آنچه پیشتر آمد، بررسی فشرده تاریخ پیدایش اسلام و چالشهای آن از زبان سیره ابناسحاق بود. اکنون جای آن دارد که بازتاب رخدادهای آمده در سیره و همچنین درگیریهای محمد را در قرآن بجوییم.
پژوهندگان مسلمان قرآن (برای نمونه شیخ طبرسی، سده ششم هجری)، با بهرهگیری از گفتههای ابنعباس (۱) سورههای آن را به دو بخش «مکی» و «مدنی» بخش کردهاند. همچنین گفته میشود علی در قرآنی که بنام خود او بوده است (مصحف امیر مؤمنان) زمان فروآمدن سورهها را پایه چیدمان خود گرفته است.در خود قرآن هیچ نشانهای از این نیست که کدام سوره در مکه و کدام در مدینه فروفرستاده شده است و باید پذیرفت که روش بخش کردن سورهها، سدهها پس از زمانی که گفته میشود در آن قرآن بر محمد فروفرستاده شده، به دلخواه تفسیرگَران برساخته شده است. ولی از آنجا که آماج این نوشته بررسی سیره و قرآن از نگرگاه دروندینی است، بنا را بر این میگذارم که سورههای «مکی» براستی در مکه بر محمد خوانده شدهاند. در بخش پیش رو نخست به نمونههایی چند از ناهمخوانی قرآن و سیره پیامبر خواهم پرداخت، تا دانسته آید قرآن در سورههای مکی خود به چه چیز «نَپرداخته» است و آنگاه در بخشهای آینده با بررسی میدانی سورهها و آیههای قرآن نشان خواهم داد که گفتمان قرآن، نیوشندگانش و درگیریهای باورمندانش چه و با که بوده است.
۱. قریش: تا سخن را با نمونهای آشکار و گویا آغاز کرده باشم، واژه قریش بیش از ۲۴۰ بار در این بخش از سیره ابناسحاق (از بعثت تا هجرت) آمده است. این واژه در قرآن ولی تنها در یک سوره یافت میشود، که آنهم هیچ نشانی از دشمنی قریش با محمد ندارد و آهنگش نشانگر مهرورزی الله به قریشیان است:
از آنجا که این سوره بسیار گُنگ و بیسروتَه است، بخش بسیار بزرگی از تفسیرگران مسلمان سوره الفیل و این سوره را یک سوره میدانند. برای نمونه علامه طباطبائی در تفسیر المیزان به دلخواه خود و با افزودن سخنی چند، سوره قریش را اینچنین به پارسی برمیگرداند:
همانگونه که میبینیم، در تنها سورهای که نام قریش در آن است، هیچ نشانی از آن آزارها و شکنجهها که در سیره ابناسحاق آمده، نمییابیم. قریش قرآن، مردمانی هستند که خداوند دوستشان دارد و نگاهبان کوچهایشان است و آنانرا به هنگام گرسنگی خوراک میبخشد. کسی نمیداند قریش قرآن به کدام دیناند و اگر براستی بُتپرست بودهاند، چرا الله برای نگاهبانی از جان آنان فیلسواران ابرهه را با پرندگان بمبافکن (ابابیل) کشتار میکند. کوتاه سخن اینکه قریش قرآنی برگزیده الله و زیر چتر نگاهبانی و پشتیبانی او، و قریش تاریخی (ابناسحاق) دشمن الله و آزاردهنده محمد است.
۲. مکه: همچنین است نام مکه، شهری که زادگاه محمد و جایگاه ۱۳ سال نخست فراخوان او به نیایش الله است، که در قرآن یک بار به گونه «مکه» (الفتح، ۲۴) و دیگر بار به گونه «بکه» آمده است، اگرچه قرآنپژوهان در برگردان این آیه به پارسی «بکه» را – باز هم به دلخواه خود - «مکه» نوشتهاند:
سخن دیگری که میتوان آنرا با چونوچرای بسیار به روزگار پیامبری محمد در مکه بازگرداند، نام دو مسجد «الحرام» و «الاقصی» است:
نام مسجدالحرام ۱۵بار در قرآن آمده است. ولی از هیچکدام از این آیهها نمیتوان دریافت این مسجد در کجا بوده است و بویژه پیوند آن با شهر مکه چیست. همچنین قرآن به «کعبه» تنها در سوره المائده (آیههای ۹۵ و ۹۷) پرداخته است، ولی اگر فهرست گاهشمارانه فروآمدن سورهها را آنگونه که ابنعباس گفته است راست بپنداریم، سوره المائده در مدینه آمده است و پیوندی با رخدادهای مکه ندارد.
۳. دشمنان محمد: در سیره و روایت و حدیث با انبوهی از نامهای کَسان روبروئیم، که محمد و پیروانش را آزردهاند. یکی از اینان ابوجهل است، که محمد را چندان آزار میدهد که حمزه بنعبدالمطلب با کمان بر سر او میکوبد (۶). ابوجهل چندین بار در پی کشتن محمد برمیآید که واپسین بار آن پیش از گریز او به یثرب است. ابناسحاق درباره آزارهای ابوجهل مینویسد:
از آن گذشته و همانگونه که پیشتر رفت، پنج تن از مردان قریش (أسود بنالمطّلب، أسود بنعبدیغوث، ولید بنالمغیره، عاص بنوائل و حارث بنالطّلاطله) کار آزار محمد را بجایی میرسانند، که الله بناچار جبرئیل را فرومیفرستد، تا آنان را بکشد. با این همه تنها نامی که در قرآن آمده و در سیره نیز یافت میشود، «ابولهب» است، از ابوجهلی که بگفته ابناسحاق «از همه قریش بتَر بود» و از آن دیگرانی که به فرمان الله و بدست جبرئیل کشته میشوند، هیچ نام و نشانی در قرآن نیست. ولی در باره همین ابولهب هم یک بررسی گاهشمارانه (۸) سورههای قرآن بر پایه همان فهرستی که از ابنعباس بر جای مانده است، نشان میدهد که یا ابنعباس فهرستاش را به دلخواه خود نوشته و یا ابناسحاق از این فهرست آگاهی نداشته و مرغ پندارش را در آسمان افسانهسرائی به پرواز درآورده است. او در برگ ۲۳۲ از سیره خود مینویسد محمد تازه در سال سوم بعثت و پس از فروآمدن آیههای زیر سخن آشکار کرد و خویشانش را به ستایش الله فراخواند:
ابناسحاق در برگ ۲۳۳ میآورد ابولهب که یکی از این خویشان بود، پس از این فراخوان آشکار «از میان همه برخاست و سفاهت نمود و سخنها گفت سخت، و از آن سبب سورت تَبَّتْ يَدا أَبِیلَهَبٍ فرود آمد» اکنون باید دید این سورهها در کجای فهرست ابنعباس جای دارند. قرآنشناسی سنتّی بر پایه آنچه که ابنعباس آورده است، الشعراء را سوره ۴۷ و الحجر را سوره ۵۴ میداند. سوره المسد (تبّت) ولی بر پایه همین فهرست سوره ششم است و در سال نخست بعثت بر محمد فروفرستاده شدهاست. گفتنی است که همه سیرهها در اینباره که ابولهب و همسرش تازه پس از آشکار شدن فراخوان محمد در سال سوم بعثت بود که به آزار او پرداختند، همسخناند و تفسیرگرانی چون علامه طباطبائی نیز در تفسیر المیزان بر درستی این گزارش انگشت مینهند. با اینهمه الله دستکم دو سال، و ۴۱ سوره پیشتر از آغاز این آزارها و در سال یکُم بعثت، سوره مسد را بر محمد فرومیفرستد و ابولهب و همسرش را نوید آزاری سخت در دوزخ میدهد. بدینگونه یا هر آنچه که یعقوبی و دیگران از ابنعباس درباره زمان فروآمدن سورههای قرآن آوردهاند ساختگی است و سوره المسد (تبّت) در سال نخست بعثت فرونیامده است و یا گزارش ابناسحاق درباره آشکار کردن پیام اسلام از سوی محمد و بدستور الله افسانهای بیش نیست. این نمونه یکی از سادهترین و پیش پا افتادهترین ناهمخوانیهای اسلام قرآنی و اسلام تاریخی است.
۴. بُتهای عرب: همچنین است نام بتهای قریش لات و منات و عزّی، که محمد در سیره ابناسحاق (و سیرههای دیگر) مردم مکه را فرامیخواند تا دست از پرستش آنان بردارند و الله یگانه را بپرستند. قرآن درباره این سه بُت چنین گفته است:
از این پنج آیه نمیتوان دریافت لات و منات و عزّی چه یا که بودهاند و «بُت» بودن آنان تنها از پندار سیرهنگاران و تفسیرگران بیرون تراویده و قرآن سخنی در این باره نیاورده است. بویژه که الله در دنباله همین سوره سخن از «فرشتگان» میراند و واژهای در «بُت» بودن آنها بر زبان نمیآورد:
همچنین دانسته نیست که چرا الله از پسر یا دختر بودن آنان میپرسد و چرا آن را «تقسیم نادرست» میداند. از آن گذشته هنگامی که قریشیان مکه به یک پیروزی بیمانند در جنگ اُحُد دست مییابند، فریاد «اَعلُ هُبَل» سر میدهند زیرا که به گفته ابناسحاق:
و اگر بپذییم که الله در آیه بالا براستی نام بتهای آمده در سیره را آورده است، دانسته نیست که چرا نام برترین بُت قریش را فراموش کرده و تنها به آن سه بت دیگر (عزّی بُتِ بنیکنانه، لات بُتِ ثقیف، منات بُتِ اوس و خزرج) (۱۳) پرداخته است. به گمان میرسد پیوند این نامها با بُتهای عرب همانگونه که رفت، از افسانهپردازیهای سیرهنگاران باشد.
بدینگونه دیده میشود که سوره قریش، سوره المسد و این چند آیه تنها بخشهایی از قرآن هستند که میتوان در آنها جای پایی از سیره و روایت (بخش مکه) یافت. به دیگر سخن اگر بسیار گشادهدست و چشمپوش باشیم و نخواهیم متّه بر خشخاش نهیم، بازتاب ۱۳ سال آزار و سرکوب و شکنجه مسلمانان در مکه و نبرد محمد و پیروانش با بُتپرستی و کُفر در قرآن به پنجاه آیه هم نمیرسد (شمار سورههای مکی دستکم ۸۲ و شمار آیهها بیش از ۴۵۰۰ است) و شگفتتر از آن داستان هجرت است که از آن در جایگاه برترین رخداد تاریخ اسلام یاد میشود، ولی هیچ جایپایی از خود در قرآن برجای نگذاشته است.
پاسخ به چرائی این ناهمخوانی میتواند این باشد که قرآن برای آوردن یک جهانبینی نوین و دین تازه فروفرستاده شده بود و نیازی نمیبود به چنین ریزهکاریهای گذرا و کَماَرجی بپردازد. اگر این سخن را بپذیریم، آنگاه باید به پرسش بزرگتری پاسخ دهیم و آنهم اینکه چرا خبرچینی و بدگوئی زنان محمد در نگاه الله از چنان ارج و ارزشی برخوردار است که برای آن سوره زیر را فرومیفرستد:
آیا سرنوشت قریش نمیتوانست به یکی از همان داستانهایی فراروید که الله در پایانشان پیروزمندانه میگوید «أَفَلَا تَذَکَّرُونَ / آیا پَند نمیگیرید؟» از این گذشته قرآن به رخدادهای همزمانی چون جنگ رومیان با دشمنانشان پرداخته که نه در جغرافیای اسلام بودهاند و نه پیوندی با مسلمانان خداپرست و قریشیان بُتپرست داشتهاند. اگرچه آیههایی چند در قرآن را میتوان با پندار و گمان به گزارشهای آمده در سیرهها پیوست، ولی کلاف درونمایه قرآن سردرگُمتَر از آن است که بتوان آن را به این آسانی واگشود. برای نمونه آیه زیر میتواند گواهی هرچند سَست بر روزگار «جاهلیت» باشد:
ولی باز هم دانسته نیست این مردمانی که «پدرانشان بیم داده نشدند»، چه کسانی هستند، در کجا میزینَند و دین و آئینشان چیست.
***
کوتاهسخن اینکه گزارشهای سیرهنگاران در باره سیزده (یا دَه) سال پیامبری محمد، سالیانی که سرشار از رخدادهای پُرارج تاریخی بودند و (اگر آنها را راست بپنداریم) سرنوشت جهان را دگرگون کردند، هیچ بازتابی در قرآن و بویژه سورههای مکی آن نیافتهاند. قریش قرآن را نمیتوان به قریش سیره همانند کرد. لات و منات و عزّی که در سیره بُتهای عرب نامیده شدهاند، در قرآن فرشتگاناند، که مشرکان آنان را به دروغ دختران خدا خواندهاند. اگرچه سروکار محمد در سیره یکسر با بُتپرستان است، ولی نام بزرگترین بُت عرب که هُبَل باشد، در قرآن نیامده است. بجز ابولهب که دو سال پیش از آغاز آزارهایش از سوی الله نفرین شده است، نام دیگر سران قریش در قرآن نیست. جای رخدادهای شعب ابیطالب و درگذشت پشتیبانان محمد – ابوطالب و خدیجه – در سورههای مکی تُهی است. و شگفتتر از همه اینکه بزرگترین و پُرارجترین رخداد تاریخ اسلام، یعنی هجرت مسلمانان از مکه به مدینه که آغاز سالشُماری اسلامی است، هیچ نشانی از خود در قرآن برجای نگذاشته است و اگر سیره ابناسحاق نمیبود و ما تنها قرآن را میشناختیم، تا به امروز نیز نمیدانستیم که مسلمانان نخست در مکه بودهاند و سپس در زیر فشار روزافزون بُتپرستان به همراه پیامبرشان به یثرب (مدینهالنبی) گریختهاند.
سیرهها و روایتها و تاریخها به ما میگویند محمد از میان بُتپرستانی برخاست، که از سخن الله آگاهی نداشتند و بجای ستایش او بُتان بیجان را میپرستیدند. اینان در روزگار «جاهلیت» میزیستند و آئین ابراهیم را بدست فراموشی سپرده بودند. از این همه در سورههای مکی هیچ نشانی پدیدار نیست. پس در دنباله این جستار بدین پرسش خواهم پرداخت که قرآن اگر با گزارشهای آمده در سیره سرسوزنی همخوانی و همپوشانی ندارد، پس به چه پرداخته است و اگر بخواهیم آنرا تنها و تنها با رویکرد بافتارکاوانه و بدون پیوند با سیره بازبخوانیم، کدام چشمانداز دینی، تاریخی و فرهنگی را در برابر دیدگان خود خواهیم یافت؟ بدیگر سخن، قرآن اگر برای بُتپرستان فرونیامده است، برای چه کسانی و با کدام پیشینه دینی فرستاده شده است؟
دنباله دارد...
بخشهای پیشین:
بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی – یک
بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی – دو
بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی – سه
بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی – چهار
بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی – پنج
بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی – شش
بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی – هفت
بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی – هشت
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایرانزمین بدور دارد
مزدک بامدادان
mbamdadan.blogspot.com
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
————————————
۱. در اینباره بنگرید به برگردان پارسی تاریخ یعقوبی، پوشینه یکم، بخش دوم در تاریخ اسلام، قسم اول وقایع ماقبل از هجرت، آنچه از قرآن در مکه نازل شده است. برگ ۳۹۰
۲. سوره قریش
۳. تفسیر المیزان، سوره قریش
۴. آل عمران، ۹۶
۵. اسراء، ۱
۶. سیره ابناسحاق، ۲۳۶
۷. همان، ۳۱۰
Chronologically ۸.
۹. الحجر، ۹۴ تا ۹۵، الشعراء، ۲۱۴ تا ۲۱۵
۱۰. النجم، ۲۳-۱۹
۱۱. اسراء، ۴۰
۱۲. سیره ابناسحاق، ۶۷۸
۱۳. همان، ۱۰۷-۱۰۶
۱۴. توبه، ۵-۱
۱۵. یس، ۶
■ آقای بامدادان گرامی،
این نکته بنیادین که «قرآن» و «سیره ها» (کلاً روایات اسلام) هیچ ربط درونی با هم ندارند و گفتمان های آن دو اساساً با هم متفاوت است، ظاهراً بسیاری از مسلمان مؤمن هنوز متوجه آن نشدهاند. روش شما که بر اساس پژوهش درون دینی است شاید بتواند اندکی بر دگماتیسم مسلمانان تأثیرگذار باشد و این امکان در اختیار آنها قرار داده شود تا بتواند اندکی پرسپکتیو خود را هنگام خواندن قرآن و روایات اسلامی تغییر دهند. متأسفانه هنوز مسلمانان مؤمن فرق درست میان کافر و مشرک را نمی دانند و به هنگام ترجمه قرآن خودسرانه این دو واژه را یکی پنداشته اند. در ارتباط با بت های عربها که شما در این مقاله بدان اشاره کردید، یک نوشته کوتاه از سعید کریم پور در باره نام «الله و ریشه آن» یافتم که در همین چارچوب بحث شما می گنجد:
****
نام الله و ریشهها آن
بحث درباره منشأ کلمه «الله» بسیار گسترده است و تسلط بر علومی همچون تاریخ، باستان شناسی، زبانهای سامی و آرامی، و الهیات را طلب می کند. تا آنجا که تحقیقات ما نشان میدهد، این کلمه ریشه آرامی دارد و از واژه سریانی «ܐܲܠܵܗܵܐ» (اَلاها) به معنی خدا گرفته شده است.
وودبِرّی دانشمند زبان شناس روزگار ما اشاره کرده که نام الله ریشه در مسیحیت سریانی دارد و از مدتها پیش از حضرت محمّد(ص) در شبه جزیره عربستان و حومه آن مورد استفاده بوده است. طبق اسناد موجود، یهودیان و مسیحیان عرب زبان، هم در قرون پیش از اسلام و هم بعد از آن همواره از این نام برای اشاره به خدای یکتا (خدای ابراهیم) استفاده می کردهاند. در قرآن، به این استفاده یهودیان و مسیحیان از کلمه الله بارها اشاره شده است. مثلاً در یکی از آیات می خوانیم: «یهودیان گفتند که عزیر پسر خدا (الله) است و مسیحیان گفتند که مسیح پسر خدا (الله) است» (قرآن، سوره توبه: ۳۰)
حتی اعراب مشرک نیز الله را به عنوان برترین خدا قبول داشتند و او را به عنوان خالق جهان می پرستیدند، اگرچه به خدایان دیگر نیز در کنار او اعتقاد داشتند. در آیات قرآن به این موضوع اشاره شده است: «و اگر از آنان بپرسی که چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و ماه و خورشید را مطیع خود کرده، البته خواهند گفت: الله» (قرآن، سوره عنکبوت: ۶۱). مشرکین عرب در سوگندهای خویش، به الله قسم می خوردند (انعام: ۱۰۹؛ نحل: ۳۸) و در سختی ها و تنگناها به او پناه می بردند (یونس: ۲۲).
در زبانهای سامی، ریشه «اِل» به معنی «قدرت»، مناسبترین منشأ برای ساختن کلماتی بوده که به خدایان، موجودات ماوراءالطبیعی قدرتمند و آسمانی اطلاق می شد، ضمن آنکه این کلمه در کتیبه های اوگاریتی و فنیقی در هزاره های اول و دوم پیش از میلاد نام خدای خدایان بوده است.خود ریشه ال به تنهایی در متن عبری تورات به معنای خداوند به کار رفته (مثلاً در سفر پیدایش ۳۳: ۲۰) اما موارد کاربرد آن در این معنا، اندک است و بیشتر به صورت پسوند در انتهای کلمات استفاده شده است (مثلاً جبرئیل یا جبرائل به معنی قدرت خداوند، رافائل به معنی داوری خداوند، آرئیل به معنی شیر خداوند و غیره.)
در زبان عبری، واژه هایی که عموماً به معنی خدا به کار می روند از همان ریشه سامی ال اخذ شدهاند، مثل الوآه، الوهیم، الوه. در زبان آرامی کتاب مقدسی، کلمات الاه یا الاها، به معنی خدا استفاده شده که از همان ریشه است.
این کلمه را در همین معنا، در تلمود و همچنین در ترگومها می توان دید. شکل آرامی متأخرتر این واژه، به صورت الاها یا الوهو است که بعداً مورد استفاده مسیحیان سریانی زبان قرار گرفت. این واژه با همان تلفظ الاها در زبان مندایی هم که شاخه ای از سریانی است به کار می رود. طبق گزارش انجیل مرقس، این همان واژه ای است که عیسی مسیح هنگامی که - طبق اعتقاد مسیحیان- به صلیب کشیده شد، در مناجات خود با خداوند به کار برد: «ایلی، ایلی، لما شبقتانی؟» خدای من، خدای من، چرا مرا وانهادی؟ (مرقس ۱۵: ۳۴). در متن یونانی انجیل مرقس، این کلمه با تهجّی اِلو حرف نویسی شده است.
هرودوت در قرن پنجم پیش از میلاد اشاره کرده که اعراب دو خدا را می پرستند که نام یکی از آنها الیلات بوده است . ظاهراً این همان کلمه الله بوده، و بعضی نیز آن را همان بت «لات» دانسته اند که مؤنث الله بوده است. در کتیبه های عربی باستان، واژه اله (با تلفظ الاه) برای معنی خدا استفاده می شد، که کتیبه های حاوی آن را از قرن دهم پیش از میلاد به بعد می توان دید. به نظر می رسد تبدیل تلفظ اله به الله در زبان عربی از قرن نهم پیش از میلاد به بعد رخ داده است، زیرا این کلمه را به صورت «اله» در یک کتیبه لحیانی از قرن نهم پیش از میلاد و با تلفظ «هلّه» در یک کتیبه صفایی از قرن پنجم پیش از میلاد می توان دید. در کتیبه ای لحیانی از قرن چهارم پیش از میلاد آمده است که: «الله بلندمرتبه است».
اما چگونگی تبدیل واژه «الاها» به «الله» در زبان سریانی و ورود آن به زبان عربی، خود موضوعی است بسیار جالب که تا مدتها فرایند آن نامعلوم بود و به تازگی در پرتو تحقیقات زبان شناسی دانشمندان عصر حاضر روشن گردیده است. بهترین تحقیقی که تا کنون در این باره انجام شده، مقاله ای است از ریک براون (Rick Brown) پژوهشگر انگلیسی که ما آن را به طور کامل ترجمه کرده و با افزودن مطالب دیگری از بهترین و معتبرترین منابع آکادمیک، آن را تکمیل نموده ایم. به دلیل آنکه این مقاله بسیار تخصصی است، از آوردن آن در اینجا صرفنظر می کنیم. برای مطالعه این مقاله و بحثهای مفصل مربوط به منشأ پیدایش کلمه «الله» و اسناد و مدارک تاریخی و باستان شناسی آن، مراجعه کنید به کتاب ما با عنوان ادیان ابراهیمی و مسأله پیامبر موعود.
انتشارات آمه، تهران، ۱۳۹۳، (پیوست شماره ۱ صفحات ۱۰۵ تا ۱۲۶).»
شاد و تندرست باشید
بی نیاز
■ ضمن سپاس از هموطن گرامی آقای مزدک بامدادان که نتایج پژوهشهایش را با همگان قسمت می کند.
وقتی در بخشی از مطلب ایشان می خوانم؛ «...بدینگونه دیده میشود که سوره قریش، سوره المسد و این چند آیه تنها بخشهایی از قرآن هستند که میتوان در آنها جای پایی از سیره و روایت (بخش مکه) یافت. به دیگر سخن اگر بسیار گشادهدست و چشمپوش باشیم و نخواهیم متّه بر خشخاش نهیم، بازتاب ۱۳ سال آزار و سرکوب و شکنجه مسلمانان در مکه و نبرد محمد و پیروانش با بُتپرستی و کُفر در قرآن به پنجاه آیه هم نمیرسد (شمار سورههای مکی دستکم ۸۲ و شمار آیهها بیش از ۴۵۰۰ است) و شگفتتر از آن داستان هجرت است که از آن در جایگاه برترین رخداد تاریخ اسلام یاد میشود، ولی هیچ جایپایی از خود در قرآن برجای نگذاشته است...».
این مرا بیادِ تاریخ کشورمان می اندازد. و به این می اندیشم، که حتی کاوشهای باستانشناسانه تاکنونی نیز اطلاعاتِ دقیق و جامعی از چگونگی زندگی در روزهایِ عهدِ باستان کشور به دست نمی دهند. و یا حتی شاهانِ معاصر، احزاب و سازمانهای قدیمی و ریشهدار کشور تا همین ۳۷ سال پیش به خود اجازه ندادهاند، که آثار قابل توجه و دقیقی از چگونگی کنش و فعالیتهاشان درج و منتشر شود. و هر از گاهی تاریخ معاصر بصورت چکهای به بیرون درز می کند. اینهمه مرا به اندیشه رهنمون شد، که شاید این رسمِ «ما» مردمانِ ساکن فلات ایران و حواشی آن است که از چگونگی اندیشه و عمل خود دقیق و با جزئیات نگوییم و ننویسیم. لذا هر نسلی از «ما» همواره از نقطهی صفر آغازیده است، و نه بر پایه ی تجربیاتِ مستدل پیشینیان.
شاد و سرافراز باشید
البرز