تضاد دین با لیبرالیسم، با نگاهِ هدفمند به آن، تضاد هراسناکی است. با نگاهی هدفمند و پدیدارشناسانه و دورنگر به موضوع، حمایت از پدیدهای بهنام الهیات رهاییبخش هم قابل تامل است. چرا که الهیات رهاییبخش هم به هرحال دین را سیاسی میکند. تقدم عدالت بر آزادی که وجه اشتراک ایدئولوژیهای گوناگون - از سنتی تا جدید، الهی و غیر الهی – است، نگران کننده است. نگرانی از متد برخوردی که در حد خود مانع روند بورژوایی شدن جامعه میشود و زمینه را برای گرایشهای رادیکال مهیا میکند. علامت این حرکتِ مآلا واپسگرا، لیبرالیسم ستیزی است. و این بویژه در جوامعی که مذهب سیاسی در آنها زمینهی اجتماعی دارند قابل تاملتراست.
باید تقدم تجربه بر تئوری پذیرفته شود. تحول لیبرالی، یعنی بورژواییشدن جامعه، تنها راهحل موفقِ جدایی دین از قدرت سیاسی است. حمله به لیبرالیسم در جوامعی که در راه تحول اجتماعیِ بنیانی هستند، بازگوگر گرایش به تقدم بخشیدن تئوری بر تجربه است که از نظر متدولوژیک از زمان مونتنی مورد شک و تردید قرار گرفته است. با حمله به لیبرالیسم در چنین جوامعی، در واقع به تئوری، موقعیتی پیشینی و اَپریوری داده میشود و این بخودیخود نمود عملکرد فرهنگ مذهبی است.
هرگز نباید از نظر دور داشت که دین لیبرالی، شاخص پیشرفت اجتماعی است. گرایشهای سکولار و حتا آتئیستی نباید در حمایت صمیمانه از چنین روندی دچار تردید بشوند. انتقاد به حرکت اصلاحطلبی دینی نیز باید وجه اثباتی هم داشته باشد. عیب پایهای حرکت یاد شده این است که از تکامل جامعهی سرمایهداری، که بنیان پلورالیسم اجتماعی و سیاسی است، به روشنی دفاع نمیکند و تکلیف خود را همچنان با توهم تحقق عدالت اسلامی روشن نمیکند.
رفورمر واقعی دینی کسی است که در دین در چارچوب اهداف و چشمانداز انقلاب بورژوازی تغییر بوجود بیاورد. وگرنه کمی نرمتر بودن یا تا حدی طرفدار حفظ ظواهر بودن در چارچوب نیاز لیبرالیستی جامعه ملی نمیگنجد. هدف یک دین لیبرال به طور روشن این است که از جایگزینی یک جامعه ملی، که دین در آن دگرباره به اعتبار اجتماعی خود در گذشته دست مییابد، به جای جامعهای دینی طرفداری کند.
نتیجه گیری: باید به گونهای مستدل روشن باشد چرا نیروهای سکولار به حرکت اصلاحطلبی از نظر چشمانداز با تردید و بدبینی نگاه میکنند و چگونه این بدبینی پایه مادیاش را در نیاز و عطش جامعهی ایران به تحول لیبرال دارد، و نه در رسانتیمان روشنفکرانه، بدون خواست روشن از یک نیروی اجتماعی، انتقادها یکسویه و بیاثر میشوند چون پایه مادی نخواهند داشت.
با این ترتیب حتا میزان قاطعیت مبارزه با استبداد حاکم از نظر متدولوژیک فرع بر روشنشدن چشمانداز تحول لیبرال و ملی است. چرا که با روشن شدن چشمانداز تحول اجتماعی در ایران، قاطعیت در مبارزه با حاکمیت، تحصیل حاصل خواهد بود.
با این تحلیل پیدایی گرایشهای سوسیالیستی در اعتقادهای دینی، در جامعهِ در حال تحول، نباید سبب مسرت وخوشحالی باشد چرا که در جوامعی از این دست و با زمینه و سابقهی توهماتی که در باره عدالت اسلامی وجود دارد، گرایشهای سوسیالیستی در اعتقاد دینی معمولا با گرایش ایدئولوژیک و نظر منفی نسبت به لیبرالیسم در ایران و جهان آمیخته میشود. اینجا البته نئولیبرالیسم را مستثنا میکنم.
با چنین آمیزشی تکوین جامعه لیبرال و پلورالیسم فرهنگی و سیاسیِ وابسته به آن، به تاخیر میافتد. و این، به پروسهی ضروری تقدم عملیِ آزادی بر عدالت در این برش انتقال یا گذار به جامعهی مدرن در ایران بهرغم استعدادهای قابلتاکیدش آسیب میزند.
بدینسان یکی از اصول روشنگری سیاسی در این مقطع، توضیح زیانهای لیبرالیسمستیزی و هدایت کردن گرایشات گوناگون به درک نیاز جامعه به تحول لیبرالی و خواست نسل جوان و مستقل از هواهای انتزاعی و ایدئولوژیک است.
لیبرالیسم ستیزی در ایران کنونی مشخصا در مسیر تمایلات اسلام مکتبی قرار میگیرد و همزمان، اپوزیسیون نیم بند مذهبی را از ترسیم روشن چشم انداز ملی و جهانی برای کشور ما باز می دارد.
۲۸ آگوست ۲۰۱۶