ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 17.09.2012, 21:05
در باره‌ی رواداری

برگردان: هما همایون
از کتاب اخلاق نوشته‌ی راینر ارلینگر[۱]

سوئیس سال ۲۰۰۹:
۵/ ۵۷ درصد جمعیت کشور، در یک رفراندوم به طرح ممنوعیتِ بنای مناره برای مسجد رای موافق دادند. اکنون بموجب قانون اساسیِ یکی از قدیمی‌ترین دموکراسی‌های دنیا فقط بعضی از مذهب‌ها مجازند مناره بسازند. بقیه از این حق محروم‌اند.

آلمان سال ۲۰۱۰:
در اینجا هم سالهاست بحث و جدل برسر مجاز بودن یا نبودن بنای مناره، و حتا مسجد، ادامه دارد. در مونیخ مقاومت در برابر جواز ساختمان، شکل یک حرکت توده‌ای به خود گرفته و شهروندان در گردهم آیی‌های خود بارها با آن ابراز مخالفت کرده‌اند. در کلن تلاش‌هایی به عمل آمد تا «به درخواست شهروندان»، از ساختمان یک مسجد بزرگ جلوگیری شود و در نشست حزبی دموکرات مسیحی‌های کلن با ساختن آن در ابعاد پیش بینی شده در نقشه، با اکثریت آراء اعلام مخالفت شد.

در واقع در هر دو مورد بحث بر سر این است که دربعضی جاها، تنها بعضی از مذهب‌ها باید اجازه ساختن خانه‌ی خدا و مناره‌های آن را داشته باشند. و این در حالی است که شهرت مونیخ و کلن به کلیساهای کاتولیک‌ مراکز این دو شهر است: کلیسای جامع کلن و کلیسای زنان مونیخ.

دلایل مخالفت با ساختمان مسجد و مناره‌اش طیفی گسترده دارد: از خطر ورود عنصر بیگانه با فرهنگ بومی، از دست رفتن هویت و از ریخت افتادن شهر و مانند آن گرفته تا هراس رایج از اسلام. بسیاری از افراد اسلام را مذهبی می‌شناسند که در زمینه‌ی حقوق اساسی، از جمله حق برابری زن و مرد، موضعی مخالف با بینش مدرن غربی دارد.

اما این‌ها همه تغییری در اصل واقعیت نمی‌دهد، این واقعیت که اینجا و در این روزگار با پیروان یک مذهب نسبت به پیروان مذهبی دیگر، بویژه مسیحیت، رفتاری متفاوت می‌شود. و این در حالی است که اسلام، در کنار مسیحیت و یهودیت، یکی از سه دین بزرگ تک خدایی است، با ریشه‌های مشترک و نقاط مشترک بسیار.

سبب چیست؟
چرا انسان‌ها درست در امر رواداری با مذهب‌های دیگر با شکست روبرو می‌شوند؟ فراموش نکنیم ناآرامی‌های خاورمیانه و درگیری میان اسرائیل و همسایگان‌اش نیز، جدا از مسائل ملی، در تضادهای مذهبی نیز ریشه دارد. و در یوگسلاوی سابق، خونین‌ترین جنگ‌ها و آدم‌کشی‌ها در خطوط مرزی میان باورهای دینی بوقوع پیوسته است. این واقعیت دیگر به فراموشی سپرده ‌شده است که در درون اروپای واحد، دردل ارزشهای مشترک بسیار ستوده شده‌ی خانه‌ی مشترک اروپا، تا همین چند سال پیش جنگهای خونینی میان گروه‌های مذهبی درگیر بود، حتا میان فرقه‌های مختلف مسیحی: درگیری‌های ایرلند شمالی و جنگ میان کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها.

صرفنظر از این مشاهدات می‌توان گفت: رواداری در باره‌ی هرچه که انسان سخت به آن اعتقاد داشته باشد، مانند مذهب، کار آسانی نیست. و دشوارتر از همه رواداری پیروان سه دین تک خدایی با یکدیگر است؛ که با هم خویشاوند نیز هستند. دین‌های چند خدایی، که نخستین دستور دینی شان «تو نباید به خدای دیگری جز من اعتقاد داشته باشی»، نیست، آسان‌تر می‌توانند با مذهب‌های دیگر کنار بیایند. گذشته از این به اعتقاد من ریشه‌ی مشکل عمیق‌تر از این است. درست است که مدارا بر سر مسائل اعتقادی می‌تواند دشوارتر باشد ولی به هرحال تقریبا همه‌ی بحث‌ها و نوشته‌ها در رابطه با رواداری در طول سده‌ها همواره حول مسئله‌ی اعتقاد می‌گردد.

من گمان می‌کنم که این اختلاف‌ها از ذات رواداری برمی‌خیزد. رواداری دشوارتر از توقعات دیگر اخلاقی است. ناملموس‌تر است و به همین دلیل می‌شود آن را ستود، اما در بکارگیری‌اش چندان قاطع نبود. اما رواداری به خودی خود نیز مسئله‌ی دشواری است. چرا که از یک سو با مقاومت روبروست و از سوی دیگر حدودی دارد که با تجاوز از آن می‌تواند به چیزی منفی بدل بشود.

مقاومت؟
مقاومت در برابر فضیلت‌ها چندان تعجبی بر نمی‌انگیزد. انسان به میل، هرچه را که مقتضای اصول اخلاقی است انجام نمی‌دهد، حتا اگر از کارهای جزئی روزانه باشد: چه کسی زباله‌ها را با میل و رغبت تفکیک می‌کند و در کیسه‌های جدا به زباله‌دانی‌های گوناگون می‌اندازد؛ بجای آن که همه‌ی را یکجا و آسان در یک زباله‌دانی بیاندازد؟ ولی منظور این نیست. منظور این است که نپذیرفتن، جزء تشکیل دهنده‌ی رواداری است. یعنی چه؟ باید دانست آدم با چیزی می‌تواند مدارا کند که در اصل نمی‌پذیردش. مدارای مسحیت از سوی یک مسیحی به همان اندازه بی‌معناست که مدارای اسلام از سوی مسلمان . برعکس میان دین‌ها و مذهب‌های گوناگون است که می‌توان از مدارا سخن گفت. یک کاتولیک با یک پروتستان - و یا برعکس – می‌تواند مدارا کند. بر او روا بدارد. و آنچنان که در جنگ‌های سی ساله و یا در شمال ایرلند اتفاق افتاد، او را بخاطر اعتقادش نکشد.

حتا بعضی از اخلاق‌گرایان بر این باورند که باید آنچه مورد مداراست به دلایل اخلاقی ناروا شمرده شود، یعنی انسان آن را نادرست و خلاف اخلاق بداند. شاید این دیگر زیاده روی باشد، اما در این که «قبول نداشتن» جزء ضروری رواداری است به نظر می‌آید تردیدی نیست.

چرا رواداری؟
ولی چه چیز می‌تواند انسان را به مدارا وادارد؟ آن هم با آنچه که مردود‌اش می‌داند؟ و بطور کلی چرا باید مدارا کرد؟ و آیا اساسا باید مدارا کرد؟ یک دلیل عملی و بسیاری از نظریه‌های اساسی، مدارا را توجیه می‌کند. دلیل عملی آن این است که بدون حداقلی از مدارا و پذیرش تفاوت‌ها، زندگی جهنم می‌شود. هرکس به گونه‌ای با دیگری متفاوت است. تفاوتها از تفاوت در جنسیت آغاز می‌شود. حتا اگر آدم بر اساس سنت تنها قائل به وجود دو جنس متفاوت باشد، باز با یک نیمه از مردم، دستکم در یک جنبه‌ی مهم زیست‌شناسی تفاوت دارد. انسان اگر از بسیاری جنبه‌های زندگی هم جزء اکثریت باشد، بالاخره در یک نکته چنین نخواهد بود. حتا اگر در یک چیز بی اهمیت هم باشد.

اگر آدم همه‌ی انسان‌ها را آزاد و دارای حقوق برابر بداند از رواداری خودداری نخواهد کرد. چگونه می‌توان دیگری را از انتخاب رفتار و باور و شیوه‌ی زندگی معینی منع کرد، خود را، اما، شایسته‌ی برگزیدن رفتار و شیوه‌ی زندگی و باورهای مخصوص خود دانست؟ کسی که هم‌نوع‌اش را آزاد و دارنده‌ی حقوقی برابر می‌داند، حتا اگر حق مطلق را هم ازآن خود بداند، دستکم باید حق اشتباه کردن را به او بدهد.

اگر هر انسان خود هدف است و نباید به ابزار بدل شود، پس باید بتواند هدف خود را انتخاب کند . آنگونه که کانت می‌گوید باید بتواند در قلمرو غایات فرمانروای خود باشد. باید، هم حرمت خودش به مثابه انسان از سوی دیگران رعایت شود و هم هدفی که برای خودش برمی‌گزیند. او سزاوار احترام است ولو سزاوار تحسین نباشد.

تعریف مدارا
بجاست که اکنون بپرسیم مدارا دقیقا چیست؟ و با شگفتی در‌یابیم برای مدارا تعریفی که مورد پذیرش همه باشد وجود ندارد. «فرهنگنامه‌ی اتیک» آن را چنین تعریف می‌کند: «مدارا به معنی معتبر دانستن و روا داشتن (مدارای انفعالی) و بهتر از آن، محترم دانستن و حتا تایید آزادانه‌ی بینش و منشی متفاوت است (مدارای فعال و مبتکرانه)

از دائرةالمعارف فلسفه این تعریف بدست می‌آید: مدارا بطور کلی به معنی برتافتن و یا حرمت نهادن به باورها و رفتار و کرداری است که از یکسو نادرست و خلاف معمول شمرده می‌شود ولی از سوی دیگر یکسره طرد و مشمول محدودیت نمی‌شود.

فرهنگ «بروک‌هاوس» توضیح می‌دهد که «رواداری تحمل و پذیرش نظرات دیگری است، بویژه در مسائل مذهبی، سیاسی و اخلاقی.» در واقع واژه‌ی (Toleranz) (رواداری) ریشه‌ی لاتین دارد و آنجا بیشتر به معنی تحمل کردن و تاب آوردن است، نه موضعی مثبت.

برداشت مدرن از واژه‌ی رواداری از این بینش فاصله گرفته است و خواستار چیزی بیش از تحمل کردن ساده است. راینر فورست[۲]، فیلسوف فرانکفورتی، که کارهای زیادی روی موضوع رواداری کرده است، در اثر مهم‌‌اش، «رواداری در تعارض»، اجزاء تشکیل دهنده‌ی رواداری را نشان می‌دهد . آنچنان که او می‌گوید، یک جزء از رواداری رد کردن است: انسان باید چیزی را که با آن مدارا می‌کند در اساس مردود و محکوم بداند، یعنی برایش ناخوش‌آیند باشد. سپس جزء پذیرفتن به آن اضافه می‌شود: آن را اشتباه می‌داند ولی نه آن اندازه اشتباه و چنان بد که نتواند آن را با درنظر گرفتن دلیل‌های مثبت دیگر، تحمل کند.

اینجا پرسش مهمی مطرح می‌شود که چگونه ممکن است مدارا با چیزی که اشتباه یا بد شمرده می‌شود، اخلاقی و درست باشد؟ در اینجا فورست به مرزهای طبیعی مدارا می‌رسد. مرزهایی که آنچه را قابل مدارا است از آنچه که قابل مدارا نیست جدا می‌کند و جزء وانهادن را می‌سازد.

و بالاخره باید دانست که مدارا باید از سوی افراد آزاد اعمال شود. کسی که امکان ابراز و اِعمال مخالفت خود را ندارد مداراگر نیست، ناتوان است.

آیا نفی نکردن دیگران کافی نیست؟
هرچند به حال خود وانهادن دیگران و بی‌تفاوت بودن به نگرش‌شان، رواداری تلقی نمی‌شود، اما همین هم در زندگی روزمره می‌تواند بسیار سودمند باشد. نباید زیاده‌خواه بود.

من ترجیح می‌دهم همسایه‌ام کسی باشد که نسبت به باورهای مذهبی دیگران بکلی بی‌تفاوت است، تا یک مذهبی متعصب؛ که هرکه را که هم مسلک او نیست، بریان شده در آتش دوزخ می‌بیند و چنین سرنوشتی را برایش آرزو می‌کند، اگر خودش او را به جهنم نفرستد. البته چه بهتر اگر همسایه‌ام به اعتقادات‌ام علاقمند باشد؛ کسی باشد که احترام و ارزشی را که برای من قائل است در بی‌تفاوت نبودن نسبت به نگرش‌ام پژواک ‌دهد، و با آن مدارا نیز داشته باشد. ولی باید اقرار کنم که این بسیار دشوار است و تا حدی هم به نظر اشخاص بستگی دارد.

من خود به آزادی افراد ارزش زیادی می‌گذارم به همین سبب به نظرم مهم‌تر این است که هرکس بتواند در آنچه می‌کند یا نمی‌‌کند، آزاد باشد و دیگران نتوانند مزاحمتی برایش فراهم کنند؛ به خاطر وابستگی به یک گروه معین و یا یک دین معین، تعلق داشتن به قومی معین و یا داشتن گرایش جنسی معینی کسی در خیابان مورد تهاجم قرار نگیرد. و این‌ها بهانه‌ی اجحاف به کسی نشود، خواه از سوی حکومت و خواه از سوی افراد خصوصی. وچه بهتر اگر این همه با انگیزه‌ی رعایت احترام ‌انسان و ارزش نهادن به دگربودگی او باشد.

این برتری آنگاه بخوبی درک خواهد شد که بیاد آوریم رواداری برآیند پذیرش دیگران است. نه تنها قبول آزادی و برابری دیگران بلکه حرمت به ذات انسانی آنان. آزادیِ دیگری با بی‌تفاوت ماندن به او و تحمل کردن‌اش نیز بدست می‌آید. رعایت حقوق برابر دیگری می‌تواند دشوارتر باشد. چرا که اگر انسان «دیگری» را براستی چونان وجودی برابر بشناسد، باید برای نگرش او همان‌قدر حق وجود قائل باشد که برای نگرش خود قائل است.

واین نکته بازهم بدیهی‌تر است اگر ذات انسانی او هم معتبر شناخته شود: از ضرورت انسان بودن؛ امکان سامان دادن زندگی به شیوه‌ی دلخواه است. هنگامی که من اعتبار انسانی دیگری را می‌پذیرم و او را محترم می‌شمرم، باید بینش و نگرش او را، به مثابه بینش و نگرش یک انسان محترم بدانم و با آن مدارا کنم- بدیهی است بدون این که لازم باشد با او در باورش شریک شوم و یا آن را درست بدانم.

رواداری بزرگ و کوچک
حال ببینیم در رخدادهای کوچک زندگی روزمره، یعنی آنجا که خوشایند‌ها و نیازهای گوناگون با یکدیگر استکاک می‌یابند، وضع بر چه منوال است؟ می‌توان سیاهه‌ی بلند بالایی ردیف کرد از ذوق‌های مختلف در موسیقی‌، در باره‌ی آلودگی صوتی، حیوانات خانگی و بسیاری چیزهای دیگر تا قضیه‌ی معروف خمیر دندان که گویا گاه بر سر بستن یا نبستن درِ آن پیوندهای زناشوئی از هم گسیخته است.

آیا مسئله‌ی مطرح در این جا رواداری است یا «فقط» سازش. به گمان من هردو. مسئله، در وهله‌ی نخست،‌ پیدا کردن قاعده‌ای است که بتواند نیازهای مختلف را با هم سازش دهد، مانند نیاز به آرامش، به گوش دادن موسیقی، به اندکی نظم و ترتیب . اینجا بیشتر مسئله‌ی تعیین حدود مطرح است. مثلا در مورد آلودگی صوتی. چمن زنی را نمی‌توان، با آن مفهوم از رواداری که ما تا کنون با آن سرو کار داشته‌ایم، رواداشت. با این همه، مسئله همان است که یکی می‌خواهد آرامش‌‌اش را داشته باشد و دیگری می‌خواهد چمن‌اش را بزند. در پس قضیه و در لایه‌ی زیرین آن، اما، سلوک انسان با دیگران و با بینش آنان مطرح است.

همواره باید نگرش‌های فردی دیگران را پذیرفت و یا محترم شمرد؛ سپس و در گام دوم می‌توان بر این پایه، قاعده‌ا‌ی عملی یافت که مرز میان نیازها و خواست‌های گوناگونِ برخاسته از این نگرش‌ها را مشخص کند. این مرزبندی‌ها در حقیقت رواداری کوچک روزمره‌اند که بر پایه‌ی رواداری بزرگ نسبت به بینش دیگران بنا می‌شوند.

حدود رواداری
اما رواداری حد و مرز دارد و یافتن این حدو مرز یکی از مشکل‌های اصلی آن است. آیا با بیگانه‌ستیزی یک خویشاوند دور باید مدارا کرد؟ بطور کلی آیا با نامدارایی دیگران باید مدارا کرد؟

مدارا با نامدارایان
کارل پوپر، فیلسوف اتریشی – انگلیسی در سال ۱۹۴۵ مدارا با نامدارایی را در زیر نویس مشهوری تناقض رواداری نامید: «رواداری بی‌مرز ضرورتا به نابودی رواداری می‌انجامد. زیرا اگر دامنه‌ی رواداری را تا مدارا با نامدارایان گسترش دهیم، هرگاه آماده نباشیم از نظم روادارانه‌ی جامعه در برابر حمله‌ی افراد نامتحمل دفاع کنیم، آنگاه انسان‌های روادار و به همراه آنان رواداری را، به نابودی خواهیم کشید.»

راه حل پوپر برای مسئله روشن است: «پس باید بنام رواداری حق خود بدانیم که از رواداری با نامدارایان سرباز زنیم. باید هر جنبشی را که شعار نابردباری در برابر دیگران را می‌دهد، خلاف قانون بدانیم و با تشویق نابردباری و تعقیب و تهدید دیگران همانگونه برخورد کنیم که با تشویق به قتل و غارت و یا برقراری مجدد برده داری برخورد می‌کنیم.»

این سخن در وهله‌ی نخست بنظر منطقی می‌رسد: اگر نارواداری را تحمل کنیم و به آن مجال بدهیم، خود را به کرسی خواهد نشاند. چرا که مجالی برای رواداری باقی نمی‌گذارد. در نتیجه رواداری شکست می‌خورد. پس نباید نارواداری را تحمل کرد. ولی با دقت بیش‌تر به یک تعارض بر می‌خوریم: تحمل نکردن نامدارایی، خودِ شخص را نامدارا می‌کند. در نتیجه، رواداری به دست خود او نابود می‌شود. این یعنی، به اصطلاح، تناقض دوم رواداری.

پس چگونه باید با نامتحملان و نامدارایی رفتار کرد؟ نکته‌ی تعیین‌کننده به گمانم این می‌تواند باشد که رواداری در ذات خود رابطه‌ای متقابل نیست. یعنی حق تحمل شدن، به روادار بودن خودِ آدم بستگی ندارد. جان راولز[۳]، فیلسوف آمریکایی، که در زمینه‌ی فلسفه‌ی اخلاق کار می‌کند، در کتاب خود، «یک تئوری عدالت»، میان این پرسش که آیا گروه‌های نامتحمل می‌توانند از این که تحمل نمی‌شوند شکایت کنند یا نه؟ و این پرسش که آیا و تحت چه شرایطی در مقام یک انسان متحمل، می‌توان از رواداری این گروه‌های نامتحمل سر باز زد؟ تفاوت می‌گذارد.

راولز به نخستین پرسش بر اساس روابط متقابل چنین پاسخ می‌دهد: انسان می‌تواند تنها از خدشه دارشدن اصولی شکایت کند که خودش آن‌ها را معتبر می‌شناسد و گروه نامتحمل اصل رواداری را معتبر نمی‌شناسد. اما بر خلاف این پرسش، راولز پاسخ پرسش دیگر را که آیا انسان متحمل باید چنین گروهی را تحمل کند و تاکی باید تحمل‌شان کند، به خطری مربوط می‌داند که گروه نامتحمل می‌تواند داشته باشد: انسان‌های متحمل تنها هنگامی حق دارند نا متحمل شوند که براستی و به دلایل قوی معتقد باشند که برای امنیت‌شان ضروری است. وقتی در جامعه ثبات برقرار باشد و‌ گرو‌ه‌های نامتحمل نتوانند به سرعت رشد کنند، نامتحملان نیز بتدریج در جامعه‌ی متحمل، نا متحمل بودن خود را از دست می‌دهند و آزادی وجدان را می‌پذیرند.

اما این که چه هنگام است که خطر تهدیدکننده، تحدید آزادی نامتحملان را توجیه می‌کند، پرسشی است که به گفته‌ی راولز دیگر فلسفه به تنهایی نمی‌تواند به آن پاسخ دهد «به شرایط بستگی دارد»

در واقع من هم همیشه وقتی می‌بینم که راستهای افراطی تحت محافظت پلیس گردهم آیی‌هایی را برگزار می‌کنند و یا دست به تظاهرات می‌زنند، خوشحال می‌شوم. هرچند با این افکار عمیقا مخالفم. خوشحالی من نه از تظاهرات آنان بلکه از دولت حقوقی و قانون اساسی‌مان است که آزادی کسانی را هم که آزادی را رد می‌کنند، تامین می‌کند و تا زمانی که جامعه‌ی ما می‌تواند این آزادی را برقرار بدارد، ثبات و قدرت کافی خواهد داشت که در برابر این گرایش‌ها مقاومت کند. با وجود این من هم ضرورت موضع گرفتن روشن و تقویت مفاومت در برابر آنان را، مثلا بوسیله‌ی تظاهرات متقابل، تشخیص می‌دهم . مهم این است که این مقاومت، تا جایی که ممکن است، از راهی بجز محدود کردن آزادی صورت گیرد، ولو آزادی کسانی که بر علیه جامعه‌ی آزاد فعالیت می‌کنند. به عقیده‌ی راولز در این جا جامعه باید نیروی خود را در دفاع از نهادهای عادلانه بکار گیرد. با روشنگری، تقویت همبستگی، بکارگیری برنامه‌های آموزشی و ایجاد چشم اندازی روشن برای اعضای جامعه و بخصوص جوانان.

[1] Rainer Erlinger
[2] Rainer Forst
[3] John Rawls