iran-emrooz.net | Mon, 03.08.2009, 21:19
خاستگاه نظری اسلامگرایی
بهرام محیی
در نوشتهی دیگری تحت عنوان «اسلامگرایی، توتالیتاریسم زمانهی ما»، فشردهای از آرای هارتموت کراوس، جامعهشناس و پژوهشگر آلمانی، دربارهی پدیدهی اسلامگرایی ارائه شد. این نوشته را میتوان در ادامهی جستار پیشین و در زمینهی آشنایی با اندیشههای وی دربارهی اسلام چونان سرچشمه و شالودهی نظری اسلامگرایی ارزیابی کرد.
به باور کراوس، اسلام در شکل مسلط کنونی خود، از اسلامگرایی و بنیادگرایی اسلامی چندان قابل تفکیک نیست و ادعاهای مبلغان مسلمان مبنی بر آن که اسلامگرایی، جعل نامشروع «اسلام راستین» است، هدفی جز رنگ و روغن زدن به اسلام و فریب افکار عمومی در غرب را دنبال نمیکند. زیرا همهی آموزههای اصلی اسلامگرایان، از قرآن، سنت و حدیث گرفته شدهاند.
دیدگاههای کراوس همزمان میتواند به روی ما نیز دریچهای بگشاید برای فهم بهتر رویدادهای سه دههی گذشته در ایران و نیز درک عمیقتر ریشههای خشونت بربرمنشانهای که این روزها علیه جوانان میهن ما اعمال میشود. گفتنی است که در این نوشته، برای برگردان فارسی آیههای قرآنی مورد استناد کراوس، از ترجمهی فارسی قرآن (بهاالدین خرمشاهی، انتشارات دوستان، تهران ۱۳۷۸) یاری گرفته شده است. نکتهی دیگر این که منابع مورد استفادهی کراوس، همانند جستار نخستین، در پایان مقاله آمده است.
«تنها دین راستین»
کراوس با بررسی گسست اخلاقی و هنجاری میان سورههای مکی و مدنی که برای دستگاه ایمانی اسلام چرخشی بنیادین است و گشوده شدن راه اعمال قهر نظامی به جای فعالیتهای مسالمتآمیز اقناعی، نتیجه میگیرد که پس از هجرت محمد به مدینه، قرآن و سنت پیامبر، به گونهای عینی، یعنی مستقل از چشماندازهای متغیر تاریخی و سیاسی، زمینه را برای مشروعیت تعبیری خشونتبار و افراطی از اسلام فراهم میآورند.
اسلام نه تنها چونان یک دستگاه ایمانی خصوصی، بلکه همزمان به عنوان یک جهانبینی همهجانبه، یک دکترین سیاسی و یک ایدئولوژی حکومتی تدریجا موقعیت خود را تثبیت میکند. جدایی دین از دولت و سپهر خصوصی، در آن منتفی میشود. جامعهی دینی و جامعهی سیاسی در اسلام به پیکرهی واحدی تبدیل میشوند که تنظیم همهجانبهی همزیستی اجتماعی و زندگی خانوادگی را تا کوچکترین جزییات هدف گرفتهاند. در این چارچوب، حاکمیت سیاسی، با تهدید به مجازاتها و کنترل آهنین قواعد مجموعه قوانین اخلاقی پیوند میخورد. در پیکارهای درون اسلام برای چیرگی تفسیری معین و قدرتی هنجارگذار، سرانجام اسلام محافظهکار به عنوان تفسیر ایمانی مسلط پیروز میشود.
به باور کراوس، اسلام ارتدوکس اکثریت محافظهکار، خصلت برتریطلبانه و استیلاجویانهی خود را در جلوههای گوناگونی به نمایش میگذارد:
۱ـ اسلام، خود را واپسین دین معتبر و بدینسان «تنها دین راستین» میپندارد. در حالی که در این دین ابراهیمی، موسی آورندهی تورات و عیسی آورندهی انجیل بهشمار میروند، محمد که پس از آنان آمده، از آن جهت از جایگاه والاتری برخوردار است که به عنوان آورندهی قرآن، واپسین وحی معتبر و همهجانبه و کامل از سوی خداوند بر او نازل شده و بدینسان ادعای او به عنوان «خاتم انبیا» اعتبار بیشتری دارد. زیرا خداوند به گونهای فرجامین و قاطعانه، از طریق وحی، خود را بر واپسین پیامبر خود آشکار ساخته است.
دعوی برتری اسلام به عنوان «تنها دین راستین» بر ادیان دیگر، از همینجا ناشی میشود و با وظیفهی دینی اسلامیکردن جامعه و رسالت گسترش و به کرسی نشاندن جهانی اسلام پیوند میخورد. ایدهی «تغلب» در اسلام که همهنگام چیرگی و برتری هم معنی میدهد، شالودهی اصلی جهانبینی اسلامی است (۱). بر این پایه، ایمان اسلامی، برابری حقوقی فکری را نمیپذیرد، بلکه از همهی نامومنان و دگراندیشان میطلبد که زیردست و فرمانبر اسلام باشند. و درست به همین دلیل، اسلام غالب، عموما فقط میتواند اقلیتها را به گونهای تحقیرشده و زیردست تحملکند. این ادعای برتری اسلام، هیچ ارتباطی به بنیادگرایی اسلامی ندارد، بلکه درونمایهی آموزهی ارتدوکس گسترش اسلام، یعنی اسلامیکردن است که هجرت محمد سرآغاز آن به شمار میرود. (۲).
اسلام خود را به عنوان تنها دین راستین، برترین دین میداند و این اصل جزمگرایانهی ضدتکثرگرایی که همزیستی برابرحقوق و ارتباط با دگراندیشان و نامومنان را نفی میکند، مابهازای «ارگانیک» خود را در شکوهمند جلوه دادن «امت»، یعنی جامعهی مسلمین به عنوان بهترین جامعهی انسانی مییابد. در سورهی آل عمران، آیهی ۱۱۰ آمده است: «شما بهترین امتی هستید که برای مردمان پدید آمدهاند، به نیکی فرمان میدهید و از ناشایستی بازمیدارید و به خداوند ایمان دارید».
اسلام اکثریت محافظهکار، از خود چنین انگارهی دینی خودپرستانهای دارد و با چنین تجهیزاتی، خود را محق و موظف میداند که علیه همهی «نامسلمانان» پیکار کند و دعوی سیطرهی خود را در برابر زیردستان و «نامسلمانان» کمارزش به کرسی نشاند. این مرزبندی سلطهجویانه و پربها دادن به امت اسلامی در برابر دیگر تودههای نامسلمان و دگرباور، ویژگی اسلامگرایی نیست، بلکه بخشی از هستهی مرکزی جهانبینی اسلامی است. در کانون این ایدئولوژی سلطهجو و نابرابریخواه، مفهوم «کفر» جای دارد. «کفر» شامل هر دین، جهانبینی، گروه یا جامعهی ایمانی میشود که با مفهوم «اسلام» سازگار نیست. «کفر» مفهومی عمومی برای همهی شیوههای زندگی ناسازگار با اسلام است. این مبارزهی جهانگشایانه با «کفر»، در پرداخت و تبلیغ یک «انگارهی دشمن» مشخص میشود که امروزه پیش از هر چیز در شیطانی جلوهدادن جهان مدرن و جامعهی سکولار بروز میکند. همهی پدیدههایی که با تفسیر محافظهکارانهی «قوانین الهی» ناسازگارند و به دعوی اعتبار مطلق قوانین اسلامی تمکین نمیکنند، «فاسد»، «ناپاک» و «مطرود» به شمار میآیند.
جایگاه جهاد و مومنان تندرو
۲ـ جهاننگری کلاسیک اسلام، مبتنی بر تمایز سلطهجویانه و اخلاقگرایانهی میان قلمرو اسلام (دارالاسلام) و قلمرو جنگ (دارالحرب) است. در وهلهی نخست، همهی جوامع مومن اسلامی و در وهلهی دوم ادیان صاحب کتاب، یعنی یهودیان و مسیحیانی که از حاکمیت سیاسی و اجتماعی اسلام فرمانبری میکنند و با پرداخت مالیات از موقعیت «محفوظ» شهروند درجهی دو برخوردارند، جزو قلمرو اسلام به شمار میآیند. در برابر آن، بقیهی «کفار» و همهی کسانی که با حاکمیت اسلام مخالفاند و به «نظام الهی» تن نمیدهند، «قلمرو جنگ» را میسازند. مسلمانان، قلمرو جنگ، یعنی امپراتوری نامومنان را دشمن میشمارند و جنگ مقدس یا جهاد با آن را وظیفهای الهی میدانند. جنگهای کشورگشایانه آغازین مسلمانان، بازتاب همین جهاد به عنوان وظیفهای دینی است. جهاد در قرآن و سنت پیامبر، بارها مورد تاکید قرار گرفته است. چند نمونه:
«آنان خوش دارند که شما نیز مانند آنان کفر بورزید و در نتیجه همانند باشید. پس هیچکس از آنان را دوست نگیرید، مگر آنکه همانند شما در راه خدا هجرت کنند، و اگر رویگردان شدند، ایشان را در هر جا که یافتید به اسارت بگیرید و بکشید و از آنان برای خود یار و یاور نگیرید». (سورهی نساء، آیهی ۸۹).
«پس چون ماههای حرام به سر آمد، مشرکان را هر جا یافتید بکشید و به اسارت بگیریدشان و محاصرهشان کنید و همه جا در کمینشان بنشینید، ولی اگر از کفر توبه کردند و نماز برپاداشتند و زکات پرداختند، آزادشان بگذارید که خداوند آمرزگار مهربان است». (سورهی توبه، آیهی ۵).
«با اهل کتابی که به خداوند و روز بازپسین ایمان ندارند و حرامداشتهی خدا و پیامبرش را حرام نمیگیرند و دین حق نمیورزند، کارزار کنید تا به دست خویش و خاکسارانه جزیه بپردازند. و یهودیان میگویند عزیر پسر خداست و مسیحیان میگویند مسیح پسر خداست، این سخنی است باطل که به زبان میآورند و به سخن کافران پیشین تشبه میجویند، خداوند بکشدشان که اینگونه بیراهه میروند». (سورهی توبه، آیههای ۲۹ و ۳۰).
«پس چون با کافران روبهرو شوید، گردنهایشان را بزنید تا آنکه ایشان را به زانو درآورید. آنگاه بندهایشان را سخت استوار کنید و پس از آن یا منت نهید یا فدیه بستانید، تا اهل کارزار سلاح خود را فروگذارد. چنین است حکم الهی و اگر خداوند میخواست از ایشان انتقام میکشید، ولی چنین کرد تا بعضی از شما را به بعضی دیگر بیازماید و کسانی که در راه خدا کشته شدهاند، هرگز خداوند اعمالشان را تباه نخواهد کرد». (سورهی محمد، آیهی ۴).
در فرمان جهاد، دو شاخص بنیادین اسلام به بیان درمیآید: نخست، ارادهای نظامی و جنگجویانه برای سلطهی تام بر جهان. قوانین الهی اسلام، نمیبایست تنها برای مردمی برگزیده اعتبار داشته باشد، بلکه باید بر همهی انسانها حاکم شود.:
«و با آنان کارزار کنید تا آنکه فتنهی شرک باقی نماند و دین، سراسر دین خدایی باشد». (سورهی انفال، آیهی ۳۹).
شاخص دوم، جایگاه برتر اخلاقی پیکارجویان تندرو مومن در اسلام است. قرآن آنان را به عنوان مسلمانان درجهی یک برجسته میکند و در مقایسه با مومنان دیگر برتر میداند:
«وانشستگان مومن، بجز آسیبمندان، با جهادگران به مال و جان در راه خدا برابر نیستند. خداوند جهادگران به مال و جان را بر وانشستگان به مرتبتی برتری داده است، و همگان را خداوند وعدهی پاداش نیک داده است، و خداوند جهادگران را بر وانشستگان به پاداشی عظیم برتری داده است». (سورهی نساء، آیهی ۹۵).
تروریستهای اسلامگرا، در سربریدنهای مشمئزکنندهی گروگانهای «کافر» و نمایش لافزنانهی آن در اینترنت، به همان سورهی محمد، آیهی ۴ استناد میکنند. در یکی از اسناد راهبردی منسوب به محافل رهبری شبکهی ترور القاعده آمده: «سر بریدن همهی خارجیان در عراق و همهی همدستان عراقی آنان مجاز است. مسلمانانی که از این فرمان جهاد پیروی نمیکنند نیز به مرگ محکوم هستند». (۳).
دعوی سلطهی جهانی اسلام، منطقا با چیرگی اصل جهاد در آموزههای این دین سازگار است. پیامد منطقی این امر، جایگاه برتر اخلاقی جهادگران پیکارجوی اسلامی است. اسلام برای آن که این ویژگیآنان را به عنوان شهیدانی که در راه قوانین الهی زندگی زمینی خود را قربانی میکنند ارجنهد، با وعدهی بهشت، سرچشمهای برای انگیزش روانی ایجاد کرده است. تضمین بهشت برای آن دسته از مسلمانان که در جهاد جان میبازند، اهمیت چشمگیری دارد. اگر کسی درجهاد بمیرد، لازم نیست در گور منتظر روز قیامت باشد، بلکه مستقیم به بهشت میرود. (۴). طبیعتا در این وعده، انگیزهی کاملی برای عملیات انتحاری و اسلامگرایی خشونتبار وجود دارد. نمونههایی از آیههای قرآن برای آرمانی کردن شهیدان:
«و کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند، مرده مپندار، بلکه اینان زندهاند و در نزد پروردگارشان روزی دارند». (سورهی آلعمران، آیهی ۱۶۹).
«و کسانی که زندگانی دنیا را به آخرت میفروشند، باید در راه خدا کارزار کنند، و هر کس که در راه خدا کارزار کند اگر کشته یا پیروز شود، به زودی به او پاداشی عظیم میبخشیم». (سورهی نساء، آیهی ۷۴).
این سخنان محمد نیز که در احادیث آمده بسیار گویاست:
«خدا پشتیبان کسی است که در راه خدا پیکار میکند. اگر او پیروز شود، با عزت و غنیمت جنگی به خانه باز میگردد. ولی اگر کشته شود، به بهشت خواهد رفت».
«تنها یک روز از مرزهای اسلام پاسداری کردن، بیش از همهی چیزهایی ارزش دارد که در دنیا وجود دارد».
«در واپسین روزها، زخمهای پیکارگران در راه خدا آشکار و از آنان خون جاری میشود، ولی این خون بوی مشک میدهد».
«در راه خدا کشته شدن، همهی گناهان را پاک میکند».
«در راه خدا پیکار کردن یا به این کار مصمم بودن، وظیفهای الهی است. اگر رهبرت فرمان داد که به جنگ بروی، از فرمانش پیروی کن». (۵).
این سخنان نیز که پشتیبانیهای یاریدهنده به جهادگران در راه خدا را مورد ستایش قرار میدهد و از طریق آن فرهنگی اجتماعی برای همدستی مذهبی با خشونتگران «واقعا مومن» شکل میدهد، بسیار گویا و روشنگر است:
«هرکس که از دیگری در پیکار در راه خدا با سلاح پشتیبانی کند، مانند خود آن پیکارگر است و در پاداش او سهیم. و کسی که در پشت جبهه میماند تا یار و غمخوار خانوادهی پیکارگران باشد، با قهرمانان جنگ برابر است». (۶).
امروز نیز تحریک به اقدامات شهادتطلبانه، بخشی از دکانداری ایدئولوژیک روحانیان اسلامی است. برای نمونه، شیخ محمد سعید طنطاوی، نمایندهی ارشد دانشگاه الازهر قاهره معتقد است که سوءقصدهای انتحاری و کشتن غیرنظامیان اسراییلی، اقدامی مشروع است که باید بر شمار آنها افزود. وی تاکید میکند که عملیات انتحاری، مقدسترین شکل جهاد است و سوءقصد انتحاری علیه اسراییلیها اعم از کودکان و زنان و مردان مشروعیت دارد.
شیخ احمد الطیب، مفتی مصری نیز پشتیبانی خود را از سوءقصدهای انتحاری اعلام کرده است. وی نیز معتقد است که با توجه به واکنشهای اسراییل در برابر چنین سوءقصدهایی از سوی مسلمانان، باید بر شمار منظم اقدامات شهادتطلبانه افزود، تا دشمنان الله وحشت کنند. مفتی مصری از دولتها و مردم کشورهای اسلامی خواسته است تا از سوءقصدهای شهادتطلبانه پشتیبانی کنند.
در مجموع باید گفت که تلاشهای مسلمانان برای سلطهی جهانشمول اسلام، از راهبردی دوگانه پیروی میکند و مناسبات قدرت در جهان را به خوبی درنظر میگیرد. اصل راهنمای این راهبرد چنین است: هر جا نیروهای خودی نیرومندتر از نیروهای بیگانه هستند، باید پیکار آشکار و مستقیم با آنان را در پیش گرفت. هر جا نیروهای خودی ناتوانتر از نیروهای بیگانه هستند، باید از چنین پیکاری پرهیز کرد.
برای نمونه، در کشورهای غربی که در آن مسلمانان مهاجر در اقلیت هستند و نیروهای «کفر» چیرگی دارند، از روش «تظاهر» و «فریب» پیروی میشود. به دیگر سخن، به پیکارگران مومن توصیه میشود که «تقیه» کنند. طبق قوانین شرع، «تقیه» به معنای آن است که یک مسلمان میبایست اعتقادات دینی یا نیات واقعی خود را پنهان کند، اگر و تا مادامی که در موقعیت پایینتر قرار دارد. اگر برای مسلمان ممکن باشد که به هدفی از طریق دروغ و نه حقیقت دستیابد، اجازه دارد دروغ بگوید، مادامی که آن هدف در خدمت رفتاری مشروع باشد.
اهمیت قوانین شرعی
۳ـ قلب ایدئولوژی حکومتی اسلام، طرح انتقال متون قرآن و سنت پیامبر اسلام، به درون ساختار قوانین اسلامی (شریعت) است. این آفریدهی خودکامانهی فقهای ارتدوکس است که دستورات قرآن و اظهارات و شیوههای رفتاری پیامبر را از زمینهی تاریخی و زمانی و مکانی آن گسسته و به سیستم مطلقا تغییرناپذیری از دستورات و قواعد تنبیهی فرازمانی و فرامکانی تبدیل کردهاند. بخشی از این طرح، تثبیت موقعیت فقها به عنوان عالیترین مراجع و نگهبانان شریعت است و انحصار تفسیر و تصمیمات را برعهدهی آنان میگذارد. بر این پایه، هیچکس حق ندارد تفسیر قرآن و شریعت را توسط فقهای قرون وسطایی مورد پرسش قرار دهد. اسلامگرایان امروز از هواداران خود انتظار دارند که هیچکس آیههای قرآن را مطابق درک خود تفسیر نکند، بلکه همواره به تفسیرهای فقها و مردان فرزانهی دینی پیش از خود دربارهی «متون مقدس» مراجعه کند.
بدینسان دعوی تمامتخواهانهی اسلام کامل میشود. هدف آن چیزی جز دربرگرفتن همهی انسانها در همهی حوزههای زندگی نیست. زیرا با شریعت، دین اسلام چونان سیستمی مطلقگرا وارد همهی حوزههای زیستی انسان و زندگی روزمرهی او میشود. سرپیچی از قواعد و دستورات شرعی، با مجازاتهای سنگین جسمی و روحی همراه است که نهایتا میتواند به مجازات مرگ منتهی شود.
شریعت، تنها به عنوان قانون متعهدکنندهی الهی در حیات فرهنگی عمل نمیکند، بلکه همزمان عنصر قاطعی در سیستم کنترل و نظارت بر جامعه است. احساسی که به فرد تحت سیطرهی قوانین شرعی دست میدهد این است که او همواره گناهکار بالقوه است. کارکرد قوانین شرعی را میتوان به حکومتی جبار تشبیه کرد. کوچکترین تخطی از قوانین اصلی آن، ورود به «منطقهی ممنوعه» است و شخص را در معرض اتهام بیاعتبار کردن اسلام و ارتداد قرار میدهد.
به باور یوزف شاخت، کارشناس آلمانی اسلام، قوانین شرع، ستون فقرات اندیشهی اسلامی و هستهی مرکزی و سرشت واقعی خود اسلام است. یزدانشناسی (تئولوژی) در اسلام، هرگز نتوانست به چنان اهمیتی دست یابد. غیرممکن است کسی بتواند اسلام را بفهمد، بدون آن که قوانین شرع را فهمیده باشد. (۷).
نکتهای که در این میان برجسته است، این است که در اسلام آزادی ایمان وجود ندارد و بهرغم توجیهاتی که در این زمینه عرضه میشود، در اسلام «اجبار دینی» مسلط است. بنابراین فردی که در یک جامعهی اسلامی زاده میشود، اجازه ندارد دین خود را آزادانه برگزیند. به رسمیت نشناختن اسلام یا رویگرداندن از آن، «انحراف از ایمان راستین» و ارتداد خوانده میشود و مجازات سنگینی در پی دارد. مرد مسلمانی که از اسلام رویگردان شده، به مرگ محکوم است، مگر اینکه توبه کند. و زن مسلمانی را که از اسلام روی گردانده باید مادامی در زندان نگاه داشت تا توبه کند.
با این همه، رویگردانی از اسلام از سدهی نوزدهم به این سو، بیشتر با مجازات زندان، تبعید، سلب مالکیت و سلب حق وراثت پاسخ داده میشود. ولی فشارهای اجتماعی دربارهی «مرتدان» در جوامع اسلامی آنچنان سنگین و موثر است که میتوان پذیرفت، بسیاری از کسانی که در یک روند مستقل فکری به اعتقاد دیگری رسیدهاند، ناچارند برای دفع این فشار اجتماعی، همچنان «مسلمان» بمانند. به همین دلیل واژهی «مسلمانان» نیازمند تدقیق است و باید برای به کار بردن آن احتیاط کرد. بر این پایه، نباید مرز را میان «اکثریت مسلمان» و «اقلیت افراطی» کشید، بلکه میان مسلمانان سخت معتقد محافظه کار تا طیفهای رنگارنگ بنیادگرایان از یکسو و مسلمانان قلبا معتقد و طرفدار شخصی دانستن امور ایمانی و نیز «مسلمانان اجباری» از دیگر سو . در آنچه به مسلمانان سخت معتقد مربوط میشود، باید گفت که در میان آنان تفکیک میان اسلام از یکسو و اسلامگرایی، ارتدوکسی و افراطگرایی از دیگر سو به دشواری صورت میگیرد. دیدگاههای آنان در این زمینه به غایت واپسگرایانه و واقعیتستیزانه است.
سلطهی پدرسالاری
۴ـ واپسین عنصر سرشتی اسلام برای مشروعیتبخشی به سلطهی خود، در پدرسالاری آن بروز میکند. شالودهی این امر در قرآن (سورهی نسا، آیهی ۳۴) ریخته شده است:
«مردان باید بر زنان مسلط باشند چرا که خداوند بعضی از انسانها را بر بعضی دیگر برتری بخشیده است. و نیز از آن رو که مردان از اموال خویش برای زنان خرج میکنند، زنان شایسته آنانند که مطیع و به حفظ الهی در نهان خویشتندار هستند. و زنانی که از نافرمانیشان بیم دارید باید نصیحتشان کنید و در خوابگاهها از آنان دوری کنید و آنان را بزنید. آنگاه اگر از شما اطاعت کردند، دیگر به زیان آنها بهانهجویی نکنید. خداوند بلندمرتبهی بزرگوار است».
این نابرابری و مناسبات سلطهجوی پدرسالارانه میان مرد و زن، به گونهای جدایی ناپذیر با اخلاق جنسیتی سرکوبگرانهای در پیوند است. در مرکز آن، تصویری از زن به عنوان موجودی تابع تمناهای جسمی وجود دارد که کانون دائمی اشاعهی وسوسهها و اغواگریهای شیطانی است و مرد باید او را مطیع خود سازد. حتا فیلسوف اسلامی غزالی (متوفی به سال ۱۱۱۱ میلادی) برای توضیح مناسبات میان مرد و زن، آن را به رابطهی میان شکارچی و طعمه تشبیه کرده است. مرد به عنوان شکارچی باید زن را چون طعمهای شکار کند تا بتواند به خدا خدمت کند. (۸).
قوانین اسلام، برای دفع اغواگریهای برخاسته از زن و مهار خطری که از آن ناشی میشود، در زمینهی اخلاق عملی یکسری اقدامات عملی وضع کرده است که مهمترین آنها عبارتاند از :
الف ـ جدایی شدید میان دختر و پسر پیش از ازدواج
ب ـ بیرون راندن گستردهی زنان از گسترهی همگانی
ج ـ حجاب برای زنان در گسترهی همگانی.
افزون بر آن، در اسلام عمل جنسی نجس شمرده میشود. این عمل با مراسم و مناسکی همراه میشود که با احساس آدمی فاصله ایجاد میکنند. ارضای جنسی به دو کارکرد بنیادین آن فروکاسته میشود: ارگاسم و تولید مثل. پیام اسلام ناظر بر آن است که بشریت متشکل از مردان است و زنان در حاشیهی آن قرار دارند و حتا تهدیدی برای آن هستند (۹).
تصور اسلامی از زن به عنوان موجودی اغواگر و وسوسهانگیز، باعث شده که مسئولیت تحریک مردان را بر گردن زنان میاندازند و این امر در فرجام خود مانع از آن میشود که مردان بتوانند کنترل رفتار جنسی خود را به عنوان امری درونی تلقی کنند.
فرهنگ عربی ـ اسلامی، وزن را روی تحمیل اخلاق «از بیرون» به جای اخلاق «از درون» گذاشته است. به دیگر سخن، به جای آنکه به «ممنوعیتهای اخلاقی درونی» متوسل شود، به «اقدامات پیشگیرانهی برونی» متوسل شده است. به جای آنکه از مردان انتظار داشته باشد، با آموزش و خویشتنداری امیال خود را کنترل کنند، راه حل را در آن دیده است که پیکر زنان را با حجاب بپوشاند و جز در مناسبات زناشویی، زنان را از مردان دور نگاه دارد. (۱۰).
تاثیر اخلاقی این امر در جوامع اسلامی بدینگونه است که زنانی که دستورات شرعی را رعایت نمیکنند و برای نمونه بدون حجاب اسلامی در اماکن عمومی ظاهر میشوند، به عنوان زنانی «نانجیب» شناخته میشوند. در حالی که مرد حق داشتن چند همسر، تنبیه زنان و حق طلاق را دارد، زن ناچار است برای امنیت مادی، به اقتدار و کنترل مرد تن دهد و از او فرمانبری کند.
یکی دیگر از جلوههای تسلط مرد بر زن در جوامع اسلامی، داشتن اختیار بر جسم زن است. مرد نه تنها میتواند هر لحظه که خواست از زن به عنوان شئی جنسی استفاده کند، بلکه حتا میتواند اشتغال، سفر یا حتا خروج از خانه را برای او ممنوع کند.
فاجعه بار در این مناسبات پدرسالارانهی اسلامی آن است که آبرو و حیثیت اسلامی مرد، بیواسطه با رفتار از نظر هنجاری بی عیب و نقص همسر و افراد مونث خانواده پیوند میخورد. اقداماتی مانند برقراری رابطهی جنسی با مرد غریبه، ترک شوهر، خودداری از همخوابگی با او پس از ازدواج اجباری، پیوند زناشویی با مردی نامسلمان، خودسری یا رفتارهای مشابه مغایر شرع، مجازاتهای سنگینی چون سنگسار یا شلاق در پی دارد.
یکی از نمونهها در این زمینه، قتلهای ناموسی است. حتا زن مسلمانی که مورد تجاوز جنسی قرار گرفته، نه تنها «نجس»، بلکه «ننگی» برای آبروی همهی مردان خانوادهی خود به شمار میرود. گزارشهای زیادی حاکی از آن است که برای نمونه در روستاهای ترکیه و پاکستان، برای پاک کردن چنین «ننگی» از دامان خانواده و جلوگیری از بدنامی در جامعهی روستایی، زن را میکشند یا سنگسار میکنند. برای این مراسم که جنبهی اعادهی حیثیت از خانواده را دارد، پرچم سپیدرنگی به اهتزاز درمیآورند. (۱۱).
نتیجهگیری
اگر چه اسلام پیکرهی یکپارچه و همشکلی نیست، ولی خوانش محافظهکار و سنتی آن از نظام ارزشی مسلط، مومن را به گونهای منظم به سوی مسیری رهاییستیز، بندهوار در برابر خدا و استیلاجویانه در برابر غیرمسلمانان سوق میدهد. نکتهی قابل توجه این است که در اصل همهی اشکال ایمان اسلامی، مضمونا جریانهای توتالیتر و بنیادگرایانه پدیدآوردهاند. برای نمونه، بنیادگرایی سنی اخوانالمسلمین، وهابیگرایی عربستان سعودی، بنیادگرایی خمینیستی شیعه، ایدئولوژی مذهبی فرقهی احمدیه و غیره. افزون بر آن شاهد پدیدآمدن و حضور چندملیتی اسلامگرایی در همهی جوامع اسلامی از مراکش گرفته تا اندونزی هستیم.
البته بدیهی است که در چارچوب محافل فرهنگی اسلامی، گرایشهای ترقیخواه و انساندوستانه نیز وجود دارد. ولی این نیز واقعیتی است که این گرایشها تا کنون هیچ جا نتوانستهاند حرف خود را به کرسی بنشانند و از خود توانایی سرکردگی (هژمونی) نشان دهند. از دیدگاه تاریخی، سرگذشت اندوهبار ابنرشد [متفکر و یزدانشناس مسلمان سدهی دوازدهم میلادی]، حائز اهمیت است. سوزاندن کتابهای او و ویران ساختن خانهاش در مقابل مسجد کوردوبا، نمونهی کوچکی از سرکوبهای بیشمار اندیشههای سازنده و غیرارتدوکس در اسلام است. (۱۲).
اسلام در شکل مسلط کنونی خود، از اسلامگرایی و بنیادگرایی اسلامی چندان قابل تفکیک نیست و به هیچ عنوان «چیز کاملا دیگری» را نمایش نمیدهد. بنیادگرایی اسلامی، بر شالودهی تلاش همه جانبهی فکری پیشینهی تاریخی خود یعنی قوانین سنتی اسلام استوار است. از این رو میتوان درهمتنیدگی اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک تنگاتنگی را میان نیروهای محافظهکار و سنتی و نیروهای بنیادگرای اسلامی ثابت کرد. برای نمونه در سال ۲۰۰۰ مراجع دینی مصر در همکاری با اپوزیسیون اسلامگرای این کشور موفق شدند، از تصویب لایحهای جلوگیری کنند که قرار بود به زنان مصری اجازه دهد بدون موافقت کتبی شوهرانشان به خارج سفر کنند. دولت مصر ناچار شد این لایحه را پس بگیرد. نمونهی دیگر، به مراکش مربوط میشود. نیروهای اسلامگرای درون و بیرون پارلمان این کشور توانستند در همکاری با وزیر امور دینی مراکش، مانع از اصلاح قانون خانواده و بویژه ممنوعیت چندهمسری شوند که سلطان محمد ششم، پادشاه جوان این کشور میخواست به کرسی بنشاند. (۱۳).
بر این پایه، اسلامگرایی از دیدگاه درونمایهی سرشتی خود، فقط گزینهی جنگطلبانه و افراطیشدهای از ایدهها و الگوهای تفسیری محافظهکارانهای است که در فضای ویژهی فرهنگی اسلام وجود داشتهاند. به همین دلیل کاملا ناموجه است که مبلغان مسلمان تلاش میکنند با رنگ و روغن زدن به اسلام و منحرفکردن افکار عمومی غرب، بنیادگرایی اسلامی را جعل نامشروع «اسلام راستین» جابزنند. تسلیمه نسرین، نویسندهای که در میهن خود بنگلادش به مرگ محکوم شده است، نفی مسلم چنین ادعایی است. به باور او، میان جوهر اصلی اسلام و اسلامگرایی هیچ تفاوتی وجود ندارد. همهی آموزههای اسلامگرایی، از قرآن، سنت و حدیث گرفته شدهاند. اسلامگرایان توانستهاند پیگیرتر و موثرتر از مسلمانان میانهرو و لیبرال، اسلام را به شالودهی یک ایدئولوژی افراطی ناکجاآبادی تبدیل کنند که هدف آن نابودی آزادی و دمکراسی است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع :
1- Tibi، Bassam: Der wahre Imam، München 1996، S. 247.
2- Tibi، Bassam: Islamische Zuwanderung. Die gescheiterte Integration، Stuttgart/München 2002، S. 267.
3- Frankfurter Allgemeine Zeitung، 26. Oktober 2004.
4- Gabriel، Mark A.: Islam und Terrorismus، Gräfelfing 2005، S. 48.
5- Hughes، Thomas Patrick: Lexikon des Islam، Dreieich 1995، S. 132.
6- Ebd.
7- Zitiert nach Tibi، Bassam: Fundamentalismus im Islam، Darmstadt 2000، S. 87.
8- Raddatz، Hans-Peter: Von Allah zum Terror? Der Djihad und die Deformierung des Westens، München 2002، S. 284.
9- Fatima Mernissi، zitiert nach Raddatz، Ebd. S. 285.
10- Ayubi، Nazih: Politischer Islam. Religion und Politik in der arabischen Welt. Freiburg 2002، S. 60.
11- Vgl. hierzu: „Ehrenmorde“ in Südostanatolien، NZZ.، 6/7.12.2003، S. 6.
12- Raddatz، a.a.O.، S. 100.
13- Perthes، Volker: Geheime Gärten. Die neue arabishe Welt، Berlin 2002، S. 121.