تطابق و یا تخالف حقوق بشر با سنتها و آئینهای اجتماعی جوامع شرقی خصوصن ایران (پارهی چهارم)
تکامل فلسفهی سیاسی و حقوق بشر در مصر، خاورمیانه همزمان با تکامل دموکراسی در دولت شهرهای یونان در بارهی دلایل کسری موسسات دموکراتیک و عدم رشد اقتصادی و اجتماعی در شرق بخصوص شرق نزدیک مطالب زیادی نوشته شده است. موسسهی تحقیقاتی United Nations Development Programe وهمچنین مکاتب گوناگون جامعهشناسی، روابط بین الملل و بخصوص اقتصاد سیاسی بین الملل به این مهم پرداختهاند. متاسفانه وفاق کلی را نمیتوان در این نظریهها پیدا کرد. اما چند عامل در اکثر این بررسیها میشود مشاهده کرد:
۱. تشکیل دولتهای ملی (اتمام جنگهای داخلی و مذهبی) تکامل موسسه دولت در اروپای غربی
۲. رشد صنایع، علوم و تکنیک جدید
۳. نقش مثبت مذهب جدید (پروتستانتیسم) در مقابله با عدم بردباری در سایر مذاهب
۴. رشد سرمایه داری و موسسهی بازار و عدم رشد آن در سایر مناطق (کسری موسسهی تجارت)
۵. عامل جغرافیائی (نزدیکی به دریا، وجود رودهای بزرگ و استفاده از کشتیرانی)
۶. جهش بزرگ غرب، تحمیل روابط استثماری و سلطه غرب به شرق (غرب بعد از قرن پانزدهم میلادی از شرق بطور کیفی فاصله گرفت)
۷. گسستهای بزرگ تاریخی در تکامل موسسات اجتماعی در شرق/ایران
۸. ضعف و یا نبود موسسات دموکراتیک (موسسهی جامعهی مدنی) تکامل جامعهی سازمان یافتهی مدنی در غرب
در این بخش سعی خواهم کرد که به تاریخ تکامل اندیشههای اجتماعی در شرق اشارهای داشته باشم. متاسفانه این بررسی، اجمالی و کوتاه خواهد بود. مطالعات مقایسهای تکامل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بین مناطق مختلف جهان/شرق نشان میدهد که تقریبن همزمان با رشد اولین مدلهای دموکراسی در یونان (دولتشهرهای یونان) چهار پیامبر و یا چهار/پنج فلسفهی نگرش به زندگی، روابط انسانی و مدیریت اجتماعات مردم در بخش اعظم آسیا و خاورمیانه شکل گرفت.
در چین کنفوسیوس حدود ۶۰۰ سال پیش از میلاد مسیح به ترویج و گسترش آئین خود پرداخت. در هندوستان و بخشهای دیگر آسیای جنوب شرقی و همچنین چین بودا پیامبری که ادعای پیامبری نداشت به ترویج آئین بودائی پرداخت. زردشت در مناطقی که از آن فلات ایران نام برده میشود و بخشهائی از آسیای میانه شمال ایران/آزربایجان و ایران مرکزی، آئین زرتشتی و میترائیسم را رواج داد. و در نهایت در سرزمین فلسطین و مناطق عرب نشین خاورمیانه اشعیای نبی به پیامبری تثبیت شد. لازم به یادآوری هست که مذهب هندوئیسم ویژه گی خاصی دارد و بهمین دلیل اینجا مورد بررسی قرار نگرفته است. برخلاف سایر ادیان جهانی، هندوئیسم (هارپا) را نمیتوان برپایه یک اقتدار یا جزمباوری اصلی ریشه گرفته از یک موجودیت روحانی یا یک کتاب مقدس تعریف کرد. بقییه مذاهب مورد بررسی این شاخص مهم را دارا هستند.
همهی این پیامبران و فیلسوفان بغیر از زرتشت که به ساختارهای نظامی هم توجه داشت، افراد و بخشن جامعه را برای رسیدن به یک زندگی خوب، به یک زندگی ساده توام با خودشناسی و ارتباط با متافیزیک – زندگی معنوی – تشویق و دعوت کردند. یکی روی سخنش به افراد بود آن دیگری فرد و گروهها را به خداشناسی، درک مکانیسمهای معنوی و طبیعی، حیات اجتماعی دعوت میکرد. ایجاد یک سامان اجتماعی متوازن متکی به روح/روان مد نظر بود. هیچ کدام از این پیامبران – بنا به نوشتههای موجود و یا آثاری که به آنها نسبت داده میشود – راهکارهای مشخص حقوقی، اداری و موسسه ائی دقیق و قابل اجرا که بتواند روابط مشخص حقوقی افراد با هم و یا افراد و موسسات اجتماعی را تعین کند، ارایه ندادند. شاید سامان اجتماعی موجود و درک افراد از سیستم سیاسی به اندازه کافی رشد نداشته که در یک پروسهی یادگیری و تاثیر گذاری فرهنگی این آئینها را به یک سامان سیاسی و اجتماعی پویا تبدیل کنند. شوربختانه کمبود آثار نوشتاری از این دوران به رشد تفسیرهای مختلف از گفتههای این متفکران منجر گشته که خود به آشفته شدن ذهنیتهای بعدی نیز انجامیده است.
این بدین معنی نیست که در شرق و خاورنزدیک هیچ نوع قوانین حقوقی و یا ساختارهای سیاسی مشخص وجود نداشت. برعکس مطالعات سیاسی و حقوق بشری نشان میدهد که حدود ۱۸۰۰ سال پیش میلاد مسیح قوانین حامورابی در بابل که مبنای برخورد به مالکیت، حکومت و نیز میانکنش این دو موسسه را با افراد مشخص میکرد تدوین شد.۱ این قوانین بعدها در اکثر قوانین و مذاهب به این و یا آن شکل انعکاس پیدا کرده است. علیرغم اعمال ارادهی مطلق حاکم بر مردم این اولین گام برای تنظیم رابطهی حکومت و مردم بحساب میآید. قانون حَمورابی که به دستور حمورابی شاه بابل نوشته شد، شامل ۲۸۲ ماده در باب حقوق جزا و حقوق مدنی و حقوق تجارت است.
با استناد به منابع باقی مانده و با توجه به حضور فعال این افکار در زندگی مدرن و معاصر میتوان از این دورهی مشخص با عنوان دوران محور و یا عصر شکل گرفتن دنیای مذهبی امروز نامگذاری کرد. ۲در این مطلب من در صدد این نیستم که به شناختشناسی مذهبی این دوره و نیز تکامل مذهب در این مناطق بپردازم. آنچه میبایست مورد توجه قرار گیرد چرائی گسترش رهنمودهای این افراد و پذیرش آنها بعنوان رهبران دینی/فکری و دلیل شکل گرفتن چنین نگرشی/آگاهی در ذهن این پیامبرها با توجه به اینکه آگاهی عمومی از زندگی و نوع مدیریت جامعه پیچیده نبود، میتواند بطور جدی مورد مداقه و موضوع اصلی یک پژوهش گسترده قرار گیرد. به دیگر بیان این افراد میتوانند نمایندهی یک نیرو و یا تمدن برتری باشند و یا اینکه نابغههای عصر خود باید بحساب آیند! موضوع بعدی رابطهی این افراد با مردم تاثیر و میانکنش آن با تدوین حقوق دولتها/امپراطوریها خواهد بود. برای درک این رشد نابسامانیهای اجتماعی سیاسی و اقتصادی در مناطق مورد نظر ما و درک دیالکتیک تکامل این جوامع معرفی کوتاهی از این چهار ادیان خواهیم داشت.
فراموش نکنیم که بر طبق بررسیهای مکتب وابستگی و تحلیل سیستم جهانی ایمانوئل والرشتین رفاه اجتماعی و رشد موسسات و تکنیک در قرون شانزده و هفده در هندوستان، چین، ایران، ترکیهی عثمانی، مصر و اروپا بسیار نزدیک به هم بود و شکاف جدی بین این تمدنها وجود نداشت. بدیگر بیان میشود رشد اقتصاد و تکنیک در مناطق مزبور نزدیک به هم ارزیابی کرد. این بررسی میتواند به ویژه بودن تمدن غرب و اروپا خدشه وارد کرده و استثمار و نظام استثماری را بعنوان عامل بزرگ عقب افتادگی مردم کشورهای موسوم به جهان سوم بحساب آورد. اینک یک بررسی مختصر از این آئینها:
بودیسم:
بودیسم یا بودا (به معنی کسی که به خودشناسی، دانش یا «دارما» رسیده) و آئینی است که در شمال هندوستان حدود پانصد سال قبل از میلاد مسیح نضج گرفت. بعدها در سایر مناطق آسیا، آسیای جنوبی و جنوب شرقی با فرهنگها و سنتهای محلی آمیزش پیدا کرد. رسیدن به نیروانا و رهائی از درد با زایشهای دوباره توضیح این آئین از معنی و هدف زندگی است. بودا به تولدهای گوناگون باور داشت. به نظر تعداد زیادی از تاریخدانان و مردمشناسان، بودیسم دین نیست بلکه فلسفهی زندگی است – البته کشیدن مرز دقیق بین فلسفهی زندگی و دین، قدری سخت است – چرا که احکام دینی بطور عموم فلسفهی زندگی باید بحساب آیند!
بودیسم به یک نیروی الهی/خدای گونه بدون توجه به فرمهای موجودات زنده باور دارد. به نظر بودا، ما زمانی میتوانیم از چرخهی زاد و مرگ رهایی یابیم (در صورتی که به آن چرخه باور داشته باشیم) که گرایشهای نفسانی را کنار بگذاریم، درستکار باشیم، به یوگا پرداخته تا به حالات خلسه و ارتقا روح دست پیدا کنیم. این تجربیات باعث مهرورزی ما به همهی موجودات زنده شده و سپس انسان از راه درک نیازهای جدید و تمرکزهای ژرف به روشنی و بیداری میرسد. به نیروانا رسیدن و از دورهای باطل روزمرگی خارج شدن نهایتی است که مورد توجه است. برای رسیدن به نیروانا بودا مراحل و پروسهی حرکت را به سه بخش تقسیم میکند:
بینش: این مرحله به دو قسمت تقسیم میشود،
۱. دیدگاه درست ۲. نیت درست.
مرحلهی بعدی اخلاق مداری نام گرفته که شامل چهار مرحله است:
۱. گفتار درست
۲. کردار درست
۳. معاش درست و
۴. کوشش درست
تمرکز روانی، سومین مرحله از این پروسهی زایشها به ۲ قسمت تقسیم میشود:
۱. اندیشهی درست
۲. تمرکز درست.
لازم به یادآوری است که مرز بین این مراحل خیلی روشن و دقیق نیست و پارهای از مفاهیم میتواند معنی همسانی داشته باشد. برای مثال دیدگاه درست با اندیشهی درست هم به لحاظ معنی لغوی و هم محتوا نزدیک هستند.
بنظر من این احکام میتواند زیربنای تکامل یک جامعهی رفاه اجتماعی و حتی مادی و حقوق بشری باشد اما دلیل اینکه چرا چنین احکام و فلسفهی زندگی نتوانسته در عمل پیاده شود معضلی است باید روی آن تحقیق شود!
کنفوسیوس:
میگویند کنفوسیوس حدود ۵۵۱ سال پیش میلاد به دنیا آمد و در سال ۴۷۹ پیش از میلاد در شهر کوفو از دنیا رفت. پیامبر/معلمی بود/هست که بیش از ۵۰۰. ۰۰۰. ۰۰۰ میلیون هواخواه دارد. بخشی از آنها کنشگر فعال دیگران تنها نامشان را یدک میکشند. همانطوریکه قبلن نوشتم پیامبران و یا بزرگان مذهبی و سیاسی در آسیا/شرق ساختارهای اجتماعی، فکری و سیاسی پایداری بجای نگذاشتهاند. یا اینکه افکار و نظریات آنها امروز بعنوان تفکر اصلی سیاسی که نظم جهانی روی آن استوار باشد مطرح نیست.
کنفوسیوس میگوید که تکامل موسسات، نظریات، ترقیها، تنزلها، خوشبختی و بدبختیهای جامعه بشر و افراد در آغاز، سببهای کوچک و ساده داشته و به تدریج از صورت ساده به صورت امور پیچیده در آمدهاند. اگر کسی ریشه یا هستهی نخستین هرپدیده و یا حادثهای را در آغاز تکوین آن بشناسد میتواند جریان و تأثرات آن حادثه را تا درجهای تغییر بدهد. بدیگر بیان در محیط فرهنگی یک پدیده قرار گرفتن و فکر تغییر داشتن میتواند نتایج مشخصی داشته باشد.
از افکار باقیمانده از کنفوسیوس پاساژی کوتاهی را میاوریم:
چنان زندگی کن که وقت مردن آرزو خواهی کرد! و با هرکس چنان رفتار کن که از او توقع داری با تو رفتار کند. از مرد آزاده استقامت و پایداری انتظار میرود و نه اطاعت کورکورانه. او همیشه استوار است اما مرد متوسط همیشه جوشان و خروشان است
اگر کسی به شاگردی نزد من آید و من یک صورت مسألهائی را برای او بیان کنم و او خود سه جهت دیگر آن را با قوهی فکر خویش حل نکند من نمیتوانم به او چیزی یاد بدهم. برتری انسان از سه راه است. از پرهیزکاری که با آن از نگرانی میرهد، از حکمت است که پریشانی را از او دور میکند و از شجاعت است که او را از ترس میرهاند.
بزرگترین افتخار این نیست که هرگز سقوط نکنیم، بلکه پس از هر سقوط، دوباره بپاخیزیم. تکامل هریک از افراد بشر در چند مرحله رخ میدهد ولی مراحل عمومی که در همه موارد زندگی صادق است، سه قسمت است:
- نخست بیدار کردن احساسات لطیف و افکار بلند به وسیله اشعار و سرودهای عالی. زیرا اینها صورتهای زیبا و دلربای زندگی پاک و با صفا را نشان میدهند و میآموزند.
- دوم استوار ساختن این صورتها به وسیله اعمال/رفتار در روزانه زندگی.
- سوم تکمیل این اعمال و اشکال به وسیله موسیقی زیرا این صنعت روحانی، احساسات و افکار و کردار آدمی را با هم دمساز و هماهنگ میسازد و به زندگی رونق و جلوه و زیور کمال میدهد.
خوب با این مرور کوتاه به احکام و نظریات دو نفر از متفکران بزرگ شرق که هنوز در زندگی میلیونها انسان تاثر گذاشته و میگذارد نگاهی کوتاه به آئینهای زرتشت میاندازیم. لازم به یادآوری است که آئینهای بودا هزاران سال مستقیم و غیر مستقیم در ادارهی امور سیاسی چین و سایر مناطق آسیاس جنوب شرقی چون تایلند، برمه، بخشهائی از هندوستان، کره و ویتنام تاثیر گذاشته است.
امپراطوری ایران و ظهور دین زرتشت!
در رابطه با تاریخ تولد زرتشت و رشد آئینهای میترائیسم و زرتشتی نظریات گوناگونی مطرح است پارهای تولد زرتشت را حدود ۱۵۰۰ سال قبل از میلاد تخمین میزنند. ولی در نوشتههای تاریخ دانانی چون توین بیو ویل دورانت که در جامعهی روشنفکری ایران افراد بسیار شناخته شدهای هستند تولد و ظهور زرتشت را حدود ۶۰۰ سال قبل از میلاد آورده شده است. هرکدام از تاریخها را معتبر ارزیابی بکنیم نتیجهی و ارایه این نظریه که ایران همچون سایر نقاط آسیائی و خاورمیانه بجای ایجاد ساختارهای اجتماعی سیاسی افقی و عمودی یک ساختار مذهبی را بنا نهاده است فرقی نخواهد داشت.
سقوط امپراطوری آشور که نظامیگری، دیکتاتوری، استفاده از سرکوب و فشار سیاست اجتماعیاش را تشکیل میداد با حملهی خانه بدوشان اوراسی به مناطق حوزهی مدیترانه و فلات ایران به ویرانی و فقر اجتماعی این مناطق ابعاد ویژهای داد. این نابسامانی و نیاز به ایجاد آرامش و صلح نسبی برای مردم در منطقه شرایطی را بوجود آورد که قدرتهای سربرآورده از این ستیزها به ایجاد یک نوع صلح در بین ادیان و گروههای مذهبی بیاندیشند. یکی از سلسله حکومتهائی که در این سالها به بخشهای اعظم فلات ایران حکمروائی میکرد مادها بودند.
حکومت ماد در ۶۷۵ پیش از میلاد:
مادها قومی بودند که از مناطق شمال آسیای مرکزی کوچ کرده و در بخش غربی فلات ایران ساکن شدند. سرزمین مادها دربرگیرنده بخش غربی فلات ایران بود. سرزمین آذربایجان در شمال غربی فلات ایران را با نام ماد کوچک و ناحیه زاگرس را با نام ماد بزرگ شناخته شدهاند. پایتخت مادها هگمتانه (همدان) بود. مادها در اوایل قرن هفتم قبل از میلاد اولین دولت ایرانی را تأسیس کردند. پس از حملات شدید و خونین آشوریان به مناطق مادنشین، گروهی از بزرگان ماد گرد رهبری به نام دیاکو جمع شدند. از پادشاهان بزرگ این دودمان هووخشتره بود که با دولت بابل متحد شد و سرانجام امپراتوری آشور را منقرض کرد و پایههای نخستین شاهنشاهی در ایران را بنیاد نهاد.
نخستین دولت ایرانی یعنی حکومت دولت ماد را یک شورای عالی اداره میکرد که شش عضو آن نماینده خانوادههای حاکم در ولایتهای پارس بودند. پادشاه قدرت مطلقه نداشت. شورای عالی برای تصمیمهای کشوری رایزنی میکرد. صد البته که چنین حکومتی را همسنگ دموکراسی مدرن نمیتوان پنداشت. اما هر چه بود رایزنی به عنوان اصل حکومتی در سرزمینی پهناور پذیرفته شده بود و بدین لحاظ از دموکراسی مستقر در دولت شهر کوچک آتن کم رنگتر نبود. افزون بر این، در ایران آن روزگار مردم آزادی کامل داشتند که هرجا خواستند زندگی کنند و به مسافرت روند و کار دلخواه خود را برگزینند. در آتن برای همه اینها محدودیت وجود داشت. ارزشهای روامداری و آزادی که در منشور حقوق بشر کورش به روشنی آمده است که برای پارسیان چیز تازهای نبود. شیوه زیستن و کشورداریشان بود. ۳
دولت ماد در ۵۵۰ پیش از میلاد به دست کوروش منقرض شد و سلطنت ایران به پارسیها منتقل گشت. در زمان داریوش، امپراتوری هخامنشی به منتهای بزرگی خود رسید. این امپراطوری از هند تا دریای آدریاتیک و از دریای عمان تا کوههای قفقاز را زیر سلطهی خود داشت. در ۵۲۹ پ. م کوروش پایه گذار دولت هخامنشی در جنگهای شمال شرقی ایران با سکاها، کشته شد. جنگهای ایران و یونان در زمان داریوش آغاز شد. دولت هخامنشی سر انجام در ۳۳۰ ق. م به دست اسکندر مقدونی منقرض گشت و ایران به دست سپاهیان او افتاد. اسکندر سلسله هخامنشیان را نابود کرد، دارا را کشت ولی در حرکت خود به شرق همه جا به مقاومتهای سخت برخورد، از جمله سغد و باکتریا یکی از سرداران جنگی او بنام سپتامان ۳۲۷- ۳۲۹ ق. م در راس جنبش همگانی مردم بیش از دو سال علیه مهاجم خارجی مبارزه دلاورانه کرد. در این ناحیه مکرر مردم علیه ساتراپهای اسکندر قیام کردند. گرچه سرانجام نیروهای مجهز و ورزیده اسکندر این جنبشها را سرکوب کردند ولی از این تاریخ اسکندر ناچار روش خشونت آمیز خود را به نرمش و خوشخویی بدل کرد.
حکومت سلوکیها و دولتشهرهای ایرانی
پس از مرگ اسکندر (۳۲۳ ق. م) سرزمینهای اشغالی بین سردارانش تقسیم شد و بیشتر متصرفات آسیائی او که ایران هسته اصلی آن بود به سلوکوس اول رسید. به این ترتیب ایران تحت ادارهی سلوکیان (۳۳۰ - ۲۵۰ ق. م.) قرار گرفت. سلوکیها سعی کردند که در مناطق بین النهرین، ایران و شاید هندوستان دولتشهر هائی بوجود آورند. تعداد این دولتشهرها تا ۲۰۰ عدد میرسید. این دولت شهرها برمبنای آنچه که در آتن و یونان تجربه شده بود ساخته شد.
متاسفانه آن سرنوشت که شامل حال اکثر کپیهای بد هست شامل کپی مدل دولتشههای ایرانی/سلوکی گشت. سیاست اداری دولتشهرهای ایجاد شده در ایران نتوانست به یک موسسهی اجتماعی تبدیل شود و بلافاصله بعد از بین رفتن سلوکیها این نوع ادراهی امور کشور از بین رفتند. هیچ وقت در تاریخ بعدی ایران ایجاد چنین دولتشهرهائی که انتخابات برای ادارهی امورجاری شود مطرح نشد. پس از مدتی پارتها نفوذ خود را گسترش دادند و سرانجام توانستند سلوکیان را نابود کنند و چون اولین پادشاه اشکانیان اشک نام داشت نام این سلساه رااشکانیان گذاشتند.
پادشاهان هخامنشی در اداره سرزمین پهناور ایران ویژگی و باورهای قومهای مختلف را پاس میداشتند و حتی در بسیاری از جاها حکمرانهای بومی ـ و نه بیگانه ـ برمی گماشتند. همچنان که فنیقیها و مصریها فرمانروایانی از دیار خود داشتند و یهودیان نیز در پیروی از دین خود آزاد بودند. در دوران اشکانیان هم اداره کشور مطلقه نبود و بلکه دو مجلس در انتخاب پادشاه و فرماندهان ارشد ارتش، تعیین مالیات، سربازگیری و فرمان جنک و صلح، رایزنی و تصمیم گیری میکردند و با وجود اقتدار فراوان پادشاهان، حکمرانان در اداره امور سرزمینهای خود استقلال داشتند.
آخرین پیامبری که در این قسمت مورد بررسی است شخصی است بنام اشعیای نبی.
اشعیا به معنی «نجات خداوند») از پیامبران عهد عتیق و نویسنده کتاب اشعیا است. اشعیا پسر عاموص بود و در اورشلیم در نزدیکی هیکل سلیمان زندگی میکرد. او با زنی به نام نبیه ازدواج کرد که به اعتقاد بعضی از مفسرین تورات، چون دبوره و هولده نقش پیامبری داشته است. اشعیا دو پسر به نامهای مَهیر شَلال حاش بَز و شاریاشوب داشت. اشعیا در زمان پادشاهی عزیا، ٱحاز و حزقیا، در یهودیه به مدت شصت و چهار سال پیامبری میکرده است. اولین دوره خدمت او در ٱخرین دوران فرمانروایی عزیا و در حدود ۷۴۰ قبل از میلاد بود. او تا سال چهاردهم سلطنت حزقیا مشاور روحانی او بود و در نزد وی مقامی به دست آورد. در این زمان او در مجامع عمومی شرکت کرد و در زمان منسی به حبس محکوم شد و از او شهادت خواستند. اشعیا تا سال ۶۸۱ قبل از میلاد، زیستهاست. او به پیامبر بشارت و شاهزاده پیامبران عهد عتیق شهرت یافتهاست.
همانطوریکه مطلع هستید آئینهای یهودیت، مسیحیت و در نهایت اسلام به نقش ویژهی این پیامبر اشاره میکنند و بخش زیادی از احکام تورات روی سخنان و یا روایتهای باقی مانده از اشقیا استوار است. منطقه ائی که اشقیا متولد شد – فلسطین و اسرائیل موجود – حوزهی تکوین و تشکیل مذاهب زیادی است. اختلافهای مذهبی و قومی در هیچ کجای دنیا به شدت این اختلافها نیست. جنگهای طولانی اعراب و اسرائیل و درگیریها بین کشورهای منطقه نمونههای بارزی هستند که مطالعهی دلایل آن موضوع هزاران کتاب بوده است. دلیل اینکه در این منطقهی جغرافیائی وِیژه چنین پیامبرانی ظهور کردند بر من مشخص نیست. شاید مردمی که در حاشیههای رودخانههای این مناطق زندگی میکردند و ایجاد اولین تمدنها و سلسلههای پادشاهی دلیل اصلی ایجاد افکار مذهبی در این مناطق باشد. خشن بودن طبیعت نیز دلیل دیگر!
ساختار یا افراد
آنچه که میبایست در مقالات بعدی مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد نقش و وجود ساختارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در تغییر و تحولات اقتصادی، تکنیکی و موسسهای جوامع غربی باید باشد. همانطوریکه میدانیم مارکسسیتها و سایر ساختارگرایان چون مکتب وابستگی، مکتب امپراطوری هارت و نگری، پساکلنیالیستهائی چون ادوارد سعید به نقش و وجود ساختارهای اجتماعی تاکید میکنند. برای تغییر در زندگی مردم میبایست ساختارها و سپس قوانین را عوض کرد. اما لیبرالها معتقد به تغییرات در افراد هستند. تنها فرد است که منشا تغییر است. مکاتبی هستند که به نقش هردو عنصر اجتماعی برای تغییر تاکید دارند. من در مقالات بعدی با استفاده از کتاب دیوید هلد و سایر منابع به تحلیل و آنالیزاین موارد خواهم پرداخت.
یوته بوری/سوئد
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
۱. چند نمونه از قوانین حامورابی:
اگر کسی شخصی را متهم کند و متهم شده به رودخانه برود و در آب غرق شود، اتهام درست بوده و اتهام زننده خانهی متهم را صاحب میشود. اگر رودخانه بیگناهی متهم را ثابت کند و او بدون آسیب بیرون بیاید، اتهام زننده به مرگ محکوم است و متهم خانهی اتهام زننده را صاحب میشود. اگر شخصی اتهام جرمی را نزد بزرگان (پیران) بیاورد و نتواند اثبات کند، اگر اتهام جرم بزرگ باشد مجازات او مرگ است.
اگر شخصی چیزی را از معبد یا دربار بدزدد هم دزد و هم دریافت کنندهی جنس محکوم به مرگ هستند.
اگر کسی از پسر یا بردهی مرد دیگری بدون شاهد یا قرار داد چیزی بخرد، طلا یا نقره، بردهی مرد یا زن، گوسفند یا گاو، خر … فرد خریدار در حکم دزد است و به مرگ محکوم است.
اگر کسی گله یا گوسفند یا خوک یا بزی بدزدد و آن متعلق به خدا یا دربار باشد باید ۳۰ برابر بپردازد.
اگر متعلق به مرد آزاد دیگری باشد باید ۱۰ برابر بپردازد و اگر چیزی برای پرداخت ندارد به مرگ محکوم است.
۲. خوانندگان محترمی که ظهور و تکامل تئوری نظام جمهوری اسلامی را دنبال میکنند حتمن خاطرشان هست که نظریهای برای گسترش حوزه سیاست و تفکر جمهوری اسلامی در اوایل انقلاب شکل گرفت که از آن بعنوان «نظریه محور» نام بردند. هدف گسترش نظام جمهوری اسلامی در مناطق همسایه و سایر نقاط تحت نفوظ اسلام بود.
۳. مراجعه کنید به تاریخ حقوق بشر نوشتهی حقوقدان و محقق سوئدی