ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 13.11.2016, 19:09
عاقلان جهان متحد شوید!

طاهره بارئی

از خلال نرده‌های چوبی قهوه‌خانۀ متعلق به کتابفروشی، طبقۀ همکف را نگاه می‌کنم. پشت سرم اوراق روزنامه‌ها، صدا‌ها و نَفَس‌ها گِرد جملاتی چون، اتحاد جاهلان جهان، اتحاد لات‌ها، اتحاد بساز بفروش‌ها، در هم می‌پیچند و بخار چای و قهوه‌ها، چون تارهای زلفی، موج برنداشته زیر شلیک و تهاجم این جملات، از صعود باز می‌مانند.

طبقۀ پائین، بخش فروش لوازم‌التحریر، دسته‌های کارت تبریک را در دست مشتریانی که برای یک روز سرد بارانی خود را بخوبی پوشانده‌اند می‌بینم، که به طرف صندوقدار دراز می‌شوند. کارتهای بانکی بیرون می‌آیند، اعداد و چشم الکتریکی کار خودشان را می‌کنند و باز دسته‌های دیگر کارت تبریک و تقویم سال نو. زندگی ادامه دارد، زندگیِ جشن‌ها و بهم تبریک گفتن‌ها، آرزوی شادی برای هم کردن‌ها. چند کلاه قرمز منگوله‌دار لابلای روبان‌ها و ستاره‌های طلائی و تقویم‌ها، چشمم را می‌گیرند.

روز بعد از اعلام انتخاب دونالد ترامپ به ریاست جمهوری ست و این کلاه‌ها به نظر نه چون کلاه بابا نوئل خردمند همه چیز دان و همه‌جاشناس، بلکه چون کلاه جادوگران ناچیزی به نظر می‌رسند که دست گذاشته زیر چانه منتظر بررسی عکس‌العمل مردم نشسته‌اند. حیف که به جای آواز‌های کریسمس، ترجیع بند «باید دید، باید دید» ست که در فضا پخش می‌شود.

در افسانه‌های کودکان جادوگری هست که بعد از توفیق در فرو کردن یک سوزن و چکیدن یک قطره خون، اهالی شهر را یک به یک، تا نفر آخر به خواب می‌برد و سنگ می‌کند. به مردم جهان نیز، چیزی تزریق شده، از جنس ترس و هول، از جنس نگرانی برای آینده. کرخت شدن زانو‌ها، لنگ انداختن و تسلیم شدن، واماندن از عمل و منتظر شدن برای «باید دید او چه خواهد کرد» همچون عواقب هر ترس بزرگ دارد خودش را نشان می‌دهد.

صدای فرود آمدن وزن چندین کتاب روی میز بغلی مرا از جا می‌پراند. زنی که رو به مصاحبِ آن‌سوی میز خم شده، می‌گوید: پس بالاخره از صندوق بیرون آمد؟
مرد پاهای درازش را که زیر میز کوچک گیر کرده، به زحمت آزاد کرده و آنها را در فاصله بین میز‌ها رها می‌کند. جواب می‌دهد، جای خوشبختی ست که اهرم‌های کنترل در قوانینشان پیش بینی شده. هر کاری نمی‌تواند بکند.

زن با لبخندی که به ریشخند شبیه‌تر است پالتویش را کنار می‌زند تا بنشیند. دست می‌گذارد روی کتاب روئی از ستون کتابهائی که برای خواندن یا خرید انتخاب کرده و انگار بخواهد به آن کتاب سوگند بخورد حرفهائی می‌گوید که نمی‌شنوم. حالت پیشگویان را به‌خودش گرفته و نگاهش، هر وقت می‌چرخد تا اطراف را بنگرد، از حس و نور خالی ست اما از دریغ و افسوس، سرشار. پروسه سنگ‌شدن و به‌خواب رفتن، از همین حالا در او آغاز شده.

به‌بهانه مرتب کردن شال و کلاهی که از پشت صندلی آویزان کرده‌ام بر می‌خیزم و تیتر کتابی را که زن همسایه‌ام گوئی چند دقیقه پیش همراه باقی کتابها از درون خودش خالی کرد و خالی ماند، نظری می‌افکنم The making of Donald Trump، «چگونگی ساخته‌شدن دونالد ترامپ».

روی صفحه کامپیوترم با موتور جستجوی گوگل به کاوش می‌پردازم.

در نقدی بر این کتاب، از پیروزی ترامپ با عبارت «به قدرت رسیدن مغول»(The mogul’s rise to power) یاد شده است. چه انتخاب عجیبی. هر چند نگارش این واژه به معنای افرادی که در جهان نمایش شهرتی بهم زده‌اند با املاء مغول به معنای قومی که خرابی‌ها و ویرانی‌های شگرف به بار آوردند متفاوت است اما گزینش آن در متن اجتماعیِ فعلی خالی از نکته نیست. گوئی یک اکیپ بزرگ کار تمام وقت کرده‌اند تا از ترامپ یک چهره ترسناک بسازند.

بخش‌هائی از کتاب را که عنوان «پرفروش‌ترین» از سوی نیویورک تایمز را یدک می‌کشد، می‌توان روی اینترنت خواند. نویسنده می‌گوید سی سال ترامپ را دنبال می‌کرده. می‌شود پرسید چرا؟ مطابق با چه امید یا حدس یا آزمایشی نسبت به آینده‌اش؟

امروزه و در واقع از سالها پیش، ریاست جمهوری انتخاب نمی‌شود بلکه به عنوان یک فراورده به فروش می‌رود. مردم رای نمی‌دهند، کاندیدائی را خریداری می‌کنند. و این کاندیدا با یک اکیپ بازاریابی عظیم، بسته‌بندی و شعار‌هائی بخود می‌گیرد، که خریدار جذب کند.

لابد همه شما متوجه شده‌اید که ما در مورد کالا‌های خوراکی یا بهداشتی و غیره مرتب با جعبه‌هائی روبرو می‌شویم با بزرگی و قد و اندازه گول‌زَنَک. جعبه طوری طراحی شده که وعده مقدار زیادی از کالای موردنظر را داده ولی در عمل حتی کمتر از سابق در آن از جنس مورد نظر می‌یابید. چشم‌گیر بودن و آفریدن طمع، هدف بوده و نه ارائه جنس بیشتر در برابر پول کمتر، آنچنان که شما پنداشته‌اید. از تفاوت نوشته‌های روی بسته‌بندی یا تبلیغات رسانه‌ای در مورد آنها با واقعیتی که خود تجربه می‌کنید می‌گذرم، چون فکر نمی‌کنم کسی باشد که حداقل یکبار ازین بابت جا نخورده باشد.

در مورد کالا‌هائی چون ریاست جمهوری نیز قاعده کم و بیش همانست با نتایج عظیم‌تر. فرضا ترامپی انتخاب می‌شود با یال و کوپال شیر در تصاویر، با عکس‌هائی از او که غرش و توفندگی شیر را به نمایش می‌گذارند. همان شیر که باید سلطان جنگل باشد، که البته می‌دانید شیر نان ظاهر ترساننده‌اش را می‌خورد و گرنه حیوان تنبلی ست. سیمائی که از ترامپ برای ترساندن و عقب‌نشینی صاحبان منافع و گوشتِ بدرد بخور، ترسیم می‌شود، چقدر با واقعیت مطابق است؟

نباید از یاد برد که او یک مرد هفتاد ساله است با تمام مشکلات جسمی مردان همسن و سال خودش. گیرم سیستم هورمونی بسیار فعالی داشته باشد، گیرم زلفش، طبیعی یا مصنوعی مثل یال شیر شانه‌شده برق انداخته باشندش، گیرم سینما و نمایش را خوب بشناسد، و سخنوری و تکلم را دوست داشته در آن ماهر باشد، او نمی‌تواند شیر غرانی باشد که با صدای پایش جهانی پا به فرار بگذارند و دار و ندارشان را سر راه از ترس رها کنند. کما اینکه حتی اگر به اطلاعات ویکی‌پدیا در موردش اکتفا کنید، خواهید دید در جنگ ویتنام به خاطر مشکلاتی در استخوان کف پایش شرکت نکرده است. اتفاقا فکر می‌کنم از علاقه‌اش به تکلم و محاوره می‌توان استفاده کرده و او را به گفتگو در زمینه‌های مختلف فراخواند.

بردارید خودتان در مورد کمپین بازاریابی برای ریاست جمهوری که به حرفه‌ای بیش از پیش پررونق هم تبدیل خواهد شد، تحقیق کوچکی بکنید.(Marketing presidential election campaign) اگر فراموش نکرده باشید، بعد از اولین انتخاب اوباما هم چنان هیاهو و هیجانی در سطح جهان راه افتاده بود که از آن به «نشئگی اوباما زدگی» یاد می‌شد.(Obama euphoria)؛ جریانی غیر قابل فهم برای خیلی‌ها از جمله دوست کانادائی من ساکن نزدیکی‌های قطب که در نامه‌ای می‌گفت هیجان مردم اطرافش را برای انتخاب اوباما درک نمی‌کند. چیزی غیر عادی در آن ست و می‌پرسید آیا من می‌فهمم چرا؟

نقش رسانه‌ها و بازاریاب‌ها کمپین ریاست جمهوری در تحلیل‌های روی سایت‌ها، به‌خصوص سایت‌های ایرانی غایب است. آنها بیشتر روی علتِ رای دادن مردم به ترامپ و شیفتگی‌شان نسبت به این فراورده صحبت می‌کنند. مگر میزان هیجان‌ها و رنگ و لعاب‌هائی را که سیستم بازاریابی برای خرید یک ماست میوه‌ای صنعتی برپا می‌کنند تجربه نکرده‌اید؟ پس ببیند بازاریابی و تبلیغات برای کالای ریاست جمهوری چقدر باید گسترده و پیچیده و با استفاده از ابزار‌های گوناگون و نه فقط رسانه‌های جمعی عمل کند!

البته که بخش ایدئولوژی فردی و محتوای بسته تبلیغ شده مهم است. همانطور که خیلی‌ها از جمله فرانس اولیویه ژیلبر در «Le Point» دهم نوامبر می‌گوید، ترامپ یک انقلابی ست. به معنای واقعی کلمه از نوع سلطه‌طلب. به نقل از «David Cay Johnston» نویسنده کتاب چگونگی به قدرت رسیدن ترامپ، می‌خوانیم او فرمان انجیل را دایر بر بخشش و برگرداندن گونه‌ای پیش سیلی ظالم در پی گونۀ دیگر، نمی‌تواند هضم کند و از آن ناخرسند است. به نظر او ظالم را باید داغون کرد. باید انتقام گرفت.

اما برای من در جهت درک ایدئولوژِی او آن سخنی مهم است که گفته تاب دیدن سوء استفاده‌ای را که از آمریکا می‌شود ندارد.

مارکس آمد و هرم تفکر هگل را وارونه کرد، گفتیم نابغه است و افکارش را بلعیدیم. حالا یکی آمده، مفهوم امپریالیسم و ظلم آمریکا به خلق‌های جهان را وارونه می‌کند، می‌گوید آمریکاست که مظلوم قرار گرفته و از او سوء استفاده شده. باز هم نبوغ می‌نامیدش یا شعبده‌بازی؟

هر چه که بنامیدش، قبل از آنکه زهر تزریق اثر کند باید به تصحیح توهّمات و جمع‌آوری هرم‌های واژگون شده تفکرات و فلسفه‌ها پرداخت. به‌جای مسابقه رقابت در زمینۀ سودآورِ مظلومیت، به منافع جمعی بشری پرداخت.

سخن کوتاه، پیشنهاد می‌کنم اثر تزریق ترس از طریق تکان‌خوردن یک تصویر غُرش‌گر بر پرده‌ی بالای سرمان را فعلاً با بیاد آوردن تصویری دیگر، آن هم آراسته به زلفی مشابه خنثی کنیم:

تن تن، قهرمان کتاب‌های مصور با زلف زرد شانه‌شده رو به پیشانی و تاب برداشته در انتها. تن تن بر خلاف قهرمان جنگل انسانی، موجود مهربانی ست که با سگش میلو، کمک به انسانها و بیرون آوردن آنها از مشکلات را سرلوحۀ زندگیش قرار می‌دهد.

نمی‌دانم شخص ترامپ و نه کمپین و حامیان او را آیا می‌توان با گفت‌وگو‌های بسیار ناچار به تن تن شدن کرد، یا نه. او متولد خرداد ماه است و سمبل ماه تولدش، دوقلو، Gemini است. به‌معنای داشتن دو شخصیت که متولد این ماه می‌تواند با انعطاف از یکی به دیگری حرکت کند. اما سوال اساسی این خواهد بود، که گفت‌وگو چگونه، از چه موضع با کدام قدرت.

با دهان باز منتظر ظهور و تشکیل احزاب بزرگ و متحد و فراگیر برای رویاروئی با شیر روی پرده ماند؟ احزاب و دستجاتی که به‌خاطر داشتن شائبۀ جستجوی قدرت خیلی زود رقیب و دشمن حکومتها محسوب شده، مورد کنترل و ممانعت‌ها قرار گرفته و بیشتر وقتشان را باید صرف دفاع از موجودیت خودشان بکنند؟

چرا به روش‌های راه ِدست‌تر، با قابلیت جمع و جور کردن در فرصت‌های کوتاه، روی نیاورد؟ روش‌هائی خالی از جستجوی قدرت و در نتیجه مقاوم‌تر در فضا‌های سیاسی.

از تجربه‌های موفق یاد بگیریم. یکی از بهترین تجربه‌ها، تجربه انجمن‌های حمایت از بیماران است. آنها می‌توانند قدرت پزشکان را کنترل کرده از این صنف حساب و کتاب بطلبند. با جمع‌آوری اطلاعات از همه سو از جمله بخش فارماکو ویژیلانس، در مورد مضرات جانبی دارو‌ها کسب خبر کرده، در مورد عدم استفاده از آنها به شرکت‌های تولیدکننده فشار بیاورند. به مریض‌ها بهترین اطلاعات را به منظور گزینش مؤثرترین راه حل‌ها ارائه دهند. به کاشفان فرمول‌های تازه‌ی دارو که با اقبال شرکت‌های بزرگ برای ساخت دارویشان روبرو نشده‌اند، کمک برسانند. و موارد بسیار دیگر. برای نمونه می‌توانید روی اینترنت به سایت یکی از معتبرترین آنها patients like me مراجعه کنید.

چنین سیستم‌های کنترل مدنی روی کسانی که اتوریته و قدرت بزرگی روی زندگی مردم دارند می‌تواند به موارد دیگر هم اشاعه یابد.

برای هر زمینه، و در حمایت از حقوق هر صنف و هر مصرف کننده کالای مادی، فرهنگی، شهروندی، می‌توان گروه‌هائی کوچک در سطح جهانی ایجاد کرد. فقط چند اراده معطوف به سعادت بشر و معطوف به جلوگیری از تسلط قانون جنگل، برای ایجاد یک کانون کفایت می‌کند. کمی دانش در زمینه کامپیوتر و ایجاد وبلاگ و صفحه فیس بوک و غیره، حضور یک وکیل علاقمند چند ساعت در هفته، برای برخورداری از یک پوشش حقوقی، و گروه ساخته شده است. این واحد‌های کوچک ولی روشن، کره زمین را چنان از عقل و عشق ستاره باران می‌کنند، که بادِ زیر شیران پرده ناچار خواهند بود از پُف کردن، باز ایستند.

«نیک ابوت» روزنامه‌نگار انگلیسی در وبلاگ خود می‌نویسد نبودِ دانش سیاسی نزد ترامپ باعث خواهد شد آنانی که تصمیم می‌گیرند به او چه چیز را بگویند و چه چیز را نه، او را چون عروسک خیمه شب‌بازی به کار گرفته و اداره کنندگان واقعی آمریکا باشند.

به‌جای تکرار ترجیع بند «باید دید، باید دید» نیک‌اندیشان جهان متحد شوید.


پانوشت:
patients like me association
https://www.patientslikeme.com/
The Making of Donald Trump
David Cay Johnston

وبلاگ نیک ابوت
http://www.lbc.co.uk/radio/presenters/nick-abbot/blog/biff-goes-to-washington/