علم روابط بینالملل و تحلیلی از آنارشیسم سیاسی در جهان امروز
(فصل دوم پارهی اول)
چهارشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۷
مدل آنارشیسم سیاسی یا رئالیسم قدرت در روابط بین الملل
اروپائیها در طول تاریخ اجتماعی خود همیشه جوامع مرفهی نبودند و سامان سیاسی آنها تا دویست سال پیش، از دموکراسی، آزادیهای اجتماعی و سیاسی بسیار دور بود. نظام امپراطوری، جنگ بین امپراطوریها و کشورهای بزرگ در این قاره، نظام غالب بر سیاستهای جوامع اروپائی بوده و دیکتاتوری و روشهای مدیریت اقتدارگرایانه، چون یک سیاست متداول در اداره ی امور داخلی کشورها عمل می کرد! اگر استعمار سایر کشورهای جهان و رفتار و اعمال غیر انسانی با بومیان آمریکا، افریقا و مردم آسیا را به این موارد اضافه کنیم، جنایات کشورهای بزرگ اروپائی و سیستم سیاسی اروپا با سایر فرهنگها را تنها می توان با مفهوم نسل کشی تعریف کرد.
برای بررسی تکامل سیستم سیاسی موجود در دنیا اندکی به عقب بر گردیم. در طول تکامل سیاسی روابط بین الملل، جنگ با اشکال گوناگون خود بیش از هر سیاست دیگری جلوه می کرد. برای مثال جنگ صد ساله بین انگلیس و فرانسه که در سال ۱۳۳۷ میلادی بر سر مناطقی در خاک فرانسه، که انگلیسی ها ادعای مالکیت آن را داشتند، شروع شده بود و تا سال ۱۴۵۳ دوام داشت. صد سال جنگ برای کسب قدرت بیشتر و سرزمینهای بزرگتر. این جنگها بطور موقت با شکست انگلستان خاتمه یافت.
جنگهای سی ساله ی مذهبی که یکی از بارزترین و وسیعترین جنگها بین کشورهای بزرگ اروپائی بود، در اواسط قرن هفدهم ۱۶۴۶ با توافق طرفین درگیر – کشورهای بزرگ اروپائی، در وستفالیا، که شهری در آلمان امروز است – بین دولتهای درگیر پایان گرفت و به یک صلح موقت منجر شد. اگر قدری به تاریخ معاصر نزدیک شویم، جنگ جهانی اول و بدنبال آن جنگ جهانی دوم نیز در اروپا اتفاق افتاد.
با توجه با کثرت، شدت و دوام جنگها بین اقوام و ملتهای غربی و دنیا پاره ائی از تئوریسینهای روابط بین الملل/علوم سیاسی معتقد هستند که جنگ برای کسب قدرت یک امر طبیعی در جوامع انسانی است و لذا اجتناب ناپذیر. بدیگر بیان ضروری! آنها برای توضیح نظر خود دورتر از این رفته و به بررسی روانشناسی اجتماعی افراد پرداخته و معتقد هستند که انسان بصورت طبیعی بدنبال قدرت می گردد و برای رسیدن به قدرت از هر ابزاری استفاده می کند. منظرفکری ومکتبی که جنگ را برای رسیدن به یک ثبات نسبی غیرقابل اجتناب می داند رئالیستهای قدرت نام گرفته اند. اینک معرفی تعدادی از متفکران این مکتب.
رئالیستهای کلاسیک:
اولین و قدیمیترین منظر فکری که روابط بین دولتها را توضیح می دهد و جنگ بین ملتها و دولتها برای ایجاد امنیت ملی غیر قابل اجتناب می داند به مدل آنارشی سیاسی و یا رئالیسم قدرت مشهور شده است. از بنیانگذاران باستانی این مکتب می توان از توسیدوس یونانی، تئوریسینی که جنگهای پلوپونز – بین آتنیها و اسپارتی ها را بطور مبسوط توضیح داده و چهارصد سال قبل از میلاد زندگی می کرد اسم برد. و از فیلسوفان موخر که بعد از عصر رنسانس علمی در این مورد نظریاتی داشته و به توضیح قدرت و قدرت سیاسی پرداخته اند می توان از جین بودن فرانسوی، توماس هابز انگلیسی و ماکیاولی ایتالیائی نام برد. من در این فصل به بررسی مختصر نظریات پنج متفکر و نظریه پرداز، سه تن از کلاسیکها و دو نفر که بعد از جنگ جهانی دوم در روابط بین الملل مطرح بودند می پردازم. جین بودین، ماکیاولی و توماس هابز از تئوریسینهای فلسفه سیاسی بعد از رنسانس و هانس مورگان تاو و کنت والتز از متفکرین معاصر.
Jean Bodin جین بودین
جین بودین (۱۵۹۶-۱۵۳۰) حقوقدان، آزادیخواه و فیلسوف سیاسی فرانسوی، پروفسور در حقوق و عضو پارلمان فرانسه بود. بودین با تئوریهای خود در رابطه با استقلال سیاسی دولت مشهور است. تئوریهای او با نظریات ماکیاولی نزدیکی فروان دارد. زندگی او در دوره ی جنگهای مذهبی و رفرم مذهبی همراه بود. بودین همه ی عمر را بعنوان کاتولیک باقی ماند ولی به سیادت کلیسا/پاپ در سیاست فرانسه و سایر کشورها انتقاد داشت و به حکومت سلطنت و اداره ی کشور بصورت متمرکز در مقابل دخالتهای کلیسا پافشاری می کرد.
بغیر از کتاب شش جلدی اش در باره ی استقلال سیاسی، در اواخر عمر کتابی به شکل دیالوگ بین مذاهب گوناگون از آن جمله یهودیت؛ اسلام، مسیحیت و باورمندان مذهب طبیعی نوشت که در زمان حیات وی انتشار بیرونی نیافت. نظریات وی در باره ی توضیح چگونگی استقلال دولت بطور عموم و استقلال نهاد دولت از کلیسا و سایر نهادها، بویژه روی متفکرین بعد از خود تاثیر زیادی داشت.
نیکولو ماکیاولی
ماکیاولی و کتاب مشهور او “شاهزاده” در تشریح و تعریف ساختار قدرت در حکومت/دولت و در توضیح تکامل پروسه ی سیاسی اداره ی کشورها/دولتهای مدرن و ملی تدوین شده است. او معتقد است که حکومت/شاهزاده برای اداره ی امور کشور باید قدرت کافی داشته و از قدرت خود در اداره ی اموراستفاده کند. گرچه ماکیاولی برای شهروندان حقوق انسانی و آزادیهای نسبی قائل بود ولی تئوریهای وی بیشتربدلیل تاکید وی قدرت حکومت در پیشبرد امور کشور و ایجاد ثبات، اعمال سیاستهای اقتدارگرایانه توسط حکومت و قدرت طلبی شخصی مشهور است تا حمایت از یک سامان دموکراتیک. بدین ترتیب در نگاه عام متاسفانه، نام ماکیاولی پیش از آنکه یک فیلسوف سیاسی و نویسنده و تحلیلگر اجتماعی را در ذهنها تداعی کند، مفاهیمی مانند قدرت، قدرت طلبی و استفاده از قدرت برای تحقق اهداف شخصی را تداعی می کند.
با نظریه ها و نوشته های ماکیاولی مسئله “قدرت سیاسی و جامعه ی سیاسی” به شکل جدیدی مطرح میشود. به عقیده وی فعالیت سیاسی، عبارت است از سازمان دادن به تنه ی جامعه از راه اداره درست دولت. می شود گفت که طرح جنینی جدا کردن جامعه مدنی از دولت، از همینجا شکل گرفت. ماکیاولی با توضیح نظریات خود در باره ی سیاست، هر ساختار نظری و عملی که می تواند برهم زننده امنیت و نظم سیاسی باشد را زیر سؤال می برد.
ماکیاولی به باورهای مذهبی، اخلاق مسیحی و کلیسا پشت کرده و بجای یک ساختار مذهبی سیاسی، موسسه ی دولت را به عنوان نهادی سکولار و مستقل، جایگزین کرد. از دیدگاه اومهمترین وظیفه ی دولت باید کسب قدرت برای ایجاد امنیت در جامعه باشد. مصلحت دولت از همه چیز برتر است. برای رسیدن به قدرت و حفظ استقلال کشور جنگ امر اجتناب ناپذیری است. ماکیاولی می نویسد:
“اگر برای نجات کشور اتخاذ تصامیم سخت و خشن لازم باشد، نباید بگذاریم ملاحظاتی
چون عدالت، انساندوستی، قوانین بین المللی یا حتی افتخار و یا شکست، مانع اقتدار دولت و ایجاد ثبات در جامعه گردد. این تنها دولت است که توانائی قانونگذاری و اجرای آن را باید بعهده داشته باشد. و به استناد همین قوانین، دولت رابطه ی خود را با افراد تنظیم می کند”. ما در صفحات بعد خواهیم دید که چگونه نظریات بودین، ماکیاولی و هابز در نوشته ها و نظریات سایر پژوهشگران و تئوریسینهای رئالیستهای قدرت انعکاس پیدا کرده و تکمیل شده است.
توماس هابز
یکی دیگر از متفکرین مهم کلاسیک که به تحلیل روابط فرد و اجتماع پرداخته و کسب قدرت توسط افراد/قدرتهای اجتماعی را در مرکز مطالعات خود قرار داده بود توماس هابز فیلسوف و تئوریسین مسایل سیاسی انگلیسی است. هابز زندگی پرفراز و نشیبی داشت که موضوع بحث الان ما نیست ولی بطور قطع، زندگی پر تاطم سیاسی و اجتماعی هابز روی تفکر وی تاثیر داشته و بالعکس. فلسفه ی سیاسی هابز مبتنی است بر تحلیل وی از ماهیت انسان و یا افراد. یکی از مشهورترین نوشته های هابز لویاتان نام دارد. هابز این نام را از تورات اقتباس کرده، لویاتان در تورات یک غول افسانه ائی است که موجودی به بزرگی و قدرت او وجود ندارد و کسی را نیز توان برابری و مقاومت در مقابل اورا نیست. هابز دولت را نظیر این غول می داند و آن را انسان مصنوعی می خواند. توماس هابز با یک جمله در مورد هرج و مرج سیاسی و جنگ قدرت مشهور است. “جنگ همه بر علیه همه”. به بیان درستتر تئوریسینهای معاصر از نوشته های وی برای توضیح نظرات خود استفاده کرده اند. وی از شعار جنگ همه بر علیه همه در توضیح روابط بین انسانها و گروهها استفاده می کرد.
هابز می گوید افراد زمانی از امنیت کامل برخوردار خواهند شد که اختیارات خود را به یک فرد یا به جمعی از افراد واگذار کنند. حکومت باید بر شیوه آموزش و نیز اعتقادات مردم نظارت داشته باشد تا تعالیم مخل صلح و جامعه امکان رشد نیابند. داور و مسئول رسیدگی به همه اختلافات و منازعات حاکم/دولت است. هابز در این مورد در کتاب لویاتان می نویسد:
“در درجه ی اول من میل/نیاز عمومی انسانها را تلاش دائم وبی قرار در جستجوی قدرت می بینم. این میلی است که فقط با مرگ فرو می نشیند. بنابراین ستیزمیان آدمیان سه انگیزه دارد:
ا- رقابت
- بی اعتمادی
- جاه طلبی”
بازهم در باره دولت و دولتهای ملی
با این معرفی و مقدمه چینی به بررسی دستآوردهای این دوره می پردازیم. مهمترین پدیده ی اجتماعی که امروز تمدن انسانی و حرکتهای سیاسی را با تکامل خود عجین کرده تشکیل دولتهای ملی در اروپا است. ناسیونالیسم بعنوان ایدئولوژی موتور حرکت دولتهای ملی بود، اگر چه سایر ایسمها نیز در این بستر با ناسیونالیم همراه بودند. از آن جمله می توان از منظرهای فکری چون لیبرالیسم و سوسیالیسم (اتوپیستها و مارکسیستها) نام برد. مقطع زمانی برای تشکیل دولتهای ملی را صلح وستفالیا می دانند. به دیگر بیان تکامل این پروسه در دو صده یعنی تمام قرن هفده و بخصوص قرن هیجده ادامه داشت.
دولتهای ملی و ساختار اداری، فکری و سیاسی آن پدیده ائی است متعلق به اروپا و ارمغان سیاسی و ایدئولوژیک اروپا به سایر مناطق دنیا. صلح وستفالیا موقعیت و قدرت پاره ائی از موسسات مهم اروپائی دوره ی پیش وستفالیا از قبیل کلیسای کاتولیک، سیستم سیاسی امپراطوری و قدرت شهرهای تجاری اروپا، بخصوص جنوب اروپا را بطور جدی تضعیف کرد. بدین ترتیب با کاهش قدرت این موسسات می توان از ایجاد و تکامل عصر وستفالیا که مشخصه مهم آن ایجاد دولتهای ملی، ایجاد موسسات لیبرال – اگر چه بصورت جنینی – و نقش جدی دولتهای ملی برای تامین امنیت عمومی کشورها نام برد! باید تاکید کرد که این تقسیم بندی مکانیکی نبوده و عصر وستفالیا شروع و پایان مشخصی در همه ی مناطق اروپا نداشت. شرایط و مناطقی را می شود مشاهد کرد که در آن شاخصهای سیاسی و اجتماعی هر سه عصر یعنی پیش وستفالیا، وستفالیا و عقلگرائی پسا وستفالیا/پسامدرن همزمان حضور داشتند/دارند. با این توضیح به دوران مدرن روابط بین الملل خواهم پرداخت.
آراز فنی - گوتنبرگ