حقوق بشر، دمکراسی، فمینیسم، سکولاریزم، عدالت و حق تعیین سرنوشت، آنطور که در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمدهاند از یکدیگر تفکیک ناپذیر و در یک مجموعه به هم پیوسته وهماهنگ معنا و کارکردِ واقعی خود را پیدا میکنند.
نمی توان ادعای دمکراسی و حقوق بشر کرد و یا حتی بطور دمکراتیک و با رای اکثریت مردم انتخاب شد، اما پس از آن قوانین شریعت اسلام را منبع اصلی و الهام بخش قانون اساسی نامید.
تجربه اخیر در مصر بخوبی نشان میدهد که دمکراسی به تنهایی نمیتواند ضامن تحقق و اجرای سایر اصول و مبانی حقوق بشر، سکولاریزم و پلورالیسم باشد. دمکراسی شاید بتواند یک دولت مقبول اکثریت را به قدرت برساند اما این فرض که این دولت از عدالت، حقوق بشر، فمینیسم و سکولاریزم حمایت خواهد کرد فرض باطلی است. دمکراسی و مشارکت آزاد در تعیین سرنوشت سیاسیِ خود تنها یک بخش از مجموعه واحد و به هم پیوسته حقوق بشر، که مبانی آن در اعلامیه جهانی حقوق بشر منعکس شده اند، میباشد.
ایده حقوق بشر، آنطور که امروزه از آن فهمیده میشود، بتدریج در دوران انقلاب فرانسه و جنگهای استقلال آمریکا تکوین مییابد اما در واقع به اندازه عمرِ انسانِ اجتماعی قدمت دارد. اولین منشور مدون حقوق بشر توسط کوروش کبیر اعلام و ثبت گردید و در پناه آن اقلیت های دینی و قومیِ سرزمینهای زیر سلطه هخامنشیان مصونیت یافتند. در دوران روم باستان، سه قرن قبل از مسیحیت نیز گرایشات فلسفی ای حضور داشتند (Stoïcism) که هدفشان خوشبختی انسان بود. اگرچه منادیان این فلسفه معتقد بودند که سرنوشتِ همه چیز از قبل تعیین شده است، اما در عین حال قائل به اراده آزاد انسان در مواجه بااین سرنوشتِ از قبل تعیین شده نیز بودند.
مراحل رشد و تکوین مبانی و اصول حقوق بشر نشان میدهد که در هر دوره ای از تاریخ همواره یکی از اجزاء و قوانین حقوق بشر، که اکنون در اعلامیه جهانی حقوق بشر به کمال خود رسیده اند و بصورت یک مجموعه تنظیم گردیده اند، از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده است.
برای نمونه، منشور حقوق بشر کوروش کبیر عمدتا به حقوق اقلیت های دینی و قومی، پس از فتح بابِل مربوط میشود. در دوران روم باستان و در فلسفه (Stoïcism) بر خوشبختی انسان تاکید بسیار میشود. و یا در سال 1628 میلادی دادخواستی ( بنام ماگنا کارتا) در مورد حقوقِ عمومی تنظیم میگردد که حتی پادشاه نیز ملزم به رعایت آن بود.
پس از جنگهای استقلال طلبانه امریکا دربیانه استقلال آمریکا بر حق برخورداری از زندگی برای همه، حق برخورداری از آزادی و تلاش برای دستیابی به خوشبختی تاکید میشود. در دوران انقلاب فرانسه نیز بیانه ای تنظیم میگردد که در آن بر حقوق برابر شهروندی تاکید میگردد. و سر انجام پس از جنگ جهانی دوم، بیانیه جهان شمول حقوق بشر در سازمان نوپای ملل متحد بتصویب میرسد. این بیانیه با در برداشتن 30 حقوق مجزا و در عین حال پیوسته با هم در واقع تمامی حقوق و اصول مربوط به حقوق بشر را که در قراردادها و دادخواستهای تاریخی تنظیم شده بودند در خود جمع میکند.
این تاریخ همچنین نشان میدهد که اعلامیه جهانی حقوق بشر که در واقع نتیجه تلاش هزاران ساله بشریت میباشد، بر خلاف گفته مقامات جمهوری اسلامی صرفا یک محصول غربی نیست و کل بشریت در تکوین آن سهم داشته است؛ و سرانجام با مشارکت تمامی کشورهایی که در آن زمان عضو سازمان ملل بودند تنظیم و به تصویب رسیده است.
این تاریخ همچنین بیانگر این واقیعت است که مذاهبی مانند مسیحیت، اسلام و یهودیت نه تنها نقش مثبتی در روند رشد و تکمیل اندیشه های بشر دوستانه و مبانی حقوق بشر نداشته اند بلکه به اشکال مختلف مانع از آن نیز میشده اند.
سرچشمه اصلی مبانی مدرن حقوق بشر را، در واقع، بایستی در دوران روشنگری در اروپای غربی که منجر به انقلاب فرانسه در سال 1789 گردید جستجو کرد. ایده حقوق شهروندی که در بیانه حقوق بشر آن زمان آمده است در حقیقت ریشه در اندیشه های روشنگرانه دوران رنسانس و جنبش روشنگری در اروپا دارد. یکی از اصول بنیادی این جنبش روشنگری همانا اصالت انسان و ذات خوب و پاک او بوده است، اصلی که دقیقا در مقابل عدم استقلال انسان و گناهکار بودن او مطابق ادیان و مذاهب الهی قرار داشته و دارد.
در این دوران است که برای اولین بار ایده تنظیم قراردادهای اجتماعی توسط ژان ژاک روسو مطرح میشود. وی بر خلاف افکار مذهبیِ حاکم معتقد بود که انسان فی نفسه خطا کار نیست و این شرایط اجتماعی است که انسان را وادار به عمل خطا میسازد. وی بهمین دلیل ایده تنظیم قراردادهای اجتماعی را برای بهبود مناسبات اجتماعی ارائه کرد. وی در کتاب قرار دادهای اجتماعی بر دو اصل مهم حقوق نا محدودِ فرد و اراده عامه مردم، در مقابل اراده کلیسا و مذهب تاکید بسیار دارد.
در واقع امر جوهر اصلی اندیشه های روشنگرانه و سپس قرارداد های اجتماعی مبتنی بر حقوق بشر که پس از انقلاب فرانسه تنظیم میگردد همانا جانشین کردن انسانِ قانونگذار بجای خدایِ قانونگذار و جانشین ساختن قراردادهای اجتماعی ساخته دست بشر بجای قوانین و قراردادهای دینی و مذهبی است.
برخلاف ادیان که هریک در اصل ودر نقطه آغازین خود منطقه ای و برای دوران خود بوده اند و سپس به دروغ و با هدف تسخیر سرزمینهای دیگر جهانی نامیده شده اند، اصول جهانی حقوق بشر بمعنی واقعی کلمه جهان شمول و برای همه انسانها، جدا از رنگ، نژاد و سرزمین میباشند.
واگر در مذاهب بر فرامین الهی و وظائف مومنان در مقابل پروردگار خویش تاکید میشود در اعلامیه جهانی حقوق بشر تنها بر حقوق انسانها و وظایفی که در مقابل یکدیگر بعهده دارند تاکید میگردد.
جهانی بودن اعلامیه حقوق بشر و عمومیت آن اما در دوران جهانی شدن، ویژگیهایی به اسناد و مبانی آن داده است که بیش از هر ایدئولوژی و یا مذهب دیگری شایستگی حل مشکلات انسان جهانی شده و امروزی را پیدا کرده است. مشکلات و بحرانهایی مانند فاصله روز افزون فقیر و غنی، محیط زیست، اختلافات فرهنگی، قومی و مذهبی تنها با یک مرام جهان شمول که مبتنی بر حقوق فردی انسانها علی رغم، جنس، رنگ، نژاد و طبقه ای که به آن تعلق دارد قابل حل هستند.
اگرچه نمیتوان و نباید نام ایدئولوژی و یا یک مذهب جدید را بر بیانه حقوق بشر گذاشت اما میتوان آنرا یک مرام جدید و فرا مدرن نامید. واقعیت این است که انسان همواره در طول تاریخ خود توسط مذاهب، اندیشه های فلسفی و ایدئولویک راهنمایی شده است و عدم یک چهارچوب و کادر فلسفی و اخلاقی حتی برای انسان امروزی قابل تصور نیست.
اگر به تعریف اصلی ایدئولوژی مراجعه کنیم میبینیم که ایدئولوژی چیزی جز یک مجموعه از ایده ها، اصول و نرمهای اخلاقی برای اداره بهتر امور جامعه و هدایت ان بسوی یک هدف خاص نیست. و با توجه به اینکه مبانی و اصول اعلامیه جهانی حقوق بشر هم انسان شمول و هم جهان شمول است بیش از هر ایدئولوژی و مذهب دیگری صلاحیت حل مشکلات انسان امروزی از بحرانهای اجتماعی، سیاسی، اخلاقی تا محیط زیستی را دارد و میتوان آنرا یک مرامِ انسانی و فرا مدرن نامید.