ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 22.08.2018, 12:15
آسیب شناسی اراده‌گرایی در سیاست

حمید آقایی

در بحث‌های فلسفه-سیاسی از دو نوع آزادی صحبت می‌شود، «آزادی مثبت» و «آزادی منفی». بر مبنای تعریفی که از این دو نوع آزادی صورت می‌گیرد، فرم‌های خاصی نیز از آزادی‌های سیاسی و اجتماعی ارائه می‌گردند.

توجه اصلی در آزادی منفی معطوف است به عدم حضور عوامل و مرزهای محدودکننده آزادی‌های سیاسی و اجتماعی؛ به این معنی که آزادی واقعی زمانی تحقق می‌یابد که عوامل محدودکننده وجود نداشته باشند. در نقطه مقابلِ آزادی منفی، توجه اصلی در بحث «آزادی مثبت» به ایجاد و حضور موقعیت‌ها و شرایطی‌اند که در آنها انسان بتواند آزادانه و مستقل عمل کند.

آیزیا برلین (Isaiah Berlin) در نوشتار دو مفهوم از آزادی، که ترجمه فارسی آن توسط خانم شیریندخت دقیقیان در نشریه خرمگس منتشر شده است، آزادی منفی را به این صورت تعریف می‌کند: «گفته می‌شود من به طور طبیعی، آن میزانی آزادم که همان اندازه، هیچ کس یا هیچ جمعی از انسان‌ها در فعالیت من مداخله نمی‌کنند. آزادی سیاسی در این معنا فضایی است که در آن یک فرد می‌تواند بدون جلوگیری توسط دیگران، عمل کند. اگر من از سوی دیگران منع شوم از انجام کاری که در غیر آن صورت انجام می‌دادم، به همان درجه غیرآزادم؛ و اگر این فضا از سوی دیگران، فراتر از حداقلی، مورد مداخله قرار گیرد، می‌توان مرا مجبور یا شاید برده نامید.»

آزادی مثبت از نظر آیزیا برلین با خواست «خودسروری» آغاز می‌کند. «خواست من این است که زندگی و تصمیم‌هایم به خودم بستگی داشته باشند نه به هیچ گونه نیروی بیرونی. من می‌خواهم که ابزار کنش‌های اختیاری خود و نه کنش‌های انسان‌های دیگر باشم. خواست من این است که سوژه [فاعل شناسنده] باشم و نه ابژه[موضوع شناسایی]؛ به نیروی خرد و هدف‌های خودآگاهم حرکت کنم و نه به نیروی علت‌های بیرونی تاثیرگذار بر من. می‌خواهم یک کسی باشم و هیچ کس به شمار نروم؛ کنشگر و تصمیم گیرنده باشم و نه این که برایم تصمیم گرفته شود؛ خود جهت گیری ام را تعیین کنم؛ نه این که توسط طبیعتی خارجی یا انسان‌های دیگر جهتی معین بگیرم.» 

حال با این تعریف از آزادی مثبت و منفی این سوال پیش می‌آید که کدامیک از این دو نوع از آزادی در عمل و در عرصه روابط اجتماعی و سیاسی قابل تحقق‌اند، برای مثال آیا واقعا آزادی مثبت بدون دخالت نیروهای بیرونی امکان‌پذیر است؟ و آیا واقعا انسان اجتماعی از چنین توانایی و موقعیتی برخوردار است که مستقل از عوامل خارجی تصمیم بگیرد و عمل کند؟ و آیا اصولا محدوده و شرایطی در مناسبات اجتماعی می‌تواند وجود داشته باشند که انسان مستقل از همه عوامل خارجی بتواند آزادانه تصمیم بگیرد و عمل کند؟ حتی در دنیای فردی و خصوصی نیز این سوال می‌تواند مطرح شود که آیا ما حتی در این محدوده نیز کاملا آزاد هستیم و آیا می‌توانیم فرایند تصمیم‌گیری‌های خود را کاملا در یک محیط بسته و ایزوله طی کنیم؟

به عبارت دیگر بر مبنای تعاریف فوق می‌توانیم بگوییم که در آزادی منفی از عدم وجود عوامل خارجی محدودکننده صحبت می‌شود و در آزادی مثبت از ضرورت وجود عوامل درونی برای آزادکردن انسان صحبت به میان می‌آید. اما آیا واقعا می‌توان مرز مشخصی بین عوامل درونی و بیرونی ایجاد کرد و آیا انسان کاملا آگاه از تفاوت این دو نوع از عوامل و فاکتور‌های درونی و بیرونی است؟ و آیا در موقع تصمیم‌گیری می‌تواند یکی را به نفع دیگری حذف کند؟ و آیا اصولا این مرز بندی و خط‌کشی بین درون و بیرون یک مرزبندی واقعی و علمی است؟ و یا اینکه این خط کشی یک پندار و تصور بیش نیست و در عالم واقع مرزهای نامشخص و خاکستری بسیاری بین این دو عامل می‌توان یافت.

شاید بتوان گفت که طرح این مرزبندی (که بنظر من پندار و تصور باطلی است) و پا فشاری بر آن و همچنین، تلاش بر پیاده کردن یکی از این دو نوع آزادی در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و حتی آموزشی، به دیدگاهای فلسفی مبتنی بر دوآلیسم وجود ماده و روح باز گردند. به این معنی که روح واقعیتی مستقل از ماده است و بنابراین می‌توان روی آن کار کرد و آن را از بند و محدودیت‌های مادی آزاد نمود. ردپای این طرز تفکر مبتنی بر دوآلیسم را می‌توان در همین تفاوت بین آزادی منفی و یا مثبت و یا حتی در برخی از بحث‌های روانشناسی دید که روان انسان را وجود و واقعیتی مستقل از جسم آدمی می‌پندارند، مشاهده کرد.

ما بخوبی می‌توانیم پیامدهای مرزبندی مصنوعی بین آزادی مثبت و منفی و تلاش بر پیاده کردن یکی از این دو شکل از آزادی را در فرمهای سیاسی و حکومتی تجربه شده بخوبی مشاهده کنیم. تاکید بیش از حد بر آزادی مثبت که هر کس هر چه دلش خواست انجام دهد،‌ یا سرانجام به آنارشی ختم می‌شود و یا در نقطه مقابل آن به حکومت‌های توتالیترِ ایدئولوژیک. به این علت که فلسفه سیاسی که صرفا بر آزادی به معنای مثبت آن استوار باشد، مسلما یک تعریف خاص فلسفی از انسان در اختیار دارد و آزادی‌های مثبت او را بگونه‌ای ویژه و در کادر همان فلسفه تعریف می‌کند، تعریفی که اراده گرایانه در مناسبات اجتماعی و گزینش‌هایی که صورت می‌گیرد پیاده می‌شود و تحقق پیدا می‌کند.

از سوی دیگر توجه بیش از حد به آزادی از نوع منفی آن به این معنی می‌شود که دولت‌ها تنها وظیفه خود را آماده کردن شرایط بیرونی و برداشتن موانع خارجی که محدود کننده آزادی می‌توانند باشند، بدانند؛ و کمتر روی تقویت اراده و استعداد‌ها و ظرفیت‌های درونی انسان بر تشخیص تفاوت‌های فردی خود نسبت به جامعه سرمایه‌گذاری کنند. با کمی اغماض می‌توان گفت که دولت‌های رفاه و سکولار اروپای غربی نمادی از توجه بیشتر به آزادی منفی می‌توانند باشند و نظام سیاسی حاکم بر ایالات متحده امریکا نمادی از توجه بیشتر به آزادی مثبت است.

ورود مثبت و یا منفی به بحث آزادی می‌تواند فقط محدود به مقوله آزادی نماند. حتی می‌توانیم بگوییم که اصولا ورود به امر سیاست‌اندیشی و سیاست‌ورزی نیز می‌تواند از زاویه مثبت و یا منفی صورت پذیرد. در کادر همان تعریفی که از آزادی مثبت و منفی شد، که اولی بر عوامل درونی و بقول آیزیا برلین بر خود سروری تاکید دارد و دومی بر نبود عوامل محدود کننده بیرونی تاکید می‌ورزد، می‌توانیم سیاست را نیز از جنبه مثبت و منفی مورد بررسی قرار دهیم.

سیاست‌اندیشی و سیاست‌ورزی مثبت بر اراده درونی و اراده‌گرایی برای رسیدن به اهداف سیاسی استوار است و سیاست ورزی و سیاست اندیشی از نوع منفی از طریق برداشتن عوامل بیرونی برای رسیدن به اهداف سیاسی مورد نظر بروز و نمود پیدا می‌کند. سیاست ورزی مثبت که اراده گرایی مبنای آن است بیشتر بر ایده‌ها و نظریات ثابت و از قبل فرض و حتی دگم شده در شکل ایدئولوژیک آن استوار است. در حالیکه سیاست‌ورزی منفی بخاطر تلاش برای برداشتن موانع بیرونی و سپردن ادامه راه و تصمیم‌گیری بر دوش خود مردم، بیشتر بر واقعیت‌ها و فاکت‌ها متکی است و سعی کمتری در رنگ و لعاب دادن به اخبار و یا گزینش اخبار خاص دارد. 

برای باز شدن این بحث می‌توان به شرایط بسیار حاد میهنمان اشاره کرد. بنظر نگارنده می‌توان راهبردها، راهکارها و مواضع  سیاسی که امروزه توسط بسیاری از فعالین و رهبران گروه‌ها و احزاب مخالف جمهوری اسلامی اعلام می‌شوند را به دو دسته مثبت و منفی تقسیم کرد. برای مثال می‌توان به مقاله اخیر رضا پهلوی اشاره کرد که در آن اعلام کرده بود که «ایران را پس می‌گیریم». این اعلام نظر یک اعلام نظر اراده‌گرایانه است که شاید فقط با یک بخش کوچک از خواست ایرانیان هم‌پوشانی داشته باشد. به عبارت دیگر این نظر عملا آنهایی را که با این شعار موافق نباشند و بطور ویژه، بخش‌هایی از جامعه ایران را که هنوز از حکومت طرفداری می‌کنند و یا حتی فقط در پی اصلاح آن هستند را غیر ایرانی معرفی می‌نماید. نظر و عقیده‌ای که قبل از اینکه بر فاکت‌ها و واقعیت‌های اجتماعی ایران استوار باشد یک دیدگاه و اراده ایدئولوژیک را به نمایش می‌گذارد و می‌خواهد آن را بر تمامی ایرانیان تحمیل نماید.

این شکل از سیاست‌ورزی اراده‌گرایانه و تحمیلی را ما در سیاست گذشته و زمان حال سازمان مجاهدین خلق نیز به‌خوبی مشاهده می‌کنیم. در بخشی از جریان اصلاح‌طلبی داخل نظام جمهوری اسلامی که حفظ نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن یک اصل خدشه ناپذیر است نیز سیاست‌ورزی‌های اراده گرایانه به خوبی دیده می‌شود. سیاست‌ورزی که به دلیل اراده‌گرایی حاکم بر آن عملا موجب نادیده گرفتن و ندیدن خواست اکثریت نسبی مردم بر تغییر این نظام می‌گردد. برای مثال می‌توان به شرایطی اشاره کرد که محمد خاتمی و بخشی اصلاح‌طلبان داخل کشور در دو بیانیه اخیر خود اعلام کردند. 

در برابر چنین سیاست‌ورزی‌های اراده‌گرایانه (سیاست‌ورزی مثبت) راهبردها و راهکارهای سیاسی دیگری نیز در طیف گسترده مخالفین جمهوری اسلامی دیده می‌شوند که می‌توان آنها را در دسته سیاست‌ورزی منفی قرار داد، به این معنی که قبل از اینکه قصد تحمیل یک اراده خاص سیاسی وجود داشته باشد، به‌ویژه با توجه به گستردگی طیف مخالفین حتی در میان مردم و نبود یک آلترناتیو واقعا موجود، بیشتر بر تقویت اشکال مختلف مبارزات اجتماعی و طبقاتی مردم و حمایت و انعکاس جهانی آن تاکید می‌گردد، بدون اینکه یک هویت سیاسی مشخص مطابق یک الگوی از قبل تعریف شده بر اعتراضات مردم تحمیل گردد.

البته واضح است که هر گروه و جریان سیاسی از الگوهای خاص خود پیروی می‌کند و مطابق بحثی که در فوق پیرامون آزادی منفی و مثبت شد، این حق هر جریانی است که خود را به‌واسطه خط مشی سیاسی و الگوی حکومت مورد نظر خویش، خود را از دیگران متمایز سازد؛ و بسیار نیز طبیعی و معقول است که هر جریان سیاسی راهبرد و نظام سیاسی خود را تبلیغ کند. اما مرز آزادی در حق تبلیغ و پیگیری مواضع خود توسط پذیرش و به رسمیت شناختن حضور دیگر نیروهای مخالف جمهوری اسلامی تعیین می‌شود.

همانطور که در عرصه عمل و جامعه همیشه ترکیبی از آزادی‌های منفی و مثبت وجود دارد و تاکید یکجانبه بر هر یک از نوع آزادی تعادل طبیعی اجتماعی و انسانی را بر هم می‌ریزد. برای مثال تاکید افراطی بر خود سروری و اینکه من هر کاری خواستم انجام دهم و یا حرفی خواستم بزنم،‌ قطعا موجب اختلال در روابط اجتماعی و هرج و مرج می‌شود؛ و یا توجه صرف و مطلق به برداشتن موانع بیرونی آزادی و بنابراین عدم توجه به رشد استعداد‌های فردی نیز جامعه و فرد را از ورود به چالش‌های جدید باز می‌دارد.

به همین ترتیب نیز سیاست‌ورزی مثبت و اراده‌گرایانه سرانجام موجب حذف و یا نادیده گرفتن سایر گرایش‌ها و نحله‌های سیاسی می‌گردد و یا در نقطه مقابل، تاکید بیش از حد و تمرکز فعالیت‌ها در فقط آگاهی بخشی و افشاگری،‌ بدون ارائه و یک چشم انداز مشخص برای آینده جامعه و مردم را وارد دوره‌ای از اعتراضات تکراری که بتدریج تبدیل به یک عادت می‌شود می‌نماید.

https://haghaei.blogspot.com