نشریه معتبر «فلسفه» آخرین ویژهنامه خود «راهپیمایی» را به ارتباط میان راه رفتن و توانمندی در اندیشیدن اختصاص داده و از دید روانشناسی و فلسفه به این موضوع پرداخته است. در این نوشته نگاه گذرایی به این ویژهنامه افکندهایم.
تاریخ فلسفه به نوعی با راه رفتن همگام و همراه بوده است. مکتب مشائیون یا همان روندگان که نسبت آن به ارسطو میرسد گواه این ادعا است. نیچه میگوید: «تا میشود نباید نشست و به اندیشهای که در هوای آزاد زاده نشده باور داشت».
کورت بايِرتس استاد فلسفه در دانشگاه مونستِر در غرب آلمان، کتاب مفصلی درباره «راه رفتن سرپا، تاریخ انسانشناختی اندیشه» نوشته و در آن به «پیوند تنگاتنگ رفتن و اندیشیدن» پرداخته است.
او در گفتوگو با کاترین نیومارک سردبیر ویژهنامه یادشده میگوید: «فیلسوفان دوره باستان ستارهها و اجرام آسمانی را جزو خدایان میدانستند و میگفتند که آدم از یک بخش فرودین پست زمینی یعنی تن و یک بخش فرازین آسمانی یعنی سر تشکیل شده و به همین دلیل انسان سرپا راه میرود تا به آسمان و خدایان نزدیکتر باشد.»
بايِرتس در ادامه میگوید که فیلسوفان به ویژه اندیشمندان روزگار نوین ما پیادهروی و اندیشیدن را جدا از یکدیگر نمیدانند و حتا شوپِنهاور که راه رفتن را «تعویق سقوط» میداند، بر این کار پا میفشارد.
مارتین دورو یکی از نویسندگان ویژهنامه در نوشتار خود به گذرگاههای فیلسوفان و پژوهشگرانی اشاره دارد که پیادهروی را از الزامهای روزانه خود شمردهاند: میگویند ایمانوئل کانت فقط دو بار در زندگ پیادهروی روزانه خود را قطع کرد: یکبار برای آگاهی یافتن از اوضاع انقلاب کبیر فرانسه و بار دیگر برای خواندن کتاب اِمیل اثر ژان ژاک روسو. امروزه مسیر پیادهروی کانت در زادگاه او کونیگسبرگ یا کالینینگراد امروزی به افتخار او «کوی فلسفه» نامگذاری شده است.
کلو ریپِرت نویسنده دیگر ویژهنامه به راهپیمایان پژوهشی، سیاسی و مذهبی اشاره کرده و از مهاتما گاندی و مارتینلوتِر کینگ یاد میکند که در سخنرانی تاریخی خود در سال ۱۹۶۳ در واشینگتن علیه نژادپرستی گفت: «ما به هر رنگی که باشیم، باید با هم راهپیمایی کنیم. ما نمیتوانیم تنها برویم و همچنان که میرویم باید اقرار کنیم که به راه خود ادامه میدهیم و نمیتوانیم بازگردیم».
ریپِرت همچنین به راهپیمایی عظیم مائو تسه دون در سال ۱۹۳۴ اشاره میکند که یکصد هزار تن را به دنبال خود کشاند. این راهپیمایی را سرآغاز نظام کمونیستی در جمهوری خلق چین دانستهاند.
در بخش دیگری از این ویژهنامه پرفسور گِرد كِمپِرمان، استاد بنام رشته مغز و اعصاب در دانشگاه درِسدِن، درباره تأثیر پیادهروی در توانمندسازی مغز گفتگو کرده است.
کاترین نیومارک از آقای كِمپِرمان میپرسد: «فیلسوفان از دوران باستان تا کنون بر این باور بودهاند که راه رفتن قدرت اندیشیدن را تقویت میکند. پژوهشگران امروزین در این باره چه میگویند؟»
كِمپِرمان: «نخست اینکه پرداختن به موضوع راه رفتن و اندیشیدن یا لااقل حرکت و آموزش به فیلسوفان و پژوهشگران محدود نمیشود. کافیست نگاهی به روشها و روند کار هنرپیشگانی بیندازیم که نقشهاشان را حین قدم زدن از بر میکنند یا دانشآموزانی که در حال راه رفتن زبان یاد میگیرند. امروزه کارشناسان مغز و اعصاب پی بردهاند که بخش هیپوکامپوس مغز یعنی همان بخشی که به هدایت حافظه بلندمدت مربوط میشود، در برابر ریتم واکنش مثبت نشان میدهد.»
نیومارک: «یعنی ریتم چه موسیقایی باشد چه قدم زدن سریع، به تمرکز حواس کمک میکند؟»
كِمپِرمان: «بله. البته بیش از آن که تمرکز باشد، تقویت توان یادگیری است. شما کارکرد کامپیوتر را هم که در نظر بگیرید، قضیه همین طور است. ریتم، میزان و فرِکانس در کامپیوتر هم مطرح است. میدانید که کامپیوترها هم در انجام محاسبات، سرعت یا بهتر بگوییم فرِکانس خاصی دارند. کار مغز بیشباهت به رایانه نیست. به این ترتیب قدم زدن هم ریتم به معنای موسیقایی آن است و هم کارکردهایی را در مغز تقویت میکند».
نیومارک: «منظور شما به طور کلی حرکت است یا واقعا ریتم؟»
كِمپِرمان: «دقیقا ریتم. آزمایشهای کامپیوتری مغز و اعصاب نشان میدهند که حرکت منظم و به قاعده اگر با سرعت مشخصی انجام شود، توانهایی در مغز را تقویت میکند که در درجه نخست به بخش حافظه بلندمدت مربوط میشوند. یادمان باشد که اصولا موجودات زنده بیحرکت مثل گیاهان سیستم عصبی ندارند و سیستم عصبی آغاز پدید آمدن مغز و فکر است.»
پروفسور كِمپِرمان در سخنان خود به این نتیجه میرسد که چون مغز در پیوند با حرکت پدید آمده است پس باید راهپیمایی و پیادهروی، تأثیر مثبت زیادی در توانمندسازی آن داشته باشد.»
این استاد دانشگاه تمرکز در حالت نشسته را همیشه درست نمیداند و تأکید میکند که دانشآموزان تنها با ورزش میتوانند بازده حافظه و سطح هوش خود را بالا ببرند.