راهکار کلی در یک گفتوگوی شایسته چیست؟ در هر جمعی کافی است گفتوگوئی شکل گیرد و طرفین نسبت به آن علاقه مند باشند در همین جاست که هر کسی از نقطه نظر خود سخن میگوید. اگر جمع مورد احترام ما باشد و عدل و انصاف مدنظر باشد همواره بحث و گفتوگو با عباراتی مثل «به نظر من چنین میرسد که» شروع میشود. این عبارت حاکی از نور انصاف و حرمت به نظر دیگری چه بسا مخالف خود و در عین حال دور نمائی از حقیقت است. این عبارت را میتوان نشانی از شروع بحث دانست. شروعی خوش در فضائی دوستانه.
این عبارت با عزل نظر از این که حقیقت چیست ناظر به قبول این واقعیت است که آنچه گفته میشود تنها یک نظر شخصی است. ما با این گونه سخن گفتن به نوعی به تعلیق در حکم ناظر هستیم. یعنی در آغاز بحث قبول میکنیم نظرات متعدد و متقابل هم در صقع واحد در کنار هم قرار گیرند، میپذیریم احکامی که صادر میکنیم بر هم برتری ندارند. نظری یا حکمی نسبت به دیگری بهتر و برتر نیست. به عبارت دیگر اگر به نظرات شخصی حرمت قائل شویم و شرط انصاف را به جا بیاوریم قبول میکنیم که نظری خلاف نظر خود را در آغاز بحث و گفتوگو به عنوان نظر شخصی البته با عزل نظر از حقیقت، صرف نظر از این که حقیقت چیست، بپذیریم.
برای رسیدن به حقیقت باید از نظرات شخصی گذشت. اگر نتوانیم به یک نظری که منطبق بر حقیقت است برسیم در نظرات شخصی میمانیم و احساس سردرگمی میکنیم. از این روی است که باید گفت ماندن در این وضع خطرناک است زیرا سبب میشود موضوع مورد بحث بلاتکلیف و پادرهوا به صورت معلق باقی بماند. این وضعیت را میتوان تعبیر به تعلیق در حکم کرد. در این صورت باید پرسید احکام و نظراتی که در صقع واحد هستند و نسبت به هم از شان و منزلت خاص بهره نبردهاند چه نقشی در کشف حقیقت دارند؟
این پرسش ناظر به حقیقت است زیرا اگر بتوان قبول کرد حقیقت واحد است و تعدد نمیپذیرد شاید بتوان نظرات متعدد ولی قرین به حقیقت را وحدت داد و هم رای شد. تنها یک نظر واحد و شایسته میتواند نظرات متعدد را در خود بگنجاند و وحدت را سبب شود. چیزی که مهم است تداوم فضای دوستانه و آگاهی از برد این عبارت یا عباراتی شبیه به آن است. تا کجا این عبارت یا عبارتی مشابه آن مثل «من اینطوری فکر میکنم» شایسته است گفته شود؟ به عبارت دیگر حدود این عبارت کجاست؟ کجا شایسته و کجا ناشایست است؟ بیان مناسب آن کی و در کجاست؟
ایده آل هر بحث و گفتوگوئی این است که به مجادله نیانجامد. اگر میخواهیم از مجادله در بحث اجتناب کنیم باید همواره ناظر به حقیقت باشیم و آن را بر خویش و رای خویش مرجح بدانیم. اگر میل به کشف حقیقت داریم شایسته آن است که دیگری را در شناخت حقیقت به مثابه خود شمریم. باید بتوانیم احساسات خود را کنترل کنیم. احساسات بعضاً سد عدل و انصاف هستند. اگر دست خوش احساسات شدیم و گرفتار مجادله، این عبارت به ضد خود تبدیل میشود. اگر این عبارت پیش از این در جمع دوستانه دلالت بر دورنمائی از حقیقت در ذهن گوینده داشت، اگر پیش از این در ذهن گوینده ناظر به امکان صحت وضع دیگری میبود یعنی امکانِ درستیِ نظرِ طرفِ مقابلِ بحث را ملحوظ میداشت در مجادله حاکی از اصرار در رای و دور شدن از حقیقت است. عبارتی مثل «این نظر من است» که نشان از حرمت به دیگری است در یک مجادله تبدیل به چیز دیگری میشود. پیش از مجادله، دیگری در برابر من نبود بلکه در کنار من بود. اما در مجادله من خودم را در برابر دیگری میبینم، نظر خودم را در تقابل با او مییابم. از این روی به اصرار بر رای میرسم گوئی تمام حقیقت را کشف شده و به گونهای از آن خود میدانم.
اگر نتوانیم یک نظر شخصی را صرف نظر از درستی و نادرستی آن در آغاز به عنوان نقطه شروع بحث بپذیریم نمیتوانیم بحث و گفتوگو کنیم. هر بحثی و گفتوگوئی ضرورتاً با این عبارت شروع میشود. اگر در پایان بحث عبارت «نظر من این است» تبدیل به عبارتی مثل «پس میتوان نتیجه گرفت» شود میتوان آن را حاکی از وحدت آراء و حاکمیت عقل و استدلال و تفوق آن بر آراء شخصی و ناصواب دانست. اما اگر نتوانستیم به نتیجه درستی در طول بحث برسیم میتوان پایان گفتوگو را منظم به عبارت «شاید بتوان بعد از این ملاحظات بر این قول بود» کرد به این ترتیب نشان میدهیم که بحث باز است و جا برای تفکر و تحقیق و پژوهش وجود دارد. در غیر این صورت زمان را از دست دادهایم و پیشرفتی نداشتهایم.
مهم نیست که چه کسی نظر میدهد مهم این است که آنچه گفته میشود مربوط به موضوع بحث باشد. آنچه که مهم است موضوع بحث است ما باید یاد بگیریم نظراتمان را اصلاح کنیم از نظرات هم بهره بریم در وضع «این نظر من است» نمانیم. ماندن در این وضع درجا زدن و از بحث دور شدن است، نگاه خود را از حقیقت به خود دوختن و تشتت آراء و سردگمی ایجاد کردن است. اگر نظری نداریم میتوانیم در باب نظرات دیگران تامل کنیم. خوب است نظر بدهیم اما بهتر آن است که نظرات را ارزیابی کنیم و بتوانیم در یک سیر معقولی، خود و دیگری را ارتقا دهیم.
آنچه که باید بدانیم این است اگر ناظر به ذاتیم هیچ نظری تمام نیست زیرا ما را به ذات هیچ شیئ راه نیست تنها میتوانیم از صفات و ویژگیها بگوئیم و آن را حاکی از ذات بدانیم و به این ترتیب با پرداختن به صفات و ویژگیها به اقوال و نظرات شخصی و متعدد و چه بسا متشتت، وحدت دهیم و بحث را پایان دهیم. شایستگی «نظر من» در آن است که بتواند اقوال و آراء متعدد را وحدت دهد. برای این که چنین کنم باید، با فرض این که همه اقوال و آراء نمی تواند و نباید با هم درست باشد، بتوانم آراء نادرست و ناصواب را معلوم کنم. از این روی لازم است در هنگام بحث ناظر به رای مقابل باشم و پیوستگی نظر خود را با آنچه گفته شده است را حفظ کنم تا به این ترتیب از تناقضگوئی، به عبارت دیگر از تخالف در قول اجتناب کنم.
از منیت بپرهیزم و برای دست یافتن به آن باید در کسب فضائل اخلاقی بکوشم، از مجادله اجتناب کنم و آن را اساس انحراف از حقیقت و سد اتحاد بدانم. به موازات این ملاحظات باید شیفته حقیقت باشم به گونهای که همواره حقیقت را بر خود و خویش برتر بدانم. این امر سبب میشود ناظر به حقیقت باشم و نه ناقل حقیقت. مهم نیست حقیقت را چه کسی میگوید مهم این است که اساس، حقیقت باشد نه توهم و خیال.