شکسپیر میگوید برخی انسانها بزرگ آفریده شدهاند؛ برخی بزرگی را به دست میآورند و بر گروهی، بزرگی ناخواسته سوار میشود.
تفاوت میان مدیریت و سیاستمدار این است که مدیر،کارها را درست انجام میدهد اما سیاستمدار، کار درست را انجام میدهد. این تفکیک به قدری اهمیت دارد که سرنوشت و جهتگیری ملتها را مشخص میکند. دوگل ،گاندی و نلسون ماندلا به دنبال قدرت رفتند تا کار بزرگی را انجام دهند. این سیاستمداران در مقاطعی خاص ظهور کردند تا مسیر و جهتگیری کشورهای خود را به نفع ملت و مصالح و منافع کشور هدایت کنند. شماری چون دلبسته مقاماند به دنبال قدرت میروند، اما کسانی که میخواهند در تاریخ نقطه عطفی پدید آورند، تحقق هدف یا هدفهایی را مقدم بر سمت و سمتیابی تعریف میکنند. تاریخ همهگونه سیاستمدار دارد و همانطور که شکسپیر تقسیمبندی میکند، عدهای سعی میکنند بزرگی را به دست آورند و در عین حال، انبوهی از صاحبان مقام در سایه پیش آمدها بزرگی را از آن خود میکنند.
دنگ شائوپینگ در یکی از ماندنیترین جملههای خود اظهار داشت چین برای قدرتمند شدن نیازمند پنجاه سال صلح با نظام بینالملل است. این سخن شالوده اجماعی است که تمام اقشار اجتماعی، تخصصی و امنیتی چین را گرد یک محور برای چندین دهه جمع کرده است.
صدامها، برژنفها و کاستروهای تاریخ صرفا برای خود، قدرت را خواستند.کوبا در ۴۵ سال گذشته، در اختیار یک فرد عمل کرده است و بدون تردید نویسندگان علم سیاست در آینده، دستاوردی برای کاسترو قایل نخواهند شد.
نلسون ماندلا پس از ۲۷ سال زندانی شدن در نهایت به آرزوی خود یعنی شکست آپارتاید دست یافت و در پرتو موقعیت ممتازی که پیدا کرد، در نظام جدید سیاسی آفریقای جنوبی، رییس جمهور شد. هرچند تمامی شرایط مساعد انتخاب مجدد او برای چهار سال دیگر برای ریاست جمهوری بود، اما او به واسطه اینکه در عرصه سیاست غریضی عمل نمیکرد و میخواست نماد آزادی خواهی را حفظ کند، از نامزدی دوباره سرباز زد و فراتر از هر سیاستمدار در آفریقای جنوبی و بر فراز همعصران خود باقی ماند. در تضاد با روش ماندلا، شیوه فرانکو است؛ هنگامی که وی پس از چهل سال دیکتاتوری درگذشت، اسپانیا مانند کبوتری از قفس آزاد شد. مرگ، زمان خروج فرانکو از دایره قدرت را تعیین کرد و تصمیم و انتخاب، زمان کنارکشیدن ماندلا را. در وضعیت اول، غریزه و سکون تاریخ را رقم زدند و در وضعیت دوم، عشق به کشور و عقلانیت سیاسی هدایتگر رفتار بود.
چوئن لای نخستوزیر و معمار چین نوین این کشور را از راه ایده آلیسم افراطی نجات داد و زمینه ورود کشورش به رده بندیها درجه یک قدرت جهانی را فراهم آورد. او به این نتیجه رسیده بود که هیچ راهی جز ثروتمند شدن چینیها و کنارهگیری تدریجی دولت از صحنه اقتصاد وجود ندارد. در مدتی بسیار کوتاه فضا و ساختاری را بنا گذارد که امروز چین دومین کشور جهان در دریافت سرمایهگذار خارجی است و ذخیره ارزی این کشور در سال ۲۰۰۶ به ۹۷۰ میلیارد دلار رسید.
اگر به فاصله یک روز، کسی از فضای مهندسی برق و تاسیسات به فضای سفارت یا وزارت برسد بیگمان نمیتواند معنای مسئولیت قدرت را حس کرده باشد؛ زیرا سلسله مراتب را طی نکرده آمار و ارقام کشور را درک نکرده، جایگاه و ردهبندی مسایل مهم و غیرمهم و تا اندازهای مهم را در طبقهبندیهای ذهنیاش سامان نداده است. از آنجا که بسیاری از افراد در جامعه ما به گونه تصادفی و یا از طریق تبعیت به سمت رسیدهاند، عموما ویژگیهای ذاتی سیاستمداری و رسیدن به مرحله عشق ورزیدن به جایگاه و قدرت کشور را تجربه نکردهاند.
ماهاتیر محمد نه با عشق عرفانی و آسمانی، بلکه با عشق زمینی در دو دهه مالزی را که سرمایهای جز کائوچو و موز نداشت، به جایی رساند که امروز بیش از صد میلیارد دلار صادرات با فناوری سطح بالا دارد. امروز مردم مالزی ثروتمند شدهاند، ضمن اینکه دین و آداب و رسوم خود را نیز از دست ندادهاند. احترام بینالمللی آنها به مراتب افزایش یافته است و همه دانش آموختگان مالزیایی از غرب به کشور خود باز میگردند.
بهرغم صدها خصوصیت خانوادگی، شخصیتی، رفتاری،کلامی و انسانی که برای سیاستمداران مطلوب قایل شویم، یک خصلت مافوق عموم این خصایص قرار میگیرد؛ خصلت عشق به سرزمین و میهن و سربلندی آن. به محض اینکه نظام رفتاری سیاستمداران درمسیر حفظ مقام باشد، مقدمات زوال کشور فراهم شده است. بیدلیل نیست که سیر بودن و صیقل شخصیتی باید قبل از موقعیت سیاسی تحقق پیدا کرده باشد. آنان که در این عرصه، خاک و خدا را به هم تنیدهاند، در نهاد خود متوجهاند که برای چه مقصود سجده میکنند، با چه هدفی در پی قدرتند و برای چه کسانی تصمیم میگیرند.