دیباچه
در بخش پیشین گفته شد که نگرش برایشی به پدیدهها، زادهی دانش و فناوری مُدرن است. مدرنیته یک مجموعهی گسترده از دگرگونیهاست که در بخشهای گوناگون زندگی ما انسانها مُهر خود را زده و هنوز میزند. توسعهی وقفهناپذیر شهرها و از میان رفتن ساختارهای کهنهی سنتی- روستایی، پیامدِ بیمیانجی مدرنیته میباشند. این دگرگونیها تأثیرات خود را بر فرهنگ ما، به ویژه زبان، گذاشته و میگذارند.
زبان مدرن، زبان شهرهاست، یعنی زادهی شرایط زیستی نوینی است که آرام آرام ساختارهای سنتی- روستایی را میشکنند. این بدین معناست که ساختارهای خاندانی(۱)، قبیلهای و انجمنی(۲) سنتی در مسیر فروپاشی قرار میگیرند و جای آن را ساختارهای کوچک خانوادگی با گوناگونیهای که ما امروز میشناسیم پُر میکنند. خاندانها به خانواده تبدیل میشوند و خانوادههای کلاسیک یا هستهای یعنی ازدواج پدر و مادر و چند فرزند، جای خود به تدریج به اشکال گوناگونی از خانواده مانند «تکسرپرستی» [خانوادهای که فقط مادر یا پدر آن را اداره میکنند]، خانوادههایی که پدر یا مادر دوباره ازدواج کردهاند و خواهران و برادران تنی و ناتنی با هم میزیند، خانوادههای همجنسگرا با یا بدون فرزند [فرزند از زندگی گذشته یا فرزندخواندگی]، خانوادههایی که پدر و مادر ازدواجنکرده با هم زندگی میکنند ولی فرزند دارند، و خانوادههای بدون فرزند و ...
در مدرنیته فرد در مرکز قرار میگیرد. ولی این بدین معنا نیست که فرد قایم به ذات میشود. مناسبات افراد با یکدیگر بر خلاف زندگی سنتی نه بر اساسِ وابستگی خونی، دینی، سنتی یا صنفی بلکه حول کار مدرن یا دقیقتر گفته شود سازمان اجتماعی کار نوین شکل میگیرد که مقدمات آن را سرمایه یا به زبان مارکس «انباشت تاریخی سرمایه» فراهم کرده است.
همانگونه که در بالا گفته شد شهرها خاستگاهِ علوم و فنون مدرن بوده و هستند. عمودی شدن شهرها، یعنی ساختمانهای بلند به جای شهرهای افقی، یک یا دو طبقه، نه تنها نشانگر توسعهی علوم طبیعی و فناوریهاست بلکه تأثیرات مستقیم خود را بر روح و پیکر انسانها گذاشته و میگذارند. با ورودِ خودرو، ابزار ارتباطی مانند تلفن، ماشین تحریر، دوربین عکسبرداری و سینما در اروپا، نه تنها نمای این بخش از جهان دگرگون شد بلکه فرهنگ آن به ویژه زبان آن نیز تغییر کرد. «پیدایش مدرنیته در اروپا با شالودهشکنی در ادبیات کلاسیک و زایش زبان جدید همراه بود که بر اساس آن انسان مدرن به عنوان یک سوژه متکی به اراده، آگاهی و عقلانیتی انتقادی متولد شد. انسانگرایی جدید پیش از آن که در الهیات، فلسفه وسیاست جدید متولد شود در ادبیات جدید پدید آمد.»(۳)
نکات کلیدی در جملهی بالا، تعریف درست از انسان مدرن است که انسانیست متکی به «اراده، آگاهی و عقلانیتی انتقادی». به مفاهیم کلیدی «اراده و آگاهی فردی» در پایین بیشتر خواهیم پرداخت.
شالودهی زبان مدرن
زبان مدرن، زبان باز است[آشوری]. زبان باز در مقابل زبان بسته قرار میگیرد و از این رو، پویاست، یعنی همواره در حال خودآفرینی و سازگاری خود با نیازهای پایانناپذیر انسانی است. اگر بنیاد مدرنیته را توسعهی علوم طبیعی و فناوریهای مدرن و همچنین مناسبات سرمایهداری بنامیم، آنگاه تعریف آشوری میتواند در این باره درست باشد. او میگوید «مدرنیت نامی است برای صورتِ نوینی از زندگی و رفتار بشری که در قالب شناختِ علمی، سازمانبندی تکنیکی و صنعتی، همراه با صورتِ تازهای از نهادهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگِ در خورِ آن شکل گرفته است.» (۴) آشوری در تعریف خود به دو مفهوم بنیادین اشاره میکند: «شناختِ علمی» و «سازمانبندی تکنیکی و صنعتی». این بدین معناست که زبان مدرن به توسعهی علوم طبیعی و شالودهی فناوری در یک جامعهی معین وابسته است. ولی در مرتبهی نخست باید بخشی یا بخشهایی از این «علوم طبیعی و سازمانبندی تکنیکی و صنعتی» از دل آن جامعهی معین بیرون بیاید. از این رو، تا زمانی که اکثرِ قریب به اتفاقِ این علوم و فناوریها از «بیرون» میآید- یعنی کیفیت بومی ندارند- زبان آن نیز کیفیت برونی دارد یعنی وابسته به ترجمههای نادقیق یا نادرست میباشد. «چگونه و تا چه حد ممکن است در جامعهای که علم و فعالیت علمی و تحقیقی به معنای دقیق و عمیق این کلمه وجود ندارد، زبان خاص آن جامعه به صورت زبان علمی در آید؟» حداد عادل در همین راستا ادامه میدهد: «ما با مفاهیمی رو به رو هستیم که از متن و بطن جامعهی علمی خود ما نجوشیده و با اصطلاحات و واژههایی مواجهیم که دیگران در فرهنگ و تمدن خودشان برای همان مفاهیمی که خود کشف یا ابداع کردهاند، وضع کردهاند.»(۵)
به سخنی دیگر، زبان مدرن یک «کالای» وارداتی نیست، شالودهی واقعی بخشی از این «کالا» باید از دل جامعهی مربوطه زاده شود. فقط در این صورت است که ما با یک مدرنیته بومی سر و کار خواهیم داشت و میتوانیم تأثیرات بیرونی را در بومیت خویش راحت هضم و آنها را بومیسازی کنیم. آشوری دربارهی راه سخت و ناهمواری که زندهیاد غلامحسین مصاحب برای دایرهالمعارف پیمود، مینویسد: «کار او بیگمان بسیار نوآورانه و انقلابی بود. اما برای جامعهای که هنوز بویی از علم مدرن و منطقِ زبانیِ آن نبرده بود، بسیار زودهنگام بود.» (۶) از این رو شاید بتوان نتیجه گرفت که برای «ساختن واژگانِ تازه» ما به یک شرایط مساعد علمی و فناوری نخستین در یک جامعه معین نیازمندیم. بدون این شرایط مادی و ملموس، واژهگان ساخته شده نمیتوانند از غربال زندگی واقعی گذر کنند و متأثر از قانون «انتخاب طبیعی» یا حذف شوند یا به بقای خود ادامه دهند. از این رو شاید بتوانیم این گونه نتیجه بگیریم که خاستگاه زبان مدرن در یک جامعه، توسعهی علوم طبیعی، فناوریها و صنعت هستند که آرام آرام مناسبات نوین را جایگزین مناسبات کهنهی سنتی میکنند.
مدرنیته در اروپا
این که نقطهی آغاز قراردادیِ برای مدرنیته را چه زمان بگذاریم، هنوز مورد بحث است. «آیا مدرنیته در غرب در قرن شانزدهم با نهضت اصلاحگریِ پروتستانی، نفی قدرت جهانی کلیسای کاتولیک روم و پیدایش شکاکیّتِ انسانگرایانه در چهرهی اراسموس و مونتنی شروع شد؟ یا در قرن هفدهم با انقلاب علمی گالیله، هاروی، هابز، دکارت، بویل، لایبنیتس و نیوتن آغاز گردید؟ آیا معلول نخستین تحولات یک اقتصاد بازاری در انگلستان قرن هجدهم بود؟ یا شروع آن با نظریههای سیاسی و انقلابهای جمهوریخواهانهی ایالات متحده و فرانسه در قرن هجدهم بود؟»(۷)
رها از این که ما چه نقطهی زمانی را برای خود بگذاریم، مشاهدهگر تاریخ بیدرنگ متوجه میشود که مدرنیته در اروپا یک فرایند نسبتاً طولانی بوده است. درگیریها و اصطلاکها میان نیروهای حافظ سنت و نیروهای مدرنِ شالوهشکن دست کم دو سده طول کشید تا سرانجام مدرنیته توانست به وجه غالب در اروپا ارتقا یابد. «سدهای که سالهای ۱۸۶۰ تا ۱۹۵۰ را در برمیگیرد، سالهای پیروزی مدرنیته و در عین حال سالهای بزرگترین بحرانهای عقلانی و اجتماعیِ آن بود.» (۸) نوک پیکان مدرنیته به سوی ساختارها و نهادهای خاندانی، قبیلهای، انجمنی و دینی نشانه گرفته بود. فرد یا افرادی که از بدنهی این ساختارها کنده میشدند، با اشتیاق و شور باورنکردنیای - هر کس با انگیزهی شخصیاش- وارد این کارزار میشدند. پیامد بیمیانجی مدرنیته در اروپا، قطبی کردن این جوامع بود: از یک سو نیروهای محافظهکار سنتیِ انجمنگرا (Kollektivismus) و از سوی دیگر نیروهای فردگرای مدرن. نخستین واکنش اجتماعی- سیاسی به این گرایش تاریخی یعنی فردگرایی یا اتمیشده جامعه، پدیدار شدن دو جنبش انجمنگرای سکولار ۰ یعنی فاشیسم و کمونیسم بود. فصل مشترکِ فاشیشم و کمونیسم، نفرتشان از فردگرایی بود. همهی برنامههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی این دو گرایش، با انجمنگرایی تعریف میشد. هر کس که در این انجمنها نبود، یک فردگرای فاسد و منحط محسوب میشد.
به هر رو، «سالهای پیروزی مدرنیته» آرام آرام از سال ۱۸۶۰ رقم میخورد و تا سال ۱۹۵۰ ادامه مییابد. «در همین دوران بود که بیشتر مکتبهای فلسفی و تقسیمات غالب آن نزد فیلسوفان غربی (و با درصد وسیعی غیرغربی) تا امروز شکل گرفتند.» (۹)
زندگی مدرن، زبان مدرن
پیش از آغاز تحولات بزرگ صنعتی در سدهی هجدهم، دو سده پیش از آن اصلاحات دینی در اروپا آغاز شده بود. نقطهی عطف این اصلاحات دینی، ترجمهی کتاب مقدس از زبان لاتین به زبان آلمانی توسط مارتین لوتر بود (۱۵۲۷). پیامد ترجمهی کتاب مقدس (انجیل) نخستین سنگ بنای اسطورهزدایی و افسونزادیی را در فرهنگِ دینی اروپا رقم زد. برای نخستین بار مردم عادی (غیر روحانی) متوجه میشدند که محتوای واقعی کتاب مقدس چیست. ولی در پایان همین سده بود که بُرشی ژرف در ادبیات اروپا رخ میدهد: «عصر رمان با دُن کیشوت اثر ارزشمند سروانتس شروع شد. اثری که خود نقد ادبیات کلاسیک و رُمانسهای اروپا بود و نویددهندهی مرگ قهرمانان کهن در داستاننویسی و ادبیات جدید، و زمینهساز تبدیل شدن آدمهای عادی و تجربههای ملموس آنها به موضوع اصلی ادبیات دستاورد زمان جدید محسوب میشود.»(۱۰) با تحولات علمی، فناوری، صنعتی و توسعهیافتن شهرها بخش نسبتاً بزرگی از زندگی سنتی مردم اروپا از هم فروپاشید. این فروپاشی مانند انفجاری بود که بسیاری از اتمها (افراد) را از ترکیبات پیشین خود آزاد ساخت.
شرایط نوین، مفاهیم نوین را نیز با خود آورد، مفاهیمی چون «تنهایی»، «بحران شخصیت»، «شخصیت بحرانی»، «دمدمیمزاجی» و ... قهرمانان پیشامدرن، یعنی قهرمانان اسطورهای و دینی یا مطلقاً «خوب» یا مطلقاً «بد» بودند. اسطورههای «مطلق» پیشاتاریخی بعدها راه خود را به شخصیتهای دینی پیدا کردند. برای نمونه قهرمانان پیشامدرن همه یا مانند محمد و علی مطلقاً خوب بودند یا مانند معاویه (البته نزد شیعیان)، یزد و ... مطلقاً بد بودند. قهرمانِ مطلقِ پیشامدرن اگر هم خطایی میکرد، یک عامل خارجی مانند اهریمن / شیطان یا نیروهای وابسته به اهریمن باعث آن میشد که البته باز با دخالت اهورا مزدا، یهوه، خدا یا الله «رفع خطا» صورت میگرفت. قهرمانان رمانهای مدرن، طیف وسیعی از خصوصیاتِ انسانی را با خود حمل میکنند، به اصطلاح میان دو قطبِ «خوب» و «بد» در نوسان هستند. با پیچیدهتر شدن زندگی، فنون داستاننویسی یا شعرسرایی نیز از یک سو بازتر شد و از سوی دیگر اشکال نوینی به خود گرفت. رمانتیک و رئالیسم که در سدهی ۱۹ میتوانستند شرایط نوین را بازتاب دهند، به ناچار جای خود را به فنون دیگر داستاننویسی دادند. خلاصه این که زندگی بسته و دگماتیک پیشامدرن وارد وضعیتی باز و پویا گردید.
روانشناسی
این شناخت که آخرین وضعیت انسان، یک مجموعهی بسیار پیچیده و هزارتویی از تجربیات دوران کودکی تا بزرگسالی است، نقطهی عطفی در تاریخ بشری محسوب میشود. نگرش برایشی به انسان، یعنی این که روح و روان انسان تابع یک سلسله حوادث و تجربیات از زمان تولد تا مرگ است، ناقوس تولد علم روانشناسی (روانکاوی) را به صدا در آورد. زیگموند فروید (۱۸۵۶ تا ۱۹۳۹) با این نگرش برایشی به انسان فهمید که برای درک آخرین وضعیت روانی یک انسان، باید به گذشتهی او رجوع کرد. از سوی دیگر، شکلگیری علم روانشناسی، تأثیرات شگرفی بر فنون داستاننویسی گذاشت. متأثر از علم روانشناسی، مفاهیمی نوین مانند «بازاندیشی»، «تکگوییهای درونی»، «شخصیتهای دو یا چند پاره»، «بحران هویت» و «نوستالژی» وارد ادبیات مدرن شد. «اینجا در اتاقک کوچکم نشستهام، من، بریگه، بیست و هشت سالم شده و هیچ کس از آن خبری ندارد. اینجا نشستهام و هیچ چیز نیستم. و با این وجود، این “هیچ” شروع به فکر کردن میکند و در یک بعد از ظهر خاکستری پاریس این افکار از ذهناش میگذرند: ... آیا ممکن است که انسان با وجودِ اختراعات و پیشرفتها، با وجودِ فرهنگ، دین و خردمندی جهانی به عمق زندگی راه نیابد؟» (۱۱)
به هر رو، روانکاوی (روانشناسی) پیامد نگرش برایشی به انسان به عنوان یک پدیدهی در حال شکلگیری است که زیگموند فروید سهم بزرگی در این نگرش داشته است. این شناخت نوین از انسان، ابتدا در داستانها و رمانها بازتاب یافت و بعدها در رشتههای دیگر از علوم انسانی.
مدرنیته در ایران
با تثبیت نسبی مدرنیته در اروپا در حدود سال ۱۸۶۰ پیامدهای جنبی آن در قالب مناسبات اقتصادی (تجاری و صنعتی) یا استعماری، آرام آرام به کشورهای توسعهنیافته راه یافت. چند دهه طول کشید تا روح مدرنیته اروپایی در قالب اصلاحات اقتصادی و اجتماعی در ایران، پیش از انقلاب مشروطیت، آغاز گردید و سرانجام منجر به مشروطهخواهی شد.
روشنفکرانی که برای مشروطهخواهی تلاش میکردند، تنها مبارزان سیاسی نبودند، آنها حامل زبان نو نیز بودند. مقایسهی زبان روشنفکران مشروطهخواه و زبان حاکم در دورهی قاجار فاصلهی این دو را هم در واژهها و هم در جملهسازی به خوبی نشان میدهد. از این پس، زبان فارسی وارد یک مرحلهی نوین از زندگیِ خود میشود.
اگر ما انقلاب مشروطیت را نقطهی آغاز قراردادی خود برای ورود مدرنیته به ایران بگذاریم، اندکی بیش از یک سده است که ما در این دوره قرار داریم. دگرگونیهای چشمگیری در زبان فارسی از حدود سال ۱۳۰۰ به همراه گسترش نظام دانشگاهی در ایران، در دورهی رضاشاه، آغاز شد: بهار، دهخدا، کسروی، حکمت، آشتیانی، فروغی و ... پرورشیافتگان و آفرینندگان این دوره میباشند. بدون زحمات، کوششها و پیمودن راه بسیار دشوار و ناهموار فرهیختگان مدرن ایرانی از مشروطیت تا کنون که هر کدام به سهم و توانایی خود سنگهای نخستین فارسی مدرن را پایهگذاری کردند، دستاوردها و گنجینههای کنونی زبان فارسی غیرقابل تصور است.
زبان فارسی که در دورههای انحطاط سیاسی - اجتماعی به انحطاط واژگانی و جملهشناسی سقوط کرده بود، در دورهی بیداری «خرد و اراده» که پیامد مستقیم مدرنیته هستند، جان تازهای گرفتند. بازگشت به سبک نگارش فارسی بیهقی و ناصر خسرو، زنده کردن واژههای زیر آوار ماندهی پارسی میانه و مهمتر از همه جسارتِ تجربه کردن در گسترهی زبان فارسی پیامدهای این دوره مدرن از تاریخ ایران است.
از این رو، در این جا باید گفت که، اگرچه آشوری ابتکارات واژهسازی زندهیاد مصاحب را ستایش میکند، ولی کُنش او را «زود هنگام» میداند. در انتقاد از نگاه آشوری به مصاحب، ابراهیم اسکاف مینویسد: «ستایش آشوری از مرحوم مصاحب به خاطر ساختن واژگانی که مورد استقبال قرار نگرفته است نیز مایهی شگفتی است. روشن نیست که اساساً هدف از واژهسازی از نظر نویسنده چه باید باشد؟ به جای آنکه دلیل جا نیفتادن چنین ابتکاراتی تحلیل شود، دلیرانه و جسورانه خواندن این کارها چه مشکلی را حل خواهد کرد؟» (۱۲)
هیچ ابتکار نوینی «زود هنگام» نیست، و همچنین «جا نیفتادن چنین ابتکاراتی [مانند مصاحب]» باز دلیل نادرستی کنشِ مبتکران آنها نیست. به عکس، تمامی ابتکارات نوین در زبان ضروری هستند و میبایستی از آفرینندگان آنها که به تنهایی - اکثراً بدون حمایتهای مالی و اجتماعی- چنین راه دشواری را رفتهاند قدردانی کرد. این تلاشهای مبتنی بر اراده و آگاهی فردی [که کیفیت مدرنیته را برای فرد نشان میدهند]، سنگبناهایی هستند که نسلهای آینده در ایران ساختمانهای بزرگی بر آنها میسازند. طبیعی است که شاید بخش بزرگی از واژههایی که مصاحب یا آشوری [فرهنگ علوم انسانی انگلیسی- فارسی] مبتکر آن بودهاند مورد استفاده قرار نگیرند، ولی روح و شالودهی این کارهای بنیادی اثرات خود را بر نسلهای آینده خواهند گذاشت و حتا میتوان میگفت که زبان فارسی امروزین ما مدیون تلاشهای این «تکرو»ها میباشد.
واژهسازی یا جملهسازی؟
یکی از مباحثی که از آغاز مدرنیته در ایران در میان کارشناسان زبان فارسی وجود داشت، موضوع «واژهسازی» یا «جملهسازی» بوده است. در حقیقت، رنسانس زبان فارسی با تدارکاتِ مقدماتی انقلاب مشروطه آغاز گردید. بازگشت به متون گذشته فارسی، کشف و اختراع واژههای گویا، بیرون کشیدن واژههای پارسی میانه از زیر آوار و ... تلاشهایی بودند که پیش از انقلاب مشروطه آغاز شدند و هنوز ادامه دارند.
تأکیدِ آشوری بر «واژهسازی» است و تأکید کامران فانی بر جملهسازی است: «آنچه ما نیاز داریم، جملهسازی است نه واژهسازی». البته در این جا نباید فراموش کرد کسی که در پی «واژهسازی» است نمیتواند در ساختارهای جملهسازی تاکنونی گام بردارد. او ناچار است که واژههای نوین خود را در جملهبندیهای «دیگری» بیان کند. ولی در کل باید گفت که واژهسازی از جملهسازی جدا نیست. برای واژهسازی و جملهسازی نوین، نویسنده نه تنها باید به پیشینهی زبان فارسی در دورههای گوناگون به خوبی آشنا باشد بلکه آشنایی نسبتاً خوب به یکی از زبانهای توسعهیافتهی اروپایی مانند انگلیسی، فرانسوی یا آلمانی ضروری است تا بتواند از تجربیات آنان بیاموزد.
اگر از پوستهی سیاسی حاکم بر جامعهی ایران صرفِ نظر کنیم، جامعهی ایران، یک جامعهی پویا است که بیش از یک سده در فرآیند مدرنیته خود بسر میبرد. سدها نمونه میتوان در گسترهی زبان یادآوری کرد: از روشنفکران نسل اول مانند میرزا ملکم خان، طالبوف، مراغهای و جمالزاده تا دهخدا و کسروی و ابتکارات مصاحب در دایرهالمعارف، فرهنگ علوم انسانی داریوش آشوری، واژهنامه پارسی هومر آبرامیان، واژهنامه پارسی سره [از فرهنگستان زبان پارسی]، ترجمه سنجش خرد ناب ادیب سلطانی و ... تا شاهرخ مسکوب و کدکنی.
این افراد، اصلاحگران و پاسداران زبان فارسیاند که متکی به «آگاهی و اراده فردی» زندگی خود را وقف اصلاح زبان فارسی کردهاند. انقلاب اسلامی به عنوان یک میانپردهی تاریخی نتوانست روح و شالودهی مدرنیتهی آغاز شده در ایران را متوقف کند. مدرنیته یک فرآیند نسبتاً طولانی است، چه برای اروپا و چه برای ایران. این فرایند برای ایران دو سده پس از اروپا آغاز شد و برای تبدیل شدن به وجه غالب [ در اروپا از ۱۸۶۰ تا ۱۹۵۰ را وجه غالب مدرنیته مینامید] به زمان نیاز دارد.
امروزه ما بازتاب تلاشهای نامبرده را در زبان فارسیِ شاخههای گوناگون علوم طبیعی و علوم انسانی میبینیم. در بسیاری از حوزههای علوم طبیعی و فناوریها ما با واژههای نو رو به رو میشویم که زمینهی آنها توسط افراد نامبرده بوجود آمده است. این تشخیص تخیلی نیست بلکه شخصاً به عنوان مترجمی که متون و مقالات علمی و فناوری را ترجمه میکنم، شاهد هستم.
مشکل اساسی واژهسازی و جملهسازی را میتوان هنوز در زبان مکاتبات حقوقی دادگاهها و دادسراها مشاهده کرد. خوشبختانه در این راستا کمیسیونهایی برای اصلاح زبان مکاتبات دادگستری نیز دایر شد که تاکنون چند کتاب ارزشمند دربارهی زبان مکاتبات دادگستری انتشار داده است. یکی از این کتابها «نقد نگارش آرای قضایی» است که توسط معاونت آموزش قوه قضاییه - بهار ۱۳۸۷ منتشر گردید. بدون تلاشهای تاکنونی پیشتازان فارسی نو، هیچ گاه امکان نگارش چنین کتابهایی وجود نمیداشت. یک نمونه از زبان مکاتبات دادگاههای ایران:
فراموش نشود که نویسنده یک متن نسبتاً «قابل فهم» را انتخاب کرده است وگرنه متونی وجود دارند که ده برابر غیرقابل فهمتر هستند.
نویسندهی در انتقاد مینویسد:
۱- دادگاه صدور رأی نمینماید، بلکه رأی صادر میکند.
۲- عبارت شعبه اول اجرای ثبتی، به جای شعبه اول اجرای ثبت مصطلح نیست.
۳- عبارت: واگذار گردید و پیرو این اجارهنامه با موافقت مستأجر آن تنظیم گردید. ضمن بیسر و ته بودن جملهها، آورده فعل ماضی مطلق برای اعمالی که در جریان است وجاهت ندارد.
و ... (۱۳)
متنِ حقوقی بالا از دو کمبود اساسی در رنج است: هم واژهسازی و هم جملهسازی. باز تأکید میکنم که متن بالا یکی از «بهترین» متون حقوقی است که معمولاً در «دادنامهها» بازتاب مییابد.
امروزه دیگر زبان مکاتبات دادگاهها / دادسرها رایج در ایران پاسخگوی نیازهای مدرن، چه در عرصهی ملی و چه بینالمللی، نیست. ظاهراً این مشکل تا اندازهای برای دستاندرکاران روشن شده است.
حال نگاهی کنیم به یک مقالهی علمی ناب بیندازیم:
تفاوت متن حقوقی بالا و متن علمی دنبال آن در این است که: من میدانم که متن حقوقی دربارهی چیست ولی فارسیاش را نمیفهمم ولی در متن دوم نمیدانم موضوع بر سر چیست ولی فارسیاش را میفهمم. علت این تفاوت در این است که چندین سال است که زبان علمی در ایران به گونهای نظاممند مراقبت میشود. بسیاری از دانشگاهها یا خود بخشی دارند که به دانشجو یاد میدهند چگونه مقالات علمی را نگارش کند یا مؤسساتی مستقلی بوجود آمدهاند که این کار را به دانشجو یاد میدهند. تا آن جا که من با این موضوع آشنا هستم زبان فارسی در زمینهی علوم طبیعی و فناوری گامهای بلندی به جلو برداشته است. در حال حاضر فاجعهی بزرگ زبانی در ایران، زبانِ مکاتبات رسمی دادسراها و دادگاههاست.
پایان بخش دوم
——————————
۱- ساختار اجتماعی ایران تا فروپاشی ساسانیان بر اساس «خانهدانها / خاندانها» استوار بود. در رأس خاندان نیای پدرسالار قرار داشت و این هرم خاندانی از سر تا بُن به گونهی سلسلهمراتبی دقیقاً تعریف شده بود.
۲- واژهی «انجمن» که ما امروز برای «باشگاه» یا «کانون» / یعنی برابرنهادی برای Verein / Association استفاده میکنیم در پارسیمیانه به معنی Kollektiv استفاده میشود، یعنی یک «جمع یا جماعتی که از دین و آداب مشترک برخوردار است».
۳- نژاد ایران، محمد: روشنفکری دینی و مدرنیته در ایران. تهران انتشارات گهرشید، چاپ اول ۱۳۹۴. ص . این کتاب نخستین کتاب در ایران است که به گونهای علمی و باز زبانی بسیار شیوا به نقد دین و سنت میپردازد و جنبههای بنیادین مدرنیته را به بحث میگذارد.
۴- آشوری، داریوش: زبان باز، پژوهشی دربارهی زبان و مدرنیت.نشر مرکز، چاپ چهارم ۱۳۷۸، ص ۸۹
۵- حداد عادل، غلامعلی: چند نکته در باب زبان فارسی علمی. مجموعه مقالات سمینار زبان فارسی و زبان علم، صص ۲۰۲/۲۱۱، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۲. برگرفته از مقالهی «باز هم زبان باز»، نوشتهی ابراهیم اسکافی.
۶- آشوری، داریوش: ۱۳۷۸. ص ۶
۷- کهون، لارنس: از مدرنیسم تا پست مدرنیسم. تهران نشر نی ۱۳۹۴، ویراست ۲، چاپ یازدهم، ویراستارِ فارسی عبدالکریم رشیدیان. ص سی و یک از «درآمد»
این کتاب توسط ۲۹ مترجم ورزیده از انگلیسی به فارسی برگردانده شده است. عبدالکریم رشیدیان که بخشهایی از کتاب را ترجمه کرده و از سوی دیگر مسئولیت ویراستاری کتاب را به عهده داشت، توانست این کتاب ارزشمند را به حرفهایترین شکل خود به بازار عرضه کند. میتوان گفت که این کتاب برای پژوهشگران علوم انسانی، صرفنظر از این که در چه حوزهای فعال هستند، یک «باید» است. فرآیند برایشی (evolutionär) مدرنیته در این کتاب با شیوهای علمی و زیبا و تنوعی پرکشش به تصویر کشیده شده است.
۸- کهون، لارنس: ۱۳۹۴، ص ۱۰۷
۹- کهون، لارنس: ۱۳۹۴، ص ۱۰۷
۱۰- نژاد ایران، محمد: ۱۳۹۴. ص ۲۱
۱۱- اسکافی، ابراهیم: باز هم زبان. از «گفتگو ۱۴۹». در اینترنت قابل دسترسی است.
۱۲- ریلکه، راینر ماریا: «یادداشتهای مالته لاورید بریگه»، ۱۹۱۰.
۱۳- نقد نگارشی آرای قضایی. معاونت آموزش قوه قضاییه. بهار ۱۳۸۷. ص ۱۳۹-۱۴۰
۱۴- تکفلی، مهدی/ یوسفی کما، عقیل: مدل سازی اجرای محدود بُرش ماده فولادی با جتآب دارای ذرات بُرنده. از: نشریه دانشکده فنی، دوره ۴۳، شهریور ۱۳۸۸، ص ۴۸۹