آشنایی با فلسفه به این هدف است که بتوانیم با آموزش از اندیشمندان بزرگ در دادههای ذهنی خود تجدیدنظر کنیم. تجدید نظر در دادهها بدین سبب مهم است که در طول زندگی ، پدر و مادر، آموزگاران و رسانهها مطالبی را به خورد ما میدهند که با تکیه بر اقتدار آنان بعنوان «حقایق بدیهی» در ذهن جا گرفته و با آنها مطالب جدید را میسنجیم.
هر کس تصور میکند که در برخورد با مطالب و مشکلات از عقل خود بهره میبرد، اما مادامیکه عقل در دادهها تجدید نظر نکند، دستآموز باورهایی است که دیگران در ذهنمان کاشتهاند. چنانکه میتوان گفت، در جوامع عقبمانده نه با دارندگان بلوغ فکری، بلکه با تودهای روبروییم، که افکارشان و در نتیجه رفتارشان را پیشاپیش عقاید با شیر اندرون شده تعیین میکنند. میزان تحصیلات نیز در این تغییری نمیدهد. برعکس، آموختن علوم طبیعی، از آنجا که آموختهها نیز با همین اعتقادات سنجیده میشوند، نه تنها شکی برنمیانگیزد، بلکه اغلب به پایبندی به آنها میافزاید.
اینکه اعتقادات مذهبی ارثی هستند و اغلب پیروان ادیان به عقاید گذشتگان خود وفاداراند، «طبیعی» است، اما شگفتانگیز آنکه بسیاری کسان، که خود را رها از عقاید گذشتگان و آگاه بر دانش و بینش زمانه میشمرند، آرای برگرفته از محیط را به دیدۀ انتقادی نمینگرند و با همان «صداقت مذهبی» به آن میآویزند.
***
در نوشتار حاضر «سرمایهداری» را بررسی میکنم که تصور میشود شناخت آن نه به القای دیگران، بلکه با علم و تجربۀ شخصی بهدست آمده است. آیا شگفتانگیز نیست که در ایران (که هنوز سرمایهداری تولیدی را تجربه نکرده!) مخالفت با آن همگانی است و شاید کسی را نتوان یافت که خود را «هوادار سرمایهداری» بداند؟
سرمایهداری که «بردهداری مدرن» نیز نام گرفته است، با همۀ ویژگیهای منفی، مانند سودجویی، نابرابری، بیداد و فساد..، توصیف میشود و سرمایهداران زالوصفتانی بیرحم هستند که ثمرۀ کار زحمتکشان را ربوده و جز ثروت اندوزی، تجمل پرستی و استثمار هدفی ندارند. به همین روال، کشورهای سرمایهداری هرچه پیشرفتهتر میزان استثمار و فساد در آنها بیشتر و هرچه قدرتمندتر، سلطهجوتر، بیاخلاقتر و فتنه انگیزتر هستند.
بیسبب نیست که در دوران معاصر بزرگترین بخش از مردم ایران به آرمانهای ضدسرمایهداری دلبستگی دارند و هر گسستی در نظام سرمایهداری را پیروزی عدالت و رستگاری بشر میدانند. مخالفت با رژیم شاه نیز در درجۀ نخست مخالفت با وابستگی آن به «سرمایهداری جهانخوار» بود، که او را وامی داشت، برای حفظ وابستگی خود به اِعمال فشار به تودههای زحمتکش ایرانی دست زند.
اینک با کنکاشی ببینیم که آیا «سرمایهداری» که شاید بیش از هر مقولۀ دیگری سرنوشت ایران معاصر را تعیین نموده است، همانست که تصور میکنیم؟
نخستین نظریه پرداز سرمایهداری آدام اسمیت (۱۷۹۰ـ۱۷۲۳م.) پیش از آنکه اقتصاددان باشد، فیلسوف اخلاق بود. او در کتاب «نظریه عواطف اخلاقی»(۱۷۵۹م.) رفتار اخلاقی را ناشی از آن میداند که انسانها در داد و ستد روزمره، همدیگر را «میپایند» و میکوشند چنان رفتار کنند که بعنوان فردی «مبادی آداب» مورد پذیرش و «اعتماد» باشند. اعتماد به یکدیگر پاسدار دیگر ارزشهای اخلاقی مانند راستگویی، وظیفه شناسی ...نیز هست و این ارزشها در مجموع «خرد جمعی» common sense را تشکیل میدهند که اجازه میدهد، فرد رفتار خود و دیگران را بسنجد و بنا بر این سنجش، با اعتماد به اینکه دیگران نیز چنین میکنند، اخلاقی رفتار میکند. این ظاهر امر است و اگر انسان بخواهد در درون نیز نیک باشد باید «همدردی» را جایگزین «خودخواهی» کند. شگفت انگیز است که آدام اسمیت دو قرن و نیم پیش بنیان جامعۀ سالم را همان دو پایهای میداند که فیلسوفان مدرن معاصر: «اعتماد» و «همدردی».
آدام اسمیت در کتاب دوم خود بهنام «ثروت ملل»(۱۷۷۶م.) در نهایت خواستار آن است که برای غلبه بر فقر و نابسامانی تودۀ مردم، ثروتمندان جامعۀ فئودالی انگلیس بهجای «پس انداز» و یا خرج زندگی تجملی، در نوآوریهای تکنیکی سرمایهگذاری کنند تا هم بر ثروت خود بیافزایند و هم برای تودۀ دهقانان کار و نانی فراهم شود. کتاب چند سالی پس از آن نوشته شد، که ماشین بخار جیمز وات در کارگاههای نساجی در منچستر بکار رفت.(۱۷۶۹م.)
باید نیمقرن میگذشت تا در نتیجۀ کوششهای بسیار، حرکت لوکوموتیو میان منچستر و لیورپول (۱۸۳۹م.) نماد ورود بشر به دوران نوین سرمایهداری شود. تحولی که میتوان گفت، از اسکان انسان و رواج دامداری و کشاورزی در تاریخ بشر مهمتر بود.(۱)
جالب است که تا به امروز نیز نه «استثمار»، بلکه نوآوری علمی و فنی، موتور حرکت اقتصاد سرمایهداری است. چنانکه اگر در سدۀ ۱۹م. مخترعانی (مانند ادیسون (جنرال الکتریک)، کارل بنز (مرسدس بنز)، ورنر زیمنس (زیمنس)، هنری فورد، ساکیچی تویوتا، فریدریک کروپ، فریدریک فیلیپس ...) به هدف تولید نوآوری خود کارگاههایی تأسیس کردند که بزودی به کمپانیهای عظیم بدل شد، امروزه نیز بیل گیتس (Microsoft)، مارک زاکربرگ (Facebook) و استیو جابز (Apple)... نشان میدهند که هنوز هم فقط به کمک دانش و نوآوری میتوان به ثروتهای رؤیایی رسید.
البته این نیز اشتباه است اگر تصور کنیم که «ثروت سرمایه داران» بصورت پول نقد در اختیار آنان قرار دارد، بلکه این ثروت بخشی از سرمایۀ شرکتهای بزرگ و واحدهای تولیدی است که بدون آن از کار میافتند. حال اگر برخی از این ثروتها ابعاد نجومی مییابند، در واقع شاخص موفقیت اقتصادی واحدهای مزبور است، که بنوبۀ خود باعث رشد اقتصادی و ایجاد اشتغال در کشور میشود.
اینک به انتقاد بنیادین مخالفان سرمایهداری بپردازیم که چون زحمتکشان در این سیستم مجبور به فروش نیروی کار خود هستند، سرمایهداری را در بنیان غیراخلاقی و بیدادگر میدانند:
بیاخلاقی: مهم ترین پیش شرط تولید و تجارت اعتماد است و در بازار داد و ستد، هیچکس با متقلبان و کلاه برداران معامله نمیکند؛ اشاره شد که آدام اسمیت اعتماد را بزرگترین سرمایۀ سرمایهداران میدانست. اما اعتماد ابتدا به ساکن بوجود نمیآید و تنها پس از آنکه دو طرف، راستی، درستی و خیرخواهی یکدیگر را تجربه کردند استوار میشود. برعکس، اعتمادی که در طول سالها استوار گشته میتواند به لغزشی از میان برود.
برای درک بهتر ویژگیهای «صاحبان سرمایه»، باید آنان را با پیشینیان یعنی فئودالها و اربابان در دوران ارباب رعیتی مقایسه کرد. اربابان همه جا موجودات انگلی بیش نبودند. آنان با تکیه بر قدرت و ثروت موروثی و اینکه مقامشان به پسران آنان نیز به ارث خواهد رسید نه خود به دانشآموزی و هنرورزی میکوشیدند و نه فرزندان خود را بدان تشویق میکردند. با فرهنگترین آنان در اروپا در سایۀ دربارها، زندگی را در میان تجملات، نیمی به شکار و گردش و نیمۀ دیگر را به مهمانی و خوشگذرانی سپری میکردند.
اما سرمایهداران برخاسته از طبقۀ متوسط، به ویژگیهایی که پیش از آن چندان شناخته شده نبود، توانستند به موفقیت دست یابند. پرکاری، دانشاندوزی، انضباط، درستکاری، وقتشناسی و بسیاری ویژگیهای مثبت دیگر که برای تولید «کالایی قابلفروش» لازم است، در زندگی «طبقۀ جدید» ضرورت یافت و در جوامعی که به تکامل طبیعی به نظام سرمایهداری گذار کردند، بهصورت اخلاق اجتماعی نهادینه شد. بنابراین سرمایهداران سودجویان استثمارگر بیوجدانی نیستند که «شانس» آوردهاند، بلکه از نظر اخلاقی نمونههای مثبتی بهشمار میروند.
البته چنانکه اشاره شد، آدام اسمیت به ظاهر بسنده نمیکند و میکوشد نه تنها از ظاهر آراستۀ سرمایهداران، بلکه از سلامت درونی آنان نیز مطمئن شود. کوشش او به کشفی شگفتانگیز رسید. آن اینکه، در روابط سرمایهداری ویژگیهایی که تا بهحال منفی و مخرّب عمل میکردند به فضایل اخلاقی بدل میگردند!
آز (زیادهجویی)، رشک (حسادت) و حتی خودخواهی و نامجویی، اگر تا بهحال از ویژگیهای نکوهیده و مخرب زندگی اجتماعی به حساب میآمدند و در ادیان گناه شمرده میشدند، اینک در روند تولید و نوآوری به ویژگیهای مثبتی بدل میشوند و در خدمت پیشرفت مادی و معنوی جامعه قرار میگیرند. سرمایهداری از این نظر که با عقل و دانش سر و کار دارد با ادیان و اعتقادات خرافی میانهای ندارد و موجب رهایی انسان از تسلط مذهب و فساد اخلاقی ناشی از آن است. بدینسبب مقایسۀ دوران نوین با شرایط زندگی ارباب رعیتی نشان میدهد که نه تنها رفاه، امنیت و آزادی در جوامع گسترش مییابد، بلکه تأثیر مثبت سرمایهداری بر رشد اخلاقی جامعه چنان است که واقعاً هیچیک از ادیان به چنین تأثیری دست نیافتند!
فراتر از این، پرسیدنی است که آیا رشد سرمایهداری با مذهب رابطهای دارد؟ Max Weber (۱۹۲۰ـ۱۸۶۴م.) در کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری» (۱۹۰۴م.) علت پاگرفتن سرمایهداری در اروپای شمالی را بدرستی گرایش مردم این نواحی به مذهب نوین دانست: کوتاه آنکه، بنا به آموزههای لوتر، شغل هر کس وظیفهای است که خداوند بر عهدۀ او گذاشته و رستگاری آن جهانی به انجام هرچه بهتر وظایف این جهانی بستگی دارد. شعار انقلابی پروتستانها «خودت را کمک کن، تا خدا ترا کمک کند!» بود که فرد را از درماندگی مذهبی میرهید و او میتوانست با به دست گرفتن سرنوشت خود در این جهان، رستگاری آن جهانی را نیز برای خود تضمین کند! بدین ترتیب برای پیروان لوتر بر خلاف کاتولیکها که کار را تنها در حدّ برآوردن نیازهای روزمره مجاز میشمردند، کار و کوشش به هدف اصلی زندگی بدل شد. بی سبب نیست که آمریکاییان (نیمی هنوز پروتستان!) ، با آنکه پرکارترین مردم جهانند، حاضرند برای بالا بردن سطح زندگی باز هم بیشتر کار کنند!
استثمار: در تصویری که مخالفان از سرمایهداری نشان میدهند، سرمایه دار با تملک بر وسایل تولید، نیروی کار کارگران را میخرد و آن را در روند تولید به اضافه ارزش بدل میکند. سرمایهداران با به جیب زدن اضافه ارزش به داراییهای کلانی دست مییابند. این مکانیسم چنان جلوه داده میشود، که گویی سرمایهداران به کاری غیراخلاقی در حدّ دزدی دست میزنند. درحالیکه دمکراسی و حق دفاع از منافع صنفی از ملازمات نظام سرمایهداری است و با پیشرفت تکنولوژی همواره امکانات درآمد و رفاه بیشتری برای زحمتکشان فراهم آمده است، زیرا سرمایهداران بر خلاف خانها و فئودالها دارایی خود را در پروژههای تولیدی جدید سرمایهگذاری میکنند که در مجموع موجب رشد و رفاه جامعه میشود. از این نظر این واقعیت آماری باید تکان دهنده باشد که از سال ۱۹۳۰م. تا به امروز، بنا به پژوهش Ziliboti Fabrizio (۱۹۶۴م.)، سطح زندگی جهانیان ۱۷ بار بهتر شده است! (۲)
اگر بهرهکشی سرمایهداری نیروی کار زحمتکشان را نابود میکرد، چنین رشدی ممکن نبود، چنانکه در تمامی دورانهای پیش با وجود کار شاق دهقانان و بردگان، از رشد اقتصادی و رفاهی خبری نبود. برعکس، با گسترش سرمایهداری در جهان این امکان واقعی فراهم آمده که هر فردی با دانشآموزی میتواند بنا به استعداد خود در هر زمینهای به بالاترین درجات برسد. این امکان در آینۀ خیال تودۀ مردم در تمامی دورانهای پیش به سبب سلطۀ انحصاری اربابان مذهب بر «کتابت»، رؤیایی دست نیافتنی بود.
سرمایهداران به درستی متهم هستند که بالاترین هدفشان تولید و فروش هرچه بیشتر است. اما تولید و فروش به محیط امن و قانونمدار نیاز دارد؛ به دانش و نوآوری نیاز دارد تا بتواند کالاهای هرچه بهتری تولید کند؛ به خریدارانی نیاز دارد که سطح زندگی شان هرچه بیشتر و سریع تر رشد کند تا به مصرف بیشتری نیاز داشته باشند. این خریداران از سوی دیگر در مراکز تولیدی و نهادهای اجتماعی مشغول به کار هستند. بنابراین هرچه وضع زندگی شان بهتر، مصرف آنان بالاتر.
«دست نامرئی» سرمایهداری همواره در راه پیشرفت زیر بنا و روبنا، جامعه را چهره و تبلوری نوین میبخشد. به عبارت دیگر جوامع پیشرو در مراحل نوین با پدیدههای ناشناختهای روبرو میشوند که با مشکلات نوینی نیز همراه هستند.
مثلاً پس از حدود یک سده رشد صنعتی، روشن شد که اگر این رشد به همین آهنگ ادامه پیدا کند، هم به نابودی منابع زیرزمینی و هم به اختلال در محیط زیست منجر خواهد شد. از اینرو در دو سه دهۀ گذشته کوشش برای استفاده از منابع انرژی غیرفسیلی شدت یافته است و یا در روند رشد صنعت، پای زنان نیز به بازار کار باز شد و گویی مسابقهای درگرفت تا اثبات شود زنان در همۀ زمینهها میتوانند با مردان همدوشی کنند. در نتیجه، تساوی حقوق زنان با مردان به کرسی نشست، اما در این میان، با تغییر نقش اساسی زنان در زندگی خانوادگی، بعنوان مهمترین کانون زندگی اجتماعی با مشکلاتی روبرو شده است که باید در دهههای آینده حل شوند.
در این میان، درک این نکته مهم است که مشکلات جوامع سرمایهداری، مشکلات مراحل نوین در راه پیشرفت جامعه است و نه ناشی از سرمایهداری:
جهت منفی برابری زن با مرد، دگرگونی ساختار سنتی خانواده است؛ یا نبود تکنولوژی لازم برای استفاده از انرژی «نو شدنی» renewable باعث شد که در سدۀ بیستم محیط زیست آسیب ببیند. همین طور، «بحرانهای موسمی سرمایهداری» که گویا ناشی از ماهیت سرمایهداری هستند، در واقع بحرانیهایی بیسابقه هستند که علم اقتصاد میتواند با شناخت آنها و به کمک تدابیر نوینی، از تکرارشان جلوگیری کند...
اینک ببینیم، چرا «انتقاد» از سرمایهداری چنین ابعاد گستردهای یافته است؟ بهطور کلی انتقاد بر سرمایهداری از دو موضع کاملاً متفاوت صورت میگیرد:
۱) در کشورهای سرمایهداری انتقاد از نارساییها و کوشش برای یافتن راه غلبه بر آنها، موتور پیشرفت است. اما از دید «جهان سومی»، که اندیشۀ انتقادی را نمیشناسد، انتقاد از سرمایهداری در رسانههای غربی، دلیل کافی بر شرّ آفرینی سرمایه تصور میشود! نیروهای واپسگرا در کشورهای عقب مانده برای حفظ خود در برابر پیشرفت دنیا، جهان پیشرو را به بدترین چهرۀ ممکن نشان میدهند.
انتقاد به سرمایهداری در «غرب» از دو جنبۀ مهم برخوردار است که به جلوههای گوناگون جوامع پیشرفته را همراهی کرده اند:
یکی آنکه در اروپای سدۀ ۱۹م. در پیامد رشد مراکز صنعتی، تودۀ میلیونی روستاییان به سوی شهرها روان شد. این تحول بیسابقه به پدیدههای ناشناختهای (مانند: آماس شهرها، بیگانگی روستاییان با فرهنگ شهرنشینی، یکنواختی کار در کارخانه ...) منجر گشت و نزد آنان به حسرت برای زندگی «بی آلایش، ساده و رؤیایی» در روستا دامن زد. تمایلات «رمانتیک» در تقابل با خردورزی و «زندگی ماشینی» از آن پس بخش مهمی از فرهنگ اروپایی را تشکیل میدهد.
دیگر آنکه از مارکس به بعد بسیاری از اندیشمندان اروپایی در برابر مکانیسمهای تولید سرمایهداری و پیامدهای اجتماعی آن به انتقاد روی آورده و به برآمدن جنبش چپ و سندیکایی در کشورهای پیشرفته دامن زدند. این جنبش تا به امروز پا به پای پیشرفت تکنولوژی و سطح آگاهی جامعه توانسته اوضاع زندگی «زحمتکشان» را در هماهنگی با «سرمایه داران» بهبود بخشد.
مارکس و دیگر اندیشمندان سدۀ نوزدهم تصوری از افزایش بازده تولید در پیامد رشد تکنولوژی نداشتند و تصور میکردند با رشد «طبقۀ کارگر» شدت «بهره کشی سرمایهداری» نیز افزایش خواهد یافت و انقلابی اجتماعی در راه خواهد بود. اما قرن بیستم نشان داد که پیشرفت تکنولوژی و آتوماسیون رفاه هر چه بیشتری برای اقشار هرچه بزرگتری از زحمتکشان به بار میآورد. صرفنظر از آن ثابت شد که نه «بهره کشی» هر چه بیشتر، بلکه تأمین هرچه بهتر رفاه اجتماعی موتور پیشرفت سرمایهداری است، دستکم بدین خاطر که قدرت خرید را افزایش میدهد.
۲) در قرن نوزدهم جهان غنوده در خواب قرون وسطایی با اروپایی آزاد، پیشرفته و مقتدر روبرو شد که دست آوردهای تمدنی نوین را به نمایش میگذاشت. برای جهان عقب مانده قابل تصور نبود که در پس این پیشرفتهای رؤیایی دو تحول بنیادین نهفته است: یکی رهایی از سلطۀ مذهب و دیگری تولد طبقۀ نوین «سرمایه دار» که برخلاف قدرتمندان پیشین، نه در فکر حفظ وضع موجود، بلکه مدام در جستجوی راه تحول در همۀ زمینههای زندگی است.
عقبماندگی ذهنی که پیشرفت «غرب» را فقط نتیجۀ پیشرفت دانش و فن میدید، باعث شد که کشورهای عقب مانده فقط از ظواهر تمدن نوین تقلید کنند و به دنبال راههای «میانبر» برای رسیدن به غرب، از مبارزۀ دشوار با سرشت قرون وسطایی جامعه شانه خالی کنند؛ بکوشند دانش و فنّاوری بیاموزند؛ بدون آنکه بخواهند بدانند در جامعهای خرافاتپرور، پیشرفت دانش و فکر ممکن نیست. به انقلابات خونین دامن زنند، بدون آنکه درک کنند راه رشد سرمایهداری تنها راه ورود به جهان مدرن است. در روسیه (ارتدکسی) و چین (کنفوسیوسی) «انقلابات کمونیستی» رخ داد که تودههای میلیونی را با اقدامات سفیهانه به خاک و خون کشید و در کشورهای جهان سوم، تبلیغات «احزاب طراز نوین طبقۀ کارگر» رشد اجتماعی را مختل ساخت.
بهعنوان نمونه، در ایران بخش مهمی از نخبگان بجای تشویق جامعه به تأسیس نهادهای تولیدی و دمکراتیک هر دو گرایش یاد شده در «غرب» را در میان نسل جوان رسوخ دادند!
بدینصورت که در دوران رضاشاه هنوز صنعتی شدن کشور جوانه نزده بود، که از سویی نیما و از سوی دیگر عشقی و فرخی به ستایش از روستا و تقبیح مفاسد زندگی شهری برآمدند! (۳) و هنوز کشور در زیر بار تسلط ملایان و روابط ارباب رعیتی اسیر بود، که حزب توده با شعارهایی به میان نسل جوان آمد که به سادگی «آرمانهای سوسیالیستی» را سوار مذهبزدگی مزمن میکرد. بدین ترتیب «چپ اسلامی» متولد شد که در پس ظاهر ترقیخواهی و عدالتپرستی هیچیک از پدیدههایی را که در «غرب» باعث پیشرفت شده بود، (از سرمایهداری تا دموکراسی پارلمانی و از آزادیهای شهروندی تا رفرمهای سندیکایی) برنمیتافت. ایران را کربلایی میخواست که در آن سرمایه دار و کارگر، ظالم و عادل و دارا و ندار به «نبرد حق و باطل» مشغول باشند.
اینان با سؤاستفاده از سادهانگاری «توده»، از یک سو فجایع پشت پردۀ آهنین را پنهان میکردند و از سوی دیگر همۀ نابسامانیهای «جهان آزاد» را ناشی از «جنگل سرمایهداری» میدانستند. با بالا گرفتن «جنگ سرد» کوشش برای جلوگیری از گسترش کمونیسم را به جنایت علیه بشریت نسبت دادند و بهویژه از ایالات متحده که پیش از جنگ بعنوان «مهد دمکراسی» حامی کشورهای عقب مانده به شمار میرفت چهرهای مخوف پرداختند تا دو نسل از جوانان را به هواداری از «جنبش جهانی سوسیالیستی» بکشانند.
شگفتانگیز آنکه پس از پایان کابوس کمونیسم در بلوک شرق ، کشورهای وابسته به این بلوک، از روسیه و چین گرفته تا ویتنام و لهستان، به شیوۀ سرمایهداری (حتی بدون دمکراسی!) در راه شکوفایی اقتصادی به پیش میروند، اما در کشورهای عقب مانده (مانند کشورهای اسلامی) از آنجا که چپگرایی بصورت ایمان مذهبی در آمده، نه تنها ورشکستگی فجیع «سوسیالیسم» درسی نبود، بلکه با خلوص بیشتری به آن چسبیدهاند.
واقعیت این است که برای سرمایهداری، (صرفنظر از ساختارهای تعاونی) آلترناتیوی وجود ندارد! بدین علت ساده که، چنانچه اشاره شد، سرمایهداری در جامعه برانگیزندۀ نیکیهای اخلاقی است و هر کوشش برای تحقق «آلترناتیوهای انقلابی»، از آنجا که در عمل ویژگیهای مثبت انسانی را خدشهدار خواهد کرد به بنبست خواهد انجامید.
روشن است که سرمایهداری همچون همزادش دموکراسی، در هر کشوری هماهنگ با سطح رشد فرهنگی تحقق مییابد و اگر در ایران امروز، خود را به وحشیترین شکل و فاسدترین چهره نشان میدهد، از آنرو که آیینۀ تمام نمای حکومت اسلامی حاکم است.
نگاهی به کشورهای پیشرفتۀ جهان نشان میدهد که هرچه رشد فرهنگی والاتر و حقوق شهروندی بهتر، سرمایهداری نیز به جلوهای انسانیتر تبلور مییابد. سرمایهداری به همان نسبت که با تضمین آزادی و ابتکار به پیشرفت اجتماعی میدان میدهد، آینۀ نارساییهای انسانی نیز هست. با این تفاوت که به کمک رشد سطح فکر اجتماعی میکوشد نارساییها را نه پنهان، بلکه هرچه محدودتر سازد. بنابراین باید بجای رؤیاهای فلج کننده، به کمک آگاهی هرچه بالاتر بکوشیم، تا سرمایهداری، نه بوسیلۀ برخوردهای خشونتزا، بلکه در سایۀ خرد جمعی(common sense) به سوی عدالت اجتماعی بیشتر به پیش رود.
با انباشت سرمایه، پیشرفت تکنولوژی و بهبود هرچه بیشتر بازده کار، زحمتکشان از کیفیت کار بهتر و سطح زندگی هرچه بالاتری برخوردار میشوند و چنانکه پیشرفتهای ملموس اجتماعی نشان میدهد، تحقق آرمانهای سوسیالیستی تنها با گذار جامعۀ سرمایهداری به سوی عدالت اجتماعی هرچه بیشتر، ممکن است. تاریخ دو سدۀ گذشته نشان داده است که «سرمایهداران» (از انگلس تا بیلگیتس!) نه موانع این گذار، بلکه خود از پیشروان آن هستند.
سرمایهداری بهعنوان شیوۀ اقتصادی یکی از وِیژگیهای جوامع مدرن است. همانطور که دموکراسی در جوامع بسته ممکن نیست، سرمایهداری نیز نسبت به نارساییهای اجتماعی بسیار حساس است. اختلال در امنیت، آموزش و پژوهش، قانونمداری .. و یا هر نارسایی دیگر در حیات اقتصادی جامعه بازتاب مییابد. بنابراین اگر تولید سرمایهداری در اسلحهسازی، جنگ افروزی و کشتار دستجمعی مورد سؤاستفاده قرار میگیرد، باید «سیاستمداران و حاکمان» را مسئول دانست و نه شیوۀ تولید را.
برعکس، تولید سرمایه به امنیت، رفاه و صلح نیاز دارد و اینها دروغی بیش نیست که جنگافروزی و سرمایهداری توأمان هستند و یا کشورهای سرمایهداری منافعی در عقب نگاهداشتن کشورهای عقب مانده دارند! برعکس، «ایراد» وارد بر سرمایه این است که «ترسو» است و به جایی که کمترین ناامنی و خطر جنگ و درگیری باشد پا نمیگذارد!
مشکلات سیاسی در جهان امروز نه ناشی از سرمایهداری، بلکه پیامد ندانم کاری، خودخواهی و کوتهفکری سیاستمداران است. چنین دیدی به جوامع پیشرفته کمک میکند، در خدمت منافع ملی نه تنها راه حلهایی برای مشکلات سیاسی بیابند، بلکه دید تاریخی مشترکی نیز پیدا کنند. در تاریخ هر کشوری برخوردهای خونین و بیدادهای بزرگی رخ داده است، اما تنها با دید تاریخی مشترک میتوان به همبستگی ملی بعنوان پیش شرط هرگونه تحول مثبت سیاسی و اجتماعی دست یافت.
نمونه: «جنبش ملی کردن نفت» نقطۀ عطفی در تاریخ معاصر ایران بهشمار میرود. نه تنها این جنبش شکست خورد، بلکه اختلاف میان نیروهای سیاسی دربارۀ علل شکست آن، از آشتی ملی جلوگرفت و خود باعث نابسامانیها و شکستهای دیگر شد. درحالیکه چون واقع گرایانه بنگریم، «جنبش ملی کردن نفت» از آن ناشی شد که پس از عقد قرارداد میان آمریکا و عربستان که بر پایۀ تقسیم مساوی سود حاصل از فروش نفت بود، دولت ایران نیز خواستار چنین قراردادی با طرف انگلیسی شد. اگر خواستۀ به حق ایران مورد قبول قرار میگرفت، انگلیس همچنان تنها خریدار نفت از ایران باقی میماند و فراتر از آن، دوستی کشوری در حال رشد دمکراتیک را شامل حال خود میکرد. اما کوته فکری و نخوت سیاستمداران انگلیسی باعث بوجود آمدن برخوردها و کشاکشهایی شد که هم به اقتصاد انگلیس آسیب رساند و هم ایران را به عنوان مهمترین کشور منطقه از مسیر پیشرفت سیاسی و اجتماعی منحرف ساخت.
بدانچه گذشت چهرهای از «سرمایهداری» پرداختم، ورای تصور همگانی از آن. بدین هدف که نمونهوار نشان دهم، نااندیشمندی و تصورات واهی، چگونه راه ورود به جهنم را با «نیات پاک» فرش میکند و اگر واقعاً فردایی نیک برای ایران آرزو میکنیم بایستی تکتک بدآموزیهایی را که ذهن را آلوده است، با اندیشۀ فلسفی بسنجیم. آنگاه درخواهیم یافت که سقوط ایران سالها پیش از برقراری حکومت اسلامی آغاز گشته بود!
یکی از نشانههای اولین آن:
۲۰ مرداد ۱۳۵۳ش: فاتح یزدی یکی از بزرگترین سرمایهداران ایران و بنیانگذار «مجموعۀ صنعتی جهان» شامل کارخانجات نساجی (۱۵%تولید کشور)، صابون سازی، تولید پلاستیک، روغن نباتی .. در مسیر حرکت به سوی محل کار، بدست تیمی از چریکهای فدائی خلق به ضرب یازده گلوله کشته شد.
—————————-
(۱) Arnold Gehlen, Anthropologische Forschung, Reinbek 1961, S. 99.
(۲): Rainer Hank: „ Arbeit, Sparsamkeit und Fleiß“, FAZ, 25.12.2007
(۳) شاهرخ مسکوب، داستان ادبیات و سرگذشت اجتماع، فرزان ۱۳۷۳، ص ۸۸ ـ۵۰.
بیشتر بخوانید:
** چنین باید کرد!
** چه باید کرد؟
■ هم میهن گرامی جناب غیبی، با درود ومهر
تمام فرستاده های شمارا مطالعه میکنم. شما انسانی متفکر و واقعبین هستید و بدون هر گونه تعصب و یا جانبگیری نظر میدهید. کاش میشد که دیگر هم میهنان راه واقعبینانه و بیطرفانه را چون شما پیش گیرند. من ایمان راسخ دارم که در میهنمان روشنائی بر تاریکی ۱۴۰۰ ساله پیروز خواهد گردید و همه تیرههای ایرانی با هر گونه تفکر اجتماعی و الاهی در پهندشت ایران در محیطی دوستانه باهم زیست خواهند نمود. آن روز من و ما که در این راه مقدس در طول زندگانیمان کوشیدهایم و نشیب و فرازها را تحمل کردهایم و در پیشگاه قدرت سر فرود نیاوردهایم، از دیدگاه فیزیکی حضور نخواهیم داشت اما در زیر آسمان نیلگون ایران همراه با روان پاک همه جاندادگان راه آزادی نظاره گر پیروزی روشنائی بر تاریکی خواهیم بود.
در راه خود استوار بمانید، سعادت و سربلندی ملت ایران را خواهانم.
روحانی / آلمان فدرال
26-01-2018
■ با سلام گرم آرزوی شادی و سلامتی برایتان دارم. بینهایت عالی است نوشتهتان. دستتان درد نکند. امیدارم از شما بیشتر بخوانم. سلام مرا پذیرا باشید از کشور سوئد. من نوشته شمارا در فیسبوکم گزاشتهام. برای خیلی ازدوستانم فرستادهام. من بچه کوردستانم. باز ارزوی سلامتی برایتان دارم.
کریم