بنبست اروپا در مواجهه با مهاجران مسلمان[۱]
آ. لنگرودی[۲]
اینکه خیل مهاجرت گروهی مسلمانان، موجب چه تغییراتی در زندگی کنونی اروپاییان خواهد شد، باعث سردرگمی همه حتی کارشناسان و سیاستمدارانی که در ظاهر نگرانیای بروز نمیدهند گشته است. لجاجت در انکار خشونتمند بودن اسلام، منطق خود را بر «فرض» وجود یک اسلام صلحگرا و لیبرال، که بطور تقریبی با فرهنگ، قوانین و نمادهای دمکراسی قابل تطبیق باشد، قرار میدهد. البته این فرضیه، هر از چندگاهی با وسوسه ایجاد یک اسلام لیبرال و اروپایی همراه است. شاید در جهان غرب، بازی با این ایدهها به شکلهای «قانون اسلام» در اتریش، «قطع وابستگی مالی مراکز اسلامی به خارج» و یا «ممنوعیت آموزش امامان مساجد در خارج از اتحادیه اروپا» امکانپذیر باشد. در خارج از این جغرافیا اما، این امید بیشتر به «آب در هاون» کوبیدن میماند، تا واقعیت روزمره. در دنیای دیجیتال امروز و در شرایطی که سیل مهاجران مسلمان بدلیل رشد بی رویه جمعیت در این کشورها، که خود عامل اصلی وقوع جنگ است[۳] اجتنابناپذیر و غیرقابل کنترل مینماید، جهان غرب نمیتواند خود را از تهاجم اسلام خشونتگرا مصون بدارد.
نیاز اروپا به یک اسلام «صلحجو» به نظر آنقدر فوری است، که اختراع آن ناگزیر تبدیل به یک راه حل عملی شدهاست. در همین راستا نیز دستگاههای روابط عمومی رسمی بیعمل نمانده و برای نجات از غرق شدن، به هر جسم شناوری چنگ مییازند. اینگونه است، که در این بلبشو، افرادی چون پرفسور احمد نوفل[۴] در مصاحبه با روزنامه «فرانکفورتر آلگماینه تزایتونگ (فاز)»[۵] فرصت یافته، تا در برابر جامعه لیبرال و از همه جا بیخبر اروپا، افکار خود را به عنوان «اسلام میانهرو» بفروش رسانند.
وظیفه اسلام میانه، همانا نشان دادن هسته «صلحطلب» و رفتار «مسالمتجویانه» این دین با دیگر ادیان جهانی است. بایستی اذعان کنیم، که این وظیفه اگر نگوییم غیرممکن بسیار سخت مینماید، چرا که اسلام خود چیزی در این زمینه ارائه نمیکند. بعنوان نمونه نوفل ادعا دارد، که اسلام طرفدار همزیستی مسالمتآمیز با دیگر ادیان است، در حالی که قرآن نه تنها مؤمنان را از دوستی با مسیحان و یهودیان بر حذر میدارد[۶]، بلکه خواستار جنگ به منظور نابودی آنان است[۷]. در مقابل، برادر ایمانی نوفل، حاجی یحیی خلیل استاقوف، رئیس جامعه مسلمانان اندونزی (همینطور در یک مصاحبه با فاز[۸]) دیدی صادقانهتر در این زمینه دارد. او میگوید: «در سنت اسلامی، رابطه بین مسلمانان و غیر مسلمانان سرشار از تخاصم و دشمنی است [...] دلیل اصلی این امر، که مسلمانان، همیشه خود را از غیر مسلمانان جدا نگه داشته و در حاشیه یک جامعه عمدتاً غیراسلامی زندگی میکنند، همانا اسلام سنتی است». از دیگر ادعاهای نوفل این است، که اسلام رفتار «محبت جویانه با زنان» را تبلیغ میکند[۹]، در حالیکه قرآن حتی تنبیه زنان را تجویز کرده[۱۰] و محمد آنها را «ناقصالعقلانی» خوانده، که شعورشان به اندازه نیمی از شعور مردان است[۱۱].
اجازه دهید که ما در اینجا برای خاتمه دادن به بحث «همزیستی مسالمتآمیز» اسلام و جایگاه زنان در این دین موضع اسلام را در این زمینه روشن نماییم: اساساً از دیدگاه اسلام، وابستگان مذاهب دیگر (اینجا گفتگو در باره «اهل کتاب» مانند مسیحیان، زرتشتیان و یهودیان است و نه طرفداران مذاهب دیگر، که فاقد هر گونه حقوقی هستند) بعنوان «ذمی»، شهروندان درجه دوم بشمار میآیند، که اجازه دخالت در امور سیاسی، اجتماعی و داشتن برخی از مشاغل را نداشته و در حالت طبیعی محکوم به پرداخت «جزیه» میباشند. این مردم در یک رده بعد از بردگان قرار دارند. توجه داشته باشیم که بردهداری در اسلام مردود نیست و حتی در قوانین جزایی اسلامی، از «برده» نام برده میشود. در رده چهارم پس از مسلمانان، بردگان و ذمیها، زنان قرار دارند، چرا که مکان اجتماعی ذمیها، از طریق گرویدن به اسلام و بردگان، از طریق خرید آزادیشان، میتواند بهتر شود، ولی مکان زنان بدلیل خلقت آنها بعنوان زن تغییرناپذیر میباشد. نوفل دراینجا اراجیفی را ردیف میکند، که امروزه تمامی روحانیون مسلمان در مصاحبه با یک روزنامه «غربی» مطرح میکنند، گویی که آنها در اروپا با جماعتی احمق سر و کار دارند.
مسئله اصلی در مصاحبه با نوفل اما، شرایط سیاسی در کشورهای عربی است. او در این گفتگو از» حاکمان فاسد» بعنوان مشکل اصلی نام میبرد. آنها را مسئول «فساد اقتصادی» و «بیعدالتی» میداند، چرا که آنها اجازه «انتخابات آزاد» را از عربها گرفتهاند. این حاکمان «آیندۀ جوانان را از آنها ربوده» و آنها را به سوی «بربریت و هرجومرج» سوق میدهند، امری که متعاقباً به «کشتن مردم بیگناه در آلمان» منجر میگردد! اینکه یک «بحران داخلی بین حاکمان عرب و جوانان این کشورها» چگونه به «کشتن مردم در آلمان» و در بیشتر موارد توسط جوانانی که خود در اروپا بدنیا آمدهاند میانجامد، از همان مباحث «باد مقعد و شقیقه» است، که به آن خواهیم پرداخت. او میگوید که این حاکمان بجای مبارزه با «بنیادگرایان»، با اسلام «میانه» (وسطیه) میجنگند. این امر البته با آنچه که جهان از صدامها، قذافیها و مبارکها میشناسد ناخوانایی دارد. ما در اینجا باید این پرسش را مطرح کنیم، که نوفل اساساً از چه کسانی حرف میزند؟ این بازیگران سناریوی اسلامی کیستند؟ اصلاً این «اسلام میانه» چیست؟ و این «ما»یی، که در تیتر مصاحبه از آن سخن میرود چه کسی است؟
آشنایی با تمامی بازیگران اجتماعی در سناریو اسلامی نوفل، امری کاملاً بینتیجه است، چرا که در انتها، این «دیگران» هستند، که مسئول تمامی نابسامانیهای جهان اسلام میباشند. این ادعا البته در نزد برخی از روشنفکران اروپایی نیز طرفداران خود را مییابد، که گویا جهان غرب، عامل تمامی بدبختی کشورهای اسلامی است. نوفل همچون سایر مسلمانان مؤمن هرگز نخواهد گفت، که اسلام هم در این میان یک نقش اساسی بازی میکند، اگرچه تیتر مصاحبه او یک چنین امیدی را به ما میداد. این «ما»ی تیتر مصاحبه، «ما»ی عرب و «ما»ی مسلمان نیست، بلکه «ما در اروپا» است! نتیجه منطقی این گفته آنست که، گناه کشتار بیگناهان در آلمان، به عهده خود آلمانیها است! در اینجا و بااین منطق، دایره افکار نوفل خود را میبندد.
دلیل تمامی نابسامانیهای نامبرده شده از جانب نوفل، این است، چون مسلمانان حق «انتخابات آزاد» را ندارند! تو گویی که انتخابات آزاد چه منزلتی در اسلام دارد؟ نگاه کنیم به آنجا که این انتخاب انجام گرفتهاست: الجزایر در دهه نود؟ مصر در زمان انتخاب شدن اخوانالمسلمین؟ رفراندم مزورانه «جمهوری» اسلامی در ایران؟ زمانی که خبرنگار فاز خطر پیروزی بنیادگرایان را در چنین انتخاباتی گوشزد میکند، در جواب از نوفل میشنود «اینها در اقلیت هستند!». آیا یک اقلیت می تواند در انتخابات مصر، ترکیه و یا الجزایر پیروز گردد؟ گیریم که این گفته درست باشد: در یک کشور اسلامی، که سیاست، حزب، اتحادیه، دمکراسی، آزادی وجدان و ... مفاهیمی ناآشنا و بیمعنی هستند و این تنها اسلام، روحانیت و مسجداست، که در مردم نفوذ دارد، هر اقلیت اسلامی «سازمان یافتهای»، یک شبه به اکثریت تبدیل میشود: نگاه کنیم به ایران، مصر، ترکیه و حتی در اُردن، جایی که بقول نوفل، «قوانین آمریکایی» مانع از شرکت کردن اخوانالمسلمین در انتخابات میگردند! کدام نیروی دمکرات یا لیبرال (بخوانید: معاند، دشمن، کافر و ...) میتواند با این جریانات رقابت و یا مقابله نماید؟ اگر دمکراسی به معنی قدرت گرفتن یک اکثریت جاهل و در پی آن نابود کردن اقلیتها است، پس قضیه با یک دوره «انتخابات آزاد» فیصله مییابد! گذار از یک استبداد سیاسی به یک توتالیتاریسم مذهبی تنها در یک قدم خلاصه میشود: قدم جهالت! پس از این یک قدم، دمکراسی گرسنه با خوردن لقمه اول خود خفه میشود.
مشکل جهان اسلام نبود آزادی نیست! بلکه نبود فرهنگ دمکراسی است، که خود نتیجه مستقیم فرهنگ اسلامی است. در زیر یوغ اسلام «ژان ژاک روسوها» و «ولترها» هم توسط شاهان و هم توسط خمینیها حلقآویز میگردند. آزادی انتخابات برای اسلامگرایان تنها یک وسیله برای رسیدن به هدفشان است. همینکه این اشباح فراخوانده شوند، دیگر از دستشان رهایی نیست: نگاه کنید به حکومت اسلامی ایران! نگاه کنید به اردوغان در ترکیه! دلیل اصلی این فاجعه همان «اسلام» است: در سنت اسلامی، دولت یک سازمان منسجم کننده امت است در زیر فرمان یک رهبر، امام و یا خلیفه و بر علیه جهان کفر (غیر مسلمان). «شراکت»، «مدنیّت» و «فردیّت» در جهان اسلام برابر است با «محاربه با خدا». در فقه اسلامی، شرع تنها قانون کامل و رسمی است، که موجب رستگاری میگردد. این قانون خداست، که تصحیح و تغییر آن از سوی هیچکس و هیچ قانون ساختۀ دست بشر جایز نیست.
براستی منظور اسلام از آزادی چیست؟ در یک جامعه اسلامی حق انتخاب رهبر، امام و یا خلیفه وجود ندارد. اینها مشروعیت خود را نه از جامعه، بلکه از دین و خدا میگیرند. در یک چنین سیستمی، تنها میتوان با رهبر و یا خلیفه بیعت کرد! همچنان که همه این کار را با خامنهای و یا البغدادی میکنند. در اسلام حتی آزادی انتخاب مذهب هم وجود ندارد. «لا اکراه فیالدین» تنها یک خطای مفهومی است: کافی است در این زمینه آیات ماقبل و مابعد آن نیز خوانده شوند. در این آیه سخن از آن نیست، که «در انتخاب دین اجباری نیست»، بلکه معنی آن این است، که «در تابعیت از دین شک راهی ندارد» (ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَا)! این شک آنچیزی است، که مردم را مشرک میکند و جزای این کار همانا مرگ است! به همین ترتیب، ترکیب نام «اسلام» با واژه «جمهوری» است، که تنها مسخره کردن و سوءاستفاده از جمهوریت است. دلیل آنرا ما در ایران امروزی شاهد هستیم!
واژه «آزاد» در اسلام نه به معنی آزادی فردی و اجتماعی، بلکه به عنوان متضاد با «بردهداری» آمده است. واقعیت این است، که بردهداری هم در اسلام ممنوع نیست! این همان چیزی است که در کشورهای خلیج تحت نام «کنیزکان و کارگران خارجی» و یا در نقاط تحت نفوذ داعش، به شکل خرید و فروش اسرا مشاهده میکنیم. محدودیت آزادی فردی مترادف است با تأمین مصلحت «اُمت اسلامی». این مصلحت در مطابقت با آزادیهای مدنی تعریف نمیشود. حتی تشخیص مصلحت اُمت اسلامی نیز در اختیار خود اُمت نیست، بلکه برعهده روحانیت و فقها است.
نوفل میگوید «عربستان سعودی اسلام سلفی خود را در مقابله با اسلام میانه ترویج کرده است». این گفته با توجه به اختلافات سیاسی اخیر بین عربستان و قطر نشان میدهد، که منظور او از «اسلام میانه» چیست: اسلام اخوانالمسلمین، که از جانب قطر و ترکیه پشتیبانی میشود. برای همین هم او نمیخواهد در این مصاحبه از آن انتقاد کند. او در پاسخ به یک سئوال مشخص در این زمینه میگوید «اگر مردم این جنبش را انتخاب کنند، ما باید آنرا بپذیریم!». آیا پاسخی از این دمکراتیکتر شنیدهاید؟
طرز تفکر نوفل و اعتقاد او بر وجود تنها یک اسلام، در ارتباط با موضع او در مقابل این پرسش، «که آیا صلحی بین تشیع و تسنن برقرار خواهد شد؟» افشاگر این امر است، که او به مسلمان بودن شیعیان اعتقادی ندارد. او در این باره میگوید: «ایران یک کشور پارسی است و این تنها یک سیاست است و ربطی به اسلام ندارد!». او در واکنش به همین سئوال (این بار به طریق دیگری جملهبندی شده: آیا تنش بین عربها و ایرانیها قابل حل است؟) میگوید: «تنها زمانی که ما (سنیها) به اندازه کافی نیرومند شویم!». اینکه چه منظوری در پس این جمله نهفته است را میتوان از حاجی یحیی خلیل استاقوف شنید: «ایران یک کشور شیعه است. برای همین از نظر سیاسی برای عربستان کافی است که بگوید، که شیعیان کافرند. حال اگر ما تمامی مؤمنین غیرسنی را به یکجا کافر کنیم، که باید نابود گردند، طبیعتاً باید از شیعیان هم انتظار داشت، که به این امر پاسخ دهند.».[۱۲] در حالی که نوفل در این مصاحبه اصرار به نشان دادن انزجار خود از «تنفر در بین بشریت» را دارد، نمیتواند حتی تا پایان مصاحبه تنفر خود از شیعیان را مخفی کند!
برای نوفل «اسلام میانه» یک شعار تبلیغاتی است، که در حال حاضر در بین مجامع سیاسی و رسمی اروپا خریداران زیادی دارد. همزمان او از بنبست موجود در اروپا در مورد اسلام و مهاجران مسلمان، و اینکه همه جریانات رسمی بدنبال تفاوت گذاشتن بین اسلام و تروریسم هستند، اطلاع دارد. زمان برای او و به منظور تبلیغ عقایدش بهتر از این نمیتواند باشد. اما آنچه که مشهود است، این است که، او به اسلام و هسته خشونتمدار آن وفادار میماند و هیچ آلترناتیوی در مقابل داعش ارائه نمیکند! و آنجا که او اقدام به خوب جلوه دادن اسلام میکند، فقط دروغ است که از دهان او جاری میگردد. تا زمانی که اروپا چشمان خود را بر واقعیات در باره اسلام ببندد، زمینه برای ظهور امثال نوفل همچنان مهیا است.
در یک نکته اما باید به نوفل حق داد: ما تنها یک اسلام را میشناسیم و اسلام «نوفلی» هم جزئی از آن است. هر چیز دیگری تنها یک معجون اروپایی است، که با «اسلام واقعی» ربطی ندارد. حتی اگر این اسلام در اروپا «اختراع» شود، باید در مقبول بودن آن در بین مؤمنین شک کرد. پرسش در اینجا اما این است، که آیا اختراع یک اسلام لیبرال، وظیفهای است، که اروپا عهدهدارش شود؟ نتیجه این کار یا یک اسلام «بی یال و دم و اشکم» است و یا یک دمکراسی بیمحتوا.
تجربه شکست خورده جذب جامعه مسلمانان مهاجر در اروپا ، که خود را در طی پنجاه ساله گذشته و بر طبق قوانین مذهبی خود از جامعه غیرمسلمان جدا و دور نگه داشته است، میتواند درسی برای موفقیت آن در آینده باشد، به شرطی که، از این تجارب درسی انتقادی و عملی گرفته شود. برای اینکار بایستی قوانین مناسب وضع شوند، که اعتقادات و عملکرد ضددمکراتیک و ضدانسانی اسلامی را ممنوع میکنند. در اینجا صحبت از حقوق انسانی همچون آزادی بیان و عقیده، آزادیهای سیاسی و اجتماعی، حقوق اقلیتها، آزادی زن، حقوق کودکان و ممنوعیت سنتهای عقبماندهای چون حجاب اجباری (دستکم برای دختران زیر هجده سال)، ادغام دین و سیاست، ازدواج اجباری، قتل کافران و ترک دینکردهها، یهودیستیزی، ازدواج کودکان، تعَدد زوجها، طرفداری از قانون اعدام و غیره و غیره است. اگر ما این قوانین عقب مانده و وحشیانه را، که پسندیده یک جامعه بردهداری هستند، بدلیل «احترام گذاشتن» به فرهنگهای بیگانه قبول کنیم، دیگر جایی برای انتقاد از رژیمهای خودسر و استبدادی اسلامی در جهان باقی نمیماند. و اگر مسلمانان مهاجر بر ادامه این سنتهای متحجرانه اصرار ورزند، پس همان بهتر که به همان کشوری، که ادعای گریختن از آن را دارند، بازگردند. رشد اسلام در جهان غرب، تنها به معنی به خطر افتادن دمکراسی بعنوان یک دستاورد مدرن بشری است. توجه داشته باشیم، که قانون پناهندگی، یک حق فردی است[۱۳] و نه یک حق اجتماعی و یا گروهی.
———————————————-
[۱] این مقاله ترجمۀ با کمی تغییرِ نوشته زیر توسط خود نگارنده است، که در شماره اخیر مجله آلمانی «تومولت» انتشار یافت:
„ISLAM DER MITTE; Das Dilemma Europas in seinem Verhältnis zum Islam“, Tumult, Winter 2017/2018
[۲] آ. لنگرودی نویسنده کتاب «چگونه مسلمان شدیم» از انتشارات فروغ، 2017
[۳] این فاکتور را متخصصین معیار «شاخص جنگ» مینامند. این معیار را «گونار هاینسُن» در گفتگوی زیر بسیار گویا توضیح میدهد:
http://www.zeit.de/2015/45/bevoelkerungsentwicklung-einwanderung-buergerkrieg-fluechtlinge-maenner
[۴] احمد نوفل، استاد الهیات در اردن
[۵] «ما آگاهانه خود را نابود میکنیم»؛ مصاحبه با احمد نوفل در باره دمکراسی و جنون در جهان عرب، فاز، سوم ژانویه ۲۰۱۷
„Wir zerstören uns selbst in vollem Bewusstsein.“ Ein Interview mit dem islamischen Theologen Ahmad Nofal über Demokratie und Wahnsinn in der arabischen Welt, in: FAZ vom 03.01.2017.
[۶] ای کسانی که ایمان آوردهاید، یهودیان و مسیحیان را به دوستی انتخاب نکنید. آنها دوستان یکدیگرند. و کسی که آنها را به دوستی بگیرد، براستی که یکی از آنهاست (قرآن سوره ۵؛ آیه ۵۱).
[۷] بجنگید با مردمان اهل کتاب، که به الله، پیامبرش و روز قیامت و هر آنچه که الله و پیامبرش تجویز و ممنوع کردهاند، اعتقادی ندارند. تا زمانیکه داوطلبانه (؟) جزیه بپردازند. (قرآن؛ سوره ۹؛ آیه ۲۹)
[۸] «اسلام و تروریسم به هم وابستهاند»؛ مصاحبه در فاز، ۱۹ آگوست ۲۰۱۷
„Terrorismus und Islam hängen zusammen“. Ein Gespräch mit Kyai Haji Yahya Cholil Staquf, in: FAZ vom 19.08.2017.
[۹] زنان از یک دنده کج ساخته شدهاند. اگر بخواهی آنرا صاف کنی، میشکند و اگر آنرا به حال خود رها کنی، برای همیشه کج میماند. پس با آنها مدارا کن (صحیح بخاری)
[۱۰] مردان بر زنان ارجحیت دارند، چرا که خدا اینگوه خواسته است [...] برای همین بهترین زنان، همانا فرمانبردارترین آنهایند. [...] زنانی را که نافرمانی میکنند، بایستی اخطارشان کرد، در بستر تنهایشان گذاشت و تنبیهشان کرد (قرآن؛ سوره ۴؛ آیه ۳۴)
[۱۱] پیامبر از زنان پرسید: «آیا اینطور نیست که شهادت زنان به اندازه نصف شهادت مردان ارزش دارد؟». زنان جواب دادند: «همینطور است پیامبر خدا». پیامبر به آنها گفت: «دلیل این امر شعور ناقص شماست!». (صحیح بخاری)
[۱۲] همان مصاحبه یاد شده در بالا
[۱۳] individual right