ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 06.04.2017, 20:43
رنگ‌ها و نیرنگ‌ها

اشکان آویشن

واژه‌های «سیاست» و «سیاست‌مدار» از واژه‌هایی هستند که در بیشتر فرهنگ‌ها، اگر ادعا نکنم که در همه‌ی آن‌ها، بار معنایی متضاد و گسترده‌ای دارند. چنین پدیده‌ای چندان غریب نیست. زیرا از زمانی که بشر به زندگی گروهی پیوسته، این مفهوم، در رفتار و گفتار کسانی که اداره‌ی امور یک منطقه، شهر و یا کشوری را عهده‌دار بوده‌اند، به جلوه درآمده‌ است. در کشورهایی که از دمکراسی، آزادی‌های فردی، عدالت و رفاه اجتماعی، فاصله‌ی بسیار دارند، این دو واژه، هنوز هم بیشتر از پیش، دارای معناهای بسیار متنوع و متضادی‌ است. مردمان این سرزمین‌ها، با توجه به تجربه‌های دیرسال خویش از «سیاست» و «سیاست‌مدار»، معنای این دو واژه را با مفاهیمی از قبیل دروغ، فریب، نیرنگ، دسیسه، توطئه، کشتن مخالفان، به بند و زنجیر کشیدن مردم، غارت اموال آنان و ثروت‌های ملی، برابر می‌دانند.
 
در حالی‌که در کشورهای دمکرات و آزاد، هیچ‌کدام از معناهایی که در بالا ذکر شد، نه مصداق دارد و نه می‌تواند داشته‌ باشد. در این کشورها، سیاست و سیاست‌مدار، در بدترین شکل آن، معناهایی از قبیل چرخش از برخی‌ وعده‌ها و یا تعبیر متفاوت آن‌ها در بافت‌های معین زندگی دارد. گذشته از این‌ها، سیاست‌مدارانِ متعلق به گروه‌های مختلف فکری که به بلوک‌های سیاسی خاصی تعلق ‌دارند، تلاش می‌کنند تا اشتبا‌هات مخالفان خویش را پررنگ‌تر جلوه‌ دهند و از سوی دیگر، اشتباهات خود را کمتر از حد معمول به جلوه درآوَرَند. در این کشورها، با توجه به انتخابات آزادی که وجود دارد، نیروهایی که به حکومت می‌رسند، طبعاً در برابر خود، احزاب متفاوت و گاه مخالفی را می‌بینند که آنان در خلال دورانی که در حاکمیت نیستند، تلاش می‌کنند تا مردم را متقاعد سازند که اگر آن‌ها به حکومت برسند، بسیاری از کمبودها در حوزه رفاه و امنیت اجتماعی، برطرف خواهدشد و درآمد سرانه‌ی مردم، از حدی که هم‌اکنون هست، بیشتر خواهد گردید و بیکاری تا حد امکان، هنوز هم کاهش خواهد یافت.
 
در چنین فضایی، هرگز سخن از آن نیست که احزاب موردنظر، چه آن‌ها که در قدرت هستند و چه آنان که خارج از دایره‌ی قدرت قرار دارند و عمدتاً به عنوان اُپوزیسیون یا حریفان از آن‌ها یاد می‌شود، بخواهند یکدیگر را با اتهامات واهی و بی‌پایه و یا با واژه‌های ناپسند، متهم‌ گردانند. هرکس که در این حوزه‌ها، پای خویش را از گلیم خود فراتر بگذارد، از دیدگاه قانون، تحت پیگرد قرار می‌گیرد. در این کشورها، اُپوزیسیون، در همه‌ی حالات و در همه‌ی زمان‌ها، به معنی مخالف نیست که همه‌ی اقدامات دولت را زیر سؤال ببرد. بلکه نیرویی ‌است که می‌تواند گزینه‌ی دیگری داشته ‌باشد. گزینه‌ای که از دیدگاه خود آنان، می‌تواند بهتر از گزینه‌ی حاکمیت باشد. از این‌رو، من ترجیح‌ می‌دهم که گروه‌های اُپوزیسیون را «حریفان» بنامم. هرچند این واژه در زبان فارسی، چندان عادی و جاافتاده نیست. اما به اعتقاد من، این برابر واژگانی، بیشتر رساننده ‌است تا واژه‌های دیگر و از جمله، کلمه‌ی «مخالفان».
 
در سرزمین‌هایی که حتی نسیم دمکراسی بردیوارهای بی‌جان آن نوزیده‌ است، طبعاً چیزی به نام «حریفان»، وجود خارجی ندارد. هر کس که در حاکمیت نیست، صرف‌نظر از آن‌که وابستگی حزبی داشته ‌باشد یا نه، جزو مخالفان ‌است. مخالف نیز کسی‌است که تقریباً با واژه‌ی دشمن، برابری می‌کند. چنین افرادی که اکثریت جامعه را تشکیل می‌دهند، حتی حق اظهارنظر و ارزیابی پدیده‌ها، یا رفتارها و گفتارهای دایره‌ی قدرت را ندارند. سیاست‌بازان این کشورها، به شکل‌های بسیار پیچیده و ماهرانه‌ای، از احساسات مردم، در جهت پیشبرد هدف‌های خویش بهره می‌برند. اگر مردم، مذهبی باشند، بهره‌گیری از دین و ایمان آنان ملاک عمل ‌است. اگر مردم، ویژگی‌های قبیله‌ای و یا باورهای دیگری داشته باشند، تا آن جا که ممکن‌ است، حساسیت‌ها و علائق آنان را در حوزه‌‌های تعلقات قبیله‌ای و یا غیرِ آن، به شدیدترین شکل ممکن دستاویز قرار می‌دهند تا بتوانند در غارت آن‌ها و پوشاندن سیاه‌کاری‌های خود، توفیق بیشتری یابند. حتی اگر در جامعه‌ای، حساسیت مردم روی مفاهیم اخلاقی و ناموسی باشد، سیاستمداران آن‌ کشورها، سعی برآن دارند که از این احساسات، به نفع خویش و به ضرر همه‌ی کسانی که جزو آنان نیستند، استفاده‌ کنند.
 
در این جا لازم می‌دانم که به گفته‌های چندنفر از شخصیت‌های نام‌آور و معروف، اشاره‌ای داشته‌ باشم. نخست دو اظهار نظر از «وینستون چرچیل»[۱]، سیاستمدار و نخست‌وزیر اسبق انگلیس: 

 
به اعتقاد من، سیاست‌مداری که چرچیل آرزو می‌کند و یا به توصیف می‌کشاند، بیشتر به یک غیب‌گو شباهت دارد. در حالی‌که سیاست‌مدارانِ با تدبیر و آگاه، می‌بایستی از هرگونه حدس و گمان و یا غیب‌گویی‌های مردم‌فریبانه، فاصله داشته‌باشند. زیرا یک سیاست‌مدار در جامعه‌ای که متشکل از انسان‌های همخوان و ناهمخوان هستند، نمی‌تواند به طور دقیق، خطوط حرکت آن را غیبگویانه در کف دست مردم بگذارد. یگانه راه منطقی برای ارائه‌ی این گونه اظهارنظرها، آنست که آن سیاست‌مدار می‌باید در اظهار نظرهای خویش، بدین نکته اشاره‌ کند که اگر عوامل معینی در کنار هم قرار بگیرند، احتمال وقوع چنین یا چنان موضوعی در یک‌سال آینده و یا در یک زمان معین، وجود دارد. این اظهار نظر نه غیب‌گویانه‌است که باید حتماً عملی گردد و نه اگر عملی نگردد، گوینده‌ی آن مورد خشم و غضب مردم قرار می‌گیرد. زیرا سیاست‌مدار واقع‌بین، کسی‌است که بتواند عناصر مُتغَیِّر اجتماعی را با فاصله‌های کوتاه زمانی، بشناسد و آن‌ها را با کمک کارشناسان این رشته، تجزیه و تحلیل‌کند و نتیجه‌ای را که حاصل می‌‌گردد برای بهترکردن وضع مردم و تکامل اجتماعی به کارگیرد.

 
این اظهار نظر چرچیل بیشتر به سیاستمداران کشورهای عقب‌مانده و غیر دمکرات می‌برازد. با وجود این، حتی خود چرچیل که عمری را در بافت سیاست گذرانده ‌است، به این نکته اقرار دارد که نمی‌شود سیاست‌مدار بود، حتی سیاست‌مداری در یک کشور دمکرات، و همیشه راست‌گویی کرد. به اعتقاد من، راست‌گویی و دروغ‌گویی یک سیاست‌مدار به خطوط کلی حرکت‌ او و سیاست‌هایش در راستای منافع عموم مردم، قابل ارزیابی‌ است. سیاست‌مداران حتی در دمکرات‌ترین کشورهای جهان، نه از تبار قدیسانند و نه چنین ادعایی دارند. در برخی برخوردهای آنان، گاه می‌توان ناراستی‌هایی شاهد بود اما این ناراستی‌ها، چیزی نیست که زیر پاگذاشتن قانون و یا منافع ملی را دربر داشته‌باشد. در موردهایی که چنین اتفاق‌هایی بیفتد، آنان، دیر یا زود، به دام می‌افتند و قانون به گونه‌ای عادلانه آن‌ها را به مجازات می‌رساند. در حالی‌که در کشورهای غیر دمکرات، حتی آنان که در پوشش مذهبی قرار دارند و مردم را از جهنم خداوندی می‌ترسانند، با وجود ارتکاب جنایات بسیار، در سایه‌ی بند و بست‌های سیاسی، هیچ‌گاه به سزای اعمال خویش، نه در این جهان و نه در جهان دیگری که دیگران را وعده‌ داده ‌بودند، نمی‌رسند.
 
اظهار نظر سوم از شاعر ایرلندی «اُسکار وایلد»[۲]‌ است:

 
آن‌چه را که اُسکاروایلد برزبان آورده، بازتاب کین و نفرتی ‌است که او می‌توانسته از سیاستمداران زمان خویش داشته‌ باشد. سخنان او اگر در موردهای معدود و معینی در کشورهای دمکرات، مصداق پیدا کند، در بیشترین موردهای آن، دستِ کم در زمان کنونی نمی‌تواند قابل تأیید باشد. اگر حرف این شاعر ایرلندی، متوجه سیاست‌مداران کشورهای غیردمکرات و عقب مانده ‌بود، بیشتر می‌توانست واقعیت حاکم در چنان سرزمین‌هایی را بیان کند. در کشورهای غربی، چنین نگرشی نسبت به یک سیاست‌مدار، بیشتر بوی ساده‌دلی و یک‌سو نگری کین‌توزانه می‌دهد تا بوی واقع‌گرایی. اگر حرفِ این شاعر واقعیت داشت، می‌توان گفت که کشورهای غربی، امروز باید در همان جایی ایستاده ‌بودند که کشورهای غیر دمکرات و عقب‌مانده ایستاده‌اند. باید اقرار داشت که سیاست، هم دانش و استعداد می‌خواهد و هم تجربه و حس مردم‌شناسانه. این حرف اُسکاروایلد، عملاً توهین به مردمی ‌است که با دانش و بینشی که دارند، می‌توان بازتاب آن را در پژوهش‌های ادبی، فرهنگی، علمی و جامعه‌شناسانه‌ی آنان، آشکارا شاهد بود. این مردم، نمی‌توانند روز و شب، شاهد حضور و ظهور افراد بی‌استعداد و بی‌دانشی‌ باشند که بر آنان حکومت‌کنند و یگانه توانایی آن‌ها، «وقاحت»‌ی باشد که در رفتار خویش به نمایش می‌گذارند.  
 
گفته‌ی چهارم از «فیلیپ مَسینجِر»[۳] نمایشنامه نویس انگلیسی‌ است:

 
توصیه‌ی «مَسینجر»، بیشتر یک توصیه‌ی کلی ‌است. چنین حرفی را حتی فاسدترین سیاست‌مداران نیز در مورد خود و دیگران بر زبان می‌آورند و به طور قطع، خود را نمونه‌ی والای چنان خصلتی نیز معرفی می‌کنند. از جمله‌ی آنان، می‌توان همین نمایشنامه‌نویس قرن شانزدهم و هفدهم میلادی را مثال آورد که از گفته‌های او، بیشتر بوی اخلاقیات به مشام می‌رسد تا واقع‌بینی سیاسی و اجتماعی. آن هم اخلاقیاتی که نه غم نان مردم را درمان می‌کند و نه اندوه جان آنان را.
 
گفته‌ی پنجم از «دالایی‌لاما»[۴] رهبر بودائیان است:

 
با اندکی دقت در اظهارِ نظر «دالایی لاما»، می‌توان به این نتیجه رسید که او نیز سیاست را پدیده‌ای می‌داند جدا از حرکت‌های اجتماعی و اراده‌ی مردم. چه آنان که آگاه و تحصیل‌کرده هستند و چه آنان که از دانش و بینش کمتری برخوردارند. این بدان معناست که «سیاست» مانند غولی که هیچ قدرتی نمی‌تواند جلودار آن باشد، ناگهان از جایی مرموز و نهان، سر برمی‌کشد و تنها کاری که می‌کند تحمیل احمق‌ترین انسان‌ها به عنوان موجوداتی خردمند بر مردم ‌است. البته با توجه به آن‌چه که خودِ «دالایی لاما» در خلال این دهه‌ها، از تبعید و تعقیب از سر گذرانده، این نوع نگرش بدبینانه چندان غریب نمی‌نماید. اگر او رهبر سیاسی یکی از همین کشورهای غیر دمکرات ‌بود، آن‌گاه شنیدن چنین حرفی از دهان وی، کاملاً بعید به نظر می‌رسید. مگر آن‌که او در عمل نشان می‌داد که توانسته‌ است در سرزمینی که حکومت می‌کند، برای مردم، آزادی، رفاه و عدالت به ارمغان بیاورد.
 
گفته‌ی ششم از «آنجلا مِرکِل»[۵] صدر اعظم کنونی آلمان‌است:

 
این گفته‌ی خانم «مِرکِل»، بازتاب اندیشندگی در یک کشور دمکرات‌ است. با توجه به تجربه‌ای که خودِ من از کشورهای دمکرات غربی‌ دارم، می‌بینم و می‌دانم که ثروتمندشدن در دنیای سیاست، چشم‌انداز آغازین آنان نیست. اما سیاست‌مدارانی هستند که قبل از آن‌که به مُهره‌ی سوخته و از کارافتاده‌ای تبدیل گردند، پس از مدتی، در اوج محبوبیت و قدرت، دنیای سیاست را رها می‌کنند. اینان کسانی هستند که به سادگی به عنوان مشاور در شرکت‌های فراملیتی، مشغول به کار می‌گردند و طبعاً  درآمدی چند و چندین برابر حقوق خود در دوران سیاست‌مداری خویش دریافت می‌دارند. ناگفته نماند که این موقعیت، تنها نصیب ساست‌مدارانی می‌شود که در دوران تصدی مقام‌های سیاسی، از خود، هوشیاری، همدلی و شناخت عمیق و دقیق از حوادث و پدیده‌ها را به نمایش گذاشته‌اند و نشان داده‌اند که از اعتماد به نفس و استواری خاص رفتاری برخوردارند. این حرفِ خانم «مِرکِل» را اگر سیاست‌مداری از کشورهای عقب‌مانده بر زبان جاری می‌ساخت، عارف و عامی، از پذیرش آن خودداری می‌کردند و آن را بیشتر «معلق»‌زدن در برابر لوطی به شمار می‌آوردند. اما شخصیت‌هایی مانند خانم «مِرکِل» عملاً نیازی به «جانماز آب‌کشیدن» ندارند.

جمعه هفدهم مارس ۲۰۱۷

——————————————-
[۱] / Winston Churchill/ 1874-1965
[۲] /Oscar Wilde/ 1854-1900
[۳] / Philip Massinger/ 1583-1640
[۴] / Tenzin Gyasto, Dalali Lama/ 1935
[۵] /Angela Merkel/ 1954