.(JavaScript must be enabled to view this email address)
گفتگوی دکتر علی فراستی با ماهنامه «مدیریت ارتباطات» چاپ تهران – دیماه ۱۳۹۳
منوچهر دین پرست – روزنامه نگار
مقدمه:
پیشرفت علم همواره و همیشه طبق برنامه صورت نگرفته است. علم جدید از ابتدا که به وجود آمد با طرح جامعه جدید و شئون دیگر تجدد هماهنگ و متناسب بود و در هماهنگی با آنها بسط مییافت. اما از زمانی که در جامعه جدید کم کم تعارضهای ذاتی پنهان؛ پیدا شد و احیانا به صورت بحران ظهور کرد و به ویژه وقتی علم تکنولوژیک از کانون اصلی خود در اروپای غربی و آمریکای شمالی به مناطق فرهنگی دیگر انتقال یافت و بسط آن با دشواری مواجه شد؛ نیاز به برنامه ریزی نیز پدید آمد.
ارسطو به طور کلی درست گفته که آدمی با لذات؛ میل به دانستن دارد اما معنی سخن فیلسوف این نیست که همه مردم همواره و همیشه به دانستن همه چیز یا چیزهای ثابت و معین؛ مایل و نیازمندند و از عهده فهمیدن و دانستن همه چیز بر میآیند. هر زمانی و در هر فرهنگی؛ مردمان مستعد و نیازمند به دانستن بعضی چیزها هستند و این دانستن با زندگی و تصوری که از خود و موجودات دارند در تناسب است.
این علمها کدامند و چگونه و از چه راه در نظر مردمان به عنوان مایحتاج زندگی ظاهر میشوند؟ به عبارت دیگر چگونه مردمی که هزاران سال به علم یا به علومی نیاز نداشتهاند یکباره به آن نیاز پیدا میکنند؟
اگر میتوانستیم از این اندیشه شایع و مشهور که علم و تکنولوژی جدید کمال علم و دانایی بشر است و با وجود آن همه مسائل حل میشود و آدمی به هیچ چیز دیگر نیاز ندارد و همه اقوام و مردم جهان باید به آن برسند و آنها که نرسیدهاند موانع تاریخی و بیش از همه؛ قهر و استیلای استعماری آنان را از راه باز داشته و از علم محروم کرده است؛ صرفنظر کنیم؛ به آسانی در مییافتیم که در آغاز آشنایی اقوام غیر غربی با تجدد؛ علم جدید در نظر آسیایها و افریقاییها و حتی در نظر مردم اروپای شرقی و روسیه پیش از اینکه خواستنی باشد؛ امری بیکانه و عجیب بوده است. به هر روی طرح مبنای ارتباطات و گسترش آن بی شک بدون توجه به علم و بسترهای معرفتی آن امکان پذیر نیست.
در این گفتگو سعی شده به این موضوع تاکید ویژه شود. دکتر علی فراستی؛ دارای دکترای ژئوپولیتیک از دانشگاه پاریس در فرانسه است. او نخستین فارغ التحصیل ایرانی رشته ژئوپولیتیک وابسته به دانشگاه پاریس است. فراستی عضو سابق هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی و عضو کنونی هیات علمی دانشگاه ایالتی کالیفرنیاست. از وی چند کتاب و دهها مقاله به زبانهای فارسی؛ انگلیسی و فرانسه منتشر شده است از جمله کتاب «عوامل و اندیشهها در ژئوپولیتیک» که به زبان فارسی در تهران منتشر شد.
متن گفتگو:
محوریت گفت و گوی ما پیشرفت علم و آینده توسعه است. بدون تردید نقش دانشمندان را در توسعه علم باید نقشی جدی و مهم دانست. اما اگر پای علم در جایی میلنگد آن را نتیجه قصور و تقصیر دانشمندان نباید دانست. علم ملک دانشمند و در اختیار هیچ مرجع و مقامی نیست که با آن هر چه میخواهد بکنند و مثلا تصمیم بگیرند که آن را پیش ببرند یا با ایدئولوژی بیامیزند و از پیشرفت باز دارند. پس کافی نیست که دانشمندان را تشویق به پژوهش کنیم یا مثلا بودجه پژوهش را افزایش دهیم. امور یک جامعه به هم پیوستهاند و نقص و کمالشان وابسته به یک علت نیست. لذا دانشمندان برای اینکه دانش را پیش ببرند باید علاوه بر آموزش به پژوهش بپردازند. شما چه نسبتی بین آموزش و پژوهش برای پیشرفت علم قائل هستید؟
در پاسخ به سوالاتتان؛ بنده ترجیح میدهم بیشتر به جنبههای کاربردی علم و پژوهش بپردازم تا به جنبه فلسفی آن. در این راستا تلاش میکنم مشاهداتم را در آمریکا و اروپا که در آنها تحصیل و تدریس و کار کردهام توضیح دهم.
یکی از دروسی که بنده در دانشگاه تدریس میکنم «روش تحقیق برای موسسات دولتی» است. در آمریکا کارمندان موسسات دولتی در همه سطوح اعم از شهرداریها؛ استانداریها؛ موسسات ایالتی و فدرال؛ موسسات خدمات عمومی و مجالس ایالتی و فدرال ملزم هستند که در مورد قوانین جدید قبل از تصویب آن؛ پژوهش نموده و گزارش کامل آن را به تصمیم گیرندگان ارائه دهند. لذا آموختن روش پژوهش علمی بخصوص در زمینه علوم انسانی و خدماتی برای کارمندان و مدیران موسسات دولتی یک ضرورت جدی است.
بنده در کلاسم از دانشجویان میخواهم که ضمن گوش دادن به سخنرانی و مطالعه کتاب درسی؛ یک پروژه واقعی که مربوط به موضوع شغلشان بوده تعیین کنند. کسانی که شغلی ندارند مجبورند با یکی از موسسات دولتی تماس گرفته و از آنها درخواست یک موضوع پژوهشی واقعی کنند که نتیجه آن بدرد آن موسسه بخورد.
همگام به پیشرفت درس؛ دانشجویان موظف هستند گام به گام و پس از آموختن هر مرحله از پژوهش روی پروژه خود کار کنند. مثلا در مرحله پژوهش کتابخانهای منابع موجود منجمله منابع آن موسسه دولتی را بررسی کنند. در مرحله نظر سنجی با استفاده از وبسایتهای نظر سنجی و یا حضور در مجامع عمومی نظرات عموم را حول ۱۰ سوال از پیش طراجی شده بپرسند و سپس به تجزیه و تحلیل دریافتهای کتابخانه ای؛ نظرات مردم و سایر اطلاعات جمع آوری شده بپردازند. نتیجه این بررسیها را با رابط خود در آن موسسه دولتی در میان گذاشته و نظر مسئولین مربوطه را جمع آوری کنند. نهایتا از میان تمامی دادهها گزارش علمی خود را حول محورهای مشخصی تدوین نموده و در آخرین کلاس آنرا ارائه دهند. دانشجویان در عین حال موظف هستند نتیجه آن پژوهش را به موسسهای که موضوع آنرا تعیین نموده ارائه داده و نظر آنها را در مورد بکارگیری دستآورهای پژوهش خود جویا شوند. برخی از این پژوهشها در مجلات علمی وابسته به موسسات دولتی منتشر میشوند.
منظورم اینست که پژوهش باید از دل یک نیاز واقعی و ملموس بجوشد. پژوهش برای گذراندن یک واحد درسی چیزی جز اتلاف وقت دانشجو و بد آموزی نیست. نتیجه پزوهشهای غیر واقعی اینست که فارغ التحصیلان به استخدام یک موسسه در آمده و همان روال قدیمی را ادامه میدهند: اخذ تصمیمات غیر کارشناسانه و بدون پشتوانه علمی.
پژوهش طرحی است که در آن شرایط امکان و تصرف در امور اشیا و تغییر در رفتار و کردار مردمان و آموزش و تربیت و سیاست معین میشود. طرحها را دانشمندان از روی هوس در نمیاندازند بلکه این جامعه علمی و تکنیکی است که مسائل و طرحهای قابل پژوهش را در نظر دانشمندان میآورد. پژوهشگران در هم داستانی با این جامعه اولویتهای پژوهش را در مییابند. به نظر شما جامعهای که بتواند به حدی برسد برای دانشمندان خط مشی علمی طراحی کند به مبانی توسعه دست یافته و در این راستا پژوهشهای خود را نیز نهادینه شده به حرکت وا میدارد؟
در پاسخ به سوالتان به سخنان یکی از معاونان رئیس جمهور اشاره میکنم:
در حاشیه اجلاس اخیر مجمع عمومی سازمان ملل متحد بنا به دعوت معاونت علوم و فن آوری رئیس جمهور جلسهای با حضور اساتید و نخبگان ایرانی مقیم آمریکا برگزار شد که تعدادی از برجسته ترین کارشناسان و دانشمندان ایرانی در آن حضور داشتند. اقای دکتر ستاری در لابلای سخنان خود در مورد ضعف پژوهش در ایران به موردی اشاره کرد که شایان توجه است. ایشان گفت در ایران از چند دهه پیش تاکنون یک موسسه پژوهشی در زمینه صنعت نفت داریم که اتفاقا ساختمان و مبلمان و تجهیرات آن بسیار چشمگیر است و هر ساله هزینه سنگینی هم خرج مطالعات و پرداخت حقوق کارمندان آن میشود ولی تولید علمی آن بسیار ناچیز است و تا بحال حتی یک پژوهش علمی ثبت شده بین المللی انجام نداده است. (این سخنان نقل به مضمون هستند).
خوب؛ اشکال کار ما کجاست؟
بودجه و امکانات و پرسنل علمی و تجهیزات و هرآنچه که یک موسسه علمی نیاز دارد موجود است ولی تولید علمی در حد صفر است. بنظر من یک گسست عملی بین نیازهای پژوهشی و نیازهای کاربردی وجود دارد.
در نقطه مقابل مایلم از یک تجربه شخصی سخن بگویم: دخترم اشرف فراستی (که اتفاقا در جلسه نیویورک که آقایان ظریف و حسن روحانی سخنرانی کردند؛ حضور داشت) دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی بیومدیکال در دانشگاه پلی تکنیک ایالتی کالیفرنیاست. رشته مهندسی بیومدیکال یک حوزه تخصصی منشعب از مهندسی پزشکی است که تمرکز آن طراحی و ساخت تجهیزات پزشکی است که روی بدن نصب میشود. وی بدلیل اینکه مادرش از بیماری سردرد میگرن رنج میبرد تصمیم گرفت وارد این رشته شده و درمانی برای سردرد میگرن پیدا کند.
موضوع پروژه پژوهشی او از سال دوم دانشگاه ساختن وسیلهای بود که اعصاب و رگهای منتهی به مغز را به سمتی هدایت کند که مانع تحریک مغز و شروع سردرد شود. دانشجویان دوره کارشناسی در تمام رشتههای مهندسی موظف هستند پایان نامه کارشناسی خود را در یک روز خاص در سالن اجتماعات و محوطه بیرونی دانشکده برای مشاهده عموم و موسسات صنعتی عرضه نموده و به بازاریابی برای پروژه پژوهشی خود بپردازند. اضافه بر اعضاء خانواده و دوستان؛ خبرنگاران علمی رسانهها و نمایندگان شرکتها و کارخانجات صنعتی در این نمایشگاه حضور یافته و ضمن بررسی طرحهای ارائه شده به طرح سوال پرداخته و در صورت تمایل به خرید آن طرح و یا همکاری در تولید صنعتی آن با دانشجویان و سپس با دانشکده وارد مذاکره میشوند.
طرح دخترم هم اکنون مورد توجه یک کارخانه تولید تجهیزات پزشکی قرار گرفته و قرار است در دوره کارشناسی ارشد با همکاری مشاور علمی این موسسه پژوهش خود را ادامه داده و احتمالا پس از فارغ التحصیل شدن در بخش پژوهش همان موسسه آن طرح را تا رسیدن به مرحله آزمایش عملی روی انسان و ثبت اختراع دنبال کند.
منظورم از طرح این مقایسه نشان دادن ارتباط علم با ضرورتهای تولیدی و صنعتی و نیازهای جامعه بشری است و اینکه هدف یک دانشگاه علمی نباید تربیت کارمند باشد بلکه باید مخترع و دانشمند تربیت کند تا علم را یک گام به جلو پیش ببرند.
مسائل علم جدید در طی تاریخ چهارصد ساله اش همواره ناظر به قوام عالم و آدم جدید بوده است. با این قیاس اگر وضع علم در جهان در حال توسعه مرحلهای از تاریخ علم در جهان جدید باشد باید مسائل علم را عین مسائل توسعه بدانیم؟
توسعه جوامع با پیشرفت علم در آن جامعه ارتباط مستقیم دارد. زمانی اروپائیان توانستند به ثروت بیکران دست پیدا کنند که به علم دریانوردی مسلط شدند و با در اختیار داشتن این علم به پهنههای ناشناخته کره زمین رفته؛ سرزمینهای جدیدی را کشف نموده و از منابع بکر و بیکران آنها برای پیشرفت علم و توسعه جوامع خود بهره ور شوند. انقلاب صنعتی در اروپا از پیآمدهای شتاب علم؛ افزایش ثروت و نیاز آن ممالک به تولید انبوه برای پاسخگویی به نیازهای تجاری بود که در پناه علم دریانوردی و کشف سرزمینهای جدید و همچنین برقراری ارتباط با ممالک دوردست اینک نیازمند کالاهای صنعتی بودند.
همین تحول در زمان اختراع علم هوانوردی رخ داد. کشورهایی که توانستند بسرعت بر علم هوانوردی مسلط شوند توانستند مبادلات انسانی و تجاری را بسیار سریعتر از مسیر دریایی و زمینی عرضه نمایند.
ظاهرا بیشتر پژوهشهای متعلق به توسعه در جهان توسعه نیافته و در حال توسعه تکراری است. در این وضع نمیدانیم دانشمندانی که میتوانند مرزهای جهانی علم پژوهش کنند چگونه به منازلی که در گذشته علم و تکنولوژی قرار دارد بازگردند و در مسائلی که به تاریخ تعلق پیدا کرده است پژوهش کنند. ایا در این موقعیت پژوهشهای متعلق به توسعه در جهان در حال توسعه یک ضرورت است؟
پیشرفت و تکامل جوامع نه یک حرکت گام به گام و لایه به لایه بلکه یک حرکت مارپیچی و شتابنده است که در هر پیچ از تکامل شتاب و سرعت آن بیشتر میشود. چیزی بنام بازگشت به منازل قبلی در علم وجود ندارد. موقعی که یک عرصه علمی گشوده و فتح میشود؛ سایر دانشمندان تنها میتوانند با برداشتن گامی دیگر؛ علم را به مرحله نوینی ارتقاء دهند.
در دنیای پیچیده و پر رقابت کنونی تنها راه پیشی گرفتن از سرعت علم برقراری ارتباط قعال با موسسات علمی جهان؛ آشنایی با دستآوردهای علمی آنها و سپس تلاش برای پیشی گرفتن از آنهاست. ضرورتهای علمی از دل نیازهای جامعه بشری زائیده میشوند و این نیازها بهم پیوسته هستند. نیاز به درمان بیماری سرطان یک ضرورت جامعه بشری است و یک کشور به تنهایی نمیتواند برای کشف راه درمان آن جدای از تلاشهای مشابه در دیگر ممالک به نتیجه مطلوب برسد.
ارتباط علمی بین پژوهشگران و دانشمندان و برداشتن موانع ارتباطات یکی از شاخصهای توسعه کشورهاست. بدین منظور تقویت شبکههای اینترنتی و در دسترس قرار دادن آن برای همگان یک امر ضروری است. در کنار آن زبان ارتباط علمی است. در شرایط کنونی زبان انگلیسی نه تنها زبان ارتباط دیپلماتیک؛ بلکه زبان ارتباط علمی در جهان است. متاسفانه بنده ضعف جدی در آموزش زبان انگلیسی در ایران مشاهده میکنم.
بنا به دلایلی که بر من مشخض نیست و باید کارشناسان در مورد آن نظر بدهند؛ نحوه آموزش زبان انگلیسی در ایران ناکارآمد است. گویی فراگیری یک زبان غربی نقض حق حاکمیت ملی و ضربهای به غرور ملی ایرانیان است. حتی شنیدهام که برخی سنت گرایان میگویند؛ «دیگران باید زبان فارسی را یاد بگیرند چون ما در تاریخ چنین و چنان بودیم». کسانیکه از اروپا؛ خاور دور و جنوب آسیا به آمریکا سفر میکنند بسیار بیشتر از ایرانیها به زبان انگلیسی مسلط هستند و این تفاوت در بین فارغ التحصیلان دبیرستانها و دانشگاههای ایران با سایر ممالکی که دانشجو به آمریکا اعزام میکنند مشهود است. این یک ضعف جدی است که روی پیشرفت علم در ایران تاثیر گذار است.
در زمان ما همه دانشمندان در هر علمی که دانشمندان باشند، باید در عین حال اعضای جامعه جهانی علم و عضو جامعه علم کشور خود باشند. مشکل این است که این دو امر به هم بستهاند، یعنی تا دانشمندی در کشور خود عضو جامعه علم نباشد در جامعه جهانی علم پذیرفته نمیشود و جامعه علم معمولا در کشورهای توسعه نیافته وجود ندارد، یا بنیادش ضعیف است. شما چه شرط و بستری برای تحقق چنین جامعهای در نظر دارید؟
از دو منظر متفاوت میتوان به عضویت در جامعه علمی نگاه کرد: یکی عضویت مجازی است و دیگری عضویت حقیقی. عضویت مجازی حالتی است که ما به وجود فرضا ۱۰۰ دانشمند در کشورمان افتخار میکنیم و با آگاهی از وجود آنها و مشارکت برخی از انها در انتشار برخی مطالب علمی و شرکت در یک یا چند همایش علمی به خود میبالیم که ما یک جامعه علمی داریم. حالت دیگر آنست که این دانشمندان بر اساس حوزه تخصصی خود متشکل شده؛ نهادهای علمی با مشخصههای سازمانی تاسیس کرده؛ بین اعضاء این نهاد علمی ارتباط فعال با جامعه صنعتی؛ نهادهای مشابه بین المللی؛ موسسات آموزشی و نهادهای دولتی وجود داشته باشد. یک دانشمند نیازمند تعامل با جامعه است و جامعه نیز بایستی به این درجه از رشد فرهنگی برسد که نیازمند تصمیمات دانش محور است.
در ایران نه تنها جایگاه قانونی سازمانهای مردم نهاد تعریف نشده بلکه نقش آنها در تصمیم گیریها بسیار کمرنگ و تا حد صفر است. سازمانهای مردم نهاد چه بصورت نهادهای اجتماعی و چه نهادهای علمی- تخصصی نیازمند نقش افرینی در فرآیند تصمیم گیریها هستند وگرنه تصمیمات سیاستمداران و حکومتگران تنها بر اساس منافع و مصالح و ابستگیها سیاسی اتخاذ میشود.
همین الان ایران به مشکل خشکسالی و بحران کمبود آب مواجه است. همزمان بیش از ۱۰ موسسه تخصصی مهندسی و مدیریت آب و آبیاری در ایران وجود اسمی دارند. تعدادی نهاد اجتماعی هم برای آگاهی رسانی در زمینه خشکسالی بطور حاشیهای فعال هستند. ما چقدر از دانش این متخصصین و کارشناسان و کنشگران مدنی برای پیدا کردن راهل حل خشکسالی بهره میبریم؟ جایگاه نهادهای تخصصی مهندسی و مدیریت اب در روند تصمیم گیریها کجاست؟
در برخی کشورهای پیشرفته جهان مدیریت آب بدست مردم و منتخبین مردم سپرده شده و در شوراهای مدیریت و توزیع آب اضافه بر چند کرسی برای هیئت امناء و یا اعضاء شورای آب؛ یک کرسی به سازمانهای مردم نهاد و یک کرسی به سازمانهای علمی – تخصصی اختصاص داده شده است تا تصمیمات شورای آب با نظر سازمانهای مردم نهاد و علمی اتخاذ شود. آیا در شورای عالی آب ایران و در موسسات آب و فاضلاب استانها و شهرها و در تصمیمات وزارت نیرو جایگاه و رای موسسات علمی و تخصصی ملحوظ شده است؟ اگر نشده باید پرسید چه مانعی برای تسهیل چنین امر مهمی وجود دارد و چرا تلاش نمیشه جایگاه این نهادها در سلسله مراتب تصمیم گیری تعریف بشود؟
مثال آب را آوردم چون خودم در این زمینه در آمریکا مشغول فعالیت هستم و همزمان تحولات مربوط به خشکسالی و کمبود آب در ایران را دنبال میکنم و متوجه شدهام که نظرات علمی و کارشناسی بسیار با ارزشی در رسانههای ایران در مورد حل معضل خشکسالی و بی آبی منتشر میشود ولی گویی دو خط موازی در کنار هم حرکت میکنند و هیچگاه این دوخط بهم نمیرسند: مدیران دولتی در یک خط و دانشمندان و کارشناسان و کنشگران مدنی در خط دیگر. همین نقص در تمامی پهنههای تصمیم گیری در جامعه ایران مشاهده میشود.
مسلم شده است که توسعه علم و پژوهش تناسبی روشن با توسعه فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و حتی سیاسی دارد و تحقق همه اینها وابسته به اراده به علم و توسعه است، ارادهای که یک صفت نفسانی و شخصی نیست بلکه گویی به تاریخ تعلق دارد. این اراده در زمانی که دیگر زمان تئوریهای بزرگ علمی نیست در همه جای جهان رو به ضعف نهاده است. زمان ما زمان توسعه اطلاعات علمی و تولید علم به صورت تکنولوژیهای مصرفی شده است. آیا شما میپذیرید که شرایط تاریخی برای تحقق تئوریهای بزرگ علمی آماده نیست و ما مصرف کننده اطلاعات علمی و دیتاها هستیم؟
به سختی میتوان حکم قطعی صادر کرد که زمان تولید نظریههای بزرگ علمی سپری شده است. وقتی از منظر ایدئولوژیک به مقوله علم و توسعه نگاه کنیم چنین فرضیههایی شاید مورد پسند مخاطبین باشد ولی در عالم واقع نه میشود روند و مسیر تکامل یک جامعه را بطور قطع تعیین نمود و نه میشود روند تکامل علم را. تنها چیزی را که با قطعیت میتوان گفت اینست که همگام با تکامل جوامع؛ علم نیز تکامل یافته و پیشرفت خواهد نمود. این روند تکامل هر روز شتاب بیشتری میگیرد ولی در مقاطعی وارد سرفصلهای تعیین کننده شده و نظریات بزرگ از دل آن زائیده میشوند. این حقیقت را تنها با نگاهی به تاریخچه علم و تکامل جوامع میتوان باور کرد.
آیا در زمان کشف علم دریانوردی کسی فکر میکرد بشر روزی به کشف علم هوانوردی برسد؟ آیا با اختراع برق کسی فکر میکرد بشر به انقلاب انفورماتیک دست پیدا کند؟
بشر تازه در مراحل اولیه کشف فضاست. اینکه در آینده اکتشاف فضا چه تاثیری بر روند علم و متقابلا بر روند توسعه جامعه بشری خواهد داشت در حال حاضر ناشناخته است. تاریخ علم به ما میگوید که گشوده شدن پهنههای جدید علمی راه را برای گشوده شدن پهنههای دیگر هموار میکند ولی این روند توقف پذیر نیست.