بررسی انجمنهای «سیاسیِ سرّی» در دوران قبل ازمشروطیت و نقش آنها درانقلاب مشروطیت[۱]
مطالعۀ انجمنهای سیاسی در تاریخ معاصرایران، در حقیقت بررسی ترقی خواهی و روشنگری است در یک چهارچوب دیگر. زیرا که گردانندگان و اعضاء چنین محافلی «تقریباً» همگی از تحصیلکردگان ترقیخواه به شمار میرفتند که به خاطر مبارزه با استبداد و ارشاد جامعه در تلاش بودند. ما در گذشته ترقیخواهی و روشنگری را در تاریخ معاصر ایران بررسی کردهایم[۲] و اینک آن را در قالب انجمنهای سیاسی مورد مطالعه قرار میدهیم.
درحکومتهای مستبد و خودکامه، بررسی انجمنها و اجتماعات سیاسی سرّی و مبارزاتی، مشکل است. زیرا که رژیمهای خود کامه، نسبت به این گونه محافل حساسیت شدید دارند و در به زوال کشانیدن آنها و محو و نابودی اعضایشان، کوچکترین تردیدی بهخود راه نمیدهند. به همین دلیل این گونه مجامع در استتار خویش به شدّت میکوشند و اغلب اثری از تشکل خویش در تاریخ بر جای نمیگذارند و تاریخ نیز طبعاً از وجود آنها بیاطلاع میماند.
بنا براین «به اعتقاد ما»، در طول تاریخ معاصر کشور (و حتی در طول کل تاریخ ایران)، محافل فراوانی از این نوع وجود داشته است که هنوز برای پژوهشگران ناشناخته مانده است و شاید شناسائی آنها هرگز میسّر نخواهد شد. در این پژوهش، تلاش کردهایم – در حدّ ممکن - مجامع «سیاسی سرّی» را در دوران قبل از مشروطیت، از خاطرۀ تاریخ بیرون کشیده و نقش آنها را در انقلاب مشروطیت مشخص سازیم. ما این مطلب را درسه قسمت مورد مطالعه قرار دادهایم:
ابتدا این انجمنها را در در دوقسمت مجزا به شرح زیر بر رسی کردهایم:
- انجمنهای «سیاسیِ سرّی» در دورۀ ناصرالدینشاه.
- انجمنهای «سیاسیِ سرّی» در دورۀ مظفرالدین شاه.
آنگاه نقش آنها را در انقلاب مشروطیت، تحت عنوان:
- نقش انجمنهای «سیاسی سرّی» درانقلاب مشروطیت و صدور فرمان مشروطه مطالعه کردهایم.
اینک به اولین بخش این پژوهش میپردازیم:
انجمنهای «سیاسیِ سرّی» در دورۀ ناصرالدینشاه:
ناصرالدین شاه (که اولین محافل سری شناخته شده در تاریخ معاصر، در زمان وی پای گرفته است)، به علت مطالعاتی که دربارۀ اوضاع اجتماعی غرب داشته و نیز مسافرتهائی که به اروپا کرده بود، اطلاعات کافی از اهداف این گونه مجامع داشت و به خوبی میدانست که مرام اصلی محافل فوق، اصلاحات اجتماعی و مبارزه با استبداد میباشد. به همین دلیل با هرگونه محفل و مجمع و انجمن (علنی و مخفی) مخالفت کرده و اعضاء آنها را به شدیدترین وجهی تنبیه مینمود. برای آگاهی از اندازۀ مخالفت وی نسبت به تشکیل چنین مجالسی، به چند واقعه در این مورد اشاره میکنیم:
اسماعیل رائین از زبان یکی از«غلام بچه»های دربار ناصرالدین شاهی بنام «مسعودالسلطنه» (که از نزدیک شاهد وقایع دربار بود)، حکایت کرده است[۳] که پس از بازگشت شاه از مسافرت فرنگ[۴]، همراهان وی، شبها مجالسی تشکیل میدادند و در مورد اوضاع فرنگستان و پیشرفت آن کشورها، با درباریان دیگر، به سخن مینشستند. نتیجۀ این جلسات، منتهی شد به این اندیشه که آنان نیز - همچون ممالک غرب - انجمنی تشکیل داده و در مورد اصلاحاتی به سبک فرنگ، تلاش نمایند. برای انجام این امر، عریضهای به شاه نوشته و از وی اجازۀ بر قراری چنین مجالسی را تقاضا کردند و«مسعودالسلطنه» را مأمور تقدیم عریضه نمودند. این شخص در فرصتی مناسب عریضه را تقدیم شاه میکند. وی عکسالعمل غیرمنتظرۀ شاه را پس از مطالعۀ آن نامه چنین مینویسد:
البته روشن است که از نظر شاه «صلاح ملک و ملت»، در حقیقت صلاح خویشتن بود. زیرا همان طوریکه گفتیم، انجمنها سخن از اصلاحات و آزادی و برابری میگفتند و تحقق چنین مفاهیمی مسلّمآ منجر به زوال پادشاهیاش میشد!
در این باره به دو واقعۀ دیگری نیز اشاره میکنیم تا حساسیت شاه را به تشکیل چنین محافلی بهتر بشناسیم:
فریدون آدمیت در کتاب فکر آزادی[۵] آورده است که در سال ۱۲۹۶ شمسی، جمعی از جوانان تحصیل کرده، طی نامهای توسط «کنت دومونت فرت»[۶] اتریشی - رئیس نظمیه - و کامران میرزا نایبالسلطنه – حاکم تهران – از ناصرالدین شاه اجازه خواستند تا کلوبی یا باشگاهی تأسیس نمایند. طرح قانونچۀ آن را نیز عرضه داشتند. هرچند که در اساسنامۀ آن قید شده بود که این باشگاه در امور سیاسی مداخله نخواهد کرد، با این همه ناصرالدین شاه در حاشیۀ نامه خطاب به نایبالسلطنه نوشت:
بخصوص کسانی که بدون اجازۀ شاه مجامعی سری برپا میکردند، در صورت برملا شدن، به بدترین وجهی تنبیه میگشتند. ناظم الاسلام کرمانی نیز از وجود یک محفل سرّی خبر داده است که داستان آن نیز شنیدنی است. وی مینویسد:
با این همه انجمنهائی در آن دوره وجود داشتهاند که اغلب فعالیت میکردهاند و ما در زیر به بیان برخی از آنها میپردازیم.
- فراموشخانه
اولین محفل سرّی (سیاسی – اجتماعی) که در دورۀ معاصرِ کشور ما، تاریخ از آن یاد کرده است، انجمنی است که بنام «فراموشخانه» مشهور است. این محفل با اطلاع ناصرالدین شاه و بوسیلۀ یعقوب خان ارمنی و فرزندش میرزا ملکم خان ناظمالدوله در سال (۱۲۳۷ یا ۱۲۳۸)[۸] تشکیل شد. هرچند که این مجمع با اطلاع شاه وبصورت علنی تأسیس شده بود، لیکن از اهداف، فعالیتها، اساسنامه و نیز اسامی کامل اعضای آن هنوز اطلاع دقیقی در دست نیست. مرام این انجمن که - از آن به عنوان لژ فراماسونری «غیررسمی» نیز یاد شده است – اشاعه و گسترش مفاهیمی از قبیل «...اصالت عقل، مشرب انسانیت، فلسفۀ علمی تحققی و اصول اعلامیۀ حقوق بشر.»[۹] بود. در این انجمن از هر گروه و طبقه از قبیل «شاهزاده و وزیر و دیوانی و سپاهی و ادیب و حکیم و مجتهد و واعظ و تاجر و کسبه و مردم بیاسم و رسم»[۱۰] شرکت داشتند. «فراموشخانه» اولین محفلی است که جهت آشنائی مردم ایران با مفاهیم روشنگری و ترقیخواهی ممالک پیشرفتۀ غربی کوشش کرد و سهم قابل توجهی، در مبارزات آزادیخواهی بعدی کشوررا به دوش کشید.
در همین انجمن بود که گروهی از روحانیان صاحب نام به عضویت آن جذب شدند[۱۱] و با مفاهیم جدید سیاسی – اجتماعی غرب، آشنا گشتند و تعدادی از آنان و فرزندان شان، در سالهای بعد، از عوامل استقرار مشروطیت در کشور گردیدند. بالاخره شاه تحت تأثیر تلقین گروهی از درباریان و ملایان مخالف اصلاحات، دستور انحلال فراموشخانه را در تاریخ ۲۵ مهر۱۲۴۰ صادر کرد.
- مجامع سری در دورۀ نهضت تنباکو
در طول نهضت تنباکو[۱۲] نیز، از تشکیل انجمنهای سیاسی سخن رفته است. این انجمنها به ابتکار طرفداران میرزا ملکم خان ناظمالدوله و سید جمالالدین اسدآبادی پای گرفته بود. لیکن هیچگونه اطلاع دقیقی – بجز مجمع آدمیت که ذکرش خواهد آمد - از کیفیت تأسیس و تعداد اعضاء و اهداف و آرمانهایشان در دست نیست. میرزا رضا کرمانی (قاتل ناصرالدین شاه)، در اعترافات خویش اشاره به یک محفل سرّی کرده است که بوسیلۀ اسدآبادی (در زمان سکونت وی در ایران) تشکیل شده بود[۱۳]. وی در این باره گفته است:
اعضاء آن محفل نیز پس از شناخته شدن، همگی به سرنوشتی دردناک گرفتار آمدند.
- مجمع آدمیت
حدود بیست سال پس از انحلال فراموشخانه (در ۲۸ اسفند ۱۲۶۰)، ملکم خان – این بار بدون اطلاع شاه و بطور سرّی – انجمنی بنام «مجمع آدمیت» (به تقلید از محافل فراماسونری کشورهای غربی) در تهران تأسیس نمود[۱۵]. ولی هنوز تشکیلات این مجمع به پایان نرسیده بود که وی به دستور شاه - با سمت سفیر کبیر ایران در انگلستان - مجبوربه ترک ایران شد و کار تکمیل آن محفل را به «یاران» (که تا به امروز هویت آنان کشف نشده است)، واگذار کرد. چهار سال بعد (آبان ۱۲۶۴)، ملکم یک بار دیگر به دستور شاه به مدت یازده ماه به ایران بازگشت و در این فرصت به تکمیل و گسترش هرچه بیشتر مجمع خویش پرداخت و همچون فراموشخانه، طبقات مختلف جامعه را به عضویت فراخواند.
اسماعیل رائین در مورد این مجمع اطلاعات نسبتاً جامعی ارائه کرده است[۱۶]. براساس این کتاب، «مجمع آدمیت» در تهران و ۱۸ شهر دیگر، مراکزی برای تبلیغ مرام «آدمیت» تشکیل داده بود[۱۷]. ملکم درمدت اقامت خویش در ایران، سازمانی برای این مجمع بوجود آورد و مرامنامهای تهیه کرد که به عقیدۀ برخی، آن مرامنامه براساس اندیشههای «اگوست کنت» پی ریزی شده بود[۱۸]. ملکم، مرکز محفل «شبه فراماسونری» خود را به نام «مدینۀ شریفه» نامیده و اعضاء آن را «آدم» خوانده بود[۱۹].
در این میان واقعهای نقارِ بین ملکم و شاه را فراهم کرد. بدین شرح که در سفر سوم شاه به اروپا (۲۴ فروردین ۱۲۶۸ تا ۲۸ مهر همان سال)، در مدت اقامتش در لندن، ملکم خان – با اطلاع شاه - قرارداد تأسیس لاتاری در ایران را به دست آورد. شاه پس از بازگشت به ایران، (به دنبال اعتراض روحانیان)، تصمیم به لغو آن قرارداد گرفت. لیکن ملکم علیرغم دستور شاه، امتیاز آن را به شخص دیگری در مقابل چهل هزار لیره واگذار کرد. با این عمل، خشم شاه را برانگیخت و از کلیۀ امتیازات و عناوین خویش معزول شد. این امر موجب گردید که وی بر علیه شاه کمرمبارزه به بندد.
او ابتدا روزنامهای بنام «قانون» در لندن تأسیس کرد (۲ اسفند ۱۲۶۸) و سپس تمام امکانات آن نشریه را در مبارزه برعلیه شاه به کار گرفت. بهانۀ مبارزه خیلی زود پیدا شد و شاه در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۲۶۸، قرارداد تنباکو را با یکی از سرمایهداران انگلیسی بنام «ژرژ جرالد تالبوت» منعقد ساخت[۲۰]. از بخت بد شاه، سید جمالالدین اسد آبادی نیز (که در فروردین ۱۲۷۰ با رسوائی از ایران اخراج شده بود)[۲۱]، بر علیه شاه و امینالسلطان وارد یک مبارزۀ تمام عیار شد. طولی نکشید که او نیز در لندن به ملکم پیوست و با نوشتن مقالاتی در روزنامههای «قانون» و «ضیاء الخافقین» بر علیه شاه و صدراعظم، به یاری وی شتافت[۲۲]. این نشریات از طرق مختلف وارد ایران میشدند و به وسیلۀ برخی از ترقیخواهان در بین مردم، به ویژه رجال و شاهزادگان و درباریان و روحانیان آگاه پخش میشدند.
از سوی دیگر، به دستور ملکم خان «مجمع آدمیت» نیز کلیۀ امکانات خویش را به کار گرفت (و با همکاری هواداران اسد آبادی)، بر علیه امتیاز تنباکو مبارزۀ جانانهای را با شاه و امینالسلطان شروع کرد. اولین اقدام مهم «مجمع آدمیت»، اجتماع ۲۴ نفر از رؤساء جوامع آدمیت در تهران بود. اینان در نشست خویش، دربارۀ کیفیت مبارزه به شور نشستند و روشهای برخورد با حکومت را بررسی کردند. به دنبال آن، اعلامیۀ محرمانهای در تهران و سایر شهرهای ایران منتشر ساختند که در حقیقت نخستین اقدام متهورانۀ آنان بر علیه اقدامات دولت و دربار ناصرالدین شاهی بود[۲۳].
در قسمتی از این اعلامیه که طرف سخناش مردم – و بویژه روحانیان – بود، آمده است:
در طول این مبارزات بود که در روزنامۀ قانون (شماره ۷ ص۱) و همچنین در شبنامهها، برای اولین باربه واژۀ «مجلس شورای کبری» اشاره شده است و این مطلب در حقیقت در هدف ارشاد مردم به سوی مشروطیت بود. در روزنامۀ قانون میخوانیم:
یکی از شبنامههای مهم «مجمع آدمیت» نیز در تهران، حاوی همین مطلب بود. این اعلامیه که خواستار چهار عمل اصلاحی بود، در بند آخر آن چنین میخوانیم:
آزادیخواهان از طرفی در آگاهی و ارشاد مردم میکوشیدند و از سوی دیگر شخص شاه و حکومتش را تهدید مینمودند. و برای این کار به هر وسیلهای متوسل میشدند. به عنوان مثال مقالاتی بر علیه فساد و استبداد شاه و دربارمی نوشتند و سپس آن مقالات را به ولایات میفرستادند و از آنجا بوسیلۀ عواملشان، مستقیماً به شخص شاه پست میشد. آنان تا آنجا پیش رفتند که حتی شبنامهها را به وسیلۀ عواملشان در اطاق شاه قرار دادند[۲۶].
سرانجام به دستور شاه شورائی جهت مشاوره و شناخت عوامل شبنامهها و پخش روزنامۀ قانون تشکیل گردید[۲۷]. موج بازداشتها شروع شد. میرزا نصرالله خان (منشی سفارت اطریش) یکی از بازداشت شدگان بود. معلوم شد که تمام «شرارت»ها و کاغذپرانیها از او بوده است. دستگاه چاپی در خانۀ او پیدا کردند که روزنامۀ «قانون» را دوباره در تهران چاپ و منتشر میکرده است[۲۸]. آنگاه به پستخانه یورش بردند و اسامی افرادی را که قانون بنام آنان ارسال میشد بدست آوردند و از این طریق تعداد سی نفر را بازداشت کردند. از این میان میرزا نصرالله خان خود را باخته و اسامی افرادی را که با نشریۀ قانون و انتشار شبنامهها در ارتباط بودند، فاش ساخت[۲۹]. به دنبال آن، حکومت دوازده نفر از فعالان را دستگیر و در قزوین زندانی کرد[۳۰].
به احتمال زیاد عمر «مجمع آدمیت» در این برهه به پایان رسیده است. لیکن با انحلال این مجمع، نه تنها مبارزات مردمی خاتمه نیافت، بلکه برشتاب آن نیز افزوده گردید. زیرا اقلیت روشنفکر، با تشکیل مجامع ضد استبدادی، بر شدت جدال سیاسی – اجتماعی خویش افزود. آنان پایهای را مستحکم کردند که بر روی آن کاخ مشروطیت بنا گردید.
- انجمنی در کرمان
انجمن کرمان پس از نهضت تنباکو تشکیل شده بود[۳۱] و بدون شک اعضاء آن ادامه دهندگان راه اصلاحگران گذشته بودند. از تاریخ تشکیل و پایان آن اطلاعی در دست نیست. ولی همین قدر میدانیم که در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه به فعالیت مشغول بوده است. از اعضای[۳۲] مشهور آن عبارت بودند از میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی و میرزا رضای کرمانی. دو نفر اول را به همراهی میرزا حسن خبیرالملک، به اتهام همکاری با سید جمالالدین اسدآبادی و قتل ناصرالدین شاه، بوسیلۀ محمد علی میرزا در تبریز (در تاریخ ۲۷ تیر۱۲۷۵شمسی) سر بریدند[۳۳]. نفر آخری نیز قاتل ناصرالدین شاه بود که به همین گناه در ۲۱ مرداد ۱۲۷۵ اعدام شد. هر سه نفر فوق با سید جمال الدین رابطۀ نزدیک داشتند و به همین دلیل میتوان حدس زد که این انجمن بوسیلۀ وی پایهگذاری شده بود.
- انجمنی در اصفهان
در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه، گروهی از آزادیخواهان، یک مجمع سری در این شهر برپا کرده بودند. حاجی میرزا نصرالله بهشتی (معروف به ملک المتکلمین) و سید جمالالدین اصفهانی، جزو اعضاء این انجمن بودند که هر دو، بعدها از سخنگویان مشروطیت به شمار میرفتند و هر دو تن نیز پس از کودتای محمد علیشاه، جان خویش را در راه آزادیخواهی از دست دادند[۳۴]. از ابتکارات این انجمن انتشار شبنامۀ مرتبی بنام «روزنامۀ غیبی» بود که بوسیلۀ ملک المتکلمین تهیه و در اختیار مردم قرار میگرفت[۳۵].
بطوری که ملاحظه میشود، انجمنها در بطن خویش بهترین، آگاهترین و آزادهترین فرزندان کشور را پرورش داده و آنان را در راه استقرار آرمانهای ترقیخواهی، فدای ملت کردهاند.
ادامه دارد
—————————-
[۱] - در این پژوهش کلیۀ گاه شماریها با هجری شمسی محاسبه گردیده است.
[۲] - ترقی خواهی درتاریخ معاصرایران، نشریۀ انترنتی عصرنو.
[۳] - فراموشخانه وفراماسونری در ایران، ج۲، صص ۱۴۵ – ۱۴۴، به نقل از: مجلۀ یغما، سال سیزدهم، ص ۵۱۱.
[۴] - وی روشن نکرده ایت که در کدام یک از مسافرتهایش بوده است.
[۵] - ص۲۰۳.
[۶] Conte de Monte Forte
[۷] - تاریخ بیداری ایرانیان، بخش اول، ص۱۲.
[۸] - آدمیت، فریدون، اندیشۀ ترقی وحکومت قانون عصرسپهسالار، ص۶۳.
[۹] - همان بالا، ص۶۴.
[۱۰] - همان، ص۶۷.
[۱۱] - اسامی روحانیان شناخته شده دراین انجمن عبارتاند از: میرزا جعفرحکیم الهی، آقا شیخهادی نجم آبادی، سید زین العابدین امام جمعۀ تهران، میرزای جلوه وسید اسمعیل بهبهانی. ن – ک: رائین، اسماعیل، فراموشخانه وفراماسونری درایران، ج۱، صص۵۱۴ – ۵۱۳.
[۱۲] - نهضت تنباکو در۱۷ اسفند۱۲۶۸ش شروع واواسط بهمن ۱۲۷۰ با پیروزی مردم خاتمه یافت.
[۱۳] - ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، مقدمه، ص۱۱۹.
[۱۴] - هم زمان با این گروه تعداد دیگری نیزدستگیرشده بودند. میتوان حدس زد که آنان نیزجزواین انجمن بودهاند. اسامی آنان براساس منابع آدمیت عبارت بودند از: حاجی سیاح محلاتی، میرزا محمد علیخان فرید الملک، آقا میرزا سید ولی، میرزا محمد حسین خان ذکاء الملک، میرزا جعفرحکیم الهی. ن – ک: آدمیت، فکرآزادی ومقدمۀ نهضت مشروطیت، صص ۲۰۵ و۲۰۴ و۲۰۸.
[۱۵] - رائین، اسماعیل، همان گذشته، ص۵۷۴.
[۱۶] - همان بالا، ص۵۶۹ به بعد.
[۱۷] - همان، ص۶۰۲.
[۱۸] - برای اطلاع ازمحتوای مرامنامه، ن – ک: همان، ص۵۸۳ به بعد.
[۱۹] - «اغلب» اطلاعات این بخش ازمنبع فوق اخذ شده است.
[۲۰] - این قرارداد انحصارکامل تولید، فروش وصدورتنباکوی کل کشوررا به مدت پنجاه سال دراختیارتالبوت میگذاشت.
[۲۱] - «اورا ازته بازارچۀ حضرت عبدالعظیم تا جلوبازار، کشان کشان بردند وچون نزد مردم متهم بود که بی دین است وسید نمیباشد دربازارشهر ری بند شلوارش را پاره کردند که ببینند مختون هست یا نه؟». ن – ک: صفائی همان ص۱۸.
[۲۲] - کشاورزی، بهزاد، تشیع وقدرت درایران، ج۱، ص۳۱۱.
[۲۳] - رائین، همان، ص۶۰۰.
[۲۴] - همان، ص۶۰۱.
[۲۵] - همان، ص۶۱۲.
[۲۶] - همان، ص۶۱۷.
[۲۷] -همان.
[۲۸] - اعتماد السلطنه، روزنامۀ خاطرات، شنبه ۲۳ رمضان ۱۳۰۸، ص۷۵۱.
[۲۹] - کهن، گوئل، تاریخ سانسوردرمطبوعات ایران،ج۱، ۱۵۷.
[۳۰] - همان بالا، ص۱۵۸.
[۳۱] - دکترمهدی ملک زاده، «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران»، ج۱ – ۲ – ۳، ص۲۰۲.
[۳۲] - اسامی کامل اعضای آن عبارت بودند از: میرزا آقا خان کرمانی، شیخ مهدی بحرالعلوم، شیخ احمد روحی، حاجی میرزا احمد کرمانی، میرزا رضای کرمانی، حاجی سید جواد وافضل الملک. ن – ک: همان بالا.
[۳۳] - ناظم الاسلام مینویسد: «سرهای آنها را پوست کنده ودرآنها آرد کرده به تهران نزد او [ امین السلطان] فرستادند. ن – ک: تاریخ بیداری ایرانیان، مقدمه، ص۱۵.
[۳۴] - دکترمهدی ملک زاده، همان گذشته.
[۳۵] - گوئل کهن، تاریخ سانسوردرمطبوعات ایران، ج۱، ص۲۳۷. این شبنامه دراصفهان تهیه میشد ودرسن پترزبورگ به چاپ میرسید وبه اصفهان برنی گشت. ن – ک: همان بالا.
■ مقاله انجمن های سیاسی سری نخستین بار است که بصورت مستقل از تاریخ مشروطیت منتشر میشود وکار پژوهنده ان از هر نظر قابل قدر دانی است ولی نوشته از سلاست کافی برخوردار نیست که بایستی ازطرف نویسنده مجددا مورد واکاوی قرار گیرد.
تصور میشود در کاری تحقیقی بیان عقیده نه بعنوان اول شخص جمع( ما) خواننده را مجبور میکند که فقط در چهاچوب نوشته حرکت کند و حق اظهار نظر را از او میگیرد و حال انکه اگر در وجه سوم شخص مفرد باشد دیگران هم میتوانند اظهار عقیده حتی بر خلاف نویسنده نظرداشته باشند.
میدانیم انجمن ها مانند احزاب سرمایه اجتماعی یک ملت بحساب میایند و حاصل این پژوهش نیز بحث مدرنیته را بدنبال میاورد که از هر لحاظ پس از مشروطه میتوان بدان پرداخت و همین امر پژوهنده محترم را مجبور میکند که صرف رونمائی از انجمنهای پیش و پس از مشروطه کافی ندانسته و اثار ماندگار آنها را هم مورد تحقیق قرار دهد.
مرقوم رفته است که ناصرالدین شاه مطالعاتی در باره اوضاع اجتماعی غرب داشته است و اهداف این گونه مجامع را میشناخت در صورتیکه شاه قاجار بجز ظواهر غرب و خیابانهای پهن و تمیز و نورانی و اسباب ادوات زیبا بچیز دیگری احاطه نداشت و اصولا بکار بردن کلمه مطالعه برای این شخص دور از ذهن است و مخالفت او به ایجاد انجمن ناشی از خودکامگی است و اصولا برای رعایا حقی قائل نبود چه برسد که فضولی کنند.
در مورد فراموشخانه که آن را فری ماسیونی غیر رسمی قلمداد کرده اند و مرامنامه ان که گسترش مفاهیمی از قبیل اصالت عقل و مشرب انسانیت و فلسفه علمی تحققی و اصول اعلامیه حقوق بشر بود باید متذکر شد که این مرامنامه با اصول فری ماسیونی تطابق و یا هماهنگی ندارد و اصولا انجمن معماران آزاد خیلی قدیمتر از اعلامیه حقوق بشر است و دویست سالی پیش از انقلاب فرانسه است.
■ با سلام خدمت منتقد محترم و با سپاس از توجهی که نسبت به مطلب فوق داشته اند. هیچ نوشتار وگفتار و عقیده ای بی نقص نیست و هر گونه نقد و تذ کر موجب اصلاح و غنای مطلب می گردد. با این همه ای کاش که اعتراض منتقد بزرگوار مستند به اسناد و مدارک بود که ما نیزدر آن صورت در عقاید و مطالب خویش تجدید نظر می کردیم و از خواننده پوزش می طلبید یم. لیکن آنچه که ایشان مطرح فرموده اند، برای اثبات عقایدشان حتی یک سند ارائه نداده اند. در حالی که در قلمرو تاریخ - و یا هر علم دیگری - هر گونه ادعائی بدون ارائۀ مدرک باطل است، با اینهمه بطور خلاصه و در چند سطر به پاسخگوئی می پردازیم:
ایشان در ایراد اول، روشن نکرده اند که به کدام دلیل سبک نوشتار نویسنده «حق اظهار نظر را از منتقد می کیرد»؟ هیچگونه منطقی در این گفتار نیست!
اعتراض بعدی ایشان در بارۀ ناصرالدین شاه است و معتقدند که وی «شخصی نا آگاه و بی سوادی» بود... هر کسی که با تاریخ عصر جدید ایران سر و کار داشته باشد، به خوبی می داند که ناصرالدینشاه آگاه ترین پادشاه دورۀ قاجار بود واز روابط ملل دیگر اطلاع کافی داشت و از هر کدام از سه مسافرت فرنگستانش، توشه های فراوان چیده بود. لیکن این اندوخته ها را در استحکام حکومت ارتجاعی و استبدادی خویش به کار گرفته بود. سر پرسی سا یکس که از دوران اواخر سلطنت این پادشاه (1892) به بعد در ایران به سر برده است، در مورد وی می نویسد:
«در این شکی نیست که سطح قکر شاه، فوق فکر ملت بوده مقاصد و مساعی او برای اصلاح، هرچند که به موفقیت نه پیوست ولی آن در یک زمان، بدون شک مبنی بر حقیقت بوده است. ناصرالدین شاه البته یک پادشاه بزرگی نبود و مخصوصآ در آواخر سلطنت خود بی تعصب و لا قید و خود خواه و بالاخره مرتجع شد، ولی با این وصف او بهترین حکمرانی بود که سلسلۀ قاجاریه بیرون داد.»[1]
دکتر محمد جواد مشکور نیز که یکی از مورخین بی طرف می باشد، در این باره می نویسد:
«بطور خلاصه می توان گفت که ناصرالدین شاه بهترین پادشاهی است که پس از کریم خان زند تا آن زمان در سلسلۀ قاجار به سلطنت رسیده است.»[2]
«جرج کرزن» نیز که کتاب معروف «ایران و قصیۀ ایران» را در دو جلد نوشته است، پس از چند دیدار با نا صرالدینشاه در بارۀ او چنین می نویسد:
«حدود اطلاعات شاه وسیع و او کاملآ در جریان وقایع زمان است. در بارۀ مسائل جاری سرشار از علاقه و کنجکاوی است. و تشنۀ اخبار است که با استفادۀ دقیق از کسانی که برخورد می کند به دست می آورد...منشی خاص، مطالب جراید فرانسه را برای او ترجمه می کند. وی به روزنامۀ تایمز با نظر احترام می نگرد و در مسائل اروپائی نیک وارد است واز انتقادات جراید اروپا در بارۀ خود نیز بی اطلاع نیست. آزادی کلام که وی در جامعۀ اروپائی مشاهده می کند و گاهی نیز خود او هدف آن واقع شده است با افکار او که معتقد است روزنامه نویسان باید فقط مطابق اجازه و دستور او رفتار نمایند سازگار نیست...»[3]
علی اصغر شمیم مورخ و استاد دانشگاه، در کتاب پر بار «ایران در دورۀ سلطنت قاجار»، در بارۀ نتیجۀ مسافرت های ناصرالدین شاه به فرنگ می نویسد:
« سفر های ناصرالدین شاه به اروپا و مطالعه در وضع کشورهای اروپا او را به ادامۀ اصلاحاتی که قبل از سفر به اروپا آغاز کرده بود ترغیب کرد. شاه ایران میل داشت دست به یک سلسله اصلاحات در امور اداری کشور بزند و...[اما] ملاقات ناصرالدین شاه با امپراطوران روسیه و آلمان و اتریش، که در آن عصر مظهر استبداد کامل و از مقتدر ترین سلاطین عصر خود بودند، این اندیشه را در شاه ایران به وجود آورد که چگونه و از چه راه می تواند قدرت سلطنت را هر چه بیشتر در سراسر کشور خود بسط دهد...»[4]
منابع و مدارک در این باره به قدری زیاد است که بیان آن ها به صفحات فراوانی نیاز دارد که در این خلاصه نمی گنجد.
در قسمت سوم، دوست گرامی ما به این مطلب معترضند که فراماسونری به علت این که سابقۀ آن از اعلامیۀ حقوق بشر فراتر می رود، لذا نمی تواند مرام «حقوق بشری» داشته باشد. غافل از این که مبتکر اصول جهانی حقوق بشر در فرانسه ماسون ها هستند و در ابتدا این اصول بوسیلۀ آنان در قانون اساسی فرانسه به ثبت رسید. ابتدا به این مطلب اشاره می کنیم که شعار معروف «آزادی»، «برابری» و «برادری» که یکی از سمبل های انقلاب کبیر فرانسه بود، یکی از مرام های حقوق بشری نیز هست و هنوز این شعار بر سردر مؤسسات دولتی فرانسه ثبت است، و بهتر است دوست ما بدانند که این سه واژه، شعار کلیۀ محافل فراماسونی است. سید جمال الدین اسدآبادی در بارۀ علت پذیرفتن عضویت محافل ماسونی، می نویسد:
«نخستین چیزی که مرا به ورود در بنیاد آزادگان بر انگیخت، عنوان بزرگ و زیبای آزادی، برادری و برابری است...»[5]
علاوه بر آن، نخبه گان انقلاب کبیر فرانسه که نویسندگان قانون اساسی فرانسه نیز می باشند (که اصول هفده گانۀ حقوق بشر به صورت مقدمه ای به آن قانون اضافه شده است)[6]، تقریبآ همگی عضو محافل فراماسونی بودند. در این باره نیز می خوانیم:
« در روزهائی که انقلاب [فرانسه] آغاز گردید، همه جا اعضاء لژها در صفوف مقدم انقلابیون قرار داشتند و حتی هستۀ مرکزی انقلاب را رهبری می کردند...از بین رجال انقلابی کمتر کسی را می توان یافت که عضو فراماسون نبوده باشد وکلیۀ برجستگان آن عصر مثل ولتر، روسو، منتسکیو وحتی انقلابیون بزرگی مثل میرآبو، دانتون، کامیل و مولن همگی عضو جمعیت فراماسون بوده اند.»[7]
نمایندگان مجلس مؤسسان انقلاب کبیر فرانسه (که قانون اساسی آن کشور و اصول حقوق بشر را تأیید و تصویب کردند)، اکثرآ تابع افکار وعقاید مؤلفان دایرة المعارف قرار داشتند[8]. که همگی آنان نیز عضو لژ های فراماسونری فرانسه بودند. از این میان می توان افرادی چون: منتسکیو، ولتر، د یدرو، ژان ژاک روسو و دالامبر را نام برد. و اضافه می کنیم که مباشران تنظیم و تدوین اصول حقوق بشر (منظم به مقدمۀ قانون اساسی فرانسه)، چهار نفر بودند به نام های: «لافایت»، «تالی ران»، «آبه سی یس» و «مونیه»[9]، که از این افراد لااقل دو نفر اولی فراماسونر بودند.
بالاخره در مورد این عقیدۀ (بدون سند) منتقد بزرگوار ما که می گویند: «مرامنامۀ فراموشخانه با اصول ماسونی تطابق و هم آهنگی ندارد» باید اضافه کنیم که – همان گونه که در مقاله بیان کرده ایم - هیچکس اطلاع کافی از وضعیت داخلی آن تشکیلات نداشته است، لیکن خود ملکم خان در یکی از سخنانش به وضوح اعتراف می کند که فراموشخانه را تحت تأثیر محافل فراماسونری غرب بنیاد نهاده است. وی می گوید:
«هنوز پیش از بیست سال از عمر من نگذشته بود که صاحب قدرت و نفوذ مخصوصی در ایران شدم. چون بدی آئین مملکتداری و عقب افتادگی وسائل زندگانی مادی مردم ایران را دیدم به اندیشۀ اصلاح اوضاع افتادم و به اروپا رفتم و در آن جا به مبادی و اصول د ین و اجتماع و سیاست که با عقاید عیسوی آمیخته بود از راه تحصیل آشنا شدم و کیفیت ترتیب و تنظیم انجمن های مخفی و سرّی و تشکیل محافل فراماسونی را آموختم سپس در میان فلسفۀ سیاسی اروپا و حکمت دینی آسیا سازش دادم و در یافتم که سعی و تلاش برای انتظام امور ایران به شیوۀ ممالک اروپائی کار بیهوده ای خواهد بود و از این جهت نقشۀ عمل خویش را در لفافۀ دین که با روحیات مردم ایران سازگارتر بود پوشیدم. و چون به کشور خود باز گشتم بزرگان پایتخت و دوستان خودم را که احساس احتیاج به اصلاح ملل اسلامی می کردند پیش خواندم و به ذ یل شرافت و شهامت معنوی ایشان دست توسل زدم»[10]
با احترام کشاورزی
———————-
[1] - سر پرسی سایکس، تاریخ ایران، ج2، ص 537.
[2] - دکتر محمد جواد مشکور، تاریخ ایران زمین، ص 359.
[3] - ایران و قضیۀ ایران، ترجمۀ وحید مازنرانی، ج1، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، چ2، 1362، ص523.
[4] - علی اصغر شمیم، ایران در دورۀ سلطنت قاجار، چ 7، تهران، وءسسۀ انتشارات مدیر، 1375، صص 190 – 189.
[5] - مؤمنی، باقر، دین و دولت در عصر مشروطیت، سوئد، نشر باران، 1372، ص50.
[6] - آلبرماله – ژول ایزاک، انقلاب کبیر فرانسه، ترجمۀ رشید یاسمی، چ 3، ابن سینا، 1357، ص 395.
[7] - اسماعیل رلئین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج1، ص118.
[8] - آلبر ماله، همان بالا، ص394.
[9] - همان بالا.
[10] - استاد محیط طباطبائی، مجموعۀ آثار میرزا ملکم خان، انتشارات علمی، تاریخ؟ بخش زندگانی، ص (لب)