هانا آرنت از سن چهارده سالگی که کتاب نقد خرد ناب اثر امانوئل کانت و فیزیولوژی جهان بینیها اثر کارل یاسپرس فیلسوف قرن بیستم آلمان را خواند تا پایان عمر سرگرم مطالعه، تحقیق و تدوین اندیشههای فلسفی بود. با این وجود آرنت مخالف آن بود که او را فیلسوف بنامند. او یکبار در مصاحبهای گفت: محقق باید در فلسفه مانند تمام علوم دیگر پیشاپیش موضعی بیطرفانه داشته باشد و من هرگز در زمینه تحقیق خود بیطرف نبودهام. موضوع تحقیق و مطالعه هانا آرنت تئوری سیاسی بود.
او در ۱۴ اکتبر ۱۹۰۶ در لیندن در نزدیکی شهر هانوفر آلمان در خانوادهای یهودی و سکولار بدنیا آمد. پس از مرگ زودهنگام پدر که مهندس بود مادر و پدربزرگش او را در شهر کونیگزبرگ با فرهنگی آزاد تربیت کردند. هانا ی نوجوان بخاطر اختلاف نظر با معلم اش دبیرستان را ترک کرد و به برلین رفت تا در دانشگاه این شهر در کلاسهای فلسفه و اصول مسیحیت شرکت کند.
هانا آرنت در ۱۷ سالگی پس از موفقیت در امتحانات آزاد پایان دبیرستان به دانشگاه شهر ماربورگ رفت تا در کلاسهای درس فیلسوف اگزیستانسیالیست مارتین هایدگر شرکت کند. یکبار هانا آرنت از هایدگر خواست تا اندیشیدن را به او بیاموزد. هایدگر به او هشدار داد که اندیشیدن موجب تنهایی تو خواهد شد. بزودی رابطه استاد و شاگردی او با هایدگر ۳۵ ساله و متاهل تبدیل به رابطهای عاشقانه و مخفیانه شد.
دوسال بعد آرنت برای پایان دادن به این رابطه بیفرجام به دانشگاه هایدلبرگ رفت و تز دکترایش را در سال ۱۹۲۸ به پایان رساند. استاد راهنمای او کارل یاسپرس بود. آرنت تا پایان عمر متاثر از اندیشه یاسپرس بود و رابطه دوستیاش را با او و همسرش حفظ کرد.
آرنت در سال ۱۹۲۹ به برلین رفت و با همکلاسی دانشگاهی اش گونتر اشترن ازدواج کرد. آرنت در برلین به مطالعه نظریات سیاسی مارکس و تروتسکی و روانشناسی ماکس وبر پرداخت.
با تشدید تضییقات علیه یهودیان و مهاجرت گونتر اشترن به پاریس آرنت شروع به فعالیت درسازمانهای یهودی برای کمک به فرار یهودیان از دست نازیها کرد . این فعالیتها یکبار در سال ۱۹۳۳ منجر دستگیری چند هفتهای او توسط گشتاپو شد. آرنت معتقد بود که باید با رژیم نازی ها به مبارزره پرداخت. در این زمان بسیاری از اندیشمندان آلمانی نظر مثبتی نسبت به نازیها داشتند یا تن به سازش و همکاری فعال با آنها داده بودند. عضویت مارتین هایدگر در سال ۱۹۳۳در حزب ناسیونال سوسیالیست باعث قطع رابطه آرنت با او تا سال ۱۹۵۰ شد.
در همان سال هانا آرنت هم مجبور به فرار از آلمان و مهاجرت به پاریس شد. او در آنجا هم به همکاری با سازمانهای یهودی برای فراری دادن یهودیان از اروپا ادامه داد. آرنت در سال ۱۹۳۷ از شوهر خود جدا شد. در این سالها او با بسیاری دیگر از اندیشمندان مهاجر آلمانی در فرانسه از جمله والتر بنیامین و شوهر آینده خود هاینریش بلوشر آشنا شد. بلوشر که در گذشته کمونیست بود پس از اطلاع از جنایات استالین از کمونیستها فاصله گرفته بود. سالها بعد آرنت توانست با انتشار آثار والتر بنیامین که در حین فرار از فرانسه در گذشته بود این اندیشمند بزرگ آلمانی را که تا آن تاریخ گمنام مانده بود به جهانیان معرفی کند.
در سال ۱۹۴۰ حکومت دست نشانده نازیها در فرانسه آرنت را همراه بسیاری از فراریان آلمانی دستگیر کرد تا آنهارا به اردوگاههای مرگ بفرستد. آرنت موفق شد با استفاده از هرج و مرج حاکم بر بازداشگاه از آنجا بگریزد .پس از فرار از بازداشگاه او توانست به همراه مادرش و بلوشر از طریق پرتقال به آمریکا مهاجرت کند. در نیویورک آرنت در کنار تدریس و تحقیق در دانشگاه به همکاری با سازمانهای یهودی برای کمک به یهودیان اروپا ادامه داد.
هانا آرنت از سویی یهودیانی را که فرهنگ قومی خود را کنار گذاشته بودند سرزنش میکرد و از سویی صهیونیسم را مانند همه ایدولوژیهای دیگر که داعیه پیشگویی تاریخ را دارند و پیروان خود را منتخبین خدا و یا تاریخ میدانند مورد انتقاد قرار میداد.
تئوری سیاسی آرنت بر پایه تنوع در فضای سیاسی بود و از آزادی و برابری انسانها دفاع میکرد. آرنت دمکراسی نمایندگی(۱) را محدود میدانست وهوادار دمکراسی شورایی با مشارکت بلا واسطه مردم در تصمیم گیریهای سیاسی بود. آرنت نظریات خود را از طریق تحلیل و نقد اندیشه فلاسفه بزرگ تاریخ از سقراط، افلاطون و ارسطو گرفته تا کانت، هایدگر و کیرکه گارد تدوین میکرد.
یک سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۶ آرنت در مقالهای بنام اگزیستانسیالیسم فرانسوی در نشریه نیشن(۲) به بررسی فلسفه اگزیستانسیالیسم و بطور اخص اندیشههای آلبر کامو و کارل یاسپر پرداخت. در این مقاله او امید مشترک خود با یاسپر در باره تشکیل فدراسیون اروپایی و ظهور انسان مدرن اروپایی بدون تعصبات ملی را بیان کرد. برای او آلبر کامو فیلسوفی که در جبهه مقاومت فرانسه علیه اشغالگران آلمانی مبارزه کرده بود نمونه این انسان مطلوب اروپایی بود. صداقت اندیشههای فلسفی و سیاسی کامو بخصوص مورد توجه آرنت قرار داشت. همزمان با این مقاله آرنت در مقاله دیگری به انتقاد از فلسفه هایدگر پرداخت و آنرا نمونه نیهلیسم مدرن خواند. او نوشت، هایدگر برای انسان صفات خداگونه قائل میشود. اما نه خدائی که خالق است بلکه خدائی که نابود میکند.
آرنت که همواره خواهان برابری حقوق زن و مرد در تمام شئونات اجتماعی بود دیدگاهی انتقادی در برابر جنبش فمینیسم داشت و آنرا مانند جنبش جوانان بخاطر موضع فراطبقاتی آن محکوم به شکست میدانست.
در سال ۱۹۴۸ در آستانه تشکیل کشور اسرائیل آرنت صلح در خاورمیانه را مشروط به تفاهم بین یهودیان و اعراب و عقد قراردادی عادلانه بین آنها میدانست. او رهبران صهیونیست را متهم میکرد که حقوق و مصائب اعراب فلسطینی را نادیده میگیرند. آرنت از طرح تشکیل فدراسیونی از اعراب و یهودیان پشتیبانی میکرد. در همان سال مناخیم بگین رهبر سابق یک گروه تروریستی - صهیونیستی و نخست وزیر آینده اسرائیل بقصد جمع آوری کمک مالی برای حزب تازه تأسیس خود به نیویورک سفر کرد. هانا آرنت نامهای سرگشاده در نیویورک تایمز به همراه ۲۶ اندیشمند دیگر بر علیه این حزب منتشر کرد. بسیاری از آنها از جمله آلبرت انیشتین یهودی بودند. آنها این حزب را راست افراطی و نژادپرست نامیدند. بعدها آرنت نظر خود در باره کشور اسرائیل را تعدیل کرد و وجود آنرا بخاطر رشد فرهنگ ضدّ سامی- یهودی (آنتی سمیتیزم) ضروری دانست.
در سال ۱۹۵۱ آرنت که در سال ۱۹۳۷ تابعیت آلمان را در حکومت نازیها از دست داده بود به تابعیت آمریکا در آمد.
در سال ۱۹۶۱ سازمان جاسوسی اسرائیل موساد آدولف آیشمن را ربود و برای محاکمه به اسرائیل برد. هانا آرنت به پیشنهاد خود به عنوان خبرنگار مجله نیویورکر در این محاکمه شرکت کرد. او در پایان این محاکمه در کتابی بنام آیشمن در اورشلیم - گزارشی از ابتذال شرارت تحلیل خود را از شخصیت آیشمن منتشر کرد.
آیشمن مسئول انتقال یهودیان و سایر اسرا از سراسر اروپا به اردوگاههای مرگ بود. آرنت که محکومیت آیشمن به مرگ در را این دادگاه تأیید میکرد، در عین حال او را نه دژخیمی هیولا صفت بلکه کارمندی میدید که برای موفقیت شخصی خود در حکومت نازیها در چرخاندن سیستم جنایتکارانه ناسیونال سوسیالیسم و قتل عام یهودیان نقش مهمی بازی کرده بود. خودخواهی و بیفکری مبتذل آیشمن او را تبدیل به یکی از بزرگترین جنایتکاران تاریخ کرد.
آرنت اضافه کرد؛ اکنون میدانیم که هر یک از ما در شرایط مناسب میتواند تبدیل به یک آیشمن شود. این مهمترین درسی است که باید از محاکمه آیشمن گرفت. آرنت در کتاب خود از نقش شوراهای یهودیان و عدم مقاومت اکثر یهودیان اروپا در مقابل نازیها انتقاد کرد. شوراهای یهودیان که به دستور نازیها تشکیل شده بودند موظف به تهیه لیست یهودیان بودند تا بهنوبت عازم اردوگاههای مرگ شوند. بهعقیده آرنت میان مبارزه فعال و همکاری با رژیم نازیها فضائی وجود داشت که شوراهای یهودیان میتوانستند با استفاده از آن جلو بخشی از جنایات نازیها را بگیرند. با انتشار این کتاب هانا آرنت مورد سرزنش و انتقاد شدید بسیاری از روشنفکران یهودی و غیر یهودی قرار گرفت. او را متهم به تفرعن، خیانت به قوم خود و یهودی ستیزی آشکار میکردند.
آرنت که زندگیاش بر اساس اصل جدایی ناپذیری اندیشه و عمل بود، به مسولیت افراد در قبال اعمالشان باور داشت. او نظریه گناه عمومی تمام جامعه در قبال جنایات تاریخی را رد میکرد و نوشت که این جنایات را افراد مشخصی انجام داده اند و بنابراین در مقابل اعمال خود مسئولند.
توتالیتاریسم، نژادپرستی، قدرت و اعمال قهر از موضوعات مورد توجه آرنت بودند. به عقیده او ناسیونال سوسیالیزم و استالینیزم تنها نمونههای کامل حکومت توتالیتر هستند. او بر خلاف بسیاری از نظریه پردازان سیاسی دیکتاتوریهای تک حزبی را الزاما مترادف با توتالیتاریزم نمیدانست. بنظر او حکومتهای توتالیتر تمام عرصههای زندگی انسانی را دربر میگیرند. در حالیکه دیکتاتوریهای رایج تنها به حکومت کردن اکتفا میکنند.
آرنت همواره جنگ آمریکا در ویتنام را محکوم میکرد. او در آغاز از جنبش دانشجویی سال ۶۸ استقبال کرد و آنرا نشانه تمایل جوانان به مشارکت سیاسی و اجتماعی میدانست. آرنت در عین حال آنچه را که بنظر او انحرافات این جنبش از جمله فناتیزم ایدئولوژیک و میل به تخریب و خرابکاری بود رد میکرد .آرنت معتقد بود که دانشگاه تنها موسسه ایست که بر اساس اتوریته بنا شده . بنظر او تحصیل در دانشگاه انتخاب آزاد دانشجو برای آموزش تحت اتوریته استاد است. او اتوریته را الزاما در تضاد با آزادی نمی دانست
آرنت که از هایدگر مستقل اندیشیدن را آموخته بود در سال ۱۹۴۵ به دوست و استاد خود کارل یاسپر نوشت؛ در شرایط امروز زندگی شرافتمندانه و انسانی تنها در حاشیه جامعه مقدور است. در عین حال باید با کمی طنز خطر سنگسار شدن و یا مرگ از گرسنگی را بپذیریم.
هانا آرنت در ۴ دسامبر۱۹۷۵ به مرگ طبیعی در نیویورک درگذشت.
————————
(۱)Representative democracy
(۲)Nation
■ مقاله ای فشرده با چند ایراد کوچک:
والتر بنیامین درنگذشت، بلکه در ۴۸ سالگی در پورت بو، مرز فرانسه و اسپانیا خودکشی کرد. در فارسی همیشه میوه را پرتقال و کشور را پرتغال می نویسیم. یاسپرس درست است که دو سه جا یاسپر نوشته شده است. موفق باشید.
امینی
■ فشرده٬ گُزیده٬ رسا و موفق در ترسیم یک زندگی در دو سه صفحه. آقای شریف کار بسیار مفیدی بود. زنده باد.
امیر مُمبینی