ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 22.03.2018, 11:51
برگ‌هائی از تاریخ مشروطیت ایران

بهزاد کشاورزی

«برای تسلط به یک ملت، اقلیتی خائن و اکثریتی نادان کفایت می‌کند»
وینستون چرچیل

سخنی در بارۀ سال اندوهبار ۱۲۹۰ شمسی

از نتایج تلخ و ویرانگر قرارداد ۱۹۰۷[۱]، مداخلات شومی بود که بلافاصله پس از انعقاد آن قرارداد، به وسیلۀ حکومت روسیه در شمال کشور ما انجام شد و ما شمّۀ کوتاهی از آن را در نوشتار قبلی به قلم کشیدیم و در آینده نیز اگر فرصت عمر کفایت کند، در آن مورد به سخن بیشتر خواهیم نشست. در این مقاله برآنیم که در مورد وقایع سال ۱۲۹۰ ه- ش، که یکی از تلخ ترین و سیاه ترین و خونبارترین سال‌های دوران پس از مشروطیت است، بحث وگفتگو کنیم. رویداد‌های آن سال به اندازه‌ای شوم و غم انگیز بودند که هر یک از آن‌ها، برای اضمحلال کشوری کفایت می‌کرد! آن سال علاوه بر اینکه شمال کشور ما همچنان مورد تجاوز روس‌ها قرار داشت و قتل و کشتار و تحقیر مردم آن نواحی به وسیلۀ سالدات‌ها و قزاقان آن کشور، مدام در حال انجام بود، مجلس شورای ملی نیز در نتیجۀ فشار نظامی همان کشور به اجبار تعطیل گردید[۲]. این امر ضربۀ هولناکی بر پیکر مشروطیت وارد کرد و رؤیا‌ها و تلاش‌های مردم مشروطه خواه را برای مدتی طولانی متوقف ساخت! زیرا که مشروطیت تعطیل شد! و از آن به بعد – به جز چند صباحی اندک- آزادی‌ها و برابری‌ها و دموکراسی از کشور ما رخت بر بست! دیکتاتوری بر کشور مستولی گردید، روزنامه‌ها تعطیل شدند، امنیت و آرامش از بین رفت! بالاتر از همۀ این مشکلات، استقلال وطن دستخوش هوی و هوس قزاقان و سالدات‌های روسیه از یکسو و نیروهای نظامی هندی انگلستان از سوی دیگر قرار گرفت. مردم وطن ما به زننده ترین وجهی مورد تحقیر بیگانه و خودی قرار گرفتند! پس از آن تاریخ، در سراسر کشور ما آجر بر روی آجر بند نمی‌شد. قحطی و بیماری غوغا می‌کرد. دولت حتی از دریافت مالیات‌های معمولی نیز عاجز بود. رعایا برای پرداخت مالیات پشیزی در بساط نداشتند و فئودال‌ها و توانگران نیز با سوء استفاده از ضعف حکومتی، دیناری به صندوق دولت نمی‌پرداختند. این امر بدین معنی بود که چرخ‌های اقتصادی کشور «کاملآ» خوابیده بود. در مورد واماندگی اقتصادی کشور نوشته‌اند که:

چنین وضعیتی تا جنگ جهانی اول در مملکت ما ادامه داشت. در این جنگ نیز علیرغم بی طرفی، کشور ما از سه طرف مورد تجاوز روس و انگلیس و عثمانی قرار گرفت و صدمات و خسارات فراوانی را متحمل شد. پس از پایان جنگ، زمانی که کشورهای فاتح برای تقسیم غنائم در شهر ورسای گردهم آمده بودند ( ژانویۀ ۱۹۱۹ )، کشور انگلستان نمایندگان اعزامی ایران را ( که برای در خواست جبران خسارت جنگ به آن شهر رفته بودند )، با زننده ترین وجهی به حقارت کشانید و حتی از ورود به جلسات کنفرانس نیز جلوگیری کرد[۵] و این نهایت نامردی از سوی آن کشور بود!

اگر انقلاب بلشویکی در روسیه اتفاق نمی‌افتاد، پس از پایان جنگ اول، از کشور ایران به جز نامی در صفحات تاریخ باقی نمی‌ماند و مملکت ما یکی از اقمار کشور روسیه شمرده می‌شد. برای پی بردن به عمق فاجعه و نحوست همین سالِ ۱۲۹۰، در صفحات آتی، برخی از رویداد‌های مهم آن سال را بررسی خواهیم کرد.

سخنی که محمدعلی شاه به کنسول روسیه در استرآباد گفته بود[۶]

بخش اول:
محمدعلی میرزا در تلاش برای بازیابی تاج و تخت

- بازگشت محمدعلی میرزا به ایران در زیر چتر حمایت روسیه.

انقلاب مشروطیت ایران، حکومت دموکراسی و قانون را در کشور مستقر ساخت و قدرت لایزال پادشاهی را نیز در چهارچوب قانون اساسی محدود کرد و حتی درآمد بی حد و حصر مالی شاه و دربار را نیز در اندازۀ معینی محدود ساخت[۷]. این تغییر و تحول، به ویژه اصولی از قانون اساسی مشروطه که حق انتخاب پادشاه را در اختیار ملت قرار داد، موجب رنجش شدید حکومت تزاری روسیه از ایران و انقلاب مشروطیت گردید. یکی از علل مهم این نارضایتی آن حکومت به این دلیل بود که تا قبل از مشروطیت، بر اساس اصل هفتم قرارداد ترکمنچای، انتخاب پادشاه در ایران با صلاحدید و موافقت حکومت روسیه انجام می‌شد[۸]. انقلاب مشروطیت بر طبق اصل سی و پنجم متمم قانون اساسی[۹] این باصطلاح «حق»! را از آن کشور صلب کرده و در اختیار ملت ایران قرار داده بود[۱۰] و به همین دلیل کشور روسیه از مداخلۀ نامحدودی که تا قبل از استقرار مشروطیت در امور کشور ایران اِعمال می‌کرد، محروم شده بود[۱۱]. علاوه بر آن، کشور روسیّه کشوری باحکومت دیکتاتوری و حتی استبداد بود و به همین دلیل، از حکومت‌های استبدادی کشورهای دیگر حمایت می‌کرد[۱۲] و لذا استقرار مشروطیت را بیشتر در حکم توطئه‌ای می‌پنداشت که انگلیس‌ها برای محدود ساختن قدرت روسیه در ایران بر پا ساخته بودند[۱۳]. به همین دلیل، کشور روسیه برای بازگردانیدن اوضاع کشور ایران به دوران قبل از مشروطیت، به هر وسیله‌ای متشبّث می‌شد. در همین راستا بود که در زمان پادشاهی محمدعلی شاه، روس‌ها به وسیلۀ عوامل خویش در ایران[۱۴] ، او را در ویرانی مجلس شورای ملی یاری کردند و بدین وسیله بار دیگر استبداد را در ایران برقرار کرده و قدرت سیاسی و مداخلات خویش در امور ایران را به طور نامحدود استوار ساختند. با اینهمه جوانان کشور ساکت ننشتند و یک سال بیشتر طول نکشید که بالاخره حکومت استبدادی را واژگون کردند.

از همان زمانی که تهران به وسیلۀ نیروهای انقلابی مجاهدین گیلان و بختیاری اصفهان گشوده شد و محمدعلی شاه به زرگنده ( محل تابستانی سفارت روسیّه) پناه برد ( ۲۲ تیر ۱۲۸۷/ ۱۳ ژوئیۀ ۱۹۰۹)، حکومت روسیّه با وفاترین وابستۀ خود در ایران را از دست داد. این وابستگیِ شاه مخلوع نسبت به حکومت روسیه به اندازه‌ای عمیق بود که سالها بعد ( زمانی که محمدعلی میرزا برای بازگشت به ایران تلاش می‌کرد)، به «ایوانف» - کنسول روسیه در استرآباد- گفته بود که:

به همین دلیل، روسیه که به دنبال قرارداد (۱۲۸۶ه- ش/۱۹۰۷م)، امکان مداخلۀ غیرقانونیِ بی حدّ و حصری در «شمال» کشور ما را به دست آورده بود، اینک با استفاده از این امکانات، بر سرِ آن بود که محمدعلی میرزا را در فرصتی مناسب بار دیگر بر تخت سلطنت باز نشاند.

چنین فرصتی در سال ۱۲۹۰ه- ش / ۱۹۱۱م برای آن کشور مهیا شده بود. زیرا روسیه به خود اجازه داده بود که – در کنار سکوت حمایت آمیز انگلستان – ارتش خویش را به مرور وارد خاک کشور ایران کرده و مناطق شمالی کشور ما را جولانگاه قزاقان و سالدات‌های خود قرار دهد. ارتش روسیه در این سال – علاوه بر استقرار نظامیان خویش در آذربایجان و گیلان و خراسان و کشتار بی رحمانۀ مردم این مناطق - تا شهر قزوین نیز پیشروی کرده بود. و لذا در سایۀ حضور نظامی خویش، بر آن بود که محمدعلی میرزا را ( که اینک در اودسا به حال تبعید به سر می‌برد ) یک بار دیگر بر سریر سلطنت باز نشاند تا از این طریق بار دیگر عنان کشور را در اختیار خویش قرار دهد.

یک پیش‌بینی خطرناک!

در نیمه‌های تیرماه ۱۲۹۰، وزیر مختار روسیه در ایران، در یک مجلس مهمانی، پیش بینی کرد که به زودی در ایران تغییرات مهمی رخ خواهد داد[۱۶] ( در آن روز هیچ کدام از مهانان منظور او را – که حملۀ قریب الوقوع محمدعلی میرزا به ایران بود – درک نکردند ). به دنبال آن گفتار، کشور ایران شاهد وقایع اسف باری گردید.

نتیجۀ بلافاصلۀ «پیش بینی» وزیر مختار چنین بود که چند روز بعد، «مجلل السلطان» ( پیشکار محمدعلی میرزا ) با پشتیبانی معنوی روسیه و به طور ناشناس به اردبیل وارد شده و خبر بازگشت قریب الوقوع محمدعلی میرزا را به مردم آن نواحی رسانیدو افراد قبائل شاهسون را برای حمایت از ارباب خویش فراخواند[۱۷].

حمایت آشکار روسیه از عوامل محمدعلی میرزا در آذربایجان

یکی از کارهای خلاف و زننده‌ای که در این روزها (پنجم مرداد ۱۲۹۰) مقامات دیپلوماسی و نظامی روسیه در راستای باز گردانیدن محمد علی میرزا انجام دادند، حمایت آنان از یکی از سرداران قسم خوردۀ محمدعلی بنام «نقی خان رشیدالملک» بود. بدین شرح که – همانطور که گذشت - پس از ورود «مجلل السلطان» به اردبیل و دادن مژدۀ بازگشت محمدعلی میرزا به ایران و تحریک قبایل شاهسون، آن عشایر به خاطر حمایت از شاه مخلوع سر از فرمان حکومتی برتافته و به شورش و قتل و غارت دهات اهر و ارسباران و اردبیل پرداختند. سران تبریز، رشیدالملک، حاکم سابق اردبیل را برای فرونشاندن شورش، به جنگ با شاهسون‌ها فرستادند. این شخص به لحاظ این که از حامیان محمدعلی میرزا بود و برای ورود وی توطئه می‌چید، علیرغم نیروی قدرتمندی که در اختیار داشت، از جنگ جدی با دشمن خودداری کرد و «ظاهرآ» شکست خورد. او مدتی در شهر اهر درنگ کرد وسپس به تبریز بازگشت. در تبریز مورد بازخواست انجمن شهر قرار گرفت[۱۸] و چون در گذشته نیز مقدار قابل توجهی از مالیات مردم را پس از وصول باز پرداخت نکرده و از این بابت بدهکارِ دولت بود، او را به اتهام خیانت جنگی و فساد، در منزل محمد میرزا نامی بند کردند[۱۹]. مدتی بعد، انجمن شهر برای عبرت هواداران سلطان مخلوع، او را برای انجام محاکمۀ نظامی – که معنای آن اعدام به خاطر خیانت جنگی بود – به عالی قاپو برده و در آنجا بازداشت کرد[۲۰]. فیروز کاظم زاده می‌نویسد که کنسول روس در تبریز «میلر» پس از اطلاع از این واقعه چون:

کسروی در بارۀ این رویداد نوشته است:

ورود محمدعلی میرزا به کشور

بدین ترتیب روسیه قدم به قدم مقدمات بازگشت محمدعلی میرزا را به تاج و تخت فراهم می‌کرد. شاه مخلوع در ۳۱ اکتبر ۱۹۱۰ ( ۸ آبان ۱۲۸۹ )، به بهانۀ معالجه و با اجازۀ تزار، شهر اودسا[۲۳] را به قصد وین ( پایتخت اطریش ) ترک گفت[۲۴]. او در آن شهر یکی از برادران کهترش به نام ابوالفتح میرزا سالارالدوله را ملاقات کرد و به همراهی یکی از هواداران فدائی خود ( ارشدالدوله ) توطئۀ بازگشت به ایران و بازستانی تاج و تخت را طرح ریزی نمود[۲۵]. قرار بر این گذاشتند که سالارالدوله از طریق کشور عثمانی به ایران حمله کند و همزمان، ارشدالدوله نیز به همراهی منصور میرزا شجاع السلطنه ( یکی دیگر از برادران محمدعلی )، در حوالی استرآباد، ترکمن‌ها را برای حمله به کشور آماده سازند[۲۶]. پس از اطمینان از عملیات فوق، محمدعلی میرزا از شهر وین به راه افتاد و از داخل روسیه گذشت در بندر پطروسک[۲۷] به همراهی دوازده تن از همراهان خویش ( از جمله برادرش ملک منصور میرزا و نیز یار دیرینش حسین پاشا خان امیر بهادر و شش تن از سرکردگان دریائی روس که آنان را بدرقه می‌کردند )[۲۸] در روز ۲۵ تیرماه ۱۲۹۰ با یک کشتی تجاری به نام کریستوفر به ساحل ایران رسید[۲۹]. او در روز سه شنبه ۲۶ تیرماه، با نام جعلی «خلیل بغدادی» با پشم و ریش و سبیل در منطقۀ گمش تپۀ[۳۰] استرآباد وارد ایران شد و به وسیلۀ گروه اندکی از هوادارانش موجب استقبال قرار گرفت[۳۱]. در همان روز، جلسۀ مختصری با همراهان خود تشکیل داد و چنین نهادند که بی درنگ به سوی استرآباد حرکت کنند. از سوی دیگر برادر کهتر وی «ملک منصور میرزا شعاع السلطنه» در کنار ارشدالدوله قبایل ترکمن را به یاری شاه مخلوع دعوت کرد[۳۲].

شاه مخلوع روز بعد نامه‌ای به مقامات دولتی استرآباد ارسال داشته و آنان را به اطاعت فراخواند. در این نامه آمده بود:

به دنبال این تلگراف، مقامات دولتی آن شهر و نیز انجمن «انقلابی» استرآباد تسلیم گشتند و مشروطه خواهان مبارز آن شهر نیز به کنسولگری روسیه پناهنده شدند[۳۴].

آنگاه وی در ۲۸ تیرماه به همراهی برادرش شعاع السلطنه[۳۵] به شهر استرآباد وارد شده ودسته جات بزرگی از ترکمن‌ها و مازندرانی‌ها[۳۶] را به دور خود جمع کرد و امور آن شهر را نیز در دست گرفت و بدین ترتیب آمادۀ حمله به پایتخت و بازیابی تاج و تخت خویش گشت. در همین راستا تلگرافی به شرح زیر به محمدولی خان تنکابنی سپهداراعظم ( نخست وزیر ) ارسال و ورود خود به کشور را به اطلاع وی رسانیده و او راعهده دار ادارۀ امور در غیاب خویشتن کرد:

کنسول روسی شهر استرآباد «ایوانف» نیز از ورود محمد علی استقبال نمود و با شور و شادی تمام، تلگراف زیر را به مقامات بالای کشورش مخابره کرد:

ادامه دارد

———————————-
[۱] - در تاریخ ( ۳۱ اوت ۱۹۰۷ / ۹ شهریور ۱۲۸۶ )[۱] دو کشور روسیه و انگلستان - بدون اعتنا و اطلاع حکومت ایران – قراردادی در سن پترزبورگ امضاء نمودند که بر اساس آن، کشور ما را به دو منطقۀ نفوذی در بین خود تقسیم کردند.
[۲] - بدین شرح که به دستور دولت نیروی نظامی وارد مجلس شد و تک تک وکلا را به زور از خانۀ ملت بیرون کرده و درهای آن را بست.
[۳] - شیخ الاسلام، محمدجواد، «سیمای احمدشاه قاجار» ج۲، ص ۱۵۵.
[۴] - سیروس غنی، برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیس‌ها، ص ۴۵.
[۵] - وزیر امور خارجۀ آمریکا ( جورج لانسینک Gorge Lansing ) که متوجه حقانیت ایران شده بود، مساعی زیادی جهت پذیراندن ایران در کنفرانس به کار برد، لیکن انگلیسی‌ها به هیچ وجه حاضر به تغییر عقیده نشدند و شدیدآ با این موضوع مخالفت کردند. ن – ک: عبدالله هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، ص ۳۴۲.
[۶] - کاظم زاده، فیروز، روس و انگلیس در ایران، ۱۸۶۴- ۱۹۱۴.ترجمۀ منوچهر امیری، تهران، نشر شرکت سهامی گتاب‌های جیبی، ۱۳۵۴.
[۷] - «مخارج و مصارف دستگاه سلطنتی باید قانونآ معین باشد» اصل پنجاه و ششم متمم قانون اساسی.
[۸] - فصل هفتم- چون اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران شایسته و لایق دانسته همان فرزند خود عباس میرزا را ولیعهد و وارث تخت فیروزی بخت خود تعیین نموده است، اعلیحضرت امپراطور کل ممالک روسیه برای این که از میل‌های دوستانه و تمنای صادقانه خود که در مزید استحکام این ولیعهدی دارد به اعلیحضرت پادشاهی شاهنشاه ممالک ایران برهانی واضح و شاهدی لایح بدهد، تعهد می‌کند که از این روز به بعد شخص وجود نواب مستطاب والا شاهزاده عباس میرزا را ولیعهد و وارث برگزیده تاج و تخت ایران شناخته، از تاریخ جلوس به تخت شاهی، پادشاه بالاستحقاق این مملکت می‌داند.
[۹] - در اصل مذکور آمده است: «سلطنت ودیعه‌ای است که به موهبت الهی از طرف ملت به شخص پادشاه مفوّض شده»
[۱۰] - نه تنها قانون اساسی کشور دست روس‌ها را از انتخاب شاه ایران کوتاه ساخت، بلکه ( پس از خلع محمدعلی شاه از پادشاهی و انتصاب احمد میرزا به سلطنت)، حکیم الملک – وزیر دربار جدید - تمام افراد روسی را که تا آن روز به لطف محمدعلی شاه در دربار سمتی داشتند، از دوربر شاه جوان اخراج نمود. جزو اولین کسانی که شامل این تصفیه شدند، معلم روسی شاه ( سروان اسمیرنف ) بود. که سران حکومت به حق او را عامل و گماشتۀ مخفی سفارت روس در دربار ایران می‌دانستند. ن – ک:محمدجواد شیخ الاسلامی، سیمای احمد شاه قاجار، ج۱، ص ۳۶.
[۱۱]- وجود اسمیرانوف در دربار ایران به قدری برای سفارت روسیه مهم بود که برای باز گردادند او به تشبثات و اقدامات جدی دست زدند. تقی زاده در این باره نوشته است:
«...روس‌ها از عزل معلم روسی شاه فوق العاده مضطب شدند و بنای تلاش و دوندگی را گذاشتند. حتی کار به جائی کشید که وزیر مختار روسیه رسمآ اعلام کرد که اگر اولیای رژیم جدید ایران معلم روسی اعلیحضرت را اخراج نکنند و به او اجازه دهند که لااقل هفته‌ای یک ساعت به شاه جوان درس روسی بدهد، دولت مطبوع وی نیز متقابلآ حاضر است نصف قشون روسیه را که در آن تاریخ وارد ایران شده و به قزوین هم رسیده بود دوباره به خاک روسیه برگردانند. مرحوم حسینقلی خان نواب ( از اعضاء هیئت مدیرۀ انقلاب ) گفت: عجب! ما تا این لحظه خبر نداشتیم که این معلم سادۀ سلطان احمد میرزا، در چشم دولت متبوعش به اندازۀ نصف قوای نظامی آنها در ایران ارزش و اهمیت داشته است! خوب، با این وضع چطور می‌توانیم نصف قشون اشغالی روس را از قزوین برداریم و در کاخ گلستان جای بدهیم!». م- ن: تقی زاده، تاریخ اوائل انقلاب مشروطۀ ایران، ص ۸۹. به نقل از شیخ الاسلامی، همان بالا.
[۱۲] - زیرا خوب می‌دانست که تغییر حکومت‌های استبدادی ممالک اطراف به رژیم‌های دموکراتیک، دیر یا زود در تغییر حکومت کشور روسیه نیز مؤثّر خواهد بود. به ویژه که از مدت‌ها پیش مخالفان رژیم دیکتاتوری در داخل کشور تحت نام‌های «منشویک» و «بلشویک» به مبارزات مسلحانه روی نهاده بودند.
[۱۳] - روس و انگلیس در ایران، ص ۵۷۴.
[۱۴] - به ویژه به کمک نیروی نظامی قزاقان که محدودۀ عملیات نظامی آنان در بست در اختیار فرماندهان نظامی در قفقازیّه بود.
[۱۵] - کاظم زاده، فیروز، روس و انگلیس در ایران، ۱۸۶۴- ۱۹۱۴.ترجمۀ منوچهر امیری، تهران، نشر شرکت سهامی گتاب‌های جیبی، ۱۳۵۴.
[۱۶] - کسروی، احمد، تاریخ ۱۸ سال آذربایجان، ص ۱۶۸.
[۱۷] - کسروی آورده استکه: «...در همان روزها از اردبیل آگهی رسید که مجلل السلطان پیشخدمت محمدعلی میرزا در جامۀ ناشناسی به اردبیل درآمده...و به میان ایل یورتچی رفته...و چنین گفته ( که ) فرستادۀ محمدعلی میرزا است و او خود بزودی در خاک ایران پدیدار خواهد بود و به این نام همگی شاهسون را بر سرِ خویش گرد آورده...» همان، ص ۱۶۸.
[۱۸] - کسروی می‌نویسد که: به دنبال بازداشت رشید الملک: «...بستگان نقی خان به تکاپو افتادند... [ و برای استخلاص وی به رشوه متوسل شدند و لذا - م ] هزار و دویست تومان...برای هریکی از آقایان بلوری و نوبری فرستادند و اینان آن را به انجمن ایالتی آورده و راز را فاش ساختند.» ن- ک: صص ۱۷۷- ۱۷۶.
[۱۹] - کسروی، همان گذشته، ص ۱۷۶.
[۲۰] - همان بالا، صص ۵۸۴- ۵۸۵.
[۲۱] - کاظم زاده،همان گذشته، ص ۵۸۵.
[۲۲] - کسروی، همان گذشته، ص ۱۷۷.
[۲۳] - این شهر واقع در روسیّه تبعیدگاه محمدعلی میرزا بود.
[۲۴] - کاظم زاده، همان گذشته، ص ۵۷۵.
[۲۵] - از همان زمانی که محمدعلی میرزا در وین نقشۀ حمله به خاک ایران را می‌ریخت و این امر به دولت ایران آشکار شده بود، دولت ایران با اراءۀ مدارک مستدل و مطمئن، به وزرای مختار روس و انگلیس اعلام کرد که چون محمد علی برخلاف قرارداد عمل کرده است، لذا دولت، از پرداخت مستمرّی وی خودداری خواهد کرد[۲۵]. وزرای مختار دو کشور فوق رسمآ با این تصمیم دولت ایران مخالفت کردند. لیکن وزیر امور خارجۀ وقت ایران «حسینقلی خان نواب»، علیرغم این مخالفت، از پرداخت مستمری محمدعلی خودداری کرد و از هرگونه گفتگوئی نیز در این باره سرباز زد. «پاکلوسکی» و «بارکلی» ( وزرای مختار دو کشور فوق ) نیز فراش‌های سفارتخانۀ خود را با یادداشتی نزد نوّاب فرستادند و به آنان مأموریت دادند که:
«آنان می‌بایست به وزارت امورخارجه بروند و در انتظار پرداخت پول بنشینند. اگر دیدند که از پول خبری نیست، می‌بایست دنبال وزیر امور خارجه به خانۀ او یا جای دیگر بروند. در ایران رسم است که طلبکاران این طور طلب خود را وصول می‌کنند.»[۲۵]
کاظم زاده ادامه می‌دهد:
«تا سه روز فراش‌های هر دو سفارت، وزیر خارجه را قدم به قدم دنبال می‌کردند، تا اینکه او از این کار بیزار شد و پس از تحمل آنهمه خفّت و خواری، با پرداخت مستمری موافقت کرد.» ن – ک: ص ۵۷۶.
[۲۶] - کاظم زاده، همان گذشته، ص ۵۷۶.
[۲۷] Petrovsk بندری کوچک در دریای مازندران واقع در شمال باکو.
[۲۸] - کسروی، تاریخ هیجده ساله، ص ۱۷۲.
[۲۹] - این کشتی حامل صندوق‌هائی بود که بر روی آنها برچسب «آب معدنی» زده بودند. در حالی که این محموله‌ها محتوای دومسلسل و مقدار فراوانی از مهمات جنگی که به وسیلۀ ارشدالدوله ( سردار جنگی محمدعلی ) در اطریش خریده و در داخل خاک روسیه بدون کوچکترین دخاالت پلیس حمل کرده بود. ن- ک: کاظم زاده، همان گذشته، ص ۵۸۰.
[۳۰] این منطقه را «قمیش تپه» نیز گفته‌اند.
[۳۱] - کاظم زاده، همان، ص ۵۸۰.
[۳۲] - همان بالا.
[۳۳] - همان بالا.
[۳۴] - همان.
[۳۵] - شعاع السلطنه مدتی قبل، جمعیتی متجاوز ار دویست نفر از رجال طرفدار پادشاهی محمدعلی میرزا از قبیل امیر مفخم و سردار جنگ بختیاری را در کشور تشکیل داده و قسم نامه امضاء کرده بودند که برای بازگرداندن محمدعلی میرزا کوشش کنند. آنگاه به همراهی برادرش سالارالدوله برای ملاقات با محمدعلی به وین رفت و در دیداری با وی نقشۀ بازگشت به ایران و تصاحب تاج و تخت را رختند. ن- ک: صفائی، ابراهیم، رهبران مشروطه، انتشارات جاویدان، ج۱، تهران، ۱۳۶۳، ص ۲۴۰ ( ح ).
[۳۶] - کسروی، نتاریخ هیجده سالۀ آذربایجان، ص ۱۸۰.
[۳۷] - مهدی ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج ۷-۶، ص ۱۳۸۶.
[۳۸]- کاظم زاده، همان گذشته، ص ۵۸۱.