ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 05.11.2014, 22:40
بدن فردی و بدن جمعی، محوری در گفتمان قدرت و سکسوالیته

نسرین اسفندیاری

(کارشناس و پژوهشگر مسائل جنسیتی و متخصص برابری جنسیتی در سوئد)

چه تصویری زنان و مردان از خویش، بدنشان و سکسوالیته‌شان در ذهن دارند و چگونه بدن‌های ما و رفتار جنسی‌مان، تحت تاثیر عوامل اجتماعی قرار دارد، کانون توجه بسیاری از متفکرین قرار گرفته است. البته، بدن و سکسوالیته همیشه موضوعی بحث بر نگیرو کانون برخوردهای شدید اخلاقی و فلسفی بین اخلاق‌گرایان سنتی و لیبرالها، بین مذهبیون طرفدار خودداری روابط جنسی و مدافعان آزادی جنسی، بین حامیان پدرسالاری و فمینیست‌ها بوده است. بدن در اندیشه‌های یونانی محور کشمکش بی ‌خردی، عشق و شهوت بوده و پس از آن نیز این نگرش در اندیشه جوامع بشری، در قالب تقابل‌های دوتایی ذهن / بدن، تضاد میان روح و جسم، بدن مردانه/ بدن زنانه، لذت متعالی/ لذت پست دنبال شد. بدون اغراق می‌توان ادعا کرد که بدن و سکسوالیته، ابعادی از انسان را تشکیل می‌دهند که بیش از همه بر او سیطره دارند. اما این سیطره تنها در حیطه تنانه و فضای شخصی محدود نشده است بلکه فراتر رفته و بخش عمومی گستره‌ای را در اشغال خود قرار داده است.[۱] پژوهشها پیرامون امور جنسیتی، نشان می‌دهند، نه تنها مسائل بدن بر تمام ابعاد جامعه غلبه پیدا کرده‌اند. بلکه سیستم نظامند دو قطبی جنسیتی، با ایجاد فرهنگ و هنجار سازی normalizing، شرط‌های متفاوت و نا برابر بدن و جنسییت را در جامعه‌ عادی، درونی و به یک باور طبیعی و مسلم تبدیل کرده است. واژه سکسوالیته sexuality در زبان فرانسوی به معنای جنسیت، رفتارهای جنسی، میل جنسی غریزه جنسی است. و ترجمه این واژه و معادل‌گذاری آن در زبان فارسی کاری بس دشوار است. این مشکل نیز درباره واژه‌های gender وsex وجود دارد. واژه سکس sex به خصوصیات بیولوژیک فرد (مونث و مذکر)، اندام جنسی، ویژگیهای جنسی اشاره می‌کند و جنسییت gender نیز، به شرط‌ها و نقش‌هایی است، که توسط اجتماع برای زنان و مردان مطرح می‌‌شود. در این نوشته واژه sexuality برای رفتارهای جنسیتی و هویت جنسیتی استفاده می‌شود. هدف این نوشته، نخست، باز کاوی تاثیر تعامل و عوامل اجتماعی بر بدن‌ها و رفتار جنسی است. سپس نگاهی خواهد داشت بر چگونگیِ سازماندهی بدن، سکسوالیته و تنوع‌ ارزشهای جنسیتی در جامعه.

امروزه علوم اجتماعی و جنسیتی، از ارائه یک گزینه و یا یک تعریف معین برای بازکاوی پدیده‌های اجتماعی عمدتاً دوری می‌کنند. این روند رشد با فهم دلیل ظهور علوم اجتماعی کاملا قابل درک است. علوم اجتماعی از خلال علوم فیزیک به عنوان مدلی از تئوری برای توصیف و توضیح کنش و تاثیر متقابل اجتماعی گروه‌ها و جوامع انسانی شکوفا شده است. به همین دلیل بسیار روشن است که چرا، علوم اجتماعی، مطالعه تعامل انسانی را به عنوان اصل اولیه‌ی پژوهش خود قرار می‌دهند. بسیاری از متفکرین علوم اجتماعی معتقدند، دنیای طبیعی انسانی، که بدن انسان‌ها شامل ان است، واقعیتی تاریخی هستند که به طور پیوسته از خلال فرهنگ مورد تفسیر قرار می‌گیرند.[۲] عده‌ای معتقدند، ما پیش از آن‌که بخواهیم به‌طور عقلانی تصمیم بگیریم که سکسوالیته چه باید باشد یا چه می‌تواند باشد، باید بدانیم که سکسوالیته چه بوده و هست.[۳] به نظر این پژوهشگران، بازکاوی تاریخی بدن و سکسوالیته ضروری است. علت ان است که، اولا نمی‌توان بدن، سکسوالیته و موضوعات جنسیتی را توضیح داد مگر اینکه نخست زمینه‌ی تاریخی و اجتماعی آن‌ها را بررسی کرد. ثانیا، کنکاش و رویکرد تاریخی، می‌تواند پرتو افکنی بر قدرتی باشد که در طول تاریخ بر آن‌ها اعمال شده است.

یکی از پیش ‌فرض‌های محوری علوم اجتماعی و جنسیتی در زمینه بدن این است که، وجود انسانی دارای یک مظهر بدنی (جسمی، فیزیکی) و یک بدن ذهنی (اجتماعی، فضای) یا بودن در یک بدن است. و بدن فیزیکی واسطی میان فرد و دنیای خارج است. و تجربه ی ما از بودن در این جهان، بواسطه ی رابطه ی بدنمان با جهان محقق می‌شود. منظور ان است، نه تنها فرهنگ و رفتارها آدمی برساخته اجتماعی هستند. بلکه، در خلال رابطه متقابل، یعنی در تعامل اجتماعی و فرهنگی انسانها، بدنهای هم ساخته می‌شوند. بدین معنی که، در این چرخه ساخته شدنها، بدنها بر رفتار و شرایط اجتماعی تاثیر می‌گذارد، و از سوی دیگر، رفتار اجتماعی بر تحولات و تغییرات بدنی موثر واقع می‌شود.(احمدنيا، شيرین ۱۳۸۴) هستند متفکرینی که بیان می‌دارند، تنها بدنها در معرض قالبدهی اجتماعی-فرهنگی قرارندارند، سکسوآلیته نیز در شرایط اجتماعی معنا پیدا می‌کند. (ویکس، جفری ۲۰۱۰) بدین معنی که، بدن و سکسوالیته یک فرایند اجتماعی هستند، که از طریق تعامل و هنجارهای اجتماعی معنا پیدا می‌کند. البته، مواضع متفاوتی پیرامون موضوعات قدرت، بدن و سکسوالیته وجود دارند. اما بسیاری از اندیشمندان مطرح می‌کنند که، قدرت در تاروپود روابط سکسوآلیته، بدن و موقعیت نابرابر اجتماعی تنیده شده است.

تاثیر تحولات و پروسه تاریخی بر بدن و سکسوالیته موضوعی است که در گفتمان قدرت و سکسوالیته بسیار در مورد آنها بحث شده است. قابل توجه است که این تحقیقات و پژوهش‌های خود راه دیگری برای گقتمان بدن و سکسوالیته گشوده است. فوکو معتقد است، امور جنسی چیزی بیش از یک برساخته‌ی تاریخی نیست.[۴] او در خصوص امور جنسی، موضوع طبیعی و بیولوژی را رد و ان را یک پدیده اجتماعی که بر ساخته تاریخی است، می‌پندارد. جفری ویکس هم نگاهی شبیه فوکو دارد و آن را شکلی از روابط اجتماعی می‌داند. او معتقد است، برای بازتاب رابطه میان قدرت، بدن، سکسوآلیته و موقعیت اجتماعی، لازم است با نگاهی تاریخی، بدن و سکسوالیته را طبیعت زدائی کرد. او می‌گوید، «ما همگی تقریبا برنامه‌ریزی شده‌ایم تا امور جنسی‌مان را چیزی کاملا طبیعی بدانیم. ما عادت کرده‌ایم که روابط اجتماعی را نیز چیزی «طبیعی» بدانیم». و در این راستا، ما توسط بدن و سکسوالیته‌مان خود و تن خود را به‌عنوان مردان یا زنان طبیعی تجربه می‌کنم.[۵] ما توسط سکسوالیته‌مان تجربه می‌کنم و به تمایز بین هنجار و ناهنجار و یا طبیعی و غیرطبیعی آگاهی می‌یابیم. اینکه فرد چگونه خود را در فضای اجتماعی تصور می‌کند، چگونه خود را به عنوان موجودی مجزا از سایر پدیده‌های فیزیکی مفهوم‌سازی می‌کند، درون را از بیرون خود تمیز می‌دهد، یا خود را در حکم فاعل یا مفعول به کار می‌گیرد از نظر جفری ویکس به نحوی تحت تاثیر درک و تعریف بدن به عنوان یک سوژه اجتماعی در جامعه است. این باز شناسی، جداسازی و قبول آن‌ها توسط روابط اجتماعی بصورت هویت «من» به درون بدن‌ها منتقل و نهادینه می‌شود.

برایان، ترنر بیان می‌دارند، اجتماع همچون فرآیندی مداوم از تعاملات (Interaction) میان خود و دیگری، و واقعیتی برخاسته و محصول پیوسته تعاملات است.[۶] بدین معنی که، تعاملات انسانها زمینه ساز اجتماع هستند. بنابر این، بدن‌ها مسلما در شکل‌گیری این تعاملات تاثیر گذارند. زیرا بدن همیشه همراه انسان در همه تعاملات حضوری فیزیکی و فضای دارد.اما نکته مهم در تحلیل این پژوهشگر از بدن و جامعه آن است که، او، تعامل بدن‌ها را «رفتار» می‌نامد. او بیان می‌دارد، «معانی تعامل‌های اجتماعی هرگز نمی‌‌تواند به سطوح بیولوژی و فیزیولوژی تقلیل ‌یابد».[۷] هدف برایان آن است که، در پژوهش‌ها پیرامون تعاملات (Interaction) آدمی، دلایل زیست‌شناسی نباید تبیین کننده باشند. به بیانی دیگر، علوم اجتماعی و جنسیتی مستلزم آن هستند که در تحلیل مسائل اجتماعی، خود را از موضوعات بیولوژی و ژنتیکی داروینی رها کنند. زیرا درگیر کردن بدن و جامعه در گفتمان بیولوژی و ژنتیکی آن را به اثبات‌گرای و عقلانیت علم طبیعی می‌کشاند.

فوکو معتقد است بدن، به مثابه بدن فردی و بدن جمعی، محصول مناسبات سیاست/قدرت و واسطه‌‌ای برای اعمال و ابراز قدرت هستند. او همچنان، هر رابطهٔ اجتماعی، را یک رابطهٔ قدرت می‌داند. از نظر او، یک همبستگی و قدرت نهفته در میان پروسه تاریخی، بدن و سکسوالیته وجود دارد. البته باید متذکر شد که، این قدرت نهفته خنثی نیست. قدرت، بدن افراد را از طریق آموزش و نظم دادن در محیط زندگی تحت تاثیر قرار می‌دهند و آن را، یعنی بدن را در نظم مورد نظر خود سازمان‌دهی می‌کند.[۸] در ادامه، توسط دستگاه‌های و ارگان‌های، بدن و سکسوالیته تعریف شده، تنظیم می‌شوند. در نهایت نظام سلسله مراتبی جنسیتی، توسط عادی‌سازی normalizing در جامعه، نهادینه institutionally می‌شوند. سیستم قدرت جنسیتی همچنین، توسط تولید دانش و منابع آموزشی، ساختار قدرت و نابرابری نظام مند جنسیتی را باز تولید می‌کند. و انچه در این چرخه سازمان دهی قدرت بیش از هر چیزی مهم است، ایجاد معنا و تعریف از موضوعات و مناسیات اجتماعی، برای اثابت و ماندگاری نظم جنسیتی است. و برای این کار مستلزم ساختن چهارچوب و فرضیات مشخص فرهنگی است. گایل روبین (Gayle Rubin) معتقد است مناسبات و سلسله مراتب جنسیتی از خلال مقوله سازی‌ها {categorizations}، کلیشه‌های ذهنی {stereotype}، ایدئولوژیها، تمایز میان «جنس خوب» و «جنسی بد» و تابوهای جنسی {taboo} ارزش‌های جنسیتی را تشریح و معنی می‌کند. (Rubin 1984, p. 280). سپس، توافقی در جامعه در مقیاسی بزرگ بو جود می‌آید درباره اینکه، کدام تظاهر جنسی «بهتر» از دیگران است و این توافق آنچنان وسیع در جامعه نهادینه می‌شود که، هیچ کس در خصوص محدودیت‌های سکسوالیته «مقبول» شکی به خود راه نمی‌دهد. مثلا در الگوی هرم جنسی، تنها دگرجنس‌خواهی، زناشویی و تولید مثل در راس هرم کامجویی قرار می‌گیرد. و این الگو آنچنان مسلم و طبیعی جلوه داده می‌شود که غیر از نمی‌تواند باشد. و پایین‌تر از دگرجنس‌خواهی، روابط خارج از ازدواج قرار دارند. متعاقب آن دیگر اشکال زوج‌های همجنس‌خواه زن و مرد بی‌بند و بار تعریف می‌شوند و در ردیف آخر هرم قرار می‌گیرند.(Chris Brickle)[۹].

برایان، ترنر مطرح می‌کند، «بدن در مرکز کشمکش‌های سیاسی افتاده است. بنابراین جامعه ‌شناسی بدن یک جامعه ‌شناسی سیاسی مرتبط با قدرت است.»[۱۰] آنچه در این تفسیرها از بدن ما شاهد ان هستیم چند پاره‌گی و گوناگونی بدن است. دراین تحلیل‌ها، بدن بصورتی شناور، جسمی و ذهنی، فردی و جمعی، فیزیکی و فضای تفسیر شده است. و در تمام این تعاملات بدن فیزیکی واسطه‌ای است بین بدن ذهنی (خودم)، بدن جسمی (فیزیکی) و بدن اجتماعی (آن دیگری) که از طریق آنها قدرت اعمال، تولید و دگردیسی می‌شود. در این میان همچنین، قدرت نظارت خود را بر بدن برقرار می‌کند، نظم خود را تحمیل می‌کند و به انسان و به زندگی او دسترسی پیدا می‌کند. با همراهی این بدن‌ها (بدن فردی / بدن جمعی) جنسیت افراد محوری جدید و مهم در مناسبات قدرت پیدا می‌کند که منجر به موقعیت فرو دست برای یکی از جنسییت‌ها در جامعه می‌شود. بدین معنی که، بدن به ویژه بدن زنانه که بر ساخته و محصول تاریخی و فرهنگی اجتماعی است، به مرکز اصلی چالش قدرت تبدیل شده است. و ما این چالش را در تقسیم بندی جنسیتی و تفاوت‏های جنسیتی، عموماً در زندگی روزمره و توسط تقسیم و جداسازی فعالیتهای زنان و مردان در جامعه، نمونه‌های از این مواردند. و یا با توجیح و استدلال بیولوژیک برای هویت مردانه یا زنانه، تفکیک فضای خصوصی (مادری) و فضای عمومی (پدری) باعث خاص‌گرایی و برتری جنسیتی می‌شود.

بر گرفته از نظرات مطرح شده می‌شود نتیجه گرفت که، مسائل جنسیتی و جنسی هر دو چیزی جز یک برساخته‌ی تاریخی بیش نیستند. اما باید یاد آوری کرد که، فرایند اجتماعی امور جنسی و رابطه قدرت، بدن و سکسوالیته، تنها یک بر ساخته ی تاریخی اتفاقی نیست. بلکه، این فرایند اجتماعی توسط سیستم قدرت جنسیتی، عامدانه سازمان داده و باز تولید می‌شوند. بدین منظور، موتور سیستم قدرت جنسیتی تلاش می‌کند تا الگوها و ایده آلهای در ارتباط با اشکال ویژه‌ای از بدن و سکسوالیته؛ که قدرت‌زده و قدرت‌زا است را باز تولید کند. در سطوح بالا تلاش شد چگونگی شکل گیری ارزش‏ها، هنجارهای وانتظارات اجتماعی از بدنهای افراد بررسی شود. به تعبیر دیگر، چگونه جامعه نسبت به یک بدن و جنس، خنثی نبوده و بدن‌های با ارزشهای متفاوت می‌سازند، و این ساخته شدن عامدانه بدنها به نوبه خود در ساخته شدن هویت و شرایط اجتماعی بدنها تاثیر می‌گذارد. در خلال این بازکاوی‌ها روشن شد که، بدن اجتماعی (آن دیگری) و جنس و هویت جنسیتی یک مقوله اجتماعی بوده و به همین دلیل می‏تواند به عنوان یک واقعیت اجتماعی هم عمل کند. در واقع، بدن اجتماعی (آن دیگری) محصول شرایط تعریف شده بوده و روندی است که طی آن، افراد نقش‏های اجتماعی نهادینه شده را می‏پذیرند. رفتارهای جنسیتی نمونه‌های واضحی از این نقش‌ها هستند. در این بررسی پرداخته شد، چگونه رفتار اجتماعی بر تحولات و دگرگونی بدنی اجتماعی موثر واقع می‌شود. و چگونه بدن اجتماعی (آن دیگری)، بر خودآگاهی بدن ذهنی (خودم) تاثیرگذار است. نکته مهم در این باز کاوی اشاره به ارزشهای و هویت‌های اجتماعی است که، آنقدر درونی می‌شوند که فرد احساس می‌کند جزئی از طبیعت‌اش هستند، در حالی که در واقع این ارزش‌ها و هویت‌ها تنها اموری ساخته و پرداخته جامعه هستند.

پژوهش پیرامون جنسیت، نظم جنسیتی، ابژه مردانگی و زنانگی، تاثیرات مردسالاری بر جنسیت و سکسوالیته مردانه و زنانه حوزه‌های بسیار نوپای هستند که نیازمندنند تا از جنبه‌های مختلف تاریخی، فلسفی، اجتماعی و روان‌شناختی مورد بررسی قرار گیرند. امروزه، حق داشتن کنترل و خودمختاری تنانه یک پیش‌شرط اساسی برای آزادی فردی، برابری اجتماعی و دموکراسی محسوب می‌شود. البته این خواست تا به چه اندازه واقعی و یا یک آرزوی ناب است قابل بحث است. این نوشته تلاشی است برای عمیق شدن بیشتر در چگونگی شکل گیری و اصلاح بدن در ساختار قدرت جنسیتی. در این تجزیه و تحلیل به شرح چگونگی تاثیرات تحولات اجتماعی و سیستم نظام مند جنسیتی بر بدن، جنسییت، سکسوالیته و هویت جنسیتی پرداخته شد. در سطوح بالا مطرح شد که بدنها در سازماندهی جنسیتی دارای ارزشهای مساوی نیستند. بدن‌ها، هویت‌ها و بودش‌های جنسیتی در سلسه مراتب جنسیتی رده بندی شده و از شرا یط وامکانات متفاوتی در جامعه برخوردارند. البته این تبعض، فقط شامل بدن زنانه و سکسوالیته انان نیست. بدن‌های غیر ایده‌آل مردانه مثلا مردان افریقائی و یا آسیائی و یا دگربودش‌های در مقابل مردان سفید اروپائی و دگرجنس‌خواهان، در سلسه مراتب جنسیتی، دارای ارزش‌های متفاوتی هستند. تحلیل شد، قدرت‌های چند وجهی، غیر متمرکز و گاه در تضاد با یکدیگر می‌توانند در کنترل بودش بدنها و یا جنسیت، نظام فکری و یا باورهای افراد در جامعه تاثیرگذار باشند. پرداخته شد چگونه، نگاه میان برشی درتحلیل به ما نشان می‌دهد که چگونه رشته‌های متفاوت قدرت، ساخته، به هم متصل می‌شوند و در مقاطعی همدیگر را قطع می‌کنند و آنگاه از هم جدا می‌شوند و گاهی اوقات نیز به طرق گوناگون، در هم ادغام می‌شوند و هسته جدیدی از قدرت را تشکیل می‌دهند. چگونه بدن به مثابه بدن فیزیکی، میانجی و زبان، عامل هویت ساز و نیز ابژه‌ای جنسی در تعاملات اجتماعی و گروهی شکل می‌گیرد و تغییر می‌کند وبا تغییر معیارها و ارزش‌های جنسیتی، ایده‌آل‌های جدید به تدریج جایگزین شد. مسلما، بازکاوی اشکال گوناگون قدرت بر بدن‌های و رفتار جنسیتی به شفاف سازی مکانیزمهای قدرت درون انها کمک می‌کند. اما آنچه در این نوشته سعی شد برجسته شود، تاثیر پروسه تاریخی برای ترسیم برخی تحولات مهم در حوزه بدن و سکسوالیته و رد تحلیل و مفهوم سازی بیولوژیک از آنها است.

—————————————————-
[1] J. H. Y. Fehige, Sexualphilosophie: eine einführende Annäherung. Lit Verlag Dr. W. Hopf. Berlin 2007
[2] ibid
[3] Jeffrey Weeks2010..Sexuality, 3rd ed., New York and London
[4] Foucault، Paul Michel1984. The History of Sexuality
[5] ibid
[6] Bryan, Turner. S. 2008.The Boudy & Society.third Edition. http://anthropology.ir/node/20370
[7] ibid
[8]. ibid
[9] Brickle، Chris.(2009) Sexuality & Culture 13:57-74 برگردان آرمان شهرکی
[10] Bryan, Turner. S. 2008.The Boudy & Society.third Edition. http://anthropology.ir/node/20370