درآمد
علی، آینهی تمام قد و بازتابدهندهی روح [اپوزیسیون] ناکام ایرانی در فرهنگِ دینی ساسانی است. پیشینهی شخصیت نمادین علی – در قالب نامهای دیگر- بسیار قدیمیتر از اسلام است. ما ایرانیان گنوسی (عرفانی) علی را به دین بعدی که اسلام نام گرفت تحمیل کردیم، و اسلام نیز علی ابن ابیطالب را به ما تحمیل کرد؛ و سرانجام از این دو چهرهی نمادین گوناگون، شخصیت دوگانه و متناقض علی گنوسی- اسلامی بیرون آمد.
فروپاشی ساسانیان عملاً در پی شکستِ نظامی دوم ایران در سال ۶۲۸ میلادی و آغاز جنگهای داخلی در ایران رخ داد. برای ما ایرانیان فرقی نمیکرد که دین زرتشتی پایدار میماند یا نه، هر دینی که ما میپذیرفتیم، باز جایگاه علی – یا شخصیتی با چنین خصوصیاتی- مانند امروز به جای خود باقی میماند و خود را با آن دین معین تطبیق میداد. شخصیت نمادین- گنوسی علی آرام آرام پس از قتل مانی به فرمان کرتیر، گسترش آیین سرکیس / سرجیوس (Sergios) (۱)، قتل مار قرداغ - داستان یک شاهزادهی زرتشتی که مسیحی شده بود- به فرمان شاپور دوم و داستانهای فراوانی که پیرامون قرداغ مقدس نوشته شد، سر بر کشید. نماد بارز این جریان فکری تا زمان هشام، پسر عبدالملک مروان، که کلیسای سرکیس مقدس در رصافه را به زیارتگاه تبدیل کرد، ادامه داشت.
علی در میان مسیحیهای گنوسی ایرانی- میانرودانی، آن چهره از مسیح را به نمایش میگذارد که دینشناسان آن را «مسیح ناکام» نام نهادهاند. علی، مسیح ناکام است؛ «مظلومیت» او در ناکامی اوست، او قهرمان شکستخوردهای است که ناکامی او نه در جنگهای خونافشان بلکه در «شهادتی»ست خودخواسته، بدون جنگ و شورش و انقلاب. او مانند مار قرداغ یعنی آن شاهزاده پارسی که به مسیحیت گرویده بود، آماده است که خود به «شهادت» برسد ولی «رعایایش» آسیبی نبینند.
بدون شناخت آرای گنوسی مانی که از رگههای مسیحیت برخوردار است و بدون آگاهی از داستانهای فراوانی که پیرامون مار قرداغ به نگارش در آمدهاند، درک این «قهرمان ناکام ایرانی» و به گونهای خود ما ایرانیان، بسیار دشوار خواهد بود. این شخصیت نمادین سرانجام به درجهی خدایی رسانده میشود و به همین دلیل به القابی مانند «ابوتراب» [سرور یا آفرینندهی خاک/زمین]، «ابو حسن» [سرور زیبایی و خوبی] (۲) و «ملک تعالی» آراسته میگردد. جنگپرهیزی و خشونتپرهیزی گنوسیهای ایرانی، واکنشی در برابر خشونت بیکران و بیملاحظهی روحانیت زرتشتی بود که حتا شاهان ساسانی [دولت رسمی ساسانی] در برابر آنها چندان یارای ایستادگی نداشتند، البته به جز یزدگرد اول که نفسگاه روحانیون را در چنگال خود گرفت و به همین دلیل در تاریخنگاری زرتشتی و اسلامی به نام «یزدگرد بزهکار» شهرت یافته است.
ادامهی زندگی این جریانات گنوسی در ایران و میانرودان به بزرگترین مانع تحقق یک دین دولتی – که بعدها اسلام نام گرفت- تبدیل گردید. از این رو شگفتانگیز نیست که در زمان خلفای عباسی برای نابودی نظاممند این جریانات فکری، دوباره دیوان زنادقه (وزارت اطلاعات) و دارالحکمه (وزارت ارشاد و سانسور) بر پا گردیدند که نه تنها نوشتههای بسیاری از گنوسیها را نابود کرد بلکه کمر به حذف فیزیکی این جریانات گنوسی بستند.
با اتکا به متون قرآنی و اسناد غیراسلامی میتوان نشان داد که اصل قرآن – که ما از آن بیاطلاع هستیم- به این نحلههای گنوسی که از فیلتر فرهنگ زرتشتی، مسیحی، یهودی و بودیسم عبور کرده بودند، تعلق داشت.
روح علی، این مسیح ناکام، این قهرمان شکستخورده، هنوز در رگهای ما ایرانیان جاریست و حتا یک ایدئولوژی سیاسی - دینی سفت و سختی مانند اسلام نتوانسته این «خون» فرهنگی با پیشینهی ۱۷۰۰ ساله را کاملاً با گروه خونی ناب اسلامی – یعنی ایدئولوژی عباسیان - تعویض نماید.
به سخن دیگر، اگر بتوانیم تا اندازهای شکلگیری شخصیت گنوسی علی را آشکار کنیم، شاید آن گاه بدانیم که چرا ما این چنین شیفته و مفتون قهرمانان شکستخورده هستیم، آینهای که شاید بتواند پارههایی از وجود ما را نشان بدهد.
پیش از بررسی ریشههای تاریخی «قهرمان ناکام»، این نماد شناسایی روح ایرانی، ضروری است که نخست به تاریخنگاری اسلامی دربارهی علی بپردازیم.
خلیفه علی: ۳۵ تا ۴۰ (به اصطلاح هجری) / پنج سال
بنا بر روایات اسلامی، علی (۶۰۰-۶۶۱ میلادی) پسر عمو و دامادِ محمد، پیامبر اسلام، بوده و چهارمین فرد از «خلفای راشدین» میباشد و در حدود سال ۶۶۱ میلادی در کوفه به قتل میرسد.
اعدادی که زندگینامۀ دینی علی بر آن استوار شده آن چنان مقدس هستند که به اصطلاح مو لای درزش نمیرود. عدد ۳۵ نماد ساختن کعبه و قرار دادن حجرالاسود توسط پیامبر اسلام است، عدد ۴۰ نماد بعثت پیامبر اسلام است و عدد ۵ نماد پنج نور الهی است که یکی از ارکان گنوسیسم بود. بعدها در اسلام – شیعه- این پنج نور الهی در وجود محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین تجلی کردند (اصحاب کسا/پنج تن آل عبا).
همانگونه که پیشتر گفته شد، عدد ۱۰، عدد پیامبران است و به هر کسی اعطا نمیشود. علی در سن ۱۰ سالگی، یعنی ۹ سال پس از «برگزیده شدن محمد به پیامبری»، به اسلام گروید.
ابن اسحاق گزارش میدهد که محمد و علی ۱۰ ساله پنهانی نماز میگزاردند که یک روز بر حسب اتفاق ابوطالب هر دو را در حال نماز میبیند و میپرسد:
محمد پاسخ میدهد که این دین حق و دین فرشتگان و دین پیغامبران و دین پدر ما ابراهیم خلیل است. سپس از علی ده ساله میپرسد که «این چه دین است که تو داری؟» آن گاه کودک ۱۰ ساله (؟) به پدرش ابوطالب پاسخ میدهد:
از نگرگاه عددشناسی گنوسیسم، اعداد اختصاص داده شده به علی حتا از اعداد نسبت داده شده به محمد، «پیامبرانهتر» است و از یک هستهی عددی گنوسی نیز برخوردار است، یعنی همهی این اعداد ضریبیست از عدد مقدس ۵ که نماد پنج نور الهی گنوسی میباشد.
ما از علی، مانند ابوبکر، عمر و عثمان، مطلقاً هیچ سند آزمونپذیری نداریم. تنها چیزی که مسلمانان شیعه به او اطلاق میکنند «نهجالبلاغه» است که آن هم توسط سید رضی در اوایل سدهی پنجم هجری نوشته شده است.
مقبرهی علی
سرانجام، پس از مشاجرات دینی فراوان، مقبرهی علی در نجف، در ساحل غربی فرات، توانست خود را در برابر بدیلهای دیگر جا بیندازد. این قبر در سدهی ۱۰ میلادی (چهارم هجری) پس از جستجوی فراوان – از جمله گمان میرفت که قبر علی در گوشهای از مسجد کوفه قرار داشته باشد- «کشف» شد. البته در آغاز سدهی ۱۱ میلادی یک مقبرهی دیگر از علی در مزار شریف نزدیک بلخ «کشف» گردید. دیگر احادیث اسلامی مکانهای دیگری را برای قبر علی گزارش میدهند، مانند حوالی کوفه، مدینه یا قصرالاماره. احتمالاً به این دلیل نجف به عنوان مکان قبر علی تثبیت شد چون بنا بر داستانهای کهن انجیلی آرامگاهای آدم و نوح نیز در این جا قرار دارند [دکوین].
بازتاب نام «علی» بر سکهها
نخستین بار نام علی در سدهی ۸ میلادی بر سکهها ظاهر شد. در سال ۱۲۸ (۷۴۵-۷۴۶ میلادی) در مرو سکههای نقرهای با شعار «آل کرمانی بن علی» زده شد. کسانی که این سکهها را ضرب کردند، خود را «خاندان کرمانی از علی یا پیرو علی» معرفی میکردند. به هر رو، در سال ۱۲۸ عربها (به اصطلاح هجری) کرمانیها به شهر مرو حمله کردند و آن را به تصرف خود در آوردند. آنها در مرو به نام فرقهی خود سکههای نقرهای زدند: آل کرمانی بن علی. خراسانیها خود را «آل محمد» مینامیدند. در حقیقت در این جا دو برداشت گوناگون از مسیح، یعنی مسیح ناکام که برای کرمانیها [ایرانیان غیر عرب] علی بود و مسیح فرجامشناختی که برداشتِ عربهای ایرانی ساکن خراسان بزرگ بود، در برابر یکدیگر قرار گرفتند. البته برداشتهای دینی قایم به ذات نیستند بلکه میباید در نهایت در خدمت «مشروعیت سیاسی» حاکمان قرار بگیرند. از این رو، این درگیریهای سیاسی که رنگ و بوی شدید مذهبی داشتند در پی آن بودند که بتوانند خود را در بافت پیشینهی فرهنگی – سیاسی ایران که هنوز در دیوانسالاری ساسانی به بقای قدرتمند خود ادامه میداد، انطباق دهند.
به هر رو، برای نخستین بار نام علی در سال ۱۲۸ – یعنی ۱۲۸ سال پس از به اصطلاح هجرت- مطرح شد.
دومین سکه که نام علی بر آن حک شده مربوط به سال ۱۶۰ عربهاست (به اصطلاح هجری). در یک روی این سکه شعار «المهدی محمد» و روی دیگرش شعار «علی محمد طیب» (علی محمد خوب) آمده است. جالب این جاست که این سکه مربوط به دورهی خلافت المهدی است (۷۷۵-۷۸۵). ظاهراً خلیفه «المهدی» خود را «محمد» یا «ستایش شده» نیز میخواند. ولی برای آرام کردن بخش دیگر مردم که درکشان از مسیح، علی بود، نام علی در کنار محمد نیز آورده شد.
سومین سکه که نام علی بر آن حک شده مربوط به سالهای ۲۰۲ تا ۲۰۵ (۸۱۷- ۸۲۱ میلادی) است. این سکهها در قلمرو ایران یعنی فارس، اصفهان، محمدیه (ری) و سمرقند ضرب و منتشر شدند و در هیچ منطقهی عربنشین هم انتشار نیافتند. این سکهها که در دورهی مأمون (۸۱۳-۸۳۳ میلادی) زده شدند، این شعار را بر خود دارند: علی ابن موسا ابن علی ابن ابی طالب. این سکه نشان میدهد که تفکر «علوی»، پیروان علی، توانسته خود را جا بیندازد. در حقیقت، مأمون برای مشروعیت سیاسی خود به چنین همیاری و پیمانی با پیروان علی نیازمند بود [فولکر پوپ].
نام علی در فهرست حاکمان، اسناد غیر اسلامی
روی هم رفته چهار فهرست غیراسلامی از حاکمان اسلامی وجود دارد، سه فهرست به زبان سُریانی که تا سالهای ۷۰۵، ۷۲۴ و ۷۷۵ پیش میروند و یک فهرست به زبان یونانی که تا سال ۸۱۸ ادامه مییابد. در هیچ کدام از این فهرستها، نام علی نیامده است.
به احتمال بسیار قوی نویسندگان این فهرستها، میبایست اطلاعات خود یا بخشی از آنها را از افراد معتمد عرب دریافت کرده باشند. در واقع این فهرستها مراحل گوناگون تاریخنگاری اسلامی را نشان میدهند. این فهرستها شکل نخستین خود را بدون تغییر حفظ کردهاند و با اتکا بدانها میتوان مسیر دائماً در حال تغییر تاریخنگاری اسلامی را دنبال کرد. برای نمونه در این جا فهرست حاکمان عرب به سُریانی از سال ۷۰۵ زیر عنوان fol. ۱۷a در مجموعهی Manuskript British Museum Add. ۱۷۱۹۳ مربوط به آخر سدهی ۹ میلادی صحافی شده است:
این گزارش به زبان سُریانی نخستین مرحله از تاریخنگاری اسلامی را نشان میدهد. محمد در این جا ۷ سال حکومت میکند، ابوبکر دو سال ولی عمر ۱۲ سال که در آخرین نسخههای تاریخ اسلامی تصحیح میشود و به ۱۰ سال تبدیل میگردد. در فهرست نام حاکمان به زبان سُریانی از سال ۷۲۴ یک تصحیح دیگر مشاهده میکنیم. در این جا:
در فهرست حاکمان مربوط به سال ۸۱۸ میلادی به زبان یونانی آمده است:
همانگونه که خواننده متوجه شده نام علی در تاریخنگاری اسلامی تا سال ۸۱۸ هنوز نیامده بود. همچنین در وقایعنگاریهای لاتینی Chronica Minora, Hrsg. Mommsen که سالهای ۷۴۱ تا ۷۵۴ را در برمیگیرد، باز هم نام علی نیامده است. وقایعنگاران غیراسلامی اساساً با تکیه بر گزارشات راویان اسلامی تاریخ خود را مینوشتند؛ به عبارتی میتوان فرآیند تاریخنگاری اسلامی را مرحله به مرحله پیگیری کرد. عدم ذکر نام علی توسط وقایعنگاران غیراسلامی، نشان میدهد که هنوز تا سال ۸۰۰ میلادی علی گنوسی به عنوان علی ابن ابی طالب مورد تصویب حاکمان عباسی قرار نگرفته بود.
ابن عباس، شخیصت ساختگی برای مشروعیتبخشی به خلفای عباسی
برای روشن کردن محیط سیاسیای که در متن آن «علی اسلامی» به تدریج زاده شد، اشاره به مهمترین شخصیت مشروعیتبخش خلفای عباسی یعنی «ابن عباس» ضروری میباشد. اختراع ابن عباس و اختراع علی اسلامی به گونهای در هم تنیدهاند.
عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب در تاریخ ساختگی خلفای عباسی پسر عموی پیامبر و جد اعلای خلفای عباسی به شمار میرود.
ابن عباس در تاریخنگاری اسلامی سه سال پیش از هجرت زاده شد و در زمان مرگ محمد در سال ۶۳۲ میلادی، سناش حدود ۱۳ سال بود. با این وجود در ادبیات دینی عباسیان، اعتبار تفسیری و شناختی او از ابوبکر و علی، یعنی نخستین ایمان آوردگان به محمد، بسیار بیشتر است.
در تاریخ واقعی حاکمان عرب ما با یک شخصیت نظامی رو به رو میشویم به نام «عباس بن ولید» این عباس در جنگ با بیرانس نیز شرکت کرد. در تاریخ طبری به او نیز اشاره شده است:
به عبارتی دیگر، طبری نیز به یک فرمانده به نام «عباس» پسر ولید [اول] در کنار مسلمه پسر عبدالملک اشاره میکند. نام «عباس» پسر ولید در تاریخ طبری با نام کامل «علی ابن عبدالله بن عباس» آمده که دو فرزند به نامهای داوود و عیسا داشته که در دیوان عراق کار میکردند.
رویدادنگاری گمنام (نام سند: CLXVII, I ۳۱۴) مربوط به سال ۱۲۳۴ سلوکی به گونهای دقیق به لقب ساختگی «عباسیان» میپردازد و انتقاد میکند که «عربهای نادان» تصور میکنند، جدشان عباس، عموی پیامبر است، در حالی که جدشان «عباس» پسر ولید اول است. در این سند آمده است:
همین رویدادنگاری نامبرده حتا به مناسبات خویشاوندی دقیق عباسیان بغداد با ابن عباس نیز اشاره میکند:
خواننده توجه داشته باشد که لقب عبدالله، ابو عباس بود که در ضمن نخستین خلیفهی عباسی میباشد. در جایی دیگر از همین رویدادنگاری آمده است:
به هر رو، در یک مسیر طولانی خلفای عباسی توانستند یک شخصیت مجازی و اسطورهای برای نیای خود بسازند.
البته گفتنی است که جایگاه اسطورهای و زندگینامهی پر از تناقض ابن عباسِ ساختهی خلفای عباسی، شک و تردید را میان بسیاری از اسلامشناسان غربی بوجود آورد:
«اشپرنگر نخستین خاورشناسی بود که آتش شکاکیت بر خرمن احادیث و تفاسیر منسوب به ابن عباس زد. وی ابن عباس را کذّاب خواند. نُلدکه و شوالی هم استدلال میآورند که ناسازگاری در روایات تفسیری ابن عباس به حدی زیاد است که نمیتوان حتی دیدگاه وی را دربارهی یک آیهی خاص- بر اساس آنچه که به او نسبت دادهاند- بازسازی کرد.» (۱۴)
به هر رو، زندگینامهی ساختگی ابن عباس [عموی پیامبر] که به عنوان جد عباسیان و بزرگترین مفسر قرآن در تاریخنگاری اسلامی معرفی شده، کسی به جز ابو عباس یا «علی ابن عبدالله بن عباس» نیست. درحقیقت عباسیان، فرزندان «علی ابن عبدالله بن عباس» [طبری] هستند که خود یکی از نوادگان عبدالملک مروان بودند. یعنی، جد واقعی «امویان» و «عباسیان» کسی به جز عبدالملک مروان نیست.
این نکته که عباسیان و امویان خویشاوندان خونی بودند و ما اساساً در تاریخ «اسلام» با دو تیرهی متفاوت سر و کار نداریم، نه تنها ساختار «تاریخنگاری» و روایات اسلامی را در هم میریزد، بلکه نشانگر این نیز هست که سرانجام خلفای عباسی موفق شدند همهی گروههای اپوزیسیون سیاسی را حذف کنند و یک ایدئولوژی [یا دین] نوین به نام «اسلام» را از درون این درگیریها و آشوبهای سیاسی شکل بدهند تا بتوانند مشروعیت سیاسی خود را استوار سازند. در این بُرش تاریخی بود که سرانجام علی گنوسی با گوشت و خون پُر شد و به عنوان علی ابن ابی طالب اسلامی تثبیت گردید.
بخشهای پیشین:
چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟/ بخش یک
چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟/ بخش دوم
چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟/ بخش سوم
چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟/ بخش چهارم
چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟/ بخش پنجم
————————————
منابع:
۱- سرکیس / سرجیوس. این فرد مسیحی مؤمن به همراه فردی دیگر به نام باخوس (Bakchos) که او نیز مسیحی مؤمن بود، جزو سربازان رومی بودند که گویا پس از مشخص شدن مسیحی بودنشان دستگیر میشوند و زیر شکنجه قرار میگیرند. باخوس در زیر شکنجه کشته میشود ولی سرکیس که زنده میماند، سرش را از تن جدا میکنند. بنا بر داستانهای سُریانی – نامههای شهدا- سرکیس در رصافه به خاک سپرده میشود و چندی بعد بر مزار او یک کلیسا ساخته میشود. رصافه محل زیارتگاه مسیحیها به ویژه مسیحیان ایرانی شده بود. به این موضوع بیشتر خواهم پرداخت.
۲- «ابو تراب»، «ابو حسن» و «ملک تعالی» سه لقب مهم برای علی گنوسی بودند. لقب ابوتراب در روایات اسلامی باقی ماند ولی راویان چون پیشینهی آن را نمیدانستند – یا میدانستند ولی سکوت میکردند- این گونه تفسیر میکردند که هر گاه علی و فاطمه با هم دعوا میکردند، علی از خانه بیرون میرفت و روی سرش خاک میریخت به همین خاطر به او ابوتراب میگفتند. ابو حسن، یعنی سرور خوبی، زیبایی. بعدها در روایات اسلامی نام یکی از فرزندان علی، حسن میشود. ملک تعالی یعنی خدای آفریننده خاک/زمین. زیرا بنا بر درک گنوسی دو خدا وجود دارد، خدای بزرگ و توصیفناپذیر که در هیچ چیز دخالت نمیکند و خدایی که مادیات را آفرید. ملک تعالی، خدایی است که گیتی یا جهان مادی را آفریده است. همچنین شگفتانگیز نیست که «حسن و حسین» فرزندان علی نیز مانند پدرشان قهرمانان شکستخوردهاند، به یکی – حسن- صلح تحمیل میشود و دیگری مانند سرکیس، سرش از تناش جدا میشود. و این سرنوشت همهی «امامان» یعنی فرزندان علی میباشد.
۳- ابن اسحاق: سیرت رسولالله. ترجمه محمد همدانی، ویراستار جعفر مدرس صادقی. نشر مرکز، چاپ ششم ۱۳۹۴. ص ۱۱۸
۴- ابن اسحاق، همانجا. ص ۱۱۸
۵- دکوین، ریموند: آغاز ستایش علی و شکلگیری جهانبینی عباسیان. ترجمه: ب. بینیاز، انتشارات پول چاپ اول ۲۰۱۴ کلن/آلمان. ص ۳۴
۶- دکوین، ریموند: همانجا. ص ۳۵
۷- دکوین، ریموند: همانجا. ص ۳۸
۸- بِرگ، هربرت: ابن عباس در تفاسیر دورهی عباسیان. در: زبان قرآن، تفسیر قرآن. ترجمهی مرتضی کریمینیا. انتشارات هرمس ۱۳۹۲، ص ۱۲۹
۹- طبری، محمد بن جریر: تاریخ الرسل و الملوک. جلد ۹، ص ۴۴
۱۰- دکوین، ریموند: همانجا ص ۹۳
۱۱- دکوین، ریموند: همانجا ص ۹۴
۱۲- دکوین، ریموند: همانجا ص ۹۴
۱۳- برگ، هربرت: همانجا. ص ۱۳۴
۱۴- برگ، هربرت: همانجا. ص ۱۳۵