(اقتصاددان و پژوهشگر اقتصادی)
منبع: خبرگزاری خبرآنلاین
امروزه هوشمندی intelligence جزء لاینفک اقتصادهای جهان شده است. کشورهایی که از این قافله عقب ماندهاند، تمام تلاششان برای بقاء است نه رشد و توسعه.
تا هوشمندی در یک اقتصاد تزریق نشود، اثری از نرخ رشد پایدار در آن اقتصاد نمیبینید. امروزه سخن از توسعه و هر گونه بهبود اقتصادی بدون ارجاع به هوشمندی اقتصادی راه به جایی نمیبرد. به همین دلیل است که اقتصاد ایران چون فاقد هوشمندی است، در تله ایستایی گیر کرده است و به همین دلیل است که مساله اصلیاش بقاء است. هر اتفاقی بیفتد و هر سیاستی اتخاذ شود، اگر مبانی هوشمندی اقتصادی در کشور مستقر نشود، کشور به رشد پایدار دست نمییابد.
ولی چرا اقتصاد ایران هوشمند نیست؟
۱- چون آمارهای کافی برای فعالیتهای اقتصادی در اختیار نیست. یعنی ما جامعیت آماری نداریم.
۲- چون آمارهایی که منتشر میشود به روز نیست و در نتیجه برای عاملین اقتصادی قابل استفاده نیست.
۳- چون بخش قابل توجهی از نظریه پردازان اقتصادی زندگی اقتصادی را تجربه نکردهاند. به همین دلیل است که نظریههای آنها در سطح نظریه میماند.
۴- چون سیاستمداران و سیاستگذاران اقتصادی به جای تمرکز بر سیاستگذاری نظریهپردازی میکنند. نظریهپردازی در ایران راهی برای اثبات خود شده است.
۵- چون دانشگاهها نمیتوانند به سیاستگذاران سرویس بدهند. چون همه در حال نظریه پردازی هستند، حتی سیاستگذاران.
۶- چون ایران تعامل کافی با خارج ندارد و نمیتواند از خارج یاد بگیرد. یادگیری یکی از مهمترین مجراهای هوشمندی است. مثلا اگر بدانیم که دیگران چگونه با بحرانهای مالی و پولی برخورد کردهاند سریعتر به سیاستهای درست و اثر بخش میرسیم.
۷- چون ارتباط اقتصاد ایران با محافل علمی جهان قطع است. تبادل ایدهها به تصادف واگذار شده. در مجموع اندیشههای بیرونی را زیاد هم قبول نداریم.
۸- چون اندیشمندان داخلی به علم روز مجهز نیستند و اندیشمندان بیرونی به خوبی به علم روز مجهزند ولی تجربه زندگی اقتصادی در ایران را ندارند. در این جور مواقع همه نظریه پردازی میکنند. انگار مملکت فقط به یک نظریه نیاز دارد و همه در این مورد تلاش میکنند که کمک کنند.
۹- چون روی اقتصاد ایران تحقیق نشده است. روی اقتصاد ایران و مشکلاتش هزینه نشده است. هر مشکل اقتصادی باید مورد کنکاش علمی و تحقیقاتی قرار بگیرد تا راه حل مناسب استخراج شود. ولی همه فکر میکنند که برای حل مشکل باید نظریهپردازی کنند. فقدان آمارهای جامع میدان نظریهپردازی را پر رونق کرده است. وقتی آمار و تحقیق به اندازه کافی باشد ممکن است تفاوت نظریات بسیار محدود شود.
۱۰ - چون تعبیرهای شخصی جای تحقیقات و استدلالهای اقتصادی را گرفته است. این تعبیرها جدا از اینکه شخصی هستند، محکم و غیر قابل رد هم هستند. برای هوشمندی لازم است که ذهنها شفاف و سیال باشد.
۱۱ - چون سیاستهای اقتصادی بیشتر موازنه فرهنگها و خرده فرهنگها و موازنه قدرت را بیشتر میبیند تا حل مشکلات را. از طرف دیگر چون برای حل مشکل لازم است مشکل را از خودمان جدا کنیم. قدرت و منافع شخصی این اجازه را به ما نمیدهد.
۱۲ - چون زیاد قبول نداریم که اقتصاد داخلی در ارتباط با جهان خارج فرم میگیرد. در این صورت نیازی به مطالعه جهان خارج نداریم. ولی وقتی اقتصاد تحت تاثیر جهان خارج قرار گرفت، مجبوریم علتی داخلی یا منطقهای برایش پیدا کنیم. دلایل مان هم بیشتر از نظریه توطئه پیروی میکند. چون این گونه نظریات مستلزم کار تحقیقاتی و صرف هزینه نیست.
۱۳ - چون دانشگاههای ما کتاب را جای تجربه گذاشتهاند. تجربه اندوزی در دانشگاهها هزینه بر است و همه از زیر بار تجربی کردن دروس فرار میکنند. به همین دلیل است که دورههای مدیریت «اجرایی» تنها در کلاس اجرا میشود.
۱۴ - چون سیاست سایه بر اقتصاد انداخته و منافع و مصلحتهای سیاسی سایه بر محاسبات اقتصادی انداخته است.
۱۵ - چون همه فکر میکنند که اقتصاد را خوب میدانند، ولی نمیدانند و بدتر اینکه خود نمیدانند که نمیدانند.
۱۶ - و آخر اینکه، چون هنوز به نتیجه نرسیدهایم که عاملین اصلی رشد پایدار اقتصادی، مدیران واحدهای اقتصادی و به خصوص بخش خصوصی است. به همین دلیل است که به جای اینکه هوشمندانه سیاستهای مناسب اقتصادی برای این عاملین طراحی کنیم، برنامه مینویسیم و از همه میخواهیم خودشان را در برنامه آرزویی دولت جا دهند.