(پاره دهم)
ژانویه ی 2017
در مقاله پیشین به بررسی چند مفهوم حقوقی و فلسفه ی حقوق از آن جمله حقوق طبیعی، حقوق مثبت و ...پرداختم. در این مقاله اگرچه کوتاه، نگاهی به تکامل مسحیت در رم و تبدیل مسیحیت بعنوان دین دولتی در این منطقه می پردازم. در فصل بعدی به ورود اسلام به فضای اجتماعی و سیاسی اروپا نگاهی خواهیم انداخت. از آنجا که مسیحیت هنوز (به لحاظ جمعیت کشورهای مسیحی) بزرگترین مذهب دنیاست و اسلام بعد از نضج گرفتنش رقیب مسحیت بود/هست و جنگهای بین مسلمانان و مسیحیان و دولتهای اسلامی و مسیحی، - علیرغم اینکه بخشی از این کشورها خود را سکولار اعلام کردهاند - بخش جدی اختلافات گروهی و دولتی امروز را تشکیل می دهد، بررسی این موارد می تواند راهنمای ما در درک بهتر ریشه های اختلاف و همچنین امکان اقدام به پیدا کردن راهکاری رفع اختلاف باشد! در اوسط دوران تفتیش عقاید در اروپا (قرون سیاه) بود که اسلام با پیامهای دگرگونه به دنیای حقوق (سیاست)، فرهنگ و دین پا گذاشت!
تکامل حقوق در روم - از بیزانس تا بولوگنا
نویسندهی کتاب در رابطه با تولد، تکامل و قدرت گرفتن مسیحیت بعنوان دین و سیاست خست بخرج داده و توضیحات غیر مستقیم و بسیار کوتاهی در این مورد داده است. گرچه بطور ضمنی به تکامل این پروسه اشاره می شود. با توجه به اینکه مسیحیت در روم و ایتالیا برای اولین بار بعنوان دین رسمی دولتی اعلام شد در رابطه با تکامل دین مسیح در ایتالیا، گسترش مسیحیت در سایر نقاط اروپا چگونگی رواج آن و نیز تبدیل شدن این دین بعنوان دین سیاست/حکومت مطلب زیادی در کتاب نیست. فراموش نکنیم که مسیحیت در ایجاد نظم موجود جهانی و سامانهای سیاسی اقتصادی پیشین نقش تعیین کننده داشت/دارد. مسیونرهای مسیحی راهگشای اشغال کشورها غیر مسیحی بودند. این مسیونرها همراه با قوم شناسان و تاجران دولتهای اروپائی با همراهی نظامیان و با کشتی های دریانورد خود 10 برابر وسعت جمعیت و خاک خود را بین قرون 15 تا اوسط قرن بیشتم تحت سیطره ی خود داشتند.
با پذیرش مسحیت بعنوان دین رسمی در روم و توسط کنستانتین بزرگ بود که احکام حقوقی، نگرش به روابط افراد در جامعه و بینش سیاسی مسیحیت وارد سیاست دولتی شد. البته تاثیر جدی آن روی قوانین روم بعد از مرگ کنستانتین بود. بررسی کتاب در رابطه با حقوق مردم و مسئله جزا با به قدرت گرفتن جمهوری روم شروع می شود که بعدها با تقسیم جمهوری روم عملن به دو قسمت، رقابت و ستیز داخلی بین این فسمت شروع می شود. یعنی رقابت بین روم غربی و روم شرقی که بیزانس نیز نامیده شده است. مبارزه ی قدرت در امپراطوری روم (بررسی ظهور و سقوط امپراطوری روم) خصوصیات عمومی تولد، اوج و سقوط سایر کشورها و قدرتها را دارد!
با مروری به تاریخ تکامل روم و مسیحیت و مقایسه ی آن با سیار تمدنها/دولتها، متوجه می شویم که ریشه های اصلی اختلافها بین تمدنها، حکومتها و کشورها فرق اساسی نکرده است. گروهی/طبقه ائی یا گروه هائی در اتحاد باهم در جامعه ائی فرضی، قدرت سیاسی و اقتصادی را در دست دارند. طبقه ی حاکم رقیبهائی دارد که گاهی رهبری طبقه ی حاکم را می پذیرند و هر آنگاه که فرصت مناسبی پیش بیاید برای کسب قدرت با نیروهای حاکم بر قدرت به ستیزگری پنهان و آشکار می پردازند. نتیجه زوال و یا شکست یکی از نیروهای متخاصم است. نتیجه نهائی تخریب بخشی جدی از ساختارهای مادی و معنوی جامعه مشخص را بدنبال داشته و سپس روز از نو و روزی از نو!
با پذیرش ویژهگیهای جوامع انسانی، می شود گفت که رقابت بر سر کسب ثروت، قدرت طلبی، ستیزه جوئی ناشی از کسری های اقتصادی و باورمندی به مذهب و یا ایدئولوژی های مختلف، چشم تنگی، مسایل قومی و کم آگاهی از ساختار و رشد جامعه ی خود باعث بوجود آمدن جنگ و ستیز بین گروه ها، کشورها و مذاهب شده است. در جوامع گوناگون هنوز هم دو نوع اختلاف عمده هستند، جنگهای هویتی/مذهبی وجنگهای طبقاتی! البته هستند متفکرانی که اعمال خشونت و ستیزه جوئی از طرف و افراد و گروه ها را پدیده ائی نهادی در انسان ارزیابی می کنند. به بیان دیگر و تاویل آنها انسان می تواند ذاتن خشن باشد/زاده شود. بنا به همین نظر، دخالت شرایط اجتماعی/طبیعی است که به رشد این یا آن خصلت اجتماعی کمک می کند! پژوهش های جامعه شناسی سیاسی نشان می دهند که بطور عمومی هر گروه، مذهب و یا ایدئولوژی باور و تفکر و یا راه حلهای خود را برای حل مشکلات اجتماعی و فرهنکی تنها راه حل درست ارزیابی می کند. اما از همان آغاز شکل گرفتن تمدنها، بودند افرادی که بدنبال سازش بودند و به دیگران همان حق/حقوقی را قایل بودند که به خود روا می داشتند. مطالعه و نخ نمائی این که چرا، علیرغم گذشت بیش از ۲۰۰۰ سال از عمر تمدنهای بزرگ اولیه، چهره ی اصلی اختلاف دگرگون نشده است. متاسفانه از عمق و شدت آنها نیز کاسته نشده است! با این مقدمه کوتاه در رابطه با دلایل جنگ و خشونت به مطالعه ی حقوق در روم می پردازم.
شرایط عمومی در امپراطوری روم بعد از مسیح
روم و اپراطوری روم قدری قبل از میلاد مسیح تا قرن چهارم/پنجم میلادی بزرگترین قدرت سیاسی دنیا بود. از اسکاتلند تا ایران را تحت نفوذ خود داشت. سیاست، حقوق، علوم، علوم نظامی و معماری در محدوده ی حکمروائی روم رشد شکوفائی ویژه ائی داشت. پاره ائی معتقد هستند که این تمدن بخشهائی از تجربه ی رشد علوم در یونان، بینش ملایم مسحیت به اختلافات بین مردم و بخشهائی از آئین میترائیسم را توانسته بود در خود جذب کند! اما در ایتالیای بعد از قرن سوم مسیحی درگیری بین ایران و روم از یک طرف و ستیز این دو قدرت بزرگ با اقوام جنگجوی ساکن قفقاز و آسیای میانه از طرف دیگر باعث بی ثباتی این کشور ومنطقه گشت. تقسیم جمهوری ایتالیا به دو قسمت شرق و غرب نمونه ی بارزی از این رقابتها و ستیزهای درونی بود. رومیها (هم غرب و هم شرق) در تکامل خود برای اداره ی امور نظامی و تکامل تکنیک و استفاده از آن در جنگها و زندگی روزمره از اقوام دیگر بخصوص ژرمنها نیز استفاده کردند.
همانطوریکه می دانیم قسطنطنیه (استانبول فعلی) پایتخت روم شرقی بود و با روم غربی و امپراطور آن که در قرون چهارم به پایگاه مسیحیت تبدیل شد در رقابت و گاهن در جنگ بودند. در قسطنطنیه، کنسانتین حکومت می کرد. که شهر را نیز به اسم خود ملقب کرد و در روم غربی لسپیسپیوس فرانروائی می کرد. در جنگی بین این دو ژنرال و یا امپراطور کنسانتین پیروز می شود و کنستانتین را به پایتختی همه ی امپراطوری بر می گزیند. بعد از کنستانتین فرزندان او به مدتهای گوناگون در منطق تحت نفوذ خود حکومت می کنن. در زمان کنستانتین سوم و یزگرد سوم بین این دو امپراطوری وصلتی انجام شد. یزدگرد که آخرین پادشاه ساسانی بود دختز کنستانتین را به همسری برگزید. یک ازدواج سیاسی! تقریبن در همین زمان بود که اعراب مسلمان شروع به قدرت گرفتن کردند.
از کنستانتین بعنوان پادشاهی بردبار و عاقل یاد می شود که دین مسیح را بعنوان یک دین حکومتی تکامل داد. تا آن زمان مسحیت نقشی در اداره ی حکومت نداشت و مسیحیت قدرت سیاسی و اقتصادی زیادی نیز نمی توانست در جامعه داشته باشد. مذهب رومیها قبل از گرویدن به مسحیت ترکیبی بود از اعتقاد به آئین میترائیسم و نوعی باور به چند خدائی/بی خدائی محلی. با گزیده شدن دین مسیحی بعنوان دین دولتی در روم شرقی نقش اسقفها و کشیشهای مسیحی بر روی قوانین بتدریج افزایش می یابد و بعد از صد سال تبدیل به قدرت بنامنازع می شود. دین و دولت در هم می آمیزد. به بیان بهتر در ستیز بین ساختار امپراطوری نیمه سکولار و مسحیت، مسیحیت حوزه/قدرت سیاسی را شکست می دهد.
۳۱۳ بعد از میلاد کنستانتین و لیسینیوس فرمانی در میلان امضا/صادر کردند که با عنوان تولرانس ادیکت مشهور است. درسال این فرمان اولین فرمان رسمی حکومتی در دوره ی بعد از مسیح در اروپا است که در آن حاکمیت روم؛ بردباری (بیشتر فرهنگی و مذهبی) را بعنوان سیاست عمومی خود اعلام می کند. و بدین ترتیب از اتباع/شهروندان جامعه می خواهد که به باورهای همدیگر با بردباری و شاید با احترام برخورد کنند! البته ما می دانیم که بردبرای در مقابل نظریات مخالف خود، با احترام به نظریات دیگران دو مقوله ی کاملن متفاوت هستند. بدین ترتیب کلیسا و آئین مسیحی که در مقایسه با یهودیت آئین ملایمتری است (در اوایل قدرت خود) مهر خود را به سیاست اروپا می زند. (صفحهی ۱۱۳). عشق به هم نوع و مهر به بندگان خود زیربنای چنین فرمانی بود. کنستنانتین به تبلیغ و ترویج مسحیت می پردازد. ارزیابی من از علت تبلیغ مسحیت و پذیرش آن بعنوان دین رسمی (البته با توجه به معیارهای امروزی از تبلیغ) نو بودن، داشتن محتوا و نیز رفتار عمومی مردم که معمولن دنبال آن چیزی هستند که جدید و متداول هست، می باشد. بدین ترتیب کنستانتین از روانشناسی مردم استفاده می کند و لوگوی حکومت خود را انتخاب می کند.
صد سال بعد یعنی اویل قرن چهارم مسیحیت بعنوان دین رسمی روم باستان تعیین می شود. یکی از مهمترین فرمانهای کنستانتین که جبنه ی حقوقی نیز دارد منع مصلوب کردن افراد است. فرزندان کنستانتین مسیحیان معتقدی بودند ولی اعتقادی به آزادی مذهب که در دوره ی کنسانتین و قدری بعد از آن جاری بود نداشتند. وجود بردباری و آزادی انتخاب مذهب کم و یا بیش وجود داشت ولی بتدریج از بین رفت. بعد از مرگ امپراطور تئودوسیوس و اشغال روم توسط یک گروه از اقوام سوئدی با رهبری پادشاهی بنام تئودوریک از اوستریوتلند در سال ۴۹۳ این بردباری فرهنگی بطور کلی از بین رفت. بدین ترتیب تفتیش عقاید و تعقیب دگراندیشان و سایر گروه های باورمند از همین زمان شروع شده و بعد از تحکیم مسیحیت و ازدواج سیاست با دین با دوره تفتیش عقاید فرا می روید. نتیجه ائی که از این مثال و نمونه های دیگر می توان گرفت این است که پاره ائی از مذاهب و قدرتها در اوایل کار خود مردمدار بوده و ملایم عمل می کنند ولی وقتی بر قدرت مسلط شدند نوع برخورد دگرگون می شود!
تمدن روم
نگاهی به معماری و ابزار باقی مانده از امپراطوری روم و شهر روم و قسطنطنینه نشان های زیادی از استفاده از ابزار و تکنیک بسیار پیچیده دارد. سیستم آبیاری و کانال کشی در زیر زمین و آمفی تئاتر و یا کلوسیوم بزرگ روم که بیش از ۶۰ هزار نفر را در خود جای می داد، استفاده از خاکها و ترکیب چند نوع خاک (پوتزالانا) که به سمنت امروز شبیه است، و معماری بسیار پیشرفته به رومی ها این امکان را داد که بناهائی بسازند که ضرورت استفاده از آرماتور/آهن ساختمانی که در ساختمانهای امروزی استفاده می شود را حل کند. برای مثال بنائی که به اسم پانترون مشهور است و حدودن ۲۷ سال قبل از میلاد ساختن آن شروع شده و هنوز هم سرپا هست بزرگترین بنائی است که از گرانیت و سیمان استفاده شده است. این بنا قبل از میلاد بعنوان معبد، بعد ها کلیسا و محل دفن شاهان روم بود. این بنا که بصورت یک استوانه یا هرم گونه ساخته شده که بتدریج از قطر آن کم می شود تا به سقف برسد. سقف ساختمان به قطر 9 متر باز است و بیش از بیست سه متر ارتفاع و ۴۴ متر قطر داشته و هنوز بعنوان کلیسا فعال است!
همانطوریکه نوشتم در دوران امپراطوری کنستانتین، قسطنطنینه به پایتختی انتخاب می شود و بعد به بزرگترین شهر دنیا تبدیل می شود آنگاه که جاستینیوس (۵۶۵-۵۲۷) حاکم روم شرقی می گردد. در این دوره، روم به یک شکوفائی بی نظیری در اکثر عرصه های اجتماعی؛ اقتصادی، معماری و نظامی دست می یابد که نظیر آن تا آن زمان وجود نداشت. این دوره در کتابهای گوناگون با عنوان ظهور و سقوط امپراطوری روم به تصویر کشیده شده است. اما در همین سالها حادثه فرهنگی بسیار دردآوری اتفاق می فتد که می شود گفت پایان دوره ی تولرانس مذهبی و شروع دوران تفتیش عقاید قرون وسطی بحساب می آید. در سال 529 اکادمی فلسفی افلاطون در آتن که سالها مرکز بحث، تحقیق و مبادله افکار فلسفی، علمی و اجتماعی بود تعطیل می شود. دلیلی که از طرف کلیسا عنوان می شود این است که این محل؛ مرکز الحاد است و برعلیه خدا و دین مسیحیت تبلیغ می کند. با بستن این مرکز عصری از شکوفائی علمی/فلسفی به پایان می رسد و بجای تفکر و دوران تسلط فرهنگ هلنی دوران مسیحیت آغاز می شود. باید یادآوری کنم که فرهنگ اجتماعی و مذهب مردم و دربار روم ترکیبی بود از آئینهای هلنیسم (منشا آن یونان باستان)، میترائیسم (منشا آن ایران باستان)، هدنیسم که به آئین چند خدائی نیز می شود تاویل کرد را تشکیل می داد.
حقوق رومی:
حقوق رومی، مفهوم شناخته شده ائی در بین اکثر حقوقدانان دنیا که آشنائی به حقوق و تکامل حقوق مدنی دارند، هست. این مفهوم حقوقی به معنی قوانین، فرمانها و مکانیسمها/سیستمهای حقوقی گفته می شود که در رم باستان قبل و بعد از میلاد مسیح تکامل پیدا کرد. این قوانین، شامل فرمانها و احکامی است که فرمانروایان روم در مشاوره با حقوقدانان صادر می کردند. تصمیمات همچنین شامل مقررات مجلس سنا و عوام و نیز تاویل و تکمیل احکام حقوقی که توسط دادگاههای ویژه و یا عمومی صادر می شد، بود. احکام در پروسه ی جاری شدن با آداب و رسوم و همچنین شرایط سیاسی زمان تطبیق داده می شد. پاره ائی معتقد هستند که حقوق رومی یکی از دقیق ترین و متکامل ترین منشورهای حقوقی تمدنهای باستان است که تا دوره ی رنسانس بر دادگاهای روم شرقی و غربی و بخشهای جدی از اروپا حکومت می کرد.
اهمیت این قوانین در به روز شدن (تطبیق) آنها با شرایط روز بود. در اجرای قوانین مکانیسمهای فرهنگی و آئینها و آداب و رسوم محلی مورد توجه قرار می گرفت و سپس احکام کیفری با توجه به آنها صادر می شد. بنظر می رسد که وجود چنین سیستم حقوقی/جزائی و راهکارهای اجرائی شدن آن نیاز به تشکیلات بزرگی از حقوقدانان، متخصصان امر و سیاستمدارانی دارد که می بایست در بحثهای ماراتونی؛ موارد حقوق جزائی که کدکسها و دایجستهای گوناگون مدون موجود را با شرایط زمانی و مکانی موضوع دادرسی تطبیق میداد. این چنین پروسه ی حقوقی احتیاج به مجموعه ی بزرگی از افراد متخصص داشت که امکان تصمیم گیری و حتی امکان وجود چنین سیستمی را آماده و میسر می کرد. بدین ترتیب به اینگونه تاویلها از تکامل حقوق رومی در برهه های اجتماعی و سیاسی آن زمان باید با شک و تردید نگاه کرد.
یکی از امپراطوران که در تدوین حقوق رومی نقش مهم داشت جاستینیانوس بود. جاستینانوس در صدد ارتقا روم به یک کشور بزرگ و در عین حال مدنی بود که هدف آن اتحاد فکری و عملی روم بود. آگوستینوس یکی از رهبران بزرگ مسیحی که آثار بسیار مهمی در رابطه با حقوق و فلسفه ی حقوق نوشته در همین دوره زندگی می کرد! به دستور این امپراطور گروهی از حقوقدانان و پژوهشگران به مدیریت فردی بنام تریبیانوس به مدون کردن حقوق افراد و خانواده پرداختند. در منظر نخستین این قوانین قرار بود به نیازهای جمهوری روم پاسخ گوید و از طرف دیگر در صورت پذیرش آنها توسط سایر موسسات سیاسی، بعنوان قوانین عمومی محسوب شوند. همانطوریکه مشهود است بعد ها از این مستندات در موارد گوناگون تکامل حقوق مدنی/جزائی استفاده شده است.
برای مثال در بخشی بنام لس کورنلیاس بود که روی استقلال قضات تاکید می شد. این به معنی این است که قاضی می بایست در قضاوت خود بیطرف باشد و هر شرایطی که این بیطرفی را نقض کند می بایست برطرف شود. اگر قاضی در یک مورد اختلاف و یا موضوع/پرونده ی قضائی با یکی از طرفین دعوا رابطه ی خونی و یا خویشاوندی داشت این قاضی می بایست دواطلبانه و یا طبق دستور با قاضی دیگری که بیطرف باشد جایگزین می شد! این شامل شاهدین نیز می شد. اگر شاهدی در ادای شهادت با قاضی و یا طرفهای گوناگون دادرسی/موضوع رابطه ی خونی، تجاری و یا ...داشت شهادت و یا داوری پیش برده نمی شد.
استثناهائی در قوانین رومی وجود داشت که حاکی از نوعی نسبیت فرهنگی بود. استدلال این گونه بود که هر فردی غیر رومی و حتی رومی که در قسمتهای دوردست امپراطوری زندگی می کرد و آداب و رسومی بغیر از آنچه در مرکز متداول بود، داشت در هنگام ارتکاب به جرمی و در هنگام دادرسی با معیارها و قوانینی که در مرکز کشور جاری بود قضاوت نمی شد/مجازات نمی شد. این البته در صورتی بود که فرد/افراد در هنگام مسافرت به مناطق مونوپول حکومت مرکزی جرمی مرتکب می شدند شرایط زندگی باورداشتها/مذهب فرد ...روی دادگاه و حکم مجزات تاثیر داشت. افراد اگر از جائی به جای دیگر نقل مکان می کردند، این استثنا و ویژگی از بین می رفت. بدین ترتیب می شود گفت که نسبیت فرهنگی در مناطقی و برحه هائی ازحاکمیت امپراطور های رومی جاری می شد! سیسرون یکی از حقودانان و وکلائی بود که روی دادگاههای عادلانه تاکید داشت و در شکل گرفتن حقوق رومی دخالت مستقیم.
تاسیس اولین دانشکده ی حقوق در پاویا
بهر صورت اولین دانشگاه حقوق در پاویا تاسیس شد. بولوگنا مرکز این منطقه است. اولین قانون دوره ی مدرن در همین جا تدوین می شود. خوانندگان محترم متوجه هستند که ما از پریود زمانی صحبت می کنیم که مسحیت تنها دین تکخدائی متداول در اروپا است. یهودیت بعنوان دین جهانی، کمتر در اروپا رایج بوده و یهودی ها تنها بصورت گروه های کوچکی در بخشهائی از اروپا و خاورمیانه پراکنده بودند. اسلام اما، در حدود اواخر قرن هشتم میلادی با اشغال بخشهائی از اسپانیای امروز (اندلوس) شروع به ایفا کردن یک نقش سیاسی و اقتصادی در اروپا کرد.
تاثیرات حقوقی دین مسیح بر سیاست متداول
کنستانتین همانطوریکه در بالا نوشتم فرمان بردباری فرهنگی تلرانس ادیکت را صادر می کند که بعنوان سیاست عمومی در جامعه باید عمل گردد. به صلیب کشیدن مجرمین را ممنوع می کند و احکام/مجازات اعدام بندرت صادر می شود. همانطوریکه می دانیم (توسط فیلمها و مستندسازیها) در روم باستان تا قدری بعد از میلاد مسیح محکومین مجبور می شدند که دست برهنه و یا با سلاحهای ابتدائی به مصاف گلادیاتورها بروند. این چنین مجازاتی در دوره ی حکومت کنستانتین به حداقل رسید و انداختن مجرمین در قفس حیوانات درنده نیز بهمین ترتیب کاهش داشت. در نهایت باید تاکید کرد که به فرمان جاستینیانوس و با همت تریبیونیانوس گروهی از حقوقدانان به تهییه و تدوین قوانینی پرداختند که از آن با عنوان (حقوق رومی) یاد می شود. این حقوق شمامل سه قسمت بود:
۱. کدکس
۲. دیجستا
۳. اینستیتوشیونه
بعدها قسمت چهارمی نیز نوشته شد که به نوولاته مشهور شد.
این قوانین به تنظیم رابطه ی حقوقی مردم، گروه ها و رابطه ی موسسات حکومتی و مردم می پردازد. توضیح روابط تجاری و سیاسی با سایر کشورها – امور بازرگانی – و نیز قضاوت در رابطه با مسایل مدنی و خانوادگی بخشهائی از دیجستا را تشکیل می دهد. همانطوریکه در بالا توضیح دادم ضمانت اجرائی قوانین مرکزی محدود می شود. قانون به افراد حقوق مشخصی قایل می شود و قوانین مرکزی همچنین به بیگانگانی که بعنوان مسافر هستند نیز شامل نمی شود. متاسفانه بعد از مرگ تریبیانوس این قوانین و احکام اهمیت قضائی/سیاسی خود را از دست می دهند ولی بعدها با رنسانی و نوزائی جدید بخشهائی از این حقوق پایه های حقوق مدنی، تجاری و روابط خانودگی اروپار را بنا می نهد. رجوع کنید به حقوق رومی!
در رابطه با قضاوت و شهادت قبلن توضیح دادم که، افرادی که در مورد و یا موضوعی ذینفع بودند نمی توانستند بعنوان شاهد باشند و در عین حال با توجه به بی طرف بودن قضات/قضاوت، قضات نیز می بایست در مسایل اقتصادی و سیاسی ذیتفع نبوده و دخالت نمی کردند و استقلال قضاوت بایست حفظ می شد! استمرار عملکرد و استفاده ازدیجستها بدلیل دقیق و سیستماتیک بودن و حضور فکر آزادیخواه حقوقدانان بزرگ در تدوین آن بیشتر از بقییه قسمتهای حقوقی است. از این حقوقدانان می شود از “اجوس، یولیانوس، پاپینیانوس و اولپیانوس نام برد.
یکی از حوزه های مهم اجتماعی که این حقوقدانان به تدقیق آن همت گذاشتند رابطه ی مسئولیت بین برده ها و صاحبان برده به شخص سوم و یا جامعه بود. از نظر حقوق بشر امروز این حوزه های کاری علاقه ایجاد نمی کند و اهمیت ندارد. در عوض آن حوزه هائی که برای ما اهمیت دارد و باید اینجا روی آن تاکید شود؛ وجود اصول و پرنسیپ دادگاههای بیطرف/قضات بی طرف، سعی در تدقیق حقوق زنان و احترام به حقوق زنان، احترام به حقوق فردی/فردیت و در نهایت تقلیل دادن شکنجه برای گرفتن اعتراف بود.
در دایجستها تناسب جرم و مجازات از مواردی بود که به حقوق وارد شد و این بحثها بعدها تدقیق گشتند. برای مثال در رابطه با برده ها توضیحات خوبی وجود دارد. صاحبان برده ها و یا حکومت نمی تواند برای گرفتن اعتراف از برده از هر وسیله ائی استفاده کند. همانطوریکه می دانیم در آن دوره برای گرفتن اعتراف شکنجه متداول بود بود ولی طبق قوانین مدون در دایجستها شکنجه برای اعتراف گیری می بایست متناسب با نوع و بزرگی و یا کوچکی جرم تنظیم می شد. بر طبق همین قوانین حقوق مردان با زنان فرق زیادی نداشت. زن و مرد به یکسان ارث می بردند. زنان بیوه بعد از مرگ شوهر می توانستند دارائی شوهر را از آن خود کند. و هر وقت که می خواست می توانست به مهریه ی خود دسترسی داشته باشد. بدین ترتیب حقوق زنان هم در قانون و هم در اجتماع تقریبن به اندازه ی مردان بود. توجه داشته باشید که با وجود لژیون های بزگی از مردان که ارتشهای روم را تشکیل می دادند و به زمانهای طولانی در سربازخانه ها بسر می بردند بخش جدی از کارهای خانه و اداری شهرها توسط زنان اداره می شد.
اگر شخصی به لحاظ جنسی به فرد دیگری (فرد آزاد، برده و یا زن) بدون رضایت او نزدیک می شد، این فرد در مقابل عمل خود مسئول بود و در صورت شکایت مجازات می شد. تاکید بود که شرف و افتخار افراد نباید مورد اهانت قرار گیرد. اگر کسی زنی را تعقیب کند، به او دست درازی کرده و یا آزار و اذیت نماید این عمل جرم محسوب شده و می بایست فرد خاطی مجازات شود. همه ی این قوانین حاکی از این این است که هویت انسانی و حقوقی افراد توسط قانون ضمانت یا حفظ می شد. اگرچه سیستمهای قضائی جاستینیانوس را نمی توان یک سیستم قضائی حقوق بشری بحساب آورد ولی زمینه های جدی از حقوق بشر را می شود در آنها یافت.
جمع بست: تقسیم امپراطوری روم و کاهش نفوذ آن
درگیریهای درونی در امپراطوری روم در مقطع ظهور اسلام و اندگی قبل از آن شدت گرفت و در نهایت تقسیم جمهوری روم باستان به دو قسمت قطعی شد. بعد از کنسانتین امپراطورها مسلط دوران اکثرن هم فرزندان کنستانتین که خود نیز ملقب به کنستانتین اول، دوم و الی آخر، بردباری و سیاست کنستانین را نداشتند و فرمان بردباری سیاسی یا از بین رفت و یا به عنوان یک اصل غیر قابل اجرا در آئینهای درباری ماند. قسطنطنیه (استانبول کنونی) به بزرگترین و قدرتمندترین شهر دنیا تبدیل شد و مرکز علوم و فنون در غرب. بعد از مرگ یوستیتیانوس شرایط اقتصادی و اجتماعی روم شرقی (کنستانتیپول) رو به وخامت می گذاشت. پارسها در مرزهای امپراطوری بودن/هستند و قسمتهای جدی از امپراطوری روم به اشغال پارسها در می آید. لاتین که تا آن زمان بعنوان زبان حقوقی استفاده می شد حذف می شود/ازبین می رود. در سالهالی بین ۷۰۰ تا ۹۰۰ میلادی دایجستها بعنوان زمینه ی حقوقی با اسم دیگری که پان دکته نامیده می شود تکمیل و یا تعویض می شود. سایر اقوام اروپائی در این دوره از قبیل فرانکها و یا ژرمن ها زندگی ساده تر و قوانین ابتدائی تری داشتند. خیلی از آنها از قوانین روم اطلاعی نداشتند. در روم قوانین بطور نسبی جاری می شدند . یعنی اینکه قوانین مرکزی همیشه مشمولیت اجرائی نداشتند. باورها و آداب و رسوم سایر اقوام و در صورت مرتکب شدن جرم روی مجازات دخالت داشت.
در اواخر قرن پنجم میلادی و اوایل قرن ششم کلیسا به قدرت جدی تبدیل شده و از اعتبار دایجستها کاسته می شود. قوانین مسحیت بعنوان مرجع مهم در حقوق کیفری تبدیل می شود. می شود گفت که این مطلق گرائی ایدئولوژیک با قدرت گرفتن واتیکان و کلیسا توام بود. دخالت کلیسا و اقتدارگرائی امپراطوران بجائی رسید که آزادیهای ابتدائی مردم صلب شد. این سیاست چنان برا افکار عمومی ایتالیا و اروپا حاکم شد که هرگونه مخالفتی با کلیسا مخالفت با خدا اعلام شد.
در اروپای قرن ششم میلادی دوره ی تفتیش عقاید و یا به قولی قرون وسطا آغاز شده بود. مدرسه ی افلاطون در یونان/آتن با عنوان پخش اطلاعات و یا احادیث محل کفر اطلاق شد و تعطیل. این دوره حدود ۱۰۰۰ سال طول کشید و از تاریکترین دوره های تمدن و سیاست بشریت است که مهر خود را به همه ی دنیا زد. رقابت بین مذاهب تک خدائی با ظهور اسلام به مرحله ی خاصی رسید. اشغال مناطقی مهمی از شبه جزیره ی ایبری (اسپانیا و پرتقال امروز) توسط مسلمانان مراکشی و تونسی و سقوط کنستانتیپول توسط پاشاهای عثمانی به سیطره ی بلامنازع روم خاتمه می دهد. دوران جدیدی آغاز می شود که من در فصل بعدی به مطالعه ی آن خواهم پرداخت!