(مطالعات زنان در دین، دانشگاه تحصیلات عالی کلرمونت، کالیفرنیا)
مطالعات فمینیستی در حوزه اسلام درباره هیچ آیهای بیش از آیه جنجالی ۳۴ سوره نساء بحث نکرده است. دلیل آن هم کثرت برداشتهای حقوقی و اجتماعی است که از آیه شده است. برداشتهایی که پایه و اساس اکثریت نابرابریهای جنسیتی در فقه اسلامی است. نابرابریهایی از قبیل: محدودیت در حرکت شامل خروج از خانه و کشور - عدم صلاحیت برای تصدی مشاغل حکومت و قضا - عدم انتقال ملیت مادر به فرزندان - حق طلاق یکطرفه برای مرد - حق شوهر بر تنبیه بدنی زن. حتی حق تعدد همسر برای مرد و سهم کمتر زنان در ارث ارجاعاتی به این آیه دارد. فرهنگ و قوانین مدنی کشورهای اسلامی تا به امروز از این تبعیضها متاثر است[۱].
چرا فمینیسم اسلامی؟
فمینیسم، علیرغم تنوع آن، بهعنوان جنبشی که خواهان عدالت جنسیتی است منطقا نمیتواند از دیدگاه قرانی که از برابری انسانها در مقابل یک خالق و سنتهای او در هستی صحبت میکند، جدا باشد. بخصوص که فمینیستها نیز یک گروه خاص با یک ایده مشخص نیستند بلکه در چارچوب اعتقادی خود اهداف عدالت جنسیتی را دنبال میکنند، بهطور مثال فمینیستهای سکولار یا مسیحی یا مارکسیست. البته باید اضافه کرد که تئوریهای جدیدتر فمینیستی هم عدالت و برابری جنسیتی را در چارچوب عدالت طبقاتی، نژادی، ... قابل تحقق میبینند[۲]. با این تعریف از فمینیسم، مبارزات در جهت عدالت جنسیتی با استناد به متون مقدس مسلمانان و تفسیر آیات قران و با حذف پیشفرضهای مردسالار از وظایف ضروری فمینیسم اسلامی خواهد بود.
ما قدرالله حق قدره ( انعام:۹۱ - حج :۷۴ - زمر:۶۷) ، قدر الهی را انگونه که حق است نشناختند.
مبارزات فمنیستی زنان مسلمان برای عدالت جنسیتی همواره از دو سو مورد تشکیک قرار گرفته است, اول از سوی مسلمانان سنتی که نه تنها با برابری جنسیتی بلکه با لفظ فمینیست به عنوان مقولهای غربی مسئله دارند و دوم از سوی اندیشمندان سکولار که اسلامی جدا از تبعیض جنسیتی تصور نمیکنند و ترجیح میدهند مبارزات حقوق بشر را بدون مولفه دینی و تحت لوای بنیادهای حقوق بشری مدرن پیش ببرند.
با این وجود میتوان از متفکران سنتی پرسید، اگر قران سخنان علیم و حکیم مطلق است که به سطح عقول اعراب و نظم اجتماعی هزار و چهارصد سال پیش نازل شده است و طبعا مسلمانان هزاره قبل به سطح عقول خود از آن برداشت کردهاند، آیا نمیتوان قبول کرد که فهم متعالیتر از قران در پرتو علم و معرفت مدرن سطح بالاتری از قصد و غرض الهی را آشکار خواهد کرد؟ اصلا بکار نبردن وسعت دید مدرن در فهم قران نوعی کفران عقل و درک از یکسو و کوتاهی در شناخت قدر الهی از سوی دیگر محسوب نخواهد شد؟
از اندیشمندان سکولار نیز میتوان پرسید، به صرف غلبه خوانشی از دین که دیگر قادر نیست اهداف دینی خود را در راه رشد معنوی و رفاه جوامع، حتی به گونه نظری، ترسیم کند، چرا در مبارزات خود برای عدالت جنسیتی، از ایمانی که به زعم ما در ذات خود مروج ارزشهای معنوی، خرد و عدالت اجتماعی است بهره نبریم. به چالش کشیدن خوانش مردسالار با استفاده از ابزارهای درون دینی نه تنها نظر آن دسته از متفکران اسلامی را که با صداقت و ایمان به بررسی مستندات دینی میپردازند جلب خواهد کرد بلکه میتواند مشروعیت دینی این خوانش را زیر سوال ببرد. در حالی که فشارهای بین المللی و سازمان ملل و هر گونه مداخله سکولار دیگر حتی اگر تاثیری در کاهش بیعدالتیها داشته باشند قادر به ورود به حیطه مشروعیت دینی خوانش مردسالار نمیباشند.
نساء ۳۴ و شکل گیری فرودستی زن مسلمان
مسئله نابرابریهای جنسیتی و تسلط و مالکیت زن امری ذاتی جوامع بشری نبوده است. بشر بیش از ۹۰ درصد از تاریخ خود را در جوامع شکارچی - گردآورنده بدون ایده خرید و یا مالکیت زن سپری کرد[۳] . در این جوامع در حالی که مردان برای شکار روزها بیرون از خانه بسر میبردند زنان پایه گذاران اولیه کشاورزی و صنعت شدند. نابرابری جنسیتی به همراه تبعیضات طبقاتی و نژادی همگی با ظهور شهرنشیتی و نظامی گری پدید آمدند. یعنی از حدود شش هزار سال قبل. در این دوران بود که زنان تحت الحمایه شدند و نهاد قیمومیت شکل گرفت. گردا لرنر (Gerda Lerner) از پیشگامان مطالعات تاریخی در حوزه زن و جنسیت مینویسد، نهاد قیمومیت (guardianship) از زمانی ایجاد گردید که زن به دلیل سکس و قدرت باروری او تبدیل به سرمایه شد[۴]. در نتیجه از بعضی حرفهها کنار گذاشته شد و فاحشه گری ظهور کرد و قانونمند شد. همچنین بعد از اختراع خط و آموزش، تحصیلات رسمی به تدریج از دسترس زنان خارج گردید[۵].
ظهور اسلام و اعطای حقوق مادی و اجتماعی به زن، باعث شد دیگر نتوان زن را به عنوان یک هویت اجتماعی و حقوقی انکار کرد. در این دوران زن مسلمان، حتی اگر شوهر و سرپرست داشت، مالک دستمزد و درآمد خود شد. از خویشاوندان (پدر، مادر، شوهر، فرزند، خواهر و برادر) ارث برد و مهریه به خود او بجای پدر/ قیم او تعلق گرفت. اقبال عمومی به روایات نقل شده از زنان خاندان پیامبر و صحبیات او، زنان را وارد عرصه تحصیل و روایت حدیث کرد که خود زمینه ساز ورود زنان به آموزش عمومی گردید[۶]. این توانمندیهای اجتماعی بعلاوه حق طلاق زن که رفتار پیامبر و آیات قران پشتیبان آن بود، خواه ناخواه به مقدار زیاد کنترل مرد بر زن را کاهش داد.
مخالفت مردسالاران با برابری جنسیتی از همان دوران اولیه اسلام با اعتراض و شکایت به پیامبر بر علیه قدرت گرفتن زنان شروع شد. در قرون بعدی و در فقدان پیامبر و خاموش شده وحی این اعتراضات اولیه راه خود را به عرصه قانون گذاری و مشروعیت دینی باز کرد. اینبار برداشتهای فقهی از قران و سخنان منتسب به همان پیامبر ابزار مشروعیت فرودستی زن شدند. این میان باید اذعان کرد که آیه ۳۴ سوره نساء قویترین دستاویز شرعی برای تثبیت نابرابریهای جنسیتی و بازگرداندن کنترل و تسلط مرد بر زن گردید. البته این ساده نگریست اگر تصور کنیم که تفسیر یک آیه و یا حتی تنها مولفه مذهبی یک جامعه باعث شکل گیری پدیدهای شده باشد که ما به نام زن در اسلام میشناسیم. همانگونه که لاپیدوس (Ira M. Lapidus)، استاد مطالعات تاریخ اسلام از دانشگاه استنفورد، میگوید تفاوتهای تاریخی، جغرافیایی، اجتماعی-اقتصادی، مذهبی-اعتقادی و حقوقی بسیاری درمبحث «زنان در اسلام» وجود دارد که باعث میشود مذهب تنها یکی از موارد متعدد موثر در زندگی زنان مسلمان باشد[۷].
خوانش فمینیستی این نوشتار در صدد است تا نشان دهد:
۱ - در حالی که مفسرین آیه را راهکاری برای درمان نشوز زن تفسیر کردهاند که به مشکلات ایدئولوژیک آن در زیر اشاره خواهم کرد، در واقع نساء ۳۴ در صدد تعدیل عکسالعمل شوهر خشمگین در مواجهه با نشوز زنش است.
۲- آیه راهکار قرانی است که در حد وسع مردان معاصر عصر پیامبر طراحی شده است. یعنی یک شوهر عرب بدوی تازه مسلمان شده - نشو و نما یافته در فرهنگی که برخورد فیزیکی با زن، برده و اشخاص ضعیفتر هیچگونه قبحی نداشت - در هنگامی که با سرکشی زنش روبرو شده و بیمناک از دست رفتن قدرت کنترل بر او (خافت نشوزهن) است. بیم از دست رفتن قدرت تسلط بر زنِ سرکش به خشم میانجامد که خود عامل اصلی حمله به زن تا به امروز و باعث خشونت خانگی بر علیه زنان است.
۳ - عبارت اولیه آیه (الرجال قوامون علی النساء)، علیرغم نظر علماء سنتی، تنها یک خبر است و نه انشاء الهی. علاوه بر مشاهدات تاریخی، ساختار دستوری آیه نیز موید این نظر است.
۴ - بدون مداخلات فقیهانه نتیجه - عملی - راهکار آیه با به تاخیر انداختن ضرب زن و دادن فرصت به تسکین خشم شوهر – عملا- باعث بی محل کردن کتک خوردن زن میشود. و بالاتر از آن با دستور «واهجروهن فی المضاجع» - عملا - مانع ازرابطه جنسی ناخواسته با زن عصبانی یا ناراضی از شوهر میشود. همچنین پیروی از دو عبارت «واعظوهن و ولا تبغوا علیهن سبیلا « راه را برتحمیل خشونت کلامی و احساسی بر زن میبندد.
۵ - این فرض اولیه در تفسیر سنتی که آیه هم قضاوت درباره رفتار زن و هم اجرای حکم تادیب او را به شوهر واگذار کرده است با جهانبینی قران و با مفاد آیات دیگر در تعارض است.
۶ - متفکرین اسلامی در قرون اولیه متوجه شده بودند که هدف آیه کنترل خشم شوهر و کتک نخوردن زن است. دلیل آن هم بدعت در آیه و تحمیل احادیثی بر ایه است که علیرغم معنی واضح - واضربوهن - کتک زدن زن را با مسواک و تنها بدون بجا گذاشتن زخم و کبودی تجویز میکند.
۷- همچنین در این نوشته سعی میکنم نشان دهم چگونه پیشفرضهای مردسالارانه به معنای لغات و عبارات اضافه شد تا برداشتهای دلخواه شرعی شود.
۸ - برغم تاریخ تاسف بار تفسیر آیه و احکامی که بر آن بار شد، آیه و راهکارش در صدر اسلام برای تعدیل پدیدهای طراحی و البته موثر واقع شده بود که ما امروزه به نام خشونت خانگی (Domestic Violece) میشناسیم.
این نوشتار سعی دارد به سه اصل وفادار بماند: معنای لغات در قاموس قران (تفسیر لغات قران با قران)- زمینه تاریخی یا چرائی نزول آیه (مقتضیات زمانه)- و جهانبینی توحیدی و قسط قرانی، در حالی که بنظر نگارنده تفاسیر سنتی در جابجای تفسیر آیه کمابیش این سه اصل را نقض کردهاند. برای تمرکز بهتر بر معنای لغات و عبارات، آیه را قسمت به قسمت بحث خواهم کرد. بعلاوه نظر به اینکه متفکران اسلامی در حوزه زنان و خانواده - از سنتیها، نیمه سنتیهای معاصر[۸] و فمینیستها - همگی درباره این آیه اظهار عقیده کردهاند، در این نوشته سعی خواهم کرد خلاصهای از این آراء را نیز گزارش دهم. روی سخن مقاله، بیش از همه، به اندیشمندان مسلمان است که هم دغدغه پایمال شدن حقوق نیمی از انسانها و هم زدودن زنگار ظلم نسبت داده شده به متن مقدس و گوینده آن را دارند.
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ ۚ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ ۚ وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ ۖ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِیلًا ۗ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِیرًا
(ترجمه/تفسیر سنتی): مردان بر زنان قیمومت و سرپرستى دارند، به خاطر اینكه خدا بعضى را بر بعضى برترى داده، و به خاطر این كه مردان از مال خود نفقه زنان و مهریه آنان را مى دهند، پس زنان صالح و شایسته باید فرمانبر شوهران در كام گیرى و تمتعات جنسى و حافظ ناموس و منافع و آبروى آنان در غیابشان باشند (همانطور كه خدا منافع آنان را حفظ فرموده، و زنانى را كه بیم دارید نافرمانیتان كنند، نخست اندرز دهید، اگر به اطاعت در نیامدند، با آنها قهر كنید، و در بستر خود راه ندهید، و اگر این نیز مؤ ثر نشد بزنیدشان اگر به اطاعت درآمدند دیگر براى ادامه زدنشان بهانه جویى مكنید، و به خاطر علوى كه خدا به شما داده مغرور نشوید، كه دارنده علو و بزرگى خداست.
یک تمایز اساسی بین تفسیر سنتی و نظر نگارنده این متن در هدف غائی آیه میباشد. بر خلاف نظر مفسرین سنتی که هدف آیه را درمان نشوز زن توسط شوهر تفسیر میکنند، آیه در کیفیت نشوز بحث نمیکند و هدف آیه، بدون اینکه وارد چرائی و یا ارزش گذاری اخلاقی نافرمانی زن شود، ارائه راهکاریست به شوهر بیمناک (خافت)، که بنا بر اقتضای زمان نزول، وقوع خشونت او در برابر زن نافرمان بسیارمحتمل بود. این پیشفرض مردسالارانه که آیه در صدد درمان نشوز زن است آنچنان در طول تاریخ تکرار شده است که کمتر کسی درباره آن شک کرده است. همانگونه که در توضیح نشوز خواهم گفت فرمهای مختلف این کلمه پنج بار در قران تکرار شده است که نساء ۳۴ به نشوز زن و نساء ۱۲۸ به نشوز مرد اشاره دارد. همه مفسران سنتی قران در نساء ۱۲۸ تاکید بر عکس العمل مناسب زن در قبال نشوز شوهر دارند و نه اصلاح نشوز شوهر بوسیله ابزار تنبیهی - چه به وسیله زن که معمولا قدرت تنبیه شوهر را نداشته است و چه بوسیله حاکم شرع و قانون. برعکس در نساء ۳۴ تاکید آنها بر تنبیه زن ناشزه است و دستورالعمل قرانی را نه رهنمودی بر عکس العمل مناسب شوهر بلکه بر اصلاح تنبیهی زن ناشزه معنا کردهاند. در حالی که اگر شوهر از بند به بند آیه پیروی میکرد - عملا - آیه رفتار شوهر را تعدیل کرده و این چهار نتیجه را برای زن به بار میآورد:
• زن ناشزه کتک نمیخورد
• به زور و اکراه با شوهر همبستر نمیشد
• از خشونت و آزار کلامی در طول مجادله معاف میشد
• سرکوفتها و سرزنشها بعد از پایان غائله دامان او را نمیگرفت.
۱- الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ -
مردان قوامون بر زنان هستند بدلیل فضلی که خدا به بعضی نسبت به بعضی دیگر داده است و بدلیل مالی که [مردان] انفاق میکنند.
ساختار جمله خبری است و نه انشائی به معنای امر یا خواست الهی
ساختار گرامری این عبارت خبری و توصیفی است، همانطور که قرطبی در تفسیر الجامع لاحکام القران ذیل تفسیر آیه به مبتداء و خبر بودن عبارت اذعان دارد. ولی علما فقط وقتی میتوانستند احکام فقهی را بر آیه بار کنند که آنرا امر الهی و انشاء معنی کنند. بدین ترتیب که معنی آیه را از «مردان قوامون بر زنان هستند به دلیل فضل خداداد و به این دلیل که معیشت زنان را تامین میکنند» تبدیل کردند به «مردان – باید - قوامون بر زنان باشند به دلیل فضل خداداد و به این دلیل که – باید - معیشت زنان را تامین کنند». ظهور این دو «باید» در عبارت، یک واقعیت تاریخی را که بسته به شرایط اجتماعی اقتصادی جوامع تغییر خواهد کرد تبدیل به یک امر الهی و معتبر تا ابد کرد. ولی بطوری که امروزه شاهدیم معیشت بسیاری از زنان دیگر وابسته به مردان نیست و این امر با تضعیف زیرساختهای اقتصادی-اجتماعی مردسالاری و فراهم آمدن امکانات آموزشی و اجتماعی برای زنان روز بروز هم بی محلتر خواهد شد. گوینده قران هم اگر میخواست حکمی انشاء کند قاعدتا باید میگفت «کونوا قوامین» همانگونه که در نساء ۱۳۵ و مائده ۸ درباره برپایی قسط گفته است: «کونوا قوامین بالقسط - قسط را بپا دارید». جمله آقای جوادی آملی در کتاب «زن در آئینه جلال و جمال الهی» به وضوح نشان میدهد دغدغه آسایش و آرامش مرد باعث شده است که این جمله بصورت انشائی/امری خوانده شود. ایشان مینویسد: «گرچه جمله خبریه است ولى روحش انشاء است. یعنى اى مردها شما قوام منزل باشید٬ سرپرست منزل باشید٬ كارها را در بیرون انجام دهید٬ اداره زندگى را در منزل به عهده بگیرید٬ زیرا آسایش وآرامش زندگى مرد٬ در خانه است[۹].
به هر حال، با فرض وفاداری جمله به ساختار گرامری خود[۱۰]، جمله حاوی این خبر است که مردان در طول تاریخ - چند هزار ساله پدرسالاری - سرپرست و قیم زنان بودند بدلیل فضل خداداد که منطقا اشاره به فضل خاصی در مردان دارد (درباره این فضل در زیر توضیح خواهم داد) و قدرت اقتصادیشان. دادههای تاریخی این خبر قرانی را تائید میکند، یعنی بشر در دورهای از تاریخ خود سرپرستی مرد بر خانواده را تجربه کرده است.
البته میشود پرسید چرا گوینده قران راهکارش را برای این نوع اختلاف زناشوئی که ناشی از سرکشی و نارضایتی زن است با این عبارت خبری شروع کرده است؟ باید بگویم شروع آیه یادآور امتیازی است که پایان آیه صاحبش را از سوء استفاده از آن برحذر میدارد. گوینده قران نخست دلایل تاریخی بالادستی مرد در جوامع انسانی را بیان میکند. برتریهایی که او را قادر بر ظلم به همسرش میکند. در حالی که در دنباله آیه روش برخورد با این اختلاف زناشوئی را - منطقا در وسع تاریخی مردان عصر ظهور - توضیح میدهد در انتهای آیه با تاکید بر علو و کبریای الهی و بالا دست بودن او بر همه از جمله شوهران/مردها، شوهر را از سوء استفاده از این بالادستی که مانند تبعیضات نژادی و طبقاتی جبر زمانه بوده است برحذر میدارد.
قوام بودن مرد حاکی از بالادستی مرد در ساختار تاریخی خانواده در دوران پدرسالاریست، نه جاودانه است و نه امر الهی ناظر بر لایتغیر بودن آن.
قوامون/قوام مبالغه قائم است که در قران به معانی برخاستن – وقوع امر – مشغول به کاری شدن - ثبوت و دوام داشتن آمده است[۱۱]. قیام (مصدر و جمع قائم) – قائم – اقامه – استقامت – قیّم – قیّوم – قوّام – قیامت هم ریشه هستند. در قران، نماز اقامه میشود و مردم برای نماز قیام میکنند - کعبه مایه قوام/قیام مردم است (مائده ۹۷). اموال مایه قوام/قیام معیشت مردم است (نساء ۵) مردان بر زنان قوامون هستند (نساء ۳۴) و قران به مومنین امر میکند که برای برپائی عدالت (قسط) قوامون باشید (نساء ۱۳۵ – مائده ۸)
از طرف دیگر، در قران تنها دین صحیح و کتب نازل شده قیّم هستند ( روم ۳۰-۴۳ – توبه ۳۶ – انعام ۱۶۱ – یوسف ۴۰ – بینه ۵) و همچنین قیّوم تنها خداوند است . قیّوم از اسماء حسنی است که سه بار در قران آمده است (بقره ۲۵۵ – آل عمران ۲ – طه ۱۱) و «نماینده قیمومیت تام خدا بر خلق است»[۱۲].
قوامیت قران و قیمومیت فقه[۱۳]
همان طور که دیده میشود قوامیت مرد بر زن در کنار قوامیت اموال در معیشت و لزوم قوامیت مومنین در برپائی عدالت آمده است در حالی که فیّم و قیّوم بودن تنها مربوط به خداوند و دین اوست. در نساء ۳۴ و تنها در نساء ۳۴، فقه بین قوامیت و قیمومیت خلط کرده است و بجای اینکه برای درک مفهوم قوامیت مرد بر زن به کاربردهای مشابه آن در قران رجوع کند، در واقع از مفهومی برای تعریف قوامیت در نساء ۳۴ استفاده کرده است که در قران تنها برای خداوند و دین حقیقی آمده است – یعنی قیمومیت. بنظر نگارنده تنها بدین ترتیب بود که فقه توانست این حجم از احکام مشتمل بر تبعیض جنسیتی را بار آیه کند وگرنه این حقیقت که مردان باعث برپائی/قوام زندگی زنان هستند، همانند مال که باعث برپائی/قوام زندگی زن و مرد است، به خودی خود نمیتوانست توجیه گر قوانین تبعیض جنسیتی باشد.
مفسرین سنتی، نیمه سنتی معاصرو فمینیست بسته به قدرتی که برای مرد بر زن یا شوهر بر همسرش قائل شدند، قوامیت را در گستره یک طیف معنا کردهاند، از تسلط - قیمومیت - ولایت - سرپرستی تا کارگزاری - مایه قوام - حفاظت و خدمتگزاری[۱۴]. برگزیدن یک معنای خاص برای «قوامون» ارتباط مستقیم دارد به اوضاع سیاسی اجتماعی عصر مفسر. اگر عصر مردسالاری مفرط بود مرد قیم و مسلط بر زنش تفسیر میشد و اگر دوران معاصر و رواج بحثهای برابری حقوق زن و مرد باشد معمولا مردان کارگزار و حامی زنان میشوند. بهعنوان مثال شیخ طوسی در تفسیر «التبیان» باور دارد که مردان حق تادیب و تدبیر امور زنان را دارند[۱۵]. شیخ طبرسی در «مجمع البیان» مردان را مسلط و قیم زنان میداند. از معاصرین سید قطب در تفسیر «فی ضلال قران» با تکیه بر قابلیتهای برتر بدنی، فکری و روانشناسانه مرد او را سرپرست طبیعی خانواده میخواند. نویسندگان تفسیر - The Study Quran - که این تفسیر قران را به انگلیسی و تحت سرپرستی سید حسین نصرنوشتهاند عقیده دارند آیه روشنترین بیان حاکی از رل سرپرستی مرد در یک قرار ازدواج است[۱۶] . فمینیستها قوامیت را نه سرپرستی بلکه وظیفه ارزشمند حمایت از خانواده به حساب میآورند[۱۷]. اسماء بارلاس Asma Barlas با رد نظریه برتری کلی مرد بر زن در نساء ۳۴ به آیه توبه ۷۱ اشاره میکند که بعضی مردان و زنان با ایمان بر بعضی دیگر صاحب ولایت هستند و میپرسد چگونه زنی میتواند صاحب ولایت بر مردی باشد در حالی که مردان برتر از زنان و سرپرست آنان باشند؟ او همچنین تاکید میکند که اگرچه قران، در مقابل تمام کارهائی که مادر در خانواده انجام میدهد، مسئولیت نان آوری خانواده را به مرد سپرده است ولی هیچگاه او را سرپرست خانواده تعیین نکرده است و این امر از اضافات مردسالاری بر آیه است[۱۸].
به هر حال ولایت و سرپرستی مرد بر زن یک حقیقت تاریخی در دوران پدر سالاری بوده است و همچنان در جوامع مردسالار موضوعیت دارد. البته همیشه یکسان نبوده است. بطور مثال در زمانهای خاصی مقارن عصربرده داری زن از پدرش خریداری میشد. زمانی شخصیت حقوقی محسوب نمیشد (در تمام دنیای قدیم). گاهی حق سرپرستی اموالش با شوهر بود (مثلا اروپا تا اواخر قرن نوزده) و غیره که خود بحثی طولانیست. نظر به قیمومیت مقارن عصر ظهور، محمود خالد مسعود، مدیر دانشگاه جهانی اسلامی در اسلام آباد، مینویسد، سرپرستی زنان از طرف بزرگان قبیله از پدر٬ شوهر و برادر ... از قبل از اسلام رسمیت داشته است و امری ضروری برای زنان و به منظور تقویت جایگاه اجتماعی آنان بوده است. او معتقد است در شرایطی که زن جنس محروم محسوب میشد٬ قیمومت در ازدواج در واقع ابزاری برای ایجاد تعادل و حمایت از زنان بود[۱۹].
ابن میان، مسئلهای که باید دقت کرد این است که جمله حاکی از فضیلت این ساختار خانواده و یا امر الهی بر ابقای آن تا ابد نیست بلکه واقعیت جوامع مردسالار است. هر گاه کارائی دو دلیلی که آیه بر وجود این ساختار ذکر کرده است، یعنی برتری اقتصادی مردان و فضیلت فیزیولوژیکی مرد در جامعه کمرنگ شود و یا از بین برود این ساختار هم بدون واقعیت خواهد شد.
فضل الله بعضهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم: دو دلیل قرانی بر سبب پیدایش مدل خانواده مردسالار در طول تاریخ چند هزار ساله پدرسالاری
عبارت انفقوا من اموالهم ناظر بر قدرت برتر اقتصادی مردان بر زنان است که باعث میشود معیشت زن به شوهرش وابسته شود. سنتیها آنرا وظیفه شرعی شوهر تلقی کردهاند و اکثر فمنیستها یک ضرورت اجتماعی در جوامع مردسالار که قدرت اقتصادی عموما در دست مردان است. سنتیها معتقدند در مقابل پرداخت نفقه زن باید در مواردی مطیع شوهر باشد که به آن موارد در قسمت قانتات خواهیم پرداخت. فمینیستها معتقدند نفقه شوهر در مقابل تمام زحماتیست که یک زن/مادر در خانواده متحمل میشود و معتقدند ربط دادن نفقه به اطاعت زن یک بدعت فقیهانه است. فاطمه مرنیسی جامعه شناس و نویسنده مراکشی با ذکر اقوال سنتی نتیجه میگیرد - به عبارت دیگر مردان به علت پرداخت مقداری پول صاحب اختیار زنان هستند[۲۰]. مطالعات تاریخی نشان میدهد که ربط دادن نفقه به اطاعت زن، که بنظر میرسد در فقه با شافعی شروع شده باشد، یک اصل طبیعی در جوامع قدیم بوده است که زن دسترسی به منابع مالی نداشته است. حتی قانونمند کردن این رابطه هم بدعت مسلمان نبوده است و به طور مثال در دین قدیم ایرانیان هم اوضاع به همین منوال بوده است. اطاعت بی چون و چرا زن از شوهرش نه تنها در آداب و رسوم و متون فقهی آنان معمول بود[۲۱] بلکه حتی بعضا در قرارداد ازدواج هم درج میشده است. یک نسخه خطی از فرم رسمی قرارداد ازدواج زرتشتی، وظیفه زن را اطاعت از شوهر و وظیفه شوهر را تامین مسکن، خوراک، و لباس برای زن تعیین میکند[۲۲]. این خوانش از آیه که زن ناشزه علاوه بر راهکار قرانی (نصیحت، دوری از بستر، و ضرب) از نفقه هم بی بهره میشود در واقع تمهید جدیدی، خارج از راهکار قرانی، را در برخورد با زن ناشزه معرفی میکند که کمی بعد به آن خواهیم پرداخت.
اختلاف در معنا و مصداق فضل
از نظر لغوی فضل در قران رحمتی است که دارنده آن را در یک مورد خاص متمایز و برتر از دیگران میکند. مثلا شخص پولدارتر و زیباتر از دیگران است. گاهی میشود فضل مادی و یا معنوی را کسب کرد. فضل در قران همیشه به خداوند نسبت داده شده است و خداداد است. یکنوع رحمت خاص که ممکن است صاحب آن برای سوء استفاده از آن مواخذه شود ولی برخلاف - کسب – خود فی نفسه به پاداش و جزای اخروی ربط ندارد. فضل خداداد در قران جنبه تکوینی هم دارد و آن یکی از خصوصیاتی است که خلقت به موجودات داده است. فرق فضل با دیگر خصوصیات این است که فضل آن خصوصیتی است که مایه تمایز و در بعضی شرایط خاص مایه برتری صاحب فضل میشود. بطور مثال فضیلت زنبور قدرت تولید عسل است، یا فضیلت ببر سرعت و قدرت بدنی زیاد است. در عالم بشریت، باروری و تولد فرزند فضیلت زنانه است و قدرت بدنی معمولا یک فضل مردانه است.
مفسران سنتی در قرون اولیه اسلامی، فضل مردانه را درایت و عقل برتر مرد معنا کردند که میشد تبعیض جنسیتی را بر پایه آن شرعی کرد و تا چند قرن بعد به چیزدیگری حتی قدرت بدنی بیشتر مرد اشارهای نکردند. همچنین با اینکه در تعریف فضل به موهبتی و غیر اکتسابی بودن آن اشاره کردهاند، به وجود فضل زنانه اشارهای نکردند تا قرون جدید. در قرون جدید، نیمه سنتیها و فمنیستها یادآوری کردند که بعضهم علی بعض به معنی بعضی بر بعضی دیگر است بدون آنکه جنسیت را مشخص کند. چینش ضمائر در این عبارت که بجای «فضل الله الرجال علی النساء» یا «فضل الله بعضهم علی بعضهن» گفته شده است: «فضل الله بعضهم علی بعض» ناظر بر وجود فضل زنانه در خلقت است. بدین ترتیب ادعای قدیمی ناظر بر فضیلت همه جانبه مرد بر زن زیر سوال رفت.
برداشتهای فقیهانه
استفاده حقوقی فقها از این عبارت ابتدایی آیه قسمت اعظم برداشتهای حقوقی از کل آیه است. این میان از همه بارزتر احکامی است که با انشائی خواندن قوامیت مرد بر زن و تعریف قوامیت به قیمومیت و سرپرستی که با برتری عقلی مرد بر زن توجیه شده بود، وضع گردید. ریشه قرانی قسمت اعظم قوانین خانواده مشتمل بر تبعیض جنسیتی در قانون مدنی کشورهای اسلامی تنها با استناد به تفسیر این عبارت است.
این میان چگونه از آیهای که درباره یک اختلاف زناشوئی صحبت میکند برای اثبات همه جانبه بودن فضیلت مردانه و استقرار تبعیضات جنسیتی استفاده شد؟ بنظر میرسد فقها از چیزی شبیه پدیده تشدید و رزنانس در فیزیک استفاده کردند. بدین ترتیب که تعریف آنان از قوامیت و فضل مندرج در ایه باعث تولید قوانین فقهی مردسالار به نفع شوهر شد و خود این قوانین فقهی بعدها دلیل و مدرکی شد بر فضل مردانه و سپس خود این مجموعه فضائل جدید به نوبه خود دلیل محکمی شد بر وجوب قوامیت عمومی مردانه که آنهم خود دوباره دلیل محکمی شد بر فضیلت کلی و اساسی مرد بر زن.
با یک نگاه اجمالی به نظرات برخی مفسرین از قرن سوم هجری تا زمان حاضر، میبینیم که چگونه طی مرور زمان و با تئوریزه شدن فقه دلایل مفسرین بر برتری مرد بر زن شامل موهبت خداداد بعلاوه موهبتی (برتری) شد که همین احکام فقهی به مرد داده بود. فخر رازی از بزرگان علمای اهل سنت در قرن ششم در «تفسیر کبیر» مینویسد: بدانکه برتری مردان بر زنان حاصل از جنبههای بسیاری است که بعضی از آنها صفات حقیقی و برخی احکام شرعی است.
طبری(قرن سوم) در تفسیر خود «جامع البیان فی تفسیر قران» رک و پوست کنده میگوید: مردان «باید» بر زنان مسلط باشند. زیرا که خداوند بعضی از انسانها را بر بعضی دیگر برتری بخشیده است و نیز از آن روی که مردان از اموال خویش (برای زنان) خرج میکنند و به برتریهایی که فقه برای مردان قائل شده است اشارهای نمیکند، زیرا این قوانین در زمان او هنوز کاملا تدوین نشده بود. فقه شیعه در قرن پنجم و بدست شیخ طوسی پایه ریزی شد. او هم که در ابتدای شکل گیری فقه شیعه است از فقه دلیل نمیآورد و در تفسیر خود التبیان فی تفسیر قران، مینویسد: مردان نسبت به تادیب و تدبیر امور زنان قیم آنها هستند که خداوند مردان را از نظر عقل و رای نسبت به زنان فزونی و برتری داده است.
بنظر میرسد از قرن ششم به بعد فضل مردانه تشدید شد و اینبار مجموعهای شد از فضل خداداد که مجموعهای بود از عقل و درایت و نیروی بدنی بعلاوه فضلی که فقه - اکثرا به استناد به همین آیه - به مردان داد. طبرسی در «مجمع البیان» (تفسیر شیعی، قرن ششم ) دلایل این فضیلت را اینگونه بر میشمارد: عقل، دور اندیشی، جهاد، ایراد خطبههای نماز جمعه، اذان گفتن، داشتن همسران متعدد و اختیار طلاق و جز اینها. ابوالفتوح رازی در «روض الجنان و روح الجنان» (تفسیر شیعی، قرن ششم ) دلیل برتری عقل مرد را با ناقص عقل و دین بودن زن اثبات میکند: «زن ناقص عقل، ناقص دین است، برای آن که در ماه چند روز نماز نتوانند کردن و روزه داشتن». موارد فقهی که او اشاره میکند: وجوب خانه نشینی زن و شرکت نکردن در جهاد، شرکت نکردن در نماز جمعه، تعدد زوجات، حق طلاق، شهادت، ارث، دیه، نبوت ، امامت و خلافت.
این مفسران ایرانی الاصل، زمخشری در تفسیر الکشاف و پس از او فخر رازی در تفسیر الکبیر (تفاسیر سنی، قرن ششم ) هستند که قدرت بدنی را در کنار عقل مایه برتری مرد معرفی کردهاند. فخر رازی مینویسد: اما صفات حقیقی به دو امر بر میگردد، علم و قدرت. و بدون شک عقل و علم مردان بر زنان بیشتر و نیز قدرتشان بر اعمال مشکل و سختتر کاملتر است. جالب اینجاست که فخر رازی نویسندگی و سوارکاری و تیراندازی را هم به برتریهایی که فقه به مردان داده است اضافه میکند، مهارتهائی که ساختار مردسالار جوامع از دسترس زنان خارج کرده بود. او اضافه میکند: «عقل و دور اندیشی و قدرت و در نویسندگی در اغلب آنها - سواركاری و تیراندازی - و اینكه انبیاء و علماء از آنها هستند - و امامت كبری و صغری و جهاد و اذان و خطبه و اعتكاف و شهادت در حدود و قصاص و نكاح در فقه شافعی و زیادی سهم در میراث و تعصیب در میراث و به گردن گرفتن دیه در قتل خطاء و در قسامه و ولایت در نكاح و طلاق و حق رجوع و تعدد زوجات و انتساب فرزندان به آنها از دلایل برتری مردان بر زنان است. بیضاوی در «انوارالتنزیل و اسرار التاویل» (تفسیر سنی، قرن هفتم ) و ملا فتح الله کاشانی در تفسیر «منهج الصادقین» (تفسیر شیعی، قرن دهم ) تقریبا همین عبارات فخر رازی را تکرار میکنند.
از معاصرین، علامه طباطبائی به راه ابن کثیر[۲۳] میرود و در «تفسیر المیزان» برتری مردان بر زنان را جسمی و عقلی تعریف میکند و یکقدم فراتر رفته، استدلال میکند که چون آیه از مطلق مرد بر زن صحبت میکند این برتری و قوامیت عمومی است و بدین ترتیب در انحصار مردان بودن مناصب حکومت و قضا در فقه را به این آیه ربط میدهد. آقای جوادی آملی که در عین وفاداری به سنت فقهی سعی در بروز کردن آن را دارد، قوام بودن مرد را مسئولیت و مدیریت اجرائی تعریف میکند او نظر استاد خود، علامه طباطبائی، درباره عمومیت داشتن آیه را رد کرده و مینویسد: باید توجه نمود آنجا كه زن در مقابل مرد و مرد در مقابل زن به عنوان دو صنف مطرح است، هرگز مرد قوام وقیم زن نیست و زن هم در تحت قیمومیت مرد نیست. بلكه قیمومیت مربوط به موردى است كه زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن باشد[۲۴]. کفسران «تفسیر نمونه» که مشارکت زنان در روند پیروزی انقلاب اسلامی را مد نظر قرار دادهاند همان دیدگاه سابق را با کلماتی بسیار ملایمتر تکرار میکنند و ادعا میکنند سرپرست به نوعی خدمتگزار هم هست.
مفسران سنتی برتری عقلی مرد بر زن را اصلی طبیعی و فطری قلمداد کرده و از علوم تجربی که قاعدتا در دسترسشان نبوده است دلیلی نمیآوردند. به طور مثال: معلوم است که عقل مردان بیشتر از زنان است (علامه طباطبائی). بدون شک عقل و علم مردان برتر ... است (فخر رازی). در حالی که بسیاری دیگر از مفسران سنتی همین عبارت - معلوم است - و - بدون شک - را هم استفاده نکردهاند و برتری عقل و تدبیر مردانه را یک حقیقت بی چون و چرا فرض کردهاند. ادعایی که با توجه به یافتههای علمی درباره ساختار بیولوژیکی مغز زن و مرد، به هیچوجه درست نیست[۲۵].
قابل توجه است که قران در کنار تمام رهبران ظالم و جنایت کار تاریخ که نام آنها را آورده و یا به صفاتشان اشاره میکند، بجز پیامبر-پادشاهان بنی اسرائیل، تنها از قدرت توام با تقوای ذوالقرنین بعلاوه تدبیر او در ساختن سد بر علیه یاجوج و ماجوع (کهف ۹۷-۹۴) یاد میکند. در حالی که تنها سلطانی که گوینده قران به تدبیر (فرستان هدایا برای سلیمان) و هوش تیز(زمان برخورد با تخت سلطنتش در بارگاه سلیمان و زمانی که در اثر دیدن شیشه نامرئی، خدای نادیده را باور کرد) و مشورت پذیری (با مشاوران و فرماندهان ارتش) و سیاست ورزیی که قومش را از درگیری در جنگ خانمانسوز نجات داد، اشاره میکند یک زن است، ملکه صبا (نمل، ۴۴-۲۹).
مطالعات تاریخی در سیر روند تمدن بشری نشان میدهد دلیل تسلط مردانه بر زن همان زور بازو بوده است. ویل دورانت در تاریخ تمدن به نقش نیروی عضلانی در روند استیلای جنس قویتر اشاره میکند و مینویسد:
۲ - فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ – پس زنان صالح قانت و حافظ آنچه خدا فرمان حفظ آنرا داده است، هستند.
در حالی که آیه احزاب ۳۵ به ده صفت مشابه برای مومنین و مومنات اشاره میکند، این عبارت آیه سه مورد را ذکر میکند که بنظر میرسد در یک رابطه زناشویی بیشتر از بقیه صفات مومنین به کار میآید. زنی صالح و پاکدامن که فروتنی و خشوعش در برابر پروردگار او را در برخوردهای زناشوئی با گذشت کرده است.
قانتات
قانتات به معنای طاعت توام با خشوع است و در قران برای مرد و زن یکسان بکار برده شده است(احزاب ۳۵) و این اطاعت توام با خضوع تنها در برابر خدا و در یک آیه برابر خدا و رسول است (احزاب ۳۱). تنها زنی که در قران با ذکر نام سفارش به قنوت شد مریم مقدس است که او هم شوهر نداشت (تحریم ۱۲؛ آل عمران ۴۳). قانت بودن که بخصوص در نماز به آن تاکید شده است (زمر ۹؛ بقره ۲۳۸) وجه تکوینی هم دارد به این معنا که آنچه در زمین و آسمان است در پیشگاه الهی قانت است (بقره ۱۱۶؛ روم ۲۶).
با اینحال اکثر مفسران سنتی قانت بودن را به اطاعت در برابر خداوند و شوهر معنا کردند. این اطاعت همیشه یکسان تبیین نشده است. علمای اولیه نظر به اطاعت همه جانبه زن داشتند همانطور که در استدلالات طبری شاهد بودیم. تفاسیر عصر جدید متوجه بودند که انتظار اطاعت همه جانبه زن از شوهر با حقوق اجتماعی - اقتصادی زن در قران و سیره تاریخی پیامبر منافات دارد. در نتیجه دایره اطاعت از شوهر را به مواردی که مربوط به استمتاع شوهر میشود محدود کردند.
علامه طباطبائی در ذیل تفسیر آیه در باره نفی تسلط مطلقه مردانه و حق استمتاع مینویسد منظور این نیست كه استقلال زن را در حفظ حقوق فردى و اجتماعى او٬ و دفاع از منافعش را سلب كند٬ پس زن همچنان استقلال و آزادى خود را دارد٬ هم مى تواند حقوق فردى و اجتماعى خود را حفظ كند٬ و هم مى تواند از آن دفاع نماید و هم مى تواند براى رسیدن به این هدفهایش به مقدماتى كه او را به هدفهایش مى رساند متوسل شود. بلکه مرد به خاطر این كه هزینه زندگى زن را از مال خودش مى پردازد٬ تا از او استمتاع ببرد٬ پس بر او نیز لازم است در تمامى آنچه مربوط به استمتاع و هم خوابگى مرد مى شود او را اطاعت كند.
قانون مدنی ایران که بر مبنای فقه شیعه اثنی عشری تنظیم شده است رابطه چهار عنصر تمکین جنسی- اطاعت زوجه از زوج - نفقه - و مهریه را اینگونه تعریف میکند که مهریه در برابر تملیک عضو جنسی زن و نفقه در مقابل تمکین همه جانبه از شوهر قرار میگیرد. این تمکین شامل تمکین در مقابل استمتاعات بعلاوه اطاعت تام و تمام از شوهر است به گونهای که حتی بدون اجازه شوهر برای عیادت والدین خود هم از خانه خارج نشود.[۲۷]
فقه برای قرنها مشارکت زن در اداره خانواده و حق او در اموالی که خانواده طی مدت ازدواج و با همیاری زن و شوهر کسب کرده است را نادیده گرفت. تا آنجائی که مطالعات نگارنده اجازه میدهد مستندات فقه درباره نادیده گرفتن حق زن در اموال خانواده به دوموضوع بر میگردد. اول تفسیر نه چندان دقیق حافظات در نساء ۳۴ که حفظ اموال شوهر را از وظایف زن مومن تعریف میکند و دوم استناد به احادیثی که متضمن پاداش اخروی کار زن است. به طور مثال، حدیثی از زبان پیامبر که کار بیرون خانه را به علی و در مقابل آن درون خانه را به فاطمه محول کرده است، بدین ترتیب انجام کارهای خانه را برای زن به یک ایده آل اخلاقی تبدیل کرده و پاداش آن را به قیامت حواله میدهد[۲۸]. بعد از انقلاب و در مواجه با وضع اسفبار زنان مطلقه تحرکاتی برای رفع این نقیصه صورت گرفت که بعلت ناکارائی زیر ساختهای ایدئولوژیک آن تغییر چندانی در وضعیت حقوق زن در خانواده ایجاد نکرد.[۲۹]
قانون منع خروج زن از خانه و کشور و رفتن سر کار بدون اجازه شوهر در قوانین مدنی ایران بر پایه این حق استمتاع شوهر وضع شده است.
عموما در دوران پدرسالاری در دنیای قدیم، با یک قرارداد ازدواج که بین مرد و سرپرست زن بسته میشد، زن به طور کامل از سرپرستش (پدر یا قیم) خریداری و جزء مایملک مرد محسوب میشد و حتی دیگر از پدر خود هم ارث نمیبرد. سهم او از ثروت پدری همان مالی بود که پدر یا قیم او به شوهر پرداخت میکرد[۳۰]. با ظهور اسلام و تصویب حقوق مادی برای زن در ارث و قرار ازدواج و شناخت زن به عنوان یک شخصیت حقوقی، دیگر زن قابل خرید و فروش نبود. در نتیجه برای تثبیت کنترل شوهر بر زن، فقها قرارداد ازدواج و مهریه را خرید عضو جنسی زن (به جای خرید کلیت زن) و حقوق شوهر را بر پایه حق استمتاع او از این عضو جنسی تعریف کردند.
آقای اشکوری مینویسد،
بدین ترتیب نص قرانی که ازدواج را نه خریداری فقیهانه و نه حتی تولید فرزند، که قدیمیترین و قویترین دلیل ازدواج و حتی فلسفه وجود زن در جهان قدیم تعریف میشد، بلکه مودت و رحمت و آسایش بین دو جنس تعریف میکرد ( روم ۲۱) به دایره احکام اخلاقی و بدون ضمانت اجرائی واگذارمی شود. یعنی هیچ سازوکار قانونی که با پشتیبانی آن ازدواج برای زن هم رحمت و آسایش باشد در نظر گرفته نمیشود و بر عکس، آنچه مقتضای یک جامعه بشدت مردسالار است، یعنی بالادستی مرد و کنترل همه جانبه زن در قرار ازدواج، به دقت قانونمند میشود. روش برخوردی که متاسفانه فقها در طول تاریخ بطور سیستماتیک با آیاتی که به نفع زنان است کردهاند، یعنی معمولا آنها را بدون پشتبانی حقوقی در دایره احکام اخلاقی رها کرده و مجازات تخطی از آنها را به روز قیامت حواله دادهاند.
طبعا فمنیستها خواهان بازگشت به همان معنای قرانی قانتات شدند و اطاعت از شوهر را شرط یک زناشوئی ایده آل ندانستند. خاطرنشان کردند که اینگونه نگاه به آیه یک رابطه توام با مودت و رحمت قرانی را تبدیل به رابطه آقا و برده مطیعش میکند. و بدرستی خاطرنشان کردند که حتی یک آیه قران پیدا نمیکنید که اطاعت زن از شوهر را واجب و یا حتی جزء خصائل زن مومن محسوب کرده باشد.
با اینکه سازگاری و گذشت در یک رابطه زناشوئی برای هر دو جنس عقلا و عملا لازم است ولی کاهش این امر به وجوب اطاعت زن از شوهر نه تنها هیچ شاهد قرانی ندارد بلکه با عدل الهی در تعارض است مگر اینکه قول غزالی را بپذیریم که یک زن آزاد که بدون اراده و رضایت خودش شرعا امکان ندارد به عقد مردی درآید با گفتن یک بله تبدیل شود به برده شوهرش. غزالی حقوق شرعی یک زن در ازدواج را به سان یک برده توصیف میکند. البته او با این مسئله مشکلی ندارد و در مقایسه با اشخاصی که ظاهرا از حقوق زنان در اسلام صحبت میکنند و از همان حقوق شرعی که غزالی میشناسد به عنوان سند آزادی زن مسلمان نام میبرند باهوشتر و صادقتر است. او در کیمیای سعادت مینویسد، «اما حق مرد بر زن عظیمتر است که وی در حقیقت بنده مرد است و در خبر است که اگر سجده کردن جز خدا را روا بودی، زنان را امر به سجود کردندی در پیش مردان»[۳۲].
سجده زن در برابر شوهر، از باورهای زرتشتی است که احتمالا با اندکی جرح و تعدیل توسط علمای اسلامی اقتباس شده است. بطور مثال، در ایران باستان و ادبیات زرتشتی آنچنان اطاعت از شوهر مقدس بود که زن را از نماز و عبادت مستغنی میکرد. به اعتقاد روحانیون زرتشتی، یک زن رسمی وفادار باید بجای نماز روزانه سه بار اطاعت خود را به شوهرش با این جملات ابراز میکرد: به من بگو که مایلی من چگونه فکر کنم، چه بر زبان آورم و چه عملی انجام دهم[۳۳]. در کتاب مینوی خرد باب ۳۸ بند ۳۹ فرمانبرداری و پرستش شوهر وظیفه زن ذکر شده است[۳۴].
حافظات
حافظات و حافظون به معنای نگهدارنده و مراقب در قران برای هر دو جنس یکسان بکار رفته است. در اینکه مومنین باید حافظ چه چیزی باشند آیات دیگر قران روشنگر مطلب است. حافظ صلاه باشید ( بقره ۲۳۸، انعام ۲۳، مومنون ۹، معارج ۳۴) - حافظ فروج باشید (مومنون ۵، نور ۳۱-۳۰، احزاب ۳۵، معارج ۲۹) - حافظ حدودالله باشید (توبه ۱۱۲) - حافظ عهد و پیمان باشید (مائده ۸۹).
با اینکه مفسرین سنتی این معنا را قبول دارند با اینحال علاوه بر خویشتن داری از زنا، با انتساب حدیثی به پیامبر بدین مضمون که - بهترین زنان آن است که نگاه به او ترا مسرور کند و اگر امری کردی ترا اطاعت کند و اگر غایب باشی حافظ نفس خود و مال تو باشد - معنای حافظات را علاوه بر حفظ پاکدامنی به حفظ اموال و یا حقوق شوهرنیز تعمیم دادند. زمخشری، فخر رازی، بیضاوی این حدیث را ذکر کردهاند و حافظات را حفظ نفس/ فروج و مال و بیوت شوهر معنا کردهاند. مفسرین شیعه، به طور مثال طبرسی و طباطبائی نیز به همین راه رفتهاند.
مدرنیستها همین عبارات را به صورت ملایمتر تکرار کردند. به عنوان مثال، سید قطب، که با کلامی پراحساس قانت بودن زن را نسبت به شوهر نه اطاعتی با اکراه و اجبار بلکه از سر «اراده و توجه و رغبت» معنا میکند، دیگر رویش نمیشود این معشوق پر احساس را به مقام مباشرت اموال پائین بیاورد درنتیجه او را «حافظ حرمت پیوند زناشوئی» معرفی میکند و حرفی از اموال و خانه نمیزند. نویسندگان the Study Quran که سعی میکنند به پیروی از سید حسین نصر از خطوط سنت پا فراتر نگذارند - بنظر میرسد حتی به قیمت تبصره زدن بر آیه - اعلام میکنند که با اینکه قانت بودن در قران فقط در برابر خداوند است ولی در حوزه بشری اطاعت از شوهر و حفظ پاکدامنی بعلاوه حفظ اموال شوهر یک عمل مناسب و مومنانه تلقی میشود[۳۵].
اینکه در خانه شوهر نقش سرپرست خدمه را بازی کردن جز وظایف یک زن است، باز هم، در واقع، اختراع دست مسلمانان نیست بلکه یک انتظار عمومی از زن در دوران پدرسالاریست و در تمام جهان باستان رواج داشته است. بطور مثال متن یک خطبه مشهور یونانی، بجا مانده از قرن چهارم پیش از میلاد، وظیفه زن را در کنار فرزندآوری و پاکدامنی، نگهداری خانه و اموال شوهر تعریف میکند. و چنین میگوید، «ما معشوقهها (mistress) را برای لذت نگه میداریم، همخوابهها (concubine) را برای مراقبتهای روزانه از خودمان و زنان رسمی را برای اینکه برایمان بچههای قانونی بزایند و به ما وفادار باشند و از خانه و اموالمان نگهداری کنند»[۳۶].
بنظر نگارنده علیرغم دیدگاه سنتی، با اینکه زن مومن مانند تمام مومنین باید حافظ موارد ذکر شده در آیات قران باشد (بما حفظ الله)، بنظر میرسد تاکید آیه در نساء ۳۴ حفظ خود از روابط جنسی نامشروع باشد و حافظات للغیب منظورهمان حفظ خود از رابطه نامشروع در غیاب شوهر است. باید اضافه کنم که تاکید روی این مطلب در چندین آیه، از جمله این آیه، با وضعیت اجتماعی عصر ظهور و آشفتگی جنسی موجود ارتباط مستقیم داشته است، که خود بحث تاریخی مستقلی است.
۳ - وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ ۖ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِیلًا ۗ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِیرًا – و زنانی را که از نافرمانیشان بیمناک شدید، اندرز دهید، در بستر از آنان دوری کنید، و بزنیدشان اگر به اطاعت در آمدند دیگر بهانه جوئی مکنید که دارنده علو و بزرگی خداست.
تخافون نشوزهن و پدیده خشونت خانگی
این خوف شوهر از نشوز زن است که باعث میشود گوینده قران راهکار سه مرحلهای را پیشنهاد دهد. با اینحال این کلمه که با ظرافت تمام داخل آیه شده اکثرا با بیدقتی تفسیر شده است. اکثر مفسرین سنتی مجبور شدند خوف نشوز را علم به نشوز و نه ترس از وقوع آن، معنا کنند تا بتوانند دلیل شرعی بر راهکار سه مرحلهای بهعنوان تنبیه زن ارائه دهند. زیرا معنی نداشت که به صرف خوف از وقوع امری به اصطلاح قصاص قبل از جنایت کرد و عکس العمل تنبیهی نشان داد. به طور مثال شافعی و به تبع او سید قطب خوف نشوز را به مرحله اول از راهکار (موعظه) و ضرب فیزیکی را به زمان واقع شدن نشوز مربوط دانستند. بعضی از مفسرین عصر جدید این دستکاری در معنای آیه را رد کرده و خوف نشوز را همان احساس خطر از ناسازگاری زن معنا کردهاند. علامه طباطبائی اعتقاد دارد، مراد از خوف نشوز این است که علائم آن به تدریج پیدا شود و معلوم گردد که خانم میخواهد ناسازگاری کند و چون زدن بسیار سبک تفسیر شده است با برخورد با ناشزه قبل از ظهور نشوز مشکل ندارد. غروی نائینی مینویسد، خوف نشوز در واقع خوف از تحقق نشوز است و راهکار سه مرحلهای در واقع علاج واقعه قبل از وقوع آن است[۳۷].
فمنیستها با استناد به اینکه خوف نشوز با وقوع نشوز فرق دارد، راهکار سه مرحلهای را بهعنوان تنبیه زن مورد چالش قرار دادند بدین ترتیب که این تفسیر از آیه به معنای قصاص قبل از جنایت است، هر چند که همانگونه که عایشه چاد-ری Ayesha S. Chaudhry استاد مطالعات اسلامی در دانشگاه بریتیش کلمبیا مینویسد، با اینکه فمینیستها با موفقیت نشان دادند که چگونه کلمات و معنای عبارات آیه تحت تاثیر شرایط اجتماعی-فرهنگی مفسران قرار گرفته است، با اینحال معمای «زدن همسر» نه حل شد و نه توجیه شد[۳۸].
اشکال اکثریت فمینیستها این بود که به پیروی از تفسیر سنتی نشوز را عمل خلاف و خوف نشوز را امری قبل از وقوع نشوز معنا کردند. بنظر نگارنده، گوینده قران نه تنها قضاوت درباره نشوز را به شوهر واگذار نکرده است بلکه خودش هم وارد این وادی نشده است. آنچه گوینده قران به آن پرداخته است و برای آن راهکار ارائه داده است همان احساس شوهر است. در واقع همین ترس از نشوز است که برای زن عواقب دارد. و راهکار سه مرحلهای برای جلوگیری از عواقب این ترس برای زن طراحی شده بود، همانطور که در زیر توضیح خواهم داد.
پدیده خشونت خانگی
قطعنامه ۱۰۴/۴۸ مجمع عمومی سازمان ملل مورخ ۲۰ دسامبر ۱۹۹۳، خشونت خانگی بر علیه زن را چنین تعریف کرده است: هر نوع عمل خشونت آمیزی است که بر اختلاف جنسیت مبتنی باشد و به آسیب یا رنج بدنی، جنسی یا روانی زنان بیانجامد یا احتمال منجرشدن آن به این نوع آسیبها و رنجها وجود داشته باشد؛ مانند تهدید به این گونه اعمال: زورگویی یا محروم سازی خودسرانه از آزادی، خواه در حضور عموم یا در زندگی خصوصی روی دهد.
این خشونت به اشکال گوناگون بروز میکند که در یک دسته بندی کلی میتوان آن را به چهار گونه اساسی خشونت تقسیم کرد: خشونت فیزیکی، خشونت جنسی، خشونت کلامی/احساسی و خشونت مالی/اقتصادی . تحقیقات اجتماعی پیرامون خشونت خانگی، از ترس شوهر هنگامی که با ناسازگاری زنش روبر میشود صحبت میکنند. این ترس ناشی از احساس از دست دادن کنترل زن است. همین ترس است که به احساس عدم امنیت و در انتها خشم منجر میشود، پروسهای که هورمونهای مردانه آن را تشدید میکند[۳۹] و خود زمینه ساز پدیده ایست که به نام خشونت خانگی میشناسیم [۴۰]. این مسئله که خشم شوهر ناشی ازترس اوست، ترس از دست دادن قدرت و کنترل بر زن ناشزه، امری کلیدی در تفسیر آیه است[۴۱].
امرسون و راسل دوباش Emerson R. Dobash, Russel Dobash استادان جرم شناسی و سیاست اجتماعی از دانشگاه منچستر مینویسند، ریشه تنبیه بدنی زن در فرودستی زن در مقابل قدرت و کنترل مرد است. این رابطه زن و مرد در خانواده مردسالار مرسوم و عرفی شده است. با ساختار اقتصادی-سیاسی و سیستم اعتقادی-مذهبی پشتیبانی میشود. این سیستم اعتقادی اینگونه رابطه زن و مرد را طبیعی، اخلاقی، عادلانه و البته مقدس میباوراند[۴۲].
خوانش آیه با عینک مردسالاری متوجه نمیشود که آیه اصلا به کیفیت و چرائی سرکشی زن نپرداخته، امری که مفسران را به دردسر و اختلاف آراء درباره معنی نشوز انداخته است. در حالی که احساس مرد در این ماجرا را کاملا واضح بیان میکند. هر گاه از نافرمانی و سرکشی زنت احساس ترس کردی بدین ترتیب عمل کن، یعنی راهکار سه مرحله ای. راهکار سه مرحلهای نشوز زن را درمان نمیکند و قرار هم نبود اینکار را بکند بلکه این راهکار عکس العمل شوهر بیمناکی را که به سرعت خشمگین میشود و زنش را میزند، تعدیل میکند. به عبارت دیگر مقصود آیه تعدیل ترس شوهر و عواقب ان برای زن ناشزه است و نه نشوز زن. نشوز زن اگر با رفع آنچه او را عصبانی و ناراحت کرده است درمان نشود به آیه بعدی - نساء ۳۵ - کشیده میشود که صحبت از ورود حکمیت فامیلی به ماجراست.
نشوز
معنای لغوی نشوز برآمدگی نسبت به زمین اطراف و در اجتماع انسانی دلالت بر گردنکشی و عدم فروتنی دارد. همانطور که در بحث قانتات گفتم در تفاسیر پیشامدرن عموما نشوز از جانب زن سرکشی و نافرمانی در برابر شوهر و قابل تنبیه بودن این عمل معنا شده است. طبری مینویسد، نشوز یعنی زن با تکبر با شوهرش رفتار کند - از همخوابی با او سرباز زند - از شوهر نافرمانی کند و مخالفت و نفرت بورزد.
ولی به مرور و طی تدوین احکام اسلامی، مفسرین متوجه شدند که توقع اینگونه اطاعت بی چون و چرا از زن در تضاد با دیگر آیات قران و حقوق قانونی است که قران برای زنان تعریف کرده است. این گروه از مفسران نشوز را محدود به عدم تمکین جنسی کرده و متناسب با مقتضیات زندگی شهرنشینی خود (از قرن دو به بعد بخضوص در بین النهرین که مرکز امپراطوری و محل ظهور فقه بود) که در آن خانواده حریم حفاظتی قبیله برای اعضای آن را از دست داده بود، محدودیت زن در خروج از خانه را به آن اضافه کردند. این تفسیر هم اشکالات خود را دارد. زیرا بدون هیچ قرینه قرانی اولا معنای نشوز را محدود کرده است و در ثانی مطابق با نیاز فقهی به معنی لغت بار منفی داده است. همچنین این برداشت ضمنی از آیه که امتناع جنسی زن منجر به تنبیه بدنی میشود اولا با حکم فقهی خود فقیهان که مجازات تن ندادن زن را قطع نفقه معرفی میکند و در ثانی با حکم قرانی مندرج در آیات اولیه سوره مجادله که امتناع از رابطه جنسی شوهر با زنش را مستحق طلاق و یا کفاره و توبه اعلام میکند، همخوانی ندارد.
خانم دکتر نهله غروی که میداند تفسیر نشوز به نافرمانی جنسی نمیتواند تعریف متفاوت نشوز را در دو آیه نساء ۳۴ و نساء ۱۲۸ توضیح دهد، نشوز را میل جنسی زیاد البته به کس دیگر غیر از همسر معنا میکند (همان مقاله). بدین ترتیب نشوز زن جرم و مستحق مجازات و نشوز مرد میل او به چند همسری و مستحق تحمل زن میشود. اما این چندان روشن نیست که چگونه شوهر متوجه این میل جنسی زیاد زن میشود؟ اگر عملا زنا کرده باشد که فقه دست شوهر را در کشتن او باز گذاشته است و حکم قرانی آن اجرای مراسم لعان (قسم خوردن) است (نور:۱۰-۶). اگر عشوه و غمزه باعث این گمان شده باشد، آیه ولاتخضعن... (احزاب ۳۲) که زنان پیامبر را از نرمی در سخن گفتن نهی میکند اشکال آن را نه دررفتار زن بلکه در دل بیمار مرد میبیند. بگذریم که قران تجسس و بدگمانی را منع کرده است. حتی اگر این میل جنسی زیاد و غلغلک دهنده را تقرب به زنا ببینیم که قران نهی کرده و برای زن و مرد آنرا فاحشه و ساء السبیل خوانده است (اسرا ۳۲)، ولی هیچگاه تشخیص و قضاوت و اتخاذ روشهای تنبیهی درباره آن را به اشخاص واگذار نکرده است و آن امریست بین خدا و بندهاش.
باید گفت در همان نساء ۱۲۸ هم اگر بعضی مفسران سنتی نشوز را تمایل زیاد جنسی معنی کردهاند و نه ناسازگاری و بدرفتاری مرد. در واقع عملا با تغییر معنای نشوز از آن برای تبصره زدن بر شرط قرانی چند همسری ناظر بر لزوم سرپرستی زنان و دختران بی سرپرست استفاده کردهاند. شرطی که حتی در ان صورت نیز قران تک همسری را برتر و مناسبتر معرفی میکند (نساء ۳). بنظر نگارنده اینگونه تفسیر نساء ۱۲۸ در واقع مایل است میل جنسی شوهر به زن دیگر مثلا جوانتر و خوشگلتر را به عنوان دلیل تائید شده قرانی برای چند همسری جا بزند.
قوانین مدنی ایران امتناع از وظایف زوجیت را معادل واژه نشوز در فقه تعریف میکند. نشوز زن که موجب «زوال نفقه» میشود بدین معناست که «زن غیر ناشزه علاوه بر تمکین در مقابل استمتاعات، بایستی مطیع تام و تمام زوج نیز باشد. و بدون اجازه او حتی برای عیادت والدین خویش هم از خانه خارج نگردد. بعبارت جامعتر هر گونه ناسازگاری و یا بدرفتاری از سوی زوجه او را ناشزه میسازد»[۴۳] . البته تشخیص این ناسازگاری و بدرفتاری هم با شوهر است. بنظر نگارنده این نوع نگاه به رابطه زوجین نه تنها غیر عادلانه و در نتیجه غیر دینی است بلکه باعث جسارت شوهر در تعدی و موجب بسیاری از جرایم و اختلافات زناشوئی است که امروزه دامن جامعه را گرفته است.
برای هماهنگی در معنای نشوز در نساء ۳۴ و نساء ۱۲۸، مفسران نیمه سنتی و فمینیستها عموما نشوز را چه از جانب زن و چه از جانب مرد ناسازگاری در قرار ازدواج معنی کردهاند. ولی اکثرا متعرض بار منفی نشوز- که مفسرین سنتی برای نشوز در نساء ۳۴ قائل شده بودند- نشدند. با اینحال، اینکه در زبان عربی و در دوران نزدیک به عصر پیامبر کلمه نشوز متضمن چه مفهومی بوده است با نگاه به قدیمیترین متون بهتر درک خواهد شد.
کاربرد کلمه نشوز در متون روائی بجا مانده از قرون اولیه اسلامی اشاره به یک عمل خلاف اخلاق، که مستحق تنبیه باشد، ندارد. نشوز همان سرکشی ناشی از نارضایتی از قرار ازدواج بود. این در مباحث فقهی و تفسیری است که نشوز زن، با دور شده از عصر ظهور و احتمالا با برداشتهای مردسالارانه از راهکارهای ارائه شده در این آیه و صحبت از ضرب زن، شائبه عمل خلاف گرفت. در کتاب طبقات کبری ابن سعد (م ۲۳۰ ه.ق) که از قدیمیترین منابع مکتوب اسلامی است روایتی مربوط به یک اختلاف زناشوئی از دوران عثمان خلیفه سوم میبینیم. ﺍبن سعد مینویسد،
اﺍبوعاصم ضحاﮎ بن مخلد نبیل ﺍز ﺍبن جریح، ﺍز ﺍبی ملیکه ما را خبر داد که میگفته است - عقیل ابن ابی طالب فاطمه دختر عتبه را به همسری گرفت. فاطمه که ثروتمند بود به عقیل گفت همسر تو میشوم و برای تو هزینه میکنم بر آنکه ضمانت جبران و خوشرفتاری کنی. گوید عقیل او را به همسری گرفت و هر گاه عقیل به پیش او میرفت فاطمه با اندوه میگفت، عتبه و شیبه پسران ربیعه کجایند. (عتبه ﻭ شیبه، پدر و عموی فاطمه و از سران کفار مکه بودند که در جنگ بدر در مقابله با مسلمانان کشته شدند). روزی که عقیل دلتنگ و افسرده بود همینکه به پیش فاطمه رفت باز همان سخن را تکرار کرد که - عتبه و شیبه کجایند؟ عقیل گفت وقتی به جهنم و آتش در آمدی بر جانب چپ تو قرار دارند. گویند فاطمه جامه خود را استوار پوشید و گفت از این پس سر من و تو بر بالینی نخواهد بود و پیش عثمان به شکوه رفت. واقدی از معمر، از ابن طاووس، از عکرمه، از ابن عباس و معاویه ما را خبر داد که میگفتهاند، عثمان درباره اختلاف میان فاطمه دختر عتبه و شوهرش عقیل ابن ابی طالب که فاطمه به او ناشزه شده بود ما را گسیل داشت و فقط همین مقدار گفت، اگر صلاح دیدید که زندگی کنند، چنان کنید و اگر صلاح دیدید که جدا شوند، چنان کنید[۴۴]. همانگونه که دیده میشود در این روایت زن ناشزه زنی است که شوهرش را نمیخواهد و اشخاصی تعیین میشوند تا بین آنها پادرمیانی کنند.
مورد دوم استناد به کتاب الاغانی از ابوالفرج اصفهانی (م ۳۵۶ ه.ق) درباره زندگی سکینه بنت حسین (م ۱۱۷ ه. ق)، فرزند سیدالشهداست. سکینه بعد از قتل شوهر و پسر عمویش در واقعه کربلا با مصعب ابن زبیر والی بصره ازدواج میکند و پس از قتل مصعب همسر عبدالله نامی میشود. سکینه با این عبدالله نمیسازد و از او جدا میشود. کلمهای که راوی داستان برای ناسازگاری و عدم رضایت سکینه از قرار ازدواجش بکار میبرد—فنشزت علیه - یعنی بر او ناشزه شد، میباشد. اینجا هم میبینیم نشوز نوع خاصی از بدرفتاری که مستحق تنبیه باشد نیست بلکه به اصطلاح همان سرکشی در برابر شوهر و نخواستن او است بدون اینکه حامل بار ارزشی خاصی از خوب یا بد باشد. ابوالفرج اصفهانی از سجایای سکینه و مقام بالای او در اجتماع تعریف کرده و مینویسد:
روایات زیادی از طریق شیعه و سنی داریم که نشوز زن را به طلاق خلع ربط میدهند. یعنی نشوز را عصیان و نافرمانی از شوهر و تمایل او به طلاق معنی میکنند و عملا بدون توجه به دلایل نشوز زن به او حق طلاق میدهند. ورژنهای مختلف این روایت در قدیمیترین مجموعههای حدیث تا کتب فقهی دوران متاخرتر وجود دارد.
یکی از قدیمیترین مجموعههای حدیثی، مصنف ابن ابی شیبه در قرن دوم هجری این روایت را با سلسلههای مختلف راویان آورده است یطیب للرجل الخلع إذا قالت: لا أغتسل من الجنابة ولا أطیع لك أمرا ولا أبر لك قسما ولا أكرم نفسا. اگر زنی به شوهرش بگوید که به تو تن نمیدهم و خودم را برایت حفظ نمیکنم و امرت را اطاعت نمیکنم و بتو احترام نمیگذارم پسندیده است که او را خلع کنید[۴۶]. شیخ طوسی نیز همین روایت را بدون ذکر سند در النهایه میآورد[۴۷]. او در جای دیگر (النهایه ۴۷۵) مینویسد زنی که به شوهرش تن نمیدهد ناشزه است. از جمع ایندو ناشزه زنی میشود که به شوهر تن نمیدهد و میتواند طلاق خلع بگیرد. توجه داشته باشید که نمیگوید پسندیده است او را طلاق بدهید بلکه واژه خُلع را بکار برده است که در فقه اسلامی اشاره به نوع خاصی از فسخ قرار ازدواج است[۴۸].
با اینحال او نشوز را در رابطه با نشوز شوهر در نساء ۱۲۸ دقیقتر معنا میکند: وأما النشوز فهو أن یكره الرجل المرأة، وترید المرأة المقام معه، وتكره مفارقته. و اما نشوز به این معناست که مرد از زنش کراهت دارد ولی زن مایل است با او باشد و از جدائی کراهت دارد (النهایه ۵۳۰). طبق این تعریف شیخ طوسی، نشوز زن در نساء ۳۴ به این معنا میشود که «زن از شوهرش کراهت دارد ولی مرد مایل است با او باشد و از جدائی کراهت دارد.» این تعریف شیخ طوسی از نشوز کاملا با دلیلی که ما برای خوف شوهر آوردیم همخوانی دارد یعنی شوهری که مایل است با زنش باشد ولی ناسازگاری و بیمیلی زنش باعث خوف او شده است، خوف از دست دادن کنترل زنش. خوفی که او را به خشونت سوق میدهد.
فتح الباری بشرح صحیح بخاری - جلد ۹ باب الخلع حدیث ۱۸۷۳۰،۳۱- و تفسیر طبری دیل تفسیر آیه ۲۲۹ بقره و غیره هم این حدیث را با سلسله دیگری از راویان تکرار کردهاند. اما علمای شیعه از شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه باب خُلع، کلینی رازی در روضه کافی باب خُلع، شیخ طوسی در استبصار باب خُلع و حر عاملی در وسائل الشیعه باب خُلع و خیلیهای دیگر این روایت را به امام باقر و امام صادق استناد دادهاند.
در قرون اولیه اسلامی حدیث به این معنا بود که زنی که شوهرش را نخواهد به صرف همین اکراه میتواند از شوهرش جدا شود، با اینحال جمله آنچنان مردسالار است که فاعلیت را به شوهر نسبت میدهد. با اینکه عملا این زن است که اراده کرده است از شوهرش جدا شود ولی فقها این جدا شدن را هم به شوهر استناد میدهند و بدین ترتیب این شوهر است که زنش را از مقام همسری خَلع میکند!! البته بعدها فقه این حق طلاق بدون قید و شرط را از زن گرفت و آنرا منوط به دلیل محکمه پسند کرد، همانطور که در پانوشت ۴۸ توضیح دادم.
این میان، کار عجیب دیگری که علمای مسلمان انجام دادند ربط دادن نشوز به پشتیبانی مالی مرد از زن (نفقه) است، البته بدون هیچ شاهد قرانی. بنظر میرسد - در فقه - اینکار با شافعی شروع شد و فعلا میبینیم که در قانون مدنی ایران که مبتنی بر فقه شیعه است نیز کاملا جا افتاده است. کشا علی Kecia Ali استاد مطالعات اسلامی در دانشگاه بوستون مینویسد، این شافعی بود که نشوز زن را به امتناع جنسی او تعریف کرد و سپس علیرغم آنچه خودش در آغاز کتاب رسالات ادعا کرده بود، بدون آوردن هیج حدیث و یا شاهد قرانی، این امتناع جنسی را به امتناع شوهر از پرداخت نفقه ربط داد[۴۹]. بنظر میرسد بعد از شافعی منابع روائی سنی و شیعه سعی کرده است سختگیری مالی را به نوعی از متن آیه استخراج کند. بدین ترتیب که بعضی این سختگیری مالی را به تفسیر واهجروهن فی المضاجع ربط دادهاند و بعضی به تفسیر واضربوهن.
بطور مثال بعضی استدلال کردند وقتی خداوند فرمان داده که - واهجروهن للمضاجع - از خوابگاه زن ناشزه دوری کنید و چون نفقه را به شرط استمتاع تعریف کرده بودند و هنگام دوری از خوابگاه استمتاع حاصل نمیشود، پس زن ناشزه نفقه ندارد. در مورد - واضربوهن – شعیری در جامع الاخبار در باب نساء از قول پیامبر مینویسد، - در شگفتم از کسی که همسر خود را میزند، در حالی که خود به زدن شایستهتر است. زنان را با چوب ترکه نزنید که قصاص دارد، ولی با سختگیری در خوراک و پوشاک بزنید تا در دنیا و آخرت آسوده باشید[۵۰] .
اگر بخواهیم توجیهی مطابق واقعیت اجتماعی یک درگیری زناشوئی و عواملی که در آن دخیل میشود داشته باشیم. آنگاه هیچ نیازی نیست که به دنبال تبصره زدن و یا محدود کردن نشوز برویم و معنای کلمه به همان کلیت خود قابل قبول است. نشوز میشود هر نوع اعتراض، عصیان، ناسازگاری و عدم رضایت زن از زندگی زناشوئی اش. البته در این میان ممکن است از همبستری با شوهرش هم امتناع ورزد یا به حرف او گوش ندهد. همانطور که گفتم نساء ۳۴ به هیچوجه به دلیل نشوز زن نمیپردازد. ممکن است شوهرش بداخلاق، بدگمان، یا خسیس باشد، دست بزن داشته باشد، خلاصه به هر دلیلی که حتی امروزه زنان برای آن به دادگاههای خانواده رجوع میکنند. آنچه که باید توجه کرد اینکه گوینده قران بدون قضاوت در حق یا ناحق بودن نشوز زن به عکس العمل شوهری میپردازد که بیم از دست دادن کنترل زنش او را بسمت خشونت بر علیه زن کشانده است. و این میشود که گوینده قران به شوهر پیشنهاد راهکار سه مرحلهای میدهد.
گوینده قران پیشنهاد راهکار سه مرحلهای میدهد و در واقع مراعات ضعف مرد عرب بدوی تازه مسلمان در کنترل خشم خود را میکند.
فَعِظُوهُن
راهکار قرانی به شوهری که زن ناشزه دارد با صحبت شروع میشود که خود ممکن است باعث حل موضوع شود. همانگونه که امروزه پای صحبت نشستن زوجین در یک اختلاف زناشوئی میتواند کارساز باشد. حتی اگر شوهر مزبور راضی شود که رل یک معلم پخته را برای زن سرکش بازی کند، باز هم صحبت ملایم و وعظ گونه اول روی خودش تاثیر مثبت دارد و بعد روی همسرش. مفسرین جز در ریزه کاریهای جزئی در این باره اختلاف ندارند.
- وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ - مراعات زن یا شوهر؟
بر عکس راهکار اولیه، این دومین مرحله بسیار باعث اختلاف در تفسیر شد. مرنیسی مینویسد «آراء درباره این آیه چنان اختلاف دارند که طبری دویست مورد را بررسی کرده است[۵۱] مواردی از قبیل آیا اگر زنی به خواستههای جنسی شوهرش تسلیم نشود، شوهر باید او را مجبور به اینکار کند یا با او به سردی رفتار کند؟ یا باید بستر خود را جدا کند؟ آیا باید با او قهر کند در حالی با وی همبستر میشود؟ یا برعکس باید با او قهر نکند ولی با او همبستر نشود؟ سرانجام آیا باید قهر کند اما برخلاف میل همسرش با او بزور رابطه جنسی داشته باشد؟ قول دیگر اینکه مرد باید پس از اینکه با همسرش صحبت کرد که رفتارش را عوض کند با او همبستر شود ولی باید پشتش را به او بکند و بخوابد و اگر عمل نزدیکی انجام دهد این کار را بدون اینکه کلمهای با او حرف بزند انجام دهد. طبری قول دیگری نقل میکند که این تفسیر کاملا اشتباه است ... باید مراحل قرانی طی شود. اول با او صحبت کنید ... اگر در رفتارش پافشاری کرد، با او همبستر نشوید[۵۲]. بنظر میرسد آنچه مفسرین بعد از طبری در این باره گفتند انتخاب یکی از اقوالی باشد که طبری ذکر کرده بود. طبری خودش قائل به قول عجیبی است. اواظهار میدارد که واهجروهن یعنی که زن نافرمان را به تخت ببندید زیرا او بدرستی معتقد است که ترک بستر زن ناشزه تنبیه او محسوب نمیشود بلکه بر عکس باعث خوشحالی او میشود.
بعضی مفسرین دوران مدرن که مانند طبری فکر میکردند و در عین حال میخواستند به تئوری تنبیه زن وفاداربمانند، سعی کردند توجیح بهتری ارائه دهند. مثلا سید قطب هم که باور داشت ترک بستر زن ناشزه تنبیه او محسوب نمیشود، این راهکار قرانی را کاهش قدرت نفوذ زن بر شوهرش که از طریق رابطه جنسی حاصل میشود، تعریف کرد.
بر عکس راهکار سوم که درباره زدن زن صحبت میکند، فمینیستها با این راهکار دوم مشکلی ندارند، زیرا علیرغم تفسیرهای قدیمی که مایل بودند از زیر بار عدم رابطه جنسی شانه خالی کنند، امروزه دیگر اکثر مفسران قبول دارند که آیه به روشنی میگوید در بستر از زن ناشزه دوری کن. هر چند که در عرف، بعضی از مردان به اصطلاح مذهبی هنوز هم به بعضی اقوالی که طبری در هزار و اندی سال پیش ذکر کرده است وفادارند. از خانمی بسیار مذهبی و سنتی پرسیدم وقتی حاج آقا از دست شما عصبانیست رابطه جنسی را چکار میکند؟ پاسخ داد حاج آقا کار خودش را میکند ولی یک کلمه هم حرف نمیزند و بعد از اتمام کار پشت میکند و میخوابد. دقیقا یکی از اقوال طبری!
اگر لنز مردسالاری را از چشممان برداریم، این قسمت انسانیترین راهکار قرانی در رابطه با زن ناراضی است و در تاریخ سیستمهای دینی مردسالار، تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد، سابقه ندارد و عملا مانع از تجاوز و رابطه جنسی ناخواسته و تحقیرآمیز خواهد شد. امروزه مطالعات بسیاری در زمینه خشونت جنسی از طرف شریک زندگی صورت گرفته است که نشان میدهد چگونه مرد خشمگین - از رابطه جنسی ناخواسته - بر علیه زن و خرد کردن شخصیت او استفاده میکند. اگر به آمارهای سازمان بهداشت جهانی درباره خشونت جنسی بر علیه زنان که از سوی شریک زندگیشان اعمال میشود نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد که چقدر تجاوز و خشونت جنسی به زن از طرف شریک زندگیش متداول و باعث آسیبهای جدی جسمی و روانی برای زن میشود.
بر اساس گزارش سازمان بهداشت جهانی ۳۰٪ از زنان دنیا از طرف شریک زندگیشان مورد خشونت جسمی /جنسی قرار گرفتهاند. ۳۸٪ از قتل زنان در جهان توسط شریک زندگیشان صورت میگیرد. خشونت جنسی بر علیه زنان عواقب جدی جسمی و روانی بجای خواهد گذاشت. تحقیقات نشان میدهد سقط جنین، استرس و افسردگی، بی خوابی و مشکلات گوارشی، خودکشی و انزوای اجتماعی و دردهای جسمانی از قبیل سردرد و کمردرد از عوارض خشونت جنسی هستند[۵۳].
این امر بسیار مایه تعجب است که مفسرین نشوز را امتناع و کراهت زن از همبستری تعریف میکنند و باز هم اعتقاد دارند همبستر نشدن با زن به نوعی تنبیه زن است. به هر حال عمل به این راهکار حتی اگر مطمئن باشند که زن ناراضی را از لذت رابطه جنسی با شوهری که نمیخواهد محروم کردهاند، عملا مانع از خشونت جنسی بر علیه زن ناشزه میشود.