iran-emrooz.net | Thu, 12.03.2009, 11:21
هنر و نظریه تکامل
جیمز کیو ویلسون / برگردان: علیمحمد طباطبایی
زندگی ما انسانها جدا از آثار هنری غیر قابل تصور است، حال منظور از آن چه لذت بردن از موسیقی بلوگراس (bluegrass)، هوی متال، فرانک سناترا یا موتسارت باشد. واقعیت این است که موسیقی ما را به حرکت درمیآورد. به هنگام سفر به شهری غریب، بازدید از یک موزهی آثار تجسمی الزامی است. نوشتارهای خیال پردازانه، بسیاری از ما را تحت تاثیر قرار میدهند ـ هرچند امروزه چنین چیزی به ندرت روی میدهد باعث تأسف است.
هنر از چه روی باید برای ما اهمیت داشته باشد؟ چنانچه دیگران ما را به عنوان یک دوستدار هنر تلقی کنند، اعتبار و جایگاه ما بالاتر میرود، اما در غیر این صورت هنر فایدهای ندارد. با این وجود هنر از زمانی که انسان عصر دیرینه سنگی سی هزار سال پیش از این ـ یا بلکه بیشتر ـ دیوارهای غارهای لاسکو در فرانسه و آلتامیرا در اسپانیا را نقاشی میکرد، همواره بخشی از تجربه بشری بوده است. تاریخ اولین آثار هنر حتی قبل از بوجود آمدن شهرها و ابداع خط قرار گرفته است.
دنیس داتون پروفسور هنر در نیوزلاند اکنون نظریه جدیدی در مورد هنر ارائه کرده است. او بر این عقیده است که علاقهی همه جایی انسان به هنر در واقع محصولی از تکامل انسان (در مفهوم داروینی) است. ما از سکس لذت میبریم، حالتهای بیانی چهرهها را تعبیر میکنیم، منطق را درک میکنیم و به طور خودانگیخته سخن گفتن را کسب میکنیم ـ درواقع تمامی آنچه بقا و تولید نسل را برای ما آسوده تر میسازند. داتون در کتاب جدید خود «غریزهی هنر: زیبایی، شعف و تکامل انسان» بر این ادعا است که علاقه انسان به هنر نیز بخشی از این فهرست سازگاریها است.
داتون برای اثبات نظریهی خود میبایست استدلال محقق فقید استفان جی گولد را ابطال کند که معتقد بود فرهنگ بشری پیامد جانبی از مغزهای بزرگ ما است که جامعه آن را شکل بخشیده است. داتون به سهولت این استدلال را با این اظهارنظر رد میکند که چندتایی « پیامد جانبی » ـ از قبیل زبان محاورهای ـ چه مقدار عظیمی از منفعتهای تکاملی را نثار انسان کرده است. با این وجود او هنوز هم باید توضیح دهد که چرا علاقه به هنر برای ما در حکم یک مزیت است. این وظیفهی سادهای نیست. این که بسیاری از مردم دارای یک ویژگی باشند، به این معنا هم نیست که آن ویژگی باید یک مزیت تکاملی در بر داشته باشد. من طرفدار تیم رگبی Boston Red Sox هستم اما تردید دارم که چنین چیزی به طور ژنتیکی به کودکان من نیز انتقال یابد. (خوشبختانه آنها نیز طرفدار همین تیم ورزشیاند).
داتون با کمک گرفتن از دومین کتاب بزرگ داروین یعنی « نژاد انسان، و گزینش از جهت رابطه جنسی » (The Descent of Man, and Selection in Relation to Sex) استدلال میکند که هنر نیز مانند شانههای پهن یک مرد و کمر باریک یک زن جذابیت و فریبندگی را افزایش میدهد. ما برای یافتن جفت به تعریف داستان میپردازیم، آواز میخوانیم، قصه میسازیم، لطیفه بازگو میکنیم و نقاشی میکشیم و هنگامی که جفت خود را بیابیم به زاد و ولد میپردازیم. داتون ادعا میکند که ما هنر را ارج میگذاریم زیرا برای بوجود آوردن آثار هنری به مهارت بالا احتیاج است و معمولاً این قبیل چیزها را از مواد کم یاب و ارزشمند میسازند. مردم هم برای ثروت و هم برای توانایی در جفت یابی اهمیت بسیار قائلند. ما میتوانیم به ادعای داتون این واقعیت را نیز بیفزائیم که هنگامی که به نوزادان 3 ماهه تصویرهایی از زنانی نشان داده شود که بعضی از آنها توسط افراد بالغ به عنوان جذاب و بقیه به عنوان زشت ارزیابی شده اند، نوزادان به زنانی که جذاب ارزیابی شدهاند به مدت طولانی تری نگاه میکنند.
این البته استدلالی جالب است اما رضایت بخش نیست. بعضی از انواع هنر را میتوان تصور نمود که در تکامل نقشی داشته باشند آنهم بدون این که ارتباطی با گزینش جنسی داشته باشند و بعضی از شکلهای زیبایی چه بسا هیچ گونه رابطهای با هنر نداشته باشند. مثلاً موسیقی را در نظر گیریم: میتوانیم زنان و مردانی را تصور کنیم که به دلایل جفت یابی برای یکدیگر آواز بخوانند، اما در عین حال میتوانیم تصور کنیم که موسیقی را برای آن کسی بخوانند که میخواهد بخوابد و یا برای روحیه دادن به سربازان در جنگ و یا تشخیص دوست از دشمن.
و یا در مورد نقاشی: جانورشناس مشهور دزموند موریس و بعضی متخصصان دیگر شمپانزهها را تشویق به نقاشی کشیدن کردهاند. بعضی از آثار این شمپانزهها حتی به موزهها راه یافته است، آنهم بدون این که زیر آنها نوشته شده باشد کار حیوانات است و با این وجود با استقبال بسیار مواجه شدهاند. اما آیا این حیوانات برای جلب توجه جفتهای خود دست به نقاشی کشیدن زده اند؟ به نظر غیر محتمل میآید. به همین ترتیب نیز نقاشیهای درون غارهایی که حدود سی هزار سال پیش کشیده شدهاند به احتمال بسیار با ماجراهای عاشقانه رابطهای نداشتهاند (بسیاری از آنها در بخشهای دوردست غار که کسی در آنجا زندگی نمیکرد نقاشی شده اند) و تعداد زیادی از آنها توسط جادوگران قبیله برای مقاصد دینی بوجود آمدهاند.
و ما حتی هنگامی که زیبایی منشأ انسانی ندارد بازهم آن را ارج میگذاریم. انسان شناسان نشان دادهاند که مردم در بسیاری از فرهنگها برای ساحل دریا، غروب خورشید یا قلهی کوه به مراتب ییشتر از زمینهای مسطح معمولی یا خورشید داغ ارزش قائلاند. ما با عشق و علاقه به شکلهای بخصوصی از زیبایی پای به جهان میگذاریم، و این به نوبه خود واکنش ما به موسیقی، نقاشی و ادبیات را تحت تاثیر قرار میدهد.
البته دنیس داتون در تبیین خود در این خصوص که چرا هنر طی چندین ده هزار سال گذشته همچنان در تمدنهای بشری دوام آورده این محدودیتها را در نظر گرفته است. او اظهار میدارد که علاقه اش به موسیقی قابل تقلیل دادن به نقش آن در ارتباط گیری در مسائل جفت یابی نیست. او تعریف میکند که چگونه به عنوان یک کودک (همچون البته خود من) مجذوب سمفونی هفتم بتهوون شده بود، در واقع مدتها پیش از آن که کمتری علاقهای نسبت به جنس مخالف در خود احساس کند. علاوه بر آن هنر و به ویژه موسیقی و شعر به ما کمک میکنند تا به درون شخصیت انسانها راهی بیابیم. هنگامی که من با دختری که بعدها همسر من شد قرار ملاقات گذاشته بودم، برای دیدن و شنیدن موسیقی Tommy Dorsey رفتیم. این برنامه یقیناً شامل انتخاب جفت یابی هم بود. لیکن نمیتواند توضیح دهد که چرا ما هر ساله به دیدن یک اپرای موتسارت میرفتیم. ما نیز همچون کسانی که از شنیدن موسیقی گروه Sex Pistols لذت میبرند زیبایی را ارج مینهیم و آن هم علی رغم این که تعریف ما از زیبایی با آنها بسیار متفاوت است و این البته در موارد بسیاری صادق است.
تکامل بدون کمترین تردیدی در ماها هم احساس ارج گذاری از زیبایی طبیعی و هم از زیبایی دست ساخته انسان را به جای گذارده است، لیکن به عقیده من گزینش به روش جنسی (sexual selection) فقط بخش کوچی از دلایل چنین امری [غریزه برای ارج گذاری از زیبایی] را توضیح میدهد. و با این وجود دانش استادانه و نثر پرجذبهی دنیس داتون در کتاب جدیدش خود محصولی از زیبایی است.
--------------
جیمز کیو. ویلسون پرفسور پیشین درهاروارد در UCLA است که در حال حاضر در دانشگاه پپرداین (Pepperdine) تدریس میکند. وی در 2003 موفق به دریافت جایزه افتخاری رئیس جمهور آمریکا در صلح گردید.
The Evolution of Art by James Q. Wilson
Newsweek.