چرا برخی از مذاهب بالاخص مذهب شیعه، این چنین برای پیشوایان دینی خود (پیامبران، امامان و امام زادگان) جلال و جبروت قائلاند و از آنان چهرههای دست نیافتنی، معصوم و مقدس ترسیم میکنند؟ مقبره آنان را از طلا و نقره میآرایند، زیارتگاه میسازند، بوق و دهل، شیپور وکرنا راه میاندازند، برخی خود را خادم حضرات معرفی میکنند، از تربت و خاک آنان مُهر و تسبیح میسازند، خود را به ضریح میمالند وبه اصطلاح تبرک میجویند تا گشایشی در کار فرو بسته شان حادث شود، با پای برهنه و یا پیاده، مسافت طولانی را طی میکنند تا به او تقرب جویند، تعظیم میکنند و دست بر سینه مینهند، خاکبوسی و التماس میکنند، در مواقعی از سال بر سر و سینه خود میزنند، مداحی و نوحه خوانی میکنند، زنجیرمیزنند، خود را تا حد حیوانات تقلیل و تنزل میدهند، به نام آنان سفره پهن میکنند، فرزند خرد سال خود را به برادر و پسر یا دختر امام تقدیم میکنند تا از توجه آنان برخوردار شوند، ماشینِ خود را به نامِ آنان بیمه میکنند، زیارتگاهها را توسعه میدهند و فلان امام و امامزاده و برادر و خواهر او را باب الحوایج و مشکلگشا تلقی میکنند و بعضی دیگر را شفیع و ضامن رفتن به بهشت معرفی مینمایند و قس علی هذا.
جان کلام این است، که آیا اساساً هیچ انسانی میتواند معصوم و مقدس بوده و از گوهر و سرشت دیگری آفریده شده باشد؟ آیا تمسک به مراتب بر شمرده، وهنِ انسانیت تلقی نمیشود؟
در اینجا سعی خواهم داشت که پاسخ به سئوال فوق را درحد بضاعت با چند مولفه و رویکرد پاسخ دهم؛
۱- رویکرد درون دینی: از نگاه درون دینی وبا بهره گیری از آموزههای متون مقدس و در اینجا قرآن و سپس نهج البلاغه، با آیات و فرازهایی مواجه میشویم که هیچ نسبت و تناسبی با مقدس سازی و معصومیت انگاری اشخاص و در این مورد، پیامبران و سایر پیشوایان دینی ندارد و اتفاقأ عصمت و تقدس را بر خلاف آموزههای دینی میداند، بدین اعتبار که:
پیامبر بشری است مثل شما(۱۱سوره ابراهیم و ۶فصلت و ۱۱کهف و ۳۳ مومنون) وکیل، سرپرست و نگهبان مردم نیست(۵۴اسراءو۲۳فاطر و ۲۸سبا)عدم پرستش پیامبران، راهبان و علماء به جای خدا(۷۹و۸۰ آل عمران و ۳۱ توبه)از خود مردم بود(۲۴قمر) دریافت حقیقت محصول تامل، تفکر، شناخت، رشد وتکامل اوبود(۷۴ الی ۷۹انعام) گمراه بود و خدا او را هدایت کرد(۷ ضحی و ۲ فتح) به خاطر گناه خود و مومنین میبایست آمرزش بطلبد(۱۹محمد)به سوی طاعنان متمایل میگردید(۶۸ انعام) عبوس و ترش رو گشت چون مرد نابینا را دید و مورد توبیخ قرار گرفت(۱ الی ۱۱ عبس) به او تذکر داده شد که یک لحظه از مشرکان نباشد(۸۸قصص) و هر روز در نماز و غیر آن دعا میکرد تا خدا او را به راه راست هدایتش فرماید و از مغضوبین قرارش ندهد(۶ و ۷ حمد) حضرت موسی گمراه شد و قتل انجام داد و از خدا آمرزش طلبید(۱۵ و ۱۶ قصص)از غیب آگاه نبود، فرشته نبود و گنجهای خدا را در اختیار نداشت(۵۰انعام) مالک نفع و ضرر خود نبود و چون از غیب آگاه نبود نمیتوانست جلب سود و دفع ضرر از خود نماید(۱۸۸ اعراف) قضاوت ناصحیح داوود، غفلت از نماز سلیمان طی مشغول شدنش با اسبها، خشم یونس بر مردم و خشم خدا بر او، تقاضای نا صحیح نوح از خدا در قرار دادن فرزندش داخل در اهلبیتش، تقاضای ابراهیم از خدا، که آیا پیشوایی به فرزندانش میرسد و سخن خدا که پیشوایی یه ظالمان نمیرسد.
از دیگر سو در نهج البلاغه میخوانیم که «من علی هم اشتباه میکنم با من به شیوهای که با جباران سخن گفته میشود سخن نگویید» و نهی میکند از دویدن پشت سر زمامدار «خود را نماینده و سایه خدا نمیداند و همواره خود را «بنده خدا» معرفی مینماید و گفته است» بارها از پیامبر شنیدم که جامعهای پاک و آراسته نگردد، مگر این که حق ضعیف از قوی بدون لکنت گرفته شود» خود را وکیل مردم ومنتخب میدانست نه قیم، ولی و سرپرستِ مردم. چنان که میدانیم پس از اجماع و اتّفاقِ مردم، او با اکراه، حکومت را پذیرفت.و هم چنان که در تاریخ خواندهآیم او به خاطر شکایت یک یهودی به دادگاه رفت، شکست خورد و آنرا پذیرفت.
لذا با عنایت به موارد فوق، وقتی قرآن هیچ فردی را مقدس نپنداشته و حتّی بر خلاف پندارِغالب متدینان، پیامبررا بشری میداند مثل سایر مردم (تصور مینمایم، معنی بشر را خیلی خوب بدانیم) که نه علم غیب میداند و نه گنجهای خدا را در اختیار دارد و نه فرشته است که خطا نکند وبر سلوک تعبیه شده در ذات و سرشتش رفتار نماید و چنان که میدانیم از فکر، نظر و مشورت دیگران استفاده میکرد و یا چنان که حضرت علی میگوید: من هم اشتباه میکنم و در دورهی زمامداریش مورد نقد و سئوال واقع شد و از فکر و نظرِ دیگران، جهت بهبود و اصلاح حیات فردی و اجتماعی بهره برد، چرا ما باید کاتولیک تراز پاپ باشیم و بر خلاف آموزههای دینی برای آنان تقدس و عصمت قائل شویم. چنانچه عنوان شود، تقدس در ذات و سرشتِ پیشوایان دینی قرار داشته وهمراه با تولد، برای آنان مقدر و مقرر شده است آیا این امر خلافِ عقل، اراده، اختیار، آزادی، کوشندگی و تلاش انسانها نبوده و ثمرهی کار و تلاش آنها و سایرِ انسانها را نادیده نخواهد انگاشت؟ در صورتی که رویکرد قرآن دراین خصوص این است «هنگامی که خداوند ابراهیم را به اموری چند امتحان فرمود و او همه را به جای آورد، خدا به او گفت من تو را به پیشوایی بر گزینم».(۱۲۴ بقره)
باری، حضرت ابراهیم، محمد، موسی و دیگر پبامبران پس از طی سالها کوشش، ممارست، تحقیق، تفکرو تآمل در آفاق و انفس همانند سایر اندیشمندان، مصلحین و فرزانگان عالم، به این سطح از روشن اندیشی رسیدهاند.چنانچه بپذیریم که آنان از گوهر و سرشت دیگری آفریده شدهاند وعصمت و تقدس برای آنان تقدیر شده بود، در نقطهی مقابل نباید قبول نماییم که هیتلر، موسولینی، استالین، فرعون و همه مستبدین تاریخ هم بر خلاف میل و ارادهی شان این همه جنایت آفریدند و این سرنوشت سرشار از جور و ظلم، برای آنان به صورت محتوم و جبری مقدر شده بود، حال آن که قرآن میگوید «انسان نیست جز آن چه به سعی و تلاش خود میسازد و ساخته میشود».(۳۹ نجم)
همچنین اگر بپذیریم که عصمت و تقدس آنها به این سبب بود، که در انتقال وحی و آموزههای وحیانی امانتداری کرده و منافع ومطامع خود را در نظر نمیگرفتند وصادقانه و خالصانه به انتقال آن مفاهیم مبادرت میکردند، در نقطه مقابل، نباید قبول کنیم که فلاسفه، جامعه شناسان، متفکرین و سایراهل علم و نظر نیز هدفی جز این نداشته و ندارند که حقیقت را در همه ساحات و قلمروها دریابند و صادقانه و خالصانه دستاوردهای خود را به جامعه بشری تقدیم کنند؟
۲- رویکرد برون دینی: از منظر برون دینی، انسان به سبب محدودیت در دستگاه شناختی و زیستن در سپهرِ فرهنگ، تاریخ، علم و دانش زمانه، همچون کوزهای است که نمیتواند همهی دریا را در دلِ خود جای دهد، او به طور سیسستماتیک جائزالخطاست و باید آزاد باشد تا امکان فهم ودرک بهتر و تصحیح اشتباهاتش را بیابد. آدمی فرزندِ زمانهی خویش است، هیچ کس کامل نیست و نمیتواند باشد و به هین دلیل است، که دیگری نیز آفریده شده است. بدین لحاظ او نمیتواند مقدس و معصوم باشد.
اما از منظرِ دیگر، چه انقلاب و اتفاقی پس از مرگ یا شهادتِ آموزگارانِ دینی حادث شده است، تا زمانی که آنان در قید حیات بودند هیج یک از پیروان آنها، آنان را باب الحوایج، شفا دهنده، دلال و واسطه ازدواج، کاریاب و مشکل گشا وغیره نمیدانستند، اما بعد از مرگ یا شهادت، ناگهان تبدیل به پزشک، مهندس، روانپزشک، دلال ازدواج، کاریاب و گره گشای همه مشکلات و گرفتاریها شدند؟ مگر نه این که خداوند در قرآن گفته آست «بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را» ویا «آیا کیست که دعای بیچارگان مضطر رابه اجابت میرساندو رنج و غم آنان را بر طرف میسازد و...»(۶۲ نمل) پس چرا عموم مذهبیون به جای خدا، به شفیعان و واسطهها(پیشوایان دینی، امامان و امام زادگان) مراجعه میکنند و از آنان بت میسازند و ذهنیتِ حاجت اندیشانه داشته و آنان را خدا میپندارند؟ چرا برای آنان کاخهای مجلل میسازند و خدم وحشم و چاکر و دستگاهی عظیم بنا میکنند؟ حال آنکه به قول حضرت علی «کاخی بر پا نمیشود مگر هزاران نفر فقیر و گرسنه گردند» مگر خود و خانوادهآش در خانهای کوچک و ساده زندگی نمیکردند؟ پس چه شده که ناگهان، به اصطلاح پیروان او برخلاف آموزههایش برای او کاخ و قصری از طلا و نقره ساختهاند و دستگاهی چنین مجلل و بزرگ به راه انداختهاند. روایتها و حکایتها در نوکری و بندگی او جعل نمودهاند؟ مگر حضرت علی نگفت «بنده غیر مباش که خدایت، آزادت آفرید» پس چرا به اصطلاح رهروان او این چنین اظهار نوکری و بندگی میکنند، نه آزادگی؟
اگر زنده بودن نام ویاد آنان در گروی تأسیس بارگاه و زیارتگاه ودستگاه پر طنطنه و پرهیبت و مراسم عزاداری و نوحهخوانی است، چرا نام ویاد گاندی، حلاج، برونو، ژاندارک و...که سوخته و خاکستر شدند و بارگاه و قصر و زیارتگاهی ندارند، جاودانه مانده است؟ آیا برای کشته شدگان جنگ جهانی اول و دوم و هولوکاست واردوگاه کارِ اجباری و جنگهای مذهبی، دستگاه تفتیش عقاید در قرون وسطاء و بسیاری از شهیدان طول تاریخ که قربانی فزون خواهی و تمامیت طلبی اصحاب قدرت و ثروت شدند و اتفاقا به مراتب فجیع تر از برخی از پیشوایان دینی به قتل رسیدهاند، کسی کاخ و زیارتگاه ساخته و مراسم عزاداری و مداحی و نوحه خوانی برقرار نموده که نام و یاد و مبارزاتشان برای همیشه تاریخ در یادها و خاطرهها زنده مانده است و الگویی برای همه، در همهی زمانها و مکانهاست ؟ براستی چرا حکومتهای مذهبی به این نحوه از نظام مرگ اندیشانه، مرده پرستانه، ذهنیتِ حاجت اندیشانه و تقدس گرایانه دامن میزنند و آن را اصل و اساس دینداری تلقی مینمایند؟
در جوامع توسعه یافته که بر حق آزاد و برابرِ انسانها دربرخورداری و دستیابی به کلیه مناصب و مواهب بدون هیچ گونه محدودیت، تبعیض و رانت و حق ویژهای و بدون در نظر گرفتن جنسیت، قومیت، مذهب، نژاد، زبان و دگرباشی، ایمان و اعتقاد راسخ دارند، این را وظیفهی حکومتها میدانند که به امر اشتغال، آموزش، بهداشت و درمان، مسکن، تأمین اجتماعی، بیمه بیکاری، بیمه سالمندان و از کارافتادگان و حمایتِ همه جانبه از اقشار ضعیف و محروم ومعلول و حفاظت از محیط زیست، بپردازند ویا بستر و زمینهی مساعدِ دستیابی به این مولفهها را فراهم آورند، تا توان مردم، بی دغدغه از فشارهای جسمی، ذهنی و روانی، معطوف به بالفعل ساختن استعدادهای خود گرددد.
اما در ممالک عقب افتاده از حیث فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی به دلیل ساختار فاسد، استبدادی و تبعیض آمیز با اقتصاد غیر مولد، مافیایی، رانتی و در رأس قرار گرفتن انسانهای کوچک با دانش ماقبل تاریخ، از یکسو، امکان پاسخگویی به نیازها و ترجیحات بر حق مردم وجود ندارد و از سوی دیگرنتیجهی عدم پاسخگویی به نیازهای مردم با مراتب صدر الاشعار، مردمانی ناراضی، افسرده، عصبی، نا امید، مستأصل و نا آگاه به حقوق شهروندی و حقوق بنیادین و اقسام ناملایمات و نابهنجاریها میباشد.
با افزایش نارضایتیها و شکافها و معضلات روز افزون وعدم توان پاسخگویی به این نیازها از ناحیه حکومت، آنان در صدد بر میآیند تا مردم را به امور دیگری سرگرم سازند و توجه مردم را به مسئولیت وظیفهی حاکمیت در قبال آنان دور کنند. لذا وعده بهشت میدهند، فلان امام و امام زاده را باب الحوائج معرفی مینمایند، زیارت فلان حضرت را برای رفع بهمان مشکل تبلیغ و توصیه میکنند. ابتدا پیشوایان دینی خود را دست نیافتنی، معصوم و مقدس جلوه میدهند تا در پناه اسم و رسم آنان و با عنایت به نیابت و جانشینی پیشوایان مذهبی، بر سریر قدرت بنشینند و قدرت را حق طبیعی و ذاتی خود جلوه دهند و خود را جانشین و نائب آنان معرفی و تبلیغ نمایند.و بدین وسیله خود را از هر گونه نقد و نظارت و پاسخگویی از جانب مردم مصون نموده وآن را خط قرمز نظام تشخیص دهند. و از سوی دیگر بارگاه و زیارتگاه میسازند تا خود را متولی و سرپرست بارگاه معرفی نمایند و از این طریق سود و منافع سرشاری به دست آورند، حضور مردم در مراسم عزاداری و زیارت گاهها را به سود خود مصادره کرده و آن را در پای مشروعیت و مقبولیت نظام مینویسند و با تمهید، تحریک، تبلیغ، تلقین، توزیع سرمایه و حمایت ازمراسم عزاداری و توسعه اماکن مذهبی و زیارتگا هها، باعث میگردند تا از راه انجام مراسمِ سینه و زنجیرزنی، خشم و عصیانی که باید معطوف به حاکمیت ناعادل و ناکارآمد باشد (به جای زنجیر زدن، زنجیر را بر دست و پای کسانی ببندیم که ابتدا صحنه را از حق طلبان و عدالت خواهان خالی میکنند وسپس باعث تیره روزی و بدبختی مردم میشوند و به جای سینه زدن، دست رد بر سینه کسانی بزنیم که مصلحین و مردم را قربانی فزون خواهی خود نموده و مینمایند) را معطوف به خود کنند تا بدین صورت خشم، عصیان و نارضایتی مردم تخلیه و مهار گردد.
لذا مشاهده مینماییم که سوءاستفاده از اذهان مستأصل و درمانده که البته خود مسئول درماندگی و استیصال آنها هستند، چه تجارت و سود سرشاری را عائد این گونه نظامها میکند و پایههای حکومت آنان چگونه مستحکم میسازد. در قرون وسطاء کشیشها بهشت میفروختند و تحمیق، تخدیر و تجارت و حکومت میکردند و اینک قاریان رسمی و اعوان و انصارشان از طریق توسعه اماکن مذهبی و زیارتی بر خلاف آموزههای راستین همهی مصلحین تاریخ، تجارت میکنند و مردم را این چنین سرگرم میکنند تا نفهمند، ندانند، ناتوان و نآآگاه باقی بمانند. اگر بپذیریم که حاکمان پروا و دغدغهی حقیقت، عدالت و آزادی دارند چرا خود چون آزادگان زندگی نمیکنند و نمیگذارند معارف و اندیشههای آنان و البته همهی آزادگان و مصلحان تاریخ و حال حاضر شنیده شود؟ چرا چون جبارانِ سراسرِتاریخ، صدای مخالفان، فعالانِ روشن اندیش، کنشگرانِ روشن ضمیر، مصلحان و آگاهانِ حساس و متعهد به حقوق و آگاهی مردم را خفه میکنند.
اگر قرار باشد زنجیرهای بندگی و بردگی فرعونها، قارونها، دیکتاتورها واربابان وخدایان تاریخ را بگسلیم و به جای آن زنجیِرِهای دیگری تحت عنوان پیشوایان دینی و مذهبی را بر دست و پا و گردن خود بنهیم، چه گامی در جهت آزاد شدن از قیمومیت، سلطه، ولایت ومالکیتِ خدایان و رها شدن از بندگی غیر خدا برداشتهآیم و چه بهرهای از آموزههای مصلحان و آزادی خواهان سراسرِ تاریخ برده ایم؟ آری جز خدا، هیچ کس معصوم و مقدس نیست. همهی پیامبران و آموزگارانِ دینی و همچنین مصلحان واندیشمندان سراسرِ تاریخ، انسانهای معمولی و بشرند. آنها با اندیشه و عمل خود به ما نشان داده و میدهند که چگونه استعدادها و ظرفیتهای وجودی خویش را فعّال کنیم و از زندگی روزمرّه فراتر رویم. آنها راه را به ما نشان دادهاند، نه بیشتر از آن. آنها خورشید را نشان میدهند ودرد ودریغ است که ما نوکِ انگشتان آنان را ببینیم.
و در پایان، این سخن ابراهیم میتواند چراغ راه ما باشد، همان گونه که ابراهیم گفت: «آیا خدا را که هر نفعی به دست اوست رها کرده و بتهایی میپرستید که هیچ نفع و ضرری برای شما ندارند، اُف بر شما و بر آن چه، به جز خدای یکتا میپرستید، آیا شما عقل خود را هیچ به کار نمیبندید؟» (۶۵ و۶۶ انبیاء)