ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 26.06.2016, 12:06
توقف فلسفه، جدائی از واقعیت تجربی

طاهره بارئی

عقب‌ماندن فلسفه از علم واقعیتی است که بیان شدن آن با کلام هاوکینز، و برانگیختن عده‌ای برای افزودنِ پیروزمندانۀ عددی دیگر کنار تعداد مدافعین نفی اهمیت فلسفه و برای گروهی دیگر، برای به‌میدان آمدن و تلاش در جهت رویاروئی و مقابله با این برداشت، تفاوتی در اصل مسئله به وجود نمی‌آورد.

فلسفه به‌راستی، به‌راستی از علم عقب مانده است. این به این معنا نیست که علم کنونی پاسخ همه پرسش‌ها را یافته و همه این پاسخ‌ها نیز صحیح و غیرقابل برگشتند. به این معنا هم که علم به انتهای کشفیاتش رسیده یا آنچه دریافت کرده برای توضیح جهان کافیست، نمی‌باشد.

از سوی دیگر به چنین باوری هم نمی‌انجامد که فلسفه دیگر نمی‌تواند پابپای علم حرکت کرده و راه پیش‌رفت و برون‌رفت از این وضعیت، برای همیشه به رویش بسته خواهد ماند.

اساساً جنگ بین علم و فلسفه تنها در کادر‌های بسته ایدئولوژیک می‌تواند وجود داشته باشد. والّا برای جستجوگران حقیقت، علم و فلسفه هر دو می‌توانند کارآمد باشند و هر کدام مُقدّم بر دیگری عمل کرد، گو خوش باد.

آنچه اما بنظر نگارنده، تاسف‌بار می‌نماید، کُندشدن استفاده از داده‌های علم تجربی، در فلسفه است. کجاست آن تسلط و استفاده سُهروردی از داده‌های علم اُپتیک و نور، و دانش عملکردبینائی در زمانه‌اش، که او را برای رسیدن به فلسفه‌ای که به اسم خودش مشهور است، یاری کرده و اعتماد بخشیده است؟ نمی‌توان از خود نپرسید آیا تسلط و استفاده مشابه و هم‌سطحی از دانش فعلی بشر، در فلسفه وجود دارد؟

البته که دامنۀ پیشرفت علم تجربی آنقدر سریع و گسترده بوده که برای اشراف بر تنها یک رشته از آن، عمری باید صرف کرد. اما سخن سر چنین تسلطی نیست و داشتن حتی آگاهی کوچکی از چگونگی کارکرد وسائلی که همه روزه مورد استفاده ما قرار می‌گیرند و از آن‌ها بطور مبسوطی سخن می‌گوئیم، چون تلفن همراه، کامپیو‌تر، یا آزمایشات پزشکی مثل ِگرفتن نوار مغزی و قلبی، بی‌شک بر نگرش فلسفی ما و زبان آن تاثیری عمیق خواهد گذاشت.

خیام که خود ریاضیدان بود و نجوم می‌دانست، در درک فلسفی‌اش، از تمام دانش و صنعت روزمره‌ای که در اختیارش بوده و شاهد آن است، بهره می‌گیرد. از کار کوزه‌گری و کارگاه کوزه‌گران که بی‌تردید از کنارشان می‌گذشته، گرفته تا لعبت‌بازانی که شاید در شهر‌ها می‌گشته، و خیمه‌شب‌بازی اجرا می‌کرده‌اند. همه این مشاهدات که صنعت و فن آن‌روز در ارائه‌اش نقش داشته، در جستجوی رمز و راز علت حضور بشر در این عالم و علت خروجش از آن دستمایه شخص متفکر قرار می‌گیرند.

ما لعبتکانیم و فلک لعبت‌باز
از روی حقیقتی، نه از روی مجاز
یک چند در این بساط بازی کردیم
رفتیم به صندوق عدم، یک یک باز

فلسفه امروز به نوعی ژیمناستیک و بندبازی کلامی دچار شده، که حقیقت و پاسخ به پرسش‌های اصلی فلسفه را در داخل زبان و با در آویختن به بند واژه‌ها و افعال و جملات، انجام داده و‌ گاه با خلق واژه‌ها و عبارات سنگین و نامانوس، به‌جای خلق و کشف روابطی تازه، به نوعی هالتر زدن و پرورش اندام بیانی می‌رسد که فاقد رنگ و بوی واقعیت و تجربه است.

فلسفه از واقعیت و تجربه دور شده و در درون خودش می‌چرخد و‌گاه قدم می‌زند. البته در برخی لحظات گریزی به علم فیزیک و به خصوص فیزیک کوانتوم زده می‌شود، که نمی‌توان آن را استفاده از علم برای فهم تلقی کرد، بلکه دستاویز قرار دادن آن برای تبلیغ صحت اندیشه خود می‌توان به شمارش آورد.

و گرنه در فضای همین مقدار علم تجربی بشر، جنگیدن سَر ِ زمینی و آسمانی بودن این یا آن پدیده، مادی یا معنوی بودن بینگ بانگ، تقسیم‌بندی‌های علم به ساحت‌های قیچی شده از هم، گمانه‌زنی‌های غیرقابل‌لمس برای وحی که در منزل تئوری و وهم باقی مانده و به فهم نمی‌رسند، همگی بس عقب‌مانده و کهنه می‌نماید.

اگر خیام امروز زنده بود و از کامپیو‌تر و تلفن دستی استفاده می‌کرد، آیا از کوزه‌گر و کارگاه کوزه‌گری سخن می‌گفت یا صانعی که سیستمی به پیچیدگی خودش ساخته و او را با قرار دادن اپلی‌کیشنی در میان برنامه‌هایش، حتی به توان شورش و نافرمانی علیه خودش که صانع باشد، مجهز کرده است؟ داستان آفرینش با این روایت چگونه می‌تواند تفسیر تازه‌ای یافته و نور تازه‌ای به زوایایش تابانده شود؟

فیلم‌های تخیلی علمی امروز، داستان‌های متعددی دارند از روبات‌های ساخته شده توسط انسان که آنقدر پیچیده و شبیه خود اوست که حتی می‌توانند علیه خود انسان بجنگند. فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی متعددی بر پایه تصور چنین جنگی ساخته شده است.

خیام از سیم‌کارت تلفن دستی‌اش که به او هویت واحد و یگانه‌ای بین همه مشترکین می‌داد و تمام تماس‌های تلفنی‌اش، محل حضور و حرکتش، طول تماس‌هایش، همه و همه را در هر لحظه زیر محاسبات مرکز مخابراتی قرار می‌داد، چه برداشتی نسبت به جایگاه یگانه و قابل‌شناسائی خودش در جهان پیدا می‌کرد؟ آیا با تفکر مختصری، در مورد پوس الکترونیک تلفن دستی‌اش که به او امکان ایجاد ارتباط با دور‌ترین نقطه زمین را می‌داد، همان را در اندرون خودش جستجو نمی‌کرد؟ نسبت به ماهواره‌های موجود در مدار زمان برای دریافت امواج رادیوئی و بازگرداندشان به زمین، آنتن‌های مرکزی و محلی شرکت‌های تولید خدمات، در جهت زیر پوشش قرار دادن مشترکین، چه تصویری از توان دریافت و انتقال پیام بشر و کل کائنات در ذهن او متصور می‌شد؟

آیا انسان نمی‌تواند یک سیستم بسیار کامل حاوی برنامه‌ها و اطلاعات محسوب شود که توان تماس، ارسال و دریافت پیام از کل جهان را داراست؟ سیستم پیچیده عصبی و مغز با میلیارد‌های نورون، و تابش امواج الکتریکی‌اش که با دستگاه آنسفالوگرام قابل ثبت است، و شاخک‌ها و آنتن‌های ظریف و موئین یاخته‌های عصبی، نمی‌تواند چون یک سیستم فرستنده، گیرنده‌ای بی‌‌‌نهایت نیرومند محسوب شود که قدرت گرفتن پیامهای الکتریک، معناطیسی، رادیوئی و بسیاری دیگر از امواج هنوز ناشناخته را دارد که در درون خود سیستم، ترجمه و پردازش می‌شوند؟

توجه را از این نکته بنیادین نباید دور کرد که جهان اطراف ما چون دریائی، شناور در امواجی ست که بسیاری هنوز ناشناخته‌اند اما برای برخی چون امواج رادیوئی، گیرنده‌ها و فرستنده‌هائی ساخته شده و مورد بهره‌برداری آگاهانه قرار گرفته‌اند. شاید برای درک همه این‌ها، باید از این اصل پایه‌ای آغاز کرد، که انرژی‌ها قابل تبدیل به هم هستند.

این قانون را همه روزه تجربه می‌کنیم. انگشت بر کلید برق بفشارید تا الکتریسیته به نور تبدیل شود. دگمه بخاری برقی را بفشارید، تا برق را به حرارت تبدیل کنید. آب میوه‌گیری را روشن کنید تا برق به نیروی محرک و مکانیکی تبدیل شود. انرژی‌ها بهم تبدیل و به‌صورت امواج ساطع، دریافت، ترجمه و تبدیل می‌شوند.

تلفن دستی شما خود نوعی رادیوست که ارسال و دریافت صدا بر روی امواج در آن، نه توسط یک آنتن ثابت واحد بلکه از طریق مراکز تقسیم شده و آنتن‌های کوچک‌تر محلی، و اتصال آن‌ها با مرکز اصلی صورت می‌گیرد. یعنی از تکنیک مدار‌های مجتمع الکترونیکی به جای مدار‌های نیرومندی که ابعاد بزرگی داشتند و فضای بسیاری می‌طلبیدند، استفاده می‌شود. به این ترتیب شمار افرادی که می‌توانند از این سیستم استفاده کنند به نحو حیرت آوری افزایش یافته است. گوشی موبایل بی‌سیمی ست که از طریق امواج الکترومغناطیس با آنتن ارتباط دارد و از آن به شبکه موبایل وصل می‌شود.

‎در ابتدا تلفن شما نزدیک‌ترین آنتن مخابراتی تلفن را شناسائی می‌کند. زمان اقدام به برقراری تماس تلفنی یا روشن کردن تلفن همراه‌تان، تلفن همراه شما یک پیام به‌‌ همان آنتن ارسال می‌کند. در این مرحله تماس شما، از طریق کابل و یا فیبر نوری به نقطه دسترسی بی‌سیم، حرکت می‌کند.

تلفن‌های مدرن دیجیتالی قادرند میلیون‌ها محاسبه را در هر ثانیه برای تراکم بخشیدن به جریان صوت انجام دهند تا اطلاعات صوتی و تصویری را نه بصورت آنالوگ و ضبط تغییرات ممتد مغناطیسی بر روی نوار، بلکه تبدیل سیگنال‌ها به یک سری صفر و یک بر روی حافظه بینر (دو تائی) انجام دهند. امروز تا حد استفاده از فیبر‌های نور برای انتقال امواج صوت پیش رفته‌ایم.

تحقق آرزوی دیرین بشر برای ارتباط با دوردست، که آزمایشات گوناگونی را برای یافتن ابزار و کانال‌های مناسب پیموده با کشف الکتریسیته، نه اختراع آن، وارد مرحلۀ نوینی شد.

بعد از تولید و تسلط بر الکتریسیته، فهم این موضوع که الکتریسیته توان مغناطیسی کردن و جابجائی را داراست، شتاب بیشتری به ارتباطات بخشید. بدینگونه تلگراف و مورس پا به میدان گذاشتند. سپس انتقال صدای انسان توسط تلفن میسر می‌شود. با اتکا به این قانون که امواج صدا را می‌توان به سیگنال‌های الکتریک تبدیل کرد. برای بالا بردن امکان تماس مشترکین، مراکز مخابراتی احداث می‌شوند. اندیشۀ تقویت سیگنال‌های الکتریک حامل صوت مطرح می‌شود. آنگاه دورهٔ تغییر سیم‌های مسی هادی، با فیبر‌های شیشه‌ای اپتیک فرا می‌رسد و ایحاد سرعت باز بیشتر در حمل سیگنال‌ها، و حمل تعداد بیشتری از آن‌ها.

حالا دیگر علاوه بر صوت، تصویر، فیلم، نوشته هم حمل می‌شود. تا آنکه نوبت کشف بی‌سیم می‌رسد. الکتریسیته می‌تواند بدون نیاز به سیم، از طریق امواج ناپیدائی که رادیو نام می‌گیرد، در فضا منتشر شود. آنتن‌های محلی خلق می‌شوند و ماهواره‌های مخابراتی در مدار زمین قرار می‌گیرند.

کلام‌های کلیدی پروسه‌ای که به‌طور گذرا بیان کردیم، داشتن برنامه‌ها و اطلاعات درونی، حضور شاخک‌ها و آنتن‌ها، قرار گرفتن زیر پوشش آنتن‌های قوی‌تر برای تقویت سیگنال‌ها، هادی‌ها و کانال‌های عبور سیگنال‌ها و کیفیت و اندازه، آنهاست.

وقتی نوبت به نانو تکنولوژی می‌رسد می‌توان با میکروسکوپ نانو، امواج الکتریکی سلول‌ها را جارو کرده بعد آن‌ها را باز خوانی و به هر چه ریز‌تر کردن ابزار گیرنده و فرستنده، تا حد سلول بشری امیدوار بود.

وقتی از نانو تکنولوژِی صحبت می‌کنیم از ابعادی در اندازه اتم‌ها و مولکول‌ها سخن می‌رانیم. نانو، توانمندی تولید مواد، ابزار و سیستم‌ها در اندازه‌های مولکولی و اتمی و در دست گرفتن کنترل این ساخته‌هاست. فاینمن در سال ۱۹۶۰، طریقه نگارش ۲۴ جلد دائره المعارف بریتانیکارا بر روی فضائی به ریزی نک سوزن به‌طور تئوری مطرح می‌کند. اما میلیون‌ها سال است که در طبیعت ساختار‌های بسیار پیچیده با ظرافت نانومتری، مثل یک میکرب، ساخته می‌شوند.

قرار گیری مقادیر کلان اطلاعات در فضای کوچک هم برای زیست‌شناسان موضوعی بس آشناست هم برای ارگانیزم موجود زنده. در کوچک‌ترین سلول انسانی همه اطلاعات مربوط به موجود زنده از قبیل رنگ مو، رشد استخوان و عصب‌ها وجود دارند. در قسمت بسیار ریزی از سلول که به دی ان آ، شناخته شده همه این اطلاعات ذخیره می‌شوند. در این ذخیره‌سازی اطلاعاتی، نه تنها تعداد اتم‌ها بلکه نحوه قرار گرفتن این زنجیره‌سازی، نقش مهمی داراست. فایل‌های اطلاعاتی موجود زنده فراوانند و اپلی‌کیشن‌ها و مراکز کامپیوتریش، حیرت انگیز.

خیام را در این باغ به تفرج و تدبر باید فرا خواند. او که در ذرات اطرافش نشان و اطلاعات گذشتگان را می‌بیند.

خاکی که بزیر پای هر نادانی ست
کف صنمی و چهره جانانی ست
هر خشت که بر کنگره ایوانی ست
انگشت وزیر یا لب سلطانی ست

هر ذره که در خاک زمینی بوده ست
پیش از من و تو تاج و نگینی بوده ست

این کوزه چو من عاشق زاری بوده ست
در بند سر زلف نگاری بوده ست
این دسته که بر گردن او می‌بینی
دستی ست که بر گردن یاری بوده ست

در هر دشتی که لاله زاری بوده ست
از سرخی خون شهریاری بوده ست
هر شاخ بنفشه کز زمین می‌روید
خالی ست که بر رخ نگاری بوده ست

اگر تولید کامپیوتری به اندازه سلول بشری امکان پذیر باشد و به قول فاینمن تمام اطلاعات یک دائره المعارف را بتوان بر سر سوزنی گنجاند، چرا نتوانیم فکر کنیم که خود بشر، یعنی مغز و سلسله اعصاب و حتی می‌توان جلو‌تر رفته و گفته، تک تک سلول‌هایش دارای کامپیو‌ترها و به عبارت دیگر گیرنده‌ها و فرستنده‌های به غایت ریز حاوی اطلاعات است که می‌تواند به ارتباط و ارسال و دریافت پیام بپردازد؟

آیا به این ترتیب به راحتی نمی‌توانیم تله‌پاتی و دریافت امواج مغزی دیگران را، تفسیر کنیم هر چند هنوز با پس زدن تله پاتی از حیطه علم تجربی و تبعیدش به پارا نورمال، جایگاه واقعیش را از آن دریغ می‌کنیم؟ بخصوص که علم پزشکی به وجود افرادی که سلول‌های پوستی آن‌ها نسبت به نور حساس ست و به نوعی آن را می‌بیند، اشراف دارد. و به اینکه گوش برخی حیوانات امواج صوتی را دریافت می‌کنند که گوش انسان توانائیش را ندارد یا از دست داده است. در هر صورت، نتیجه گیری همانست. بدن و سیستم بشر خود به گیرنده‌ها و فرستنده هائی مجهز است و میزان حساسیت و توانهای آن، اگر چه همیشه به عمل ادامه داده ولی هنوز مورد مطالعه و بهره برداری گسترده‌تر، قرار نگرفته‌اند. اگر نوار مغزی و قلبی می‌توان گرفت، به خاطر امواج الکترومغناطیس این دو عضو است. اندام انسانی یک مرکز گیرنده و فرستنده امواج است و متناسب با قدرت این دو مرکز می‌تواند کاربرد داشته باشد.

اصلاً چرا کلیت انسان یک نمونه نانو از کل آفرینش نباشد؟ جمع شدن همه اطلاعات و برنامه‌ها، در یک نمونه بسیار ریز. آیا پس از چنین تفرجی باز خیام ناامید می‌بود که:

در پرده اسرار کسی را ره نیست
زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست

توجه داشته باشید که مناقشۀ زمینی یا آسمانی بودن نیز به گذشته‌ها تعلق دارد. والا نیک می‌دانیم که آسمان بالا و زمین پائین نیست. ما روی سیاره‌ای کروی قرار داریم که گرد خورشید می‌چرخد، خورشید هم گرد خورشید‌های دیگر. آنچه آسمان می‌نامیم هم زیر پای ما قرار می‌گیرد هم بالای سرمان. اگرهم بینگ بانگ و انفجار نخستین را نقطه عزیمت جهان و پیدایش انسان قرار دهیم، بشر همان‌قدر زمینی ست که آسمانی ست. چون از غبار ستارگان و اختران دوردست امروزی به وجود آمده است. بوجود آمده یعنی اطلاعات مربوط به آن‌ها را در خود دارد. ما نه تنها از اکسیژن و ئیدروژن، بلکه از ذراتِ دیگر منتشر در فضا، از ذرات خورشید و نور ستارگان تغذیه می‌کنیم. یعنی اطلاعات آن‌ها را وارد سیستم‌مان می‌کنیم. دریافت اطلاعات یعنی دریافت پیام. ما سیستمی هستیم در حال مبادله دائم اطلاعات، در خواب و بیداری، با دور‌ترین نقاط کیهانی. البته همانطور که در تاریخچه ساخت تلفن و انتقال صوت دیدیم، همیشه وجود مراکز قدرتمند جذب امواج، آنتن‌ها و ماهواره‌ها، محل استقرار آن‌ها، مرغوبیت و خلوص بیشتر مراکز بینابینی، اهمیت ویژه داشته‌اند.

نیما یوشیج در شعر ری را ری را، از تجربه‌ای وحی‌گونه سخن می‌گوید، شنیدن صدائی و نامیده شدنش، که هیبت این تجربه که زبان او را بند آورده و خواندن نتوانسته، هنوز او را تحت نفوذ خود دارد. چه دلیلی دارد که برای دیگرانی چنین تجربه‌ای در حدود خفیف‌تر یا شدید‌تر ممکن نبوده باشد؟

حتما اگر نه در شهر خود، بلکه در سفر هائی که داشته‌اید، سقف‌های خانه هائی را که مجهز به انرژی خورشیدیند، دیده‌اید. حال در نظر دارند با انتقال انرژی خورشیدی به ماه، که از زمین کوچک‌تر بوده در نتیجه بر سطح آن تسلط بیشتری می‌توان یافت، انرژی الکتریکی تولید، و با تبدیل این انرژی توسط مایکروویو‌ها، به امواج رادیوئی و ارسال آن به زمین، به حرکت انرژی بصورت بی‌سیم دست یازند.

ارسال و دریافت امواج به سطح کره زمین محدود نمی‌شود و بشر با در اختیار داشتن گیرنده لازم، چه بطور شخصی و در وجود خود، چه از طریق ابزاری که در راهند، می‌تواند امواج منتشر از طریق سیارات دیگر را نیز دریافت کند.

اینکه سخن یا پیام و سیگنال‌های نوری این امواج چگونه می‌تواند به زبان هر ملتی که دریافتش می‌کند، قابل فهم باشد یا آیا موجودات آن سیارات زبان‌های زمینی را می‌دانند یا نه، به‌راستی در برابر عظمت داده‌های علم تجربی سوالات ناموجهی می‌نمایند. نور را می‌توان به سیگنال‌های صوتی تبدیل کرد، بسته به کانال‌ها و یا تونل‌های هادی آن را به زبان‌های مختلف درآورد.

من همه روزه از وسیله ساده و نسبتاً ارزان قیمتی استفاده می‌کنم، که با شنیدن صدای من، و حساس شدن به پس و پیش و فرکانس آن، می‌تواند مثل منشی، گفته‌های مرا بنویسد، به عبارت دیگر به خط در بیآورد.

هدف از این مقاله اطلاع‌رسانی در مورد تازه‌ها یا جزئیات علومِ سخت مرسوم امروزی نبوده و ازاین‌رو به همین مختصر اکتفا می‌کنم بخصوص که ادعائی در تسلط بر آن‌ها نیست بلکه با اعتقاد به حضور خوانندگانی سخت دانشمند و فرهیخته، با شروع این بحث منتظرم از خوانندگان در این مورد بیآموزم.

اما مقصود این بوده و هست، که فلسفه را به نوعی رزمگاه کلامی محدود نکرده و از علوم تجربی که به شخصه از کاربرد آن‌ها سود برده و می‌بریم، برای درک جهان و سوالات فلسفی مدد بجوئیم.

آخر با وجود تمام اپلی کیشن‌هائی که‌دانلود می‌کنید، مثل وایبر و واتس آپ، و از طریق آن دور‌ترین مسافت‌ها را با صدای خود در می‌نوردید، عکس‌ها و تصاویری که با تلفن‌دستی‌تان دریافت می‌کنید، ژی‌گا‌ها و قدرتی که به تلفن برای وصل شدن به تلفن‌های محلی یا بین‌المللی می‌دهند، برنامه‌هائی که روزانه در کامپیوترتان دانلود می‌کنید، به‌خواب بردن کامپیوترتان و بیدار کردنش، دوباره به‌کار انداختن‌اش بعد از هر به روز کردن برنامه‌ها، و ده‌ها مثال دیگر از این قبیل، چه جائی برای مناقشات امروزین سر وحی وجود دارد؟ آنچه ابزار دست روزانه ما شده، در تعریف وجود انسانی ما و تاریخ ارتباط‌مان با جهان چه تماثیل تازه‌ای می‌یابند؟

با چنین داده‌هائی و بهره از صنعت و علمی که هر روز از آن استفاده می‌کنیم، نه آنکه‌گاه به‌طور فرّار در کتاب‌ها و مجلات درباره‌اش می‌خوانیم، داستان آفرینش چه روایت‌های مدرنی می‌تواند داشته باشد و برخی سوالات پایه‌ای فلسفه چگونه می‌تواند چهره‌های تازه‌ای بیآبد؟

همان شعرهائی که‌گاه توسط مفسرین همچون واقعیاتی مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرند، چگونه در سایه داده‌های علم تجربی، به گونه‌ای دیگر می‌توانند لمس شوند؟

نی‌ستانی که مولوی گمان می‌کند او را از آن بریده‌اند، شبیه محل استقرار آنتن‌های نیرومند، یا محل اصلی پخش برنامه‌ها نمی‌تواند باشد؟

مایلم برای حُسن ختام هم که شده، این بیت شعر را، در آن زمینی که نسیمی وزد ز ُطُره دوست، به این شیوه برگردانم: در آن سرا که متصل بود به فیبر‌های نور.


نظر حوانندگان:

■ درود بر خانم بارئی، گویا در عرصه سترگ فلسفیدن که تاکنون سخت مردانه بوده، اکنون باید شاهد ظهور و بروز شیرزنانی چون ایشان باشیم. خسته نباشید. لطفا اگر ممکنه ایمیل شخصی ایشان را برای اینجانب بفرستید تا امکان تبادل اندیشه و نظر داشته باشیم. آدم واقعا دلش می گیرد، دریغ از یک کامنت و اعلام نظر و تشکر بابت این زحمت و کوششی که بکار بسته شده از طرف ایشان. بله ما نیازمند فلسفه نو هستیم، فلسفه‌ای که با گستردگی و تازگی دانش و روش‌های زندگی امروزین بشر، هماهنگ باشد، بر این اساس اینجانب هم تحقیقات و تالیفاتی دارم که اگر مجالی دست دهد، بی میل به انتشار آنها نیستم. بنظر من تمامی فلسفه کهنه، با کمی اغماض، شامل همه سیستم های فلسفی رایج از گذشته‌های دور تا به امروز می‌گردد. باز هم تاکید می‌کنم: تا به امروز! چون به نظر من دیدگاه بشر، برغم همه پیشرفت‌ها و تحولات علمی و صنعتی، همچنان سنتی و گذشته‌گرا مانده است و تاثیر نگرش‌ها و کشفیات تازه علمی در حوزه‌های مختلف، هنوز آشکار نگشته و دگرگونی منطقی را در اذهان و افکار پدید نیاورده است.

■ سلام
ضرورت یک خوانش کاملا جدید از علوم انسانی کلا و فلسفه خصوصا، به دلیل پیشرفت برق آسای علوم تجربی کلا و تکنولوژی خصوصا، مفهوم و دغدغه‌ای هستش که به ذهن هر انسان اندیشمندی خطور کرده.
ممنون به خاطر این مقاله خوب.

■ با سپاس و درود از نوشته بسیار ارزشمند خانم طاهره بارئی.
دیدن و خواندن اینگونه مطالب فلسفی که نگاهی بروز شده در فلسفه و علم را بعرض دید انسان آشفته امروز می‌گذارد در این وانفسای گلوبالیسم اقتصادی و علمی باید به فال نیک گرفته شود. متاسفانه بخاطر جو حاکم بر جهان که پدیده هائی چون جنگ و نا آرامیهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و..... فرصت لختی تفکر در موضوعات مطرح شده را جبرا از انسانها سلب نموده و حتی فرمان کنترل مغزهای بشر را هم از طریق سیستم حاکم برتکنولوژی و اقتصاد بهر سو که میل نماید هدایت میکند، دیدن و خواندن اینچنینی هر چند در دنیای دگرگون شده بسیار امیدوار کننده می‌باشد. با توجه به اشارات شما انرژی و اطلاعات نوری و تبادلات کیهانی‌شان و تا این سیاره زمین و..... نشاندهنده کار و تلاش شما بیشک در طی سالهائی می‌باشد که به این نقطه رسیده‌اید، بیشک دانسته‌ها و تفکر فلسفی و تاریخی شما نمی‌تواند جدا از اسطوره‌های ایرانی و جهانی باشد، و در صورت امکان و علاقه‌مندی می‌توانید برای استفاده دانشجویان و علاقه‌مندان و پژوهش‌گران نیز در زمینه ارتباط اسطوره و تکنولوژی نیز نظرتان را در میان گذارید، در پایان امیدوارم بیشتر در این زمینه‌ها سایت‌های ایرانی فعال شوند و فقط به روال تکراری اخبار و حوادث بسنده ننمایند.

■ با سلام - مقاله‌ای بسیار جالب كه نشانه عمق دانش خانم نویسنده هم در جوزه فلسفی و هم علمی می‌باشد. چقدر خوب می‌شود كه خانم بارئی در مورد بعضی از مطالبشان، اطلاعات و یا مراجع اطلاعاتی را برای فهم بیشتر بعضی از خوانندگان شرح دهند - مثلا مسئله نور و ارتباطش با فلسقه سهروردی را در كدام نوشته و یا كتاب می‌توان یافت.

■ با سلام و تشکر از دوستانی که با کامنتهای دلگرم کننده مرا به راهی که در پیش گرفته‌ام، امیدوار می‌کنند. منهم دوست می‌دارم و لازم می‌دانم این شیوه نگرش مورد بجث و فحص علاقمندان قرار گرفته و از اندیشۀ شمایان تغذیه کرده و پربار و ریشه‌دار تر شود. جز این سایت و یک سایت دیگر، مقاله‌ام، جایگاهی نیافت. جای نگرانی نیست بالاخره پیامها، چون اطلاعاتی که در فضا منتشر میشوند، گیرنده های خود را پیدا خواهند کرد.
طاهره بارئی

■ با سلام حضور سرکار خانم طاهره بارئی در بخشی از گرامی نوشته‌تان، آورده‌اید: «کجاست آن تسلط و استفاده سُهروردی از داده‌های علم اُپتیک و نور، و دانش عملکردبینائی در زمانه‌اش، که او را برای رسیدن به فلسفه‌ای که به اسم خودش مشهور است، یاری کرده و اعتماد بخشیده است؟»
در این پاره از نوشته، به آگاهی سهرودی از «داده‌های علم اپتیک و نور[شناسی]، و دانش عملکرد بینایی» در زمانه‌اش اشاره آمده است، با توجه به همین پاره از نوشته، از سرکار خواهش می‌کنم منابعی که نشانه‌های تسلط سهرودی بر علم اپتیک یا نورشناسی زمانه‌اش را به بحث گذاشته و اثبات کرده باشد را لطفا معرفی نمایید. پیشاپیش تأکید می کنم که علم اپتیک زمان سهرودی گویا و احتمالا باید متاثر از آموزه‌های غیرمتافیزیکی ابن هیثم بوده باشد، نه همان آموزه های سریانی ـ عربی بازجسته از دانش یونانی. موجب کمال امتنان است که این پاره از نوشته تان را ابهام زدایی کنید.

■ نوشتاری بسیار جالب و قابل تامل است. در مورد خیام، زندگی و آثار او، ما هم با همکاری دوستانمان در زبان آلمانی تحقیقاتی داشتیم. خوشحال میشویم در فستیوال فلسفه در شهر هانور با شما بیشتر آشنا شویم:
http://www.philosophiefestival.com/
پیروز و سرفراز باشید.
از طرف برگذار کنندگان فستیوال