ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 25.05.2018, 21:14
اپلی‌کیشن سیاست روسی

طاهره بارئی

مثلی هست که می‌گوید هنوز آخوند شروع نکرده، خانم شروع کرد.

مثل دیگری: پائین مجلس نمی‌نشیند، در صدر هم جا پیدا نمیکند. و بالاخره آخرین مثل: شاه می‌بخشد شیخ علی خان نمی‌بخشد.

ترکیب این سه مثل یاد آور سیاست روسی در اپلی کیشن امروزین آن است که البته هرگز از زمان تزار‌ها به بعد، به روز نشده است.

کسی که از پایگاههای ایران و به پشتگرمی ایران به سیاست سوریه پا گذاشته، پر آب وتاب تر از اروپائی‌ها و حتی امریکا مدعی می‌شود: «حادترین» مسئله‌ی منطقه خروج ایران از سوریه است.

در مورد دوازه شرط پمپئو هم که با احتیاط و تردید و اما واگر و لب گزیدن‌ها از سوی اروپائی‌ها و موگرینی روبرو شد، سیاست روسی باز هم تند تر رفت و از موضع اتوریته‌ی شیخ علی خان گفت از ایران انتظار دارد این دوازده ماده را مطالعه کند. آنهم وقتی که خودِ طراح این دوازده ماده در ساعات و روز‌های بعدی به سهل‌نمائی آن پرداخت.

اصرار دارم بگویم سیاست روسی، و نه روسیه. چون به‌راستی آنچه به صورت برند سیاست روسی از زمان تزار‌ها اکتیو بوده، با فرهنگ مردم روسیه متفاوت است. سیاست روسی همان چیزی ست که با دیدن خود در آینه از سوی «روسلان پوخوف» معاون سخنگوی دومای دولتی روسیه می‌گوید ایران پس از امضای برجام نشان داد که شریک اقتصادی سیاسی بغرنجی برای مسکوست چرا که به شراکت و همکاری با غرب امید بسته بود.

مسئله اینحاست که سیاست روسی دقیقا از متحدین مقطعی خود به عنوان کارت، در بازیِ برنده شدن و اعتبار یافتن نزد «بزرگان» استفاده کرده ودر این مورد پرنسیپ یا اخلاق همبستگی و وفاداری به دوستان را در نظر نداشته و همیشه هم امید به دست نوازش قدرتمندان بسته است. روسیه از ایران یا هر کشور مشابهی که تمام و کمال به او پایبند نمانده و منافع خود را در جای دیگری نیز جستجو کرده‌اند، گله مند بوده. آنها را شرکای نامناسب تلقی می‌کند، هر چند اپلی کیشن سیاسیش اساسا جز به این شیوه کار نمی‌کند.

اعتماد به هیچکس، بی‌علاقگی به آنچه متحد و اتحاد نام دارد و سر اولین موقعیت سر متحد ساده یا ضعیف یا نادان را زیر آب کردن برای سطحی‌ترین منافع از برنامه‌های این اپلی‌کیشن بوده. مشکل کجاست یا این اپلی‌کیشن به دست چه کسانی و با چه روحیه‌ای ساخته شده است؟

دلیل و منطق آوردن زیادی نیاز ندارد که موافق باشیم از بی‌ریشگی و فقدان هویت، بی پرنسیپ بودن و بی‌رحمی می‌روید.

مدل روسی ِسیاست منتقد مدل غربی ست اما نتوانسته مدل نوئی به عنوان جایگزین عرضه کند که با اقبال متفکران روبرو شود. پناهندگی اکتیویست‌های مخالف دولت در قرن نوزدهم به صداقت و همبستگی و دیگر ارزشهای انسانی موجود میان روستائیان روس، آری، آما تولید آن در مرتبۀ قدرت و سیاست ناممکن مانده و سیاست روسی در بی‌هویتی خود به مدل تقلبی و تصنعی غرب بودن اکتفا کرده که دلش با عملش یکی نیست. در دل مدل غربی را نفی می‌کند و در عمل می‌خواهد از آن پیشی هم بگیرد.

اما این بی‌هویتی و بی پرنسیپی نه متعلق به مردم بلکه مخصوص دولت و قدرت بوده است که از طریق ازدواج با شاهزادگان اروپائی دورگه است یا مثل کاترین کبیر می‌شود گفت مهاجر اروپائی ست. به علاوه با داشتن امکانان مالی و اقامت‌های ممتد در اروپا، به فرهنگ میزبان دلباخته است و می‌خواهد بطور باسمه‌ای آن را برای رهائی از حس خفت و دست دوم بودن در روسیه به اجرا بگذارد. پوشکین می‌گوید در روسیه فقط دولت اروپائی ست. البته این دولت اروپائی را در اروپا به عنوان برابر و برادر راه نمی‌دهند و آخرین تزار روسیه که با شاه انگلیس قوم و خویش نزدیک و به لحاظ شباهت مثل دو قطره آب بودند، آغوش به روی تقاضای او نمی‌گشاید و می‌گذارد در اسید بلشویک‌ها بسوزد.

اما نه تنها ملت بلکه روشنفکران ملت نیز از اروپائی نبودن نه تنها متاسف نیستند بلکه با آن ضدیت دارند. نیهیلیسم روسی با فرمان تخریب آن، زاده‌ی معجونی از حس انزجار از غرب و درد بی هویتی ست.

بعد از جنگ کریمه قدرتهای اروپائی آلمان، فرانسه، انگلیس و پروس هستند. روسهای مهاجر و تبعیدی غرور روس خود را حفظ می‌کنند ولی در دل از عقب ماندگی رنج می‌برند. دولتیان ودربار رومانوف‌ها به اروپائی شدن می‌اندیشند بخصوص که رگۀ آلمانی و فرانسوی و انگلیسی دارند. اما روشنفکران در جستجوی راه حلی هستند که از هویت شروع می‌شود و به پیدا کردن معادلۀ «ذات روسی» مشغولند که جوابی پیدا نمیکند. «چادوو» می‌گوید تاریخ ما پوچی محض است ما نه گذشته داریم و نه حال پس آینده نیز نخواهیم داشت و از سر استیصال به این نتیجه می‌رسد که باید زهر این بی ریشگی را به اروپا بچشاند. این زهر البته بار‌ها توسط اپلی کیشن سیاست روسی چشانده شده اما به ضعفا و زیر دستان، سیاست روسی همیشه در مقابل قدرتمندان دنبال «خود شیرینی» می‌گردد. از همان زمان که اپلی کیشن بین گزینۀ تخریب و نیهیلیسم و یا رقابت مرگبار و رسیدن به برتری دگمۀ آری یا نه را قرار داد این انتخاب پیش بینی شده و فعال بوده، امروزی نیست.

آرزوی روسی «بالادست غرب قرار گرفتن» که امروز با خدمت و کپی مدام، از نوع بدلی آن کم و کاستی ندارد، هم‌زمان با همان میل به تخریب انجام گرفته است. چادو به تورگنیف می‌نویسد: روزی خواهد آمد که ما مرکز انتلکتوئل اروپا خواهیم بود. و آنچه را در مورد هشدار به اروپا گفته بود تغییر داده می‌گوید: شاید نداشتن گذشته شانس روسیه باشد و آوردن تجربه غرب بتواند در این زمین‌های بکر چنان شوری بیافریند که روسیه از همه جلو بزند.

«از همه جلو زدن» و کرنش در برابر قدرتمندان غرب به بهای بازی کردن با کارت بقیه تا شاید سرانجام یکروز به عنوان برابر از سوی غرب شمرده شوی، اپلی کیشن سیاست روسی را کهنه کرده است. چگونه این سیاست می‌تواند به روز و شاداب شود؟ با شارژ شدن از محصول فرهنگ ملت روس.

این فرهنگ با مطالعات نگارنده، آنقدر به فرهنگ اقوام ایرانی نزدیک و شبیه است که گاه فکر می‌کنی آنها مانویت و روح کتیبه‌های کوروش را بهتر از ما حفظ کرده‌اند. در میان ملت روس به هیچ دین و آئینی با بغض نگریسته نمیشود و رواداری مذهبی در بین مردم به کمال وجود دارد. بیزاری از دروغ وفساد آنچنان بوده و هست، که اطرافیان صادق و با فرهنگ الکساندر دوم وقتی ایده‌ی رفرم را مطرح می‌کنند می‌نالند که: قدرت را دروغ فرا گرفته، راستی و آشتی جوئی را بر گردان، حقیقت و رحمت را(که به‌نظر من همان راستی و مهر فرهنگ اقوام کهن ایرانی ست).

بخشی از روشنفکران قرن نوزده که با ملت بیشتر نزدیکند، در جستجوی راه حلی برای رهائی از خفت عقب ماندگی، ماموریت تاریخی ملت روس را نجات بخشیدن به غرب فرتوت از طریق باز آوردن و نشاندن ِمولفه‌های ارتدوکس روسی ِپاپ گریز، یعنی ‌هارمونی، هنر، تعادل، عشق و همبستگی معرفی می‌کنند. انتقاد اساسی روشنفکران روسی به غرب، دنیا دوستی، مال اندوزی، رفاه ورزی، فردیت و بی‌خیال شدن نسبت به مشکلات دیگران با سپردن همه چیز به دست دولت است.

فرهنگ مانوی روسی با اعتقاد به شر و خیر، جستحوی مهر، دوری از قدرت که بنظرشان به خودی خود مخرب نیکی ست، کاملا اکتیو است. ادبیات روسی که ایرانیان نیز همیشه در آن عظمت و همرنگی با روح خود حس کرده و شیفته‌اش بوده‌اند، مشحون از چنین جهان بینی ست.

سیاست روسی اگر این واقعیت را بپذیرد ناچار نیست با درد بی ریشگی به نفرت از ریشه‌دار‌ها و رقابت مرگبار با آنهائی که او را خودی تلقی نمی‌کنند انرژی‌هایش را تلف کند. مجهز شدن به سلاح‌هائی برتر و مجهزتر از سلاح‌های امریکا، او را در این رقابت پیروز نخواهد کرد چرا که امریکا برای خود هویتی می‌شناسد، هویت مهاجرینی که پدران اروپائی‌شان و سرزمین‌هائی که ترک گفته‌اند دارای ریشه‌های کهن بوده‌اند. این خیلی محکم نیست و شکاف مهاجرت آن را سست می‌کند، اما بالاخره هویتی ست که وجود دارد. سیاست روسی به جای دلخوش کردن به رگه‌های اروپائی که او را به خاطر داشتن رگه‌های آسیائی و شرقی همپای خود نمی‌پذیرد، می‌تواند به هویت واقعی و درونی ملت روس بازگردد و از چشمه‌های آن تغذیه کند و گرنه اپلی کیشن فعلی را با تولید هیچ سلاحی نخواهد توانست نه باب طبع اروپا بگرداند و نه آینده‌ای داشته باشد که مطابق آرزوی مردمش بتواند آموزگار مهر و همبستگی و هنر وزیبائی و راستی در اروپا بوده مدلی برای آینده قرار گیرد.

لاوروف وزیر امور خارجه روسیه در کنفرانس مونیخ خواستار یک نظم نوین جهانی شد که در آن کشور‌های غربی نفوذ کمتری داشته باشند. او از ناتو انتفاد کرد و آنرا باشگاهی از برگزیدگان کشور‌ها خواند.

طنز داستان اینجاست که خودِ سیاست روسی همیشه به نفوذ خود بر دیگر کشور‌ها اندیشیده و دلش خواسته جزو برگزیدگان باشد. شکایت لاورو را نمیتوان جدی گرفت مگر آنکه آنرا شکایتی از عدم حضور در میان برگزیدگان به حساب آورد.

شکایت تزار‌ها و رومانف‌ها از برادر ناتنی غرب محسوب شدن ادامه دارد اما اشتیاق ملت روس به برادری و برابری همگانی در اپلی کیشن نمی‌گنجد. تنها در شجاعت ِ پذیرش این هویت موجود در میان مردم روس است، مه سیاست روسی نیز ریشه دار شده و در عالم سیاست می‌تواند به برند قابل اعتماد و قابل پیروی و مدل برداری مبدل شود. و الّا مثل هر جنس تقلبی بیشتر مایۀ هراس و پرهیز خواهد بود.

——————————-
پانوشت:
برای مطالعه بیشتر
پدران و پسران در سیاست امروز
http://www.iran-emrooz.net/index.php/think/more/68033/