چه خبر شده؟ رفتار بردهدارمنشانه با مهاجران و کیلوئی رفتار کردن با انسانها از وحشت چیست؟ وحشت هم نباشد مقاومت و سختگیری که هست اما در مقابل پیدایش کدام جهان جدید و بهمخوردن کدام جهان کهنه؟
یک عده را از جزایر استرالیا تحویل میگیرند، یک عده را پس می فرستند، یک عده را جدا میکنند، اینها مهاجر و یا مسافرند، برده نیستند. مدیریت برده داری را بر آنها نمیتوان اعمال کرد. اخلال در روند حرکت مسافران نیز، کار دزدان سرگردنه بوده، آنهم در عصر های کهنه و تاریک است نه دوره انسانهای قرن بیست و یک.
من نگران اینکه بردهداری پا بگیرد نیستم. چون برای کار در مزارع پنبه و نیشکر به آنها نیازی نیست. آنچه در جهان اولتراصنعتی شده، و استفاده از روباتها و هوش مصنوعی کم نیست، نیروی کار است. بهعکس آنچه کم است مدیریت ثروت عظیمی ست که امروزه در جهان وجود دارد و باید بهزودی بطور عادلانه مورد استفاده کل بشریت قرار گیرد. و مقاومت ازینجاست که سر به بیابان میگذارد.
اگر دارند با انسانها کیلوئی رفتار میکنند باید با رفتار درست و کمکِ وکیلان مجرّب به یادشان آورد که عصر بردهداری گذشته است. البته حتی تا اواسط قرن نوزده بردهداری در امریکا وجود داشته و شاید هنوز در هاردِ خاطره و مغز بعضیها بُروبیای این زمان رونقی داشته باشد، اما بردهداری برای همیشه به پایان رسیده است.
از کجا بفهمیم؟ به آنهائی که سیم در گوش در خیابانها و در اطرافتان روانند نگاهی بکنید، دنبال چه می گردند؟ وصل بودن! از هر اتاقی چه می خواهند؟ وی فای (WiFi) داشتن! از کجا خرید میکنند؟ روی اینترنت! به کجا میفروشند؟ سایتهای اینترنت! چگونه سفر میکنند؟ از طریق عضویت در اپلیکیشنها! روزنامهها و منابع خبریشان چیست؟ شبکههای اجتماعی! آیا این شبکه انسانی میتواند با سیستم آرکائیک داد و ستد و اقتصاد و بدنبالش سیاست، بهسر آورد؟
برق خانهها هم از راه دور خوانده میشود و دیگر نیازی به استخدام افراد برای مراجعه به خانهها و یادداشت میزان مصرف برق یا گاز یا آب نیست. البته هزاران نفر شغلشان را از دست میدهند. ولی نه فقط شهروندان، بلکه مراکز انرژی هم بطور شبکهای بهم وصل میشوند و انرژی امری شبکهای ست. بانکها هم همینطور روی اینترنت به رتق و فتق حساب نومریک شما میپردازند. آدمها از این میان حذف میشوند و شما ناچار میشوید یا یاد می گیرید به موجوداتی اعتماد کنید که چهره آنها را نمیبینید. بهنظر ترسناک میآید. ولی آیا چهره آدمها در تجربه شخصی شما مُعّرف واقعیت و محتوای وجودی آنها بوده؟ یا برداشته شدن یک مرکز ِالقا کننده توّهم ها و اشتباهات از سر راه ارتباطات، میتواند با برانگیختن و بسیج کردن شما برای پس زدن ابهامات، پتانسیل تمرکز و راهیابی به واقعیتهای دیگری در مورد آنها را در خود داشته باشد؟
هدف، البته متوجه هستید که امتیاز بخشیدن به «سیم در گوش زندگی کردن» نیست بلکه رسیدن به شعور نوینی ست که همراه خود دینامیک و انرژی تازه ای در زمین میگستراند.
وقتی شما متوجه میشوید که چگونه اطلاعات مثل یک «منبع اقتصادی» عمل میکند، و متوجه باشید آنچه دارد اتفاق میافتد، دیگر نه تأثیر دانش و دادهها روی اقتصاد، بلکه اِعمال دانش، روی رشد تصاعدی خود دانش است، متوجه خواهید شد در چه زمانهای زندگی میکنیم و چرا آنهائی که اقتصاد جهانی را به دست دارند، وحشت کردهاند و میخواهند افول دوران فعلی را که افول امپراطوری آنان خواهد بود به تعویق بیندازند.
اینطور فکر کنید که یک عده داشتند با اتکا به دانشی که مال کل بشریت است، اسکناس روی اسکناس میچیدند، میگفتند ابزار کار مال ماست، زمین مال ماست، دانش و اطلاعات و علم را هم تا آنجائی که بتوانیم برگردانیم به اسکناس رواج میدهیم و برایش پول خرج میکنیم. بعد یکدفعه میبینند یک سیستم و جهان دیگری که حتی بهنظرشان مجازی و چون حرکت فیلمی روی پرده میرسد، دارد ریشههای سرمایه آنها را از زیرشان میکشد بیرون و وارد شبکه، وارد تلفن دستی و آیفون و اپلیکیشنها میکند و ازین طریق مرتب به وسعت دنیای خود افزوده و از فضای متعلق به اینها کاسته میشود. اینها دارند مثل مایعی میجوشند و جهان نو، با شکل و شمایل نیمه مجازیش، دارد مرتب فضا را میگیرد. جهان نو با اقتصاد نوینش، سیاست نوینش.
پیشرفت سریع تکنولوژی جادهای برای برونرفت از تمرکز سرمایه در دست افرادی محدود ترسیم و حفر کرده است. این جاده روز به روز با ایجاد جادههای تازه و چهارراهها و سهراهها و میدانها، «دینامیک» بالاتری مییابد. این واژه دینامیک را باید جدی گرفت. مگر نه آنکه مسئله هر انقلاب در درجه اول دینامیک و انرژیِ درونجوش آنست؟
سیستم فعلی، با بالا رفتن بیکارهایش، با ترس از دست دادن کار، و بدنبالش ترس از دست دادن محل زندگی، امکانات درمانی، آموزش و جابجائی و غیره، با فجایع اکولوژیک با ایجاد سیستمی که دینامیک بالاتری داشته باشد منحل میشود نه با زور. تا سرانجام اقتصاد حول ارزشهای تازه، رفتارهای نو ِ انسانی نو، و مقاصد نو راهاندازیِ کامل شود. آنهائی هم که در دوران گذشته زور را بکار گرفتند، به امید ایجاد نوعی دینامیک بود. دینامیک ترس و فشار.
سقوط سیستم فعلی نه فقط با شوکهای بیرونی بلکه بیشتر از همه با ظهور نوع تازهای از انسان ست که سرعت میگیرد. بله ظهور نوع تازهای از انسان که از امکانات انسانیش، به روشهای نو و در راههای نو و با نیات نو استفاده میکند.
و این روند آغاز شده است. بطور اجمالی به بعضی از علائم به روی آب آمدن این جزیره نو، اشاره میکنیم.
ما ظهور همکاریهای بارآوری را میبینیم که نه بر اصل چشمداشت به دستمزد، بلکه بر حسب علاقه و تمایل انجام میگیرند. نمونهاش ویکیپدیاست با ۲۷ هزار کارمند افتخاری که سیستم تبلیغاتی از طریق دائرهالمعارفها را از مبلغی نزدیک به ۳ میلیارد دلار محروم کرده است.
تکنولوژی ِاطلاعات ساعات کار را کاسته یا امکان آن را فراهم ساخته. و رابطه بین کار و درآمد را شُل کرده است.
کالاهای اطلاعاتی کمک میکنند قیمتگذاری صحیحتر انجام گیرد، از طریق شرکت مصرفکنندگان در قیمتگذاری. اطلاعاتی که راجع به کالاها در شبکهها میچرخد، بیشتر از خود تعداد کالاهاست. این موضوع یکی از مکانیزمهای عالم اقتصاد یعنی، رقابت را رو به صفر میبرد. پول و دستمزد به اعدادی و شمارههائی در حافظه یک حساب تبدیل میشود. خرید و فروش بجای مغازهها به سوی ebay که موسس آن نیز یک ایرانی الاصل است، رو کرده، هر کس هم مغازه دار است هم فروشنده و هم خریدار و تعین کننده قیمت.
پس اگر در سیستم سابق قیمت نه توسط عرضه و تقاضا آنچنان که گمان میرفت بلکه توسط میلیاردرها تعیین میشد، سیستم وابسته و شناور در سیستم فنآوری نوین ارتباطات، این اجازه را از آنها میگیرد.
پل رومر نشان داد که در یک اقتصاد بنیان نهاده شده بر اطلاعات، مکانیزم بازار برای قیمتگذاری طوری بهم میخورد که سود در مورد بسیاری کالاها به طرف صفر میل میکند. و در نهایت روال کلاسیک قیمتگذاری را بهم میریزد.
تا به امروز بحثهای متعدد اقتصاددانان بر سر رابطه ارزش کار انسان به عنوان منبع ارزش و قیمت تمامشده کالا بوده است. حالا اگر به سوی بازار کاری حرکت کنیم که ماشینآلات و صنعت، جای کار انسان را بگیرد چه اتفاقی میافتد؟ هیچ! ماشین، انباشت و فشرده دانشی ست که توسط انسانها تحصیل شده و یک محصول مشترک انسانی ست و دستاورد ماشین هم به همۀ انسانها تعلق میگیرد. کسی جای انسان را نمیگیرد، جای بهتری به او میدهد.
در واقع لحظه برگشتن اوضاع سیستم، یک لحظه اقتصادی انسانی ست. وارفتن و از پا افتادن تمام سیستم، مدلهای اقتصادی، پولها، تکنولوژیها و جایگزینی آن توسط یک مدل تازه از شعور ِزیستن.
نه فقط شعور زیستن، بلکه شعور با هم زیستن! میبینیم که هر چه بیشتر و بیشتر، انسانها نه خریداران و فروشندگان که به عنوان موجوداتی اجتماعی با هم به تعامل میپردازند. گروهها و تعاونیهائی تشکیل میدهند که سازمانیابی و استمرار آن داوطلبانه بوده، و پول یا در آن غائب است یا اینکه انگیزه اصلی را تشکیل نمیدهد. آنها با هم نه محصول و کالا، بلکه هدایا مبادله کرده و دروازهها را به روی جامعهای انسانیتر باز میکنند. میتوان ستاند ولی در به روی ِتملک و دست گذاشتن روی کالا و استثمار دیگران از طریق آن، بسته میشود.
چیزی در مورد نیازهای انسان عوض نشده، ما کماکان همان کسانی هستیم که به معاوضۀ دوستی، محبت، اعتماد، نیازی روانی و عاطفی داریم و سیستم جدید دارد این اجازه را بما میدهد و در آینده اگر برای گسترش آن تلاش کنیم بیشتر هم خواهد داد.
راه فرارهای اضطراری از درون سیستمهای تنگنظر و بستۀ فعلی البته اگر توسط افراد مستقل حمایت و درک شود، پروسه سرعت بیشتری خواهد یافت. بخصوص از طریق به چالشکشیدن آنچه حکومتها انجام میدهند. نمیتوان در جهانی که مزد کار به صفر گرایش یافته و اشخاص برای ذوق خود خلق کرده و آن را با دیگران به اشتراک قرار میدهند، سیستم قدرت همچنان بر بالای سرشان باشد. قدرت باید در چنین فضایی شکسته و به میکرو قدرتها تکثیر یابد. بیشتر حالت نظارت و سوپروایزر نه قانونگزار و فرمانده.
برای رسیدن به این شرایط نیز باید تغییری عظیم در «اندیشه ما» نسبت به تکنولوژی، مالکیت و ذات کار به وجود آید. «کار»ی که به قول سعدی سرمایۀ جاودانی ست. ولی هم توسط سیستمی که ارزش را به پول داده نه به پروسۀ کار و هم آن یکی که به زور بازو متمرکز شده، قدر واقعی و تاثیراتش روی رشد و تحول بشر، از جایگاه خود منحرف شده است. زین پس کار دیگر نه وسیلۀ امرار معاش و گذران زندگی، و نه طریقی برای کشیدن صلیب استثمار بر شانهها، بلکه مسیر آموزش و ضبط تجربهها در بُن وجود و تقسیم آن با دیگران باید تلقی گردد.
بعضیها ذهنشان آنقدر در تنگنای سیستمی که زیستهاند شکل گرفته که جز به سیستمی از زد و بند یا کار طاقتفرسا و کار برای گرفتن پول، تقلب، رقابت، را نمیتوانند فکر کنند. باید از همین حالا از این تصور فراتر رفت. این بهترین راه تسریع پروسۀ گذار به دوران جدید است. ورای تعاریف محدود و ناقص چگونگی حرکت تاریخ و تحول آن.
اولافور الياسون (Olafur Eliasson) هنرمند نامدار دانمارکی- ایسلندی که خلاقیت هنریش را در همراهی و با همکاری دانشمندان علوم تجربی به ثمر میرساند میگوید علت انقلاب فرانسه آتشفشان ایسلند بود. توضیح میدهد که این آتشفشان باعث قحطی در اروپا شد و گرسنگان را به جان دربار لوئی انداخت. به عبارت دیگر «طبیعت» را وارد معادلات سیاسی و تحولات اجتماعی میکند که کاملا درست است و تمدنهای متعددی نه توسط انقلاب، بلکه سیل و زلزله و آتشسوزی نابود شدهاند. شکل دادن ذهن انسان توسط تئوریهائی که هیچ چیز جز دولت و رابطه فروشنده کار با خریدارِ آن نمیبیند، نقش عظیم طبیعت را در ماجرای تولید، قلم فراموشی کشیده است. این فقط یک مثال است تا ذهن بتواند از انجماد در مدلهای کلاسیک فعلیِ علل تحول تاریخ و تحولات عظیم اجتماعی، حلقههای زنجیرش را شُل کند.
وقتی ذهنتان بهخودش اجازه داد بیرون از فرضیات همیشگی بیندیشد، و به حضور جهانی در بیرون این معادلات امیدوار شدید، میبینید که حضور یک جهان بیرون، بزرگتر از بازار فعلی، به بازارها شوک وارد میکند. حالا فرض کنید، این بازار بیرونی یک بازار جهانی باشد که تکنولوژی ارتباطات آنرا ایجاد کرده است و شهروندان جهانی با انواع اپلیکیشنها در این بازار دخالت میکنند. چگونه شوکی؟
حقایقی وجود دارد نشاندهنده این امر که تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات بجای ایجاد نوع تازهای از اقتصاد سرمایه و سود، در حال آب کردن آن است. با پراندنِ نک تیز حقوق مالکیت و درحال نابودی رابطه قدیمی مزد، کار و سود. پروسهای که به مابعد عصر سرمایهداری راه خواهد برد.
اولین کسانی که به آن اشراف پیدا کردند گروه غریبی از فلاسفه، وکلا، و پیران قلمرو مدیریت بودند.
در سال ۱۹۹۳ پیتر دروکر، از متفکران حوزه مدیریت به درستی دریافت و نوشت که دانش در حال تبدیل به سرمایه و خودش منبع اصلی سرمایه ست، نه اینکه یکی از آنها باشد. این موضوع بطور بنیادی ساختار اجتماعی را تغییر میدهد، نوع تازهای از دینامیک اجتماعی تولید میکند که خود آغاز گاه شور و شوق اقتصادی ست، اینجا از نوع جدید و مابعد سرمایهداریِ آن سخن میرود. و روشن است که سیاست را نیز دگرگون میسازد.
آنچه دروکر در دورنمای جامعه بشری میبیند به نظر من همیشه صادق بوده است. همیشه این دانش و دانائی بوده که جامعه و تاریخ را به جلو میرانده. ابزارِ ِ کار ِ تازه مگر چیست جز تراکم اندیشهای که آن را تصور کرده و شکل داده است. همیشه اندیشه بوده که خودش را متراکم میکرده چه در سخن و نوشته و اندیشه خردمندان و با وسائل محدود انتقال، که بسته به هر زمانه منتشر میشده، یا در اختراعات و اکتشافات و ماشینها و ابزار کار.
دروکر مشاهده کرد و گفت که زمین، کار و سرمایه به عنوان فاکتورهای قدیمی تولید در مقابل اطلاعات، پا پس نهاده مقام اول خود را از دست دادهاند. نیروی پیش راننده همان سرعت گرفتن انتقال با رشد وسائل ارتباطی میباشد. امروزه سرعت تغییر مدلهای اقتصادی و مدیریت و ماشین آلات است که گاه بهنظر میرسد از دست ما در میروند. اما همه اینها ارتباطات بیشتر را میسازند، ارتباطات سهلتر، و شبکهای شدن سریعتر بشریت که گوئی با سیمی در گوش تمام وقت میخواهد به یک شبکه جهانی متصل باشد. امروزه حتی کارگران کارخانههای چین، وقتی برای دمی استراحت به دیواری تکیه میکنند، دستشان در اطلاعات دنیای دیجیتال شناور میشود.
متصل بودن، وصل بودن یکی از کلمات کلیدی زندگی امروز است. وصل بودنی که با خود نه تنها اطلاعات بیشتر بلکه اقناع روانی و عاطفی انسانی به خاطر وصل بودن را نیز به همراه میآورد. داشتن یا نداشتن، مسئلهای که هست، امروزه نه به زندگی بلکه وا فای بر میگردد.
کسانی که توانستند آینده را از بالا بنگرند و نگاهی به کل این تصویر بیفکنند، نه اقتصاددانان بلکه اندیشمندان و دورنگران تکنولوژی بودند. در پایان ۱۹۹۰ آنها آنچه را رومر هم به آن دست نیافته بود متوجه شدند: آغاز اقتصاد غیربازاری. چیزی که همپای اقتصاد اشتراکی به طلوع منابع آزاد گشایش یافته است.
پیتر دروکر در سال ۱۹۸۰ که دغدغه سوالات بسیار داشت و به «سرمایهداری اطلاعات» میاندیشید، این مرحله را مرحله انتقالی به یک دوره دیگر تلقی کرد. و اشکالی که در کار تئوریک خودش پیدا کرد این بود که هیچکس تا به حال فکر نکرده اطلاعات چگونه به داد اقتصاد میرسد و آنرا متحول میسازد؟
او در مسیر سوالاتی که طرح کرده و پاسخهائی که برایشان پیدا میکرد، به این نتیجه نهائی رسید که تنها با وصلشدن، که در بعضیها با علنی شدنش، نبوغ نام میگیرد و امری ست که با آن به دنیا میآئیم، چه بطور فردی، چه تیمی، دامنه دانش ما از یکسو و بهرهرسانی جمعی آن از دیگر سو افزایش مییابد. و بشریت بدون آنکه پروژه یک مدیریت سازمان یافته را داشته باشد، تنها از طریق روابط آدمهائی که شاهراههای ارتباطی را که قبلا وجود نداشت بکار گرفته بودند، داشت به آن میرسید.
تاکید دروکر بر وصل شدن و سپس استفاده از اطلاعات بعنوان کلید ِرشد، الهام بخش بسیاری شد.
من میخواهم به تفکر او با افزودن واژه دیگری بُعد دیگری ببخشم که میتواند تا انتهای فلسفه کشیده شود. «دانلود کردن».
ما به موجودات عصر دانلود تبدیل شدهایم. دانلود میکنیم و وسیله دانلود قرار میگیریم. و میتوانیم تا آنجا فکر کنیم که خودمان نیز محصول یک دانلود هستیم. ما هستی ِدانلود شدهایم، و این آگاهی تازه و ملموسی، روی ملوس بودن آن تکیه میکنم، به ما میبخشد، که فیلسوفان عهد کهن برای بیان آن واژه کم میآوردند.
پاسخ دروکر به اینکه اگر بورژوازی در برگیرنده و معرف و مدیر جامعه سرمایهداری بوده، جامعه آینده را چه قشری هدایت خواهد کرد، پرولتاریا نیست بلکه او روی «انسانهای دانش آموخته» تکیه میکند. مقصود او دیپلمداران و متخصصین نیست. بلکه کسانی ست که من تیز هوش مینامم. اما فقط تیز هوشی معرف آنها نیست بلکه ذهنی دارند که میتواند با چند کانسپت از هر حوزه فکری به سراغ حوزههای دیگر رفته برای آن جائی پیدا کرده و با آنها در حوزه جدید به کشف و جستجو بپردازد. میتواند حوزههای مختلف اندیشه را بهطور جدی بهعنوان شبکه واحدی از دانستهها، بررسی کند.
اینجاست که سوالی پیش میآید چنین نسلی چگونه میتواند سیاست فعلی جهان را آب کرده و بخواهد آگاهانه آن را پس بزند؟ چون چنین نسلی از انسانهای نوین که «وصل هستند» و سیمهای آنها در گوش، نه از بردگی بلکه از آزادیگرائی تمام و کمال است؛ به انساندوستی، طبیعتگرائی همانقدر متصف هستند، که به بیعلاقگی به قدرت سیاسی و در دستگیری تسلط بر دیگران!
بهنظر من، انقلابیون امروز، وکلا و حقوقدانان خواهند بود. دانلود شده با اندیشه و روح جهانی که اقتصاد آن اقتصاد اشتراکی، اشتراک در شبکه است، و به تقسیم کردن کاری میاندیشد که نه به خاطر مزد گرفتن، بلکه تقویت احساس هم شبکه بودن است. این وکلا و حقوقدانان قوانینی ارائه میکنند، یا از قوانین قدیمی نکاتی را اخذ میکنند، که بتوانند با تقویت جهانی که دارد ظهور میکند، زیر پای جهان درحال افول را خالی کنند.
قبلاً گفتم که معانی کار، مالکیت، بهره، و بسیار دیگر از واژهها باید برای تند کردن شتاب طلوع جهان نو، بازنگری شوند. گر چه کتابی و تحقیقی روی تاریخ «کار» نوشته و انجام نشده اما باز برای تسریع جریان تغییر جهان کهنه اقتصادی بیائید از همین حالا عمیقتر به معنی «کار» بیندیشیم. این مقوله آنچنان در زندان دیدگاهی تنگ، به زندانبانی مزد، و نگهبانی کار و بیکاری و صعود و فرود دستمزدها مفهوم و فلسفهاش از جایگاه واقعیش دور شده، که شاید وارد کردنش زیر ژرفنگریها برای بشر دشوار بنماید. وقتی کاری انجام میدهیم، و با آن جهان را و نیروهای خودمان را و انسانهای اطرافمان را تجربه کرده و این تجربه را ضبط میکنیم، ما هشیاری آنچه را انسانیت نام دارد، متحول میسازیم. ما به معادن وجود خودمان، انسانیتمان، نزدیک میشویم یا دست مییابیم.
البته که باید از بهترین امکانات زندگی، مسکن، مداوا، حمل ونقل و آموزش برخوردار شد. امروز وقتی بنوا آمون(Benoit Hamon) کاندیدای حزب سوسیالیست فرانسه برای ریاست جمهوری قول یک درآمد ثابت برای همه شهروندان را میدهد برخی آنرا غیرواقعی تلقی میکنند، ولی واقعبینانهتر ازین امکان ندارد. چرا؟ چون جهان به چنان فراوانی و ثروتی و چنان امکانات تکنیکی برای افزایش و استمرار آن دست یافته، که یک تقسیم عادلانه کافی ست، تا همه مردم فعلی جهان در راحتی و با تمام امکانات زندگی کنند. و باید جهان آینده چنین جهانی باشد.
یادتان باشد دستگاههای کپی چند بعدی میتواند حتی امکان تکثیر اشیاء را بدهد. کپی کن و بعد بچسبان. گر چه سیستم فعلی انواع موانع را برای منع کپی تولیدات فکری ایجاد کرده ولی در عمل دیده شده که جلوگیری از آن هم ناممکن و حداقل سخت دشوار و پر هزینه بوده است. استخدام وکلا و پروسۀ دادگاهها و زمان و درگیریهای فکری فراوان و صرف وقت برای پیشبرد یک شکایت در این زمینه لازم است تازه نتیجه معلوم نیست.
مالکیت یک قطعه اطلاعات یا دانش، به عنوان محصول توانائیهای یک فرد تنها، به تدریج ناممکن شده و دانش به حیطه عمومی و شبکه انسانی متعلق خواهد بود. یعنی چه؟ یعنی اقتصاد غیررقابتی، یعنی زیرآب اقتصاد فعلی زده شده. چرا که همه دستاوردهای بشری قابل تقسیم شدن با دیگران و اشتراکپذیر میشوند. و وقتی همه چیز میتواند آنقدر فراوان باشد قانون عرضه و تقاضای اقتصاد فعلی نیز رنگ میبازد. این قانون مال زمانی ست که فراورده محدود باشد.
حتی مسافرتها و وسائل سفر اشتراکی میشود. اپلیکیشن اوبر (Ober) اجازه میدهد آدمها با همدیگر سفر کنند، با هزینه کمتر با اتلاف وقت کمتر و با اشخاص تازهای آشنا شوند. اساسا در جهان آینده هویتها نیز همانطور که از حالا میبینیم تغییر خواهد کرد و هر چه بیشتر ابسترهتر شده، با محل تولد و ملیت و قد و قواره تعین نمیشود. انسانها یاد خواهند گرفت ورای جسم همدیگر، هویت دیگری، ابسترهتر و غیرمادیتر، ولی قابلقبول، برای هم بپذیرند و با هویت ابستره به ارتباطات با هم بپردازند.
در چنین اوضاعی معلوم است باید به قشر جهان کهنه در حال افول متعلق بود تا موضوع محل تولد آدمها و مختصات بخش فیزیکی آنها را عمده کرد. مثل تاکسیرانهای پاریسی که چندین بار بخاطر راه افتادن اوبر تظاهرات کرده و راهها را میبستند، همزمان اوبر در شاهراههای دیجیتال از مسافرانش آدرس میگرفت و آنها را به مقصد میرساند، اینها هم میتوانند راه بندان ایجاد کنند، اما در شاهراههائی که آنها از دیدنش وحشت دارند، رفت و آمدها زیاد و زیادتر میشود.
اما شاید نکته مهمتر برای تغییر، اشاره به این نکته باشد، که با تقسیم وظایف و برنامهها به خُرده وظایفی که بین جمع کثیری تقسیم میشود، امر قدرتِ بالاسر و فرماندهی، دیگر کار نمیکند. بهخصوص وقتی هر فرد خودش به یک ستاد تبدیل میشود، اینهمه ستاد را چگونه میتوان از بالا فرمان راند؟ قدرت باید بشکند و خُرد شود. در جهانی که همه خواهان کالای «رایگان» باشند و این امکانپذیر باشد، طمعی نیز در کار نیست تا با تکیه بر آن بتوان مخالفت بر انگیخت و دستجات سرکوب شکل داد.
فکر میکنم هر کسی دلش بخواهد در سرزمین پدران و مادران خودش بین همزبانانش زندگی کند مگر آنکه مشکلاتی او را از زیست یک انسان طبیعی باز داشته باشند. اما زمین مال هیچ کس نیست، و تمام ثروت زمین ساخته فعالیت زمین و خورشید و سیاراتی ست که آنها هم مال هیچکس نیستند. بخش و سهم کار انسان در روئیدن و به ثمر رساندن میوهها، یا قابل استفاده کردن نفت و دیگر انرژیها و معادن نازل است. به عکس کار اصلی را خاک و آب و خورشید و باد و باران انجام میدهند، که مال هیچکس نیستند. بشریت سر سفره آفرینش نشسته و سهم کار، و از آن بدتر، سهم مدیریت، آنقدر قلیل است که در یک محاسبه همه جانبه به صفر میل میکند. بجای در آوردن اداهای بردهدار منشانه، به فکر تقسیم عادلانه امکانات رشد جهان باشیم. این موضوع را اینقدر پشت مسائل دیگر پنهان نکنیم.
بهنظر من انقلابیون آینده و هم امروز، حقوقداناناند و خواهند بود. آنها باید با توسل به قوانین، بحث در مورد قوانین، و پیشنهاد قوانین لازم، مسائل بشریتی را که هم مدیریت سیاسی اقتصادیش را مغزهای بزرگ الکترونیکی خیلی دقیقتر میتوانند انجام دهند، و هم دارد از حالا کارش و هنرش را به جای فروختن به دیگران، رایگان مخابره میکند، و دیگر نه کار حقوقبگیرانه الزام او خواهد بود و نه زیستن زیر فرماندهی آدمهای مستبد و یا بیمار، به روال بیندازند.
چراغهای رابطه آنچنان که در زمان فروغ شاید بود، تاریک نیستند، روشناند. و اگر او ناامیدانه فکر کرد هیچکس او را به خورشید معرفی نخواهد کرد، امروز میدانیم که خورشید هر لحظه، نه فقط یکبار، در ما «دانلود» میشود.
شاید بشر بعد از قرنها درد و رنج و جنگ و رقابت به دورانی وارد شده باشد که بتواند دوستی، همزیستی، به اشتراک گذاشتن تولیدات، رستن از زیستن با نگرانی کسب معاش را تجربه کند. سیاست ارتباطمحور، جای سیاست سرکوب و تسلط را بگیرد. دورانی که در آن انسانها میتوانند پروژه وارد شدن به عصر ارتباطات شبکهای با موجودات زنده دیگر سیارهها را کلید بزنند.
مطالعات تکمیلی
Peter DRUCKER, Post- capitalist Society (Oxford, 1993)
Paul ROMER, Endogenous Technological Change, journal of political Economy Vol 98 No 5
Paul MASSON, Post Capitalism, Penguin Books 2015
http://www.olafureliasson.net/