iran-emrooz.net | Mon, 17.04.2006, 17:29
ارزشهای حقوق بشری
بهرام محيی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
دوشنبه ٢٨ فروردين ١٣٨٥
اين نوشته، اشارهای به ارزشهای حقوق بشر دارد. اما پيش از پرداختن به موضوع اصلی، توضيح کوتاهی در مورد مفهوم ارزش ضروری است. ارزش، يکی از مفهومهای کانونی در طرحهای تحليلی مربوط به دانشهای اجتماعی است. در مورد اين مفهوم، طيف معنايی گسترده و دريافتهای گوناگونی وجود دارد. عموماً از ارزش، سمتگيری پايدار انسان در رابطه با خواستنیهای اجتماعی افاده میشود. ارزشها به اين معنا، کارکردهايی در هدايت رفتارهای انسانی و خصلتی گزينشگر از ميان کنشهای گوناگون را دارند. ارزشها به مثابه طرحهای تثبيت شده در نظامهای اعتقادی افراد متجلی میگردند، اما اين امر امکان تغيير نظام ارزشی جامعه را در روندی طولانی مدت نفی نمیکند. در پژوهشهای اجتماعی، عموما" ارزشها را چيزی متعينشده توسط جامعه میدانند که بيان خود را در نهادهای کانونی اجتماعی بازمیيابد و از طرف فرد در روند سوسياليزه شدن پذيرفته میشود.
اينک با اين توضيح مختصر بايد خاطر نشان ساخت که «منزلت انسان» کانونیترين ارزش فلسفی حقوق بشر است. برای پرتوافکندن بر سويههای گوناگون «منزلت انسان»، از جمله میتوان ارزشهای ديگری را که اجزای سازندهی آن را تشکيل میدهند و خود همزمان به مثابه ارزشهای حقوق بشری محسوب میگردند، مورد توجه قرار داد. در زير، از منظری هنجاری به اين ارزشها میپردازيم.
زندگی
زندگی به عنوان ارزش، مبتنی بر ارزشگذاری بر حيات انسانی، به مثابه پيششرط اجتنابناپذير برای همزيستی ميان انسانها و سرچشمهی تمامی ايدهآلها و تصورات ارزشی پيوسته با آن است. کنشی که معطوف به تحقق ارزش زندگی است، نه تنها بايد در مقابل هر چيز و هر کس که به نفی زندگی میپردازد، مقاومت ورزد، بلکه همچنين بايد تمامی فعاليتهای حامی زندگی و سازگار با آن را با همت مورد پشتيبانی قرار دهد. يکی از عنصرهای مهم «زندگی» به مثابه ارزشی حقوق بشری، حفاظت از تندرستی جسمی و خدشه ناپذيری فيزيکی انسان است. هر انسانی در هستی خود، برخوردار از منزلتی است که ارزشی فینفسه محسوب میگردد. چنين ارزشی، با هيچ کالايی قابل مقايسه يا معاوضه نيست و بنابراين قيمتی برای آن قابل تصور نيست و بايد آن را چونان غايت به ذات پاسداری کرد. بنابراين، پاسداری از ارزش فی نفسهی انسان، پيش از هر چيز، پاسداری از زندگی انسانی است و احترام به منزلت انسان را در درجهی نخست میتوان به مثابه با ارزش شمردن حيات انسانی فهم کرد. «زندگی» به مثابه يک ارزش، تبلور خود را در «حق حيات» میيابد که در ميثاقهای بين المللی حقوق بشری، بازتابی روشن يافته است.
آزادی و استقلال
ارزش آزادی و استقلال از طرفی مبتنی بر آزادی همهی انسانها از هرگونه بردگی و بندگی، شکنجه و رفتار و مجازات بيرحمانه و غيرانسانی و حرمتشکنانه، بازداشت، زندانی و تبعيدکردن خودسرانه و اقدامات مشابه، و از طرف ديگر مبتنی بر آزادی همهی انسانها در طرحريزی آزاد و مستقل زندگی خويشتن است. آزادی و استقلال، عنصرهای کانونی مفهوم «شخص» هستند و بر شالودهی منزلت انسان استوارند. بايد آنها را به مثابه خودمختاری اوليهی اراده فهم کرد. آنها شاخص استعداد و توانايی انسان هستند، انسانی که به صورتی خودآيين و متکی بر خرد خودبنياد، «نقطهی شروع» را خود مقرر میکند. آزادی و استقلال به صورتی جدايیناپذير با منزلت انسان در پيوند قرار دارند. حق آزاديهای مصرح در ميثاقهای حقوق بشری، جمع بست مدون استقلال و آزادی به مثابه يک ارزش است. به همين دليل در اين ميثاقها، در کنار حق آزادی عمومی تدوين شده، حقوق ديگری نيز در رابطه با آزاديها، به صورت جداگانه تعريف شدهاند، مانند حق شهروندی، حق آزادی قلم و بيان، حق آزادی انجمنها و اجتماعات و غيره.
عدالت
ارزش عدالت، که بايد آن را از جنبهی قانونی، قضايی، اجتماعی و اقتصادی مورد توجه قرار داد، شالودهی جوامعی را میسازد که در آنها منزلت انسان و امنيت و استقلال شخصی او از تعرض مصون است. اين جوامع با شاخصهايی چون: برابری انسانها در مقابل قانون و دادگاه، برخورداری از امکان ارضای نيازهای اوليه و تقسيم عادلانهی نعمات مادی متعين میگردند. اگر ارزشهای پيشين را نيز به آن بيفزاييم، میتوانيم بگوييم که آن نظام اجتماعی عادلانه است که افزون بر محترم شمردن ارزش بنيادين «زندگی»، بتواند ارزشهای «آزادی» و «برابری» را در تناسبی عادلانه با يکديگر تحقق بخشد. چنين جامعهای، با ايجاد و حفظ برابری، برای هر فرد فضای آزادی خلق میکند که بتواند در چارچوب آن شخصيت خود را شکوفا کند، بدون اينکه اين کار، شکوفايی آزاد شخصيت ديگران را دچار خدشه سازد.
«عدالت اجتماعی» يکی از مفاهيم نزديک به مفهوم عدالت بطور کلی است. «عدالت اجتماعی» با توجه به منزلت برابر انسانها، خواهان شرايط زندگی انسانی برای همگان، ايجاد شانس برابر و برآوردن عادلانهی نيازهای انسانی است. ايجاد شانس برابر، به معنای رفع هرگونه تبعيض ميان انسانها به دليل تعلق آنان به جنس، طبقه، نژاد، اعتقادات مذهبی و ايدئولوژيک خاص است. از حقوقی که میتوانند «عدالت اجتماعی» را به مثابه ايجاد شانس برابر تضمين کنند، میتوان از حق اشتغال، حق تحصيل، حق مشارکت در حيات فرهنگی، حق برخورداری از شرايط کار انسانی، حق برخورداری از دستاوردهای پيشرفت علمی و حق محافظت از کودکان و نوجوانان را نام برد. «عدالت اجتماعی» در آنچه که فراتر از نيازهای اوليهی انسانی مانند خوراک و پوشاک و مسکن، به برآوردن ساير نيازهای مهم انسانی مربوط میشود، دربرگيرندهی حقوقی مانند: حق امنيت اجتماعی، حق برخورداری از يک معيشت مناسب، حق استفاده از خدمات درمانی و بهداشتی و حق دريافت کمک اجتماعی درموارد بيکاری، بيماری و بازنشستگی است.
منشور جهانی حقوق بشر، منزلت کليهی اعضای خانوادهی بشري و حقوق برابر و انتقالناپذير آنان را پايهی عدالت در جهان میداند. از همين رو تلاش میشود تا پاسداری از حقوق بشر، در يک سيستم جهانی و از طريق قراردادها و ميثاقهای بينالمللی تضمين گردد. اما واقعيت جهان کنونی ما نشانگر آن است که «عدالت اجتماعی» حتا در جوامع پيشرفته، در رابطهای پرتنش با مشکل اختلاف طبقاتی ميان انسانها قرار دارد. به همين دليل میتوان گفت که حقوق بشر به مفهوم امروزين آن و در واقعيت جهان کنونی ما، به ناگزير تنها میتواند طرحی حداقل از عدالت را عنوان کند.
همبستگی
همبستگی به مثابه يک ارزش، شالودهی کنش مشترک انسانی را میسازد و دستيابی به يک همزيستی موفق ميان همهی انسانها را هدف خود میداند. همبستگی، فقط از انسان مطالبه نمیکند تا نسبت به رنج و محنت ديگران ابراز همدردی کند، بلکه انتظار دارد که انسان رنج و محنت همنوعان را رنج و محنت خود بداند و در رفع آنها بکوشد. مفهوم «همبستگی» به مثابه يک ارزش، پايهی استدلال خود را در اجتماعی بودن انسان باز میيابد. انسان از منظر توانايی های بيولوژيک خود، دچار کمبودها و نارسايیهايی است که تنها در يک اجتماع انسانی میتواند بر آنها چيره گردد. بنابراين انسان محتاج ياری ساير انسانهاست، چه در دورهی کودکی که وابسته به سرپرستی والدين است، چه در سنين بلوغ که وابسته به تقسيم کار اجتماعی برای تضمين موجوديت مشترک همهی انسانهاست و چه در ايام پيری که وابسته به رسيدگی و دستگيری ديگران است. از طرف ديگر، انسان تنها میتواند بسياری از مشخصههای برجاهستی شخصی خود را که منزلت او ناشی از آنهاست، فقط در تبادل با ديگر انسانها شکوفا سازد. انسان بويژه برای تکامل آگاهی خود، عميقا" وابسته به جامعه است. بنابراين، انسانها در انسان بودن خود، متقابلا" وابسته به يکديگرند.
مسئوليت اجتماعی
آگاهی نسبت به مسئوليت اجتماعی، يکی ديگر از ارزشهای حقوق بشری و پيامد مستقيم ارزش «همبستگی» است. مسئوليت اجتماعی، انسانها را فرامیخواند تا به ياری همنوعانی که دچار رنج و مصيبت و محروميتاند برخيزند. اگر «همبستگی» بيشتر ارزشی در توصيف «آنچه هست» اجتماعی باشد، میتوان «مسئوليت اجتماعی» را ارزشی در توصيف «آنچه که بايد باشد» ارزيابی کرد. مسئوليت اجتماعی، انسان را موظف میداند تا به مثابه موجودی اجتماعی نيز رفتار کند. آگاهی نسبت به مسئوليت اجتماعی، يعنی تعيين وظيفهای برای انسان، تا کنش خود را در راستای تحقق ارزشهای حقوق بشری سمتگيری کند. انتقال ارزش «مسئوليت اجتماعی» به درون مناسبات بينالمللی، با خود يکسری مسئوليتها و حقوق بين المللی همراه میآورد، از جمله حقوقی مانند صلح و حفاظت از محيط زيست.
صلح و خشونت پرهيزی
صلح ارزشی است که نه تنها فقدان منازعات سازمان يافته را توصيف میکند، بلکه بيانگر وضعيتی است که در آن همزيستی ميان انسانها نشان از موفقيت دارد. صلح به معنای آن است که منازعات به عنوان محصول اجتنابناپذير همزيستی ميان انسانها، به عوض کاربرد روشهای خشونتآميز و ويرانگر، با استفاده از روشهای مسالمتآميز و سازنده حل شوند. «فقدان قهر شخصی و ساختاری» که در ايضاح مفهوم صلح به کار میرود، بيانگر آن است که برای حل منازعات ميان افراد يا گروههای اجتماعی يا دولتهای مختلف، نبايست از خشونت استفاده شود، تا منزلت انسان در امان باشد. از همين رو، صلح کمال ضروری خود را در ارزشهايی مانند خشونتپرهيزی و تکامل تدريجی میيابد. رشد و توسعهی تدريجی از طريق اصلاحات، ارزشی است که در نقطهی مقابل روشهای انقلابی قرار دارد که خواهان ويرانسازی و از نو ساختن میباشند. به اين ترتيب میتوان گفت که صلح، تکامل تدريجی از طريق اصلاحات و خشونت پرهيزی، ارزشهايی هستند که اصولا" يک زندگی با احترام به منزلت انسانی را ميسر میسازند.
محيط زيست سالم
ارزش رابطهی سالم ميان انسان و طبيعت، ريشه در اين شناخت دارد که بشريت به دليل ويرانسازی زيستجهان طبيعی خود از طريق: نظام اقتصادی جهانی، نارسايی مدلهای رشد، عدم توازن در استفادهی معقول از منابع طبيعی، آلودگی صنعتی و هستهای، مصرف سيری ناپذير و همچنين کوير فقر، تهديدی جدی برای طبيعت و محيط زيست بوجود آورده است. «محيط زيست سالم» به مثابه يک ارزش، مبتنی بر اين واقعيت است که انسانها فقط در هماهنگی با طبيعت و زيستمحيطی سالم قادر به يک زندگی انسانی و با منزلت هستند. انسانها درست به دليل اينکه برای برآوردن نيازهای اساسی خود و از جمله خوراک و آب وابسته به طبيعتند، نمیتوانند و نمیبايست کارکرد سالم طبيعت را دچار اختلال سازند، چرا که در غير اينصورت، بنياد زندگی خود را ويران کردهاند. امروزه حفاظت از محيط زيست، ارزشی حقوق بشری و يک وظيفهی بزرگ اخلاقی به شمار میآيد. به گفتهی يکی از فرزانگان: ما زمين را از گذشتگان به ارث نبردهايم، بلکه آن را از آيندگان وام گرفتهايم.