هوش به تواناییهایی چون تفکر منطقی و انتزاعی، فهم سریع، بصیرت نسبت به امور، حافظهی خوب و آگاهی نسبت به واقعیت اطلاق میشود. حماقت را غالبا کمبود هوش خواندهاند. امروزه آن را بیشتر ناشی از کاستی درجهی تاثیر هوش در آدمی میدانند.
از این دیدگاه، حماقت میتواند بیانگر کندذهنی و کماستعدادی افراد معینی باشد. افرادی که هوش آنان به اندازهی کافی تکامل نیافته و نیروی تصور و قضاوت آنان ضعیف است. حماقت همچنین به عملی فکر نشده اطلاق میشود، رفتار یا اقدامی که به خود شخص و محتملا به دیگران آسیب میرساند.
در کاربردی دیگر، حماقت را انحرافی جزیی از هنجارهای مربوط به گفتار و رفتاری هوشمندانه ارزیابی میکنند. در چنین حالتی با گفتار و رفتاری روبرو میشویم که برخاسته از اندیشهای منطقی نیست. احمق کسی خوانده میشود که فاقد استعداد تمیز، مقایسه و انتزاع ایدههای گوناگون است.
نگاهی دقیقتر به مفهوم حماقت
تعریف علمی حماقت پیچیدهتر است. حماقت به معنای نادانی نیست. فرضا اگر کسی نداند بتهوون آهنگسازی آلمانی بوده، نمیتوان او را احمق خواند. کافیست آن شخص به روش درست متوسل شود و به منبع معتبری مراجعه کند تا اطلاعات لازم را دربارهی بتهوون به دست آورد. احمق کسی خوانده میشود، که نیروی تفکیک و تمیز او ضعیف است.
اگر از کانت یاری بگیریم، میتوانیم حماقت را با «کمبود نیروی داوری» تعریف کنیم. نیروی داوری تعیین میکند که آدمی با حرکت از سکوی پیشدانستهها و تجربیات خود، امری را چگونه باید بفهمد. بر این پایه میتوان گفت که حماقت، کاستی دو عنصر کانونی توانایی ذهنی ماست که «متناسبفهمیدن» و «متمایزفهمیدن» باشد.
هابس نیز ضمن اینکه حماقت را «کاستی توانایی متناسبفهمیدن جهان» میخواند، به نکتهی مهم دیگری اشاره میکند. از دیدگاه او، حماقت نه پدیدهای طبیعی، بلکه مشکلی متدیک است. به گفتهی او، حماقت، پیامد تفسیر و تعبیری فاقد صلاحیت است که باید آن را «کاستی در روش» دانست. بر این پایه، حماقت فقط برخاسته از عدم شناخت واقعیتهایی نیست که برای داوری ما ضروری هستند، بلکه همچنین کمبود توانایی برای درست اندیشیدن و ناآگاهی نسبت به این کمبود است. خوب است بر این نکته کمی درنگ کنیم، زیرا برای بخش پایانی این نوشته که به مصداقهای حماقت نزد ما میپردازد واجد اهمیت است.
روند دستیابی به دانش چنین است که با توجه به نیاز تبیین یک پدیده، تزهایی ارائه میشوند. فرمولبندی این تزها به گونهای است که بتوانند از گذرگاه آزمون وارسیپذیر باشند. تزهای ارائه شده باید دو شرط مهم را برآورند: نخست اینکه به موضوع مربوط باشند. دوم اینکه اقدامات مربوط به سنجش آنها بتواند از ضریب کارآیی بالایی برخوردار باشد.
برپایهی این توضیحات میتوان گفت که روش علمی، سنجهای گزینشی برای تزهای خوب است، به گونهای که هزینهی فکر و وقت و پول و انرژی برای پژوهش را، در تناسبی درست با نتایج حاصله قرار دهد. در این رابطه از اصلی به نام «اقتصاد پژوهش» نیز سخن میرود.
با حرکت از سکوی خردگرایی در «اقتصاد پژوهش»، پذیرفته شده که انسان طبیعتا دارای این استعداد است که پس از یک ردیف آزمایشها، فرضیههای درست را حدس بزند. این استعداد را حسی برای تشخیص امور مهم و اصلی، از امور کماهمیت و فرعی میدانند که از طریق راهبرد خردگرایانهی اقتصادی در دانش، به حدس و گمان هوشمندانه میانجامد.
هدف پژوهش علمی این است که غریزهی طبیعی آدمی و عقلگرایی اقتصادی آنچنان یکدیگر را تکمیل کنند که از حماقت پرهیز شود. اگر این موضوع را برعکس کنیم، میتوانیم بگوییم نظریهای احمقانه است که نه مرتبط و متناسب باشد و نه به آسانی سنجشپذیر.
برای نمونه اگر زمینلرزه شهری را ویران کند و کسی در توضیح این پدیده بگوید، علت زمینلرزه این بوده که مردم این شهر نماز نمیخواندند و روزه نمیگرفتند و خمس و زکات نمیپرداختند و شرابخواری میکردند و زنانش حجاب را رعایت نمیکردند و به همین دلیل خدا خواسته آنان را مجازات کند، ما به این دلیل با پاسخی احمقانه روبرو هستیم که نه تناسبی میان سادگی پرسش و پیچیدگی پاسخ وجود دارد و نه ارتباطی میان آن دو. افزون بر آن، چنین پاسخی اساسا سنجشپذیر نیست. در این نمونه، حماقت به عنوان «ناتوانی متناسب اندیشیدن» و «تعبیر و تفسیری فاقد صلاحیت» به آشکارترین شکلی بروز کرده است.
ولی از سوی دیگر، علت حماقت میتواند کاربرد نامتناسب اقتصاد پژوهش نیز باشد. این کار زمانی صورت میگیرد که به گونهای غیرارادی و خودکار، امر مکانیکی را جانشین امر زنده کنیم. در چنین حالتهایی، حماقت به گونهی «کاستی نیروی داوری» و انحراف از آنچه «عقل سلیم انسانی» خوانده میشود بروز میکند؛ انحراف از هنجارهایی که ما انتظار داریم و با آنها دنیا را میفهمیم. در اینگونه موارد، تعبیرهای غیرارادی از وضعیتها، جانشین تلاش برای تامل دربارهی آنها و رفتار متناسب میشوند.
برای نمونه، اگر کسی برای دیدن فیلمی بلیط بخرد و وارد سالن تقریبا خالی از تماشاگر شود و بهرغم نامناسب بودن محل صندلی خود که شمارهی بلیط او تعیین کرده، روی همان صندلی بنشیند، به این دلیل رفتاری مضحک از خود نشان داده که ظاهرا معنای شمارهی صندلی را نفهمیده است. کسی که اینچنین از رفتاری غیرهارادی و فکرنشده تبعیت میکند، قید تامل کردن دربارهی وضعیتهای مشخص و تطبیق خود با آنها را زده است. در اینگونه موارد، واکنشی به غایت سریع و ساده، بهگونهای خودکار جای تفکر مستقل را گرفته است.
خطر اپیدمی حماقت
امروزه نیز برای تبیین مفهوم حماقت، رفتار آدمی متعارف را در نظر میگیرند که پاسخها و داوریهایش ترکیبی از نقصانعقل و جهل را تداعی میکند و در عین حال مضحک مینماید. علت اینکه پاسخ یا داوری احمقانه مضحک مینماید این است که آدمی شگفتزده میشود چگونه ممکن است کسی فاکتها و پیوندهایی را نشناسد که بدیهی هستند.
با این همه باید تاکید کرد که حماقت پدیدهای انحصاری نزد افراد معینی نیست. اینکه افراد هوشمند نیزمرتکب حماقت میشوند جای تردید ندارد. تصمیمها و اقدامهای ابلهانه به گستردهترین وجهی در میان انسانها رواج دارد. افراد تیزهوش و دانا نیز به اندازهی کافی مرتکب حماقت میشوند. هیچ کس از حماقت در امان و در برابر آن روئینتن نیست و در این زمینه استثنایی وجود ندارد.
حماقت قدرتی جهانی دارد و بر تاریخ بشریت بسیار بیشتر از درایت و هوشمندی تاثیر گذاشته است. آلبرت اینشتین گفته بود دو چیز بیکران است: کیهان و حماقت بشری. البته وی بلافاصله افزوده بود که در مورد اولی مطمئن نیست.
حماقت همیشه و همهجا در پی ماست تا خود را به ما تحمیل کند. و اگر مغلوب و مقهور آن شدیم، باید منتظر بروز آن در اشکال و شیوههای گوناگون و غالبا مضحک باشیم. البته همهی ما «حق داریم» در زندگی مرتکب حماقت شویم، ولی باید مراقب باشیم که از این «حق» سوءاستفاده نکنیم. زیادهروی در حماقت، آدمی را به نماد حمق تبدیل میکند.
در برابر حماقت کار زیادی نمیتوان کرد. نوع نیکخواهانهی آن درست به همان اندازهای میتواند خطرناک باشد که نوع شریرانهی آن. حماقت قدرت زیادی دارد. نباید وسوسه شد و با آن زورآزمایی کرد، چون به آسانی بر آدمی چیره میگردد. هرگز نباید حماقت را دستکم گرفت. حماقت فعال و تسخیرکننده است.
حماقت گاهی مانند بیماریهای واگیر به یک اپیدمی تبدیل میشود. علیه اپیدمی میتوان مایهکوبی کرد، ولی هنوز واکسنی بر ضد حماقت یافت نشده است. همه باید از این خوشحال باشیم که حماقت با درد همراه نیست، وگرنه در بیمارستانها جای سوزنانداختن پیدا نمیشد. برای مداوای حماقت هنوز دارویی کشف نشده است. آدمی تنها جانوری است که استعداد تحمیق شدن و احمق باقی ماندن دارد.
حماقت همه جا حضور دارد. گاهی ما آن را مییابیم و گاهی نه. ولی حماقت همواره با ما همراه است. قانونی علیه حماقت وجود ندارد. نمیتوان کسی را به جرم حماقت جریمه کرد. اخراج محصل احمق از مدرسه، نقض غرض است.
حماقت دشمن خطرناکتری از شرارت است. علیه شر میتوان اعتراض کرد، میتوان آن را افشا و بر ضد آن استدلال کرد، ولی آدمی در برابر حماقت بیسلاح است. نه با اعتراض و نه با استدلال نمیتوان کار زیادی انجام داد. ابله بر خلاف آدم شریر همواره از خود راضی است. بنابراین در برابر حماقت باید بیشتر محتاط بود. با استدلال نمیتوان احمق را قانع کرد، این کار هم بیهوده و هم خطرناک است.
بهترین راه مقابله با حماقت، تلاش برای فهمیدن سرشت آن است. حماقت ذاتا اختلالی در دستگاه فکری آدمی نیست. روشنفکران و افراد از نظر فکری بسیار فعالی وجود دارند که همزمان نماد حمقاند و در مقابل افرادی عامی یافت میشوند که همه چیز هستند جز احمق. وضعیتهای خاصی وجود دارد که به حماقت مجال بروز میدهد. بهتر است بگوییم وضعیتهایی هستند که آدمی را تحمیق میکنند یا آدمی اجازه میدهد او را تحمیق کنند.
بر این پایه شاید بتوان گفت که حماقت بیش از آن که مشکلی روانشناختی باشد، مسالهای جامعهشناختی است. حماقت گونهای خاص از تاثیر وضعیتهای اجتماعی بر روی آدمی و پدیدهی روانی همراه مناسباتی معین است.
با دقتی بیشتر میتوان دید که همواره پدیداری و شکوفایی یک قدرت عظیم بیرونی، اعم از سیاسی یا مذهبی یا ترکیبی از هر دو، بخش بزرگی از انسانها را افسون میکند و در معرض تحمیق قرار میدهد. حتا به نظر میرسد که چنین پدیدهای قانونی اجتماعی ـ روانی باشد. قدرت یک طرف، همواره نیازمند حماقت طرف دیگر است. این روند چنین صورت نمیگیرد که استعداد فکری مردم و در راس آنان روشنفکران ناگهان مختل شود، بلکه به این صورت که تحت تاثیر انکشاف آن قدرت عظیم بیرونی، عقل آنان تخدیر میشود و آنان کم و بیش ناآگاهانه، دیگر از رفتاری خردمندانه پیروی نمیکنند. شیفتگی و تعصب، آدمی را کور میکند. هنگامی که داوری بیگانه، نیروی داوری آدمی را تعطیل کند، گرداب حماقت بهسرعت شخص را در خود میکشد.
انسان تحمیق شده به خود مطمئن است، زیرا به مرجعی در بیرون از خود متکی است. کورکورانه در جادهای گام برمیدارد که قدرت بیرونی برایش تعیین کرده است. او به موجود مسلوبالارادهای تبدیل شده که به آسانی میتوان از او استفادهی ابزاری کرد. انسان تحمیقشده را میتوان برای همهی اغراض پلید مورد سوءاستفاده قرار داد. او نه تنها توانایی شناخت شرارت را از دست میدهد، بلکه خود قادر میشود به اعمالی شنیع و شریرانه دست بزند. به همین دلیل چیرگی بر حماقت، نه از طریق اقدامی آموزشدهنده، بلکه فقط از گذرگاه اقدامی رهاییبخش میسر است که با سنجش و تمیز متکی بر خرد، در برابر هرگونه تحمیل بایستد.
حماقت هرگز اعتراف نمیکند که حق با او نیست. حماقت جای تردید و چون و چرا باقی نمیگذارد. حماقت مساله نمیشناسد و فقط برای مسائل راهحل دارد. حماقت همواره با «همه چیزدانی» و «بهتردانی» همراه است.
حماقت گناهی عقلی است. راه دید را تیره و تار و حس درک واقعیت را نابود میکند. حماقت آدمی را وامیدارد که جهان پیرامون را از پشت عینک باورها و آرزوهای القا و تقطیر شده ببیند. حماقت شناخت عینی واقعیت را پس میزند و آن را به رسمیت نمیشناسد، فاکتهای خوشایند را برمیگزیند و از سنجش آرا و عقاید طفره میرود. حماقت تجربیات را نادیده میانگارد و به پیشداوریها تمکین میکند. حماقت آدمی را تسلیم بلندپروازیها میکند، به فانتزی و نیروی انگارش میدان میدهد و ریشهی آدمی را از زمین واقعیت بیرون میکشد. حماقت انکار واقعیت را به طبیعت ثانوی آدمی تبدیل میکند.
فقدان درک واقعیت، با خود بزرگ بینی همراه است. حماقت به خودبزرگبینی میدان میدهد. خود را مهم پنداشتن و زیاده از حد جدی گرفتن، همواره یکی از نشانههای حماقت است. احمق، تواضع عقلی نمیشناسد و ارزش سکوت را نمیداند. او حقیقت را در انحصار خود میداند. برای او باور، دانایی و داوریهایش جای چون و چرا ندارد.
اختلاف میان چگونه اندیشیدن آدمیان، بیش از هر چیز در رفتار و رویکرد آنان نسبت به تردیدها و خطاها بروز میکند. ندانستن عدهای را به کنجکاوی و تلاش برای دانستن برمیانگیزد. ولی حماقت باعث میشود که آدمی دانستههای خود را کافی و خود را از آموختن بیشتر معاف بداند.
برای احمق هر ایدهای برای خود منزوی است و در کشویی جداگانه قرار دارد، ولی این امر مانع از آن نیست که او حتا بیگانهترین ایدهها با یکدیگر را، بهگونهای تمسخرانگیز در کنار هم قرار دهد و آنها را با هم تلفیق کند.
حماقت، در انکار بدیهیات، ندیدن تجربیات و بویژه قیاسهای معالفارق بروز میکند. با شتابگیری حماقت در جایی روبرو هستیم که تداعیمعانی به گونهای مکانیکی جای استدلال موجه را بگیرد. آب و بنزین هر دو مایع هستند، ولی هر دو آتش نمیگیرند.
حماقت میتواند ضرورت تقدم بر تاخر را تغییر و وضعیتهای اضطراری را عادی جلوه دهد، مثلا هنگامی که خانهای آتش بگیرد و صاحبخانه به عوض چارهاندیشی، به گردگیری خانه بپردازد. حماقت در جایی مجال بروز مییابد که به جای مغز با عاطفه بیندیشیم.
حماقت قادر است در میان رذیلتهای بشری نیز جایگاهی ویژه به خود اختصاص دهد، زیرا به گونهای بلاواسطه بر اخلاق آدمی تاثیر میگذارد. اگر پیششرط تحقق امرنیک، شناخت واقعیت باشد، حماقت مستمر، روح عدالت و انصاف را در آدمی میکشد.
مصداقهایی از حماقت خانگی
پس حماقت در ذهن آدمی نطفه میبندد. خوب است آدمی آنچه را در سر دارد بیان کند، ولی خیلی بهتر است پیش از اظهارنظر کمی بیندیشد که اساسا چه میخواهد بگوید. اگر به وضعیت رقتبار کنونی جامعهی خود نظری بیفکنیم، همه جا با جلوههای رنگارنگ حماقت روبرو میشویم. تنها با چند نمونه میخواهیم نشان دهیم، حماقت به عنوان «کاستی نیروی داوری»، «ناتوانی در متمایز و متناسب اندیشیدن» و نیز پیامد «تعبیر و تفسیری فاقد صلاحیت» در چه شکلهایی خودنمایی میکند.
با «حماقت فاضلمآبانه» در جایی روبرو هستیم که مسیحیت امروزین را که چند صد سال است روشنگری آن را مهار و دندانهای سمیاش را کشیده، با اسلام پرخاشجوی مقایسه میکنیم و در دنیا جار میزنیم که از بطن این دومی به سبب «عقلانیتی» که در آن وجود دارد، میتوان دمکراسی و حقوقبشر بیرون کشید.
با «حماقت دانشورانه» در جایی روبرو هستیم که برای کاویدن و دیدن مشکلات زندهی فرهنگیمان، به عوض آثار اسحاق کلینی و باقر مجلسی، در آثار ژاک دریدا و ژان فرانسوا لیوتار فحص و غور میکنیم و پیش از تعیین تکلیف با ارزشها و هنجارهای پوسیدهی سنتمان، به نقد نیچه و سارتر میپردازیم.
با حماقت در پدیداری موجوداتی عجیبالخلقه به نام «سکولار شیعه» و حتا «آتهایست شیعه» در میان خود روبرو هستیم، یعنی کسانی که در فرهنگ تا مغزاستخوان «عاشورایی» و «امامزمانی» ما کوچکترین مسالهای نمیبینند.
با حماقت در جایی روبرو هستیم که در یکی از خونبارترین و سیاهترین ادوار تاریخ صد سال گذشتهی این سرزمین، روشنفکران ما با احساس نیازی عاجل به «آدابدانی» و «نزاکت»، مرتب به سینهی یکدیگر مدال «فیلسوف»، «متفکر»، «اندیشمند» و «محقق» میزنند و اگر کسی آنان را برای وضع موجود و پایداری آن مسئول بداند، برمیآشوبند که چرا «گفتمان مودبانه» را خدشهدار کرده است.
با حمق و تحمیق توامان در جایی روبرو هستیم که «متفکران» این سرزمین تلاش میکنند مسالهی تبعیض جنسیتی در اسلام را با اتکا بر تفسیری تازه از آیات قرآنی از میان بردارند و فعالان «سکولار» جنبش زناناش، هنوز زینب کبرا را الگوی خود میدانند.
با حماقت در جایی روبرو هستیم که در نظامی که بیش از سی سال است آدم میکشد، دست میبرد، سنگسار و زندانی و شکنجه میکند، به دژخیمان و شکنجهگران پند و اندرزهای اخلاقی میدهیم، تا «رواداری و مهرورزی» پیشه کنند.
با حماقت در جایی روبرو هستیم که از دستگاه قضایی استوار بر شریعت که هر روز در گوشهای از کشور چند جوان نگونبخت را در انظار عمومی از جرثقیل حلقآویز و به دختران و پسران آزادیخواه در زندانها تجاوز میکند، انتظار عدالت بیشتر داریم و خواهان استقلال آن از قوهی مجریه هستیم، گویی که این دو قوه، دو سر از سرهای متعدد هیولایی واحد نیستند.
با حماقت در جایی روبرو هستیم که انقلابیان گذشته که بعضا قدرت را در لولهی تفنگ میدیدند و امروز به عنوان «مصلحان واقعبین» حتا به ذلت «ولی فقیه دمکرات» تن دادهاند، هنوز به نابخردیهای انقلابی گذشتهی خود میبالند.
با حماقت در جایی روبرو هستیم که پس از سی و چند سال خونریزی حکومت اسلامی، هنوز خواب بازگشت به «عصر طلایی امام راحل» را میبینیم و حوادث انتخابات دورهی دهم ریاستجمهوری را «کودتایی علیه دستاوردهای انقلاب» میخوانیم.
با «حماقت کارشناسانه» در جایی روبرو هستیم که در نظامی مافیایی که باندبازی، فساد، چپاول، دزدی و اختلاس سراپای وجودش را فراگرفته و هر ساله میلیاردها دلار از ثروت نفتآوردهی آن صرف سرکوب یا تحمیق مردم و نیز حمایت از جنبشهای اسلامگرا و تروریستی منطقه میشود، دنبال نسخههایی برای «اعتلای اقتصادی» میگردیم.
با حماقت مضاعف در جایی روبرو هستیم که پس از سی و چند سال تلاش این رژیم برای «صدور انقلاب اسلامی» و سیاست پرخاشجویانهی منطقهای، باور کنیم و بباورانیم که حکومت در پی دستیابی به جنگ افزار اتمی نیست یا بدتر از آن وجود چنین جنگافزاری در دست این رژیم نشانهی اقتدار و سربلندی کشور ماست.
با حماقت در جایی روبرو هستیم که در جامعهای که میلیونها جوانش معتاد، بیکار، یا در کشورهای همسایه آواره و گاه از اضطرار به تنفروشی مشغولاند، یونسکو را سرزنش میکنیم که چرا در واپسین لحظه با مخالفت برای برگزاری «کنفرانس جهانی فلسفه» در جمهوری اسلامی، «جوانان فلسفهدوست ایرانی» را نومید کرده است.
آری، حماقت هم گونههای رنگارنگ و هم پیروان بیشمار دارد. برای هر موضع و هر اقدامی، دستکم یک بدیل احمقانه میتوان یافت و برای هر رویکرد و اندیشهای یک روایت ابلهانه. اگر قرار بود حماقتهای همین سی سال گذشتهی ما ایرانیان یک جا گردآوری شوند، همهی بایگانیهای جهان نیز نمیتوانستند آنها را در خود جای دهند.
مقاله جالب و روشنگری بود به آقای محبی به خاطر نگاه مو شکاف و شجتشن تبریک میگم چون بعضی وقتها یه چیز رو همه میدونن ولی کسی جرات نمیکنه بگه
*
بسیار جالب بود. فکر نمیکنم کسی تا به حال به این صراحت و روشنی این حرف هارا زده باشد. شجاعتتان را تحسین میکنم . نگاه شما درپچه دیگری بر علل واپس ماندگیهای ایران گشوده است و امیدوارم که این مقدمه ای باشد برای بازخودنگری و یک تحول در شعور جامعه ما. آگاهی از علل واماندگی ما اولین گام در راه رهایی است. امیدوارم به این سلسله مقالات ادامه دهید.
محمد علوی
*
حماقت را چگونه مهار باید کرد آقای محیی؟ حماقت همزاد بشر است و تا به انتها این دو میهمان هم هستند البته که فعلا تا کنون این بشر بوده که میهمان حماقت بوده و امید است که در مسیر آینده این تناسب بر عکس شود اما سوال اینجاست که در حماقت ملی و بنیادی سرزمینمان، ما کلکسیونی از حماقتهای ریز و درشت سر و کار داریم از ضدبشریترین تا معمولی و متاسفانه ابزاری که بیشتر کارامد و طرفدار برای برخورد این حماقت ضدبشری و حاکم داریم خود نیز آلوده به حماقت است اما موجب انسداد کامل عقل نیست دستی هم در تعقل دارد در عین حال از زمان خوش امام راحل هم میگوید اما در اینکه نتیجه آن زمان طلایی را امروز در بیانهٔ خود ختم به حکومت اوباش نام میبرند و برای درمان آن راه حل غیر احمقانه میدهند را باید چگونه ارزیابی کنیم ؟ آیا باید تاکید کنیم که دوران طلایی امام یکی از نمودهای حماقت است یا ارزیابی گویندگان این سخن را از وضع کنونی و حکومت اوباش دانستن آن و دلأیل درست رسیدن حاکمیت به این سطح و راه حل درست اینان که علاوه بر آزادی احزاب ( حتا محدود) و گشایش فضای سیاسی (حتی نه کامل) و انتخابات آزاد است را در نظر بگیریم ؟ یکی فریاد الله اکبر دهانها را خورد و پاها را میشکند دیگری همین ندا طالب آزادی و روزانهای برای نفس کشیدن است ... چه کنیم؟ آیا کافی است که هر دو را حماقت بدانیم؟اگر آری در مقابل کدام میتوانیم سکوت کنیم ( همان کار سخت را ،،سکوت) و در مقابل دیگری فریاد بزنیم .. بدیگر سخن من نمیخواهم به من از فلسفه حماقت بیش از این بگویید همین که گفتید به قدر کافی مفهوم بود و دردناک و لذت بخش ، به من بگویید میهن در حال نابودیم را و میلیونها جان زنده و طالب زندگی عادی حماقتهای معمولی را چگونه از دست این هیولا باید نجات داد؟
با احترام بهروز