مقدمه
این روزها واژهی سکولار به گفتمان روز تبدیل شده است. متفکران، کُنشگران سیاسی ونویسندگان در بحثهای خود واژههائی مانند سکولار، سکولاریسم و سکولاریزاسیون ویا لائیک و لائیسیته را بکار میبرند. متاسفانه گهگاهی این مفاهیم با دقت انتخاب نمیشوند ویا درجای مناسب به کار نمیروند.عدهای هدف لائیسیته وسکولاریسم را در جدائی دین از امور حکومتی و یا این دنیائی و مادی خـلاصه میکنند. سکولاریسم را واژهی انگلیسی معادل لائیستهی فرانسه ترجمه میکنند ولذا به جـای آن بکار میبرند و به تفـاوتهای معنـا شناسی آن توجـهای ندارند. عـدهای دیگر تصور میکنند که سکولاریسـم معـادل بیدینی است و یا درجامعه بیدینی را تقویت و تشدید میکند. در حالی که چنین برداشتی نیز نا درست است.
ما که خواهان حکومت مردم برمردم یا دمکراسی اکثریتی هستیم وحکومتی را مناسب ایران میدانیم که با روش دمکراتیک و با رأی مستقیم مـردم حائز شرایط برگزیده شده وبرعلم، خردِعقل بنیاد واحترام به وجدان فردی بســترکرده، قانونمدار باشد و یکپارچگی مـلی و برابری آحـاد مـلت از هـر قـوم، آئیـن و زبانی را ملاک عمل قرار دهد وبه حق وحقوق مدنی شهروندان وبه آزادیها، برداشتها و تفسیرهای فـردی از زندگی شخصی درمحدوهی قانونی متعهد باشد، بـاید بپذیـریم که مـذهـب وبـاورهای مـذهبیِ، که ازحقـوق خصوصی فرد است بخشی ازنیـا زهای انسان دنیـای مُـدرن امروزی را برآورده میکند. مـذهب، حتا دربلـوک شرق که سالها نظـام کمونیستی برآن حـاکم بوده وبی خـدائی را تبلیغ میکرده هرگز نمرده یا درفـرانسهی لائیک وامریکای شمالی سکولارهم نه تنها از ذهـن لااقل بخشی ازمردم حذف نشده بلکه حضوری فعـال نیز دارد وبه زندگی ایـن انسانهای مادی نگر وفرد گرا بارمعنـوی و معـرفتی میدهـد وآرامش بخش ا ست. شا ید به همین دلیل است که پیتر برگـرجامعه شناس معـروف امریکائی مذهب را “سایبان مقدس” میداند (۱).
پس بجاست مفاهیم لائیسیته وسکولاریزاسیون را درکناردین و مذهب ببینیم و بهتر بشناسیم، چیزی که این مقاله درپی آن است. سعی میکنم این دو مفهوم، شأن نزول و تحول تاریخی شان را درحد ممکن بازشکافی کنم و تفاوتها و وجوه تمایزبارزشان را نشان بدهم.
لائیسیته(عرفی شدن)در کشورهای اروپای غربی، به ویژه فرانسه
می دانیم که حتا درقرون وسطی نیز امورجـوامع اروپائی با تکیه برایمان به خـداوند وتوسط رهبـران کلیسای مسیحی روم و یا نماینـدگانشـان و با روش دیــن سالارانه اداره میشد وکلیسـای روم حـاکمیت مُطلق برمردم این جوامع را حــق مسلم خود و ودیعـه الهی میدانسته که به کلیسا تفـویض شده ومدعی بود کسی که ازحـاکمیت کلیسا یا منصوب آن( سلطان یاحاکم ) تبعیت نکند درحقیـقت ازآموزههای دینی کلیسا وحکومت الهی سرپیـچی کرده وکافـــراست.
دریک نگاه، ا زهنگامی که جسته وگریخته عقـل ایمان را به چـالش کشید، جرقههای اولیهی جـداشدن فلسفه سیاسی وامورحکـومتی* ازاموردینـی وتلاش برای کاهش دخالت کلیسا درمسائل فلسفی- سیاسی زده شد و درعصر روشنگری (رنسانس) اروپا، خودرا نمایان ساخت**.
جــدائی دیـن ازامور حکومتی با نوشتـههای نیکولو ماکیاولی، فیلسوف وبنیانگـذارعلم سیاست مُدرن و اخـلاق سیاسی و مارتین لــوتر، کشیش تجـدد خواه، فیلسوف واستاد الهیات دانشگاههای آلمان و انتشار اعلامیهی مشهور به ٩۵ تز او (۱۵۱۷)، که درآن با جـرئت وجسارت تمام قدیسیت کلیسا و نقش پـاپ را با مطرح کردن پروندهی فساد آلود نحوهی هـزینه کردن مالیاتهای دریافتی ا زمردم توسط کلیسا ومورد سئوال قـراردادن ا ربابان کلیسـا بارورشد(۲). به جـرئت میتوان این نوشتـهها ، که با ا قبـال روشنفکران تجدد خواه وجانب داران جنبش ا وما نیسم و سایرناراضیـان وبه ستـوه آمـدگان ازعملکرد کلیسا مواجه شد را آغازجنبش رفُرماسیون درکلیسا دانست که با انـقلاب دهـقـانی سال ۱۵٢۵در کشور آلمان، اختـراع ماشیـن چـاپ وافـزایش چشمگیر دانشگاهها دراروپای غربی، کشف قارهی امریکا و انقلاب تجاری وهمچنین جدا شدن کلیسای انگلیس ازکلیسای روم وایـجاد فرقۀ انگلیکن درسال ۱۵۳۴ توسطهانــری هشتم پـادشاه بریتـانیا و دولتی کردن وزیرنظر حکومت قراردادن مذهب جان تازهای گرفت.
فرانسهی اکثراً پیرو کلیسای کاتولیک نیز از این جنبش عقب نماند. درنیمهی دوم قرن ۱٦ جان بودن فیلسوف و تئـوریسین فرانسوی با انتشـارکتابِ شش جـلــدی خـود درباره جمهوریت (۱۵۷٦- پاریس)
تصویرتازهای ازحکومت مُـدرن ارائه داد ودرآن رها سازی قـدرت سیاسی ا زقیـد وبندهای دیـن ونهادهای کلیسائی را ا زمشخصههای بارز این نوع حکومت معرفی کرد(۳).
این جنبش درجا به جای اروپای غربی باگفتمان ونوشتههای فلاسفه ودانشمندان ونویسندگان پیش گامی چون باروخ اسپینوزا، جان لاک، ولتر، امانوئل کانت، دنی دیدرو و بسیاری دیگرپی گیری ودرانقلاب فرانسه(۱۷٨٩)شعله ورشد. رهبران ومردم انقلابی فرانسه به دیـن و عملکرد آن شدیداً اعتراض کرده وآن را مانع رُشد و توسعه علمی وصنعتی جـامعه دانسته وبه مقابله با آن پرداختهاند و حتا تا آنجا پیش رفتند که اموال کلیسا را تصرف وملی کرده ودرآمد آن را صرف هـزینهی انقلاب نمودند.
دراین دوره است که تـزجدائی امورایـن دنیائی ا زدیـن مسیح به عنوان گفتمان روزمحافل روشنفکری درجـوامع اروپای غربی جـان تازهای میگیرد. دانشمنــدانی چون اگـوست کنت، بنیان گذارمکتب “پوزیتیویسم” یا امیل دورکیم نیزاین موضوع را مورد بحث قرارمی دهند واین طرز تفکر را تأیید و تقویت میکنند (۴).
در این جا قصد ندارم سهم فلاسفه ودانشمندان ونویسندگانی که مشخصههای جامعهی صنعتی و پیش نیازها و بسترهای لازم آن را مورد بحث واستدلال علمی قرار دادهاند ودخالت کلیسا ونهادهای مذهبی را مانع و سد راه رُشد و توسعهی صنعتی و مُـدرنیزاسیون جـامعه دانستهاند و گــــذار از حکومت دینی، خُرافات ناشی ازآن وارزشهای سنتی بازدارندهی رُشد وتوسعهی صنعت ومُدرنیزاسیون جامعه را کم بهاء دهم یا نا دیده انگارم. همچنین نمیخـواهم دیـدگاههای فلاسفه ودانشمندان ونویسندگان دیگری مانند اما نـوئل کا نـت، ما کس وبر، کارل مارکس، فـردریک نیچـه، زیگموند فـروید ، برتراند راسل، ریمون آرون، مارسل گوشه، توماس جفـرسون ودیگران را که حکومت دینی ویا ا صل دین رابه چالش کشیـده ویا دربارهی عـوارض وپی آمدهای ناگوار دخالت دیـن (بخوانیم کلیسای مسیحی) درامـورایـن دنیائی قـلم زدهاند ویا ضرورت پالایش و پیرایش وعقـلانی کردن د یـن رامطرح نمودند رابه حـاشیـه برانم وقصد هم ندارم با بازشکا فی این د یدگاهها بحث را درازتروخـواننده راخستـه کنـم. بنابراین در سـطح ارائهی تعـریفی روشن، رسا وگـویا بسنده میکنم و بحث مفصـل را به نوشتاردیگری وا میگذارم، ضمن این که درادامهی بحث وبرحسب مورد به نقطه نظرهای برخی ا زتأثیر گذاران برجسته اشاره خواهم کرد.
روند گفتمان جنبش جـدائی حکومت از دیـن مسیح درفرانسه به طــرح قا نون لائیسیته منجر گردید و مسالهی کوتاه کردن دست کلیسا ا ز امورحکومتی به صورت لایحهای درپـارلمان فـرانسه مطـرح گردید وبه بحث وبررسی گـذارده شد ودرسال۱٩٠۵به تصویب پارلمان رسید وجنبهی قـانـونی پیدا کرد(۵).
براساس این قانون که برعلم، خردِعقلی واحترام به وجدان فردی بســترکرده، دولت بیطرف و متعهد است آزادیها، برداشتها وتفسیرهای فـردی از زنـدگی شخصی درمحدوهی قانونی را تضمین نماید. این قـانون نهادهای دینی را به صورت انجمن فـرهنگی غیر انتفاعی تعریف میکند که براساس قانون ۱٩٠۱تشکیل میشوند. بنابراین باید فعا لیتهای خود را درآن چارچوب متمرکز نمایند وبهمین ترتیب نهـادهای دینـی ازدخـا لت درامـورحکومتی ومُـدیریـت جـامعـه منـع میشونـد. ولی میتواننــد مـراکز آموزشی ودرمــانی خود را دائــــر کنند و ا زکمکهای مردمی وا زمعا فیتهای ما لیاتی قابل توجهی برخوردارشوند. طبق قانــون لائیسیته، دولت حــق ندارد به کلیسـا کمک مالی مستقیم بکند ولی موظف است آن بخش ازاموال کلیساهای فرانسـه که دردوران انقـلاب توسط انقـلابیون مصادره گردیده است را به کلیسا باز گرداند.
برطبق این قانون واصلاحیههای بعدی آن، کشورفرانسه جمهوری تفکیک ناپذیر، لائیک، دمکراتیک وسوسیال است ودینـداری درآن منع قانــونی ندارد و حکومت مـوظف است به باورهای مـذهبی مـردم ساکن درفرانسـه که جنبهی شخصی دارد احترام بگذارد وازدخالت درامورنهادهای فـرهنگی- مذهبی خود داری نماید. قانون لائیسیته ساکنان کشورفرانسه را درگـزینش و پیروی کردن ا ز دیـن واعمال آن آزاد میگذارد، به شــرط آنکه برداشتها، تفسیرها وآزادیهای فــردی درمحدودهی این قـانـون محفـوظ بماند.
این قانــون با مخالفت شدید کلیسای رُم و درنتیجه کلیسای کاتولیک فرانسه مواجه شد ومردم فرانسه رابه دوگروه، کاتولیک وجمهوریخواه، تقسیم کرد ومبارزات خـونینی به وجود آورد که تا مرز جنگ داخلی هم پیش رفت.
بالاخره، مدت کوتاهی پس ازپایان جنگ جهانی اول، یعنی درسال۱٩٢۴ پاپ بنوُا پانزدهم نرمش نشان داد واجازه داد قانون لائیسیتـــه پذیرفته شود و این قانون ازسوی کلیسا هم به رسمیت شناخته شد و به دنبال این توافقنامه سایرنهادهای دینی- مذهبی فرانسه، مانند پروتستان، یهود، مسلمان وغیره نیزقانون لائیسیته را پذیرفته وملاک عمل خود قرار دادهاند.
بدین ترتیب، لائیسیته جــا افتاد و به صورت یکی از اصول پایــهای وارکان اصلی جمهوری فرانسه درآمد وملاک عمل قـوای ســه گانه ( قضائیه، مقننه واجرائیه ) کشورقرارگرفت، به استثنای منطقهی آلـزاس ولـورن که پس ا ز جنگ جهـانی دوم به کشور فـرانســه ملحق شد و زیر باراین قانون نرفت و کماکان برپایهی معاهدهی سال ۱٨۰۱ از حمایت وکمکهای دولت فرانسه برخوردار است و کلیسای تجدید نظر شده درمنطقه حضوری نسبتاً پر رنگ دارد.
همان طور که میدانیم توافقنامه نوعی داد وستد است وگرچه درقانون لائیسیته واصلاحیههای پی آمد آن حـد ومرزها تعریف شده وهـرازگاهی وبه مناسبتهائی برای ابهام زدائی وشفـا ف سازی مرزها و جلوگیری ازتجاوزبه حـریم آن مورد با زبینی، بحث وبررسی مقامات تصمیم گیرنده فرانسه قرارگرفت وابـهام زدائی وشفـاف ســازی شـد مـعهـذا بازهم حتا در مناطقی که این قـانون ملاک عمـل است به آن تجاوزهائی صورت میگیرد.
پدیدهای که ازنظرجـامعه شناختی وروانشناختی اجتمـاعی تـوجیه پـذیراست. پیتربرگرِ جـامعه شناس دانشگاه برکلی دربحث”مقدُس وسکولار”(ایضاً۱) میگوید مذهب وباورهای مذهبی درزندگی روزمرۀ مردم جوامع مُدرن هم، که درآن مادی نگری و فردیت و این دنیا باوری نقش تعیین کنندهای دارند نه تنها حذف نشده بلکه درمواردی بیشترمورد توجه وعلاقۀ مردم قرارگرفته است. چراکه باورهای دینی مردم جامعه به طور طبیعی درهنجارهای اجتماعی ونظام ارزشی و الگوهای رفتـاری مردم اثــر میگذارد وخـلاء معنــویت درزندگی را پوشش میدهد ونا برابریها، فـقرو تنگدستی، ناسازگاریها و ناملایمات اجتماعی، غم و درد ومرگ ومانند آن راتوجیه وتحمل پذیرمی کند.
پس، قانون لائیسیته هم نمیتوانـد ازاین وا قعیت مستثناء باشد ولذا اجرای دقیــق آن درمواردی، به ویژه درمناطق روستـائی وشهرهای کوچک، مراکزفـقیرنشین وهرجا که مـذهب حضوری تاحدی پر رنگ دارد، ازسوی برخی فـرقههای دینی دقیقاً رعایت نمیشود.
همان طور که بیان شد هــدف لائیسیته کوتـاه کردن دست کلیسا ازامورحکومتی ومدیــریتی در جامعه بوده است، طرزتفکری که دراصل، منطقی تاریخی دارد وازعملکردحکومتهای مُطلقه و اقتدارگرای نهادهای دینی ویاحاکمان وسلاطین دست نشاندهی کلیسای مسیحی درحیات اجتماعی انسان ناشی شده است، عملکردی که سبب تشدید نا رضایتی مردم ازاین دخالتها شد.
این اندیشه با دخـالت نکردن حکومت درامورکلیسـا به مـقدار زیادی جـواب داد. دولتِ لائیـک اموراین دنیائی مردم ورُشد وتوسعه ومُدرنیزاسیون جامعه رابه عهده میگیرد وبرپایهی علم وخردِعقلی جامعه را مدیریت میکند وامور آن دنیائی مردم به نهــادهای مذهبی وا گذاشته میشود ودرچهارچوب قانون در آن دخالت نمیکند.
اکنون بحث راباطرح جدائی دین از امور حکومتی در اسلام، که با سیر تحول آن با مسیحیت تفاوتهائی دارد پی میگیرم.
جدائی مذهب از امور حکومتی در اسلام
ایرا.ام. لاپیـدوس استاد اسـلام شناس دانشـگاه بـرکلیِ امـریکا درکتاب “اسـلام، سیاست وجنبشهای اجتماعی”(۷) میگوید: درحقیقت درجوامع اسلامی ا زنیمۀ قرن دهم میلادی( چهارم هجری) مذهب و زنـدگی سیاسی درفـضای تجـربی، ارزشــهای آزاد، رهبـرها وسازمانهای اجتماعی ازهم جدا شدند. حکومت به دست سرداران سپاه، مـدیرانِ نهادهای اداری ویا سرکردگان محـلی ا فتاده واقتداراجرائی خلیفه به سطح نظارتی تنــزل کرده و دستگاه خلافت، حتا درمقاطعی این قدرت نظارتی را هم نداشته است.
برای روشن شدن مطلب، نگاهی گذرا به سیرتاریخی دین وحکومت دراسلام میاندازم. اسناد تاریخی نشان میدهند که به روایتی پس ازفـوت محمد(ص) -۱۱هجری /٦۳۲میلادی- برخی از سـران قبایل عـرب اسلام آورده با ابـوبکراز طایفهی قـریش و صحـابهی نزدیک وذی نفـوذ وپدرِعـایشـه همسـر پیغمبربیعت کرده واو رابه خلافت برگزیدند.اختلاف برسرخلافت ازهمین مقطع آغازشد. مسلمانان به دو شاخهی سنی وشیعه- طرفداران ابوبکروطرفداران علی بن ابیطالب- و بعدها هـریک به فرقههای شافعی، مالکی و...یا شش امامی، دوازده امامی و... تقسیم شدند.
اگر این روایت را بپذیریم این فرض مطرح میشود که احتمالاً ازهمین بـرهه جـرقههای جدائی دین ازحکومت زده شد وحـداقل بخشی ازطرفـداران علی بن ابیطالب او را مرجع دینی خود میدانستند و ابوبکر را خلیفۀ.
برپایهی روایت دیگری که به حـقیقت نزدیکتربه نظر میرسد، این انشعاب در اسلام وپیدایش شیعــه واهل سنت درزمان معاویه پسر ابی سفیان از قبیلهی قریش واولین خلیفهی اموی اتفاق افتاد ، یعنی در نیمهی دوم همـان قـرن اول هجـری. هم او بود که برخـلاف سنت پیغمبری خـلافت راموروثی کرد و شایستـه سالاری را رسماً بکنار نهـاد و نظام روابطی راحاکم کرد ورنگ سیاسی خـلافت یا امـامت را فزونی بخشید. این شاخه شاخه شدن اسـلام وشـکل گرفتن فـرقههای متعدد یا تغییـر دیـن دادن( مثلاً گرایش گروه خـریت بن راشد به مسیحیت) وجنگهای قــدرت وماننــد آن ایـن فــرض را تقویت میکند که حقوق اسلامی وشریعت - قرآن وسنت پیغمبراکرم- به تدریج دست آویز سیاسی- اداری، مادی ومصلحتی حکمرانان شد وقیامهای استقلال خواهی رُشد کرد.
در تقویت فرض بالا میدانیم که دردوران حکومت سلسلهی عباسیان که پس ازمروان بن محمد آخرین خلیفهی اموی درسال ۷۵۰ میلادی حکومت رابه چنگ آورده وتا اوائل قرن شانزدهم میلادی فرمانروائی کردهاند به تدریج دربخشهائی از سرزمینهای اسلامی رنگ سیاسی، مادی و روابطی دستگاه خلافت برجسته ترگردید و دین اسلام به صورت مّرکب مورد بهره برداری قرارمی گرفته یا حتا به حاشیه رانده میشده است و احـکام اســلام (آن طور که در مـذهب اهل سنت یا شیعه خوانش دارد) فقط درقضا وامور آموزشی- تربیتی تا جنگ جهانی اول درامپراتوری عثمانی (٩) با اکثریت سنی یا درایرانِ اکثراً شیعه تا تصویب قانون مشروطیت(۱۰) وایجاد مدارس نوین کم وبیش تداوم داشت.
برای اثبات یا رد فرض بالا ویا گفتهی لاپیدوس بحث را با نگاهی گذرا به دیدگاههای برخی ازفلاسفه و دانشمندان برجستهی اسلامی دنبال میکنم.
برای نمونه، ابن رُشـد(عبدالولید محمد ابن احمد)، فیـلسوف مسلمـان اسپانیــائی- انـدولـوسی قرن۱٢م چگونگی جدائی دین اسلام از امورحکومتی را با دیدی انتقادی مورد بحث قرار میدهد(۱۱).
نوشتـههای اودربا رهی فـلسفۀ اسلامی، منطق دراسلام، دفاع ازفـلسفهی ارسطوئی، اسکولاستیک و کریستیانیسم، روشنفکری وعلوم (ریاضیات، فیزیک، اختر شناسی و...) ودیگردیدگاههایش وتدریس این مبـاحث دردانشـگاههای آن زمان و بسـط وتجـزیه و تحلیـل نوشتهها یش درمحا فل دانشگاهی وروشن فکری اروپائی قـرون وسطی، رها سازی فـلسفـه وامورحکومتی ا زقیـد وبنـدهای قدرت دینی، لااقل در مسیحیت رامطرح کرد. نقطه نظرهای اودرروشنگری(رُنسانس) اروپای غربی ودرمبارزهی طولانی وپـرهزینه برای کوتاه کردن دست دین ا ز اموراین دنیائی در کشورهای مسیحی و به طورغیر مستقیم کشورهای اسلامی تأثیرانکار ناپذیر داشته است.
همچنین است نقطــه نظـرات عبدالرحمان بن محمد بن خـلدون، فیـلسوف، جـامعـه شناس و اقتصاددانِ مسلمان قرن ۱۴ تـونس. دانشمندی که حدود۳۰ سال ازعمرخـود را درمراتب بالای مناصب سیـاسی- اداری ودرمعاشرت کردن ومشورت دادن به سلاطین واُمرا گذرانیده، تجربه اندوخته واحکام اسلام را درعمـل محـک زده بود. ا و انسان اجتمـاعی راجـا نشین خـداوند برروی زمین میدانستــه وبرای هـر معـلولی علتی قائل ومعتقد بود که اندیشه، عقل ونّفسِ ادراک کنندهی انسان کمال حقیقت را به دست میدهد. ا و نهادهای دینی راهمتراز نهادهای دیگرِ جامعه میداند وبرای امام وخلیفه وظیفۀ نظارتی قائل است، نه حـاکمیت بـرمردم(۱۲) ؛ نقطـه نظراتی که درایدئولوژی سکولاریسم مورد توجه است وبا نظر استاد لاپیدوس هم همخوانی دارد.
این دو نمونه را گفتم تا نشان دهم که جرقههای اولیهی روند جـدائی دیـن اسلام ازاموراین دنیائی در برخی کشـورهای اسلامی پیش ازعصرروشنگری زده شد. سپس تحت تأثیـر انقـلاب صنعتی اروپای غـربی قـرارگرفته و دردورهی استعماری وبا پیشرفتهای علم وصنعت دردنیای غـرب وتحت تأثیـر نفـوذ وفـرهنگِ برترکشـورهای مسیحی استعمـارگردرکشـورهای مستعمره وبهـره برداری ابـزاری از مذهب در این نوع کشورها جان تازهای گرفت وتحت تأثیر نظامهای کمونیستی ریشه دواند وهرزمان که دستگاه خـلافت دچـار ضعف وفساد میشد برخی ازامیران سرزمین پهناوراسلامی دین را مَـرکب قـرارمی داندند وبا پرداخت خراج(مالیات ) وجـزیۀ سالانه برای کسانی که نمیخواستند به دین اسلام درآیند- یعنی گروهی ازایرانیان زرتشتی، مانوی، عیسوی، مـزدکی، یهـودی وبـودائی- وبا سکه زدن به نام خـلیفـه از آزادی عمل سیـاسی، اقتصادی- اجتمـاعی وفـرهنگی نسبتـاً زیادی برخـورداربودنــد ودر مواردی به نقش نظارتی دستگاه خلافت هم اعتنائی نمیکردند ودست به قیام و استقلال میزدند. تجزیهی اندلس توسط گروهی از بنی امیه ، مستقل کردن مصرتوسط فاطمین، قیام طاهـریان (قرن سوم هجری ونهم م) واعلام استقلال صفاریان، سامانیان، غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، ایلخانان مغول و بالاخره صفویان درقرن نهم/شانزدهم م)درایران یا ترکمنهائی که امپراتوری عثمانی را شکل دادند (قـرن سیزده/ نیمهی اول قرن بیستم - درپایان جنگ جهانی اول)، برخی نمونههائی ازاین رویه است. رویهای که محمـد رضا شفیعی کد کنی برای دورهی صفویه درایران به درستی تصویرمی کند ومی گوید: حکومت برای نیل به اهـداف سیاسی خود مذهب شیعـه (که مـذهب رسمی کشــوربود) را مَرکب قـرارمی داده و تغییراتی به مصلحت حکومت درآن به وجود میآورده است(۱۳).
دراین برههی زمانی است که فلاسفهای چون استاد مصری محمد عبدُه ، فرد کلیدی اسلام مُدرن ونیز عـلی عبد الرزاق، استادِ اسلام شناسِ حـقوقـدان نیمۀ اول قـرن بیستم که اوهم مانند ابن خلـدون سالها حکومت اسـلامی را درعمـل ودرپستهای وزا رتی وقضاوتی تجـربه کرده ودردوران اشـغال مصر بوسیلۀ انگلیس زندگی کرده وازآن تـأ ثیرپذیرفته بود برای نخستین باردرکتاب”اسلام وایجاد حکومت” (۱٩۲۵- مصر) حکومت دینی دراسلام را به چالش کشید وبحثهای روشنفکری زیادی را برانگیخته است( ۱۴). عبدالرزاق، که عدهای اورا پدر روشنفکران لائیک درجهان اسلام میدانند استدلال میکند که هیچ یک ا زدومنبع حقوق اسلامی وشریعت- قرآن وسنت- مسلمانان را به داشتن خلیفه ویا حکومت دینی موظـف نمیکند وتکلیـف نمینماید که مسلمانان حکومت اسلامی داشته باشند وهیـچ اجمـاعی از علما وهیچ استدلال منطقی نیزضرورت وجـود خـلیفه وحکومت اسلامی را تأیید نمیکند. به نظراو، هم چنان که درسالهای اخیربه نظرمثلاً محمـد مجتهد شبستری(۱۵) ویا مهندس مهـدی بازرگان نخست وزیر دولت مـوقت (۱٦)، مسلمانان هم میتوانند حکومت دمکرا تیک، بدون پیشـوند ویا پسـوند داشته باشند.
درهمیـن بـرههی زمانی است که درایـران نهضت مشــروطیت شــکل میگیرد وبا تصویب قـانــون مشروطیت ( ۱۲٨۵شمسی/۱٩۰٦ م) جـدائی دیـن از امور حکومتی عمـلاً مطرح میشود. درمصراز دورهی ناصری ویا درتونس از دورهی حبیب بورقیبه حرکتهای مثبتی درمسیر جدائی دین از امور حکومتی صورت میگیرد ودرکشورهای مسلمانی که دراثرانقلاب کمونیستی (۱٩۱٨م) به بلوک شرق پیوستند مانند قـزاقستان، آذربایجان، قـرقیزستان، تـرکمنستان ویا درکشــورهای مستعمرهی متأثـــر از فــرهنگ استعماری ومانند آن این جدائی دین از امور حکومتی بیشتر نمایان ومعنا دارمی شود.
مصطفی کمـال پاشــا معــروف به اتـا تُـرک( پدرمردم تُـرک) جمهـوری لائیک تـرکیـه را بنا مینهد (۱٩۲۳م) و شورشهای پی آمد آن، به ویژه قیام شیخ سعیـد (۱٩۲۵م) را سرکـوب وملی گـرائی را تقویت و لائیسیته را درکشور ترکیـه پادار و مـذهب را از امورحکومتی جـدا کرده است (۱٦) ، گرچه درسالهای اخیر ترکیه به سوی سکولارشدن میل نموده است.
درهمین دوران اتاترک است که رضا شاه در ایران حکومت را در دست گرفت ورفرمهائی باهمین نیت انجام داده است(ن. ک :روند سکولاریزاسیون در ایران از همین نویسنده).
بازشکافی ژرف این مسالهی مهم، همچنان که پدیدهی اسلام گرائی بنیادی به پژوهش و بحث مفصلی نیاز دارد که بیرون ازحیطهی این مقاله است. دراین جا به همین بسنده میکنم وبه پدیدهی سکولاری- زاسیون میپردازم.
سکولاریزاسیون
بحث جـدائی دیـن ازحکومت درمـرحلـهی لائیسیتـه متـوقـف نشـده وجـامعـه شناسان، اقتصـاد دانان و دانشمندان واندیشورزان تجـدد خـواه به این بسنــده نکرده و آن را برای مُدرنیزاسیون جامعهی پــویا، پرطـلاتم و رو به رُشد اروپای غربیِ قـرن بیستم کافی ندانسته وبه تلاش خود برای پیدا کردن راه حلی ادامه دادهاند.
دراواسط قرن ۱٩(۱۸۵۱) جرجها لیوک فیلسوف ونویسندهی بریتانیائی، که ازجانبداران مکتب خدا ناباوریِ چا لرز سات وِل وهمچنین تأثیر پذیرفته از رویدادهای آلمان وفرانسه وبه ویژه اگوست کنت و مکتب”پوزیتیویسم” ا وبوده، برای اولین بارایدئولوژی سکولاریسم را مطرح وتعـریف کرده و دیدگاههای خود را درنشریهی “جنبش” و سپس در” سکولار” شرح وبسط داده است(۱۷). اواعتقاد دارد که سکولارشدن فـراترازلائیک شـدن جامعـه است و میتواند درنهادهای دینی، همانند جامعه تحرک ایجاد
کند(کتاب “منطق باوری، رساله روز”، لند ن ۱۸۵۱).
ا زمیان تأ ثیر گـذاران برجستهی دیگر انگلیسی نام برتراند راسل فیلسوف وریاضی دان معروف قـرن بیستم ، که خود سوسیالیست بود وبه تحلیل منطقی وعقلائی پدیدههای اجتماعی ولذا به سکولاریزاسیون باورداشته برجسته است(۱٨).
درآلمان ا زجمله ماکس وبــربحث را فـراترازجـدائی دیـن ازدولت برده ومُـدرنیزه وعقـلانی شدن دین و کاهش سطح باورهای مذهبـی رامورد کند وکاو قـرارداده وآن را برای رُشــد وتوسعهی جـامعه مُدرن امروزی ضروری دانستند. ما کس وبرِجـامعـه شناس درکتاب “جـامعـه شناسی مذهب” ودرجستـارهای “اخلاق پروتستان وروحیۀ سرمایه داری”ویا درمقالاتی که درسالهای ۱٩٠۴ و۱٩٠۵ نوشته، تمهائی چون”ایدههای مذهبی وتأثیرآن برکُنشهای اقتصادی”یا”روابط بین سلسله مراتب اجتماعی و ایدههای مـذهبی”وبالاخره مشخصههای فرهنگی وتمدنی جامعـۀ مُـدرن غربی رامورد بحث و بررسی قرارمی دهـد ودرگفتـارش پالایش مـذهب وبه روز درآوردن آن راعامل رستـگاری جـهان مـدُرن امروزی میداند(۱٩).
کارل اشمیت از دیگرفلاسفهی آ لمانی است که، به رغم اینکه خود پیرو مـذهب کاتولیک بوده درکتاب “سیاست مذهبی”(۱٩٢٢) واژهی سکولاریزاسیون را تعریف کرده و فرایند وکاربردهای علمی آن را چنین بیان میدارد:
سکولاریزاسیون روندی است که درآن بخشهائی ازجامعه وفرهنگ آ ن از اقتــدار نهادها وسمبلهای دینی خارج میشوند، عملکرد دین وباورهای دینی درجامعۀ مُـدرن تغییرمی کنــد ودین نفـوذ اجتماعی خود را از دست میدهد و دیگر نمیتواند برقطعیت وجزمّیت سابق خود استوار باشند (۲۰).
کارل اشمیت اضـافه میکند که دردنیای مُـدرن امروزی سکولاریزاسیون اجتماعی موجب میشود تا بخشهای گـوناگون اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، قانونگذاری، قضائی ومعرفتی تخصصی شده وازهم متمایز گردند. به نظراو سکولاریزاسیون میتواند بـرخی از سا زمانهای دردست نهادهای دینی را هم آزاد سازد وادارهی آنها رابه نهـادهای مردمی واگذارد. دانشگاههاروارد را نمونه میآورد ومی گوید این دانشگاه ازیک نهاد تحت قیمومت دین به یک نهاد سکولار تبدیل شده است؛ به نظراو سکولارشدن جامعه قــادراست عملکرد برخی ا زنهادهای دینی را هم دگرگون سازد ووظائف این نوع سا زمانها را به نهادهای سکولارواگذارد. خـدمات مدد کاری اجتماعی را مثال میزند ومی گوید ادارۀ این نهاد در اکثر کشـورهای پیشرفتهی دنیـا به نهـادهای دولتی ومردمی واگذار شده است؛ به نظراو سکولاری -زاسیون میتواند درنگرشها وذهنیت فردی، نقـطه نظرهای آ رمانی وافراطی را به شناخت و عمـل گرائی سوق دهد وهمین توان باعث شده که هم اکنون شمارروزافزونی ازمردم برپایهی شناخت عملی خود تصمیم بگیرند وکمترآرمانی وتوکلی فکر وعمل کنند.
در برابراین نقطه نظرها جامعه شناسان ودانشمندانی قراردارند که این گونه نمینگرند. برای نمونه، پیتربرگراستاد دانشگاه بوستون امریکا درکتاب”سایبان مـقدس: عناصری ا زنظریههای جامعه شناختی مذهب”(۱٩٩٠) وهمچنین درکتاب”سکولارزدائی جهان” (۱٩٩٩) تزضرورت سکولارشدن جامعه با هدف رُشد و توسعه و مُدرنیزاسیون را رد میکند. پیتر برگر بر این باور است که مُدرنیته ضرورتاً از مسیر سکولار شدن جامعه نمیگذرد. به نظراو در دنیای مُدرن امروزی دین هرگزحــذف نمیشود، آن چیزی که تغییر میکند شیوهی دینداری مردم است.
پیتربرگر معتقد است که انسان اجتماعی جامعهی مُدرن امروزی احساس آسیب پذیری میکند وبرای کاهش ریسکهای فیزیکی، اجتماعی وفردی به سایبان مقدس نیاز دارد وسکولاریسم سنتی یاکلاسیک جـواب این نیاز را نمیدهد، بلکه مذهب است که این نقش را ایفـا میکند و درد ورنج انسان فردگرا و مادی نگر دنیای پیشرفتهی امروزی را کاهش وبه زندگی اوبارمعنائی میدهد. بــرگرمی گوید درست است که در۵٠ سال اخیرجوامع پیشرفته اروپائی بیشتربه سوی سکولارشدن میل کرده اند، ولی این هم درست است که مذهب حذف نشده ودرنزد برخی ا زمردم ، حتا همین کشورها، برای نمونه مسلمانان یا یهـودیان، به صورت یکی ازعناصرمهم هـویتی تعـریف میشود وبه نظرمی رسد که باورهای مذهبی اینان روبه فزونی است وسیرنزولی ندارد(ایضاً۱).
پیتربرگـرسکولارشدن جـامعه را رد نمیکند. بلکه آن را یک تما یل - نه یک قـانـون سخت وانعطاف ناپذیر- میداند ومی گوید باید آن رابه نحوی بازنگری وتعریف کرد که بتواند نقش خود را درجامعهی مُدرن امروزی ورُشد وتوسعهی آن ایفا نماید وبه بخشی از نیازهای مردم هم پاسخ دهد.
وبالاخره، جــان سامرویل درکتاب “مذهب مردم درجامعهی سکولار “(۲۱) ا زسکولاریزاسیون دفاع میکند و مانند کارل ا شمیت بخشی ا زکارکرد آن درجـوامع مُـدرن وحوزههای گوناگون زندگی را بر میشمارد ومی گوید:
۱- درجوامع بزرگ، سکولاریزاسیون میتوانــد درتغییرفرایند بیش از پیش تخصصی شدن امورگوناگون اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، قانون گذاری ومعرفتی و متمایز شدنشان ازیکد یگر تعریف شود؛
٢- سکولاریزاسیون درسطح نهادهای کوچک و فردی میتوانــد دگرگونی جایگاه مذهب و واگذاری امور دنیوی به نهاد سکولار را به ارمغان آورد؛
۳- سکولاریزاسیون درحوزهی فعالیتهای اجتماعی- فرهنگی، درواگذاری امورنهادهای دینی- مذهبی به نهادهای مردمی یا دولتی تعریف میشود؛
۴- هنگامی که ا زنگـرشهای مردم صحبت میشود، سکولاریزاسیون به علاقه وگرایش انسان به اشتغالات عملی و زود بازده توجه میدهد. برای نمونه، بسیاری از مردم دنیای غـرب برنامههای خود را به نحوی هـدایت میکنند که بازدهی عمـلی، عقلانی وزود رس داشته باشند و کمتردراموری سرمایه گذاری میکنند که ریسک بالا دارند و یا چشم اندازبازده کوتاه مدت ومطمئنی ندارند. وبالاخره سکولاریزاسیون در سطح فردی نیز به سوی سبک زندگی آزاد ا زقید وبندها تمایل دارد؛
۵- دربحث مربوط به حوزهی جمعیتی نیز به دامنههائی که مذهب را رصد میکنند گرایش دارد؛
٦- درنگاه این دانشمند، آن جا که درجامعهی سکولارازمذهب حرف میزنیم مذهب بدون ابهام مورد نظر است. بـرای نمونه، ارجـاع دادن به مسیحیت روشن، رسـا وگویا نیست. شنونده به تعریف دقیـق نیازدارد و میخواهد بداند دقیقاً دین مسیحیت، واژهی مسیحیت یا حقوق درمسیحیت ویا... مورد نظر است.
دراین جا باید اضافه کنم که تفکری که سکولاریزاسیون رامعادل نا خدا باوری(آتائیسم) میداند درست نیست. سکولاریزاسیون آتئیسم را تأیید ویا تشویق نمیکند یا دین وباورهای دینی مردم ومشروعیت آن را مورد پرسش قرار نمیدهد و نمیگوید دین ونهادهای دینی نباید باشند ویا نقشی درزندگی این دنیائی مردم ندارند. بلکه همان طورکه استیو بروس میگوید: درسکولاریزاسیون مشروعیت واعتبار نقشها ونهادهای دینی کاهش مییابد، منطقی وشخصی شده و معنویت آن فزونی میگیرد وباید به عنوان یک نهاد همسو با جامعه عمل کند ودررُشد ومُدرنیزاسیون آن حضورفعال ونقش آفرینی داشته باشد(۲۲).
تفاوتهای لائیسیته و سکولاریزاسیون
درخـاتمهی این بحث ودر یک نگاه گذرا تفاوتهای بارز میان لائیسیته وسکولاریزاسیون را برمی شمارم:
۱- سکولاریزاسیون دین را به عنوان یکی از نهادهای جامعه میدانـد که باید بتواند نقش خود را ایفا نماید وبخشی ا ز نیازهای معنوی ومعرفتی، اخلاقی وهنجاری انسان مُدرن امروزی را برآورده سازد. درحـالی که لائیسیته درحـد جـدائی دیـن ازامورسیاسی، اقتصادی، آموزشی وقضـائی وهـرآن چـه به زندگی مادی ودنیـوی انسان مربوط میشود بسنده میکند ومستقیماً متحول وهمسازشدن دین با رُشد وتوسعهی جامعه را مطرح نمیکند.
۲- لائیسیته نتیجهی یک رویداد تاریخی است. درحالی که سکولاریزاسیون جنبهی معرفت شناختی دارد وباید درروند رُشد ومُدرن شدن جامعهی نقش آفرین باشد؛
۳- لائیسیته دین را جـزو حقوق خصوصی فـرد میداند که از امور حکومتی کنار است ودر رُشد و توسعهی جـامعـه هم نقش مستقیمی ندارد. درحـالی که سکولاریزاسیون دیـن را به منـزلـهی یکی ا ز نهادهای جامعه تعریف میکند. درست است که درحوزهی حقوق شخصی فرد قرار میگیرد ولی در رُشد وتوسعه و مُدرنیزه کردن جامعه نیز نقش آفرین است؛
۴- تـفاوت دیگر مربوط میشود به آمـوزش دینی درمـدارس. درجامعهی لائیک اصولاًنظام آموزشی هم ازقانون لائیسیته تبعیت میکند ولذا آموزشهای دینی را نهادهای دینی- مذهبی به عهده میگیرند. درحالی که معمولاً درجامعهی سکولارفلسفهی وجودی آموزش دینی بیشتربه نقش معنوی، معرفتی و فرهنگی آن درمُدرن شدن جامعه توجه دارد. مثلاً درجامعهی سکولارآلمانِ فـدرال دیـن نقش اخـلاقی مهمی درجامعه ایفا میکند. برپایهی همین باور، درنظام آموزش وپرورش دولتی آلمان فدرال آموزش مذهبی(پروتستان، کاتولیک ویهودی) جزوبرنامههای منظم درسی است ومعمولاًکشیش مشاورپرورشی وآموزشی تلقی میشود. درعین حال کلیسای پروتستان وکاتولیک هم حق دارند مدارس مذهبی خود را داشته باشند. پس ازفـروپاشی نظـام کمونیستی وفـروریزی دیواربرلن وملحق شدن آلمان شرقی به بخش غربی واختـلاط وامتزاج دو طرزتلقی ازدین ومذهب، برنامهی آموزش دینی هم پرسش برانگیزشد.
در سال ۲۰۰٦ طی رفـراند ومی نظر مردم بـرلن را درکنارگذاردن آموزش مذهبی ا زمدارس پا یتخت جویا شدند که اکثریت۴/۲میلیون نفرمورد پرسش نظرمخالف دادند. درسال۲۰۰٩ دریک نظـرسنجی از مردم برلن پرسیدند آیا موافقند نظام آموزشی تغییر کند؟ فقط۲۵ درصد پاسخ مثبت دادند(۲۳)؛
نمونهی دیگرایا لات متحـدهی آمـریکا ست با قـانـون آزادی مذاهب. مسئـولیت آمـوزش وپرورش به عهدهی مقامات ایـا لتی است و آمـوزش دینـی هم جـزو این وظایـف واختیـارات ایا لتی است واز نظام متمرکزتبعیت نمیکنـد. درامریکای شمالی سیستم لیبرال وآزادحاکم است و نظام آموزشی آن ازگسترده ترین نظـامهای آمـوزشی جـهان است. ایا لتها میتواننــد درساعات غیـردرسی به آموزش دینــی و مـعـرفتی هم بپردازند. دربـرخی ایا لتها مانند ایندیانا، اوهایو، کانزاس وویرجینیا تدریس مباحث دینی (دین مسیح ) به دانش آمـوزان کلاسهای۴ و۵ متـداول است. البته نهادهای دینی هم میتوانند مدارس خود را دائر نمایند. یا در کارولینای جنوبی آموزش دینی آزاد است(۲۴). بنابراین ملاحظه میشود که درامریکای شمالی آموزش دینی از انعطاف پذیری بالائی برخورداراست ومقامات مسئول محلی آزادی عمل زیادی دارند، همچنان که نهادهای دینی؛
درانگلستان سـکولار نیز آمـوزش مـذهبی جـزئی ازبرنامه آموزش و پرورش رسمی است ودرمدارس دولتی تـدریس میشود ودانش آموزان حـق انتخاب دارند. محتوای آموزش دینی را مشـاوران مـذاهب رسمی نیزباید تأییـد کنند. دربـرخی ا زمناطق، مثلاً اسکاتلند، کلیسا مدرسه دینی جداگانهای ندارد ولی کشیش درمراکز آموزشی حضور دارد. دربریتانیا لباس دانش آموزان یکنواخت است تاهویت مذهبی واختلاف طبقاتی درمدارس رنگ نگیرد.
قانون سال ۱٩٩٨و نیزآئین نآامهی جـدید آموزشی ۲۰۰۴ ، آموزش مذهبی را انعطاف پذیرکرده وبه صورت درس اختیـاری درآورده وحتا به والدین این حـق را داده تا فـرزندنشان را ازواحد درس مذهبی معـاف نمایند. در ضمن مـدارس مـذهبی هم مجازنـد مراکز آموزش وپرورش مورد نظر خود را دائــر نمایند(۲۵).
۵- تفاوت برجستهی دیگرجـوامع لائیـک وسکولاردر پوشش دینی- مـذهبی است. قـانـون لائیسیته در بخشهائی ازکشورفرانسـه ، که این قـانون را پذیرفتند هـرنوع پوششی که به شخص هـویت مذهبی بدهد را درمدارس وسایر نهـادهای رسمی ممنوع میکنـد. درحا لی که درجــوامع سکولار معمولاً فـرد در انتخاب لیاس آزاد است. لباس یکنواخت در سطوحی از مدارس دولتی انگلستان یک استثنا ست.
پس ملاحظـه میشود که سکولاریزا سیـون محصول قرن۱٩ و٢٠ است. رونـدی است که درمفهـوم خود راه حل پدیـدههای این جهانی ومـُدیــریت جـامعهی مُــدرن امروزی ورُشـد وتوسعهی آن را در علم، دانش و خردِعقـل بنیاد جستجو میکند. مکتبی است که هماننـد لائیسیتـه حـاکمیت ومـدیریت بــر جـامعه راحـق مسلم مـردم میدانـد وبا وردارد وتأکیــد میکند که دردوران حیـات اجتمـاعی انسـان، دانش ودست آوردهای علمی وآزمون آن سـکولارو آزاد ا زهــر نوع قیـــد وبنـــد بازدارندهی دینـی- مذهبی است. دیـن ویا مـذهب در روند سکولاریزاسیون جـامعه به منزلـهی یکی از نهـادهای جامعه مُـدرن ونیروی مُقتـدر اجتماعی تعـریف میشود که باید دررُشد وتوسعـه ومُدرنیزه شدن جامعه نقش مثبت داشته باشد.
سکولاریزاسیون ازلائیسیتهی فرانسـه فراتر رفته و موانع توسعه و مُدرن شدن جامعه را مد نظردارد وحذف این موانع راهدف قرارمی دهد. دراین چارچوب نهاد دینی-مذهبی باید بتواند درحریم خصوصی زندگی انسان نقش سایبان مقــدس را ایفا نماید ودراجتماع چون یکی ازنهـادهای تربیتی بخش معنوی و معرفتی جامعه را به عهده بگیرد. بارآموزشی مباحث اخلاقی، فرهنگی، خانوادگی، ارزشی وهنجاری جامعه وهرآن چه به معنویت ومعرفت آن مربوط میشود رابه عهده بگیرد.
در پایان، متذکر میشوم که سکولارشدن جـامعه ایـران ضرورتاً دمکراسی نمیآورد بلکه میتوانـد روند آن را تسریع کند. دمکراسی شاخصها و ضوابط خود را دارد. برای نمونه، اگر شاخصهای ٦۰ گانهی دمکراسی اتحادیهی اقتصاد دانان راملاک بگیریم ایران که درمسیرسکولارشدن قراردارد واین روند، به ویژه دراین هشت سال گذشته شتاب گرفته درسا ل ۲۰۱۱ برپایهی شاخصهای وزن شده با ٩٨/۱امتیازدرردیف۱۵٩ از میان ۱٦۵ کشـور عضو سازمان ملل متحد و امریکای شمالی با۱۱ /٨ امتیاز در ردیف ۱۱ یا روسیه با٩۲ /۳ امتیاز در ردیف ۱۱۷و دانمــارک با ۱۰امتیـاز ا ول و سایر کشورهای اسکاندیناوی نیزردیفهای اول رابه خود اختصاص دادند.
در مقالهی دیگری به دمکراسی وشرایط وضوابط آن، با تأکید برایران خواهم پرداخت.
_________
* در ایران، غالباً اصطلاح “جدائی دین از دولت” به کار میرود که در جامعهی مُدرن امروز نارساست. بنابراین در این نوشتار از واژهی “حکومت” به جای دولت، که به مفهوم مورد نظر ارجاع دارد استفاده میشود.
** مثلاً در اواخر قرن۱۴ و قرن ۱۵ نقاش معروف ایتالیائی لئوناردو داوینچی و پیکرتراش خلاق بوناروتی میکلانژ(با طراحی و ساخت مجسمهی تحسین برانگیز داود پیغمبر که شاهکاری است در نوع خود)و همکارانشان در خلاقیتهایشان دخالت دین در همهی امور جامعه را به چالش کشیدند و با تصویر و ساخت مجسمه آن را بنمایش در آوردند.
کتاب شناسی
1- See, for example, Peter L. Berger. Ed. 1999. The Desecularization of the World. Washington D C
DC: Ethics and Public Policy Center. P. 2. Compare this statement with the arguments in Peter L.
یوسفزاده، حسن( ۱۳۸۸) «نگاهی به تحول آرای پیتربرگر درباره سکولاریسم»، مجله معرفت فرهنگی- اجتماعی، شماره اول
2- Wikipedia, the free encyclopedia
“Nicolò Machiavelli”. Catholic Encyclopedia. New York: Robert Appleton Company. 1913.
Joshua Kaplan, “Political Theory: The Classic Texts and their Continuing Relevance,” The Modern Scholar (14 lectures in the series; (lectures #7)—see disc 4), 200
1-Works of Martin Luther: Adolph Spaeth, L.D. Reed, Henry Eyster Jacobs, et Al., Trans. & Eds (Philadelphia: A. J. Holman Company, 1915),
C. Wright Mills 1959. The Sociological Imagination. Oxford : Oxford University Press.
3- Jean ,Bodin. La république, Jacobsen, 2000
Jean Bodin the Stanford Encyclopedia of Philosophy, 2006-12-12
4- Le Positivisme D’ Auguste Conte. 2006 ISBM , Angéle Kremer-Marietti.
-Emile Durkheim. 1995. [1912] The elementary forms of the religious life. New York : Free Press.
5-La loi de 1905 : Quand l’Etat se séparait des Eglises. –J.m. Ducomte , 2005 Milan
For example Roger Finke claims: “The vibrancy and growth of American religious institutions
presents the most open defiance of the secularization model.” Roger Finke. 1992. ‘An Unsecular
America.’ In Religion and Modernization. Steve Bruce. Oxford, England, Clarendon Press: 148.
6- Ira M. Lapidus. Islamic Societies to the Nineteenth Century: A Global History, 2012
Islam, Politics and Social Movements, editor (with Edmund Burke)1988
۷- بهزاد کشاورزی. تشیع وقدرت درایران . دردوجلد. خاوران . پاریس ۲۰۰٦
- محمد امینی . شیعه گری- احمد کسروی. امریکا۲۰۱۱
- عبدالحسین زرین کوب: تاریخ مردم ایران. تهران۱۳٦۴
- عبدالحسین زرین کوب: تاریخ ایران بعد از اسلام . تهران ۱۳٦۲
- آرتور کریستن سن. ترجمهی رشید یاسمی: ایران در زمان ساسانیان. تهران۱۳٦۷
- محمد محمدی ملایری: تاریخ وفرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، انتشارات توس ۱۳۵۷
- نلسون فرای . ترجمهی بخارا: میراث باستانی ایران
سید حسین نصر دانشنامهی بریتانیکا؛
- دانشنامهی ایرانیکا.۱۳، ۱ /۱۳، ۲/۱۳
٨-تاریخ دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال. تاریخ کشورهای مسلمان شابک ۱۳٦٨
٩- فریدون آدمیت .ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران. چاپ اول تهران. ۱۳٨۷
- فریدون آدمیت : اندیشههای میرزا آقاخان کرمانی. تهران۱۳۴٦
-احمد کسروی .تاریخ مشروطهی ایران. تهران۱۳۱٩
۱۰- محمد رضا شفیعی کد کنی. قلندریه درتاریخ.تهران ۱۳٨٦
11-Averröes, The Philosophy and Theology of Averroes, trans. Mohammed Jamil-al-Rahman
, (Leiden, E. J. Brill, 1959).
Religion and Modernization. Oxford: Oxford . Ed. 1992.
Religion in the Contemporary World. Cambridge: University Press, 170-94; Alan Aldridge. 2000
Averroes Wikipedia, the free encyclopedia
۱۳۷۴. الیاده، میرچا(فرهنگ و دین: برگزیده مقالات دائرةالمعارف دین، هیأت مترجمان، زیر نظر بهأالدین خرمشاهی
۱۲-مقدمۀ ابن خلدون . ترجمهی محمد پروین گنابادی دردو جلد، تهران بنگاه نشر کتاب۱۳۳۷
-13 Ali Abdel Raziq, Al-Islam Wa Usul Al-Hukm: Bahth Fi-l Khilafa Wa-l Hukuma Fi-l Islam (Islam and the Foundations of Governance: Research on the Caliphate and Governance in Islam). Critique and commentary by Mamdooh Haqqi (Beirut, 1978)
-Ali Abdul Razzag. Whkipedia, the Free encyclopedia
- علی عبدالرزاق- ترجمهی امیر رضائی. اسلام ومبانی قدرت . تهران ۱۳٨۲
۱۴- محمد مجتهد شبستری. سنت وسکولاریسم ، نشر صراط . ۱۳۸۱
۱۵- مهدی بازرگان .آخرت وخدا هدف بعثت انبیاء. انجمن اسلامی مهندسین.۱۳۷۲
۱٦- گیتاشناسی کشورها شماره ۱۵۴ گردآورندگان: محمود محجوب وفرامرز زیاوردی تهران چاپ دوم۱۳٦۲
17- George .Jacob. Holyoake: Rationalism A Treatise for the Times (London: J. Watson, 1845)؛
18- Bertrand Russell; God and Religion. 1986 ; Why I am not a Chritian.1927 or My philosophical development. 1959.
19-Max Weber. [1904]. 1930. The Protestant Ethic and the Spirit of Capitalism. NY;
Max Weber. 1993 [1922]. Sociology of Religion. Boston, Beacon Press. See Mathieu M.W. Lemmen.
Max Weber, Le savant et La Politique. 2006.
ریمون آرون. مراحل اندیشه در جامعه شناسی .ترجمه باقر پرهام تهران۱۳۵٢
20- Carl Schmitt. Théologie Politique, Gallimard 1988
۲۱- نگاه کنید به منابع آمده در شماره ۱.
21- C.J. Sommerville . ـThe Secularization of Early Modern England : From Religious Culture to .1992..
-Secular Society of Religious Population
22-Steve BruceSecularization in the West. Oxford. 2002
Bruce, S. ‘Studying religious change through replication: some methodological issues’ Method & theory in the study of religion 2012, vol 24, no. 2, pp. 1-17.
Laura Purdy, op. cit. or Stephen Macedo, “Multiculturalism for the Religious Right? Defending Liberal Civic Education,” in Journal of Philosophy of Education, Vol. 29, No. 2, 1995, pp. 223-238-
23-Looking at Religions and Religious Education in Secular National Contexts in Western Europe, D.Talip Küçükcan
-T.D.V. Center for Islamic Studies
(Türk Diyanet Vakfı İslâm Araştırmalar Merkezi
24- Weekday Religious Education, From Wikipedia, the free encyclopedi
- Hugh LaFollette, “Freedom of Religion and Children” in Rosalind Ekman Ladd (ed.), Children’s Rights Re-Visioned (Wadsworth, 1996), pp.159-169.
-http://www.pro-reli.de/volksentscheid.
25-National curriculum Website. Qualifications and Curriculum Authority. Retrieved 2008-02-07.
-Department of Children, Schools and Families(2005).