ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 10.03.2010, 18:58
تاریخ اندیشه مدرن

م.ج. البرز
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

ده سال پس از انتشار ِ جنجال برانگیزِ "نامه‌های ایرانی" به قلم منتسکیو و مسحور کردن خوانندگان، "نامه‌های فلسفی" ولتر در سال ۱۷۳۰ به چاپ رسید. انتشار این کتاب انقلابی را در اذهان به پا کرد. مورخین قرن بیستم بارها نوشته‌اند که این اثر ولتر در آستانه‌ی انقلاب کبیر فرانسه بسان شلیک توپ برای ادای احترام بود، زیرا یورشی سیستماتیک را علیه‌ی رژیم کهنه‌ی فرانسه آغاز نمود. اگر به وقایع فرانسه در دهه‌های بعد توجه کنیم، این عقیده ممکن است کمی اغراق آمیز به نظر آید. اما حقیقتی است که موضوعات و مقولات مطروحه در دهه‌ی ۱۷۳۰ تا سالها در زندگی فرانسه باقی و حیاتی باقی ماندند. همچنین این گونه می‌گفتند که ولتر فرانسه را شاعر ترک گفت و از انگلستان فیلسوف به وطن بازگشت. اما امروزه می‌دانیم که هر چند وی پیش از سفرش به فرانسه شاعری برجسته و نمایش نامه نویسی چیره دست بود، اما تبلور اندیشه اش، پیش از ورود او به خاک انگلیس، از وی خداباوری در میان فیلسوفان نوین و متفکرین آزاد ساخته بود (برای توضیح خداباوری به فصل‌های چهارده و پانزده مراجعه کنید). شرایط سفر ولتر به انگلیس نیز نشان از ثابت قدمی فلسفی وی در راه اندیشه‌ی آزاد و رهایی از جبر مقام مرجعیت دارد.



نام اصلی ولتر "ماری آورئه"[۱] بود و وی نام "دو ولتر" را به خود منتصب کرده بود که طنینی اشرافی داشت. زمانی که شاعر و نمایش نامه نویسی پر آوازه شد، همنشین اشراف زادگان شد تا اینان نقش حافظ و حامی و دوستان وی را بازی کنند. روزی در میان جمع، در فاصله‌ی میان دو پرده‌ی یک نمایشنامه، در حالی که مشغول گفتگو با گروهی از اشراف زادگان فرانسوی بود، شاهزاده‌ای مسن، خشن و از تبار خانواده‌ی مشهور "روهان" به ولتر نزدیک شد و گفت: "آدمی چه راحت و آسان می‌تواند به خود نام جدیدی را ببندد." ولتر که هرگز در بداهت کلام و تندی پاسخ در نمانده بود، در جواب گفت: "آدمی بهتر آنکه نام جدیدی را به خود ببندد تا نامی قدیمی را به تباهی بکشد." روهان شب بعد به فراشان و نوکرانش دستور داد ولتر را در خیابان‌های پاریس به باد کتک بگیرند و چون این یک شکوه اش را نزد دوستان اشراف زاده اش برد، آنان خرد را در این دیدند مداخله نکنند: اگر عضوی از طبقه‌ی عوام به بزرگ زاده‌ای اشرافی اهانت کند، چه انتظار دیگری می‌تواند داشته باشد ؟ ولتر بر آن شد که شمشیر زنی بیآموزد تا مبارزه را به روهان پیشنهاد کند. اکنون باید بگوییم خدا را شکر که روهان آنقدر مقام خود را شامخ می‌انگاشت که حتی اندیشه‌ی دوئل با عامه را دون شأن خود بداند. می‌توان یقین داشت که چنانچه آن نزاع درمی گرفت، ما از حاصل کار خارق العاده‌ی یک عمر ولتر محروم می‌ماندیم. روهان تصمیم گرفت وی را به زندان اندازد و ولتر توسط دربار مستقیماً به باستیل روانه کرد. شرط آزادی اش آن بود که قول دهد دیگر مزاحم روهان نخواهد شد. ولتر حاضر نبود زیر بار رود. به نظر می‌آمد که وی می‌بایست تمام عمر را محبوس بماند، تا سرانجام پذیرفت در ازای آزادی اش به انگلستان تبعید شود. در نتیجه ولتر زندان را، به خاطر توهین به اشراف زاده‌ای از تبار شاه، با انگلستان تعویض کرد. در آنجا وی از سوی رهبران سیاسی، هنری، فرهنگی، علمی و فلسفی با احترام پذیرفته شد.

اثری که از خامه‌ی وی در طول اقامتش در انگلستان تراوید، زیر عنوان "نامه‌های انگلیسی" یا "نامه‌های فلسفی" معروف شده است و جنجالی گسترده را در فرانسه دامن زد. این مقالات ضربتی بر پیکر اشراف منش، مطلق گرا و ارتدکس فرانسه وارد آورد. در نتیجه، اجازه دهید، در این فصل به متن این کتاب بپردازیم، که به زعم برخی، یکی از نخستین ترین آثار بزرگ و بنیادی جنبشی است که بعدها به نام "روشنگری" مشهور شد. در عین حال واکنش همعصران این اثر را به آن بررسی خواهیم کرد. کتاب که در ردیف پرفروش ترین ِ آثار به حساب می‌آمد، سیلی از محرومیت‌های هولناک را برای ولتر به ارمغان آورد. حملات تلخی از سوی روحانیان و نشریات وابسته‌ی آنان علیه او آغاز گشت. درخواست محاکمه اش را کردند و رسماً به دادگاهش کشیدند. کتاب ِ"نامه‌های فلسفی" در مقابل ساختمان دادگستری به آتش کشیده شد. ولتر با بذله گویی به دوستش نوشت: "بنظر می‌رسد که ما در فرانسه پیشرفت کرده ایم. سابقاً نویسنده را می‌سوزاندند، حالا تنها کتابش را طعمه‌ی آتش می‌کنند!" اما ولتر تا آخر عمر از پاریس تبعید می‌شود و تنها چند ماهی پیش از فوتش، سال ۱۷۷۸، به این شهر بازمی گردد. باید به تبعید او از پاریس بیشتر دقت کرد و آن را در تصور آورد. اگر چنانچه نویسنده، نمایشنامه نویس، فیلسوف یا اهل قلم باشید، در یک طرف پاریس را دارید و در طرف دیگر سایر نقاط فرانسه را که در آن زمان جز روستایی پرت و دورافتاده نبودند. این است سرنوشتی که ولتر به آن دچار گشت. وی به دلیل نشر این اثر از مرکز زندگی روشنفکری و فرهنگی رانده شد.

ولتر نمونه‌ی انگلستان را درمقابل دیدگان خواننده‌ی فرانسوی قرار می‌دهد که در عین حال، هم حس نسبیت گرایی و تفاوت‌ها را در جهان برجسته کند و هم به آنان چشم اندازهای والاتر و مطلقی را پیشنهاد کند تا بتوانند درباره‌ی فرهنگ فکری، اجتماعی و سیاسی خود به داوری بنشینند.

سَبک ولتر در این اثر سَبکی پوشیده است و سیری بالنده دارد. در نامه‌های نخستین، طنین کلام او رنگ مؤمنی را دارد که جهان را از دید طلبه‌ای از میان کاتولیک‌های ساده و معصوم فرانسوی می‌نگرد. در میانه‌ی کتاب، وی به فیلسوفی با اعتماد به نفس بدل می‌شود و در آخر کتاب، مستقیماً و با صراحت، به آموزش مردم فرانسه کمر می‌بندد. همچنان بخشی از روش ولتر آن بود که همواره طنز را مد نظر داشت و استهزاء را برای رسانش مفاهیم مورد نظرش بکار می‌برد. اگر به آنچه که گذشتگانش مقدس و خدشه ناپذیرش انگاشته اند، تسخر زنید، رابطه‌ها با آن تغییر می‌کنند. خنده بطرز هولناکی ویران گر است. ضمناً ولتر به کنایه نیز متوسل می‌شود تا به خواننده فرصت دهد به نتایج روشنگرانه خویش نایل آید: با مقایسه‌ی این یا آن چشم انداز، وی صحنه را چنان می‌آراید که خواننده‌ی فکور به نتایج خاصی برسد، اما او از اذعان آن نکات پرهیز می‌کند. خواننده به دستاوردهای ذهنی اش به عنوان نتایج اندیشه‌ی خویش می‌نگرد.

ما، پیش از این، به مطلب اساسی مناسبات فلسفه‌ی جدید و مذهب اشاره و تکیه کردیم. ولتر نه تنها نامه‌هایش را درباره‌ی مذهب در انگلستان می‌آغازد، بلکه به شرح فرقه‌ی کوئیکرها[۲] که در دید اغلب فرانسویان بسی غریب و غیرسنتی می‌آمدند، می‌پردازد. ولتر با چیزی که ذهن خوانندگان فرانسوی را جلب می‌کند، شروع می‌نماید تا یکی از شگفتی‌های تحمل[۳] دگراندیشان و مدارای مذهبی را در انگلستان نشان دهد. از این راه ولتر از کوئیکرها به عنوان معیار و مقیاس ارزش‌های نسبی استفاده می‌کند و در چهار نامه‌ی نخستین، خوانندگان فرانسوی را با مذهب جدیدی آشنا می‌سازد تا حساسیت آنان را به اصل نسبی بودن عقاید دینی برانگیزاند. ولتر نطفه‌ی این باور را می‌پراکند که عقاید مذهبی نسبی هستند و بسته به سنتی‌اند که در آن پرورش یافتیم. به عنوان مثال، از کوئیکری می‌پرسد آیا وی غسل تعمید[۴] شده است. در پاسخ می‌شنود: "خیر، بنده غسل تعمید نشده ام." و ولتر می‌گوید: "پس شما نمی‌توانید مسیحی باشید، مسیحیان غسل تعمید می‌شوند و عیسی مسیح غسل تعمید شده بود." کوئیکر از ولتر سؤال می‌کند: "آقا، آیا شما ختنه شده اید؟" و ولتر می‌گوید: "خیر بنده ختنه نشده ام." کوئیکر در جواب می‌گوید: "عیسی مسیح ختنه شده بود، شما ترسایی ختنه نشده اید و من ترسایی غسل تعمید ندیده هست!"

کوئیکرهای ولتر در عین حال ترسایانی فاقد مراسم مذهبی هستند. مسیحیانی ساده هستند که از تشریفات سایر فرقه‌ها در شگفت‌اند. در مسلک ایشان از کشیش خبری نیست. صداقت و سادگی زیستشان، حس برابری انسان‌ها و، از دید ولتر و بالاتر از همه، تحمل دگراندیشان و باورشان که مسیحیت مذهب صلح است، آنان را در نقطه‌ی مقابل کلیسای رایج اروپا قرار می‌دهد. ولتر خواننده‌ی فرانسوی را با آثار تکان دهنده‌ی "ویلیام پن"[۵] در مورد مدارا با پیروان مذاهب دیگر آشنا می‌کند، مقاله‌ای که منشور تسامح[۶] در مستعمره‌ی پنسیلوانیا بود. بعلاوه کوئیکرها وسیله‌ای شدند تا ولتر مذهب ماوراءالطبیعه و آمیخته با وحی و الهام را بطور کلی زیر ضربه‌ی انتقاد کشد. اما نکوهش ولتر به خود ِ مسلک کوئیکرها و اشتیاقات و الهامات آنان کمرنگ و ملایم بود. واژه‌ی کوئیکر به معنای لرزان است و معروف بود که پیروان این فرقه در وقت پیوند با خدا و تماس با روح القدس لرزشی بر وجودشان غالب می‌شد و ازفرط ارتعاش به زمین می‌افتادند. ولتر کوئیکرها را در گردهمایی شان در بالاترین نقطه‌ی اشتیاق و خلسه‌ی آنان به فرانسویان نشان می‌دهد. ایشان در انتظار ورود روح القدس می‌ماندند و در لحظه‌ی ارتباط با او از حلقومشان اصواتی گنگ و غریب برمی خاست. ولتر از ایشان سؤال می‌کند: "آیا فرق میان حضور روح القدس و جنون دشوار است؟" و کوئیکر پاسخ می‌دهد: آری، بسی دشوار است." اما ولتر زمانی که از این مسلک سخن می‌راند، لحن گفتارش بسیار نرمتر و تیغ تسخرش به مراتب کندتر از روش معمول اش در مورد دیگر ادیان است.

وی همچنین از گزارشاتش در باب کوئیکرها سود می‌جوید تا سیطره‌ی مناسبات اجتماعی را بر مذهب و چیره‌ی عادات را بر باورها اثبات نماید. او خاطر نشان می‌کند که کوئیکرهای جوان گروه گروه به کلیسای "آنجلی کان" رو می‌آورند و دلیل آن را جامعه شناسانه و از دیدگاه غیرمذهبی بررسی می‌کند: کوئیکرها که از مشاغل افتخاری منع شده اند، رو به ثروت می‌آورند و جوانانی که مال اندوخته اند، نمی‌خواهند اُمُل و در حاشیه به شمار آیند. در زبان ولتر "ایشان به مسلک "آنجلیک" گرویده‌اند تا سازگار با مد روز عمل کنند." نکته مهم آن است که ولتر در نامه‌های فلسفی اش به مقوله‌ی مذهب نه به مثابه‌ی پدیده‌ای که از سوی خداوند نازل شده یا به عنوان وسوسه‌ای شیطانی که جوانان را گمراه کرده، بلکه به مثابه‌ی نمونه‌ای که می‌تواند توسط عوامل طبیعی بطور کامل مورد مطالعه قرار گیرد، می‌نگرد.

کلیسای رسمی انگلستان تا جایی که عملکردش شبیه کلیسای کاتولیک فرانسه است مورد طنز و نکوهش ولتر قرار می‌گیرد و در نقطه‌ای که از آن جدا می‌شود با ستایش او، گرچه با گوشه و کنایه، رو به رو می‌شود. از این جاست که حکومت کلیسا در دست اسقف‌ها و سلسله مراتب کشیشان مورد انتقاد او قرار می‌گیرد. وی عدم تحمل دگراندیشان را که کشیشان تبلیغ می‌کردند و نقش تاریخی آنان را در جنگ‌های مدنی یاد آوری می‌کند، اما چیرگی شفاف و قانونی دولت را بر کلیسای انگلستان می‌ستاید. وی، هرچند با طعنه، به شرح اخلاق مؤمنین انگلیسی که با همه‌ی نقصانشان انسان هستند می‌پردازد و سیرت آنان را با منش اسقفان و کشیشان فرانسوی می‌سنجد. می‌گوید: "در فرانسه ما اسقفانی در سنین ۱۴، ۱۵ یا ۱۶ سالگی داریم. در انگلستان باید صبر کنید تا پیرتر شوید و آنگاه حق اسقف شدن دارید. انگلیسیان چنان علاقه‌ای به زن ندارند و بر خلاف فرانسویان تنها به زن خودشان راضی هستند و در کمبریج و آکسفورد بدور از فساد پایتخت پرورش می‌یابند. ایشان در سنی به مقام اسقفی می‌رسند که بر خلاف کشیشان در فرانسه، هوای لهو و لعب از سرشان پریده و تنها عادت شان حرص و آز بینهایت است." وی می‌افزاید: "کشیش انگلیس بر خلاف همتای فرانسوی اش وقتی در میکده مست می‌کند، به سیاق مردی محترم کردار می‌کند."

از دید ولتر استفاده از برابرنهادی خارجی جهت انتقاد از کلیسای فرانسه بسی مؤثر از آب درآمد، لیکن آیا لحن وی وقتی که نهاد روحانیان را مورد تمجید و احترام قرار می‌دهد، تغییر می‌کند؟ نامه‌ی شماره‌ی شش در این اثر یکی از مهمترین اوراق در دفتر فلسفه‌ی نوین بشمار می‌رود: نامه‌ی ولتر درباره‌ی کلیسای اسکاتلند. وی آیین پاکدینی و تعصبشان و عدم تحمل دیگراندیشان و نقششان را درجنگ داخلی قرن ۱۷ میلادی یادآوری می‌کند و ابراز می‌نماید اگر کارها در دست کشیشان می‌بود ایشان همچنان به کشتار یکدیگر مشغول می‌بودند. اما مردم انگلستان بهتر و عاقل تر از روحانیان شده‌اند.

سپس ولتر، در انتهای نامه‌ی ششم تمجید از جامعه‌ی مدنی و ستایش ِ تحمل دگراندیشان را برمی شمارد. ارزش اخلاقی و مدنی آن مدارا را در مملکتی که براساس حقوق بازرگانی وغیر مذهبی اداره می‌شود و دارای ادیان گوناگون است، خاطر نشان می‌کند و بدین وسیله به استنتاجی شگرف نائل می‌آید. این پیامی روشن و صریح بود به فرانسه‌ای که دگراندیشان تحت تعقیب بودند. مملکتی که در آن تنها مسلک کاتولیک رومی پذیرفته بود و جایی که ارزش تولد و خون والاتر از لیاقت کسب شده به حساب می‌آمد. ولتر درپایان این نامه خوانندگان را فرامی خواند تا به عمارتی دیگر نظر بیندازند. وی می‌نویسد: "به بازار بورس و کالای لندن، مکانی که آوازه اش بالاتر از بسیاری از دربارهای سلطنتی است، بنگرید. آنجا نمایندگان همه‌ی کشورها را در جهت بهزیستی انسان‌ها نظاره کنید. آنجا کلیمی و مسلمان و مسیحی همدیگر را چون هم مذهب خود می‌پذیرند و تنها به کسانی لقب مرتد می‌دهند که ورشکست شده است. آنجا فرقه‌های رنگارنگ عیسویت یکدیگر را قبول دارند. پس از گردهمآیی صلح آمیز و آزادشان یکی به کنیسه می‌رود، دیگری به میکده و سومی برای غسل تعمید، بنام پسر و پدر و روح القدس، به کلیسا روی می‌آورد. دیگری به ختنه‌ی پسرش و به زمزمه‌ی کلماتی عبری بالای سرش می‌پردازد که از آنان هیچ نمی‌فهمد و بالاخره عده‌ای هم کلاه بسر به معبدشان می‌روند ومنتظر اتمام و وحی و شهود باقی می‌مانند و همگی راضی‌اند. بعد نتیجه می‌گیرد: "اگر در انگلستان یک مذهب وجود می‌داشت، باید از استبداد ترسید، چون دوتا شدند، گلوی همدیگر را پاره می‌کنند، اما در انگلستان سی مذهب در کارند و همگی در صلح و صفا بسر می‌برند." ستایش این چنینی از جامعه‌ای سکولار در تاریخ اندیشه‌ی اروپا سرآغاز دورانی شگرف و تعیین کننده است.

ولتر، در خاتمه‌ی بحث درحوزه‌ی مذهب، به موضوع آنچه را که وی کلیسای فرهیختگان (سوسیانیسم) می‌نامد می‌پردازد. این کلیسا امروزه تحت نام کلیسای وحدت نامیده می‌شود. در میان مسیحیان اینان نزدیکترین به خداباورانند و ولتر از آنان ستایش می‌کند، امادر عین حال معتقد است که ایشان هرگز کامیاب نخواهند شد شریعتی نوین را پایه گذاری کنند. چرا؟ ولتر پاسخ می‌دهد: "زیرا تنها متعصبان آنهم فقط در زمانی تاریخی و معین فرقه‌ای بزرگ را به وجود می‌آورند." سپس ولتر به جامعه و و دولت انگلستنان می‌پردازد و از این کشورنمونه‌ای می‌سازد تا استبداد و تاریک فکری دولت فرانسه را به باد انتقاد گیرد. لیکن این نکوهشِ وی متمایزاز انتقادهای قبلی به رژیم سلطنتی قدیم لویی چهاردهم در فرانسه بود. ولتر روش بازگشت به گذشته‌ی فئودالی قرون وسطایی خیالی را کنار می‌گذارد و بجای آن، به آنچه که ممکن است، به آنچه که در آینده به آن نائل خواهیم شد، رومی آورد: چشم اندازی مدرن از جامعه‌ای که در آن قانون حاکم است، نه اراده‌ی انسان‌ها؛ جایی که آزادی‌های مدنی حق هر شهروند بی توجه به آباء و اجداد و مرتبه و مقامش می‌باشد. جایی که تحمل دگراندیشان به کشمکش‌های مدنی و تعقیبی که از سوی متعصبان روان می‌شود، پایان می‌بخشد. جایی که داد وستد آزاد به آحاد ملت مهلت می‌دهد تا به علایق خود جامعه‌ی عمل پوشند و درنهایت به غنای جامعه‌ی درکل بینجامد و بالاخره در جایی که هنرها و علوم شکوفا می‌شوند و آزاداند. از دید ولتر تمامی این امور بهم وابسته‌اند و یکی خوراک دیگری است. برای هر فرد فرانسوی مقایسه‌ی میان اشرافزادگان ِ فرانسه‌ی ضد داد وستدی و ضد تحمل دگراندیشان هویدا بود: جایی که اشراف زادگان اگر که وارد تجارت و بازرگانی شوند، مرتبه‌ی آقایی خود را از دست می‌دهند، از برگ برگ نامه‌های ولتر عیان بودند.

درست است که وی به ایده آلیزه کردن زندگی انگلیسی می‌پردازد، اما وی برای مؤثر ساختن نکوهشش از فرانسه به این امر دست می‌برد. ولتر برماهیت مشروطه‌ی سلطنتی تأکید می‌نماید، آزادی که از حکومتِ قانون و نه از شخص برخیزد. وی خصوصیات اجتماعی آن را برمیشمارد: برابری مالیات‌ها، آسودگی انگلیسیان که تحت آزادی اقتصادی روزگار به سر میبرند، صلح آمیزی تحمل دگراندیشان، جامعه‌ای سکولار. این‌ها هستند که انگلستان را شکوهمند ساخته اند: جامعه‌ای باز که در آن سرمایه داری با تنوع مذهبی فرمان می‌راند، وضعیتی که نقطه‌ی مقابل فرانسه‌ی اشراف زاده، ضدبازرگانی و غیرتحمل دگراندیشگان بود.

ولتر زمانی که مایه کوبی در انگلستان را به خوانندگانش معرفی می‌کند از آنان تمنا می‌کند که فلسفه‌ی انگلیسی را مدنظر قرار دهند. مبحث واکیسناسیون در این جزوه جایی بس مهم را به خود اختصاص می‌دهد، زیرا که بیانگر فلسفه‌ی روشنگری در خطوط کلی آن است: عقل و تجربه تعیین می‌کنند چه روشی بکار ببندیم. آموختن از تجربه‌ای که زندگی‌ها را نجات می‌دهد و از رنجها می‌کاهد. آری می‌توان از راه دانش و شناخت به گسترش سعادت رسید. ولتر باب مبارزه‌ای چهل ساله را در فرانسه برای مایه کوبی مفتوح می‌کند، نبردی که هم از سوی کلیسا (که اعتقاد داشت مایه کوبی اغوای مشیت الهی است) و هم از سوی دانشگاه طب که معتقد بود مایه کوبی برعکس بیماری را منتقل می‌کند. ولتر می‌دانست که واکسیناسیون نخستین بار در خاورمیانه معمول بود. در آنجا برای پیشگیری از آبله مردم دخترانشان را مایه کوبی می‌کردند تا آنان را به بهای بالاتری به فروش برسانند. ولتر اما تأکید می‌کند: "با انگیزه‌ی اولیه، کاری را داوری نکنید، هر عملی را بر اساس تأثیرش بر بهزیستی انسانها بسنجید."

و سیستم دانش که فرانسویان باید استقبال کنند کدامست؟ ولتر از آنان می‌خواهد که بینش جان لاک[۷] را بپذیرند و به آنان جهل پای بندی به آموزشهای رنه دکارت را، تنها به این دلیل که فرانسوی است، نشان می‌دهد. بازهم تأکید می‌کند که عمل گرایی برتری خود را به عقل گرایی در شناخت جهان ثابت کرده است. ولتر می‌نویسد: "جان لاک دانشمندی است که به مطالعه‌ی ذهن می‌پردازد بی آنکه به نظریه بافی واهی دچار شود. انسان لازم است که به کسب تفکر رو آورد تا به خلق اندیشه دست یازد. همه می‌گویند جان لاک ماتریالیستی خطرناک است چرا که در رد دوئالیسم دکارت گفته است: "خداوند اگر بخواهد می‌تواند ماده را به تفکر وادارد." ولتر می‌گوید: "این ماتریالیسم نیست، بلکه دانستن حدود شناخت بشری است. چه کسی می‌داند روح چیست؟" در گفته‌ای پر اهمیت ابراز می‌کند: "من افتخار می‌کنم که همچون جان لاک در حوزه‌ی ماده‌ی غیر قابل شناخت جاهلم. بگذارید گمانه زنی‌هایی این چنینی را به متاگیتیک گرایان (متافیزیک گرایان) واگذاریم که در طول هزاران سال هرگز هیچ چیز را به هم ثابت نکرده‌اند. بگذارید به جهل خود اعتراف کنیم و خویشتن را در جهان، از راه قوای عقلی محدودی که داریم، مورد مطالعه قرار دهیم. قدرت خداوند و طبیعت موضوع حدس و گمان نیستند، بلکه از راه آموختن از مخلوقات خداوند و پدیده‌های آفریدگار برمی آید. وی اضافه می‌کند: "روحانیون با خشم مدعی‌اند که جان لاک و فلاسفه‌ای شبیه به او برای جامعه خطرناکند اما در واقع این خودشان هستند که قرن‌ها بی نظمی را موجب شده‌اند و در استدلالاتی که پاسخی برای آنان وجود ندارد جنگ‌ها را علیه یکدیگر دامن زده اند، در حالیکه فلاسفه صلح جویانه به اندیشه می‌نشینند و بر اساس منطق و مدارک با یکدیگر به گفتگو می‌کنند.

ولتر در کتاب "نامه‌های فلسفی" فلسفه را در طیف گسترده‌ای مورد بحث قرار می‌دهد. با این اثر حیرت آور ترجمه‌ی انقلاب فکری قرن ۱۷ برای خواننده‌ی قرن ۱۸ آغاز می‌شود.


فصل‌های پیشین تاریخ اندیشه مدرن:

فصل پانزده: کشمکش خداباوری با مسیحیت

فصل چهارده: مقدمه‌ای بر خداباوری

فصل سیزده: فروپاشی مقام مرجعیت و پیدایش متفکران نوین

فصل دوازدهم: تفرعن فقه و ایمان مداراگر

فصل یازدهم: دوران جان لاک

فصل دهم: جان لاک، انقلابی در شناخت

فصل نهم: انقلاب نیوتنی

فصل هشتم: کشف نیوتن

فصل هفتم: شک گرایی

فصل ششم: شَبح توماس‌هابس

فصل پنجم: آرزوی دانش کامل دکارت

فصل چهارم: ستاره‌شناسی و کیهان‌شناسی ِ نوین

فصل سوم: بینش ِ نوین ِ فرانسیس بیکن

فصل دوم: طلوع قرن هفدهم- اسکولاستیسم ارسطویی

فصل اول: تاریخ اندیشه و آغاز تحول در مفاهیم

-----------------

[1] Marie Arouet
[2] Quakers
[3] Tolerance
[4] baptize
[5] William Penn
[6] Tolerance
[7] John Locke