iran-emrooz.net | Tue, 08.02.2005, 16:52
پايان “پايان تاريخ”
جان گری / برگردان: علیمحمد طباطبايی
سهشنبه ٢٠ بهمن ١٣٨٣
هنگامی كه به تاريخ معاصر جهان نظری بيندازيم، مشاهده میكنيم كه در سرتاسر آن كشورهای ليبرال در كنار بسياری از انواع حكومتهای استبدادی به هم زيستی خود ادامه داده و به نحوی مشابه، جهان مدرن نيز پيوسته دارای نظامهای اقتصادی گوناگونی بوده است. انواع متنوعی از سرمايهداری، اقتصادهای برنامهريزی شده و بعضی انواع ديگر كه زير نظر دولت هدايت میشوند، و البته تعداد زيادی نظامهای اقتصادی دورگه كه به سادگی نمیتوان آنها را طبقهبندی كرد.
ديپلوماسی و حقوق بينالملل برای از عهده برآمدن واقعيت رژيمهای سياسی گوناگون بود كه تكامل يافت. با اين وجود در سرتاسر قرن ٢٠ سياستهای جهانی توسط پروژهی يكنواخت كردن جهان به يك رژيم واحد شكل گرفت. هدف طولانی مدت رژيم كشور شوراها با گرايش ماركسيستیاش، كمونيسم حهانی بود. به اين ترتيب كل جهان میبايست به يك اقتصاد سوسياليستی واحد تبديل گرديده و توسط نوعی از حكومت كه در همه جا يكسان است اداره شود.
اكنون به طور گستردهای و البته به حق پروژهی ماركسيستی به عنوان آرمانگرايی ناب نگريسته میشود. اما حتی پس از ناپديد شدن كمونيسم به عنوان نيروی محركهای در سياست جهانی، هنوز هم تنوع در نظامهای سياسی يك اصل پذيرفته شده نيست. با سقوط شوروی و مطابق با عبارت معروف فرانسيس فوكوياما، ما اكنون در « پايان تاريخ » قرار گرفتهايم، يعنی دورهای كه در آن دولتهای غربی میتوانند به طور كامل به يكدست كردن نظام بين المللی به رژيمی واحد آغاز كنند، يعنی رژيمی كه بر بازارهای آزاد و يك دولت دموكراتيك مبتنی است. اما اين هم پروژهای است به همان اندازهی طرح ماركسيستی آرمانگرا و خبر از آن میدهد كه به نحو قابل توجهی نسبت به پروژهی اتحاد شوروی عمر كوتاهتری خواهد داشت.
علتهای بسياری برای سرنگونی بلوك شوروی وجود داشت، اما ـ بر خلاف باور مرسوم ـ ناكارايی اقتصادی از جمله مهمترين آنها نبود. بلوك شرق متلاشی گرديد، زيرا از عهدهی مقاومت در برای ملی گراها در لهستان و كشورهای بالتيك بر نيامد، و به طور كل میتوان گفت كه يك نظام واحد سياسی و اقتصادی نمیتواند نيازهای جوامع و مردمی به شدت متفاوت را برآورده سازد.
ماركسيسم تعبيری اقتصادی از حتميت گرايی (دترمينيسم) است و پيشبينی میكند كه تفاوتها ميان جوامع و مردم، هنگامی كه آنها به سطوح برابری از تكامل اقتصادی دست میيابند كاهش خواهد يافت. به عقيدهی ماركسيستها، ملیگرايی و دين هيچ گونه اهميت سياسی ماندگاری ندارند. البته در كوتاه مدت میتوان از آنها برای روشن نگاه داشتن تنور مبارزهی ضدامپرياليستی استفاده كرد، اما در نهايت آنها موانعی در راه سازندگی سوسياليسم هستند. اقمار شوروی كه توسط چنين انديشههايی هدايت میشدند، جنگی بیوقفه را بر عليه سنتهای ملی و دينی مردمی كه بر آنها حكومت میكردند به راه انداخته بودند.
اما حاكمان شوروی محبور شدند كه در عمل برای باقی ماندن در قدرت دست به سازش بزنند و در ميان آنها فقط تنی چند وجود داشتند كه میتوان آنها را به عنوان ايدئولوگهای دوآتشه توصيف نمود. در مجموع خشونت و سختگيری نظام شوروی بيش از هر چيز ديگر پيامد اين واقعيت بود كه اين نظام بر فرضهای كاملاً اشتباه پايهريزی شده بود.
مبنای اصلی نظام شوروی تفسير ماركسيستی تاريخ بود كه مطابق با آن تمامی جوامع میبايست دارای نظام اقتصادی و شكل اجتماعی مشابه باشند. اتحاد حماهير شوروی از هم پاشيد زيرا تشكيلات يكپارچه و يكدستش نتوانست خود را با ملتهای متفاوت تطبيق دهد ـ ملتهايی چون چكها، ازبكها، مجارها، مردم سيبری، لهستانیها و مغولها، يعنی مردمی كه واقعيتهای تاريخی و شرايط اجتماعی و آرمانهای آنها شديداً با يكديگر متفاوت بودند.
امروزه بازار آزاد جهانی كه پس از سقوط شوروی ايجاد گرديده، به همان دلايل مشابه در حال ازهم پاشيدن است. نئوليبرالها نيز مانند ماركسيستها در اقتصاد معتقد به حتميت گرايی (دترمينيسم) هستند. آنها نيز بر اين باوراند كه مقدر شده است كشورها در هر كجای عالم از يك نظام اقتصادی مشابه و تشكيلات سياسی واحد پيروی كنند. به عقيدهی آنها هيچ چيز نمیتواند جهان را از تبديل شده به يك بازار بزرگ مانع شود، ليكن میتوان به اين جريان ناگزير همگرايی سرعت بخشيد. دولتهای غربی و نهادهای فراملی به باور آنها میتوانند به عنوان ماماهای جهان جديد عمل كنند.
اين ايدئولوژی كه به نظر ناممكن و غير قابل قبول میآيد مبنای نهادهايی مانند صندوق جهانی پول (IMF) را تشكيل میدهد. آرژانتين و اندونزی هركدام دارای معضلات كاملاً متفاوتی هستند، اما برای كارشناسان صندوق جهانی پول هردوی آنها بايد به اقتصادهای بازار آزاد تبديل شوند. روسيه در زمان سقوط كمونيسم دارای صنايعی فرسوده بود، ليكن IMF كاملاً مطمئن بود كه اين كشور میتواند به يك اقتصاد كاملاً آزاد به سبك غربی تبديل شود. الگوی آرمانی از سرمايهداری انگلوساكسون برای همه جا تبليغ میشد.
بنابراين كمترين تعجبی ندارد كه اين رويكرد شديداً ايدئولوژيك در خط و مشیهای اقتصادی به موفقيت نرسيد. اندونزی به روزگاری سياهی افتاد، در حالی كه آرژانتين به سرعت به يك كشور جهان اول تبديل میشود. روسيه دورهی نئوليبرال خود را پشت سرگذارده و اكنون در مسيری به پيش میرود كه با واقعيتهای تاريخی و شرايط اجتماعی اش نزديك تر است.
كشورهايی كه از طوفانهای اقتصادی چندسال گذشته جان سالم به در بردند ـ مانند هند، چين و ژاپن ـ كشورهايی بودند كه الگویهای صندوق جهانی پول را با احتياط بسيار مورد تامل قرار دادند. بیترديد، همچون بعضی از ماركسيستهای بازمانده كه از برنامهريزی مركزی اقتصادی همچنان دفاع میكنند، ايدئولوگهای صندوق جهانی نيز مدعی هستند كه روشهای آنها شكست نخورده، بلكه اشكال از آنجا ناشی میشود كه كسی آنها را به طور كامل به اجرا نگذارده است. ليكن اين واكنشی رياكارانه است. در هر دو مورد، روشها با هزينههای انسانی بسيار زياد به كار بسته شده، اما به شكست انجاميدند.
اگر بازار آزاد جهانی از هم پاشيده است علت آن هزينههای زياد انسانی سياستهای مربوطه در كشورهايی از قبيل آرژانتين، اندونزی و روسيه نيست، بلكه علت اصلی آن است كه اين روشها ديگر حتی با كشورهايی كه به طور جدی حامی چنين سياستهايی بودند نيز تناسبی ندارد. در زير بار فشار تنزل بازار سهام، ايالات متحده اكنون خط و مشیهای تجارت آزاد جهانی را به نفع روشهای سنتی تر نظام حمايتی كنار میگذارد. اين تغيير مسير غير منتظره البته تعجب برانگيز نيست. آمريكا در تمامی تاريخ خود پيوسته سعی داشته است كه بازارهايش را از رقابتهای بين المللی دور نگه دارد. به اين ترتيب بار ديگر تاريخ بر ايدئولوژی غلبه كرد. با توجه به عدم علاقهی آمريكا به روشهای بين المللی نئوليبرالی، ديگر از اين روشها نيز نشانی يافت نمیشود. البته شايد هنوز هم هنگامی كه موضوع بر فراخوان بازار آزاد جهانی باشد، گرايش غالب در سياست مداران از سر تحسين به آن جواب مثبت دهد، ليكن در عمل جهان در حال بازگشت به الگوی كهنتر و ماندگارتری است. اكنون بنا به مصلحت پذيرفته شده است كه در آينده، همچون در گذشته، جهان مجموعهی متنوعی از نظامهای اقتصادی و رژيمهای سياسی را در بر خواهد داشت. بازار آزاد جهانی نيز همچون كمونيسم به مكانی در موزهی خيال پردازیهای بشری سپرده میشود.
-----------------------
جان گری استاد در مدرسهی اقتصادی لندن است و آخرين كتابش « انديشههای پوشالی در بارهی انسانها و ساير جانوران » میباشد.
1: 2002The End of the End of History, by John Gray. Project Syndicate, August