چکیده بخشهای پیشین: در بخش نخست، آمار عقب ماندگی ایران در دوران جمهوری اسلامی نسبت به کشورهای همردیف، و قبل از انقلاب بررسی شد. در بخش دوم نتیجه سلطه نهاد روحانیت و نظامیان بر ساختار قدرت توضیح داده شد. در بخش سوم، نظریهای که ورود صنعت مونتاژ به ایران را مغایر با رشد و پیشرفت صنعت مستقل میدانست، و به جای مبارزه با دیکتاتوری، مقابله با سرمایهداری و نفوذ غرب در ایران را هدف قرار داده بود نقد گردید. بخش چهارم الگوی توسعه ژاپن، و فازهای توسعه ایران قبل از انقلاب ارزیابی شد. در بخش پنجم زمینه پیدایش انقلاب، از جمله مثلث هویت فرهنگی و بحران ناشی از آن، و همچنین عوامل برانگیزنده انقلاب توضیح داده شد. در بخش ششم عوامل بازدارنده ذهنی و بینشی رهبران جمهوری اسلامی در توسعه تشریح میگردد. در بخش هفتم الگوی رشد اقتصادی و توسعه معرفی شد. در بخش هشتم الگوی توسعه قبل و بعد از انقلاب مقایسه شد. در این بخش موانع ایجاد شده توسعه در دهه اول بعد از انقلاب بررسی میگردد. در بخش نهم گفته شد که برخی سیاستهای جمهوری اسلامی در دهه اول، روند توسعۀ رو به پیشرفت ایران راتخریب نمود. به همین دلیل زمانی که در دهه دوم، تکنوکراتهای نظام به فکر برگشت به روند سابق افتادند، دیگر نتوانستند برسیاست و نیروی حامی آنچه در دوره تخریب شکل گرفته بود فائق آیند. بطوریکه ازآن پس جدل برای کاربرد الگوی شناخته شده جهانی توسعه، و الگوی ناشناختۀ «توسعه اسلامی» آغاز و همچنان ادامه یافته است. سه عامل اصلی تخریب روند توسعه، یعنی مصادره اموال، اشغال سفارت آمریکا، و جنگ ایران و عراق در بخش نهم توضیح داده شد. در بخش دهم هدف سلطه روحانیت بر دانشگاهها، زیر نام انقلاب فرهنگی توضیح داده شد. در این بخش پی آمدهای آن توضیح داده میشود.
پرسش
به همان میزان که دین از علم فاصله دارد، علم با رشد اقتصادی و توسعه صنعتی پیوند دارد. سلطه روحانیت بر نهاد آموزشی در ایران با نام انقلاب فرهنگی سبب تضعیف و در مواردی قطع پیوند ضروری و حیاتی میان علم و صنعت شد. آمار منتشر شده نشان میدهد که ایران پس از ۲۵ سال رکود علمی، در پی تغییر سیاست در دولت خاتمی، از سال ۲۰۰۵، منحی تولید علم مثبت شد. بهطوریکه از سال ۲۰۱۰ به بعد در رتبه سوم در منطقه بعد از اسرائیل و ترکیه قرار گرفت.[۱] اما رشد علمی زمانی معنیدار است که به توسعه صنعتی و از آن راه به رشد دارایی کشور منجر شود. محمدرضا عارف، و ابوالفضل کیانی بختیاری در مقالهای که درباره رشد علمی ایران منتشر کردهاند مینویسند: «اكنون كه چرخ تولید علم در كشور با آهنگی پیش رونده در حركت است، این پرسش پدید آمده است كه اگر بنا باشد که تولید علم در كشور از دیدگاه فنآوری مفید نباشد، فایده دست یافتن به جایگاه نخست علمی در منطقه برای كشور چیست؟» چرا رشد علمی به نتیجه عملی، یعنی رشد صنعتی نرسیده است؟ رشد علمی و پیوند آن با صنعت نیاز به سیاست حمایتی از استقلال دانشگاهها و پژوهشگران دارد. چنین شرایطی در ایران فراهم نبوده است. رشد علمی ایران در سالهای گذشته به دلیل رشد کمی دانشگاهها تا حد ۲۵۰۰ واحد، و افزایش تعداد دانشجویان تا حد ۵/ ۴ میلیون بوده است، نه رشد کیفی آموزش عالی.
تعیین اساس نظام آموزشی در جمهوری اسلامی
سیاست نظام در باره دانشگاهها برای سلطه بر آن بوده است، که اساس آن در دو سخنرانی، در دوره انقلاب فرهنگی توسط آیتالله خمینی بیان گردید. هنگامی که برخی از مقامات نظام از بستن دانشگاهها، سلطه روحانیت بر آن، تصفیه دانشگاهیان و فرار مغزها اظهار نگرانی کردند، آیتالله خمینی در رد نگرانی آنها در هشتم آبان ۱۳۵۸ در جماران سخنان زیر را بیان کرد.
«ما باید این مملکت را عوض کنیم؛ این افکار را عوض کنیم. دانشگاه ما باید عوض بشود، از این افکار عوض بشود. این مغزهایی که بچههای ما را سی سال، چهل سال، به تباهی کشیدند بگذار فرار کنند، یک مغزهای صحیح بیایند روی کار. حالا که میخواهند تصفیه کنند، و اشخاص خیرمند میخواهند تصفیه بکنند، شما نشستهاید غصه میخورید که چرا تصفیه میکنند! غصه میخورید که چرا اعدام میکنند؟» و «میگویند مغزها فرار کردند! بگذار فرار کنند. جهنم که فرار کردند این مغزها! مغزهای علمی نبودند این مغزها، مغزهای خیانتکار بودند، و الاّ کسی از مملکت خودش فرار میکند به امریکا؟ از مملکت خودش فرار میکند به انگلستان و زیرِ سایه انگلستان میخواهد زندگی بکند؟» او افزوده بود: «ما این مغزها را میخواهیم که از امریکا پا میشود میآید اینجا میگوید من آمدهام برای کمک؛ نه پا بشود فرار کند از اینجا! این مغزهای فرّار به درد ما نمیخورد، بگذار فرار کنند. اگر شما هم میدانید که در اینجا جایتان نیست، شما هم فرار کنید! راه باز است. مملکت ما آدم میخواهد حالا؛ نه مغزهایی که میروند در پناه انگلستان و در پناه امریکا.»[۲]
در شرایطی که قدرت مطلق سیاسی و دینی بر دانشگاهها حکم میراند، انتظار رشد علم که نیاز به فضای باز و آزادی اندیشه دارد، ممکن نبود. بازگشایی دانشگاهها، پس از سه سال بسته ماندن نیزمشروط به کنترل مطلق حکومت اعلام گردید.
شرط بازگشایی دانشگاهها
«از اولی كه بناست دانشگاه باز بشود و بناست معلم پذیرفته بشود، مهم این است این معلم[هایی] كه الان میآیند و اظهار چه میكنند و شهادت عمده این است كه دانشگاه طوری بشود كه افرادش، خصوصا معلمینش یك معلمینی باشند كه متعهد باشند و آن وقت هم در سر كلاسها آن مقداری كه صلاح است اشخاصی، معلمینی، باشند كه برای آنها صحبتهای اخلاقی بكنند؛ صحبتهای اسلامی بكنند كه این جوان از حالا پرورش پیدا بكند. این بیشتر در دبیرستانها باید بشود؛ پرورش میدهند و میگویند ما مسلمان و چه و چه هستیم ، به این اكتفا نشود؛ سوابق این دیده بشود كه این چطور آدمی بوده است؛ چكاره بوده است؛ در دانشگاه كه بوده چه میكرده ، چه درس میداده ؛ چه جور برخورد میكرده با جوانها و چه توطئهها داشته یانداشته . این مسائل خیلی باید بررسی بشود كه دانشگاه وقتی باز میشود، یك دانشگاهی باشد كه حالا صد در صد نشد، [طوری] باشد كه اشخاصش اشخاص صحیح باشند و بعدهم كه باز میشود، یك بازرسیهایی لازم است به اینكه در همه جا حاضر باشند؛ برای اینكه معلمین با دانشجوها چه جور برخورد دارند و غیر برنامه درسی شان چه حرفها آنجاهست ؛ چه چیزها آنجا مطرح میكنند. اگر دیدند چیزهایی انحرافی است ، اطلاع بدهند. و یك سازمانی باشد برای اینكه اگر هر یك از معلمین یك همچو كاری بخواهند بكنند، [بررسی] بشود.»[۳]
این فرمان خمینی برای سلطۀ کامل روحانیت بر دانشگاهها بود. با ایجاد ترس و نگرانی و تفتیش عقاید در کلاس درس، بررسی گذشته و آینده معلمان و استادان و تهدید آنها، علم نمیتوانست رشد کند، و نکرد. سیاستی که آیتالله خمینی بنا نهاد، بعد از فوت او نیز ادامه یافت. نتایج آن، رکود علمی، فرار مغزها، و فدا کردن کیفیت آموزش عالی، عقب ماندگی صنعتی، کشاورزی، عمرانی و اقتصادی ایران بوده است. تاریخ نشان داده است که ایران همین گونه از غرب عقب ماند. با غلبه دین بر علم در سده ششم هجری، روند رشد ایران متوقف شد، و هرگز قادر نشد همانند غرب استقلال علمی خود را بدست آورد.
در پی ناموفق بودن سلطه سیاسی و ایدئولوژیک بر دانشگاهها، اخیرا طرحی برای سلطه بر مدارس نیز ارائه شده است. مطابق یک تفاهم نامهای شاهد «راهاندازی و توسعه مدارس امین وابسته به حوزه علمیه خواهیم بود که بر اساس این طرح با انتخاب مدیریت حوزه و توافق اداره کل آموزش و پرورش شهر تهران، مدرسه دولتی به مدرسه وابسته به حوزه علمیه تبدیل میشود و مدیریت حوزه با استقرار روحانی ثابت در این مدارس مدیریت تربیتی مدارس را بر عهده خواهد داشت.» ظاهراً روحانیت دریافته است که برای حفظ سلطه خود بر دانشگاه باید از همان اوان، کودکان را با ارزشهای خود آموزش دهند.
دوره رکود علمی
بیست و پنج سال اول عمر جمهوری اسلامی مصادف با رکود علمی در دانشگاهها بود.[۴] این دوره با انقلاب فرهنگی و سلطه روحانیت بر دانشگاهها آغاز شد. طی انقلاب فرهنگی بسیاری از کارهای تحقیقی به حال تعلیق در آمد، و سالها به دلایل مختلف از جمله تصفیه استادان، و مهاجرت تعداد قابل ملاحظهای از کادر دانشگاهی به کشورهای غربی، و همچنین افزایش تعداد دانشجویان، دانشگاههای ایران با کمبود ۹۰۰۰ استاد روبرو گردیدند.[۵] بهگفته نیکی کدی به دلیل انقلاب فرهنگی بسیاری از نخبگان، کشور خود را ترک کردند. این امرموجب عقب ماندن علمی و فناوری گردید.[۶] البته بسیاری هم با تمام سختیها و فشارها به امید اصلاح وضع و خدمت در ایران ماندند و مقاومت کردند. کمبود کادر آموزشی سبب پیدا شدن پدیده «استادان پروازی» شد، که بهطور همزمان در چندین دانشگاه در شهرهای مختلف کشور تدریس میکردند. صرف وقت برای سفر به شهرهای مختلف سبب کاهش کیفیت تدریس، و استفاده از جزوات درسی قدیمی و تکراری، و همچنین کاهش میزان کارهای تحقیقاتی شد.[۷]
تنگناهای ناشی از سلطه حوزه بر دانشگاهها محدود به تلاش برای اسلامی کردن علوم، کنترل دائمی افکار، و مجازات متخلفان از ضوابط مکتبی و سیاسی حاکم نبود. رفتار استادان، و دانشجویان، نوع و شیوه پوشش آنها، شکل نشستن دانشجویان در کلاس درس، و در مواردی حتا پردهکشی میان دختران و پسران، از جمله موارد تحمیلی روحانیت بود که فضای علمی دانشگاهها را از بین برد. افزون برآن، «دخالت در مدیریت دانشگاهها تعیین اعضای هیات علمی دانشگاهها خارج از آنجا و بر اساس سلایق سیاسی و جناحی و بدون در نظر گرفتن تواناییهای علمی و گسترش کمی دوره دکترا بدون در نظر گرفتن نیازهای اساسی این دورهها؛ از عوامل تهدید کیفیت علمی دانشگاهها» ارزیابی شده است. گزینش استادان بر اساس اعتقادات دینی انجام میگرفت. استادان همانند معلمان در مدارس مجبور بودند که برای ترفیع خود، امتحان دینی و ایدئولوژی بگذارانند، و در کلاسهای دینی شرکت نمایند. گزینش کادر آموزشی بر اساس اعتقادات دینی و سیاسی و بیتوجهی به کارهای پژوهشی سبب شد که تعداد مقالات در نشریات علمی معتبر در دهه نخست بعد از انقلاب، بهطور قابل ملاحظهای کاهش یابد، و از ۴۵۰ عدد در سال ۱۳۵۷ به حداکثر ۱۲۰ عدد در سال ۱۳۶۴ برسد.[۸] مطابق تحقیقی که فرهاد خسرو خاور و همکاران انجام دادهاند، با هوشترین پروهشگران در ایران، سرخوردهترین و نا امیدترین آنها از مؤسسات تحقیقی بودهاند.[۹]
بعد از آن نیز بین سالهای ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۲، ایران پائینترین رده چاپ مقالات در نشریات علمی جهان در منطقه را داشت. در حالیکه ترکیه با ۴۴۵۴۹ در رده اول، مصر با ۲۲۵۷۷ ، عربستان سعودی با ۱۴۲۴۲، پاکستان با ۹۴۷۷ در رده های بعدی، و ایران با ۵۷۷۶ مقاله در رده آخراین گروه در منطقه قرار گرفت. از سال ۲۰۰۶ اما ایران از بقیه کشورهای منطقه به جز ترکیه جلو افتاد. ولی هنوز فاصهاش با ترکیه بسیار زیاد بود. در این سال ایران با انتشار ۶۷۴۸ مقاله بعد از ترکیه با انتشار ۱۷۹۱۶ مقاله قرار گرفت.[۱-۹]
رشد کمی دانشگاهها
به گزارش خبرگزاری مهر وزیر علوم، تحقیقات و فناوری میگوید: «رشد کمی طی سالهای گذشته در دانشگاهها ایجاد شد و در حال حاضر دو هزار و ۵۰۰ موسسه آموزشی و چهار میلیون و ۵۰۰ هزار دانشجو در کشور وجود دارد و در دولت جدید لازم است به افزایش کیفیت آنها اهمیت دهیم.» با توجه به میزان ۴۶ درصد بیکاری دانشگاه دیدهها این تعداد دانشجو منطقی نبوده است. زیرا اقتصاد ضعیف ایران قادر به جذب آنها نشده است. دانشجویان دختر ۶۲ درصد جمعیت دانشگاهها را تشکیل میدهند. ولی میزان زنان شاغل در همان حد ۱۳ تا ۱۴ درصد باقی مانده است. البته افت کیفی دانشگاهها، و فارغ التحصیلان خود مسأله دیگری است که مجال گشودن آن در این نوشته نیست. نباید تصور کرد که این همۀ افراد، فارغالتحصیلان دانشگاههایی مانند تهران، شریف، پلی تکنیک و غیره هستند. بخشی از دانشجویان در مؤسساتی که با اهداف سیاسی و ایدئولوژیک و مالی ساخته شدهاند مدرک گرفتهاند. برخی از این مؤسسات عالی، در رتبهبندی جهانی، مانند موسسه صنعتی علامه جعفری رفسنجان در ردیف ۱۸۳۸۹، و موسسه صنعتی علامه قزوینی در ردیف ۱۸۴۲۹ قرار دارند. گذشته از چند مورد استثنایی دانشگاهها که در ردههای ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ جای دارند، اکثرا از رتبههای بسیار پائینی برخوردارند.
بعد از پایان یافتن دوره «انقلابیگری»، تب و تاب مدرک گیری در ایران بالا گرفت. بهطوری که بسیاری از مقامات به دنبال عنوان دکتری برای ارتقاء مقام و منزلت اجتماعی خود و امتیازهای سیاسی و مالی مرتبط به آن بودند. حمید میرزاده، رئیس دانشگاه آزاد میگوید: «کل ظرفیت پذیرش دانشجویان دکترا در دانشگاههای آزاد و دولتی ایران در هر سال کمتر از ۱۷ هزار نفر است و متقاضی شرکت در دکتری تخصصی ۳۳۰ هزار نفر!» افزایش واحدهای آموزش عالی با پشتوانه دولت میتوانست عطش مدرکگیری را برآورده کند. ولی همه این مؤسسات از اعتبار علمی برخوردار نبوده و نیستند. به نظر میرسد که ورود به دوره دکترا سرپلی بوده است برای خروج از ایران. میرزاده میافزاید: «در سال گذشته ۱۵۰ هزار دانشجو تقاضای خروج از کشور را کردهاند که بیشترشان دانشجوی دوره دکترا هستند. خروج این شمار از دانشجویان معادل ۱۵۰ میلیارد دلار خسارت به ایران وارد میکند.» وی «هشدار داده که نتیجه این خروج خالی شدن «ایران از ژنهای باهوش» است.» شاید آنها کسانی هستند که یا آیندهای برای خود نمیبینند ویا وضعیت حاکم آنها را سرخورده کرده است.
از سوی دیگر، رشد باد کنکی مؤسسات آموزشی آنقدر زیاد بوده است که در حال حاضر دانشگاهها با کمبود دانشجو روبرو شدهاند.[۱۰] به احتمال زیاد اینها همان مؤسساتی هستند که از اعتبار علمی برخوردار نیستند. وگرنه دانشگاههای معتبر ایران با کمبود دانشجو مواجه نبوده و نخواهند بود. ناصر اقبالی رئیس مرکز آزمون دانشگاه آزاد اسلامی نیز در همین زمینه گفته است که «۷ هزار رشته محل دانشگاه آزاد اسلامی داوطلب ندارد و ۴۰۰ هزار صندلی واحدهای دانشگاهی خالی مانده است.» علی آهونمنش دبیر اتحادیه مؤسسات و دانشگاههای غیرانتفاعی و غیردولتی گفته است: «براساس آمار وزارت علوم، ۷۰درصد ظرفیت دانشگاههای غیرانتفاعی خالی مانده ولی براساس آماری که ما داریم وضعیت از این هم بدتر است.»
مطابق آمار وزارت علوم در سال تحصیلی ۹۱ بیش از چهل درصد ظرفیت دانشگاه پیامنور، و در سال ۹۲ بیش از ۳۵ درصد ظرفیت دانشگاه تربیت معلم بدون دانشجو ماندهاند. «ظرفیت دورههای نیمه حضوری ۱۵ درصد و ظرفیت دورههای مجازی و بینالمللی هم حدود ۴۰ درصد خالی بوده است.» برای ادامه کار این نهادها، وزارتخانههای دولتی برای آنها دانشجو معرفی میکردهاند. و احتمالا با مشکلات اقتصادی، دولت قادر نبوده است به تعهد خود ادامه دهد. سازندگان این مؤسسات از این طریق، و یارانههای دولتی به فعالیت خود ادامه دادهاند. دلیل دیگر کمبود داوطلب، نبود کار برای فارغالتحصیلان دانشگاهی است.
افراد صاحب قدرت و با استفاده از روابط خاص توانستهاند دانشگاه تأسیس کنند. بهطوریکه تعداد دانشگاههای غیرانتفاعی از سال ۸۴ از ۵۰ به ۳۵۴ دانشگاه و تعداد مراکز دانشگاه جامع علمی کاربردی از ۹۰ واحد در سال ۸۴ به ۷۴۰ واحد در سال ۹۱ رسیده است. «به عنوان مثال در شهری کوچک ۱۰ واحد دانشگاه غیرانتفاعی در طی این سالها بوجود آمد.» رضا فرجی دانا، وزیر علوم راه حل مشکل این دانشگاهها را تجمیع آنها میداند. میگوید «ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮﺍنیم ﺑﺠﺎی ۳۵۰ ﻣﻮﺳﺴﻪ ﺣﺪﻭﺩ ۴۰ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻗﻮی ﺩﺍﺷﺘﻪ باشیم».
رابطه علم با صنعت
افزایش کمی تعداد دانشجو به ویژه در سطح کارشناسی و دکتری سبب شد که نشر مقالات در نشریات جهانی بالا برود. چاپ مقالات در نشریات علمی با پاداشهای مالی و شغلی همراه بوده است. میتوان حدس زد که همه مقالات اصل نباشند. ابراهیم خندان در گزارشی از وبسایت خبر آنلاین، زیر عنوان خرید و فروش علم در خیابانهای تهران مینویسد: تقلب در انتشار مقالههای علمی آنچنان بالا گرفته که میتوان «آگهیهای شرکتهایی که به این کار اشتغال دارند را در سطح شهر و روزنامهها دید.» ساخت و ساز مقالات از طریق دست بردن در مقالات دیگران و جا به جا کردن مطالب و حتا خرید و فروش مقالات که تعداد آنها مشخص نیست را نباید از نظر دور داشت. حتا برخی وزرای دولت احمدینژاد یا برای خود مدارک دکتری جعلی کردند، و یا با دست بردن در مقالات چاپ شده دیگران، به نام خود آن را دو باره منتشر نمودند.
رشد رتبه علوم در ایران
نویسندگان ایرانی آثار و مجلات خود را بیشتر به سه پایگاه سنجش رتبه علمی معروف به ISI (Institute for Scientific Information)، شاخص اسکوپوس (Scopus)، و تامسون رویترز ارسال کردهاند.[۱۱] بر اساس گفته مهدیزاده، معاون پژوهشی وزارت علوم، آماری که پایگاه استنادی ISI منتشر کرده ایران در سال ۲۰۱۱ مقام بیستم را کسب کرده و ترکیه همچنان در رتبه ۱۸ باقی مانده است.
بر اساس رتبه بندی ISI رشد علمی ایران از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۱ فزاینده بوده است.[۱۲] اما این بخش کوچکی از یک دگرگونی است. حسن روحانی، رئیس جمهور، با نگاهی دقیقتر در «دی ماه گذشته ضمن یک سخنرانی در دانشگاه تهران گفت که چرخه علم، دانش و تولید علم و فنآوری فقط مقاله ISI نیست و مقاله علمی یک حلقه کوچک از علم و فنآوری است.» این رشد، نخست باید نمایانگر کیفیت رشد علمی نیز باشد، و دوم در ارتباط متقابل با نهادهای صنعتی رشد کرده، و ثمره آن در اقتصاد جامعه بازتاب یابد.
علیاکبر صبوری، در مقاله تحقیقی خود «بررسی کیفیت علم: نشریات بیاعتبار»، با ارزیابی از اعتبار نشریاتی که مقالات ایران چاپ شده است مینویسد: «رشد کیفی تولید علم در کشور با رشد کمَی علم، حتی در رقابت با ترکیه، هم راستا نبوده است.»[۱۳]
بررسیهای انجام شده روی بیست نشریه برتر حوزه علم در مدت قریب به بیست سال گذشته نشان میدهد که سهم امریکا ۹/ ۵۰ درصد، سهم آلمان ۱/ ۱۰ درصد، سهم انگلستان ۳/ ۸ درصد، سهم ژاپن ۸/ ۷ درصد و سهم فرانسه ۶/ ۶ درصد بوده است. به عبارت دیگر، حدود ۸۴ درصد اسناد علمی برتر دنیا توسط این پنج کشور تولید شده است. از این تعداد سهم ایران برابر ۷۷۴، معادل ۰۷۵ /۰ درصد، و سهم ترکیه ۲۰۷۱، معادل ۲۰۱ / ۰ درصد، یعنی ۷/ ۲ برابر ما بوده است.[۱۴] علی رغم این واقعیت، برخی از مقامات جمهوری اسلامی بارها به رشد علمی ایران در سطح دنیا بالیدهاند، بی آنکه به سهم بسیار ناچیز ایران در رشد علم توجه کنند، و یا نشان دهند که نتیجه عملی رشد علمی در ایران کجاست.
در بررسی رتبه علمی کشورهای خاورمیانه، اسرائیل نشان داده است که از رشد منطقی و متعادل در سه دهه گذشته برخوردار بوده است. ترکیه هم از سال ۲۰۰۰ این رشد را آغاز و حفظ کرده است. در مورد ایران، که مقام سوم در منطقه را پیدا کرده است، این رشد از سال ۲۰۰۵ آغاز شد، و بر خلاف دو کشور پیشرو منطقه، یعنی اسرائیل و ترکیه، به رشد اقتصادی و صنعتی نیانجامید.
«برخی از کارشناسان نیز رشد علمی یک کشور را فقط افزایش تعداد مقالههای منتشر شده در نشریات نمیدانند و معتقدند که بسیاری از فعالیتهای پژوهشی از نوع چاپ مقاله نیستند؛ توسعه آزمایشگاهها، انجام بسیاری از فعالیتهای توسعه فناوری، ایجاد رصدخانههای علمی مختلف، توسعه تجهیزات، گسترش پارکهای علم و فناوری و غیره از دسته فعالیتهایی هستند که به سختی قابل انتشار به صورت مقاله هستند.» رشد علمی در کنار ایجاد این ضرورتهای توسعه صنعتی میتواند کار ساز باشد.
هوشنگ امیراحمدی در رابطه با نقش پارکهای علمی در توسعه صنعتی در مورد آمریکا که پیشرو رشد علمی و صنعتی درجهان است، مینویسد: «ایالات متحده با ۲۸۵ پارک، بیشترین تعداد پارکهای علمی را در خاک خود جای داده است. [...] همچنین، شش پارک از اولین ده پارک بزرگ جهان از حیث تعداد کارکنان، دراین کشور قرار دارند.»[۱۵] نقش این نهادها در توسعه صنعتی کشور، و کار آفرینی، که میتواند و باید با شرایط ایران تطبیق داده شود، هنوز در ایران بکارگرفته نشده است. پیوند این پارکهای علمی در آمریکا با دانشگاههای نیز بسیار گسترده است. بطوری که «بیش از نیمی از شرکتهای مورد بررسی، در حال حاضر با نهادهای تحقیقاتی محلی پیوند داشتهاند. ۹۰ درصد از این نهادها را دانشکدههای دانشگاهها تشکیل میدهند.»[۱۶] در رابطه با نقش تحقیقات در صنایع ایران عارف و کیانی بختیاری، مینویسند: «از ۱۵۰۰۰ بخش صنعتی در كشور، تنها ١٥٠٠مركز، بخش تحقیق و توسعه دارند و به عبارت دیگر از هر ۱۰ کانون صنعتی، تنها یك کانون دارای بخش تحقیق و توسعه است. در اینصورت تنها ٢٥ درصد یا نزدیک به یك چهارم توان پژوهشی كشور بهکار گرفته میشود.
بیکاری پنهان
برخی مکن است تصور کنند که افزایش تعداد دانشگاه و دانشجو به تنهایی به منزله رشد علمی کشور است. اینگونه نیست. افزایش تعداد دانشجومی تواند پوششی برای بیکاری پنهان در جامعه باشد. چهار ونیم میلیون دانشجو به دلیل دانشجو بودن بیکار محسوب نمیشوند و با در آمد دیگران زندگی میکنند. افزون بر این، نرخ بالای بیکاری سبب شده که دولت بدون نیاز به کار آنها، افرادی را استخدام کند. بهطوریکه دولت با تورم پرنسل در دستگاههای دولتی روبرو شده. مطابق گفته علی لاریجانی، کار مفید در دستگاههای دولتی ایران حدود ۲۲دقیقه و در صنعت حدود ۲ ساعت و نیم است: «در طول سال این میزان به ۸۰۰ ساعت کار مفید میرسد که ایران را در رده سه کشور آخر دنیا یعنی پس از عربستان و کویت قرار میدهد.»
باتوجه به تورم پرنسل در ادارات دولتی، نه تنها فعلا امکان استخدام جدید وجود ندارد، بلکه آنطور که عبدالرضا رحمانی فضلی، وزیر کشور میگوید «به دلیل استخدامهای بیرویه، دستکم تا ۷ یا ۸ سال امکان استخدام نیروی تازه در ادارات دولتی وجود ندارد.» حتی دولت ناچار است بخشی از کارمندان اضافی را اخراج کند. بهطوریکه در یک اقدام وزارت صنعت، معدن و تجارت سه هزار نفر را از کار بیکار کرد. پرنسل وزارت نفت در دوره دولت نهم و دهم از ۱۱۰ هزار نفر به ۲۷۰ هزار نفر افزایش یافت. بیآنکه تولید نفت افزایش یابد.
عدم ارتباط رشد علمی و توسعه صنعتی
مقامات ایرانی میگویند که «در سال ۲۰۱۲ در تولید علم رشته شیمی، رتبه ۱۳ در جهان و رتبه نخست را در منطقه به دست آورده است.» اما بسیاری براین باورند که رشد کمی مقالات نماینگر رشد کیفی علم در ایران نیست. علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی گفته است: «طبق گزارش سال ۲۰۰۸، برای هزار دلار تولید ناخالص داخلی در ایران، حدود ۲/ ۴بشکه نفت خام انرژی مصرف میشود: «این آمار در ترکیه ۱ و بر اساس میانگین جهانی ۴/ ۱ بشکه نفت خام است. لاریجانی تاکید کرد که ایران در قیاس با آمارهای اروپایی، حدود پنج ششم از منابع حاصل از انرژی خود را دور میریزد و تنها از یک ششم آن استفاده میکند.» قاعداً با رشد علمی اینگونه مشکلات نیز میبایست حل میشد، یاکاهش مییافت.
مصرف غیرعلمی نفت، تنها زیان مالی نیست، بلکه یک مشکل زیستی نیز هست. باید به مشکل آلودگی محیط زیست، و هزینه مالی و انسانی این به اصطلاح «دور ریختن نفت» توجه جدی نمود. صادق زیبا کلام، ۱۲ سال قبل، در سالهای آخر دولت اصلاحات، در مقالهای زیر عنوان «از اقتصاد توحیدی و جامعه مدنی تا گوشت فاسد و هوای آلوده» نوشت: «... جامعه مدنی خیلی عالی است، عدالت اجتماعی از آن هم عالیتر است؛ انتخابات آزاد معرکه است، اما من از شدت دود اگزوز صدها هزار اتومبیل که خیابانهای محل زندگیم را اشباع کردهاند دارم خفه میشوم. برای یک انسان مرده یا انسانی که ریههایش پر از سرب و دود است، آیا خیلی مهم است که چه نوع نظامی حکومت داشته باشد؟»[۱۷] به نظر نمیرسد که رشد علمی ایران توانسته باشد، مشکلات کشندهای مانند آلودگی هوا را حل کند، و یا حتا آنرا کاهش دهد. با این وضعیت انگیزههای سیاسی و آزادیخواهی نیز کاهش مییابد.
ایران از نظر شاخصهای بیست و دو گانه ارزیابی سلامت محیط زیست که توسط دانشگاههای یل و کلمبیای آمریکا انجام گرفته است، در رده ۱۱۴ در میان ۱۳۲ کشور جهان قرار دارد. زهرا جواهریان، مدیر کل توسعه پایدار سازمان محیط زیست ایران ضمن تأیید این ارقام اضافه میکند: «در حال حاضر ایران از سه برابر ظرفیت زیستی خود برداشت دارد و به گزارش بانک جهانی سالانه هشت میلیارد دلار خسارت آلودگی میپردازد و اگر به بحرانهای زیستی همچون آب توجه نشود در آینده شاهد جنگ آب در کشور خواهیم بود و مسئله محیط زیست وارد مسائل امنیتی خواهد شد.»[۱۸]
ویرانی منابع آبی و کشاورزی
نمونه دیگر نبود رابطه علم و صنعت، ویرانی منابع آبهای زیر زمینی ایران و تخریب کشاورزی است، که به مرز هشدار دهندهای رسیده است. در برنامه اول، دوم و سوم توسعه[۱۹] «بخش کشاورزی با داشتن ۲۳ درصد کل شاغلان کشور و ۳۳ درصد تولید ناخالص ملی، تنها ۵/ ۴ درصد منابع در این بخش سرمایهگذاری شد. نتیجه این فقر سرمایهگذاری ممتد از دست رفتن سهم بخش کشاورزی در تولید ناخالص ملی و کاهش آن به حدود ۱۰ تا ۱۱ درصد است.» در حال حاضر، بخش اقتصاد کشاورزی، با ۱۰ تا ۱۱ درصد تولید نا خالص ملی (GNP) و یک چهارم نیروی کار در این بخش، برای تأمین غذا که بخشی از امنیت ملی است، فقط میتواند ۴۴ درصد از نیازمندیهای کشاورزی خود را تولید کند و مجبور است بقیه را وارد کند.
چرا بازدهی کشاورزی، که ربطی به خارج هم ندارد، به چنین وضعیتی دچار شده است؟ نود در صد زمینها ایران خشک و یا نیمه خشک شده است، و تقریبا دو سوم آبهای جاری بخار میشود، بطوری که نیمی از آبهای مورد نیاز خود را باید از ذخایر زیر زمینی استخراج کند. در نتیجه منابع آبهای زیر زمینی درحال خالی شدن است؛ ۱۲ استان از ۳۱ استان ایران در ۵۰ سال آینده مخازن آبهای زیرزمینی شان خشک خواهد شد. مطابق این گزارش، دوسوم از ۱۱۸ میلیون هکتار زمینهای ایران با سرعت به کویر بدل میشوند. رشد علمی باید برای حل این مشکلات بکار رود.
بنا به گفته وزیر نیرو «۷۰ درصد دریاچه ارومیه خشک و ۳۰ درصد آن باقیمانده است» وی اضافه نمود در «تالابهای کشور همچون گاوخونی وهامون نیز مشکلاتی شبیه دریاچه ارومیه وجود دارد». حسن عباسنژاد، مدیرکل حفاظت محیط زیست آذربایجان غربی، در تازهترین گزارش میگوید ۹۳ درصد دریاچه ارومیه خشک و شوری آب دو برابر شده است. دریاچه بختگان، دومین دریاچه بزرگ ایران به کلی خشک شده است. مدیر کل توسعه پایدار محیط زیست دلیل خشک شدن تالابهای کشور را ورود فاضلاب به این تالابها دانست و افزود: امروزه کشور در مساله آب با چالش جدی مواجه است چرا که از سفرههای زیرزمینی بیش از ظرفیت خود برداشت کردهایم و این مساله جبران ناپذیر است. الگوی کشتهای غلط، احداث ۳۰ هزار چاه غیرمجاز، احداث سدهای نادرست باعث شده تا امروزه با بحران آب مواجه باشیم.” این رخداداها با توجه به فساد گسترده، دور از انتظار نیست.
توسل به «اقتصاد اسلامی» و محورقلمداد کردن کشاورزی این وضعیت را تشدید کرده است. کشاورزی میبایست مکانیزه و صنعتی شود. محور رشد و توسعه کشاورزی صنعت است، و صنعت به رشد و توسعه علمی وابسته است. ایران سالانه حدود ۴ میلیارد متر مکعب آبهای زیر زمینی را از طریق چاهها خارج میکند، که دو باره پر نمیشوند. نود و دو (۹۲) در صد از آبهای موجود صرف کشاورزی میشود. سیستم آبیاری نیز بسیار غیر حرفهای است بطوری که «۸۰ درصد منابع آب کشاورزی در ایران به دلیل فقدان سیستم مکانیزه تلف میشود.» خرج بازسازی سیستم آبیاری ایران سالانه سه میلیارد دلار هزینه میبرد. یک سوم آبهای شهری نیز به دلیل ضایعات لولهکشیها نشت میکند و از دست میرود. بخشی از زمینها در منطقه کاشان به دلیل کاهش سطح آبهای زیر زمینی و افزایش شوری خاک دیگر برای کشت مناسب نیست. از هم اکنون کشمکش میان شهرهای مختلف ایران بر سر میزان استفاده از آب بالا گرفته است، و در مواردی میان نیروی نظامی ایران و افغانستان بر سر آب رودخانه هیلمند که از افغانستان سرچشمه میگیرد تیراندازی رخ داده است. این شرایط تهدید کننده است که عیسی کلانتری، اعلام میکند که اگر اصلاحاتی انجام نگیرد، ایران در ۳۰ سال آینده به شهر ارواح بدل خواهد شد.
به گفته عیسی کلانتری، دبیر کل خانه کشاورز ایران، و وزیر کشاورزی دولت رفسنجانی، «دولت تنها در یک سال گذشته [۱۳۹۱] ۷/ ۶ میلیون تن گندم، ۳/ ۹ میلیون تن علوفه، ۶/ ۱ میلیون تن روغن، ۳/ ۱ میلیون تن برنج، ۲/ ۱میلیون تن شکر و ۱۵۰ هزار تن گوشت قرمز وارد کرده است». وی اضافه کرده است «۷۲ درصد درآمدهای نفتی هزینه واردات کالاهای مصرفی شده است».
پدیده فرار مغزها
پدیده فرار مغزها که صدمات بزرگی بر رشد و توسعه ایران داشته است، ناشی از تنگناهایی است که جمهوری اسلامی برای محققان و دانشگاهیان بوجود آورده است.
رضا فرجی دانا، وزیر علوم، تحقیقات و فناوری آمار خروج نخبگان از کشور را ۱۵۰ هزار نفر در سال اعلام کرده است. فرجی دانا در این مورد گفته است: «با مهاجرت مغزها سالانه ۱۵۰ میلیارد دلار به دیگر کشورها کمک میکنیم.» این بهترین خدمتی است که جمهوری اسلامی به منافع خارجیها میکند. در حالیکه آیتالله خمینی و خامنهای دانشگاهیان دوره شاه را به این امر متهم کردهاند. به دلیل نبود فضای سیاسی قابل قبول فارغالتحصیلان دانشگاهی و نارضایتی آنها، شایستهترین افراد یا توسط مؤسسات جهانی شناسایی و جلب میشوند، و یا خود به دلیل فشارهای سیاسی، عقیدتی، و نبود آزادی در زندگی و کارهای آموزشی و تحقیقی، راهی کشورهای غربی میشوند. مطابق گزارش بنیاد ملی نخبگان ایران «۳۰۸ نفر از دارندگان مدال المپیاد و ۳۵۰ نفر از برترینهای آزمون سراسری از سال ۸۲ تا ۸۶ به خارج مهاجرت کردهاند. بر اساس گزارشها آمار متخصصان ایرانی در رشتههای مهندسی و پزشکی در آمریکاى شمالى حدود ۲۵۰ هزار نفر است.» صادق زیبا کلام میگوید: «عدم امید به آینده، احساس نارضایتی از وضعیت سیاسی – اجتماعی موجود و ... موجب فرار مغزها میشود.»
صندوق بینالمللی پول در گزارش سال ۲۰۰۹ خود اعلام کرد که جمهوری اسلامی ایران به لحاظ مهاجرت نخبگان، در میان ۹۱ کشور در حال توسعه یا توسعه نیافته جهان، مقام نخست را دارد. به استناد همین گزارش، «سالانه ۱۸۰ هزار نیروی آموزشدیده از ایران مهاجرت میکنند.»[۲۰]
مقامات جمهوری اسلامی تلاش کردهاند که منکر پدیده فرار مغزها بشوند. احمدینژاد در جمع تاجران ایرانی در امارات گفته بود که: «برخیها با تعبیر غلط از عنوان فرار مغزها استفاده میکنند. ما فرار مغز نداریم زیرا میبینیم بسیاری از ارزشهای فرهنگی ملتهای شرق آسیا حاصل سفر ایرانیهاست»! علی رغم ادعای احمدینژاد، مجلس شورای اسلامی کمیسیون ویژهای با حضور نمایندگانی از وزارت امورخارجه، علوم، آموزش و پرورش، بهداشت و اطلاعات برای بررسی این معضل تشکیل داد. علی رضا سلیمی عضو کمیسیون آموزش و پرورش به خبرگزاری فارس گفت: «افزایش امنیت شغلی، اصلاح نظام مدیریت، حفظ حریم مراکز دانشگاهی، ایجاد تسهیلات برای دانشمندان ایرانی مقیم خارج از کشور و اصلاح نظام آموزشی، از جمله راهکارهایی بود که در نشست کمیسیون آموزش و تحقیقات ارائه شد.» در بخش ۱۲، به زیانهای ناشی از جا به جایی هویت ملی با هویت دینی پرداخته میشود.
——————————
[۱] محمد رضا عارف، ابولفصل کیانی بختیاری، “ضرورت تبدیل دانش به فنآوری و ثروت ملی”، نشریه نشاء علم، سال سوم، شماره اول، دی ماه ۱۳۹۱.
[۲] صحیفه امام - جلد ۱۰- صفحه ۴۰۳و ۴۰۴، نقل از: جلال یعقوبی، شما هم فرار کنید، راه باز است، روزآنلاین ، دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۲.
[۳] صحیفه امام خمینی، اهمیت و ضرورت پاكسازی و سالم سازی دانشگاه، جلد سیزدهم، ۱۶ تیر ۱۳۵۹، تهران، جماران، صص۲، ۳.
[۴] نک. نمودارشماره ۱ مقاله عارف – کیانی بختیاری.
[۵] Golnar Mehran, Cultural Revolution and Educational Transformation in Islamic Repuplic of Iran, WENR, winter ۱۹۹۲).
همچنین نک. رفسنجانی، عبور از بحران: کارنامه و خاطراتهاشمی رفسنجانی، با اهتمام یاسرهاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب، چ ۵، ۱۳۷۸ ص. ۳۶۵
[۶] Nikki R. Keddie, Modern Iran: Roots and Results of Revolution, Yale University Press, ۲۰۰۳.
[۷] Golnar Mehran, Ibid.
[۸] Khosrokhavar, Farhad, Shapour Etemad and Masoud Mehrabi (۲۰۰۴). «Report on Science in Post-Revolutionary Iran—Part I: Emergence of a Scientific Community?»Critique: Critical Middle Eastern Studies (Summer ۲۰۰۴), ۱۳(۲), ۲۰۹–۲۲۴.
[۹] Khosrokhavar, Farhad, Mohammad-Amin Ghaneirad & Ghasem Toloo, Institutional Problems of the Emerging Scientific Community in Iran, Science, Technology and Society, Vol. ۱۲, No. ۲, July, ۲۰۰۷.
[۹-۱] Khosrokhavar, Farhad, Iran’s New Scientefic Community, in Gheissari, Ali (ed), Contermporary Iran: Economy, Soceity, Politics, Oxford University Press, 2009, pp. 211-244.
[۱۰]ابراهیم خندان در گزارش خود در سایت BBC مینویسد: ” در بهترین حالت این فقط دانشگاههای تهران و صنعتی شریف بودهاند که با رتبههایی بین ۳۵۰ تا ۵۰۰ در فهرست پانصد دانشگاه برتر دنیا جای داشتهاند.” منبع دیگری در ۲۰۱۳ رتبه دانشگاه تهران را ۵۲۸ و دانشگاه شریف را ۱۰۳۸ ذکر کرده است.
[۱۱]آی اس آی، و اسکوپوس پایگاهی است که با مراجعه به هزاران مقاله منتشرشده در مجلات علمی و برتعداد نقل قولهایی که ازآنها شده شاخص علمی میسازد. البته کاربرد مقالات توسط این دو پایگاه خود به خود اعتبار برای آنها میسازد و باعث میشود که دیگران آنرا بخوانند واز آن نقل قول کنند و با آن اعتبار بیشتری ببخشند.
[۱۲] نگاه کنید به نمودار شماره ۱ در صفحه ۵ مقاله محمد رضا عارف و ابولفضل کیانی بختیاری. نشریه نشاء علم، سال سوم، شماره اول، دی ماه ۱۳۹۱.
[۱۳] علی اکبر صبوری، بررسی کیفیت علم: نشریات بی اعتبار، نشریه نشاء علم، سال سوم، شماره اول، دی ماه ۱۳۹۱.
[۱۴] پیشین
[۱۵] هوشنگ امیر احمدی، ابزارهای توسعۀ صنعتی، تداوم و گسست، مترجم علیرضا طیّب، نشر شیرازه ۱۳۷۷، ص. ۱۳۲.
[۱۶] هوشنگ امیر احمدی، پیشین، ص. ۱۴۵.
[۱۷] صادق زیبا کلام، از اقتصاد توحیدی و جامعه مدنی تا گوشت فاسد و هوای آلوده، مهرگان: نشریۀ فرهنگی – سیاسی، سال ۱۱، ش. ۳و ۴، ۱۳۸۱،. ص. ۴۵.
[۱۸] مدیر کل توسعه پایدار محیط زیست میگوید: “شش ماهه اول سال کشور در گرد و غبار است و در شش ماهه دوم آلودگی هوا گریبان مردم را گرفته است. سالانه ۲۷۰۰ نفر جان خود را به خاطر آلودگی هوا از دست میدهند و شهرهایی همچون تهران، اهواز، اصفهان و ... جزو ۱۰ شهر آلوده جهان هستند.”
[۱۹] برنامه اول ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۳، دوران سازندگی، دولتهاشمی رفسنجانی؛ برنامه دوم ۱۳۷۴ تا ۱۳۷۸ ادامه دوران سازندگی، و آغاز دوره اصلاحات؛. برنامه سوم ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۳ ادامه دوره اصلاحات دولت خاتمی.
[۲۰] حسن قشقاوی، معاون کنسولی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی در گفتوگو با روزنامه شرق چاپ تهران گفته است در جریان اعتراضات سال ۸۸ بین ۵۰ تا ۱۰۰ هزار نفر ایران را ترک کردند که از مجموع پنجمیلیون ایرانی مقیم خارج رقم قابل توجهای نیست.