نبردهای قلمی و کلامی
کسروی پس از خروج از عدلیه، در نظر داشت که حرفۀ وکالت عدلیه پیشه سازد، لیکن هم دربار و هم عدلیه، از صدور جواز وکالت خودداری میکردند. تا آنکه در واقعۀ لغو امتیاز نفت دارسی ( آذر۱۳۱۱)، داور به مسافرت اروپا رفت (بهمن ۱۳۱۱). در غیاب او کسروی توانست از معاون وی (بهرامی) اجازۀ وکالت دریافته و به عنوان وکیل دعاوی مشغول کار شود.(۱)
کسروی پس از رهائی از مسئولیت کار دادگستری، با فکری آسوده، ضمن وکالت، به مطالعات و تحقیقات علمی و مبارزات اجتماعیش سرعت بخشید.
لیست تألیفات کسروی که ازسال ۱۳۰۹ به بعد نوشته است.
قبل از پرداختن به دیگر مطالب، ابتدا به ذکر نشریات و تألیفات علمی و اجتماعی کسروی که از این تاریخ به بعد منتشر کرده است، میپردازیم:
- در سال ۱۳۰۹ کتاب «تاریخچۀ شیروخورشید ایران»، بخش سوم کتاب «شهریاران گمنام» و نیز بخش دوم کتاب «نام شهرها و دیههای ایران». منتشر شد.
- کتاب «آئین» در سال ۱۳۱۲-۱۳۱۱ در دو بخش پخش شد.
- نشریۀ «پیمان» در اول آذر ۱۳۱۲ پایهگذاری شد و تا سال ۱۳۲۱ ادامه داشت. این روزنامه در شش ماه نخست هر پانزده روز منتشرمی شد و سپس به صورت ماهانه انتشار یافت.
- در همین سال کتاب پربار «تاریخ پانصد سالۀ خوزستان» و سپس جزوۀ «قانون دادگری» را منتشر کرد.
- «مقدمهای بر عفاف نامه» را در سال ۱۳۱۳ نوشت.
- در همان سال کسروی تألیف کتاب معروف «تاریخ هیجده سالۀ آذربایجان» را شروع کرد و تا سال ۱۳۱۹ به طول انجامید.
- در ۱۳۱۵ «گلچینی از کتاب پلوتارخ» در دو جلد تألیف شد.
- کتاب معروف «تاریخ مشروطۀ ایران» در بین سالهای ۱۳۱۹-۲۱ به پایان رسید.
- در ۱۳۱۶ کتاب «راه رستگاری» به رشتۀ تحریر درآمد.
- کتاب «ما چه میخواهیم»، مجموعۀ «برخی» از مقالاتی است که کسروی در سال ۱۳۱۹ در نشریۀ پیمان نوشته است و در سال ۱۳۳۹ منتشر گردیده است.
- در ۱۳۲۰ «امروز چه باید کرد» را نوشت.
- سال ۱۳۲۱ کتابی بنام «پیامی به دانشمندان اروپا و آمریکا» را تمام کرد.
در سال ۱۳۲۲ کتابهای مذکور در زیر را انتشار داد:
- «یکم دی ماه».
- «حافظ چه میگوید».
- «در پیرامون اسلام».
- «ایران و اسلام، کمونیستی در ایران، پولداران و آزمندان»
- «در پیرامون خرد».
- «صوفیگری».
- «فرهنگ چیست».
- «پندارها».
- «شیعیگری».
- «بخوانند و داوری کنند».
- «بهائیگری».
- «مشعشعیان».
- «شیخ صفی و تبارش»،
بین سال۱۳۲۲-۲۳:
- کتاب «ورجاوند بنیاد» نوشته شد.
در سال ۱۳۲۳ کتابهای زیر را نگاشت:
- «یکم آذر».
- «افسران ما».
- «تاریخ چپق و غلیان».
- «در پاسخ بدخواهان».
- «سیزدهم مرداد».
- «در پیرامون ادبیات».
- «کار و پیشه و پول».
- «دین و جهان».
- «گفت و شنید».
- «دادگاه».
- «دولت به ما پاسخ دهد».
- «بهمن ماه».
- «فرهنگ است یا نیرنگ».
- «خواهران و دختران ما».
- «زندگانی من».
- «ده سال در عدلیه».
- «چرا از عدلیه بیرون آمدم».
و بالاخره کتابهای سال ۱۳۲۴ به شرح زیر است:
- «پیدایش آمریکا».
- «چند تاریخچه».
- «در پیرامون روان».
- «مردم یهود» (ناتمام).
- «انکیزیسیون در ایران» (نا تمام).
- «در پاسخ حقیقتگو».
- «در راه سیاست».
- «مشروطه بهترین شکل حکومت و آخرین نتیجۀ اندیشۀ نژاد آدمی است»
- «گفتگو» (استاد رجبعلی دین یاد میگیرد ).
- «حاجیهای انباردار چه دینی دارند».
- «شیخ قربان از نجف میآید».
- «عطسه به صبر چه ربطی دارد».
- «بدارالشریعه شعر سروده».
- «سرنوشت ایران چه خواهد شد».
- «در پیرامون جانوران».
- «جناب آقا از میدان در رفت».
- «امروز چاره چیست».
- «از سازمان ملل متفق چه نتیجه توان بود»(۲).
- «نشریۀ پرچم» از ۳ بهمن ۱۳۲۰ تا فروردین ۱۳۲۳ در تهران منتشرشد.
مبارزات اصلاحگرائی کسروی از (۱۳۲۰-۱۳۰۹)
بطوریکه در گذشته گفتیم، کسروی فرزند محیط ارتجاع و فقر و ستم بود. او که در اوائل زندگانیاش، تزویر و فساد و خرافات محیط ملائی را با رگ و پوستش لمس کرده بود، تسبیح و سجاده را به کناری نهاده و تا آخرین لحظۀ زندگیش بر علیه آن محیط آلوده فریاد خشم سرداد. با انتخاب حرفۀ قضاوت، با نابرابریها و نا انصافیها و حقکشیهای محیط عدلیه آشنا گردید. این حرفه تجربۀ پرباری بود که کسروی را به مرحلۀ اصلاحگرائی و ارشاد کل جامعه رهنمون کرد و همان طوریکه دیدیم؛ در دوران حدود چهارده ماهۀ وکالت اولش، تکان شدیدی در روان وی پدیدار شد. در آخرین دورۀ خدمتش در عدلیه که هیجده ماه طول کشید، با پروندههای حقوقی و جنائی آشنا گردید و به عنوان یک قاضی قدرتمند در محاکم قضائی حکم صادر کرد. این پروندهها اغلب نشانی از زورگوئی و ستمگری قدرتمندان بر علیه ضعفا بودند. بازار توصیه و رشوه رواج کامل داشت.
این را نیز گفتیم که زورمندان با پرداخت هزینۀ گزاف، وکلای مبرّزی را به خدمت میگرفتند. برخی از وکلا نیز با پرداخت رشوه و یا زد وبند و یا توصیه از سوی بلند پایگان، محکمه را به نفع موکلان خویش پایان میدادند و حقوق ضعفا و فقرا را پایمال میکردند. این گونه آلودگیهای اجتماعی در روحیۀ حساس کسروی تأثیر فراوان گذاشت و او را بر علیه آن همه فساد و پلیدیها به طغیان واداشت و بطور خستگیناپذیری مدام در راه احیای حقوق ضعفا و مبارزه با زورگویان و اصلاح جامعه از خرافات و پلیدیها تلاش میکرد. بهمین دلیل بود که مینویسد: «این هیجده ماه روزهائی میبود که روان من در جنب وجوش سختی میبود و حال دیگری داشتم. از جمله از کار فرسوده نمیگردیدم. از نبرد با ستم و بدی لذت بسیار میبردم...»(۳)
به گمان ما، زمانی که کسروی برای همیشه از خدمت در عدلیه معاف گردید، با سری پرشور تصمیم به مبارزه در راه اصلاحات جامعه را گرفته بود. این بار قلمرو نبرد وی نه فقط چهارچوب زدوبندهای دادگستری، بلکه کلیۀ آلودگیهای اجتماعی کشور بود.
کسروی تاریخچۀ زندگانیش را از سال ۱۳۰۹ به بعد به قلم نکشیده است. به احتمال قوی لزومی جهت بیان خاطراتش نمیدید. زیرا خوب میدانست که از آن تاریخ به بعد، آنچه که از خود بجای گذاشته است، گویای روشنی از زندگانیش میباشد. ما نیز برآنیم که به لطف برجای ماندن دهها جلد کتاب و جزوه و صدها مقاله و سخنرانی، ادامۀ مسیر زندگانی دورۀ بعد یش را تا حدی روشن سازیم. در این دوره از زندگانی وی تحولات فکری و عقیدتی کسروی را از لابلای سطور برخی از کتابها و نوشتهها و سخنرانیهایش بیرون خواهیم کشید.
خروج کسروی از عدلیه تا دریافت اجازۀ وکالت، دو سالی طول کشید. (بطوریکه گذشت)، وی در سال اول پس از خروج از عدلیه (۱۳۰۹)، کتاب «تارخچۀ شیروخورشید ایران» و بخش سوم کتاب «شهریاران گمنام» ونیزبخش دوم کتاب «نام شهرها ود یههای ایران» را به پایان رسانید(۴). سال بعد (۱۳۱۰)، از کسروی هیچگونه تلاش قلمی سراغ نداریم. میتوان چنین پنداشت که در این سال کسروی به دنبال تحولات روحی و روانی گذشتهاش، به تفکر در بارۀ کیفیت مبارزات اجتماعیش میپرداخته است. به هرحال چیزی که هست، از اواخر سال ۱۳۱۱ کسروی وارد یک نبرد اجتماعی «قلمی» و «کلامی» با پلیدیها و زشتیهای جامعۀ ایران گردید. وی در کنار مبارزات اجتماعی، از تألیف و انتشار کتابهای علمی نیز غافل نبود.
کیفیت نبرد اجتماعی کسروی
کسروی در نبردهای اجتماعی خویش سه هدف عمده را به شرح زیردنبال میکرد:
اخلاق گرائی Moralisme (۵)
خرد گرائی Rationalisme (۶)
وحدت گرائی Unitarisme
اینک به توضیح مختصری دربارۀ هر کدام ازاین سه هدف وی میپردازیم:
اخلاقگرائی کسروی
کلیۀ زندگانی بزرگسالی کسروی، در نبرد بخاطر زشتیها و پلیدیها سپری شده است. او همیشه با فساد و فاسد و دروغگوئی و آدم فریبی و.... در ستیز بود. کسروی نه تنها با بدیها و نا پاکیهای فردی نبرد میکرد، بلکه بزرگترین هدف او مبارزه با آلودگیهای اجتماعی بشمارمی رفت. وی مینویسد: «... در توده آلودگیهای بسیار در میان میدیدیم، واگرازهرآلودگی دیگرچشم پوشی توانستیمی ازبدی خویها وزشتی کردارها نتوانستیمی...»(۷)
علاوه براین که اغلب نوشتهها و سخنانش در راستای ارشاد به سوی اخلاقگرائی است، دو جلد از کتابهایش بنام «نیک و بد» و «پندارها» را نیز در این باره به قلم کشیده است.
خردگرائی کسروی
خردگرائی احتمالاً جزو خصوصیات شخصیتی وی به شمار میرفت. او هر عملی را با عقل (خرد) خویش بررسی مینمود و با منطق خود میسنجید و دربارۀ آن قضاوت میکرد. و باز به گمان ما عامل اساسی درافتادن وی با مذاهب و فرقههای مختلف، همین خردگرائی او بود. ترک کردن خرقۀ ملائی و بریدنش از تشیع، حاصل چنین اندیشۀ او بود. در مورد بیخردی شیعیان(۸) مینویسد: «شیعیان دوازده نامی را ازبر کردهاند که اینها امامان ماست. در جائیکه «امام» بمعنی پیشواست و یک کس زندهاش پیشوا تواند بود! از مرده چه پیشوائی تواند درآمد؟! اینکه میگویند دوازدهم آنها زنده است و بیرون خواهد آمد این نیز دور از خرد است، دور از آئین خداست. یک کس هزار و سیصد سال زندگی نتواند داشت.»(۹)
وحدتگرائی کسروی
کسروی دوران رضا شاه و زمانهای قبل و بعد ازاورا درک کرده بود. هرج و مرج ناشی از ضعف حکومت مرکزی در دورۀ قبل از رضا شاه و دموکراسی (بقول خودش) بیدروپیکر زمان بعد از وی را با حکومت منضبط و منظم دورۀ رضاشاه سنجیده و نتیجه گرفته بود که یکی از عوامل اساسی ضعف کشور، ناشی از پراکندگی ادیان و مذاهب و تنوع زبان و اقوام و نیز وجود احزاب متعدد و عنان گسیخته میباشد. او در این مورد جزوهای تحت عنوان «یکدرفش و یکدین»(۱۰) منتشر کرده است که در آن، در مورد این مطلب مفصلاً سخن گفته است.
بررسی تحولات فکری کسروی
همان گونه که گفته شد، برای آگاهی از مسیر زندگانی بعدی وی و نیز چگونکی نبردهای اجتماعیش و همچنین شناخت تحولاتی که از این تاریخ به بعد در عقاید سیاسی - اجتماعی - دینی او پدیدار شده است، برخی از تألیفات، مقالات و سخنرانیهای او را (که در زمانهای مختلف نوشته است)، مورد بررسی قرار میدهیم.
کتاب آئین: (۱۱)
اولین کتابی که وی دربارۀ اصلاحات اجتماعی و بیان عقاید خویش، پس از بیرون آمدن از عدلیه به قلم کشید، کتاب «آئین» بود. اشارۀ مختصری به محتوای این کتاب ما را در مورد کیفیت فکری وی در این دوره رهنمون خواهد بود.
این کتاب دو بخش دارد، بخش نخست شامل هیجده گفتار و بخش دوم از بیست گفتار تشکیل شده است. تألیف آن در یکی از مهمترین دوران تاریخ ایران و جهان انجام شده است (۱۳۱۲-۱۳۱۱شمسی/ ۱۹۳۴- ۱۹۳۳میلادی). از نظر وقایع داخلی این زمان اوج مدرنیزاسیون رضاشاه به شمار میرفت و از دید خارجی نیز شروع سالهای بحران اقتصادی معروف غرب بود. کتاب آئین نیز - به گمان ما - در تأثیر از این دو واقعه به رشتۀ تحریر درآمده است. محتوای کلی کتاب در نکوهش از فرهنگ ماشینیزم و اختراعات در اروپا است: «... در نتیجۀ این اختراعها و تبدیلهائی که ناچار در زندگی پدید آمده زحمت آدمیان روزافزون گردیده و دستۀ انبوه جهانیان آن سختی و رنج را که امروز دارند هرگز نداشتهاند.»(۱۲)
باوجود این که از بحران اقتصادی غرب کاملاً آگاه است، لیکن بیکاری و گرسنگی جامعۀ غربِ ناشی از آن بحران را به حساب فزونی ماشین گذاشته است: «... در سایۀ فزونی بی اندازۀ ماشین و تندی روزافزون کار آنها سرانجام این نتیجه بدست آمده که در هر کشوری میلیونها کسان بیکار گردیده راه روزی را بروی خود و خاندانشان بسته مییابند...»(۱۳)
در انتقاد از مدرنیزاسیون در داخل کشور نیز(که به اعتقاد او روشنفکران آن را از اروپا تقلید میکردند و حق هم داشت)، تجددخواهان را به شدّت ملامت میکند: «سرانجام سخن بدانجا رسیده که هرچه در اروپاست ستوده و نیکو و هر چه در شرق است نکوهیده و بد. یکی هم پرده از روی مقصود برداشته و بی باکانه گفته: ایرانیان باید از تن و جان واز درون و بیرون اروپایی شوند»(۱۴)
روشن است که هدف اصلی نکوهش وی در مطلب بالا، «برلنیها»(۱۵) و در رأس آنان، تقیزاده میباشد.
محتوای برخی دیگر از مطالب کتاب به شرح زیر است: آزادیهای سیاسی و برابریهای اجتماعی اروپا را میپذیرد. از وطن پرستی اروپائیان که منجر به جنگ بین ملتها میشود بیزاری میکند. با نژادپرستی که درآن تاریخ در اروپا اوج میگرفت محالفت میکند.
در این تاریخ هنوز کسروی انحراف ادیان را مورد سؤال قرار نمیدهد. لیکن از روحانیان ادیان بشدت انتقاد مینماید. وی دین را بدون واسطۀ روحانیت میپذیرد. او هنوز به عنوان فقیه بلند پایهای در بین اسلامیان مطرح است. در نشریۀ پیمان، اغلبِ پژوهشگران دینی مطلب مینویسند. دربارۀ اهمیت دین مینویسد: «آن جه که آدمی زاده را برگزیدۀ آفریدگار ساخته، دین است. و کسانی که دین را کنار میگذارند، همتای چهارپایان و دداناند»(۱۶)
به همین دلیل یکی دیگر از عللی که وی با ماشینیزم اروپائی مخالف است، این است که آن را موجب سستی و زوال دین میداند: «اروپا از روزی که دست به اختراع گزارده و چند ماشینی پدید آورده، بدشمنی دین برخاسته و تیشهها بر ریشۀ آسایش جهانیان فرود آورده است.»(۱۷)
و یکی دیگر از علل مخالفت وی با تحصیل کردگان اروپائی نیز همین است: «جوانان نا آزموده و یک مشت دلدادگان اروپا، دین و پارسائی و اخلاق ستودۀ شرقیان را با هردیدهای میبینند، ببینند! خردمندان میدانند که در بازار سود و زیان جهان، این اندوختههای شرق چه ارزش و بهائی دارد.»(۱۸)
بر اساس همین عقاید است که کسروی در این دوره همچون فقیهی متعصب نسبت به مقام و ارزش زن، دیدگاهی اسلامی دارد و در جامعه او را «جنس دوم» میشمارد: «نخست باید دید آیا زن از هر باره با مرد یکی است؟ آنچه ما میدانیم زن هرچه هوشیار و با خرد باشد در برابرمرد زبون و بنگهداری خویش ناتوان است. از اینجا هر زنی باید مردی را بپاسبانی و سرپرستی خود داشته باشد و هرگز نباید زن خودسر باشد.»(۱۹)
کسروی در خاتمۀ کتاب، مردم دنیا را نیازمند راهنمائی بوسیلۀ رهبران خردمند میداند(که از آنان بنام مردان خدا نام میبرد ) و مینویسد: «جهان امروز گمراه است. جهانیان سربسر راه رستگاری را پشت سرانداخته در بیابان گمراهی به تکاپو برخاستهاند و بیخردانه حال خود را درنیافته، دم از رستگاری میزنند. جهان را امروز بیش از هر چیز راهنما میباید، مردان خدائی میباید که راه زیر پای او نهاده جهانیان را به راه رستگاری بیاورد.»(۲۰)
با اینهمه خواهیم دید که کسروی در طول سالهای بعد، از نظر فکری-عقیدتی، متحول گشته و علاوه براینکه دیدگاهش نسبت به حقوق زن در جامعه تغییرمی کند، راجع به باورهای مذهبی خویش نیز تغییر عقیده میدهد.
مقدمهای بر عفاف نامه:
دومین نوشتهای که کیفیت فکری – اعتقادی آن دورۀ کسروی را معین میکند، مطلبی است که وی در سال ۱۳۱۳ به عنوان مقدمهای برعفاف نامه نوشته است. عفاف نامه اسم قطعه شعری است در ۲۳۱ بیت که بوسیلۀ شاعری بنام امیری فیروزکوهی در سال ۱۳۱۳ در حمایت از حجاب و عفت زن سروده شده است که مطلع آن چنین شروع میشود:
ای زن ای سروناز و باغ وجود
نور بخشندۀ چراغ وجود
کسروی در آن تاریخ مقدمهای برآن قطعه شعر نوشته است که به نام «تعلیقهای بر عفاف نامه» معروف است. در این نوشته، از حجاب اسلامی به شدّت دفاع کرده و آزادیها و برابریهای زن را تخطئه نموده است. در قسمتی از این مقدمه میخوانیم: «به آئین اسلام دو گونه حجاب بر زن لازم است؛ یکی آن که زن خود را جز از شوهر خود پوشیده دارد که جز «گردۀ رو» و «دستها» از مچ بپائین پیدا نباشد و همۀ موهای خود را و سراسر سروگردن و سینه و تن و ساقها را بپوشاند و از آرایش و رختهای زیبا در پیش مردان بیگانه سخت بپرهیزد. دیگری آن که زن با مردان بیگانه که جز از شوهر و پدر و برادر و برادرزاده و خواهرزاده او میباشند آمیزش نکند و چه در بزمها و انجمنها و چه در کوچهها و بازارها با آنان روبرو نگردد و گفتگو ننماید. این است پرده داری که اسلام بر زنان واجب کرده. و امروز که ما از چگونگی کار و زندگی سراسر خاندانهای شرقی و غربی آگاهیها داریم این به یقین میدانیم که زنان را چنین پرده داری بهترین نگهبان است و خود راه دیگری برای پاسداری زن در پیش نیست...»
وی آنگاه سنتها وفرهنگ اروپائی را (که درایران روبه توسعه بود)، موجب پیدایش بی بند و باری زنان وخانوادهها دانسته و ادامه میدهد: «...در این سالهای آخر که دسته دسته ایرانیان به اروپا رفته و برمیگردند و همیشه در سینماها چگونگی زندگی غربیان نمایش داده میشود، کسانی از جوانان و یا پیران بدتر از جوان به هوس افتادهاند که در ایران نیز زنان با مردان آمیزشهای بیباکانه نمایند و در هر بزم و انجمنی دختران و زنان آراسته و پیراسته پهلوی مردان بنشینند و بازار کامرانی و کامگزاری را گرم گردانند. و بدینسان راه کامگزاری به روی آن کسان باز باشد و در راه چنین آرزو و هوس است که پیاپی زنان را به آزادی میخوانند و دمادم دختران را به پرده دری برمی انگیزند. رمانها نوشته به دختران درس عشقبازی میآموزند و شعرها سروده زنان را به بزمهای رقص و بد مستی راه مینمایند. گاهی از کسب آزاد برای زنان سخن میرانند. گاهی در نکوهش پرده داری چکامه میسرایند. صد کار میکنند و یک مقصود بیشتر ندارند و آن درآمدن زنان است به بزمهای کامگزاری و رقص و بدمستی، دیگر هیچ، اینان دشمن نام نیک و آبروی زنان میباشند و با این افسونها بر بدبختی زنان میکوشند..»
بطوری که ملاحظه میشود، کسروی در این نوشتار کاملاً درگیر اخلاقگرائی و تحت تأثیر اعتقادات دینی خویش قرار دارد و همچون یک فقیه متعصب از فقه اسلام دفاع مینماید. و حجاب زن را بر پایۀ آن دین واجب میداند. لیکن ما در سطور آینده خواهیم دید که وی چگونه در این مورد و دیگرموارد، متحول میگردد. خواهیم دید که چگونه همین کسروی مدافع حجاب اعتراف میکند که آنچه که از چاقچور و چادر وجود دارد تحمیل شده بوسیلۀ ملایان و مذهب شیعه میباشد.
راه رستگاری:
بررسی این کتاب مرحلۀ دیگری از تحولات فکری وی را روشن میسازد. این کتاب در سال ۱۳۱۶ (در اوج قدرت رضاشاه) به قلم کشیده شده است. تعداد صفحات کتاب هفتاد ورق است و از بیست وچهار گفتار تشکیل شده است. هدف اساسی این کتاب پیشنهاد یک دین واحد بنام «پاکدینی» میباشد.
به اعتقاد او ادیانی که امروز در جهان موجود است، در اصل یکی بوده ولی امروزه آلوده شده است. مینویسد امروز: «چند دین از زردشتی و جهودی و مسیحی و مسلمانی که در جهان رواج دارد هیچیک با دیگری راست نیاید».(۲۱)
علت اساسی بدبختی و سردرگمی جوامع را، انشعاب در دین و پیدایش مذاهب و فرقههای متعدد میداند. کسروی بی دینی را به اعتقادات سست و گمراه کنندۀ مذاهب و فرقهها ترجیح میدهد: «اگر آدمیان را دین میباید، یک دین درستی را با راهنمائی خرد پیدا کنند، و اگر نمیباید بیکبار این اندیشههای سست و پراکنده را دور بریزند.»(۲۲)
وی برای انتخاب دین، استفاده از «خرد» را بهترین وسیله میپندارد. منظور وی از«اندیشههای سست و پراکنده»، خرافاتی است که در مذاهب مختلف رسوخ کرده است. وی به خدا اعتقاد دارد و با پیروان مادیگری به این دلیل که خدا را قبول ندارند و به روان و خرد در کالبد انسان معتقد نیستند، مخالف است. در تعریف دین میگوید: «... دین یک رشته راستیها و دستورهاست که آدمیان به دانستن آنها نیاز دارند.»(۲۳)
کسروی در این کتاب علاوه برمادیگری، با دارونیسم نیز مخالف است. به لحاظ احترامی که به انسان دارد، تئوری تبدیل انواع داروین را توهین به مقام انسانی میشمارد و مینویسد: «...چگونه آدمی از بوزینه جدا گردیده؟!. آدمی کجا و بوزینه کجا؟!.»(۲۴)
روشن است که اندیشۀ «اخلاقگرایانۀ» کسروی، چنین فرضیهها را دور از شأن انسان میشمارد. وی آدمی را برتر از جانوران میداند و معتقد است که علاوه بر دو عنصر تن و جان که بطور اشتراکی در کالبد انسان و حیوان وجود دارد، کالبد آدمی دارای عنصر روان نیز میباشد که اورا از جانوران متمایز میسازد و مینویسد: «آدمی گذشته از تن و جان، دارای روان میباشد. این روانست که به وی ارج آدمیگری میدهد، و این روان است که پس از نابودی تن و جان باز میماند».(۲۵)
کسروی در این برهه از زمان، هنوز امامان شیعه را محترم میشمارد. لیکن خرافات و معجزاتی را که بوسیلۀ شیعیان دربارۀ امامان شایع است، مردود میداند: «امامان پیشوایان دین بودند و باید همواره نامهای آنان را گرامی گرفت ولی این نه درست است که بآنان در دین جا باز کنند و یا دست اندرکارهای خداشان شمارند.»(۲۶)
و همین طور، وی از روحانیان تلویحاً انتقاد میکند؛ لیکن هنوز نامی از اشخاص به میان نمیآورد.(۲۷) فلسفه را گمراه کننده میداند و مداخلۀ آن در انتخاب دین را نمیپذیرد. صوفیگری را سخت نکوهیده میشمارد و آن را بجز بیکاری و تنبلی نمیداند و دربارۀ آن مینویسد: «... دسته دسته مردان از خانهها درآمده در خانقاهها جا میگرفتند، خواستند از خودی درآیند و بخدا پیوندند، از چه راه؟!... از راه بیکاری، بی زنی، پشمینه پوشی... برخی گدائی و دریوزهگردی را نیز بر آن افزودند... گروهی... پای کوفتن و آوازه خواندن را از کارهای روزانۀ خود ساختند..»(۲۸)
با طنیگری را نیز از دم تیغ تیز انتقادش میگذراند و مینویسد: «.. این دسته که بنامهای اسماعیلی و قرمطی و ملحد نیز خوانده شدهاند، بیش از هر کاری با خرد نبرد نموده و بآشفتگی اندیشهها کوشیدهاند...»(۲۹)
خراباتیگری را نیز از جملۀ افکار منحط خوانده و مینویسد؛ اینان میگویند: «... ما چون نمیدانیم از کجا میآئیم و به کجا میرویم، باید همواره مست و بیخود باشیم و به گذشته و آینده نپرداخته دمی را که در آنیم ارجمند شماریم و جز با خوشی نگزاریم».(۳۰)
کسروی در این کتاب ضمن انتقاد از فرقههای فوق، تاریخ مختصر ولی مفیدی از پیدایش و سنتها و آداب آنان را به رشتۀ تحریر کشیده است. و از شعر و شاعری نیز انتقاد کرده است. وی مشکلات کشور و بدبختیهای مردم را در نتیجۀ پراکندگی دینها و مذاهب و فرقهها شمرده است. از چند فرقه و مذهب و دین: «شیعی، سنی، زردشتی، جهود، ترسا، بهائی، علی اللهی، اسماعیلی و صوفی» را نام برده و معتقد است که اقلیتها در نتیجۀ حقکشی اکثریت، همیشه تحت ظلم و ستم قرار گرفتهاند و بدین دلیل اغلب از اکثریت دل خوشی ندارند و در فرصتهای مقتضی برعلیه آن اقدام مینمایند. و نتیجه میگیرد؛ به همین دلیل بود که در حملۀ مغول، ترسایان و جهودان پیشکار ایشان بودند و از زیان و آزار به ایرانیان باز نه ایستادند. در فتنۀ افغان، زردشتیها با آنان بر علیه کشور همراهی نمودند. در جنگهای ایران و عثمانی، کردان جانب دشمن را گرفتند.
نتیجه:
عقیدۀ کسروی را در این تاریخ از مطالبی میتوان شناخت که در خاتمۀ این کتاب بیان داشته است: «بدانیدای ایرانیان این پراکندگیها ریشۀ شما را کنده، بدانید در چشم دیگران بس سبک و بیارجتان گردانیده. ای ایرانیان: گذشتهها گذشته، امروز بخود آئید و زمانی نیک اندیشید. ببینید چه چیزهاست که شما را از هم جدا ساخته: افسانۀ مهر و ناهید، نبرد پنداری اهریمن و یزدان، پرستش آتش، داستانهای کهن بنیاسرائیل، عادتهای پوسیدۀ سه هزار سالۀ جهود، چیستان سردرگم سه اقنوم(۳۱)، کشاکشهای بیهودۀ زمان بنی امیّه و بنی عباس برسر جانشینی، گزافه سراییهای پا درهوای جنید و بایزید، زورگوییهای خِردکُشانۀ باطنیان، درهم بافیهای این شیرازی و آن نوری، اینهاست آنچه که یک کشور را از هم پراکنده. اینهاست آنچه مایۀ آن دستهبندیها شده.»(۳۲)
ما چه میخواهیم؟(۳۳)
این کتاب در ۲۳۷ ورق نوشته شده است که در سال ۱۳۳۹ بوسیلۀ انتشارات پایدارمنتشرگردیده است. محتوای آن دارای هفت مقالۀ مفصل به قلم کسروی است که ناشر از نشریۀ پیمان انتخاب کرده است. این مقالات را کسروی در سال ۱۳۱۹ نوشته است. در این مقالات، کسروی هدف مبارزاتی خویش را بیان داشته است. به همین دلیل اشاره به برخی از فرازهای این کتاب، ما را در تحولات فکری وی در این تاریخ راهنمون خواهد بود.
در مقالۀ اول ابتدا کسروی تاریخ اسلام را بطور خلاصه و فاضلانهای در ده قرن گذشته بررسی کرده و نتیجه گرفته است که در طول این مدت، آلودگیهای فراوانی داخل دین اسلام شده است (۳۴) و به همین دلیل معتقد است که اسلام امروز را باید از آلودگیها پاک گردانید: «با آن بد آموزیهای هزار ساله، و اندیشههای آشفتۀ کهن و نو بود که میبایست بجنگ برخیزیم. در توده آلودگیهای بسیار در میان میدیدیم، واگر از هرآلودگی دیگر چشم پوشی توانستیمی از بدی خویها و زشتی کردارها نتوانستیمی. ولی چون میدانستیم سرچشمۀ همۀ اینها آن بد آموزیها و اندیشههای آشفته [دین] است میبایست پیش از همه بآنها پردازیم».(۳۵)
باطنیگری را یکی از عوامل پلیدی مذهب شیعه میشناسد ومی نویسد: «... این داستان ولایت در کیش شیعی (یا روشنتر گویم عنوان اینکه پایۀ دین دوستی، امام علی ابن ابیطالب و فرزندان او میباشد) از باطنیان گرفته شده.»(۳۶)
کسروی در این مقالات هنوز به امامان شیعه احترام قائل است. او نسبت دادن خرافات به امامان را از جانب ملایان میشناسد و از محتوای موعظۀ آنان بشدّت انتقاد میکند و مینویسد که اینان در بالای منبر میگویند: «هرکس بگرید و بگریاند و گریستن از خود نماید بهشت باو بایا گردد. یکی نمیگوید چرا؟!. چرا مردم دست از کار و زندگی بردارند و بنشینند و یک داستانی را که هزار و سیصد سال پیش رو داده پیاپی بازگویند. و زورکی و ساختگی هم باشد بگریند؟! آخرچه نتیجه از این تواند بود؟! بسیار نیک امام حسین ابن علی یک کار مردانهای کرده. ولی تا کی میتوان یک داستان را بازگفت؟! تا کی میتوان آن را تازه نگه داشت؟!»(۳۷)
در جای دیگر، به ملایان ایراد میگیرد که چرا امامان را دستاویز بت پرستیهای خود میکنند: «اینان یک کار بسیار زشتی کردهاند. و آن اینکه نامهای ارجمندی را از«امام علی ابیطالب» و «امام حسین بن علی» و دیگران دستاویز بتپرستیها و نادانیهای خود ساختهاند...»(۳۸)
وی نوع مبارزات اجتماعی خویش را در این کتاب روشن ساخته و معتقد است که فقط با بدیها بایستی جنگید. در این نبرد البته تنها سلاح وی قلم و بیان است و والسلام. مینویسد: «کسانی میآمدند و میگفتند: چرا با همه جنگ میکنید؟! با یکدسته و دو دسته بسازید و بیاری اینان با دیگران بجنگید. میگفتم: ما نیز با راستیها ساخته ایم و با کجیها میجنگیم... ما خواستمان برانداختن این باورهای بی بنیاد و پندارهای بیهوده است. و افزار کار ما دلیل آوردن و مردم را بداوری خرد خواندن میباشد.»(۳۹)
کسروی در این گفتارها ایدۀ کتاب سوزانی را مطرح ساخته است: «یکی از کوششهائیکه برای کندن ریشۀ بدآموزیها و گمراهیها باید کرد از میان بردن هزارها کتابهاست. یکی از مایههای درماندگی شرق اینها را باید شمرد و همه را از میان برد...»(۴۰)(تنها گناه بزرگی که کسروی مرتکب شد و لکۀ آن هرگز از دامنش پاک نگردید، همین عمل کتاب سوزان وی بود.)
کسروی این بار تئوری تکامل داروین را میپذیرد لیکن دربارۀ جدا شدن انسان از بوزینه ایستادگی میکند.(۴۱) انسان را هرگز با حیوان قابل مقایسه نمیداند. یک بار دیگر تکرار میکند که انسان و حیوان در دو عنصر «تن»(۴۲) و «جان»(۴۳) با هم مشترکند. لیکن انسان به اسلحۀ «روان»(۴۴) نیز مسلح است که در حیوان وجود ندارد و باعث پیشرفتهای او نیز(که متمایز از حیوان است)، همین عنصر میباشد.
در جای دیگر کسروی سر فصل مبارزاتی خویش را که بایستی در آینده دنبال کند شرح داده است. این مبارزات فقط شامل زدودن پلیدیهای ادیان و مذاهب نمیگردد، بلکه کلیۀ زمینههای ناهنجار اجتماعی را دربرمیگیرد: «گفتگو از کیشها سنگ راه ما شد و ما را از پیشرفت بازداشت... ما باید با بیدینی هم بجنگیم، با جداسری هم بجنگیم، با خویهای پست که توده را فراگرفته سختترین نبرد را کنیم...».(۴۵)
از مطالعۀ کتاب فوق چنین برمی آید که کسروی در این کتاب، خود را آمادۀ نبرد با کلیۀ پلیدیهای اجتماعی کرده است. این در زمانی است که هنوز رضاشاه بر اریکۀ قدرت تکیه دارد و نظم و انضباط در کشور حکمفرماست و مشکلات چندانی در کشور پدیدار نشده است. نبردهای اصلی کسروی از زمانی شروع شد که حکومت دیکتاتوری از هم پاشید (شهریور ۱۳۲۰) وبد نبال آن مشکلات کشور افزونتر گردید.
ادامه دارد
بخشهای پیشین:
گشتی در زندگانی کسروی(۲)
گشتی در زندگانی کسروی(۱)
——————————-
[۱] - کسروی، زندگانی من، ص۴۴۲.
[۲] - لیست کتابهای کسروی (با برخی تغییرات) از سایت زیر اخذ شده است: http://www.kasravi.info
[۳] - همان، ص۳۷۰.
[۴] - سایت انترنتی: http://www.kasravi.info
[۵] - اخلاقگرائی عبارت از رفتاریست که در آن اخلاقیات بالاترین ارزش شناخته میشود. ن- ک، فرهنگ فرانسوی ربر.
[۶] - خردگرائی عبارت از عقیدهای است که در آن خرد تنها مرجع مطمئن است. ن- ک، فرهنگ فرانسوی ربر.
[۷] - ما چه میخواهیم، احمد کسروی، انتشارات پایدار، تهران، ۱۳۳۹.
[۸] - این مطلب روایتی است از زبان کسروی و هیچ ربطی به اعتقاد نویسنده ندارد.
[۹] - احمد کسروی، در پیرامون خرد، صص۳۳-۳۲.
[۱۰] - بار اول در کتاب «راه رستگاری»، ص۵۰ به بعد و بار دوم در کتابی تخت عنوان «چند جزوه»، (جزوۀ آخر).
[۱۱] - نشروپخش کتاب، چاپ رشدیه، تهران ۲۵۳۶.
[۱۲] - آئین، بخش ۱، ص۶.
[۱۳] - همان، بخش ۲، ص۱۴.
[۱۴] - همان، بخش ۱، ص۲۸.
[۱۵] - برلنی ها گروهی از ایرانیان متجدد بودند که در کنار سید حسن تقیزاده در آلمان نشریۀ کاوه و چند نشریۀ دیگر منتشر میکردند و طرفدار اروپاگری بودند.
[۱۶] - آئین، بخش ۱، ص۵۲.
[۱۷] - همان، ص۱۳.
[۱۸] - همان، ص۳۳.
[۱۹] - همان گذشته، ص۴۱.
[۲۰] - بخش ۲، ص۶۰.
[۲۱] - راه دستگاری، ص۵.
[۲۲]- همان، ص۶.
[۲۳] - همان، ص۱۳.
[۲۴] - همان، ص۲۷.
[۲۵] - همان، ص۳۵.
[۲۶] - همان بالا.
[۲۷] - همان، ص۳۶.
[۲۸] - همان، ص۳۹.
[۲۹] - همان، ص۴۲.
[۳۰] - همان، ص۴۵.
[۳۱] - اقنوم ثلاثه، کنایه از اُبّ و ابن و روح القدس است. ن- ک، فرهنگ دهخدا.
[۳۲] - همان، ص۵۱.
[۳۳] - (گفتاری از مهنامۀ پیمان سال پنجم)، کتابفروشی پایدار، تهران، ۱۳۳۹.
[۳۴] - ص۱۸.
[۳۵] - ص۴۲.
[۳۶] - ص۴۴.
[۳۷] - ص۱۳۵.
[۳۸] - ص۱۳۷.
[۳۹] - ص۷۵.
[۴۰] - ص۷۷.
[۴۱] - ص۹۳.
[۴۲] - جسم مادی بدن.
[۴۳] - عواطفی که به صورت غریزی در انسان و حیوان به طور مشترک وجود دارد؛ مانند عاطفۀ مادرانه.
[۴۴] - «به گمان ما» کلیۀ رفتارهائی را که انسان به یاری خرد خویش انجام میدهد، از نظر کسروی روان نامیده میشود.
[۴۵] - ص۱۵۳.