به مناسبت سيصد و سیُ مین سال ولادت نادرشاه افشار
نادرشاه افشار که نابغهٔ نظامی عصر خویش تلقی میشد آخرین فاتح بزرگ آسیاست که علیرغم جنگجوئی و علاقهٔ غیرعادی و بیحدّی که به فتح و فتوح نظامی و کشورگشائی داشت از امر صلح و حلّ ریشهای اختلافات شیعه و سنّی غافل نبود و در کشاکش جنگ و مقابله با اشرف افغان و عثمانی و ازبکها و غیره که عمدتاً اهل تسنّن و سخت منزجر از شیعه و حکومت شیعهٔ صفوی بودند از هیچ تلاش و کوششی تاحدّ گذشت و تغییرات عقیدتی نیز دریغ نمیکرد تا بدینوسیله به اختلاف شیعه و سنّی که علت اصلی جنگ و جدالهای «منطقه» بود، نقطه پایان بگذارد و ازین راه میان ایران و همسایگان سنی مذهبش، صلح و دوستی و یاری، و داد و ستد اقتصادی برقرار گردد؛ لذا پس ازیک سلسله پیکار بیامان و حماسی با دشمنان داخلی و خارجی «مملکت»، و متحد و امن و توانمند کردن ایرانزمین، ندا داد که تاج پادشاهی ایران را بهشرطی برسر میگذارد که ایرانیان از لعن و توهین به ابوبکر و عمر و عثمان دست بشویند و به ستیزهجويی فرقهای با جماعت سنّی جدّاً پایان دهند.
این شرط و شروط نهادنهای نادر را که در «قورولتای» یا مجلس بزرگ دشت مغان انجام گرفت در «نادرنامه» به نقل از جهانگشای نادری اینگونه شرح دادهاند: «نادر در ابتدای امر چنانچه معلوم شد از قبول سلطنت امتناع میورزید و چنین وانمود میکرد که میل و هوس سلطنت ندارد و مایل به گوشهنشینی است. در حدود سه چهار روز اصرار و الحاح نمایندگان ملت ادامه یافت، سرانجام نادر راضی شده و چادر بزرگش را ... برافراشته و خود بهتخت نشسته اُمرا را بار داد و پس از انجام مراسم مبارکباد و تهنیت همهی حضار تایید کردند که: «پادشاه ما توئی و زندگی و دارائی خود را صرف خدمت به سلطنت تو خواهیم کرد.»
سپس نادر به نمایندگانی که از جمیع بلاد در آن مجلس شرکت کرده بودند گفت:« از زمان پیغمبر صلی الله... چهار خلیفه متکفل امر خلافت شدهاند و هند و روم و ترکستان همگی به خلافت ایشان قائلند. در ایران هم سابقاً همین مذهب رایج و متداول بود. شاه اسماعیل صفوی این مذهب را متروک و مذهب تشیع را رواج داد، بعلاوه سَبّ و رَفْض را در السنه و افواه اوباش دائر کرد و هیجانی برانگیخت و خاک ایران را بخون فتنه و فساد آمیخت، مادام که این فعل مذموم انتشار داشته باشد این مفسده از میان رفع نخواهد شد. هرگاه اهالی ایران بسلطنت ما راغب و آسایش را طالب باشند، این مذهب را که مخالف اسلاف گرام و خاندان ماست، تارک و بمذهب اهل سنت و جماعت سالک شوند، لیکن چون حضرت امام جعفر صادق علیه السلام ذریهٔ رسول الله و طریقهٔ ایران بمذهب آن حضرت آشناست او را سرمذهب خود شناخته در فروعات مقلد طریقه و اجتهاد آن حضرت باشند...اکنون که رأی شما بر این قرار گرفته است که نگذارید من به استراحت مشغول شوم و همگی دست بسوی پرچم من دراز کردهاید من هم به سه شرط با رأی شما موافقت میکنم.
اول اینکه از شاه تهماسب صفوی و پسران او پیروی نکنید...
دوم اینکه مذهب سنت بجای شیعه برقرار گردد و ازین پس از سبّ و لعن عمر و عثمان خودداری کنید و در اینباره چیزی نگوئید و ننویسید. زیرا اینکار ناپسند، مایهٔ دشمنی دو ملت ایران و عثمانی و جنگ و خون و خونریزی بسیار گردیده است. در صورتیکه نه در قرآن ما چیزی در این خصوص نوشته شده و نه پیغمبر اسلام بدان اشاره فرموده است. این عمل را مردمانی جاهل بنیاد نهادند و موجب خونریزی و اسارت مسلمانان و ویرانی بلاد شدند. بعد ازین میان ما و ملت عثمانی اختلاف و جنگی نخواهد بود زیرا هر دو از پیغمبر و قرآن و آداب دینی واحدی پیروی میکنیم. اگر اهل تسنن در ادای نماز دست برسینه مینهند و ما فرومیآویزیم این نباید مایهٔ دشمنی دو ملت مسلمان گردد. هر ملتی میتواند مطابق عقاید دینی خود رفتار کند...
سوم اینکه چون مرا بسلطنت انتخاب میکنید باید سوگند بخورید که پس از من نسبت به پسر و خاندان من وفادار... خواهید بود ...
پس از اعلام شرائط نادر، تهماسب خان وکیل، خطاب به حضار گفت: چه میگوئید؟ قبول میکنید یا نه؟ حاضران یکزبان فریاد برآوردند که: بلی قبول داریم و اطاعت میکنیم. سپس صورت مجلس در دو نسخه نوشتند تا بعرض نادر برسد و حضار مرخص و متفرق شدند.»(۱)
نکته جالب در ارتباط با نشست تاریخی دشت مغان این است که سفیر عثمانی در ایران، یعنی علی پاشا نیز از مدعوین بود، و ناظر گفتگوها و شاهد مراسم تاجگذاری نادر، که در هشت ماه مارس سال ۱۷۳۶ میلادی انجام گرفت!
نادرشاه بعد ازین پیروزی عظیم داخلی، و عهدوپیمان بستن با خوانین و اعیان و اشراف و سرکردگان نظامی مملکت ایران، نیاز داشت که دربار عثمانی را در جریان تحولات داخلی ایران قرار دهد و از سلطان عثمانی که مورد قبول عالم اسلام بود، بخواهد که آنها نیز در رفتار با شیعه جعفری دست از ناسازگاری بردارند و به خصومتهای ویرانگر پایان دهند.
پژوهشگر برجسته عبدالهادی حائری در این خصوص مینویسد: «چون نادرشاه برخی از سرزمینهای اشغالی ایران را با پیکارهايی از عثمانی پس گرفته و یک پیمان آشتی نیز در میان دو دولت در جریان بود، عبدالباقی خان زنگنه را به سفارت ایران در عثمانی برگزید و وی را همراه میرزا ابوالقاسم کاشی و ملا علیاکبر ملاباشی و هدایايی نفیس نزد سلطان عثمانی، محمود اول ... فرستاد و اعلام کرد که «مِن بعد رسم مؤالفت فیمابین ایران و روم» برقرار خواهد شد بشرط آنکه:
۱- چون ایرانیان از«عقاید سابقه نُکول - برگشتهاند - و طریق تقلید امام بحق ناطق جعفر صادق، که از ائمه حق است، اختیار و قبول» کردهاند، باید «قضات و علماء و افندیان کرام روم اذعان به صحت آن کرده آن را خامس مذاهب شمارند».
۲- «چون در کعبه معظمه ارکان اربعهی مسجدالحرام به ائمهٔ مذاهب اربعه تعلق دارد» امامان مذهب جعفری نیز باید بتوانند «در یک رکن با ایشان شریک بوده به آئین جعفری نماز گزارند».
۳- «هر ساله از طرف ایران امیرحاج » برای انجام حج ایرانیان برگزیده شود و با آن «امیرحاج» همانند «امیرحاج مصر و شام در کمال اعزاز و احترام» رفتار شود.
۴- اسیران ایرانی در خاک عثمانی و اسیران عثمانی در خاک ایران نباید مورد خرید و فروش قرار گیرند.
۵- «وکیلی از دولتین در پایتخت یکدیگر بوده امور مملکتین را بر وفق مصلحت، فیصل میداده باشند».(۲)
همانگونه که میدانیم شماری از رجال دولت عثمانی از پیشنهادات نادرشاه استقبال کردند ولی نفوذ زیاد شیخ الاسلامهای سنّی در دستگاه سلطنت عثمانی مانع از قبول طرح آشتی مذهبی نادری شد و در نهایت به آن پیشنهادات نادر پاسخ ردّ دادند؛ نادر امّا از پای ننشست و در تداوم سیاست منطقیاش که نزدیک کردن دنیای شیعه و سنّی به یکدیگر و رفع آن اختلافات ویرانگر بود، متوسّل به علمای سنّی عراق و افغان و ترکستان ... شد تا در کنار علمای شیعه به بحث و مناظره بنشینند و به صلح و تفاهم دست یابند، از اینجهت بود که وقتی لشگر به عراق برد برای ایجاد حسن تفاهم میان «طرفین»، بعد از زیارت قبر امام موسی الکاظم و امام محمد تقی، به زیارت مزار ابوحنیفه رفت و نسبت به آن امام و مقتدای برجستهی اهل سنّت ادای احترام کرد و از اینراه حُسن نیّت خود را نسبت به عالم تسنُّن با دلیری تمام نشان داد.
آوردهاند که: «هنگامی که نادر از محاصرهی بصره منصرف شد و عمده قوا و بنهٔ خود را درقره تپه گذاشته و ببغداد آمد... و بطرف کاظمین رهسپار شد. در آنجا مشاهد متبرکهٔ امام موسی الکاظم و امام محمد تقی علیهماالسلام را زیارت کرد، سپس به کشتیهائیکه احمد پاشا والی بغداد در کمال زینت و زیبائی ترتیب داده بود سوار شده و از آب عبور کرده و مزار ابوحنیفه را دربغداد زیارت نمود ...اندکی بعد نادر از راه حِلّه عازم نجف اشرف گردید. چون تمامی علمای ایران و افغان و بلخ و بخارا و سایر بلاد ایران در رکاب او بودند انجمنی مرکب از آنان و علمای اماکن مقدسهٔ بین النهرین ترتیب داد تا در حلّ مسائل مورد اختلاف مذهبی همّت گمارند.»(۳)
عبدالهادی حائری نیز در اینمورد مینویسد: «هنگامی که نادر در نجف اردو زده بود، بهرغم اینکه سلطان عثمانی «فتوای شیخ الاسلام را دایر بر تباین مذهب شیعه با دین اسلام و مباح بودن قتل و اَسْر ایرانیان» پراکنده ساخته بود، دستور داد که شمار فراوانی از علمای کیشهای گوناگون اسلامی یک گردهمایی تشکیل داده پیرامون ناهمسازگری میان شیعه و سنّی کاوش و کنکاش کنند. به نوشتهٔ استرآبادی نادر «... به مزار ابوحنیفه رفته عصر منصرف به قباب شرف و روز دیگر از راه حله عزم نجف اشرف گشتند. چون تمامی علمای ایران و بلخ و بخارا و افغان و سایر بلاد توران در رکاب اقدس حاضر بودند و همگی همت آن حضرت مصروف به اتحاد مذهب اسلام و رفع نزاع میانهٔ امت حضرت سید الانام بود، علمای مشهدین شریفین و حله و توابع بغداد را نیز احضار و در آستانهٔ مقدسه علویه و عتبهٔ غرویه مجلس مذاکره و انجمن محاوره انعقاد دادند که طرفین با یکدیگر گفتگو نموده مواد منافرت را مندفِع و حبل مغایرت را منقطع سازند».
این گردهم آیی چند بار و در چند روز زیر ریاست یک دانشمند سنی مذهب به نام شیخ عبدالله السویدی (مرگ ۱۷۶۰/۱۱۷۴) صورت گرفت و بحثها و سخنانی پیرامون اختلاف شیعه و سنّی مطرح گردید و سرانجام همهی پیشنهادهای نادرشاه مورد پذیرش و تصویب قرار گرفت و چهار بیانیه جداگانه بیرون داده شد. در یک بیانیه، نادرشاه خود اعلام کرد که دیگر دشنام به عمر و ابابکر نباید صورت گیرد و اگر کسی چنین کند ثروت، زن و فرزندش از آن او نبوده و لعنت خدا بر او خواهد بود. بیانیه دیگر از سوی علمای ایران و علمای شیعه عراق که در آن لزوم قطعی دوری از «سبّ و رفض» - دشنام و انکار مقام رهبری عمر و ابابکر - را یادآوری کرد. بیانیه سوم وسیلهی علمای افغان و بیانیه چهارم وسیلهٔ علمای ماوراالنهر صادر گردید و در آنها قول علمای شیعه را درمورد رها ساختن «سب و رفض» پذیرفتند و خود قول دادند که از آن پس شیعیان ایران را بیدین ندانند و رئیس این گردهماییها ، سُویدی نیز زیر همهی این بیانیهها را امضاء کرد.»(۴)
چرا نادر بر آشتی مذهبی اصرار داشت؟
پیرامون سیاست همسازگری مذهبی نادرشاه حرفهای زیادی زده شده است. برخی گفتهاند که نادر از ازدیاد نفوذ قدرتهای اروپائی در دنیای اسلام و مشرقزمین سخت بیمناک بود، ازینرو وحدت عالم اسلام خاصه رفع خصومت میان ایران و عثمانی را برای مقابله با خطری که از اروپای مسیحی داشت میرسید لازم و ضروری میشمرد؛ عبدالهادی حائری، نامهی نادر به برخی از مقامات عثمانی را مؤید همین نظر میداند؛ چون در آن مکتوب نادری آمده است که: «...کجا رواست که اهل اسلام به یکدیگر درافتاده و کفار در میانه فرصت جسته، به اسر و نهب بلاد مسلمین اطاله نمایند و اسرای اهل اسلام در اسواق بیع و شری دست به دست، و در کنایس خاج پرست گردند.»(۵)
نویسنده «نادرنامه» محمد حسین قدوسی براین نظر است که: «نادر میخواست از نظر هدفهای سیاسی خود که از جمله اتحاد اسلام بود با عثمانیان سازش نماید... و اهتمام مینمود بدینوسیله در جهان اسلام اتحادی تزلزلناپذیر برقرار سازد، خود رهبری این اتحاد بزرگ را بدست آورد.»(۶)
محقق فرهنگ و تاریخ و ادبیات ایران، محیط طباطبايی هم براین عقیده است که: «تخلیه هندوستان پس از فتح - در سال ۱۷۳۸/۱۱۵۱ - و تاجگذاری بر سر محمدشاه گورکانی و ارجاع امارات بخارا به ابوالفضل خان و عدم الحاق خیوه به ایران و شناسائی حق استقلال این مملکت نیز جز و همین سیاست اتحاد اسلام نادر بوده است.»(۷)
باری در اینمورد بسیار سخن رفته و ایدههای مختلفی بیان شده حتی برخی از پزشکان و همراهان اروپائی نادر نوشتهاند که او به دین خاصی اعتقاد نداشت و منتقدانه میگفت که اگر خدا یکی است ادیان هم باید یکی باشد. در ضمن با وجود گرفتاریهای فراوانش کنجکاو بود که از یهودیت و مسیحیت هم سر دربیاورد:
«... نادر ملائی به اصفهان اعزام داشت و او را مامور کرد که عدهای از یهودیان و ارامنه و فرنگیها را برای ترجمهٔ تورات و انجیل انتخاب نماید... دو مبلغ کاتولیک و دو کاتولیک ارمنی و دو ارتودکس ارمنی و دو کشیش مامور ترجمهی انجیل و چند خاخام یهودی مامور ترجمه تورات شدند. قرآن نیز به زبان فرانسه ترجمه شد. پس از آنکه کارِ ترجمه به اتمام رسید، مترجمین بحضور شاه در قزوین فراخوانده شدند...نادر از آنان پذیرائی گرمی کرد... ولی خاطرنشان ساخت که وقت مطالعهی ترجمهها را ندارد و از آنجا که یک خدا بیش نیست، یک پیغمبر بیشتر وجود ندارد... نمایندهی دولت روسیه در ایران، کالوچکین میگوید که: در ۲۸ می ۱۷۴۱ نادر نمایندگان مذاهب مختلفه را دعوت و به آنها اخطار نمود که: اگر خدا یکی است ادیان هم باید یکی باشد.»(۸)
به هرحال از هر زاویهای به سیاست آشتی مذهبی نادر بنگریم، به این نتیجه میرسیم که: حفظ نظم و وحدت و وفاداری سرداران و سربازان ارتش نادری که از ایلات و عشائر شیعی و سنّی سراسر ایران شکل گرفته بود، بستگی تام و تمامی به آشتی و همسازگری میان شیعه و سُنّی داشت؛ زیرا یکی از علل واقعی غلبهی نظامی نادر بر اشرف غلزائی و ازبک و عثمانی، سیاست مدارای مذهبی و آشتیطلبی او بود که سنی و شیعه و غیره را زیر چتر واحدی گرد آورده و بدانوسیله با غلبه بر دشمنان داخلی و خارجی ایران، ایران را حفظ و اَمن و نیرومند کرده، و خود به مقام سلطنت و فرمانروايی رسیده بود.
در واقع بصیرت نظامی نادر در این بود که از ارتش شیعی- فرقهای عصر صفوی(قزلباش) دست کشیده، ارتشی را شکل داده بود که گوهر ملّی و ایرانی و غیرفرقهای داشت! لذا این عقیده و ایده، شاید درست باشد که اگر «آن نادر دوران» دَد و دیوانه نمیشد و آن سیاست مبتنی بر آشتی مذهبی و بالاتر از هرچیز، رفع تبعیض علیه اهل تسنن و مسیحی و یهودی و غیره را محکمتر ادامه میداد، ایران نیز طریق و مسیر اروپا را میرفت و به وضع اسفبار امروزی مبتلا نمیشد!
در اینجا در پایان این نوشته، لازم به ذکر است که هدف از این مقاله، فقط و فقط نگاهی به سیاست آشتی مذهبی نادر بوده و قصدی در جهت تبرئهی وی از قتل و غارتی که در جنون و دیوانگی کرده در میان نبوده است. طبیعی است که نه این آشتیطلبی مذهبی از بار آن فاجعههای نادری میکاهد، و نه آن قتل و غارتها از ارزش تاریخی این تلاشهای اصلاحطلبانه کم میکند.
محمد ارسی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
منابع:
۱- محمد حسین قدوسی: نادرنامه، نشریه انجمن ملی خراسان ص ۳۰۰/۲۹۹/۲۹۸
۲- عبداهادی حائری: ایران پنهان اسلام ۶۷/۶۶
۳- منبع یک، ص ۳۱۰
۴- منبع دو
۵- بینام: نشریه ارمغان سال دهم، شماره ۷ ص ۴۴۹
۶- منبع یک، ص ۴۹۷
۷- محیط طباطبائی: نقش اسدآبادی در بیداری مشرق ۹۳
۸- محمد حسین قدوسی: نادر نامه ۵۰۱/۵۰۰