زندگی و دوران رشد
جان استوارت میل (John Stuart Mill)/ (١٨٠٦ - ١٨٧٣) پسرارشد جیمز میل اندیشمند و نظریه پرداز سیاسی انگلیس است. جیمز پدر كه در اثر معروف «رسالهای درباره دولت»[۱] به دفاع جانانه از نهادهای دمكراتیك پرداخته بود، سخنگوی حلقهای از روشنفكران و اندیشمندان انگلیسی موسوم به “فلاسفه رادیكال” بود. این اندیشمندان و متفكران انگلیسی شامل گروهی بودند كه همردیف فلاسفه روشنگری فرانسه بشمار میروند. بهرحال جان استوارت نیز گام به راه پدر نهاد و آوازهای بلند در قلمرو اندیشه و فلسفه سیاسی یافت. نو آوریهای فكری جان استوارت میل در چند موضوع مهم فلسفه و اندیشه سیاسی و نیز علم اقتصاد و اخلاق بخشی از ادبیات سیاسی كلاسیك جهان امروز به شمار میآید. یكی از نوآوریهای مهم او حاصل انتقاد از اندیشههای لیبرالی اما محافظه كارانه پدر است. جان استوارت میل در واقع از طریق آمیزش اندیشههای لیبرالی آزادیخواهانه با عدالت اجتماعی كه از نیازهای سوزان جامعه وقت انگلستان و همه اروپا بود، موفق به پایه گذاری مكتب سوسیال لیبرالیسم شد كه امروزه منبع الهام بخش احزاب و گرایشهای مدرن لیبرالی به شمار میآید.
در اواخر سده هیجدهم حلقه معروف به “فلاسفه رادیكال” با طرح افكار فایده باورانه [۱] كه از سوی جرمی بنتام [۲] پیش كشیده شده بود دست به تجدید حیات تازهای زد. قصد آنها این بود كه این حلقه فكری ادامه كاری یابد و رهبری آن در آینده به جان استوارت میل سپرده شود. با چنین چشم اندازی بود كه جان استوارت میل از همان دوران كودكی با هدف ویژهای تربیت شد و زیر نظر معلمان و مربیان ورزیده آموزشهای لازم را در خانه و بدون اینكه به مدرسه رود، فرا گرفت. همه مراحل تربیت و تعلیم جان استوارت میل زیر نظر مستقیم و دقیق جیمز میل پدرش و نیز جرمی بنتام جریان داشت. این كوششها و مراقبتهای تعلیم و تربیتی ویژه به تسریع رشد فكری جان استوارت منجر شد و او در دوران كوتاهی به فردی آموزش دیده و فرهیخته تبدیل شد. جان استوارت هنگامی كه هنوز به ده سالگی نرسیده بود نه تنها زبان كلاسیك لاتین بلكه ادبیات دوران باستان را نیز بطور كامل فراگرفته بود. با وجود همه این پیشرفتها و آموزشهای فوق العاده، هنگامی كه جان استوارت به سن بزرگسالی رسید، معلمان خود را از این نظر كه به رشد و تكامل جنبه مهم دیگری از شخصیت وی یعنی احساسات او بی توجهی كرده بودند، مورد انتقاد قرار داد. جان استوارت میل از جمله بدلیل دوران تربیتی و رشد كاملا مخصوصی كه از سر گذرانده بود، در بیست سالگی دچار یك بحران روحی شد و تعادل فكری خود در برقراری یك توازن درست میان انواع علوم و آموزشهایی را كه كسب كرده بود، برای مدتی از دست داد.
با وجود آنكه اساس تفكر جان استوارت میل در دوران خلاقیت فكری او مبتنی بر قرائت فایده باورانه است، اما نوآوریهای فكری او بسیار فراتر از اندیشههایی است كه از جانب لیبرالهای نسل قدیم یعنی پدرش و یا جرمی بنتام پیش كشیده شده بود. آثار جان استوارت میل نه تنها از منظر تاریخی بلكه در میان هم عصران او نیز اهمیت و گسترش قابل توجهی یافت. لذا بخش اصلی كتابهای وی جزو آثار كلاسیك اندیشههای سیاسی ، فلسفه سیاسی و علوم اجتماعی بشمار میآید.
آثار
جان استوارت میل در قلمروهای گوناگون مانند اخلاق، سیاست، تئوری شناخت علمی و اقتصاد آثار مهمی از خود بجا گذاشته است. سه اثر مهم جان استوارت میل كه تاثیرات زیادی در روند تكامل اندیشه سیاسی بجا گذاشته است عبارتند از: «درباره آزادی» ، «تاملاتی درباره حكومت انتخابی» [۲] و «فایده باوری».[۳] تاثیر بسزایی در پایه گذاری علوم
جان استوارت میل همچنین با نوشتن اثر معروف «نظم منطقی» اجتماعی مدرن گذاشت. وی یكی از دانشمندان برجسته علوم اجتماعی است كه سنت تجربه گرایی و علمی داوید هیوم را تكامل داد. در این كتاب او به تشریح مبانی نگرش منطقی و نیاز به كاربرد دادههای دقیق برای استنتاجات اجتماعی و لزوم تفكیك میان «مشخص» از «تجرید» میپردازد. جان استوارت میل با انتقاد از اندیشههای كلاسیك لیبرالی ونیز سوسیالیستی مكتب تازهای را پایه ریخت كه سوسیال لیبرالیسم نامیده میشود و امروزه از مهمترین منابع الهام احزاب مدرن لیبرالی بشمار میآید.
در این مقال ما میكوشیم كه تنها به برخی از نوآوریها و بدعتهای جان استوارت میل كه عمدتا به دفاع از نهادها و نظام دمكراتیك اختصاص دارد، بسنده كنیم. باید در نظر داشت كه جان استوارت میل نظریه پردازی روشن بین و فرهیخته است كه در آثار خود برخلاف بسیاری از متفكران هم عصر از روش علمی و قانونمند پیروی میكرد. استدلالهای او نه بر اساس تخمین یا در نظر گرفتن اهداف سیاسی بلكه متكی بر مشاهدات و دادههای جدی جامعه شناختی است. وی با آگاهی از روش تحقیق، دادههای خود را به گونه سیستماتیك و منطقی بكار میبرد و حتی برای مستدل كردن یك نظریه فلسفی نیز خود را از دقت علمی بی نیاز نمیبیند. از این نظر میتوان تمایز جان استوارت میل را نه تنها با بسیاری از متفكران صاحب نام بلكه حتی با دو اندیشمند كلاسیك و پرآوازه هم عصر او یعنی ماركس و توكویل نیز بازشناخت. البته میان جان استوارت میل و توكویل میتوان شباهتهای زیادی از جمله در این زمینه كه دغدغه اصلی هر دو امر آزادی و دمكراسی است ملاحظه كرد. اما جالب آنجاست كه با وجود آنكه موضوع آزادی از دیدگاه دو متفكر فوق در دو شرایط كاملا متفاوت و دو نظام سیاسی جداگانه مورد بررسی قرار گرفته است، هر دو در این استنتاج اساسی توافق نظر دارند كه میان دمكراسی و مشاركت سیاسی و رشد شخصیت انسانها نسبت روشنی وجود دارد.
فایده باوری
جان استوارت میل مهمترین آموزههای «فایده باوری» را میپذیرد، ولی آنها را برای دست یابی به دمكراسی كافی نمیداند. لذا برای درك نقطه حركت اندیشه ورزی او ابتدا باید آشنایی مختصری با این مكتب فكری و قرائت آن درباره سیاست و اخلاق یافت. فایده باوری بطور كلی از دو جز مهم تشكیل شده است كه عبارتند از:: معیار ارزشگذاری مبتنی بر رفاه و اصل نتیجه داری[۳] در كنش راستین. علاوه بر دو مولفه فوق، فایده باوری حاوی یك روش یا متد ویژه اندازه گیری رفاه در میان گروههای اجتماعی نیز میباشد.
نخستین مولفه فایده باوری پاسخ به این پرسش است كه برای سنجش و ارزشگذاری نهادها و رفاه جامعه چه معیاری باید برگزید. فایده باوری در پاسخ به این پرسش بر این باور است كه معیار سنجش رفاه و یا نهادها باید بر اندازه گیری میزان رضایت افراد جامعه از وضعیت خودشان استوار باشد. به عبارت دیگر باید سنجید افراد جامعه تا چه حد از وضعیت خود خشنودند و یا آرزوهایشان تا چه حد تحقق یافته است. عامل تعیین كننده در این سنجش نه موقعیت عینی افراد بلكه دریافت ذهنی آنها از زندگی شان صرفنظر از عوامل و شرایط بیرونی است. این بدان معنی است كه هرچه امكان تحقق آرزوهای افراد جامعه بیشتر باشد، خشنودی شان نیز بیشتر و وضعیت شان بهتر است. بنابراین رضایت قلبی افراد در این سنجش اهمیت تعیین كنندهای دارد. البته این میزان سنجش افراد دارای پیچیدگیهایی است كه مورد توافق همه فایده باوران قرار ندارد. بعنوان مثال برخی از منتقدان دریافت فوق این پرسش را مطرح میكنند كه آیا زندگی در شرایط بردگی، به فرض آنكه خود فرد از آن رضایت داشته باشد، نیز آیا از همان ارزشی زندگی در شرایط آزاد میتواند برخوردار باشد؟ آیا زندگی در شرایط بردگی و یا استبداد میتواند معیار سنجش رفاه و خوشبختی قرار گیرد؟ البته پاسخ جان استوارت میل برخلاف بسیاری دیگر از فایده باوران به این پرسش منفی است كه به آن خواهیم پرداخت.
مولفه دوم فایده باوری اصل نتیجه مندی در انتخاب كنش راستین است. این نظریه مبتنی بر این است كه میان گزینههای گوناگون كنش، باید گزینهای را در پیش گرفت كه ما را به نتیجه مطلوب برساند. فایده باوری بر این اصل استوار است كه هنگام ارزیابی و انتخاب نوع كنش باید بهترین نتیجه ممكن را در نظر گرفت. از تعامل و آمیزش این اصل و اصل مربوط به رفاه یك حكم اخلاقی بدست میآید كه كنش بر اساس به حداكثر رساندن رفاه و نیكبختی درونمایه آن است. بنابراین درباره فایده باوری بر این جمع بندی میرسیم كه هرچه بیشتر در راه رضایت انسانها كوشش كنیم، به همان نسبت كنش ما از نتیجه مندی بهتری برخوردار است.
فایده باوری حاوی یك روش یا متد ویژه اندازه گیری رفاه نیز میباشد كه طبق آن همه علایق و منافع افراد جامعه از ارزش یكسانی برخوردار است و نمیتوان با دخالت دادن سلیقهها و یا معیارهای گوناگون یكی را برتر از دیگری شمرد. طبق این روش هر كنش را باید بطور بی غرضانه سنجید و فواید و زیانهای آنرا بحساب آورد. در اینجا نیز معیار رضایت افراد جامعه است و نباید هیچ عامل ایدئولوژیك، دینی و اصولا هرگونه غرضی را مهمتر از اصل بی طرفی و سنجش سود و زیان هر كنش كه امری فردی است، دانست.
مشاركت، قانونگذاری و رفاه
ابتدا باید در نظر داشت كه جان استوارت میل در كتاب «تاملاتی درباره حكومت انتخابی» میان دو عنصر پایهای در هر نظام سیاسی تفكیك قائل میشود. وی یك عنصر نظام سیاسی را «دستگاه اجرایی و اداری» مینامد كه عهده دار وظایف اجرایی و عملیاتی و اداری است و عنصر دیگر را قانون اساسی [5] مینامد. هر دو عنصر فوق را جان استوارت میل بر اساس ارزشهای فایده باورانه، یعنی از منظر توان نظام سیاسی در حداكثر رساندن رفاه و نیكبختی جامعه مورد نقد و بررسی قرار میدهد. دغدغه اصلی او این است كه هر دو عنصر نظام سیاسی چگونه باید در خدمت تامین حداكثر رضایت و خشنودی شهروندان قرار گیرد. میل در تاملات و بررسیهای خود اهمیت بیشتری به قانون اساسی و اصول قانونگذاری میدهد و معتقد است كه این عنصر از اهمیت بالاتری نسبت به عنصر اجرایی و اداری آپارات حكومت برخوردار است. پرسش اصلی میل را میتوان چنین جمع بندی كرد: قانونگذاری چگونه باید صورت گیرد؟ پاسخ وی به این پرسش این است كه قانونگذاری باید به گونهای انجام گیرد كه چارچوب قانون پژواك رضایت و مطالبات مردم باشد. پس از تعمق بیشتر تاكید میكند كه قانون باید همسو و مطابق خواست اكثریت جامعه باشد. البته در ادامه خواهیم داد كه تاكید جان استوارت در مورد خواست اكثریت اگر تهدید كننده دمكراسی و آزادی باشد، چندان بی قید و شرط نیست.
پرسش بعدی این است كه چگونه میتوان به همسویی میان محتوی قوانین و خواست اكثریت دست یافت؟ جان استوارت میل پاسخ میدهد كه درجه این همسویی بستگی به امكان مشاركت شهروندان در تدوین قوانین دارد. او میگوید:
« هرچه میزان مشاركت مردم بیشتر باشد، قوانین نیز انعكاس بیشتری از خواست اكثریت است.» این نتیجه گیری را میتوان استدلال فایده باورانه در امر مشاركت نامید. میل میگوید هر شخص بهترین سخنگوی خواستهای خویش است. لذا برای تامین و تضمین منافع همگانی، همه اشخاص خود باید بتوانند بیان كننده خواستهای خویش باشند. چنین پیش شرطی از دیدگاه جان استوارت میل اهمیتی جهان گستر برای تامین حقوق سیاسی افراد دارد. لذا در صورت فقدان چنین شرطی همواره این خطر وجود دارد كه به هر دلیل و یا بهانه ای، منافع و حقوق شهروندان ضایع گردد. چنین دیدگاه فایده باورانهای در مستدل كردن اهمیت مشاركت افراد به معنای آن است كه « ایده آل ترین نظام سیاسی دمكراسی مستقیم» است. زیرا در «نظام مردم سالاری مستقیم و خدشه ناپذیر همه شهروندان بالغ جامعه به معنای واقعی كلمه در قانونگذاری مشاركت میجویند.» میل میگوید: « هرچه حقوق سیاسی افراد جامعه فراگیر تر باشد، ارضای منافع و خواستهای افراد جامعه از امكان تحقق بیشتری برخوردار میگردد.» اما میل بلافاصله میگوید: «برقراری یك نظام دمكراتیك بر مبنای مشاركت مستقیم شهروندان بندرت در عمل قابل دسترسی و تحقق میباشد.» جان استوارت میل میگوید بنابراین باید در جستجوی برقراری مدل بهتر بعدی بر آمد كه از طریق «جلب بیشترین تعداد ممكن افراد جامعه برای مشاركت در قانونگذاری» میتواند فراهم گردد. بنابراین آنچه كه در عمل برای جان استوارت میل از اهمیت واقعی برخوردار میشود، دمكراسی انتخابی است كه بهترین راه حل قانونی برای تحقق حداكثر مشاركت شهروندان در نظام سیاسی از منظر فایده باوری است.
پیش شرطهای دمكراسی
اما از استدالهای جان استوارت میل نباید به این نتیجه رسید كه او معتقد به این است كه نظام دموكراسی بهترین نظام برای همه جوامع و در هر زمان و بدون قید و شرط است. از توضیحات وی در كتاب «تاملاتی درباره حكومت انتخابی» چنین بر میآید كه نظام دمكراسی دارای چهرهها و جنبههای خوب و بد است. لذا وی تاكید میكند كه دمكراسی بشرطی بهترین نظام سیاسی است كه قادر به نشان دادن چهره خوب خود باشد. جان استوارت میل بر این باور است كه برای تامین چهره خوب دمكراسی نیاز به تحقق پیش شرطهایی است. اما این پیش شرطها كدام است؟
وی پس از تاملات بسیار و بازگشت به اندیشه لزوم همسویی میان قانون و خواست اكثریت جامعه، نكته دیگری را پیش میكشد كه با اندیشه فوق ناسازگار است. در این تعمق وی مشكل مهمی را كه میتواند در تحقق دمكراسی پیش آید، «وضعیت ذهنی» شهروندان میداند كه به گفته وی بد است. دفاع جانانه و محكم جان استوارت میل از دمكراسی هنگامی كه بر توضیح «وضعیت ذهنی شهروندان» میرسد، دچار نوعی سكته و توقف میگردد. او میگوید: « پیش شرطهای ذهنی لازم برای برقراری یك نظام دمكراتیك نیرومند در همه جوامع وجود ندارد.»
جان استوارت میل در توضیح این پیش شرطهای ذهنی و روانی چند موضوع را پیش میكشد. اول اینكه شهروندان قادر به اندیشیدن بی غرضانه باشند. آنها باید به نوعی بلوغ فكری رسیده باشند تا چنان غرق در منافع فردی خود نشوند كه از جاده انصاف خارج شده و یا جانب اعتدال را از دست دهند. در مورد نخستین پیش شرط دمكراسی جان استوارت میل از جمله تاكید میكند كه: «شهروند بالغ كسی است كه به تامین حقوق دیگر شهروندان نیز عنایت كند». نكته دیگری كه بویژه نگرانی جان استوارت میل را بر میانگیزد « خطر قانونگذاری طبقاتی» است. این خطر بدین معنی است كه دمكراسی به گونه تاویل شود كه شهروندان طبق اصل خواست اكثریت كه جنبه عددی و كمی دارد، كیفیت دمكراسی را نادیده بگیرند و همه قوا را به گروهی سلطه جو بسپارند. جان استوارت میل در كتاب «تاملاتی درباره حكومت انتخابی» در این باره تاكید میكند: «در نظام دمكراسی باید خطر استبداد اكثریت را در نظر داشت. زیرا این امكان وجود دارد كه قدرت حكومتی در دست برخی گروهها قرار گیرد كه تنها منافع طبقاتی معینی را در نظر دارند و حكومتشان هرگز قادر به عنایت بی غرضانه به منافع همگانی جامعه نیست.»
بنابراین خطر استبداد اكثریت یعنی درست همان خطری كه نگرانی توكویل را برانگیخته بود، یكی از بزرگترین مشكلات نظام دمكراسی است. اما اگر توكویل راه چاره را تمركز زدایی میدانست، جان استوارت میل راه غلبه بر این مشكل را در ذهنیت شهروندان و «بلوغ ذهنی» مردم میداند و بر ضرورت اندیشه و روحیه بی غرضانه مردم تاكید میورزد. میگوید: « مردم باید دارای حد معینی از وجدان و روح اجتماعی باشند.» مینویسد: « تا هنگامی كه این بلوغ فكری و نگرش بی غرضانه در شهروندان پدیدار نشده باشد، نمیتوان به پیدایش و تحكیم یك نظام دمكراسی موفقیت آمیز چشم امید داشت»
یك شرط مهم دیگر دمكراسی از دید جان استوارت میل روحیه قانونگرایی شهروندان است. وی تاكید میكند: «شهروندان موظف به احترام به قانون و تصامیم قانونی اند، حتی اگر با برخی نكات قانون نیز توافق نداشته باشند.» زیرا درصورت، عدم همراهی مردم با قانون امكان این وجود دارد كه تصامیمی اتحاذ شود كه بكلی فاقد مبنای قانونی باشد. بنابراین موضع قانونگرایانه شهروندان اهمیت بزرگی برای كار آمدی نظام دمكراتیك دارد. بنا به توضیحات جان استوارت میل قانونگرایی رابطه نزدیكی با رفتار بی غرضانه و عنایت به منافع دیگر گروههای اجتماعی دارد. زیرا شهروندی كه به منافع همگانی جامعه میاندیشد دارای توانایی همراهی و میل به تفاهم نیز میباشد. البته جان استوارت میل در توضیح علت و معلول میان نسبت قانونگرایی و بلوغ فكری شهروندان، تاكید اصلی خود را بر روحیه قانونگرایی میگذارد و میگوید قانونمداری شرط اصلی پیدایش بلوغ فكری و روحیه همراهی و تفاهم جویی است و به همین دلیل «فرمانبری» قانونی و مدنی شهروندان شرط اصلی تحقق و پیدایش یك نظام دمكراسی كارآمد است.
اما پرسش این است كه روحیه فرمانبری قانونی شهروندان در برابر حكومت چگونه برانگیخته میشود؟ پاسخ جان استوارت میل به این پرسش كاربرد اجبار به گونه است كه شهروندان از روی تجربه زندگی بیاموزند كه مقاومت در برابر اجرای قانون مفید به فایده نیست. بنابراین در دیدگاه جان استوارت میل تمركز قدرت سیاسی یكی از شرایط ضرور شتاب بخشیدن به روند بلوغ فكری است. مینویسد: «تا آنجا كه من میدانم تاریخ نمونهای عرضه نكرده است كه طبق آن بازیگران سیاسی بتوانند با توده مردم یكی شوند و تجربه ملی كسب كنند، قبل از آنكه یك قدرت مركزی آنها را مجبور به پذیرش اشتراك همگانی كرده باشد. از طریق عادت به گردن نهادن به حكومت و اهداف و برنامههای اوست كه یك ملت شعور پذیرش منافع فراگیر را مییابد و در محدوده جغرافیایی معین داری وحدت میكند.»
لذا در دیدگاه جان استوارت میل در صورت فقدان پیدایش ذهنیت قانونگرایی و فرمانبرداری، دمكراسی نه تنها محكوم به ناكارآمدی است بلكه قادر به كوبیدن مهر خود در اندیشه و شعور نیز شهروندان نیست. حكومت دمكراتیك تا هنگامی كه روحیه اجتماعی پدید نیاید، ضعیف و ناكار آمد است و از سوی دیگر یك حكومت ضعیف قادر به ایجاد چنین روحیهای در ملت نیست. جان استوارت میل همچنین تاكید میكند كه یك حكومت انتخابی كه متشكل از نمایندگان نواحی و استانهای مختلف كشور است نیز به تقویت روحیه نا فرمانی در جامعه و نه كاهش آن میانجامد. زیرا بنا به درك جان استوارت میل نهادهای دمكراتیك نیز قادر به ایجاد پیش شرطهای روانی یك دمكراسی كارآمد نیستند. بنابراین جان استوارت میل نتیجهگیری میكند كه مشاركت مردم همواره و بدون آمادگی روانی و بلوغ فكری خود بخود به وقوع دمكراسی منجر نمیشود. لذا دمكراسی تنها در جوامعی قادر به جوانه زدن و تحكیم است كه شهروندان آن به درجهای از بلوغ و روحیه اجتماعی رسیده باشند تا قادر به دفع خطر استبداد اكثریت و یك حكومت ناكار آمد گردند. اگر دمكراسی قبل از موعد و زودرس به وقوع بپیوندند، جز از بین بردن امكانات خود همچون یك نظام ایده آل فرجامی نخواهد داشت.
مشاركت و كمال انسانی
جان استوارت میل دمكراسی و مشاركت را بهترین ابزار تكامل انسان میداند. طبق درك فایده باورانه نهادهای سیاسی ابزاری برای شكل دهی مردم و اثر گذاری در تكوین شخصیت آنها به بهترین شكل ممكن هستند.
جان استوارت میل مینویسد: « یك نظام سیاسی باید بر اساس اینكه چگونه انسانها را میپرورد و چگونه با آنها رفتار میكند، مورد ارزیابی قرار گیرد. بعبارت دیگر سنجش و داوری نظام سیاسی بر حسب این معیار باید صورت گیرد كه با شهروندان چه میكند. آیا آنها را به انسانهایی بهتر و یا بدتر تبدیل میكند؟ آیا جنبههای مثبت و یا منفی آنها را رشد میدهد؟ با خصوصیات خوب و بد انسانها چگونه رفتار میكند؟»
انسان ایده آل از نظر جان استوارت میل دارای چهار ركن اساسی است كه آنها را به دو مقوله اصلی تقسیم میكند: سه ركن اساسی را «كیفیتی معنوی» و «بویژه ارزشمند» و یك ركن دیگر را «فردیت» مینامد. نخستین عنصر مورد نظر جان استوارت میل «روشن بینی» است كه شامل دو جنبه «توانایی نظری» و «استعداد نظری» است. دومین عنصر شایستگی عملی است كه شامل خصوصیاتی نظیر دانش عملی، كاردانی و پیگیری و سخت كوشی است. این خصوصیات ترغیب گر انسان به كار مفید و سنجشگرانه است. سومین عنصر بلوغ و پختگی روحی و اخلاقی است كه به انسان توانایی قرار دادن خود در شرایط دیگران را میدهد و مایه بی غرضی و بی طرفی انسان و جلوگیری از خودخواهی و تنگ نظری است. چهارمین ركن مورد نظر استوارت میل كه از سه ركن فوق متمایز میگردد، فردیت و خود مختاری انسان است كه اهمیت زیادی در خویشتن داری، خودیابی و قایم بذات بودن انسان دارد و به وی امكان نقدورزی و سنجش و رشد شخصیتی میدهد.
چهار عنصر انسان ایده آل از نظر جان استوارت میل كه بطور خلاصه اشاره شد، البته به اشكال گوناگون در استدلالها و بینش فایده باورانه بكار رفته است و از منظر فایده باوری قرائتهای گوناگونی از انسان ایده آل وجود دارد. بعنوان مثال این عناصر از منظر نخبه گرایانه به این معناست كه نخبگانی كه حائز همه عناصر فوق در حداعلای امكان هستند، به حد كمال انسانی ارتقا یافتهاند. چنین قرائتی از انسان ایده آل نزدیكی بسیاری با اندیشه نیچه دارد كه مردم را موظف به اهدای زندگی خود در راه «نادرترین و والاترین نمونههای انسانیت» میكند. اما دیدگاه جان استوارت میل درست برخلاف نیچه دارای یك جنبه عمیق برابری خواهانه[۴] است. به باور جان استوارت (در كتاب درباه آزادی)، آزاداندیشی كه مایه رشد ذهنی و خودمختاری انسان است، فقط چیزی در خدمت پرورش متفكران بزرگ مورد نیاز جامعه نیست، بلكه برعكس به همان اندازه برای رشد همه انسانهای متوسط جامعه لازم است. بطور كلی دغدغه اصلی جان استوارت میل، فراهم كردن زمینه رشد فكری همگانی جامعه و «تربیت مردم با روح اجتماعی و حافظ زندگی» است و نه تنها عده قلیلی از نخبگان فكری.
اما منظور اصلی جان استوارت میل در طرح مفهوم انسان ایده آل و كمال طلبی چیست؟ او در این خصوص انگیزه دو گانهای را پیش میكشد. نخست اینكه طرح خصوصیات انسان ایده آل به رضایت انسانها منجر میشود كه همین عامل در نهایت به رشد رفاه عمومی جامعه منتهی میشود و در صورت فقدان رضایت مردم، جامعه دچار ایستایی و ركود میگردد. این انگیزه در واقع جوهر اصلی اندیشه كمال باوری فایده باورانه را تشكیل میدهد. ثانیا اینكه طرح خصوصیات انسان ایده ال، مستقل از جامعه نیز دارای اهمیت و ارزش است. بعبارت دیگر كمال باوری فایده باورانه و انگیختن انسانها در راه ارتقا خود بسوی انسان ایده آل چه بطور مستقیم و چه بطور غیر مستقیم به ارتقا نیكبختی انسان و جامعه منجر میشود. كسب این خصوصیات در عین حال از دیدگاه جان استوارت میل به سعادت آدمی نیز كمك میكند. در این باره جان استوارت میل در كتاب «فایده باوری» توضیح میدهد كه انسان از طریق ارضای دو نوع نیاز و یا دو نوع لذت «عالی» و «پست» به كامیابی میرسد. لذات «عالی» عبارتند از ارضای نیازهای معطوف به دانش، اخلاق و احساسات پربار و لذات «پست» عبارتند از ارضای نیازهای صرفا نفسانی. كسب و ارضای لذات عالی منوط به رشد ذهنی و روحی معینی است، در حالیكه بسنده كردن به ارضای لذات پست نشانه خودخواهی و ناكارایی انسان است. بنابراین جان استوارت میل نتیجه میگیرد كه انسانی كامیاب تر و سعادتمند تر است كه به مرحله ارضای لذات عالی ارتقا یافته باشد. انسانی كه به این درجه رشد و قوام رسیده باشد از نظر وی هیچگاه حاضر به تعویض لذات عالی با لذات پست نیست. مشهورترین گفته جان استوارت میل در این خصوص این است كه: « بهتر است كه یك سقراط ارضا نشده بودتا یك دیوانه ارضا شده.»
باید در نظر داشت كه باور كمال جویی فایده باورانه جان استوارت میل در میان همه آثار او دیده میشود. زیرا از نظر او سطح توقعات و آروزهای مردم نسبت روشنی با رفاه جامعه دارد. بعبارت دیگر هرچه سطح آروزها و مطالبات شهروندان و سطح ذهنیآنها به ارضای لذات عالی نزدیكتر باشد به همان نسبت رفاه جامعه بیشتر است و برعكس هنگامی كه مردم در مرحله ارضای نیازهای پست و حقیر نفسانی قرار دارند، جامعه فاقد روح پویایی و شكوفایی میگردد. لذا بمنظور آنكه «حداكثر انسانهای ممكن به حداكثر نیكبختی و رفاه» برسند، باید علاقه مندی آنها را به ارضای لذات عالی تر انسانی برانگیخت. با این وجود همه دغدغههای انسان ایده آل نزد جان استوارت میل تنها انگیزه فایده باورانه ندارد، بلكه ناشی از درك كمال جویانه او نیز میباشد. وی مینویسد: « واقعا این موضوع معناداری است كه نه فقط انسانها چه میكنند بلكه چه نوع انسانهایی به چه چیزی اشتغال دارند....زیرا خود انسان بدون تردید مهمترین موجود در میان همه آثار و نتایج كار انسانی است.»
جان استوارت میل برای تعمق و انگیزه آگاهانه كنش انسانی اهمیتی فراوان قائل است. انسان شناسی میل مبتنی بر انتخاب عقلایی است. وی تاكید میكند كه هدف انسان تنها نباید به دستیابی به نتیجهای معین محدود شود، بلكه شیوه دستیابی به هدف و اندیشه ورزی و انتخاب آگاهانه ابزار كار نیز اهمیت دارد. این بدان معناست كه فردیت و خود مختاری انسان صرفنظر از نتایج اجتماعی آن ، خود نیز ارزشی برای خود دارد. جان استوارت میل فردیت رشد یافته را در قایم بذات بودن انسان، اندیشیدن، نقد خود، مدارا جویی و باز بودن انسان به روی افكار تازه میداند. چنین دیدگاهی جان استوارت میل را در تضادی تیز و تند با انسان شناسی محافظه كارانه قرار میدهد. تصادفی نیست كه افكار او مورد انتقاد تند محافل محافظه كار قرار گرفت. زیرا از دید محافظه كاران پیشداوری و سنت گرایی خود بخود ارزشهایی مثبت تلقی میشوند و مقاومت در برابر دیدگاههای تازه به عنوان رفتاری طبیعی تلقی میگردد.
دمكراسی و رشد شخصیت انسان
اكنون به بحت دمكراسی باز میگردیم. چنانكه دیدیم به باور جان استوارت میل، دمكراسی عبارت از آفرینش حداكثر همسویی و توافق از سوی نظام سیاسی میان رضایت مردم و قانون اساسی است. لذا مشاركت سیاسی گسترده از نگاه فایده باوران امری پرارزش به شمار میآید. اما یك موضوع دیگری كه از دید انسان شناسی جان استوارت میل اهمیت مییابد، توجه به موضوع مشاركت از منظر رشد و تكامل شخصیت و ارزشهای انسانی است. وی تاكید میكند كه: «دمكراسی از آنرو نسبت به دیگر نظامهای سیاسی برتر است كه امكان رشد انسانها و حركت بسوی انسان ایده آل در پرتو آن از هر نظام سیاسی دیگر، مهیاتر است.»
جان استوارت میل با توضیحات مفصلی و پیش كشیدن چهار نوع متمایز استدلال به تشریح این موضوع میپردازد كه چرا و چگونه مشاركت انسانها در نظام سیاسی به رشد شخصیت انسانی منجر میشود. دسته اول استدلالات جان استوارت میل مجموعه عواملی است كه در اثر مشاركت سیاسی به تقویت احساس مسئولیت، فعال كردن قوای ذهنی و خود مختاری انسان، تقویت و تحریك او برای بیشتر آموختن و بیشتر دانستن و خواندن كتابهای آموزنده میانجامد. او همچنین استدلال میكند كه مشاركت سیاسی به ارتقا توانایی عملی انسان و افزایش اعتماد به نفس و نیز انضباط پذیری، وقت شناسی، اهمیت دادن به نظم و ترتیب كمك جدی میكند. نوع دوم استدلالهای جان استوارت میل، تاكید بر اهمیت مشاركت در افزایش و فعال كردن بسیاری از فضایلی است كه در زندگی خصوصی انسان منفعل مانده است. جان استوارت میل همچنین تاكید میكند كه عدم مشاركت سیاسی به بطالت و روزمره گی زندگی انسان و كاهش توانایی آفرینش آدمی منجر میشود و بطور كلی موجب زوال اعتماد به نفس و قدرت عمل شهروندان میشود.
نوع سوم استدلالهای جان استوارت میل مبتنی بر اهمیت مشاركت در تقویت روند روحی و اخلاقی و پختگی انسانهاست. وی تاكید میكند كه خصایلی منفی همچون خودخواهی، تنگ نظری و گریز از جامعه بندرت میتواند بر دیدگاه و رفتار انسانهایی غالب شود كه به كار جمعی و همگانی اشتغال دارند. زیرا مشاركت به گسترش روحیه اجتماعی انسانها منجر میشود و آنها را از حصار خودخواهی تنگ فردی آزاد میكند. وی مینویسد: « مشاركت به انسان میآموزد كه بر منافع فردی خود اصرار و لجاجت بیهوده نكند... همچنین انسان خود را جزیی از همگان میبیند و ناگزیر به بازشناخت این واقعیت میگردد كه بسود منافع فردی او نیز هست كه منافع همگانی را مد نظر قرار دهد.»
چهارمین نوع استدلال جان استوارت میل مربوط به اهمیت مشاركت در نور انداختن به منافع طرف متقابل و عنایت به حل كشمكشهای گوناگون از طریق مسالمت آمیز است. از این منظر مشاركت، ذهن انسان را برای بحساب آوردن منافع طرف مقابل تیز میكند و لذا به رشد ذهنی و عملی و نظری انسان منجر میشود. به باور جان استوارت میل كشمشها و منازعات اجتماعی تاثیر مهمی در حساس شدن و تكامل ذهنی طرفین دعوا دارد. زیرا انسان در صورت عدم برخورد با مقاومت میتواند بسادگی به فردی ساده لوح و كوته بین تبدیل شود. جان استوارت میل به منظور اثبات این ادعای خود به تاریخ رجوع میكند و میگوید: « همه پادشاهانی كه در بستر مقاومت و نبرد و درگیری با دشواریهای گوناگون در اوایل حكومت خود روبرو شده اند، بطور عام زمامداران بهتری بوده اند.» در ادامه چنین استدلالی است كه جان استوارت میگوید: «یكی از مهمترین خواص دمكراسی این است كه برای پیروزی در آن باید به رقابت دمكراتیك و جلب آرای مردم پرداخت. این امر نظام دمكراتیك را در برابر ستیزه گری[۵] نفوذ پذیر میكند. لذا رهبران منتخب دمكراتیك تقریبا در برابر سقوط روحی و اخلاقی از مصونیت برخوردار میگردند.»
بنابراین جان استوارت میل یكی از مهمترین امتیازات دمكراسی را رشد و تكامل شخصیت انسانی میداند و علاوه بر استدلالهای چهارگانه فوق مطالب دیگری نیز بعنوان ره آورد و برتری دمكراسی پیش میكشد كه مهمترین آن افزایش توانایی انسانها در قضاوت انتقادی از خود و دیگران است. به باور جان استوارت میل دمكراسی با فراهم كردن میدان مشاركت و نقد به انسانها امكان و نگرش نقد و داوری میدهد. افراد جامعه میآموزند كه مورد نقد و داوری دیگران قرار گیرند و این رویكرد تنها در نظام دمكراتیك امكان پذیر است. زیرا در جامعه بسته هرگونه نقد و داوری میتواند به نزاع و مجادله نامدارا منجر شود. به این ترتیب طبق باور جان استوارت آزادی سیاسی و دمكراسی یك شرط ضرور برای دستیابی به شرایط پرورش انسان ایده آل است.
مشاركت، صلاحیت سیاسی و عدالت
جان استوارت میل از مباحث فوق به این جمع بندی میرسد كه با فراهم شدن پیش شرطهای تحقق دمكراسی، همه شهروندان حق مشاركت سیاسی مییابند. اما پرسش بعدی این است كه آیا همه شهروندان از حق مشاركت با شرایط یكسان برخوردار میشوند؟ میل پس از تعمق و طرح این نكته كه پاسخ به چنین پرسشی لزوما مثبت نیست، بر این نكته تاكید میورزد كه حق رای همگانی به معنای برابری كامل سیاسی نیست. زیرا: «گرچه هر فرد از یك رای برخوردار است، اما اینكه همه آرا بطور برابر شمرده شوند، موضوع كاملا دیگری است.»
بنظر جان استوارت میل وجود برخی نابرابریهای سیاسی، در یك نظام دمكراسی نه تنها محتمل بلكه برای رفع دو خطر مهمی كه دمكراسی را تهدید میكند، ضروری است. زیرا در نظام مردم سالاری دو خطر وجود دارد كه عبارتند از: افراد بی صلاحیت و زورگویی طبقاتی.
میل از آنرو نابرابریهای سیاسی را در نظام دمكراتیك موجه میداند كه اولا افراد شایسته و صالح به قوه مقننه و حكومت راه یابند و ثانیا مانع برتری عددی یك طبقه پرشمار اجتماعی بر دیگران گردد و راه كنترل كامل و قبضه قوه مقننه و حكومت را به روی برتری كمیت بر كیفیت مسدود كند.
او در كتاب «تاملاتی.....» مینویسد: «دمكراسی انتخابی با دو نوع خطر روبروست. خطر كم سوادی و سطح پایین معلومات در ارگانهای انتخابی و افكار عمومی كنترل كننده آنها؛ و نیز خطر قانونگذاری طبقاتی از سوی اكثریت عددی از سوی افراد منتسب به همان طبقه.»
میل هر دو خطر فوق را بویژه از سوی كارگران یدی میداند كه هم از لحاظ دانش و صلاحیت سیاسی و هم كثرت عددی در بدترین وضعیت قرار دارند. لذا گسترش حق رای از دید وی میتواند به زورگویی طبقاتی و بی محتویی «جمعی» جامعه منجر شود. جان استوارت میل البته تاكید میكند كه منافع همه گروهها باید در روند قانونگذاری طرح شود، اما قانونگذاری به افرادی با صلاحیت و پر دانش نیاز دارد كه به جنبهها و مسایل گوناگون جامعه آگاهی داشته باشند. لذا جان استوارت میل برای حضور افراد با صلاحیت در ارگانهای تصمیم گیرنده و قانونگذار به نوعی درجه بندی كردن شهروندان بر اساس میزان دانش آنها میرسد. وی در كتاب «تاملاتی....» مینویسد: «هنگامی كه دو فرد با منافع مشترك دارای دو نظر مختلف اند، آیا رعایت عدالت ایجاب میكند كه هر دو عقاید بطور یكسان ارزشگذاری شوند؟ اگر هر دو فرد به یك اندازه درست كار و امین باشند، اما یكی از آنها از نظر دانش و قوای ذهنی بر دیگری برتری دارد، آیا از نظر اخلاقی و یا روشنفكری یكی از جایگاه برتری نسبت به دیگری برخوردار نیست؟ اگر نهادهای سیاسی كشور بگویند آنها دارای ارزش مساوی اند، در واقع چیزی را بیان كرده اند كه وجود ندارد.»
پیشنهاد مشخص جان استوارت میل این است كه حق رای همگانی با درجه بندی كردن آرا تركیب شود. بعبارت دیگر همه شهروندان دارای حق رای در انتخابات عمومی اند، اما رای بعضی از افراد میتواند ارزش و وزنی چند برابر داشته باشد. اما جان استوارت میل تاكید میكند كه تنها ارزش رای كسانی باید بیشتر باشد كه از كیفیت و دانش بیشتر برخوردارند و نه عوامل اقتصادی و اجتماعی دیگر. مثلا فكر درجه بندی كردن ارزش رای بر حسب میزان دارایی را به شدت رد میكند.
اما این پیشنهاد جان استوارت میل حاوی یك دشواری عملی است. چگونه وچه كسانی میتوانند سطح دانش افراد را تعیین كنند؟ خود او چند مشخصه مانند درجه تحصیلات و نوع شغل را به عنوان عوامل مهمتر مطرح میكند. از سوی دیگر او تاكید میكند كه درجه بندی كردن ارزش رای افراد هنگامی میتواند اجرا شود كه مورد احترام و پذیرش همه افراد جامعه قرار گیرد. او همچنین هشدار میدهد كه از این تعبیر او نباید سواستفاده شود و پیش زمینههای اجتماعی افراد در نظر گرفته شود. او همچنین مینویسد: «تمایز قائل شدن میان شهروندان بر حسب میزان تحصیل و دانش - كه در جای خود درست است - میتواند به حفاظت از قانونگذاری دانش آموختگان در برابر بی سوادان مورد دفاع قرار گیرد. اما این امر نباید به گونهای اجرا شود كه تحصیل كردگان بسود منافع گروهی خود قانونگذاری كنند.»
جان استوارت میل دو پیشنهاد مشخص دیگر نیز برای تضمین صلاحیت قانونگذاری پیش میكشد. اولا تشكیل یك گروه كارشناس حقوقی كه همچون یك كمیسیون تخصصی در كنار قوه مقننه عمل كند. البته از دیدگاه جان استوارت میل قوه مقننه عالی ترین مقام كشور و نماینده منتخب ملت و بیان خواست و اراده همگانی است و انتخاب تركیب گروه كار شناسان و حق رد كردن پیشنهادات آن از اختیارات اوست. ثانیا جان استوارت میل خواهان روشهای ویژهای برای انتخاب آزاداندیش ترین و فهمیده ترین افراد جامعه در ارگان قانونگذاری و مجلس ملی هر كشور است. وی بویژه روی گشاد نظری نمایندگان تاكید زیاد میكند، زیرا از این در هراس است كه منافع محلی و استانی مانع انتخاب افراد گشاده نظر به مجلس شود. او نگران این است كه افراد نه چندان شایسته و بی مایه از سوی حوزههای انتخابیه انتخاب شوند و چنین افرادی معمولا در چارچوب تنگ محلی میاندیشند و افق دید باز ندارند. در نتیجه این خطر وجود دارد كه نامزدهای برتر و گشاده نظرتر از رای كمتری در حوزههای انتخابی محلی برخوردار شوند. راه حل پیشنهادی جان استوارت میل برای رفع چنین خطری باز نگری در تقسیم بندی حوزههای انتخابیه به گونهای است كه انتخاب كنندگان بتوانند به نامزدهای سراسری كه افرادی روشن بین تر هستند، رای دهند. جان استوارت میل میگوید در چنین صورتی بهرحال به اندازه كافی افراد صلاحیت دار میتوانند به مجلس راه پیدا كنند.
با همه اینها میل اعتراف میكند كه نابرابری سیاسی و درجه بندی كردن رای بر حسب میزان تحصیل و دانش افراد گرچه چندان با اندیشه دمكراسی از منظر فایده باوری و كمال خواهی ناسازگار نیست ، اما با یك مسئله اساسی دیگر یعنی عدالت در تضاد قرار میگیرد. البته میل در پی نظریه سازی درباره عدالت همچون «تئوری عدالت» [۶] جان رولز در نیمه دوم قرن بیستم نیست، اما در ذهن او دغدغهای وجود دارد كه در همان سمت و سوی «تئوری عدالت» جان رولز است. عصاره اندیشه جان استوارت میل در باره عدالت این است كه با هیچ فرد انسانی نباید بگونه فرو دستانه و تحقیر آمیزی رفتار شود كه خود را كم ارزش تر و پایین تر از دیگران احساس كند. این درك از عدالت به این معناست كه هرگونه انحراف از اصل پایهای رفتار برابر با همه شهروندان به هیچ دلیل و بهانهای موجه و قابل پذیرش نیست.
بر اساس چنین دركی است كه جان استوارت میل علاوه بر استدلهای برشمرده فوق در باره امتیازات دمكراسی دو اصل دیگر یعنی رفتار برابر با همه شهروندان و اصل عدالت را نیز اضافه میكند. او تاكید میكند: «كسانی كه از حقوق سیاسی برابر محرومند، تحت سلطه اراده دیگران قرار میگیرند و این رنجی بزرگ و ناشایست است. تحقیر هر انسانی چه او آگاه باشد و چه ناآگاه، به معنای كسب اختیارات نامحدود در تعیین سرنوشت اوست.»
نظریات جان استوارت میل در باره دمكراسی و بویژه فاكتور سطح فرهنگ و ذهنیت سیاسی مردم در كشورهایی كه دوران گذار به دمكراسی را طی میكنند، هنوز از اهمیت زیادی برخوردار است. یك جنبه مهم آموزههای جان استوارت میل اهمیت گذار تدریجی به دمكراسی به دلیل كوشش آگاهانه برای اجتناب از جدالهای تند و خشونت آمیز است. گرچه برخی از نظرات جان استوارت میل در كشورهای دمكراتیك امروزی جهان، دیگر روز آمد بودن خود را از دست داده است، اما به عقیده صاحب نظران افكار او هنوز برای گذار دمكراتیك در كشورهای با سابقه استبدادی از اعتبار زیادی برخوردار است.
———————————
[1] Utilitarianism
[2] Jeremy Bentham
[3] Conseqentialality
[4] egalitarianism
[5] antagonism
[6] John Rawls A Theory of Justice
این نوشته نخستین بار در تاریخ یكشنبه ١١ بهمن ١٣٨٣ / ۳۰ ژانویه ۲۰۰۵ در «ایران امروز» انتشار یافت.