پیشتر آوردم که با خواندن سیره و قرآن با دو اسلام نا همسان و ناهمگون روبرو میشویم. داستان پیدایش اسلام و برآیش و گسترش آن در سیرهها و تاریخها بگونهای پیوسته و بیگُسست آمده است، به گونهای که خواننده را پرسش بیپاسخی برجای نمیماند. در قرآن ولی همانگونه که رفت با انبوهی از تکنگاریهای گسسته و بیپیوند با یکدیگر روبروئیم که از دلشان هیچ دانستهای که بدرد پژوهش درباره پیدایش اسلام بخورد، بدَر نمیآید.
برای آشکار شدن سخنم و نشان دادن این ناهمسانی نخست به روند گاهشمارانه پیدایش و گسترش اسلام در سیره میپردازم و به این نکته، که چالشها و درگیریهای اسلام و پیامبرش در سیره هیچگونه همانندی با آنچه که در قرآن میگذرد ندارند. برای جلوگیری از دراز شدن سخن پایه این پژوهش را سیره ابناسحاق (با برگردان رفیعالدین همدانی) مینهم که در میان سیرههای شناخته شده از همه کوتاهتر و از شاخوبرگ کمتری برخوردار است. و دیگر بار ناگزیر از بازگوئی این نکتهام، که من سیرهها و تاریخها و روایتها و حدیثها را برساخته دستگاه ایدئولوژیک دربار عباسی میدانم و پرداختن به آنها به چم این نیست که من بر آنها باور دارم و درونمایه آنها را راست میپندارم. کار من در این جُستار بازخوانی این گزارشها با رویکرد بافتارشکافانه است و نه در راستای یافتن راست و دروغ در آنها. آماج من این است که نشان دهم چالشهای اسلامی که سیره به ما میشناساند، با چالشهای اسلامی که قرآن مینمایاند، هیچ خویشاوندی و پیوندی ندارند.
ابناسحاق پیش از آنکه داستان برانگیخته شدن محمد را واگوید، نخست به این نکته میپردازد که مسیحیان و یهودیان از آمدن پیامبری بنام محمد آگاه بودهاند:
در دنباله این داستان ولی او پیشگفتاری بر چالش بنیادین اسلام و چرائی برانگیخته شدن محمد مینگارد، که بازگوکننده خویشکاری محمد و اسلام است، همان خویشکاری که آنرا در سرتاسر سیرهها و تاریخها از آغاز تا به پایان خواهیم دید:
اینکه ابناسحاق نامبردگان را در دنباله داستانش در چهار سوی جهان به سراغ آئین ابراهیم میفرستد، بیپیشینه و نیندیشیده نیست و در بخشهای آینده نشان خواهم داد که ابراهیم و پسرش اسماعیل و کنیزش هاجر چه جایگاه برجسته و فرازی در پیدایش میتختشناسی اسلامی یا همان “اساطیرالاولین” دارند.
باری، محمد بر پایه گزارش ابناسحاق در چهلسالگی (۳) برای نخستین بار با جبرئیل روبرو میشود:
نخستین گروندگان به آئین محمد، از همان قبیله قریشاند که محمد نیز خود از میان ایشان برخاسته است. بدیگر سخن چالش اسلام تاریخی در نخستین گامهایش، بتپرستانند و نه یهودیان و مسیحیان:
در سال سوم بعثت محمد اسلام آشکار میکند (۶) و قریشیان را فرامیخواند که دست از بتپرستی برکشند و به اسلام بگروند. پس بزرگان قریش که از ناسزاهای محمد به خدایانشان به تنگ آمدهاند:
چنانکه رفت، چالش محمد و اسلام در دهه نخستین پس از برانگیخته شدنش با بتپرستان است و اگر اینجا و آنجا یادی از مسیحیان و یهودیان میشود، تنها برای انگشت نهادن بر این نکته است که او – محمد – پیامبر “آخرالزمان” است که مژده آمدنش را الله در تورات و انجیل داده است. در دنباله گزارش ابناسحاق میخوانیم که قریشیان در پی بالاگرفتن کار محمد بر آندسته از یاران او که پناهی نداشتهاند خشم میگیرند و در پی آزار آنان برمیآیند. محمد که هنوز توان پشتیبانی از یاران خود را ندارد، آنان را به حبشه میفرستد تا در پناه نجاشی آرام گیرند (۸). کار محمد ولی همچنان بالا میگیرد و هر روز گروهی انبوهتر بر سر وی گرد میآیند. پس قریش:
ابنسعد در الطبقاتالکبری داستان را از این دردناکتر نشان میدهد و سخن از “محاصره مسلمانان در دره” میراند:
آزارهای بتپرستان بر محمد پیروانش چندان فزونی میگیرد که الله بناچار خود دست در کار میشود و پنج تن از آنان را به آسیبها و بیماریهای سخت فرومیکُشد:
باری، بسال دهم بعثت (سه سال پیش از کوچ مسلمانان به مدینه) ابوطالب و خدیجه درمیگذرند. در پی مرگ آندو، که برترین پشتیبانان محمد بودند، بتپرستان بر فشار و آزار خود میافزایند، تا جایی که محمد رهسپار طائف میگردد تا همپیمانان و پشتیبانان تازهای در برابر قریش بیابد. سران بتپرست قبیله ثقیف ولی خواهش او را بیپاسخ مینهند و کسان وامیدارند که در پی او روان شوند و از طائف تا نزدیکی مکه (۱۰۰ کیلومتر) او را دشنام دهند و به گفته ابناسحاق «سفاهت کنند». محمد ولی از فراخواندن کافران به دین اسلام دلسرد نمیشود و هرسال به هنگام حج و زمانی که قبیلههای عرب برای نیایش خدایانشان به مکه میآیند، برای آنان سخن میگوید و قرآن برمیخواند (۱۲).
سرانجام بسال سیزدهم (گزارشها در باره شمار سالهای میان بعثت و هجرت گوناگون است و از ۱۰ تا پانزده سال آمده است. در اینباره بنگرید به الطبقاتالکبری، پوشینه یکم، برگ ۲۰۹) و با اسلام آوردن ایاس ابنمعاذ محمد همپیمانانی نو پیدا میکند و شهروندان یثرب (مدینهالنبی پسینتر) از دو قبیله اوس و خزرج بدو میپیوندند، پیوستنی که کوچ مسلمانان از مکه را بدنبال دارد. اندک زمانی پس از آن بجز محمد، ابوبکر و علی از بزرگان اسلام کسی در مکه نمانده است. پس قریشیان که از نیرو گرفتن محمد و پیوستن دو قبیله سرشناس عرب به دین او در هراس شدهاند، به رایزنی مینشینند:
این واپسین درگیری محمد با کافران (بتپرستان) در مکه است و بدینگونه محمد و ابوبکر نیز شبانه از مکه میگریزند و به یثرب میروند. این کوچ شبانه نه تنها پایان بازهای از تاریخ اسلام است، که در آن محمد تنها پیام پروردگارش را بازگفته است، که بروزگار عُمَر سرآغاز سالشماری اسلامی میگردد.
****
زندگی محمد پس از برانگیخته شدنش بر پایه زیستگاه او به دو بازه بخش میشود, بازه مکه و بازه مدینه. من نخست به همسنجی قرآن و سیره در باره چالشهای اسلام و محمد در بازه نخست زندگانی پیامبرانهاش، که در مکه سپری شده است، پرداختهام. چنانکه در بالا آمد، چالش بنیادین محمد در مکه با “کافران” است. یک بررسی آماری نشان میدهد که ابناسحاق از باب ۱۲ (اندر مبعث پیغمبر) تا باب ۲۲ (در هجرت سید علیهالسلام) دشمنان محمد را ۱۰۱ بار “کافران” (۹۵ بار کافران و ۶ بار کفّار) میخواند. از آن گذشته او ۸ بار با آوردن “کافران قریش” و “کفّار قریش” نشان میدهد که این کافران از کدام قبیلهاند. همچنین در اینباره که “کافر” در واژهشناسی اسلامی به چه کسی گفته میشود، ابن اسحاق میگوید:
و نیک اگر بنگریم، “کافر”در واژهشناسی اسلامی به کسی گفته میشود که بجای خدا بُتان را میپرستد، در جایی که قرآن، پیروان دینهای دیگر همچون مسیحیان و یهودیان و زرتشتیان را “مشرکان” مینامد، چرا که بر آنست، آنان کسی را یا چیزی را در آفرینش با خدا انباز کردهاند.
در سیره ابناسحاق محمد تا زمانی که در مکه است، تنها یک بار دورادور با مشرکان درگیر میشود و آنهم هنگامی است که قریشیان برای رهائی از سخنان او دستبدامان یهودیان یثرب میشوند و از آنان میخواهند اگر نشانی از پیامبری محمد در کتابهای ایشان است، آن را با ایشان بازگویند، تا دانسته افتد آیا محمد راست میگوید و فرستاده خدا است، یا دروغگویی نابکار و در پی فریب مردمان است:
یکبار دیگر نیز گروهی دیگر از مشرکان آوازه سخن او را میشنوند و به مکه میآیند تا سخن از زبان خودش بشنوند:
کوتاه سخن اینکه چالش پیشاروی اسلام و درگیری و رویاروئی محمد در سیره نبویه، با کافران و بُتپرستان است و محمد در ۱۳ سال زندگانی پیامبرانهاش در مکه شباروز درگیر رویارویی با قریشیان است که روزگار را با رنج و آزار و شکنجه و محاصره بر او و پیروانش تنگ کردهاند. در بخش آینده خواهیم دید آیا بازتاب این چالشها و درگیریها و رویاروییها با بتپرستان را در قرآن، بویژه در سورههای مکّی آن نیز میتوان یافت، یا اینکه روی سخن قرآن در بخش مکّی آن با مردمانی با باورهای دیگر است؟
دنباله دارد
بخشهای پیشین:
بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی – یک
بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی – دو
بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی – سه
بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی – چهار
بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی – پنج
بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی – شش
بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی – هفت
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایرانزمین بدور دارد
مزدک بامدادان
mbamdadan.blogspot.com
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
—————————————
۱. سیره ابناسحاق، ۱۹۷، حکایت سلمان فارسی رضیالله عنه
۲. همان، ۱۹۹-۱۹۸
۳. درباره جادوی شمارهها در تاریخنگاری اسلامی بنگرید به جُستار ارزشمند ب. بینیاز در نشانی زیر:
http://www.iran-emrooz.net/index.php/think/more/62096/
۴. سیره ابناسحاق، ۲۱۰-۲۰۹
۵. همان، ۲۲۹
۶. همان، ۲۳۲
۷. همان، ۲۳۵
۸. همان، ۳۱۴-۳۰۶
۹. همان، ۳۴۰
۱۰. الطبقات الکبری، پوشینه یکم، برگ ۱۹۹
۱۱. سیره ابناسحاق، ۴۱۱
۱۲. همان، ۴۳۰
۱۳. همان، ۴۶۳
۱۴. همان، ۳۳۵
۱۵. همان، ۲۷۸
۱۶. همان، ۳۸۳