیت تاریخی شک دارد. برای این سکهشناس به درستی مشخص نیست آیا ابومسلم «یک برنامه دینی» است ، یا «یک نام خاص» .
«... ولی آیا ابومسلم یک نام خاص است یا یک برنامۀ سیاسی؟ آیا او نخستین مسلمان است؟ اگر ما به این نام مستعار به عنوان یک برنامۀ دینی بنگریم، آنگاه در اینجا با یک هوادرِ آشتی [یعنی «اسلام»] در میان مسیحیان سوری سر و کار داریم که منافع آن کسانی را نمایندگی میکند که پنداشتشان از مسیح در قالب “محمد” عرضه شده است.»(۹)
در آخر دانشنامه ایرانیکا اشاره میکند که ابومسلم به دستور خلیفه منصور به قتل رسید:
حال پرشش این است که آیا خلیفهای به نام منصور خلافت میکرده که دستور قتل ابومسلم را داده باشد؟
به نقل از سکه شناس فرانسوی ریکا گیزلن (Rika Gyselen) بر روی سه سکه عرب ساسانی نام منصور ضرب شده است. بر روی دو سکه نام منصور به زبان پهلوی است و بر روی سومی به زبان عربی:
سکه با نام منصور (types 24)
این سکه شناس ادامه می دهد: «به نظر می رسد که مفهوم منصور یک تبلیغ است».
از طرف دیگر دانشنامۀ اسلام (Encyclopaedia of Islam ) اشاره میکند که نام منصور یک شخصیت مسیحی (مسیح) در ایمان یمنیها بود:
اگر احتمالن ابومسلم عنوان یک برنامه دینی بود و نه نام یک شخصیت تاریخی (حقیقی) ،منصور، بدون تردید، که دستور قتل ابومسلم را داد نیز یک خلیفه مجازی (غیر حقیقی) بود:
«ما تاکنون بر سکهها، بر وزنههای شیشهای، مُهرها، هیچ نشانی از حاکمی به نام منصور پیدا نکردهایم». (۱۳)
آیا هم مقتول (ابومسلم ) و هم قاتل (خلیفه منصور) شخصیتهای مذهبی (غیر حقیقی) بودند؟
——————————-
۱ – http://www.iranicaonline.org/articles/abu-moslem-abd-al-rahman-b
۲ – Carl Wurtzel, The coinage of the Revolutionaries in the Late Umayyad period. in: The American numismatic society, 1987, Notes 23, P. 179
۳ - فولکر پپ، از اوگاریت تا سامره، ترجمه بی نیاز ( داریوش)، ص. ۱۹۳
۴ – Carl Wurtzel, P. 193
۵ – https://fa.wikipedia.org/wiki/ابومسلم_خراسانی
۶ - فولکر پپ از اوگاریت تا سامره، ترجمه بی نیاز ( داریوش)، ص ۱۹۳
۷- https://www.numisbids.com/n.php?p=lot&sid=2970&lot=1175
۸ - فولکر پپ ص. ۱۹۳
9 - فولکر پپ، ص. ۱۹۳
۱۰ – Rika Gyselen, Arab-Sasanian Copper Coingae, Wien 2000, P. 73
۱۱ – Rika Gyselen, P. 73
۱۲ – Encyclopaedia of Islam , V/1233-1234
۱۳- فولکر پپ ص. ۲۳۱
■ این شاخه جدید از اسلام شناسی مانند ورود ناگهانی به دنیای کوانتوم است. بشکل هراسآوری ریشه همه دانستهها را شخم می زند. لطفا از انتشار مداوم تحقیقاتتان بهرمندمان کنید.
با سپاس از شما
■ با سپاس از امیرخلیلی گرامی برای این نوشتهی ارزشمند. بدون شک نام ابومسلم پیشتر از آنکه یک نام باشد یک شعار است، کما اینکه نامهای عبدالملک (=عبدالله= servus dei = اِبد یَهوه)، هاررون الَرشید (هارون الراشد = کنایه به برادر موسی که مجری حکومت خداست) و یا مأمون (مورد اعتماد، چرا که این او بود که با مشکل پاسخگویی به پرسش مشروعیت حکومت عباسی روبرو بود) همگی شعارهای ایدئولوژیکی بودند. این نوشتار شما کلیدی است برای درک بهتر این اساطیر و بیرون آمدن از شیوهی نگرش داستانپردازانه، “رمانتیکی” و عامهپسند به تاریخ ایران. پیروز و سربلند باشید.
آرمین لنگرودی
■ این مقاله، قبل از آنکه بر دادههای تاریخی معتبر استوار باشد بیشتر بر اساس گمانهزنی در امور تاریخی است و بر اساس درکی از سکههای بجا مانده از آن دوران. این مقاله بر این اساس است که مسیحیان ایرانی بخش بسیار گسترده در همه نقاط ایران و بخصوص در خراسان بزرگ بودهاند و از القاب عربی برای مقاصد خود استفاده کردهاند. چنین موضوعی در هیچ منبع تاریخی معتبر وجود ندارد. به عنوان یک تعبیر میتوان مقاله را ارزیابی کرد ولی نمیتوان آنرا دریچهای نو برای درک تاریخ آن دوره دانست.
نادر هژبری
■ نادر گرامی،
مسیحیان مرتد (آریانیها، نستوریها، روح القدس ستیزان و ...) به انبوهی در درون مرزهای شاهنشاهی ساسانی میزیستند، آنهم از دهههای آغازین سده پنجم و پس از همپرسگیهای کالخدون و اِفِسوس. در این باره بنگرید به: Engelbert Winter/Beate Dignas, 2001, Rom und das Perserreich: Zwei Weltmächte zwischen Konfrontation und Koexistenz,
در آنجا آمده که مسیحیان چنان پرشماری بودند که کلیسای نستوری در کنار آئین مزدیسنان دومین دین “رسمی” شاهنشاهی ساسانی شد. همچنین میتوانید در اینباره در بخش ششم کتاب من “مغاک تیره تاریخ - اسلام چگونه پدید آمد؟” بخوانید. در آنجا بنمایه های بیشتری را آوردهام.
بامدادان
■ جناب بامدادان گرامی. سپاس از پاسخ جنابعالی به یادداشت این جانب به متن ابومسلم. آن چه برای من ایجاد شک در این شکل تاریخ نگاری می کند عدم تطابق با اسناد موجود است. امیدوارم که یا شما و یا جناب امیر خلیلی گرامی به تردیدههای اینجانب پاسخی بدهید.
بر اساس اسناد تاریخی شناخته شده، سیره پیامبر اسلام که توسط این هشام نگارش یافته، در حدود سالهای ۷۹۹ میلادی است. ابن هشام خود تا سال ۸۳۳ میلادی زیسته است. ابن هشام کتاب خود را بر اساس نوشته ابن اسحاق نوشته است که اطلاعات زیادی از آن موجود نیست یا اینکه بر من آشکار نیست. ابومسلم مربوط به سالهای اواسط قرن هشتم میلادی است و احتمالا دوران جوانی و یا نوجوانی ابن هشام و به احتمال زیاد یا در دوران ابواسحاق و یا بعد از ابواسحاق. کتابهای ابو اسحاق و یا ابن هشام، دلالت بر وجود باوری بنام اسلام، وجود علی و محمد و سایر خلفای اولیه اسلامی دارد. اگر در کتاب ابن هشام شک کنیم و آنرا کلا بیپایه و بیاساس بدانیم، آنگاه اصل این مقاله اعتبار تاریخی می تواند داشته باشد. اگر چنین نیست ناگزیر باید بپذیریم که وجود مسیحیان ایرانی و قبائل عرب در منطقه کرمان و خراسان بزرگ، و ریشه این جنگها؛ آنطور که مقاله بالا مطرح میکند، چندان اعتباری نخواهد داشت و با اسناد تاریخی همخوانی ندارد. ضمنا اگر این مسیحیان، ایرانیتبارند و در دوران ساسانیان به کثرت در مناطق مختلف ایران، از منطقه دو رودان تا مناطق خراسان بزرگ فعالیت داشتهاند، چگونه آنان بر پایه اسامی عربی به مسیح نگریستهاند و نهضتهای خود را باید بر اسامی محمد و علی و غیره استوار کنند؟ آیا این خود در تعارض در اصل حمله اعراب به ایران نیست؟ کدام اعراب سلسله ساسانی را برانداختند و بر چه اساسی؟ آیا ایرانیهای مسلمان شده همان ایرانیهای مسیحی بودهاند؟ اصولا وجود این قبامل عرب را در دورترین مناطق قلمرو ساسانی چگونه میتوان توجیه تاریخی کرد؟
نادر هژبری
■ نادر گرامی، با درودی دوباره شما
در نوشته خود از «عدم تطابق با اسناد موجود» سخن میگوئید. بنیاد تاریخپژوهی بازنگرانه که من و دوستان و همکارانم داریوش بینیاز، آرمین لنگرودی و مسعود امیرخلیلی به آن پرداختهایم، به چالش گرفتن همین “اسناد” است. از سیره ابناسحاق و خود او هیچ داده آزمونپذیری برجای نمانده است و ما برای پذیرفتن او باید سخن ابنهشام را باور کنیم. همان ابنهشامی که کهنترین نسخه سیره نوشتهشده بدست او نیز همزمان سالهای زندگانیاش نیست. همچنین کهنترین نسخه بجا مانده از تاریخ طبری که گفته میشود خود او در سال ۹۲۳ درگذشته است، از دهههای آغازین سده ۱۲، آنهم از مصر است، که تازه عربی آن هم یک عربی مدرنتر از زمان خود نویسنده است! نه من و نه دیگر همکارانم نمیتوانیم پرسمانهای بسیار پیچیده آن بازه تاریخی را در چند پیام کوتاه در زیر نوشتههایمان واگشاییم. بهترین کار خواندن کتابهای زیر است: آغاز اسلام / از بغداد به مرو / آغاز ستایش علی // از ب. بینیاز (داریوش) چگونه مسلمان شدیم؟ / ارتداد در مسیحیت آغازین // از آرمین لنگرودی مغاک تیره تاریخ – اسلام چگونه پدید آمد؟ // از مزدک بامدادان
ولی برای اینکه به پرسش شما در باره مسیحیان باختر ایران هم پاسخی داده باشم:
از آن سوگواران پرهیزگار / بیامد یکی بر لب جویبار
تن او برهنه بدید اندر آب / بشورید و آمد هم اندر شتاب
چنین تا در خان راهب رسید / بدان سوگواران بگفت آنچ دید
که شاه زمانه به غرق اندرست / برهنه به گرداب زرق اندرست
برفتند زان سوگواران بسی / سکوبا و رهبان ز هر در کسی
خروشی بر آمد ز راهب به درد / که ای تاجور شاه آزاد مرد
چنین گفت راهب که این کس ندید / نه پیش ازمسیح این سخن کس شنید
که بر شهریاری زند بندهای / یکی بدنژادی و افگندهای
همانگونه که میبینید، پیکر یزدگرد سوم را یک اسقف نستوری (در شاهنامه سکوبا) در مرو از آب میگیرد و راهبان مسیحی بر سر او مویه و سوگواری میکنند.
شاد باشید / بامدادان
■ دوست گرامی نادر
حداقل در دوران آخر ساسانیان مسیحیت در ایران گسترش زیادی پیدا کرده بود: دو زن خسرو دوم پرویز، شیرین از سوریه و ماریا از بیزانس، گابریل (پزشک خسرو دوم)، یزدین (وزیر امور مالی کشور) و پسر او شمطا دین مسیحیت قبول کرده بودند. خسرو دوم پرویز در زمان تبعید خود در بیزانس ( پس از به قدرت رسیدن بهرام چوبین، ژنرال خسرو دوم پرویز، پادشاه ساسانی مجبور گردید ایران را ترک کند و به بیزانس پناه ببرد) سرجیوس (Sergios)، شهید مسیحی قرن سوم را پرستش میکرد. سرجیوس افسر ارتش روم در قرن سوم، پس از پذیرفتن دین مسیحیت، به مرگ محکوم گردید و به قتل رسید. مقبره سرجیوس در شهر ”الرصافه – Rusafa ” در شمال سوریه قرار دارد. ایران شناس آلمانی، Wiessner، اشاره میکند که حتا قبل از فرار خسرو دوم پرویز به بیزانس تعداد بسیاری از اطرافیان نزدیک شاه سالیانه برای زیارت مقبره سرجیوس به شمال سوریه سفر میکردند. Wiessner اضافه میکند که خسرو دوم پرویز و بیشتر درباریان به دین زرتشت زیاد اعتقاد نداشتند و مسیحی بودن نزدیکان این پادشاه ساسانی نیز نشان از بین رفتن نفوذ موبدان زرتشتی در دربار است. تاریخ نویس آلمانی، Gerhard Wirth حتا ادعا میکند که خسرو دوم پرویز دین مسیحیت را پذیرفته بود. در تمام دوره ساسانیان موبدان زرتشتی (کرتیر و یا تنسر) نتوانستند دین زرتشت را به سراسر سرزمین گسترش دهند. مذهب زرتشت مذهب رسمی دولت ساسانیان و شخص شاه موظف به نگهداری از این دین بود، اما زیر دستان و حتا اریستوکراتهای (اشراف) ساسانی مسیحی شده بودند. در جنگهای ایران و بیزانس (۶۲۲ و ۶۲۸) مسیحیان ایران از هراکلیوس پشتیبانی کردند. اسلامشناس آلمانی G. Widengren، اشاره میکند که ”جای هیچ تردیدی نیست که با پیروزی مسلمانان بر ایران روند و پیشرفت مسیحی شدن ایرانیان خاتمه یافت. هم چنین نیز مشخص است که دین زرتشت نمیتوانست در مقابل مسیحیت پایداری کند. از طرف دیگر اعراب در سال ۶۴۲ (سال جنگ فرضی نهاوند) در مرو و سیستان سکه به نام خود ضرب کردند. و این پرسش شما: “چگونه آنان بر پایه اسامی عربی به مسیح نگریستهاند و نهضتهای خود را باید بر اسامی محمد و علی و غیره استوار کنند” را میتوان اینگونه جواب داد که اعراب ایرانی (این اعراب از عربستان به ایران نیامده بودند) در ایران قدرت را به دست گرفته بودند و به نام خود سکه ضرب میکردند (سکه را حاکمان ضرب میکنند). اما در زمان معاویه و عبد الملک مروان اعراب در ایران نام و عنوان خود را به زبان پهلوی بر روی سکهها مینوشتند. با رفرم زبان در دوره عبدالملک مروان زبان عربی جای زبان پهلوی بر روی سکهها ر اگرفت.
موفق باشید / امیرخلیلی