اشاره
در این نوشته پروندهىِ ترجمهىِ نامهىِ اینشتین به گوتکیند را که در سایتِ «ایرانِ امروز» به این نشانی منتشر شده است، بررسی میکنم، زیرا با آزادیِ نقد و خیرِ همگانی ارتباطی تنگاتنگ دارد.
زمینه
چندی پیش آقایِ حسنِ بلوری از طریقِ ایمیل ترجمهىِ نامهىِ اینشتین به گوتکیند را به همراهِ مقدمهای برایِ من و ۸۸ نشانیِ دیگر فرستاد. نخست بگویم که من هیچ مکاتبهای با آقایِ بلوری نداشتهام. اینکه او نشانیِ ایمیلِ من و افرادِ حقیقیِ دیگر را چگونه به دست آورده است، بر من روشن نیست. نظر به اینکه این نامهىِ اینشتین مضمونی فلسفی داشت و پیشتر از طریقِ رسانهها از مضمون و خبرِ حراجِ آن اطلاع یافته بودم، بالطبع به ترجمهىِ فارسیِ آن حساس شدم، زیرا خود سالها ست که با توجه به رشتهیِ دانشگاهیام به ترجمه و بهویژه به ترجمهیِ آثارِ فلسفی مشغولم. ازاینرو متنِ ترجمهىِ او را با متنِ آلمانیِ نامه سنجیدم و غلطهایِ فاحش و کثیری در آن یافتم.
دو راه پیشِ پایِ من بود: یا باید سکوت میکردم و از این اجحافی که بر اینشتین و خوانندگانِ فارسیِ نامهىِ او رفته بود، بدونِ احساسِ مسئولیت میگذشتم، یا با احساسِ مسئولیت پا پیش میگذاشتم و دوستانه پیشنهادها و ملاحظاتِ انتقادیام را برایِ بهتر شدنِ ترجمه و رفعِ نادرستیها برایِ فرستندهىِ نامه و گیرندگانِ نامهیِ او میفرستادم. راه دوم را برگزیدم. چنین شد که نامهای، که به قولِ یکی از دوستان «روادارانه، دوستانه، دقیق و کارشناسانه» بود، به او نوشتم که در مقدمهیِ آن چنین آمده بود:
انتظار داشتم که آقایِ بلوری در واکنش به این پیشنهادها از من تشکر کند که ترجمهىِ او را با دقت خواندهام و پیشنهادهایی برایِ بهبودِ آن ارائه دادهام، یا برخی را بپذیرد، یا بهکلی سکوت اختیار کند. اما برخلافِ انتظارم او شمشیر را از رو بست و بهجایِ پاسخِ مستدل به نامهیِ من به ترفندهایِ شوپنهاوئری [۱] متوسل شد و به حملهیِ شخصی پرداخت. در اینجا از ذکرِ جزئیاتِ این مکاتبات میگذرم.
پس از این نامهنگاریها برخی از دوستانِ صدیق که نظرِ لطفی به من و ترجمههایم دارند، از من خواستند که این نامهىِ مهمِ اینشتین را ترجمه کنم تا ترجمهای مغلوط و غیرِقابلِاعتماد در دستِ خوانندگان نباشد. چنین شد که به ترجمهىِ این نامهیِ مهم اقدام کردم و آن ترجمه به لطفِ گردانندگانِ زحمتکش و محترمِ سایتِ «ایرانِ امروز» در تاریخِ ۲۶ ژانویهیِ ۲۰۱۹ به طرزی زیبا و آبرومند در نشانیِ یادشده منتشر شد.
ذکرِ این نکته جهتِ آگاهی ضروری است که برایِ ترجمهیِ نامهىِ اینشتین لازم دیدم کتابِ گوتکیند را تهیه کنم و بخوانم تا بدانم اینشتین چه کتابی به دستش رسیده بود و علتِ اعتراضش به مؤلفِ آن چه بود. نظر به اینکه نامهیِ او حاویِ اشارهای به اسپینوزا بود، این توفیقِ اجباری نیز نصیبم شد که آثارِ اسپینوزا یا دربارهیِ او و فلسفهیِ او را دوبارهخوانی کنم تا ربطِ سخنِ اینشتین به اسپینوزا را بهتر دریابم و در ترجمه و بهویژه در «پیگفتارِ مترجم» آن را توضیح دهم. در این تلاش از یاریهایِ یکی از دوستانِ دانشورم بسیار بهره بردم. او بر من منت نهاد و به پرسشهایِ فلسفیام با گشادهروییِ همیشگی پاسخ داد.
پس از انتشارِ ترجمهام آقایِ بلوری پا را فراتر گذاشت و نامهای سراسر توهینآمیز به همان گیرندگانِ نامههایِ قبل فرستاد و با بیاخلاقیِ تمام اتهاماتی زد که از بازگوییِ آنها شرم میکنم. نظر به اینکه هدفِ اصلیِ آن اتهامها بستنِ دهانِ منتقد است، بر خود لازم میبینم تا از نقد و آزادیِ نقد و اندیشه دفاع کنم و این نوشته را به آن اختصاص میدهم.
برایِ خوانندگانِ محترمی که میخواهند این دو ترجمه را با هم و با متنِ اصلی یا ترجمهیِ انگلیسیِ نامهیِ اینشتین مقایسه کنند، نشانی یکی از سایتهایی که ترجمهىِ مغلوطِ آقایِ بلوری را منتشر کرده است، در اینجا میآورم. ترجمهیِ من نیز، چنانچه که یاد شد، در این نشانی در دسترس است.
خوانندگانِ محترم بهخوبی میدانند که از یک اثر میتواند چندین ترجمه موجود باشد، مانندِ ترجمهیِ آثارِ هگل به زبانهایِ دیگر. این خواننده است که تصمیم میگیرد، کدام ترجمه بهتر است و به آن رویِ خوش نشان دهد. حتی یک مترجم میتواند چندین بار ترجمهیِ خود را ویرایش کند. نمونهیِ روشن و گویایِ آن ترجمهیِ «چنین گفت زرتشت» اثرِ نیچه است که مترجمِ گرانمایهیِ ما، آقایِ داریوشِ آشوری، ترجمهیِ خود را تاکنون چند بار ویرایش کرده است!
یادآوری کنم که موضوعِ نامهیِ اینشتین جدید نیست، بلکه در فاصلهیِ سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۱۲ و ۲۰۱۸، یعنی سالهایِ سه حراجِ این نامه، رسانههایِ جهان پر شد از خبر و ترجمه و شرح و تفسیر این نامه. حتی ترجمهیِ فارسیِ آن نیز جدید نیست. سالها پیش از ترجمهیِ آقایِ بلوری و من چندین ترجمه که بهطور عمده از زبانِ انگلیسی صورت گرفته است، در رسانههایِ فارسیزبان منتشر شده است، بهعنوانِ نمونه بنگرید به دویچهوله که در تاریخِ ۱۲ اکتبر ۲۰۱۲ نوشته شده، یا ویدئویِ نامه آینشتاین به اریک گوتکیند که در ۲۴ آوریلِ ۲۰۱۵ منتشر شده است. آقایِ بلوری چنان متوهم است که فکر میکند خودِ او اولین کسی است که این نامهىِ اینشتین را کشف کرده و به ایرانیان شناسانده است. این تصور چیزی جز خودفریبی و دیگرفریبی نیست! و از آن بدتر خیال میکند که این نامه مِلکِ طِلق اوست و کسی جز او اجازه ندارد آن را به فارسی ترجمه کند. زهی خیالِ باطل!
نقدِ ترجمهیِ آقایِ بلوری
آقایِ بلوری در ترجمهیِ این نامهىِ مهم و تاریخیِ اینشتین مرتکبِ خطاهایِ فاحش و بزرگی شده است که بخشی از آن در همان نامهیِ من به او آمده است، اما او رندانه آنها را «ایرادگیری املائی و انشائی» توصیف کرده است. در زیر به چند نمونه اشاره میکنم، لیکن اصلِ آلمانی و ترجمهیِ انگلیسیِ آن را نیز میآورم، تا سخنِ بی سند نگفته باشم:
«با تهییج و تشویق مکرر بروورز»
مترجمِ محترم حتی Brouwer ریاضیدانِ معروف هلندی را نمیشناسد و اسمش را هم نشنیده است، وگرنه نامِ او را که «بروائر» است، «بروورز» نمینوشت. از سویِ دیگر هر نوآموزِ زبانِ آلمانی یا انگلیسی میداند که s که در انتهایِ نامِ Brouwers / Brouwer’s آمده، نشانهیِ اضافهیِ ملکی است و نه بخشی از نامِ او!
«نگاه ما به زندگی و جامعه بشری»
مترجمِ محترم ترجمهیِ صفتِ faktisch / factual را جا انداخته است که وجودِ آن در این جمله بسیار پراهمیت است.
«تلاش برای آرایش و تهذیبِ بودن»
مترجمِ محترم با اصطلاحِ فلسفیِ Dasein آشنا نیست و آن را «بودن» ترجمه کرده است. این اصطلاح را میتوان «هستیِ انسانی» ترجمه کرد. گاهی، و بهویژه در آثارِ هایدگر، آن را ترجمه نمیکنند و بهصورتِ «دازاین» مینویسند. معنایِ سخن چنین است: «تلاش در جهتِ زیباسازی و متعالی کردنِ هستیِ انسانی».
«یک “غیرآمریکائی اتتیتود” خالص»
کلمهیِ attitude درواقع معادلِ انگلیسیِ Einstellung است. مترجمِ محترم در اینجا مرتکبِ ۲ خطا شده است:
۱. معنایِ attitude را درست منتقل نکرده است. ۲. جایِ صفت و موصوف را تغییر داده است. معنایِ درست آن چنین است: «موضعِ غیرِآمریکاییِ اصیل»
«برای من دین یهودِ جعل نشده»
«دین یهودِ جعل نشده» جعلی است. یکی از بحثهایِ دروندینی این است که فرقههایِ مختلف همدیگر را به تحریفِ دین متهم میکنند و خود را پیروِ دینِ ناب و پاک و بکر و دستنخورده و اصیل میدانند. اینجا منظور همان «دینِ نابِ یهودی» است (به قیاسِ «دینِ نابِ محمدی»)
«خلق یهود»
مترجمِ محترم بارِ معنایی کلمات را خوب تشخیص نداده است و از کلمهای که بیشتر در فضایِ سیاسی به کار میرود، در فضایِ دینی و قومی استفاده کرده است. باید گفت «قومِ یهود» و نه «خلق یهود».
اینشتین در همین بند جملهای میآورد که ترجمهیِ بخشِ آخرِ آن مطلقاً نادرست است:
Soweit meine Erfahrung reicht ist es auch um nichts besser als andere menschliche Gruppen wenn es auch durch Mangel an Macht gegen die schlimmsten Auswüchse gesichert ist.
As far as my experience goes, they aren’t any better than other human groups, although they are protected from the worst excesses by their lack of power.
«تا جائی که تجربهام کفایت میدهد، آن [خلق یهود] به هیچ شکلی برتر از سایر گروه های انسانی نیست. هرچند با نداشتن قدرت [در طول تاریخ] در برابر بدترین ناملایمات پابرجا مانده است.»
ایرادِ اساسیِ ترجمه در بخشِ آخرِ جمله است: «هرچند با نداشتن قدرت [در طول تاریخ] در برابر بدترین ناملایمات پابرجا مانده است.»
در پیگفتارم این جمله و معنایش را چنین شرح دادهام:
«اینشتین در نامهیِ خود در موردِ قومِ یهود به نکتهی ظریفی اشاره میکند. وی مینویسد:
البته میتوان به تبلیغی نبودنِ دینِ یهود و موضوعاتی دیگر نیز اشاره کرد که بیرون از بحثِ ماست.
«به غیر از این من چیزی در آن «برگزیده» نمیبینم.»
این ترجمه نیز مطلقاً خطاست و کسانی که با زبانِ آلمانی یا انگلیسی حتی آشناییِ مقدماتی دارند، بهخوبی به نادرستیِ ترجمهیِ آن پی میبرند. درستِ آن چنین است: «بهغیراز این من هیچچیزِ «برگزیدهای» در این قوم نمیبینم یا نمیتوانم متوجه شوم». ضمیرِ ihm به das jüdische Volk (قومِ یهود) بازمیگردد.
«اما یک اصل محدود شده اصولا دیگر اصل نیست»
اینجا ترجمهیِ کلمهیِ مهم Kausalität / causality (علیّت) جاافتاده است.
«و در حقیقت، از طریق انحصار باورِ معتقدان به روحِ مجزا از جان از بین نمیرود.»
ترجمهیِ این جمله چنان نادرست است که حتی معنایِ فارسیِ آن را هم نمیتوان فهمید، دقتِ ترجمه پیشکش. برایِ اطلاع از ترجمهیِ درست آن به ترجمهیِ دیگرِ این نامه در نشانیِ یادشده رجوع شود.
«اما تلاش اخلاقی ما به وسیله آن ها تسریع نمیشود»
«تلاش اخلاقیِ ما تسریع نمیشود» یعنی چه؟ fördern به معنایِ «حمایت کردن» و «پشتیبانی کردن» است و صیغهیِ مجهول آن werden gefördert به معنایِ «تقویت شدن» «قویتر شدن» است و نه «تسریع شدن»!
«اختلاف نظر در باورهای روشنفکرانهمان»
تمامِ حرف اینشتین در این نامه این است که باورهایِ گوتکیند بسیار تاریکاندیشانه است، پس چطور حالا آنها را «روشنفکرانه» میخواند؟ روشن است که خطایی در ترجمه رخ داده است: intellektuell در اینجا به معنایِ «فکری» است و نه «روشنفکرانه». منظور «اعتقاداتِ فکری» است و نه «باورهایِ روشنفکرانه».
«فصل کننده تنها مطلب فرعی روشنفکرانه یا به گفته فرید «تفکر منطقی» است.»
چندین خطا در همین یک جمله وجود دارد که خوانندهیِ آگاه به آنها پی برد. ۱. همان خطایِ شمارهیِ ۱۱ تکرار شده است. ۲. مترجمِ محترم با اصطلاحِ فرویدیِ Rationalisierung آشنا نیست و آن را به نادرستی «تفکرِ منطقی» ترجمه کرده است. ۳. علاوه بر خطایِ املاییِ نام «فروید» ساختِ جمله نیز بسیار پریشان و نادرست است. برایِ اطلاعِ بیشتر بنگرید به ترجمهیِ من در نشانیِ یادشده و «پیگفتارِ مترجم» در همانجا.
آنچه آوردم، تنها گزیدهای از خطاهایِ ریزودرشتِ مترجم است. همانطور که پیشتر عرض کردم، من این خطاها را، که تعدادشان بهمراتب بیش از اینهاست، با زبانی دوستانه به او تذکر دادم، اما او نهتنها نپذیرفت و ترجمهاش را اصلاح نکرد، بلکه به حملهىِ شخصی پرداخت. ازاینرو به خواهشِ دوستان چاره را در آن دیدم که این نامه را خود ترجمه کنم. البته بههیچوجه مدعی نیستم که ترجمهام عاری از خطاست. ازاینرو از هر نقد و نظر استقبال میکنم و اگر آن را وارد بدانم، برایِ اصلاح آن میکوشم. کارِ علمی جز این نیست. از سویِ دیگر این امکان نیز وجود دارد که بعد از من کسانِ دیگری نیز این نامه را دوباره ترجمه کنند. من اما هرگز این اجازه را به خود نمیدهم که با بیاخلاقی آنان را به چیزی متهم کنم.
دفاع از آزادیِ نقد
حدودِ ۲۲ سال پیش مقالهای از کارل پوپر ترجمه کردم که در مجلهیِ کیان منتشر شد و سپس با توقیفِ کیان در کتابِ ناکجاآباد و خشونت با ویرایشیِ جدید بازنشر یافت. بخشی از آن را در اینجا به مناسب نقل میکنم.
بهجای «فرضیه» میتوان «ترجمه» و یا هر چیزِ دیگر گذاشت. هیچچیز بیخطا نیست و هر چیز را باید به محکِ نقد زد تا خطاهایش دیده و برطرف شود یا به کمترین میزان برسد. هیچکس و هیچ مقامی بالاتر از نقد نیست. همه در برابرِ نقد برابرند و نمیتوان کاری کرد یا چیزی منتشر کرد و خود را برتر از نقد دانست و به منتقد فحاشی کرد یا انواعِ اتهامها را به او زد. دانشمندانِ بزرگ مانندِ آلبرت اینشتین چنین بودند. اینکه جامعه و فرهنگِ غرب این اندازه رشد کرده است، بیش از همه مدیونِ نقد و نقادی است. عکسِ آن نیز صادق است. جوامعی که جلوِ نقد را گرفتهاند و دهانِ منتقد را دوختهاند، راهِ پیشرفت را نیز بر خود بستهاند. میتوان پا را فراتر گذاشت و گفت که خرد و نقد متعلقِ هماند، «خرد اگر نقاد نباشد، نابخرد میشود». هربرت شندلباخ در کتابی به نامِ تاریخ و تبیینِ مفهومِ خرد به ترجمهیِ صاحبِ این قلم به رابطهیِ خرد و نقد بسیار استادانه پرداخته است؛ خوانندهىِ علاقهمند را به خواندنِ این کتابِ مهم دعوت میکنم.
در پایان باید بگویم که نامهپراکنیها، دشنامگوییها و تهمتزنیهایِ آقایِ بلوری مصداقِ بارزِ بستنِ دریچهیِ نقد و دوختنِ دهانِ منتقد است تا مگر صدایِ او را خاموش کند و ترجمهیِ مغلوطِ خود را نجات دهد. در برابر این نوع حملهِ ناجوانمردانه، نه به یک فرد، بلکه به نقد و آزادیِ نقد باید دلیرانه و بدونِ ملاحظاتِ دوستی و گروهی ایستاد و از نقد و آزادیِ نقد دفاع کرد و با شجاعتِ مدنی این نوع اقداماتِ ضدِ فرهنگی را محکوم کرد.
یادداشت:
[۱] برای اطلاع از ترفندهایِ شوپنهاوئری بنگرید به کتابِ زیر از او به زبانهایِ آلمانی، انگلیسی و فارسی:
Die Kunst, Recht zu behalten: In achtunddreißig Kunstgriffen dargestellt / Arthur Schopenhauer; herausgegeben von Franco Volpi.
The Art of Being Right / Arthur Schopenhauer
هنرِ همیشه برحق بودن / آرتور شوپنهاور؛ ترجمهیِ عرفانِ ثابتی