iran-emrooz.net | Tue, 18.10.2011, 11:55
راه دشوار آزادی
ابوطالب آدینهوند
برگرفته از خاطرات نلسون ماندلا*
چشمانداز ایران - شماره ۶۹
تاریخ را تاكنون همه انسانها با مشاركت همراه با اختیار خویش به پیش بردهاند. از كسانیكه در جستوجوی سرپناه، غار یافتند گرفته تا كسانیكه در عهد باستان یكی از مهمترین و البته گسترشیافتهترین اختراع تاریخ بشر یعنی اختراع «زبان و رسمالخط» را به ثبت رساندهاند. از افرادی كه ایفای نقششان در حد سازوكار تولید مثل و عدمانقطاع زیستی بوده است و حیات را تاكنون تداوم دادهاند تا كسانیكه نیروی «مدار تغییر» بودهاند و نقش پیشبرنده در كارگاه هستی نموده و در این مسیر موجافشانی و بنبستشكنی كردهاند، همه به عللی بر زندگی در دسترس امروزین بشر مؤثر هستند. بهطوركلی روند تاریخ در سمت و سوی رشدكرامت انسان و افزایش ضریب مشاركت انسانها از راه غیرخشونتآمیز و مدنی حركتی تكاملی داشته است. نلسون ماندلا یكی از چهرههای ماندگار تاریخ بشر است كه در دوره حیات خویش توانسته استعداد انسانی خود را تا سطحی غیرقابل باور به كشش درآورد و در این مسیر تكاملی گام بردارد.
كتاب «راه دشوار آزادی» به سیر چگونگی رشد این استعداد انسانی میپردازد و همچنین سرگذشتی است از رنج تا آزادی یك ملت. «راه دشوار آزادی» خاطرات خطرپذیری و آوانگاردی یك نیروی مدار تغییر است كه خود را در معرض امواج سهمگین قرار میدهد و در این راه با ایمانی مستحكم شده از عشق به روشنایی، سرافراز از زیر بار آوار هستی قامت میكشد.
سخن گفتن از چنین استعدادی كه نوع بشر از خود بروز داده است بسیار سخت و البته جانافزاست، اما آنچه پرداختن به ماندلا را دشوارتر میكند تصویر معوجی است كه بعضی نشریهها از او در اذهان عمومی ساختهآند و صرفاً نتیجه كار او را بدون توجه به مسیری كه طی كرده به خواننده گزارش كردهاند. برای پیبردن به عمق و وسعت كار ماندلا مهمترین چیزی كه میتواند ما را به فهم تكاپوی دورانساز او نزدیك كرده و از آموزههای بنیادی، هستیشناسانه و راهبردی او بهرهور سازد، توجه به «مسیری» است كه او طی كرد و از او یكی از «باربردارترین» سوژههای دوران معاصر ساخته است. این كتاب سیر آوارگیها، بیبرگیها، قامتكشیدنها، حماسهآفرینیها، شكستها، امیدها و افقها، ساختوسازها و بازخیزهای ماندلا را نقطهچین زده است، از لابلای این كتاب مهیج میتوان انرژی و گرمای عشق را در كنار از خود بهدرآمدن این عنصر فعال هستی مشاهده كرد و از روزمره و استاتیكنشدن، از نو به نوشدن مدام و از ایستادگی توأم با تدبیر و پیشبرد او درسها گرفت.
بهطور كلی ماندلا نماد و نشانهای از حیات سبكبارانه در این روزگار ثقیل مدرنیته است و ما برای درسآموزی به گزارش تجربه زندگی و مبارزه این مرد در كتاب خاطرات «راه دشوار آزادی» میپردازیم.
نام واقعی ماندلا «رولیهلاهلا» است كه در زبان خوسایی معناهایی چون «هرسكردن شاخههای درخت» و «آشوبگر» دارد. او در سال ۱۹۱۸ در روستایی از شهر ترانسكی به فاصله پانصدوهشتاد مایلی ژوهانسبورگ مركز آفریقای جنوبی زاده شده، در ۹ سالگی پدرش را از دست داد و طبق سنت، رئیس قبیله سرپرستی او را عهدهدار شد، طبیعت زمین بازی او بود، چوپانی بود كه ـ به گفته خودش ـ همیشه عاشق طبیعت و خط روشن افق بود. سرپرستش او را برای آموختن به مدرسه فرستاد، مدارسی كه عموماً متأثر از فرهنگ مسیحی بودند و الگوی كمال یافته انسان را مرد انگلیسی معرفی میكردند.
ماندلا دوران رشد خود و آموزههای یافته را متأثر از محیط اطراف میداند. او نكتههایی درباره حلال و حرام را از مذهب خوسایی، شكار، ماهیگیری، جمعآوری عسل و شنا را بهعنوان قوامبخشی زندگی از بزرگترها و همچنین دموكراسی و ارزش برابر انسانها را از حضور در جلسات رئیس قبیله میآموخته است، ماندلا میگوید در دوران كودكیش میآموزد كه هنگام جنگ با رقبا و پیروزی بر آنها نباید طوری رفتار كرد كه غرور رقیب جریحهدار شود. او در این دوران خود را شخصی بسیار خجالتی و وحشتزده میخواند.
پس از طی دوران مدرسه، ماندلا وارد دانشگاه میشود و به ادامه تحصیل در رشته حقوق میپردازد و در آنجا با گستره عظیمی از اخبار و ابزار آشنا میشود، در آنجا برای نخستینبار از صابون، خمیردندان و مسواك استفاده میكند. او همچنین به تعقیب اخبار منتشره از جنگ جهانی دوم میپردازد و با تحولات بینالمللی آشنا میشود. وی در دانشگاه جذب فعالیتهای صنفی میشود و در آنجا به علت دفاع از مطالبات دانشجویان از دانشگاه اخراج میشود. پس از آن از ترس ازدواج اجباری از خانه فرار میكند و به ژوهانسبورگ میگریزد.
ماندلا در ژوهانسبورگ در یك حلبیآباد ساكن میشود و از این به بعد است كه درمییابد باید براساس تواناییهایش و نه براساس ارث و میراث گذشتهاش زندگی كند، درنتیجه صبر و انضباط را چاشنی استعدادهای خود میكند، اما به مرور میفهمد كه آنچه بیشتر از همهچیز مشقتهایش را تشدید میكند، ناتوانی و بیاستعدادی نیست، بلكه محرومیت از فرصتهاست و این چنین است كه نلسون ماندلا از راه عقل عملی و زندگی روزمره به حقایق مربوط به تبعیض و آپارتاید پی میبرد.
پس از چندی زندگی فلاكتبار در ژوهانسبورگ ماندلا در یك دفتر حقوقی مشغول به كار میشود و زندگی مشترك با دختری بهنام «اولین» را نیز آغاز میكند. در محل كار منش و رفتار انسانی و اخلاقی همكار جوانی بهنام «گائور» برای او جالب توجه است. گائور، ماندلا را به مطالعه تاریخ فرامیخواند تا بداند كیست؟ گذشتهاش چه بوده و چرا سرنوشت اكنونش این چنین است؟
در حدود ۳۰۰ سال پیشتر اقلیت سفیدپوست انگلیسی با زور و كشتار بر آنجا مسلط شده بودند، تمامی قدرت و همچنین ۸۷ درصد مالكیت زمین در دست آنها بود، اقلیت سفید سیستمی وضع كرده بود كه در آن «حائل رنگ» مبنای امتیاز بود. ماندلا دریافت كه در نظام آپارتاید (جدایی) آفریقاییبودن یعنی تولد توأم با فعالیت سیاسی، به این علت كه فرد در بیمارستان ویژه سیاهان به دنیا میآید، در شهرك ویژه سیاهان ساكن میشود و در همهچیز مانند سوار اتوبوسشدن، یافتن شغل، خواندن درس در مدارس و استفاده از استخر چوب تحمیل تبعیض را بر بالای سر داشت و در مجموع به خاطر سیاه بودن باید به مراتب نازلی از زندگی تن میداد، این هزاران مورد ستم عینی ماندلا را به سوی شورشگری سوق میدهد.
ماندلا با فهم موضوع خود را در حال ستیز با آپارتاید میبیند و اكنون از راه آزمون و خطا در پی یافتن راههایی برای مبارزه جدیتر با سیستم تبعیضنژادی است، یكبار به خاطر سوارشدن اتوبوس از در ویژه سفیدها روانه زندان شد و در آنجا قاضی باانصافی حكم آزادی او را میدهد. این حادثه شور و ایمان ماندلا را نسبت به راهی كه انتخاب كرده مستحكم میكند و میگوید: «من به چشم خود دیدم كه عدالت ابداً كور نیست.»
پس از مدتی ماندلا جذب شاخه جوانان كنگره ملی آفریقا میشود، كنگره به مانند چتری برای همه آفریقاییها بود، «لیگ جوانان» به مثابه خونی تازه در رگهای كنگره جریان پیدا كرد. آنها انتقاد و پیشنهادهای خود را به سران كنگره ارائه دادند، جوانان كنگره را به مانند اسب رامی میدانستند كه دیگر توانایی جستوخیز چموشوار را ندارد، از كادر حرفهای محروم است و توان سازماندهی و بسیج تودهای را ندارد، بلكه تنها مشغول مصاحبه و نظریهپردازیهای بدون استفاده هستند.
افزون بر سیاهان و كنگره ملی، جمعی از كمونیستها، جامعه هندیها و رنگینپوستها نیز درگیر مبارزه با سیستم آپارتاید بودند. كمونیستها و هندیها توانستند دو تظاهرات مهم را سازماندهی كنند. ماندلا بسیار تحتتأثیر این دو تظاهرات اعتراضی قرار گرفت و بهگفته خودش برای او الهامبخش و هیجانآمیز بودهاند.
ماندلا باور داشت كه ایده ناسیونالیسم پادزهر امپریالیسم است و این ایده را پذیرفت و دریافت عقده حقارتی كه به مردمش تحمیل شده است، بزرگترین مانع رسیدن به آزادی است، بنابراین این تصور در او نهادینه شد كه پیش از هر چیزی ما سیاهان باید تصوری را كه از خود داریم اصلاح كنیم. لیگ جوانان نیز با نقد درونی كنگره انرژی تازهای را به عرصه مبارزه آورده بودند. آنها در پی درك عمیقتری از مبارزه بودند و كمكم بهجای تصویب قطعنامههای بیروح حزبی به فكر سازماندهی مبارزان افتادند، ماندلا نیز نمیتوانست وضع موجود را برتابد و كنگره نیز نهادی بیروح و ثقیل بود، پس بهعنوان عضو فعال لیگ جوانان قدم به قدم در حال خیز برداشتن و كندن از وضع موجود بود و ذهن خود را بهطور دائم مشغول یافتن راهحل میكرد.
آن سوی ماجرا نیز اقلیت سفیدپوست بودند كه اكنون آپارتاید غیررسمی ۳۰۰ سال گذشته را رسمیت بخشیدند. آپارتاید در سال ۱۹۴۸ قانونی شد و كلیسای هلند نیز برای آن توجیه مذهبی تراشید. آپارتاید مشروعیت قانونی و مذهبی پیدا كرده بود و این بر پیچیدگی ماجرا میافزود. در انتخابات جدید كنگره ملی برخی از اعضای لیگ جوانان به ردههای بالای مسئولیت در كنگره راه یافتند، ماندلا مسئولیتی در كمیته عملیات پیدا كرد. وظیفه او هماهنگی شعب، جمعآوری پول و آموزش تودهها بود. نشاط و انرژی جوانی پشت بند مسئولیت او بود. كنگره ملی نهادی بود كه در چارچوب قانون، مطالبات سیاهان را پیگیری میكرد، اما همین قانون آپارتاید را بهرسمیت شناخته بود. ماندلا و دوستانش این بنبست استراتژیك كنگره را شكستند و تحرك را بهجای رخوت نشاندند، آنها برای یك عملیات نافرمانی مدنی برنامهریزی كردند. این عملیات عبور از خطمشی پیشین كنگره بود، برای این عملیات كنگره با رنگینپوستان و هندیها ائتلاف كردند و برای قیام دو اصل عدم همكاری و عدم خشونت را بهعنوان اركان خطمشی اعلام كردند و شروع به آموزش خانه به خانه این دو اصل كردند، در كنار آن كسانی را بهعنوان كادرهای پیشتاز برای فاز اول عملیات انتخاب میكردند. تعداد نیروهای پیشتاز به ۸۵۰۰ نفر میرسید و وظیفه آنها این بود كه طی مدت شش ماه نوبت به نوبت از شش ماده قانونی كه اركان آپارتاید بودند تخلف كنند تا در طول این مدت مبارزه تودهای و فراگیر شود. مهمترین ویژگی شش قانونی كه باید از آنها تخلف صورت میگرفت این بود كه بیشترین درگیری واقعی را با زندگی مردم داشت، عملیات اجرایی شد و نیروهای جلودار نیز هنگام دستگیری شعار میدادند: «درهای زندان را باز كنید ما میخواهیم وارد شویم.»
اهداف عملیات لغو شش ماده از قوانین آپارتاید بود، ولی مردم نتوانستند به خواستههای خود برسند، اما تخلف از قانون ازسوی كنگره و مردم دستاوردهای بسیاری در پی داشت. فصل جدیدی از مبارزه شروع شده بود، كنگره از سخنرانی به اجرا و عمل رسیده بود، مبارزان توانستند بهطور مستقیم با مردم ارتباط پیدا كنند، كنگره نیز ۱۰۰ هزار نیروی جدید را عضوگیری كرد. همچنین حس عمومی حقارت از بین رفت و شكستناپذیری سفیدها نیز در ذهنها ترك برداشت.
پس از این عملیات ماندلا كنگره را به جمعبندی كار انجام شده فراخواند و خود او كاستیهای این مرحله را این چنین برشمرد كه نداشتن نیروی حرفهای برای كنگره ضعف بهشمار میآید. همچنین باور داشت پیش از آنكه در اثر فشار آپارتاید عملیات تحرك خود را از دست بدهد كنگره باید هنگامی كه هنوز نیروی تهاجمی مردم از رمق نیفتاده بود به صورت پیشدستانهای عملیات را به تعلیق درمیآورد، زیرا توقف عملیات به صورت جبری باعث سرخوردگی و تحلیل نیروی مردم میشود.
در پایان عملیات، رهبران كنگره دستگیر و محاكمه شدند. موج عظیم حمایت مردمی از آنها بلند شد، اما جیمز موركا رهبر كنگره در دادگاه تسلیم شد و شوك عظیمی به جامعه وارد كرد، همه رهبران به ۹ ماه زندان كه به مدت سه سال به حالت تعلیق درآمده بود محكوم شدند. ماندلا در این دوره محرومیت، به خود انتقادی فردی دست زد تا یك ماندلای بازسازی شده كه اكنون میگوید «مبارزه زندگی من است» مرحله دیگری از كوران مبارزه را درنوردد.
كنگره ملی انتخابات جدیدی بهمنظور بازسازی تشكیلاتی در سال ۱۹۵۲ برگزار میكند. رئیس جدید كنگره لوتولی میشود، ماندلا او را یك رهبر تمام عیار میداند. لوتولی فروتن، مطمئن به نفس و بسیار سرسخت بود. او هم یك قدیس مذهبی و هم یك رئیس قبیله سنتی بود، او در بیانیهای میانهرویهای پیشین خود را تقبیح كرد و گفت «راه آزادی از صلیب میگذرد» و این چنین دوباره روحیه تهاجمی را به سیاهان سرخورده ارزانی كرد، ماندلا نیز یكی از چهار معاون لوتولی شد.
در این دوره چشمانداز ماندلا با توجه به محرومیتهای كنگره و برگشتناپذیربودن استراتژی بیاعتنایی به قوانین آپارتاید این چنین است كه سیستم، فعالیتهای كنگره را محدود و یا غیرقانونی اعلام میكند. او با توجه به این چشمانداز دو اصل استحكام تشكیلاتی و آموزش را بهعنوان مقومهای آینده مبارزه مطرح كرد تا هم بازسازی ضربهها و استهلاك چند ساله صورت بپذیرد و هم راهكارهای جدید از راه آموزش مطرح شود. در این صورت اصطكاك جدید آپارتاید و كنگره با توجه به آمادگی ناشی از دو اصل مورد اشاره با دستاورد بیشتر و آسیب كمتر همراه خواهد بود، بنابراین تشكیلات را به صورت شبكهای با تار و پود افقی ـ عمودی طراحی كرد تا هر سلول بتواند از كانالی با كنگره ارتباط برقرار كند و مبانی آموزشی را در سه سطح آشنایی با دنیایی كه در آن زندگی میكنیم، آشنایی با ساختار و چگونگی سیستم آپارتاید و همچنین آموزشهایی در زمینه ضرورت و چرایی ایجاد تغییرات به اعضای كنگره عرضه شد.
زندگی خصوصی ماندلا نیز به فقر و سادگی میگذشت، اما سرخوش و تمام قد مشغول مبارزه بود، او برای تأمین مخارج زندگیش به همراه الیور تامبو یك دفتر حقوقی تأسیس كردند، در بعضی فرصتها در باشگاه به ورزش بوكس نیز میپرداخت ورزشی كه ماندلا به دینامیسم رقصگونه و تهاجم و تدافع فكورانه آن علاقهمند بود.
شرایط جهانی در آن روزگار (۱۹۵۲) از جنگ متوحشانه جهانی دوم عبور كرده و به سرفصل جنگ سرد رسیده بود، موج نیروی سوم برخاسته در جهان كه در ذیل پارادایم حقوقی ـ مدنی فعالیت میكرد نیز فروكش كرده بود، مائو تسهتونگ سر به شورش برداشته و نماد گفتمان انقلابی جدید در جهان شده بود. شرایط داخلی نیز بسیار اسفبار بود، داخلشدن به اتوبوس از در مخصوص سفیدها جرم بود، استفاده از آب سردكن مخصوص سفیدها، پیادهروی در ساحل خصوصی سفیدها، بودن در خیابان پس از ساعت ۱۱ شب، بیكاربودن، در محل نامناسب كار كردن، زندگی در منطقه مخصوص سفیدها و همچنین نداشتن مكانی برای زندگی نیز جرم بود، همه این موارد بذر خشمی مقدس نسبت به این شبستان سرد آپارتاید را پرورش میداد. بحران آپارتاید تمامی وجوه كرامت انسان را به صورت پیچیده و لایه لایه آزار میداد و به تمام بخشهای زندگی نیز تسری پیدا كرده بود. آری انسان درجه ۲ نهتنها كرامت نداشت، بلكه زندگی نیز نداشت.
نیروهای سیاسی موجود مانند پان آمریكنهای رنگینپوست، هندیها، كمونیستها و سیاهان چه سنتی و چه مبارزانی مانند كنگره همه و همه به یك یأس تلخ و بنبست در راهحل رسیده بود، راهكار گاندی نیز ـ كه پیشتر خود گاندی رد پایش را در آفریقا گذارده بود ـ نتوانسته بود سد آپارتاید را بشكند، اگرچه دستاوردهای خاص خود را نیز در پی داشت.
حاكمیت آپارتاید در این هنگامه یأس و افسردگی، بخشی از مردم سیاهپوست حاشیه ژوهانسبورگ را اخراج و خانههایشان را تخریب كرد و با اشتباه خود دوباره موج مبارزاتی و اعتراضی را برافراشته كرد. مقاومت مردم و كنگره به شكلی مدنی اوج گرفت، ولی اقلیت سفیدپوست با روش مدنی مردم به صورت خشونتآمیز برخورد نمود و با مشت و قفس آهنین به آنها پاسخ گفت. در حالیكه كنگره بهطور رسمی روش مدنی و مسالمتآمیز را سیاست خود اعلام كرده بود ناگهان نلسون ماندلا در یك سخنرانی عمومی اعلام كرد كه سیاست مقاومت منفی به پایان رسیده است و تنها سلاحیكه آپارتاید را نابود میكند خشونت است. این اعلام نظر ماندلا با حمله شدید كنگره روبهرو شد، آنها ماندلا را افراطی و خرابكار نامیدند و او را به تحریك اقلیت سفیدپوست برای سركوب بیشتر متهم كردند.
در سال ۱۹۵۳ نلسون ماندلا پس از دهسال فعالیت در كنگره ملی در یك دادگاه به دو سال ممنوعیت خروج از ژوهانسبورگ و استعفا از كنگره ملی آفریقا محكوم شد، وی این دو سال ممنوعیت خارجشدن از ژوهانسبورگ را سختترین دوره عمر خود میداند چرا كه او زندانبان خود شده بود، اما او در این دوره نیز منفعل نمیماند و برای چندمینبار به جمعبندی از شرایط و شیوههای مبارزاتی كنگره میپردازد، او در قامت یك نیروی رونده و جاری به گنگی شرایط تن نمی دهد و در تعلیق استراتژی معلق نمیماند، بلكه در خود میدمد تا خود را تكثیر كند. ماندلا مطرح میكند كه مردم و كنگره هنوز توانایی در افتادن مستقیم با آپارتاید را ندارند و بر مردم نباید بیشتر از توانشان باری را تحمیل كرد، اما كنگره ملی باید میل و سوگیری خطمشی خود را مشخص كند. ماندلا با وجود استعفا از كنگره در سال ۱۹۵۴ نطق سالانه لوتولی را نوشت؛ متنی كه بعدها به «راه دشوار آزادی» معروف شد. در آن نطق استفاده از روشهای قدیمی مانند اعتصاب و نافرمانی از قوانین بهعنوان خودكشی یاد شد و به همه اعضا برای تفكر و نظردهی برای یافتن راهكاری جدید فراخوان داده شد. این متن كنگره را از انفعال درآورد و «جستن تا یافتن» را پیش روی كنگره ملی قرار داد.
اكنون دوباره وارد برشی دیگر از زندگی خصوصی ماندلا در این دوره میشویم. دوره ممنوعیت دو ساله پایان پذیرفته و همسرش «اولین» بهشدت او را تحت فشار قرار داده است كه بین زندگی خانوادگی و مبارزه یكی را انتخاب كند. ماندلا از ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۵ بدون مرخصی مشغول مبارزه بود، دلش هوای رفتن به زادگاهش را میكند و همراه همسرش به ترانسكی میرود تا مادرش را ببیند. ماندلا میگوید برای یك آزادیخواه مهم است كه با ریشههایش در تماس باشد تا هم متوجه تغییرات شود و هم آرامشی كسب كند. در ترانسكی جز فقر و آشفتگی چیزی در خانوادهاش نمییابد و خواهرش نیز به علت تهیدستی از خانه فرار كرده بود، اختلاف با همسر، فقر مادر و فرار خواهر برای ماندلا كه هنوز خود را همان پسربچه پرعاطفه روستایی میداند، متلاشیكننده بود. ماندلا میگوید همیشه این پرسش برایش مطرح بوده كه آیا مسئول نجات خانوادهاش از فقر است یا آفریقا از آپارتاید؟ ماندلا به خانوادهاش سروسامانی میدهد و چند روزی را در روستایش كیونو میگذراند، مثل همیشه سحرخیز است و به دیدن و تفكر در طلوع آفتاب و تغییر شب به روز عشق میورزد. رهآورد این سفر برای او آرامش و انرژی تازه است. چندی پس از بازگشت به ژوهانسبورگ و در میان این همه رنج و مصیبت جانكاه، همسر ماندلا دختری به دنیا میآورد كه ماندلا نامش را «زنانی» ـ به معنای با خود چه به دنیا آوردهای ـ میگذارد تا به این ترتیب به همهچیز معنا و امید بخشد.
پس از اعلام پایان مبارزه منفی به مرور و گذشت زمان جمعبندیهای ماندلا شكل مییابد و عناصر آن در كنار همدیگر قرار میگیرند تا به مانند همیشه با قوه پیشبرندگیاش خلقی را به پیش رهنمون سازد. او خود عامل به جمعبندیهایش میشود و برای این مرحله از مبارزه با آپارتاید شروع به سازماندهی مخفی میكند. ماندلا در سال ۱۹۵۶ به همراه ۱۵۶ نفر دیگر به اتهام خیانت به كشور دستگیر و روانه زندان شدند. مزیت این دوره زندان برای او این بود كه از نظر نسلی و تشكیلاتی تنوع وجود داشت و مبارزان از ایدهها و تجارب یكدیگر بهرهمند میشدند.
پس از دو هفته زندانیان بر اثر فشار مردمی و تظاهرات به قید ضمانت آزاد شدند. ماندلا در بازگشت به خانه متوجه شد كه همسرش از خانه رفته و حتی چوبپردهها را با خود برده است. او و همسرش جدا میشوند. اكنون دربهدری خود و بچههایش به همه سختیهای طاقتفرسای او افزوده میشود. وی پس از چندی با زنی مبارز و پیشرو به نام «وینی» ازدواج میكند كه سامان و آرامش خاصی را ارمغان خانه ماندلا میكند.
سال ۱۹۵۷ آغاز «نسیم تغییر و تحول» در قاره آفریقا بود. غنا استقلال پیدا كرد و تا چند سال پس از آن ۱۷ كشور استقلال پیدا كردند. این مسئله امیدها را در بین مبارزان برافروخت. دادگاه اتهام «خیانت به كشور» دوباره در سال ۱۹۵۹ برگزار شد و اعضای كنگره همه بر عدم خشونت و همزیستی نژادی تأكید كردند، اما چندی پس از این دادگاه حادثهای اتفاق افتاد كه همهچیز را تغییر داد. مبارزان برنامهریزی انجام دادند كه در اعتراض به آپارتاید همه برگههای عبور را بسوزانند. در شارپ ویل این اعتراض به تظاهرات بزرگی تبدیل شد كه در آن تظاهرات مسالمتآمیز ۶۹ نفر كشته و ۴۰۰ نفر زخمی شدند. ماندلا و لوتولی نیز به نشانه اعتراض به كشتار مردم برگههای عبور را در یك كنفرانس مطبوعاتی و در جلوی دوربین خبرنگاران سوزاندند.
حكومت آپارتاید به مدت ۵ ماه حكومت نظامی اعلام كرد. جمعبندی ماندلا از این دوره تحرك این بود كه عملیات باید براساس ملاحظات عملی و نه اندیشههای ایدهآلیستی باشد و همچنین وعده و شعار در هر عملیات باید مختصر، مفید، همه فهم، گیرا و ملموس باشد تا بتواند پیوندی حیاتی بین مبارزان و تودهها بهوجود آورد. او این دوره عملیات را دارای این كاستیها میدانست؛ در مدت ۵ ماه حالت فوقالعاده، اعضای كنگره در دادگاه مشغول دفاع از خود بودند. دادگاه در پی این بود كه ماندلا را آشوبگر و خرابكار اعلام كند، اما دفاعیه ماندلا برخلاف انتظار همه بسیار متعادل و میانهروانه بود. او در دادگاه اعلام كرد كه به آشوبگری نیاز نداریم، بلكه چون از منظر جمعیتی تعداد سیاهان بیشتر است، پس روش انتخاباتی راحتترین شكل پیروزی ماست. دادگاه اعضای كنگره را آزاد كرد، ولی كنگره ملی آفریقا را غیرقانونی اعلام كرد و به انحلال آن حكم داد. اما این حكم كارایی چندانی نداشت، مردم عادی نیز مبلغ كنگره شده بودند و اعتبار تاریخی آنان محفوظ بود.
كنگره در تناسب با شرایط جدید به شكل زیرزمینی فعالیتهایش را ادامه داد و الیور تامبو را برای تشكیل كنگره در خارج از كشور انتخاب كرد و ماندلا نیز به زندگی مخفیانه روی آورد. كنگره مسیر مبارزه را گام به گام پیش میبرد. مبارزه قانونی و مدنی، تخلف از قوانین و نافرمانی مدنی با مشی مسالمتآمیز، مرحله به مرحله كنگره ملی و ملت آفریقا را رشد میداد. غیرقانونی اعلام كردن كنگره توسط آپارتاید، فصل جدیدی از مبارزه را بر مبارزان تحمیل میكرد كه مستلزم الزامات و ضرورتهای خاص خود بود و به تعبیر ماندلا مبارزه مخفی مستلزم تغییر روحیه كامل است. نلسون ماندلا در ابتدای دوران زندگی مخفی یك تحصن عمومی را در روز جشن سفیدپوستها سازماندهی كرد كه در آن تحصن ۶۰ درصد كارگران و كارمندان به محل كار نرفتند و جشن سفیدها كاملاً به هم خورد.
ماندلا توانست با حرفهایگری آپارتاید را زمینگیر كند بدون اینكه خود و ملتش كوچكترین آسیبی ببینند. ماندلا در روز دوم، تحصن را لغو كرد و در گفتوگو با مطبوعات اعلام كرد كه دوره مبارزه مسالمتآمیز به سرآمده است. كنگره ملی بهشدت از ماندلا انتقاد كرد. وی نیز در پاسخ كنگره گفت: «دولت خود از قانون عبور كرده است... چون دولت از ما قویتر بود روش عدم خشونت یك ضرورت عملی بود و نه یك راه انتخابی. این نظریه من بود و من روش عدمخشونت گاندی را نه بهعنوان یك اصل غیرقابل نقض، بلكه بهعنوان تاكتیكی میدیدم كه باید در صورت لزوم و اگر شرایط ایجاب كند مورد استفاده قرار گیرد. همانطور كه گاندی نیز معتقد بود این استراتژی آنقدر مهم نبود كه حتی وقتی قطعاً به شكست میانجامد بهكار گرفته شود. من خواستار آن بودم كه اعتراضها تا زمانیكه مؤثر بودند به اجرا درآیند.» (راه دشوار آزادی، ص ۱۶۷)
دولت نیز به شكل برنامهریزی شدهای در پی آن بود كه كنگره و دیگر مبارزان را به یك عصبیت كور بكشاند تا زودتر بتواند آنها را نابود كند، ولی ماندلا معتقد بود كه اگر منتظر باشیم كه شرایط داخل كتابها فراهم شود هرگز «شرایط تغییر» بهوجود نمیآید، بلكه باید برای «تغییر شرایط» برنامهریزی كرد و استدلال میكرد «اگر با اعتراضهای مسالمتآمیز با خشونت رفتار شود كارایی آن نیز به پایان میرسد، از نظر من عدم خشونت یك استراتژی بود نه یك اصل اخلاقی، و استفاده از یك سلاح بیاثر هیچگونه پاداش اخلاقی ندارد. این حرفهای من از روی عشق به خشونت نبود.» (همان، ص ۲۰۷) ماندلا ادامه میدهد «به هر حال در سیر مبارزه هر مبارزه آزادیخواهی این درس دشوار را فرامیگیرد كه همیشه این ستمگر است كه ماهیت مبارزه را تعیین میكند.» (همان، ص ۲۱۸) با این استدلالها جریان مبارزاتی، دوباره با ابتكار و خلاقیت ماندلا در اتخاذ راهبرد پیشبرنده بر تحرك و همچنین پیچیدگی خود میافزاید.
دولت آپارتاید پس از گفتوگوی ماندلا مبنی بر پایان مشی مبارزه منفی دستور بازداشت او را صادر كرد، اما ماندلا اعلام كرد كه به دولت و قانونی كه آن را بهرسمیت نمیشناسد خود را تسلیم نخواهد كرد و تا پایان عمر به مبارزه در راه آزادی ادامه خواهد داد. زندگی او نیز كاملاً مخفیانه بود، آنچنانكه مطبوعات به او لقب «رازیانه سیاه» داده بودند. البته او بهطور مخفی به همهجا سفر میكرد و چندین مورد نیز در معرض دستگیری قرار گرفت.
ماندلا برای تغییر وضعیت سازماندهی متناسب با استراتژی جدید با لوتولی به گفتوگو پرداخت و ایدههایش را برای او شرح داد. آموزش و مطالعه انقلابهای جهان، تحلیل جغرافیایی و تاریخی آفریقا، تشكیل شورای فرماندهی، تشكیل یك پایگاه و همچنین بررسی انواع عملیات در دستور كار ماندلا قرار گرفت. لوتولی راهكار ماندلا را پذیرفت و به او گفت كه در این زمینه خودمختار عمل كند ماندلا نیز به شیوهای مستقل، ولی مرتبط به كنگره كار را سامان داد.
از نظر ماندلا شكلهای سنتی و پیشین مبارزه نیز كاراییهای خاص خود را دارند و كنگره نیز باید در آن مسیر گام برمیداشت. كنگره بهطور مخفی و پس از ۵۰ سال مشی مسالمتآمیز، نظر ماندلا را پذیرفت؛ ایدهای كه هیچكس از آینده و نتیجه آن خبر نداشت. ماندلا بر این باور بود كه «سیاست عدم خشونت نه دولت را آرام كرده بود و نه در قلب ستمكاران تغییری بهوجود آورده بود.» (همان، ص ۳۵۴) و همین مسئله بود كه او را به تشكیل «نیزه ملت» یا «ام. كی» (M.K) كشاند. ماندلا مسئول تشكیل یك سازمان مبارزه شده بود باوجود اینكه پیشتر نه در نبردی جنگیده بود و نه هرگز گلولهای شلیك كرده بود، او حتی سربازی هم نرفته بود.
مطالعه آثار مائو، چهگوارا، فیدل كاسترو و مبارزان الجزایری در دستور كار ام.كی قرار گرفت. پس از مطالعه این آثار مشی ام.كی به صورتی انتخاب شد كه كمترین هزینه جانی را در پی داشته باشد تا به این صورت به مرام كنگره نزدیكتر باشد.
پس از چندی به دعوت كنگره آزادیبخش آفریقا در آدیس آبابا، ماندلا از كشور خارج شد و در آنجا به تبلیغ كنگره و ام.كی پرداخت، او توانست كمكهای مالی، نظامی و آموزشی زیادی جذب كند و همچنین در آن نشست هدف از تأسیس ام.كی را كشاندن دولت به پای میز مذاكره عنوان كرد. پس از آن نشست به فراگیری آموزشهای لازم پرداخت و سپس به آفریقا بازگشت تا سازماندهی ام.كی را با مبنای آموزش منسجمتر و گستردهتری پیریزی كند.
ام.كی در روزی كه چشمهای جهان به كنگره ملی آفریقا بود و رئیس لوتولی برنده جایزه صلح نوبل شده بود نخستین عملیات خود را انجام داد. ماندلا نیز چندی بعد بر سر یك قرار دستگیر شد، ولی متوجه شد كه دولت آپارتاید از ام.كی بیخبر است. ماندلا در روز دفاعیات در دادگاه كه به صورت علنی برگزار میشد با لباس «كاروس» ـ كه لباس سنتی بود ـ حاضر شد، زیرا او خود را نماینده تاریخ، فرهنگ و میراث مردم خود میدانست. ماندلا در دفاعیاتش فقط گفت كه از این شرایط متنفر است و باید شرایط تغییر پیدا كند. او محاكمه خود را محاكمه خواستههای مردم آفریقا دانست، سپس دفاعیاتش را قطع كرد و جلسه را فاقد وجاهت و رسمیت عنوان كرد. دادگاه او را به ۵ سال زندان بدون عفو محكوم كرد.
در سال ۱۹۶۳ ام.كی خود را شاخه نظامی كنگره خواند. پس از مدتی پایگاه آنها در مزرعهای در ریووینا كشف شد و تعدادی از اعضای ام.كی نیز دستگیر شدند. دادگاه آفریقا پس از تحقیقات، ماندلا را متهم ردیف اول اعلام كرد. این محاكمه مهمترین محاكمه تاریخ آفریقا بود. دادگاه به صورت علنی برگزار شد. حس چوبه دار همهجا را فراگرفته بود، جمعیت حاضر در دادگاه بغض كرده و منتظر ورود ماندلاست. مردم حیران و زخمی آفریقا، دولت آپارتاید و جهانیان منتظر شنیدن پیام او هستند. او وارد صحن دادگاه میشود و با همه وجودش فریاد میزند: «قدرت»، جمعیت مبهوت یكصدا فریاد میزند: «از آن ماست.» ماندلا در دفاعیاتش نه در چارچوب قانون، بلكه از منظر آرمانی و اخلاقی از خود و همرزمانش دفاع و بیان كرد: «ما بیگناهیم، این سیستم آپارتاید است كه متهم است، دادگاه تاریخ نشان داده كه بیداری وجدان یك ملت را با مجازات نمیتوان سركوب كرد. من در سراسر زندگیام، خود را وقف مبارزه برای مردم آفریقا كردهام، من علیه حاكمیت سفیدپوست جنگیدهام، من همواره آرمان یك جامعه دموكراتیك و آزاد را كه در آن همه مردم در هماهنگی كامل و امكانات برابر در كنار هم زندگی كنند گرامی داشتهام، این آرمانی است كه حاضرم ـ در صورتیكه ضروری باشد ـ در راه آن جان دهم.» (همان، ص ۴۷۷) در این هنگام آه از نهاد حاضران بلند شد و زنان با صدای بلند شروع به گریه كردند.
ماندلا به وكلایش گفت كه تحت هیچ شرایطی درخواست استیناف و تخفیف نخواهد كرد و حاضر است بمیرد، او چیزی برای از دست دادن نداشت، او تنها به آرمانهایش تعلق داشت و میگفت: «محنتهای یك ملت را نمیتوان سركوب كرد و مردم همواره راهی برای بازگوكردن آن محنتها خواهند یافت.» ماندلا و همرزمانش آماده مرگ و جمعیت حاضر مبهوت و نگران منتظر صدور حكم هستند. قاضی رأی به حبس ابد آنها میدهد و آفریقا سراسر شادی میشود.
مرحله جدیدی از زندگی ماندلا در زندان مخوف روبن آیلند آغاز میشود؛ زندانیكه درخواستهای ماندلا برای خمیردندان در آن شش ماه و درخواست روزنامه ۱۵ سال طول كشید. وی از فرصت زندان استفاده كرده و تحصیلاتش در رشته حقوق را ادامه میدهد. در طول مدت زندان هر بار او از اتفاقی خبردار میشد: مرگ لوتولی، مادر و یكی از فرزندانش برایش سهمگین بود و در خاكسپاری آنها نیز اجازه حضور نیافت. این خود بار مصیبت را سنگینتر میكرد. همسرش وینی نیز در سال ۱۹۶۸ دستگیر و روانه زندان شد.
آپارتاید روزنامهها را از چاپ عكس یا مطلب درباره ماندلا منع كرده بود، اما در اواخر دوره زندانش در روبن آیلند در سال ۱۹۸۳ ناگهان یك روزنامه مطلبی باعنوان «ماندلا را آزاد كنید» چاپ كرد و این باعث موجی در آفریقا و حتی جهان برای آزادی ماندلا شد. تحرك كنگره و ام.كی نیز پس از آن مقاله بیشتر شد و هر هفته یك عملیات انجام میداد و الیور تامبو رهبر كنگره نیز بهطور همزمان مسئله آزادی ماندلا را مطرح میكرد. مجموعه این فشارها باعث شد كه دولت آپارتاید، ماندلا را به زندانی با امكانات بهتر منتقل كند. در سال ۱۹۸۴ پس از ۲۰ سال ماندلا و تعدادی از دوستانش به زندان پولزمری انتقال یافتند. وینی همسرش نیز پس از ۲۲ سال در زندان پولزمری توانست با او به صورت حضوری ملاقات كند. در همین سال جهان برای دومینبار مبارزه ماندلا و كنگره را تأیید كرد. اسقف دزموند توتو از رهبران مبارزه علیه آپارتاید برنده جایزه صلح نوبل شد و این باعث شد فشارهای بینالمللی بر رژیم آپارتاید بیشتر شود.
در زندان پولزمری شرایط بهتری وجود داشت و روزنامههای گاردین و تایم و رادیو محلی در اختیار زندانیان قرار میگرفت. در زندان پولزمری برخلاف زندان روبن آیلند نشانی از سرسبزی و طراوت نبود، جز آجر و بتن چیزی نبود و از نظر ماندلا این وضعیت باید به هم میخورد. ماندلا كه نماد انرژی و پویایی است با استفاده از دو نیمكردن بشكه و كاشت و پرورش ۹۰ نوع گل و گیاه و سبزیجات و میوه، فضای زندان را تغییر داد تا به هستی و تاریخ نشان دهد كه نوبهنوشدن و تحولخواهی در او جوهری است.
سال ۱۹۸۵ رئیسجمهور آفریقای جنوبی، آقای بوتا بهطور غیرمنتظرهای در سخنرانی پارلمانی خود اعلام كرد كه میخواهد با نلسون ماندلا مذاكره كند، اما به شرطی كه ماندلا اعمال ام.كی را محكوم كند. آنها در پی آن بودند كه بین ماندلا، ام.كی و كنگره تفرقه بیندازند در غیر این صورت او را بهعنوان مسئول خشونت فراگیر شده در كشور معرفی كنند، اما ماندلا در نامهای سرگشاده پیشنهاد را رد و عنوان كرد: «وفاداریش به كنگره و ام.كی خدشهناپذیر است، ولی با این حال راهحل، مذاكره است نه جنگ» این نامه سرگشاده شور و نشاط ملی در آفریقا را صدچندان كرد، زیرا یك مبارز پس از ۲۳ سال تحمل سختیهایی كه فهم و هضم آنها در باور چندان آسان نیست هنوز ایستادگی میكند.
ماندلا به علت سرطان پروستات در بیمارستان بستری میشود. وزیر دادگستری به ملاقات او میرود و دستور میدهد پس از درمان، ماندلا به صورت انفرادی در یك طبقه زندان كه وضع بهتری داشته باشد بستری شود. ماندلا میگوید به او الهام شده این انفرادی یك فرصت برای پایاندادن به ۷۵ سال مبارزه است. ماندلا بدون وسواس و مشورت پیشنهاد مذاكره با دولت را مطرح میكند، درحالیكه میداند كنگره با این كار او مخالف است، اما او استدلال میكند كه گاهی یك رهبر باید با اطمینانی كه از قلبش میتراود در جلوی مردم حركت كند، زیرا «چشمانداز آزادی اگر در افق پدیدار شد باید ما را تشویق كند چند برابر كار كنیم و فرصتسوزی نكنیم.» (همان، ص ۷۲۸)
روزنامهنگاران، نمایندگان پارلمانی و گروههای معتبر سیاسی بینالمللی به دیدار ماندلا در پولزمری میآمدند. پیشنهاد اولیه همه آنها تقبیح ام.كی توسط ماندلا بود، او در پاسخ میگفت من رئیس جنبش نیستم، بلكه الیور تامبو رئیس جنبش است. گروههای بینالمللی مسئله آزادی از زندان را نیر مطرح میكردند، یك گروه معتبر بینالمللی نیز ملاقات با ماندلا را به دولت الیور تامبو گزارش داد و گفتند كه ماندلا ام.كی را رد نمیكند، ولی گفته كه آن را راهحل نهایی نیز نمیداند. دولت برای بیاثركردن دیدار گروههای بینالمللی با ماندلا به ۶ دفتر كنگره ملی حمله كرد. الیور تامبو نیز به ام.كی و مردم دستور داد كه وضعیت كشور را غیرقابل كنترل كنند. الیور تامبو و اعضای كنگره نیز فكر میكردند ماندلا در مذاكرات یا فریب خورده و یا مصالحه كرده است، اما در این شرایط بغرنج كسی باید كاری میكرد.
«اغلب ناامیدكنندهترین لحظهها دقیقاً زمان مناسب برای دست به كار شدن است. نمیبایست كشور پیش از آزادشدن نابود شود.» این سخنان مردی است كه تاریخی را با خود به وجود آورد. ماندلا از وزیر دادگستری و رئیسجمهور بوتا درخواست ملاقات كرد كه ملاقات آنها نیز نتایج مثبتی داشت، اما رئیسجمهور بوتا بهطور ناگهانی استعفا داد و «دوكلرك» كفیل ریاستجمهوری شد و سپس در انتخاباتی كه كنگره آن را به رسمیت شناخت پیروز شد. دوكلرك روند آزادسازی فعالیت احزاب و فعالیت سیاسی را در پیش گرفت، حتی هفتهزار نفر از زندانیان زندان پولزمری را آزاد كرد. ممنوعیت فعالیتهای كنگره نیز لغو شد، او بسیاری از اصول آپارتاید را از بین برد. در سال ۱۹۸۳ دوكلرك درخواست ملاقات با ماندلا را مطرح كرد. ماندلا پیش از ملاقات، نامه سرگشادهای را منتشر كرد كه در آن تأكید كرده بود هیچ پیششرطی ازجمله تعطیلی ام.كی را نمیپذیرد، بلكه این آقای دوكلرك است كه باید سیستم آپارتاید را بهطور كامل منحل كند. البته او با درایت ظریفی درك میكرد كه دوكلرك نمیخواهد در افكارعمومی ضعف نشان دهد، پس در انتهای نامه پیشنهاد كرد پیش از مذاكره بین دوطرف آتشبس اعلام شود.
آتشبس صورت گرفت و در پی آن مذاكرات نیز آغاز شد. ماندلا در مذاكرات به دوكلرك گفت «شواهدی در دست است كه شما در حال مدرن كردن آپارتاید هستید، یك سیستم ستمگر را نمیشود اصلاح كرد، بلكه باید آن را دور انداخت، اگر زمانی آزاد شوم و شرایط همین باشد، به همان شكل قبلی مبارزه خواهم كرد.» (همان، ص ۷۱۴)
دوكلرك سیستم آپارتاید را كاملاً لغو كرد و گفت زمان مذاكره است و این چنین بود كه عقلانیت و انعطاف دوكلرك سیر تغییرات در آفریقا را روانتر كرد، او روز بعد با ماندلا دیدار كرد و گفت هماكنون دستور آزادی شما را میدهم، اما ماندلا نمیپذیرد و میگوید برنامهریزی آزادی را باید خودم انجام دهم و درخواست یك هفته فرصت برای مقدمات آزادی میكند، زیرا یك رهبر حتی در زندان خصم نیز رهبر است. ماندلا دوستان كنگره را برای آمادهسازی بیانیه آزادی به سوئیت زندان پولزمری ـ كه اكنون سختگیریهایش از او برداشته شده بود ـ فراخواند. سرانجام ۱۲ هزار روز زندان به پایان رسید، فردا كه روز آزادی بود، هزاران عكاس، خبرنگار و هوادار و حتی تعدادی از سفیدپوستها به استقبال او آمده بودند. ماندلا هنگام عبور از در زندان مشت راستش را بلند كرد و فریاد زد «قدرت» همه در پاسخ فریاد زدند «از آن ماست». جمعیت بسان سیل روان بود و هر لحظه ممكن بود ماندلا و وینی زیردست و پای هواداران بیشمار كشته شوند، لحظه بیقراری بود و هر لحظه ممكن بود قیام شود، اسقف توتو با ماندلا تماس گرفت و گفت شما باید به میدان برگردید، ماندلا در بالای ساختمان بلندی در میدان «گراند پرید» قرار گرفت و میدید كه یك ملت از شوق، میرقصیدند و آواز میخوانند. ماندلا ـ كه خود میگوید در آن لحظه حس مبارزه به منتهای شكل ممكن در او حلول كرده بود ـ با جانش بغض یك ملت را فریاد زد «قدرت» و بغض آفریقا این چنین تركید «از آن ماست».
هیاهوی جمعیت اجازه صحبت را نمیداد. ماندلا متن سخنرانی را از جیبش درآورد ناگهان سكوتی مطلق و عجیب حكمفرما شد. ماندلا آغاز كرد «دوستان من به نام صلح و آزادی و دموكراسی به همه سلام میكنم. من در اینجا نه بهعنوان یك پیامبر یا مسیح، بلكه بهعنوان خدمتكار كوچك در مقابل شما هستم»، ماندلا با همان خلوص مسیحگونه سخن میگفت. ماندلا روند مذاكرات را برای مردم به صورت شفاف توضیح داد و گفت ماندلا هرگز تسلیم نخواهد شد و در هدفش استوار است ومردمش را به بازگشت به سنگر مبارزه فراخواند و استراتژی راهپیمایی تودهای اعتصاب و تحصن كه چیزی بین مشی كنگره ام.كی بود را متناسب با شرایط جدید اعلام كرد.
ماندلا در یك كنفرانس مطبوعاتی اعلام كرد كه بین حمایت مستمرش از ام.كی و مذاكره تضادی وجود ندارد، بلكه اصلاً ام.كی بوده كه آپارتاید را مجبور به مذاكره كرده است و در ادامه گفتوگو گفت كه آفریقای جنوبی جدید غیرنژادپرست و محل زندگی بهتری برای همه ازجمله سفیدپوستها خواهد بود. كنگره نیز از دور ماندلا را زیر نظر داشت تا مطمئن شود كه ماندلا همان ماندلاست و تغییری نكرده است. ماندلا به نقاط مختلف جهان سفر كرد و با استقبال هیجانانگیز جهانیان روبهرو شد، حتی در یك توقف اتفاقی در یك فرودگاه در مناطق یخبندان با استقبال ۱۲ اسكیمو كه خبر توقف ماندلا را از تلویزیون شنیده بودند روبهرو شد و آگاهی و انسانیت اسكیموها ماندلا را شوكه كرد. استقبال اسكیموها نشانه این بود كه همه هستی، خدا، تاریخ و جغرافیا به این مرد بزرگ شادباش میگویند.
ماندلا هنگام بازگشت به آفریقا متوجه شد كه خشونتها توسط یك نیروی سوم متشكل از نیروهای فرصتطلب و پلیس سازماندهی و گسترش یافته است، بنابراین از دوكلرك درخواست ملاقات كرد. مذاكرات با دوكلرك خیلی ثمربخش نبود. دوكلرك دوست داشت كه تصور مردم درباره ناجیبودن ماندلا شكسته شود. هنگام مذاكرات جو اسلو رهبر شجاع ام.كی به ماندلا پیشنهاد كرد كه درباره تعلیق ام.كی با دوكلرك صحبت كند تا دوكلرك بتواند سیاستهای خود را اثربخش اعلام كند و جلوی خشونت «نیروی سوم خرابكار» را بگیرد این پیشنهاد كمی مؤثر افتاد.
الیور تامبو رهبر كنگره ملی آفریقا نیز با یك استقبال پرشور و بینظیر به آفریقا بازگشت. الیور به ماندلا در كنگره سال ۱۹۹۱ پیشنهاد داد كاندیدای رهبری كنگره شود و ماندلا رهبر كنگره ملی آفریقا شد. وظیفه او تبدیل به یك سازمان زیرزمینی و غیرقانونی به یك حزب سیاسی و مردمی بود. خشونتها روز به روز بیشتر میشد و مبارزان جوان را تحریك میكرد، اما ماندلا باور داشت باید هیجانها را در دوره كنونی از راه برگزاری راهپیماییها ارضا و از عملیات تخریبی پرهیز كرد تا موفق شد. اما متحد نگهداشتن نیروها در زمان مذاكره برای ماندلا بسیار دشوارتر از اتحاد در زمان مبارزه بود. دولت دوكلرك در پی وقتكشی بود تا از محبوبیت ماندلا و كنگره ملی كم شود و نزد مردم آنها را بیدستاورد جلوه دهد تا اینكه در دسامبر ۱۹۹۱ مذاكراتی بهنام «میثاق آفریقای جنوبی دموكراتیك» بین كنگره و ۱۸ گروه دیگر با دولت دوكلرك با نظارت بینالمللی صورت پذیرفت، اما دوكلرك حاضر نبود خود را تسلیم اراده اكثریت كند. مذاكرات به بنبست كشیده شد و دولت بهصورت پنهانی خشونت را سازمان میداد و در یك عملیات خشونتآمیز ۴۶ نفر از هواداران كنگره را به قتل رساند. ماندلا ایده مبارزه تودهای را جدیتر پی گرفت و در یك سخنرانی عمومی بسیار خشمگینانه بر دوكلرك تاخت و اعلام اعتصاب عمومی كرد. در این اعتصاب چهار میلیون نفر فعالیت داشتند، اما راهپیمایی ۷۰ هزار نفری شهر بیشو و كشتهشدن ۲۹ نفر همهچیز را تراژیكتر كرد و فضا را تیره و تاریك نمود.
یك ضربالمثل قدیمی دوباره الهامگونه امید را در ماندلا زنده میكند كه «تاریكترین ساعت شب پیش از طلوع آفتاب است». ماندلا تاریكی را میشكافد و افق روشن را رقم میزند و در آن فضای تیره و احساسی به دوكلرك پیشنهاد مذاكره دوباره میدهد، این مذاكرات كاملاً تفاهمآمیز بود و دولت آپارتاید انعطاف نشان داد، درنتیجه ماندلا و دوكلرك درباره مجلس، دولت موقت و حتی زمان انتخابات در سال ۱۹۹۴ توافق كردند.
نیروی سوم خرابكار و فرصتطلب بیكار نشست و «كریس هانی» یكی از محبوبترین رهبران كنگره ملی را ترور كردند. جوانان دنبال مقابله به مثل بودند، اما ماندلا پیشنهاد داد كه تظاهرات اعتراضی یك هفته برگزار شود تا هم اعتراض خشمگینانه صورت پذیرد و هم از عمل تلافیجویانه پرهیز شود. ماندلا و دوكلرك در سال ۱۹۹۳ بهعنوان برنده جایزه صلح نوبل انتخاب شدند. اكنون راه دشوار آزادی در سیر ماراتنی خود گام به گام و همگام با تكامل بشر راه خود ر ایافته بود و جهان نیز این راه را تأیید كرده بود.
ماندلا اكنون باید برای تبلیغات انتخابات آینده محورهای كار كنگره را مشخص میكرد. او تأكید كرد كه در تبلیغات از برنامه بازسازی و توسعه سخن گفته شود نهتنها از سوابق مبارزاتی، آموزش مردم بهطور جدی در دستور كار باشد، هنگام تبلیغات، مردم به سختكوشی و كار تشویق شوند، برای مردم شرح داده شود كه مشكلات یكشبه حل نخواهد شد، بلكه باید درازمدت فكر كرد و اینكه توضیح داده شود كه مبارزه برای آینده است و نباید در گذشتههای سرشار از كینهتوزی ماند.
ماندلا در روز رأیگیری در كنار قبر «جان دوب» بنیانگذار كنگره رأی خود را به صندوق انتخاباتی ریخت. ماندلا گفت من اكنون مأموریت جان دوب را به پایان رساندم. او این چنین یك سیر طولانی انباشت تجربه تاریخی را نقطهچین میزند. بسیاری از مردم میگفتند برای نخستینبار است كه احساس میكنند انسان هستند. به این ترتیب احساس كرامت انسانی بردی همگانی پیدا كرد.
در انتخابات، كنگره ملی آفریقا با ۶/ ۶۲ درصد آرا پیروز انتخابات شد. ماندلا میگوید «در آن هنگام احساس كردم مأموریت من این است كه ظالم و مظلوم را هر دو آزاد كنم.» (همان، ص ۸۰۶) ماندلا مأمور تشكیل دولت شد. چیدمان دولت ماندلا باید آنطوری میبود كه تفاهم و آشتی را رواج دهد و همچنین مرهمی بر زخمهای تاریخی ملت آفریقا باشد. تابو مبكی را بهعنوان معاون اول خود و دوكلرك (رئیسجمهور پیشین آپارتاید) را بهعنوان معاون دوم انتخاب كرد تا بنای آشتی ملی را به صورت عملی پیریزی كند. مراسم تحلیف نلسون ماندلا با حضور سران جهان برگزار شد.
در مراسم تحلیف ماندلا به گفته خودش «حضور تاریخ را در قلبش احساس میكرده است». او در آن مراسم این چنین سخن گفت: «هرگز مباد كه این سرزمین زیبا بار دیگر ستم یك فرد را بر دیگری تجربه كند، بگذارید آزادی حاكم شود.»
ماندلا برای ادامه راه نیز گفت «فقط برای یك لحظه میتوانم توقف و استراحت كنم، چون همراه با آزادی، مسئولیتها وارد صحنه میشوند و من نمیتوانم درنگ كنم، چون هنوز این راه دشوار و طولانی به پایان نرسیده است» و باور داشت برای ساخت آینده آفریقا منابع اصلی، الماسهای ناب آفریقا نیستند بلكه مردمند.
آنچه از كتاب راه دشوار آزادی میتوان برداشت كرد كاری كه رهبران كنگره و دیگر مبارزان در آفریقا به انجام رساندند یك انقلاب اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بود كه در این مسیر ظالم و مظلوم هر دو رشد كردند. مطالبه ملی آفریقاییها برچیدن سیستم جدایی نژادی و آپارتاید بود، حس و انگیزهای كه ملت آفریقا را برانگیخت مسائل عینی و روزمره زندگی بود، به این ترتیب اقشار و طبقات مختلف در آن حضور فراگیر داشتند، روح عمومی جامعه نیز میل به تغییر و جنبش داشت و در این مسیر عوامل كاتالیزوری مانند رهبران حرفهای و پاكباز، عقلانیت و انعطاف نهایی دوكلرك و فشار جامعه جهانی بر پیروزی آنها مؤثر بودند.
ادبیات مبارزان آفریقایی با توجه به تغییر استراتژی و مشی در وضعیتهای مختلف متغیر بود، ولی عنصر ثابت آن دموكراسی چند نژادی مبتنی بر مسالمت بود. پردازش استراتژیها را ماندلا برعهده داشت كه هم مبنای منطقی و عینی داشت و هم آرمانی و پیشبرنده بود، به این سبب بود كه نلسون ماندلا توانست كنگره را از یك سازمان رام شده به یك كنشگر مستمر و تعیینكننده تبدیل كند. كادر رهبری در كنگره نیز مردانی خودساخته، پاكباز، غیراقتدارگرا و دموكرات بودند. لوتولی، الیور تامبو، والتر، جو اسلو و ماندلا از این نمونه هستند.
آنچنانكه در مقدمه مترجم نیز آمده است: «نلسون ماندلا برای میلیونها نفر در جهان نمادی از غلبه امید و غرور بر نومیدی و تنفر، غلبه عشق و ازخودگذشتگی و خویشتنداری بر خصلتهای اهریمنی و انتقامجویی است»، او به تعبیری بهمانند «سرباز چهار فصلی» است كه هم در لیگ جوانان، ام.كی، كنگره و حتی جهان «بذر میپاشاند»، هم در زندان از پرورش جوانان گرفته تا پرورش ۹۰ نوع گل و گیاه نقش «آموزگاری و پروردن» ایفا میكند، در مسیر زندگی و مبارزه نیز «امیدوار به رحمت» است به طوری كه رحمت خدا به استقبال تلاش و تكاپوی او میآید، مرعوب و مجذوب قدرت نمیشود و خشم ویرانگر ملت را به صورت منطقی مدیریت میكند تا نشان دهد اهل «مواظبت و حراست» از نهال برای آبادانی است و هم در سر خرمن تاریخ بدون چشمداشت فردی میوه را «میچیند» و ۵ سال نیز آن را مدیریت میكند و سالم و بارور یافته و به دور از پندار كثیف احتكار قدرت، میوه را به نسلهای بعدی ملتش تحویل میدهد. او به مانند فیدل كاسترو، موگابه و قذافی خود به دیكتاتور پس از پیروزی تبدیل نشد و قدرت را به صورت سیستماتیك، مشاركتی و دموكراتیك تعریف كرد.
خلاصه ماندلا یك رهبر پیشبرنده و كاملاً حرفهای است، او هم شور آغازگری را دارد و هم صبر تثبیت را، هم توان بسیجگری یك رهبری كاریزما را دارد و هم بیادعایی و سختكوشی یك سرباز فداكار را، هم عینیت نزدیك دست را در مییابد و محاسبه میكند و هم افقداری و امیدواری یك مؤمن را دارد، هم مقاومت تاریخی یك چریك را دارد و هم شهامت یك شهید را، او هم كشش و استعداد كشآمدن به اندازه رنج تاریخ را دارد و هم خستگیناپذیری از جنس جان جهان را، هم نماد بغض و خشم تاریخی از تبعیض است و هم گذشت یك پهلوان و قهرمان كامیاب را دارد، هم مدیر بحران نهضت و شكننده دیوار سیاهی و تباهی و هم اهل ساماندهی و ایجاد و تأسیس، هم رقص میانه میدان تاریخ دارد و هم بذر میپاشاند و موج میافشاند، ماندلا رونق هستی است.
ماندلا هماكنون نیز با نژادپرستی صهیونی مخالف است و همچنین كمك كار انبوه بیماران آفریقایی است، سیاه پس از او به تعبیری «میخواهد همه چیز را فتح كند». بر سبد بسكتبال به نشانه فتح قلهها میپرد، دو سرعت و ماراتن را به نشانه انرژی و حوصله در روندگی رو به پیش میپیماید، سیاهان حتی كاخسفید و جام جهانی را نیز درنوردیدند.
و در آخرین گزارش كتاب «راه دشوار آزادی» هركس میخواهد امیدوار باشد، هركس كه میخواهد دریابد كه عدالت و هستی اصلاً كور نیستند، هركس كه میخواهد دریابد كه آزادی شدنی است كه سیری ماراتنی دارد و هركس كه میخواهد جوهر تكاملی تاریخ را درك كند، این كتاب را باید بخواند.
* نوشته نلسون ماندلا، ترجمه مهوش غلامی، انتشارات روزنامه اطلاعات.