ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 21.10.2013, 8:33
محک نقد سکه‌ای قلب

والد بمانعلی

بن‌بست حکومت اسلامی و بیزاری ایرانیان از آن، کسانی را وسوسه کرده تا برخی وقایع تاریخی را باز نویسند و رخدادهای گذشته را دیگرگونه بنمایانند. اگر پیشتر، روایاتی واژگونه، نُقل محافلی خاص و مایه دلخوشی صاحبان قدرت بود، سی و چند ساله اخیر را به گفته اریک هابسباوم (Eric Hobsbawn)  (١) «باید عصر زرین دروغ زنی ها و یاوه گوئی ها و افسانه پردازی های تاریخی فراوانی شناخت که با گذر از احساسات و آرزوها» رویداده های تاریخی را «به قالب و رنگ»ی پسند خویش یا دلخواه سفارش دهنده‌ای درآورده‌اند. نوشته حاضر از دریچه نقد موشکاف محققی سختکوش (٢)، نیم نگاهی تنها به چند داعیه بی‌بنیاد یکی از دیر رسیدگان به کارگاه تاریخ سازی می‌اندازد.

کژروی در نگارش تاریخ معاصر ایران، در نوعی نگرش به ماجرای کودتای ٢٨ مرداد ٣٢ علیه دولت ملی، نمودی از جعل تاریخی یا تاریخ جعلی است. جاعلان در قصه پردازی رویدادی سرنوشت ساز، از «قیام ملی» تا « نیّت مصدّق به براندازی خود » در نوسانند و حکایتی دروغین را با بزک هائی می آرایند تا بی خبران را به دام فریبی دراندازند و به روی خود نمی آورند که جیره خواران دودمان پهلوی به کنار، به قول ماشاالله آجودانی کسی هرگز با آن حکومت کودتا دل صاف نمی کرد. ملامتی بیش سزاوارکسانی است که به چشمداشتی به تحریف تاریخ این کودتا می پردازند؛ زیرا نه به شیدائی یک آرمان، بلکه به طمع نواله ای، می کوشند سیاست و راهبردهای دولت های خارجی در این ماجرا و بی آزرمی و ننگ مزدوران ایرانی آنها را در بزنگاه خون و آتشی پاکیزه بنمایانند و با پریشانگوئی و دروغ، آوازه شهامت، میهن دوستی وآزاد اندیشی کسی را تیره گردانند که نام و یادش همچنان بر تارک تاریخ این سرزمین می درخشد.

یکی از این تاریخ سازان، ملغمه ای را با عنوان «آسیب شناسی یک شکست» سرهم کرده که رویکردهای شُبهه بردارش از انسجام و دقتی دور است که از پژوهشی بُن کاو چشم توان داشت، و کس نداند با انبوه اسناد برآمده از آرشیوهای دست اندرکاران کودتا و کوشش های مورخان بی غرض چه نیازی به چربک نویسی آن بوده، آنهم چند دهه پس از عصری پرآشوب که هرچند خاطره تلخ آن وجدان چند نسل را آزرده، اما نام بلندی را نیز در حافظه جمعی ایرانیان به یادگار نهاده، که بررسی های اصیل تاریخی شش دهه اخیر بر تدبیر و صلابت و صداقت  و قانونمداری وی گواهی داده است.

افسانه های نقال «آسیب شناسی یک شکست» که پیداست دغدغه چندانی برای مطالعه اسناد تاریخی نداشته، نخاله هائی است که از سرند حقیقت بیز محمّد امینی نگذشته. مؤلف «سوداگری با تاریخ» (٢)، ناراستی های این پرده خوان سرگذشتی ناگوار را با دلائل محکم و اسناد متقن فراوانی بیرون کشیده، که از یادمانده های بازیگران آن عصر و روایت دست اندرکاران کودتا برگرفته است تا واژگونه سازی های وی را به داوری خوانندگان شبه تاریخش وانهد. انتشار این نقد پرمایه،  که پرتو روشنگری بر رمز و راز واقعه ای تلخ افکنده، یاور نسل جوانی است که محروم از انباشت تجربه های تاریخی، آماج تبلیغات حکومت اسلامی از یک سو و ترهات شبه روشنفکران منفعت جوئی از سوی دیگر بوده که، به شعبده، در میدانی گرد و خاک می کنند که سوارانش دیری است روی در نقاب خاک کشیده اند. یکی از سستی های دعاوی آسیب شناس از گزینش مراجعش پیداست که هرچه را دم دست بوده پشت سرهم ردیف کرده: «در میان “منابع و مأخذ ” ... در نگارش کتابی پیرامون دوران زمامداری مصدّق، از جمله ...: مقدمه ی ابن خلدون؛ خاطرات احتشام السلطنه؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، [نگارش] ملک الشعرای بهار؛ رساله کوچک در باب فضیلت های بزرگ از آندره اسپونویل [!]؛ خاطرات حاج سیّاح؛ خاطراتی از هنرمندان نوشته پرویز و فیروزه خطیبی ... دیوان عارف قزوینی؛ دیوان ناصر خسرو قبادیانی (٣)» را کنارهم می توان دید.

سه مضمون دروغینی که مدعی «آسیب شناسی» پیش می نهد، بیش از ادعاهای دیگرش جای درنگ دارند که همگی به گواه یکایک برداشت هایش، از اهلیت و شناخت وی بیرونند. نخست توجیه سلوک شاه در عزل مصدّق، سپس تخفیفی که از نفی یکجای کودتا به تفکیک یک کودتا و یک «قیام ملی» داده و دیگر ادعای نگارش مکتوبی است که ظاهرا آیت الله کاشانی به رغم کجتابی های پیشین، در شب کودتا به دست محمّد مصدّق رسانده و دلسوزانه به وی هشدار داده. محمّد امینی دستمایه سوداگری هر سه دروغ را با تکیه بر اسنادی معتبر وارسیده است.

مدعی با بی اعتنائی کامل به کوشش های دربار شاهنشاهی و زد و بندش با بیگانگان برای به زانو درآوردن نخست وزیر قانونی از آغاز زمامداری وی، در ادعائی عجیب می گوید که «شاه –با همه نارضایتی هایش از برخی اقدامات مصدّق– تا آستانه ٢٢ مرداد، ادامه حکومت [وی] را بر هرگونه انتخاب یا انتصاب شخص دیگری ترجیح می داد و اساساً خواهان برکناری مصدّق از طریق پارلمان به شیوه قانونی بود.» محمّد امینی تناقضی را که در همین یک فراز است برشمرده، به حق پرسیده «شاهی که مصدّق را بر هر شخص دیگری ترجیح می داده، چرا در سودای یافتن راه قانونی برای برکناری او بوده؟ مگر می توان هم کسی را برای کاری از دیگران شایسته تر دانست و هم در جستجوی کنار نهادن او بود؟ (٤)». امینی با یادآوری شأن پادشاه، در شگفت است که وی «برای سرنگونی نخست وزیر قانونی کشورش برنامه ریزی ... کند و کارمندان دربارش که حقوقشان از بودجه ی دولت پرداخت می شده، گزارش کارهای او را ... به [هندرسُن] سفیر ایالات متحده [به] رسانند (...) ای کاش زیر پا نهادن قانون اساسی تا همین جا بود و فراتر از این نمی رفت (٤).» اما می دانیم که رفته بود.

«هندرسُن در ٢٣ اسفند ١٣٣١، دو هفته پس از دسیسه ناموفق کشتن مصذّق (در بلوای ٩ اسفند)  به وزارت خارجه کشورش گزارش می دهد که (...)، او پیوندهای پنهانی ویژه ای با پادشاهی که به اعتبار قانون اساسی، تاج و تختش “ودیعه” ای است که از سوی ملّت به او داده شده، داشته و “از طریق کانال های محرمانه [بخوانید حسین علاء]، برخی پیام ها و اطلاعاتی از وی دریافت نموده ...” (٤).» امینی با یادآوری ننگ ماندگاری که پیوندهای پنهانی با دولت بریتانیا و وزیر مختار آن کشور ... برای وثوق الدوله به بار آورد، برآشفته است که ودیعه دار ملت ایران «با گروهی از افسران علیه نخست وزیر قانونی کشورش رایزنی و برنامه ریزی [کرده] و گزارش آن را ... به سفیر ایالات متحده [می رسانده] (٤)»، تا سپس امدادهای غیبی به کمکش بشتابند و “دستخط ملوکانه”ای در عزل مصدّق و نصب زاهدی بنویسد. حتی اگر «گمان کنیم که شاه در نبود مجلس می توانسته، نخست وزیری را برکنار سازد و دیگری را به جای او برگزیند [به نقل از مصذّق در دادگاه نطامی] “صدور [فرمان] ٢٢ مردادماه بوده ... که مجلس هنوز منحل نشده بود ... [و از اینرو] صدور فرمان عزل پیش از اعلام انحلال مجلس صورت گرفته ...” (٤).»

آسیب شناس در هیئت متخصص خبره کودتاها، تلاش و تدارک دو دولت بزرگ پیروز جنگ جهانی دوم، دستگاه های عریض و طویل سرّی و نخبگان کارکشته آنها و نیز بیگانه دوستی مزدوران ایرانی را به چیزی نمی گیرد و حکم می کند که «طرح سازمان سیا، بیشتر به یک طرح کودکانه یا خیال پردازانه شبیه بود تا طرح یک کودتا. به همین جهت شکست آن محتوم و مقدّر بود» پس اگر کودتائی هم در کار بوده همان واقعه نافرجام ٢۵ مرداد است: ناگزیر از آن روز تا بیست و هشتم، «حس نهفته شاه دوستی مردم کوچه و بازار» شاه گریخته را به سریر پادشاهی باز نشاند. مدعی از یاد برده است که شاه خود پس از پیروزی کودتا و بازگشت به کشور، در تفقدی به کرمیت روزولت گفته بود که « من تاج و تختم را به خدا، مردم کشور، ارتشم و شخص شما مدیونم ». مارک گازیورُوسکی، تاریخدانی که عمری را در پژوهش و ریشه یابی کودتای آمریکائی–انگیسی ٢٨ مرداد سپری کرده، معتقد است که «گرچه هریک از این نیروها، احتمالاً نقشی در ماجرا داشته اند، ولی بیان دقیق و صحیح تر آن بود که شاه در برشمردن عوامل دخیل در ابقاء تاج و تختش، مراتب اولویت را در جهت عکس ذکر می کرد (۵)».

این آسیب شناس در شگرد کج خوانی تاریخ تنها نیست. دیپلومات پیشینی هم همین مطلب را در کتابی به زبان کودتاچیان نوشته و در تبلیغ دیدگاهش جائی مناسب تر از شبکه تلویزیونی فارسی زبان بی بی سی نیافته تا بگوید که «... نکته این است که بین کودتای آژاکس در ۲۴ مرداد و حوادثی که چهار روز بعد منجر به سقوط دولت مصدق شد یک ارتباط سازمان داده شده وجود نداشته» (۶). کدام خریداری بهتر از دستگاه تبلیغاتی شرکای براندازی مصدّق برای سخن لغوی چنین، که امروز هم مجری فارسی زبانش در برنامه پربیننده «۶٠ دقیقه»، بی پروا، مرزهای سرزمین کهن ایران را همانند اسرائیل و کشورهای نوساخته عربی پس از فروپاشی امپراتوری های عثمانی و اروپایی، بنا شده بر خون های ریخته می داند! همین «بنگاه خبرپراکنی» امسال، در شصتمین سالگرد کودتا، مدعی بود که رادیوی موج کوتاهش در آنروزگار اصلا برنامه نیمه شبی نداشته [!] تا به جای اعلام معمول ساعت، واژه کلیدی برگزیده شاه و رشیدیان را برآن بیافزاید، تا جای تردیدی برای اولی باقی نماند که دومی اجیر دولت فخیمه و کارچاق کن صادقی است. پس بیائید قبول کنیم که انشاالله نه کودتا، بلکه به پا خاستن مردمانی آزاده درخیزشی خود جوش به قیامی ملی در کار بوده است! اما حقیقت آنکه از ده ها سال پیش از آن بی بی سی برنامه نیمه شب خود را با اعلام « اکنون نیمه شب است ...» آغاز می کرده، اما در آن شب تاریخی در لندن که بامداد نهم مرداد ١٣٣٢ تهران بوده، گوینده اش به سفارش وزارت امور خارجه بریتانیا، برای نخستین و آخرین بار در طول تاریخ پخش رادیوئی آن فرستنده گفته «اکنون دقیقا نیمه شب است» (٧)

«حس نهفته شاه دوستی مردم کوچه و بازار»؟ کاری نداریم که اوباش و زورگیران و پا اندازان و روسپی خانه داران چه حس نهفته ای دارند. هرچه هست «میزان درگیری و جایگاه شعبان جعفری و دارو دسته اش یا “برو بچه ها” در این قیام “مردم”» آنقدرها به چشم آسیب شناس نیامده، چه غم که زاهدی در دیداری در ساختمان شهرداری به شهرآشوب «بی مخ» گفته باشد «مملکت هنوز آرام نشده ... هنوز باهات خیلی کار داریم [!](٨)». پیش از آنکه کارهائی در صیانت از تاج و تخت از چاقوکش تاج بخش برآید او که خود بی پروا گفته است که « در این مابین اومدن به من گفتن “یه خانمی اومده تورو میخواد ...” اومدیم یه سر وگوش آب دادیم دیدیم پروین آژدان قزیه ... رفتم جلو گفتم “چیه؟” گفت که “بروبچه ها دارن شروع می کنن یه پیغوم میغومی برای بروبچه ها بده تا من برم باهاشون صحبت کنم” ... خلاصه یه چیزی جور کردیم و گفتیم بره (٧)»، پس حاشا دیگر چرا؟

افسانه دیگری که دل از «آسیب شناس» ربوده نامه ای ساختگی است که گویا آیت الله کاشانی در روز ٢٧ مرداد ١٣٣٢ به مصدّق نوشته و او را از نزدیک بودن کودتا آگاه گردانیده «و [...] اندرز داده است که بیائید تا باهم در برابر کودتاچیان برخیزیم و باز در همان نامه به مصدّق می گوید که کودتای زاهدی”مطابق نقشه خود شماست” (٩)». مصدّق هم به ادعای آسیب شناس «نامه حمایت آمیز آیت الله کاشانی برای مقابله با کودتا را رد کرد و [...] پاسخی کوتاه و تکبّر آمیز به [او] نوشت». پیش از این عبدالله برهان در کتاب «بیراهه» خود (١٠) راز این نامه جعلی را گشوده و چگونگی انشاء آنرا شرح داده بود. مؤلف «سوداگری با تاریخ» هم با بررسی روابط پر تلاطم کاشانی و مصدّق می پرسد «چگونه می توان پذیرفت که کاشانی که کمتر از یک ماه و نیم پیش از کودتا، مصدق را شایسته چوبه دار می دانسته، اینک در شب کودتا به این اندیشه افتاده که برای “نجات کشور” با آن “یاغی طاغی” و آن “شر خود سَر” هم پیمان شود. (٩)» کاشانی چند روز پس از کودتا به خبرنگاری گفته بود: «مبارزه و مخالفت من با حکومت آقای دکتر مصدق که در این اواخر به منتهای شدت رسیده بود، به علت همین اعمال خلاف رویه و قانون بود [...] که با نهایت جدیت مشغول مبارزه با آن دولت شدم تا به نتیجه رسیدم ... (٩)»

اینها به جای خود، اما نکته نغزی را مؤلف «سوداگری با تاریخ» از پاسخ ربع قرن مخفی نگهداشته دکتر مصدّق بیرون کشیده است: کسی که پاسخ ماشین شده منسوب به مصّدق را دردست داشته از آن عکس گرفته و حالا آنرا منتشر کرده. از بخت بد جاعلان، در آن نامه کذائی می توان خواند که «اینجانب مستهظر به پشتیبانی ملت ایران هستم [!]» بر هر ناظر بی غرضی آشکار است که مصدّقی که در پرهیز از جاسوسان بیگانه و دربار، پیام های کوتاه را به دستخط خویش می نوشته، در گرماگرم آن مهلکه هرگز پاسخ به متحد پیشین را به دست ماشین نویسی نمی سپرده و حقوقدانی چون او وقتی هم که امضای خود را پای نامه ای دوسطری می نهاده که فقط ١٨ کلمه در آن بوده، لابد این غلط املائی فاحش به چشمش می خورده؛ و باز به یقین فرهیخته ای چون او فرق میان «مستحظر» و «مستظهر» را می دانسته. حقیقت آنست که هیچ خبری از واپسین نامه ادعائی کاشانی به مصدّق تا بهار و تابستان ١٣۵٨ در میان نبوده و یک باره اقبال «مردم تهران و شهرهای دیگر به مزار مصدّق در احمدآباد پس از دو دهه سانسور نام او از رسانه های ایران بر بسیاری و به ویژه بر پیرامونیان مطفر بقائی گران افتاد و با رایزنی حسن آیت این نامه [را] از گنجینه اسناد [نوه آیت الله کاشانی بیرون کشیدند!] (١١)»

بیهقی روایتگر راستگوی تاریخ، گفته است که هیچ چیزی نیست که به خواندن نیارزد. اما «سوداگری با تاریخ» نوشته محمّد امینی در این روزگار سیاه بازی و دغلکاری و دروغ پراکنی نه یکبار که به بارها خواندن می ارزد. دشوار بتوان پند بیهقی را در باره «آسیب شناسی یک شکست» به گوش گرفت و هردم ازترفند های به هذیان آغشته آن به خشم نیامد.

__________________

۱. اریک هابزباون، «مانیفستی برای تاریخ»، لوموند دیپلوماتیک، دسامبر ٢٠٠٤، ترجمه فارسی:
http://ir.mondediplo.com/article457.html
۲. محمّد امینی، سوداگری با تاریخ، پاسخی به « آسیب شناسی یک شکست» علی میر فطرس، و ناراستی ها درباره دکتر محمّد مصدّق، جلد یکم، چاپ نحست، ناشر شرکت کتاب، وست وود، لس آنجلس، تابستان ٢٠١٢.
۳. امینی، پیش گفته، صفحه ۶١٤، همان چاپ.
۴. امینی، پیش گفته، به ترتیب، صفحات ۵٢٢، ۵٢۶–۵٢٤ و ۵٩١.
۵. مارک ج. گازیورُوسکی، کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ ترجمه سرهنگ غلامرضا نجاتی، شرکت سهامی انتشار، چاپ نخست، تهران، پائیز ١٣۶٧، صفحه ٤٣.
۶. داریوش بایندر:
Iran and the CIA: The Fall of Mossadegh Revisited, Palgrave McMillan, UK, 2010.
http://www.bbc.co.uk/persian/blogs/2013/08/130817_l44_coups_national_prising.shtml
٧. امینی، همان، صفحه ۵٤٨ و: http://www.youtube.com/watch?v=hH7crBdGdUw
٨. به نقل از امینی، پیش گفته، صفحه ٣٤٠، برگرفته از مقدمه خسرو معتضد برچاپ شعبان جعفری، هما سرشار، نشر البرز، تهران، ١٣٨١ برگ ۵۶؛ و همان، صفحه ٣٤١. هما سرشار، شعبان جعفری، نشر ناب، چاپ دوم بهار ١٣٨١، لس آنجلس، صفحات ١۶١- ١۶٠.
٩. امینی، سوداگری با تاریخ، پیش گفته، به ترتیب صفحات ٣۵٧‌ – ٣۵۶ و ٣۵٩.
١٠. برهان، عبدلله، بیراهه، چاپ اول/ ١٣۶٨، بدون نام ناشر، چاپخانه ١٢٨، صفحات ١٩٢‌-١٨٣
١١. امینی، سوداگری با تاریخ، پیش گفته، صفحه ٣٧١.