آنچه که تا کنون آمد، پیدایش و برآیش شیوههای تاریخنگاری اسلامی از ابناسحاق تا طبری بود. آنچه که درپی خواهد آمد، پاسخ به پرسشی است که ب. بینیاز در جستار ارزشمند خود چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟ بدان پرداخته است. همانگونه که آمد، طبری روندی یکسَد ساله را به چکاد خود رسانید و توانست از خود نه تاریخ، که دانشنامهای بیمانند و بیکموکاست درباره تاریخ اسلام، از پیدایش جهان تا فرمانروائی عباسیان برجای بگذارد. ولی باورپذیری گزارشهای تاریخنگاران مسلمان تا به کجاست و آیا آنچه که آنان بنام تاریخ بیچونوچرا گردآوردهاند، تن به آزمونپذیری دانشگاهی میدهد؟
همانگونه که رفت، نگاه دو نسل نخست تاریخنگاران مسلمان پای در تورات داشت و آنان حتا آنجا که به اسلام و تاریخ آن میپرداختند، بر همه رخدادها و پدیدهها با رویکردی توراتی مینگریستند. نمونه زیر از تاریخ طبری است:
میدانیم که طبری نه مردمشناس بوده و نه زیستشناس و پنداشت اینکه در گذشتههای دور مردمانی زیسته بوده باشند که سرشان به آسمان بساید و از آنروی کچل شوند، بروزگار او چندان شگفت و دور از پندار نبوده است. ولی آنچه که او نوشته است، نه تنها برای مردمان زمانه خودش، که برای مردمان زمان ما نیز نه افسانه و اسطوره، که تاریخ راستین است. هنگامی که طبری مینویسد «آدم چون نخلی بلند بود و شصت ذراع [سی متر] قامت داشت» یا «قامت موسی ده ذراع [پنج متر] طول داشت» مسلمانان نیز برای هابیل و شیث فرزندان آدم آرامگاههایی میسازند که درازای گور در آنها به هفت تا هفده متر میرسد (۲) و هم امروز نیز انبوهی از باورمندان به بازدید این گورها میشتابند.
حوا دومین انسانی است که بدست الله آفریده میشود. بدیگر سخن، بجز او و همسرش هیچ کس دیگری در جهان نیست که بخواهد بزبان دیگری سخن بگوید و هنوز هم فرزندان آدم و حوا در زمین پراکنده نشدهاند و هزاران سال به داستان برج بابل و پیدایش زبانهای گوناگون مانده است، با اینهمه حوا “نبطیان” را میشناسد و زبانشان را فرا گرفته است و واژه “زن” را از آن زبان، به زبان آدم بازمیگرداند. ولی به گمانم میتوان گشاده دستی نشان داد و این را هم بر طبری بخشید، چرا که او نه مردمشناس و نه زبانشناس بوده است، پس نمیتوانسته جور دیگر بیندیشد. و اگر کار به همین چند نمونه پایان میپذیرفت، میشد با رویکردی زمانمندانه به نوشتههای طبری، بخشهای اسطورهای و کهن کتاب او را به کناری نهاد و گزارشهای تاریخیاش را که از زمانهای نزدیک به خود او فراهم آمدهاند، باور کرد و پایه و بنیاد پژوهشهای دینی قرار داد. ولی خواهیم دید که در بخش “تاریخ”، آنهم تاریخی که به گفته اسلامشناسان مسلمان و نامسلمان مویی از درز آن گذر نمیتواند کرد، بنیان کار بسیار سستتر و ویرانتر از این است. بگذارید نخست به یکی از پیشینیان طبری بنام بلاذری بپردازیم:
سالها پیش نوشتاری کوتاه، ولی بسیار پُرارج و ژرف از نویسندهای بنام «دارا گلستان» خواندم که در آن با رویکردی نزدیک به آنچه که من آوردهام، به تاریخ اسلام پرداخته بود. از آنجایی که نوشته او درست در راستای همین بررسیها است و رَوشَش نیز آکادمیک و دانشگاهی است، بخشی از آن را با سپاس و درود بیکران موبمو در اینجا میآورم:
آنچه که باید بر این بررسی موشکافانه دارا گلستان گرامی افزود، این است که گستره تهران، پایتخت دهمیلیونی ایران و بیستوپنجمین شهر بزرگ جهان تنها ۷۳۰ کیلومتر مربع است، در جایی که اگر گرداگرد قیساریه سیسَد کیلومتر بوده باشد، مساحت آن به بیش از ۷۰۰۰ کیلومتر مربع (ده برابر تهران) سرمیزند.
سخن را با آغازگران تاریخنگاری اسلامی - ابناسحاق و واقدی – پیبگیریم. این دو (و در پیروی از آنان همه سیرهنویسان) داستان ترورهای دشمنان محمد را با ریزهکاری شگفتآوری گزاردهاند:
آنچه که ما در اینجا میخوانیم، بیشتر به شیوه کار آدمکشان زنجیرهای مانند «جَک دِ ریپِر» (۹) میماند تا به ترورهای جهادی مجاهدان صدر اسلام. گفتنی است که کشتن به شیوه یکسان، نشان از یک آسیب روانی دارد و کسانی که دست به چنین کاری میآلایند، پیش از آنکه آدمکش باشند، دیوانهاند و دچار روانپریشی، چرا که شیوه کشتن برای آنان کاری نمادین برای رویارویی با ناهنجاریهای درونی است. ولی گزارش ترورهایی که بدست کسان گوناگون، ولی با شیوهای یکسان انجام پذیرفته، یا از سر تنبلی نویسندگان بوده که الگویی را برگرفته و به شیوه کاپی-پِیست بازآفرینی کردهاند، و یا درپی رساندن درونمایهای نمادین است که اگرچه امروز بر ما نهان است، ولی برای خود آنان و خوانندگانشان آشکار بوده است. هرچه هست، در ساختگی بودن این گزارشها کمتر بتوان گمان کرد.
باری، به پدر تاریخنگاری اسلامی بازگردیم، که گزارشهایش پایه و بنیان پژوهش درباره اسلام است. با نگاهی گذرا میتوان دید و دریافت که طبری نیز بمانند پیشینیان خود همین شیوه پیش گفته (آفریدن یک الگو و بازآفرینی چندباره آن) را بسیار دوست میداشته و بکار میبرده است. یکی از جنگهایی که شاید هر ایرانی نامش را شنیده باشد، جنگی بنام “ذاتالسلاسل” (نبرد زنجیرها) است. این جنگ بسال دوازده هجری رخ داده است و طبری درباره نامگذاری آن مینویسد:
تا آنجا که من خواندهام، طبری این داستان «بستن سربازان با زنجیر» را گویا بسیار دوست میداشته است و در واگشائی آن گاه گفته است آنان را بهم میبستند تا از برابر مسلمانان مگریزند، و گاه آورده است که رزمندگان خود زنجیر بر خود مینهادند تا ایستادگی کنند و واپس ننشینند. به این چند نمونه که مشتی خُرد از خرواری کَلان است بنگرید:
من هرچه در کتابهایی که به جنگهای ایران و روم در سده هفتم پرداختهاند جُستم، نتوانستم گزارشی از یک تاکتیک شگفتانگیز جنگی بیابم که در آن سربازان را با زنجیر بههم بسته باشند. نه تنها مردمان روزگار طبری، که بخش بسیار بزرگی از اسلامپژوهان تا به امروز دلیری آن را نداشتهاند که خود را بپرسند، هشتادهزار سربازی که با زنجیر به یکدیگر بسته شدهاند، چگونه میتوانند همزمان گامی به چپ، راست، پس یا پیش بردارند، جنگیدنشان پیشکش. طبری ولی خود از این اسلامپژوهان «پژوهنده»تر بوده است و این پرسش را در لابلای گزارشهای خود پنهان کرده است:
شگفتیهای شیوه گزارشگری پدر تاریخنگاری اسلامی ولی به همینجا پایان نمیپذیرد. برای بستن دو سرباز به یکدیگر (به گونهای که بتوانند شمشیر یا تیروکمان یا نیزه را بکار بَرَند) نیازمند دستکم دو متر زنجیر در اندازههایی چون زنجیرچرخ خودرو (برای رانندگی در برف) خواهیم بود (که استوار باشد و در میانه کارزار از هم نگسلد). سنگینی زنجیرچرخهای امروزین نزدیک به سه کیلوگرم است. پس در جنگ با رومیان که چهلهزار تن با زنجیر به هم بسته شده بودند، باید هشتاد کیلومتر زنجیر با سنگینی یکسدوبیست تُن بکار رفته باشد. تنها برای آنکه دانسته آید یکسَدوبیست تُن چیست، گفتنی است که برای جابجائی این اندازه زنجیر به بیست تا سی کامیون خاور و یا چهار تا شش تریلر هژدهچرخ (بسته به گنجایش) نیاز خواهیم داشت.
شاید این شیوه بررسی در چشم اندکی شگفتآور آید و پاسخ این باشد که زنجیرهای آن روزگار این چنین سنگین نبودهاند و کشیدن بار آنها برای سربازانی که در هنگامه کارزار بودهاند چندان دشوار نمیبوده است. طبری ولی پدر تاریخنگاری اسلامی نام نمیگرفت، اگر که به سنگینی زنجیرها نمیپرداخت و گزارش خود در اینباره را برای ما بیادگار نمیگذاشت:
«رطل» یکانی کهن برای اندازهگیری سنگینی است که برابر دوازده اوقیه و هشتادوچهار درهم است. از آنجایی که سنگینی رطل نه تنها از شهری به شهر دیگر، که از کالایی به کالای دیگر نیز دیگرگون میشده است و ما نمیدانیم اندازه درست یک رطل بروزگار طبری چه بوده است، ناگزیر از بررسی آن از راهی دیگریم. شترهای امروزی بسته به نژادشان میتوانند از دویست تا چهارسد کیلو بار بکشند. اگر میانگین آن (سیسَد کیلوگرم) را برای روزگار طبری در نگر بگیریم، دیگر نیاز چندانی به پنداربافی نیست که بتوانیم بیانگاریم، سربازان نگونبخت ارتش ساسانی چند هزار تُن زنجیر را در میانه کارزارهای خونینی که طبری در کتاب خود گزارده است، جابجا کردهاند. (برای کوتاه شدن سخن از اینکه چرا با بودن زنجیر و ریسمان سربازان با «عمامه» به هم بسته شده بودند و از این هم که از کِی رومیان بجای کلاهخود عمامه بر سر مینهادند، میگذرم، ولی به گمانم تهی از هوده نخواهد بود، اگر بررسی درازا و سنگینی عمامههایی را که آن چهلهزار تَن دیگر را به هم بسته بودند، و همچنین شمار دستگاههای پارچهبافی را که این اندازه عمامه را بافته و پرداخته بودند، به پندار خوانندگان واگذارم).
نه طبری، نه پیشینیانش و نه کسانی که پس از او آمده و در پهنه فرهنگی اسلام دست به نوشتن گشودهاند، شمار و آمار را چندان ارج نمینهادند و گمان میبُردند که میتوان هر گزارشی را به هر سخن گزافی آراست، بیآنکه کسی در اندیشه پرسش و سنجش برآید. پس هزار و اندی سال پس از آنکه طبری نوشت، آدم از آن روی کچل شد که سرش به آسمان میسائید، در میان هممیهنان او پیچید که اگر قرآن را بازکنید تار مویی از ریش خمینی را در خواهید دید. آنروز نیز کسی در این اندیشه نشد که شمار موهای ریش مردان از پانزدههزار فراتر نمیرود و اگر در ایران سیوشش میلیونی تنها پنجاههزار قرآن در خانهها باشد نیز، ریش رهبر بسنده آن نخواهد بود.
با اینهمه اگر گمان میبَرید دیگر نکته تازهای از شیوههای تاریخنگاری اسلامی برجای نمانده که از شگفتی آن انگشت سرگشتگی به دندان بگَزید، تا بخش آینده چشم بدارید.
دنباله دارد...
بخشهای پیشین:
بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی – یک
بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی – دو
بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی – سه
بررسی شیوههای تاریخنگاری اسلامی – چهار
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایرانزمین بدور دارد
مزدک بامدادان
mbamdadan.blogspot.com
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
————————————————————-
۱. تاریخ طبری، پوشینه یکم، ۷۹-۷۸
http://www.eslam.de/bildergalerien/a/abels_grab/abels_grab_bildergalerie.htm.۲
۳. تاریخ طبری، پوشینه یکم، ۶۴
۴. تاریخ ایران یا تاریخ طبری، دارا گلستان. این نوشته را که سالها پیش در تارنمای اخبارروز بچاپ رسیده بود، شوربختانه دیگر در اینترنت نیافتم.
۵. سیره ابناسحاق، ۳۱۹، کتاب المغازی، ۱۳۷
۶. سیره ابناسحاق، ۳۸۳، کتاب المغازی، ۲۳۷
۷. الطبقات - واقدی، پوشینه ۲، ۲۴
۸. همان، ۲۵
Jack the Ripper.۹
۱۰. تاریخ طبری، پوشینه چهارم، ۱۴۸۶-۱۴۸۵
۱۱. همان، ۱۵۳۴
۱۲. همان، ۱۶۸۰
۱۳. تاریخ طبری، پوشینه پنجم، ۱۷۱۱-۱۷۱۰
۱۴. همان، ۱۹۳۲
۱۵. همان، ۱۹۶۷
۱۶. همان، ۱۴۸۵
۱۷. تاریخ طبری، پوشینه چهارم، ۱۴۸۶
■ نسخهای از مقاله دارا گلستان، از طریق لینک زیر قابل دسترسی است
http://hovakhshatar.blogfa.com/post-156.aspx