iran-emrooz.net | Tue, 03.02.2009, 19:11
آنجا که بیخدایی فضیلت است
فیل سوکرمن / برگردان: علیمحمد طباطبایی
این روزها چنین به نظر میرسد که جهان بیش از گذشته به دین گرایش دارد. در سرتاسر خاورمیانه شکلهای پرشوروحرارتی از اسلام هم محبوبیت بیشتری در میان مردم کسب میکند و هم به لحاظ سیاسی فعال تر شده است. کشورهای اسلامی مانند لبنان و ایران که ۴۰ سال پیش تا اندازهای سکولار شده بودند اکنون آکنده از بنیادگرایی اسلامی میباشند. در ترکیه و مصر امروزه تعداد فزایندهای از بانوان حجاب را به عنوان مظهر آشکاری از تعهد دوباره و قوت یافته دینی انتخاب میکنند. اما این فقط در کشورهای اسلامی نیست که دین در حال شکوفایی میباشد. از برزیل گرفته تا السالوادور، مسیحیان پروتستان پیروی کلیسای اوانگلیک با موفقیت بسیار در حال گسترش هستند و به این ترتیب در سرتاسر آمریکای لاتین شوروشوق مقدسی از خود به جای میگذارند. گرایش به نوعی ایمان مسیحی موسوم به Pentecostalism نیز با قدرت هرچه تمام تر نه فقط در سرتاسر آمریکای لاتین که در آفریقا و حتی تا اندازهای در چین در حال افزایش است. و بسیاری از کشورهای سابق اتحاد شوروی که برای دههها نوعی از بی خدایی به آنها تحمیل شده بود، پس از پایان دوره کمونیسم نه فقط دوباره با همان ایمان دینی سابق خود بازگشتهاند که دین در آنها بسیار مقتدر و پرتحرک و سرزنده است. در اینجا، یعنی در ایالات متحده آمریکا نیز دین به وضوح زنده و سرحال است. با ملاک شرکت در مراسم کلیسایی و باور به خدا، مسیح و انجیل، دین در ایالات متحده در مقایسه با بیشتر دموکراسیهای پیشرو قوی بنیه تر و مستحکم تر است.
در مجموع میتوان گفت که از نبراسکا تا نپال، از گرجستان تا گواتمالا و از یوتا تا اوگاندا انسانها در سرتاسر جهان باشوروحرارت هرکدام خدایان گوناگونی را میپرستند، به طور مرتب در مراسمی در کلیساها، معابد و مساجد شرکت میکنند، مصرانه متنهای مقدس خود را مطالعه میکنند، فرمانبردارانه مراسم دینی خود را به جا میآورند و فعالانه در آئینهای معنوی خود شرکت میکنند، با متانت جهان را در برابر گناه محافظت مینمایند، پرهیزگارانه روزه میگیرند و مشتاقانه دعا میکنند و سپس نیایش بیشتری به جا میآورند، سرود دینی میخوانند و به این ترتیب این یا آن نجات دهنده، پیامبر یا خدا را پرستش میکنند و به آن عشق میورزند.
اما واقعیت این است که در تمامی نقاط جهان اوضاع به این منوال نیست. من در اینجا میخواهم که به یژه به دو کشور، یعنی به دانمارک و سوئد اشاره کنم که احتمالاً دین در آنها در مقایسه با کشورهای دیگر کمترین نقش و جایگاه را دارد و شاید حتی بتوان گفت که در تمامی تاریخ جهان مشابه آن را نمیتوان یافت. در میانه تمامی این دینداریهای پرهیجان در جهان، و در ورای دریاهای متلاطم و پهناور قداست، دانمارک و سوئد همچون قایقهای کوچک، خشنود و ماندگار از زندگانی سکولار شناور هستند، مکانهایی که در آنها بیشتر مردم اعتقادی به دین ندارند و مسیح یا ویشنو را پرستش نمیکنند، متنهای مقدس را ارج نمیگذارند، مراسم دینی و نیایش به جای نمیآورند و به جزمهای اساسی ادیان بزرگ جهانی باوری ندارند.
در اسکاندیناوی پاکیزه و سبز انسانهای اندکی در باره خدا صحبت میکنند و تعداد کسانی که وقت زیادی برای اندیشه در باره موضوعات الهیات میگذارند زیاد نیست و علی رغم آن که رسانههای آنجا بر خلاف معمول در سالهای اخیر گزارشهای بسیاری در باره دین پخش کرده اند، حتی این نیز به عنوان تلاشی برای دست و پنجه نرم کردن و پی بردن به یک پدیده عجیب بیگانه در جهان گستردهی خارج از این منطقه که نمیخواهد ناپدید شود عرضه شده است، یعنی رویدادی که برای تمامی مردم جهان دارای معنا و اهمیت بسیار زیادی است مگر برای دانمارکیها و سوئدیها.
اما وضعیت جوامعی که در آنها ایمان به خداوند بسیار بسیار اندک است، شرکت در مراسم کلیسایی به طور چشمگیری ناچیز و دین جنبهای آشکارا حاشیهای و پنهان دارد چگونه است؟
بسیاری از انسانها بر این تصوراند که دین همان چیزی است که اخلاقیات مردم را سرپا نگاه میدارد و این که جامعهای بدون خدا جهنمی بر روی زمین است: آکنده از فساد اخلاقی و انواع شرارتها و مالامال از گمراهی و انحراف. هرچند در باره این دو کشور اسکاندیناوی هیچ کدام از این اتهامها صحت ندارد. علی رغم این که این کشورها ممکن است دارای نرخهای نسبتاً بالایی در دزدی و جرمهای کوچک باشند، و اگر چه نرخ این جرائم به نظر میرسد که در سالهای اخیر در حال افزایش است، اما نرخ جرائم همراه با خشونت از جمله قتل، حمله و تجاوز در آنها بسیار پائین است. با این وجود اکثریت مردم دانمارک و سوئد بر این باور نیستند که خدایی در آسمان وجود دارد که دائم رفتار آنها را زیر نظر گرفته و افراد خوب را به بهشت و بدها را به جهنم میفرستد. بیشتر مردم این دو کشور بر این اعتقاد نیستند که گناه جهان را فرا میگیرد و این تنها مسیح پسر خداوند که برای گناهان انسان به صلیب کشیده شد میباشد که چاره کار آنها است. حتی میتوان گفت که بیشتر دانمارکیها و سوئدیها اعتقادی به مفهوم «گناه» ندارند.
به این ترتیب سوئدی یا دانمارکی نوعی اعتقادی زیادی به خدا ندارد و در عین حال گرایش به جرائم سنگین نیز در آنها بسیار کم است. اما آیا این بی اعتقادی آنها باعث نمیشود که انسانهایی عبوس، افسرده و ملول باشند؟ پاسخ رووت ونهوفن (Ruut Veenhoven) استاد بازنشسته ممتاز از دانشگاه اراسموس در روتردام که تخصصش نقش شرایط اجتماعی در شادکامی انسان است به این پرسش منفی است. ونهوفن در بررسی وضعیت شادکامی انسانها در کشورهای مختلف یک شخصیت برجسته در سطح جهانی محسوب میشود. اخیراً او 91 کشور را از جهت میزان و درجه شادکامی در یک فهرست مرتب نمود. این بررسی او بر امتیازهای انباشتی که از تحقیقاتی در سطح جهان به دست آمده بود مبتنی است. بر اساس این برآوردها، در سطح جهان کشوری که مردمش از جهت سطح کلی شادکامی در رده اول قرار دارد دانمارک کوچک، صلح جو و نسبتاً بی خدا است.
ارتباط میان دین یا فقدان آن و سلامتی اجتماعی یقیناً پیچیده است. ادعای آن که سکولاریسم به طور قطع و همیشه برای جامعه خوب و دین بد باشد دشوار است. و البته اثبات ادعای مقابل آن نیز که غالباً بیان میشود به همان اندازه دشوار: این که سکولاریسم پیوسته برای جامعه بد است و دین همیشه خوب. بی تردید دین میتواند از بعضی جهات جزئی مثبت و مفید برای ایجاد جامعهای سالم، شکوفا و سعادتمند باشد و هنگامی که عوامل موثر برای ساختن جامعه مطلوب مورد نظر باشد دین میتواند نیرویی موثر به حساب آید.
برای مثال در اینجا، یعنی در ایالات متحده اندیشههای دینی اغلب در مقام وزنه تعادل مفید در برابر انگ توان فرسای فردگرایی عمل میکند، یعنی در برابر خصوصیتی که میتواند فراگیر و غالب باشد. انجمنهای دینی در آمریکا در حکم مراکز تجمع مردمی، عرضه کننده مشاوره به انسانها و مراکزی برای انواع کمکهای روزانه به مردم هستند. و بسیاری از تحقیقات به انجام رسیده در این خصوص نشان میدهد آمریکاییهایی که کمابیش دارای اعتقادات دینی هستند در مقایسه با بی دینان از زندگی خود اظهار رضایت بیشتری کرده و خود را سعادتمندتر میدانند، ازدواجهای موفق تری دارند و روابط خانوادگی در آنها بهتر است و نشانههای کمتری از افسردگی در آنها دیده میشود. در نگرشی تاریخی پی میبریم که انتشار و افزایش دلبستگی دینی، باور به خدا و اعتماد به انجیل گاهی عامل تعین کنندهای در ایجاد مدارس برای کودکان، برپایی دانشگاهها، ساختن بیمارستانها برای بیماران و ساختن خانه برای افراد بی خانمان، نگهداری از یتیمان و افراد مسن، مقابله کردن با سرکوب و ظلم، برقراری نظم و قانون و نشو و نمای دموکراسی بوده است.
هرچند از جهتهای دیگر دین چه بسا دارای چنین اثرات مثبت اجتماعی نباشد. درواقع دین اغلب یکی از علتهای اصلی تنشهای اجتماعی، خشونت، فقر، سرکوب، نابرابری و هرج و مرج در جهان بوده است. نگرش کوتاهی به وضعیت جهان فاش میسازد که ایمان متداول به خدا یا احساس شدید دینی در یک کشور فرضی لزوماً به معنای تضمین سلامت اجتماعی نخواهد بود. مگر نه آن که بیشتر کشورهای دینی و با ایمان در جهان در عین حال در میان خطرناکترین و فقیرترین کشورها قرار میگیرند. و برعکس، هیچ دلیلی وجود ندارد که فقدان باور گسترده به خدا یا درجه بسیار پائینی از دینداری در کشوری فرضی برابر با فروپاشی اجتماعی باشد. واقعیت این است که اغلب دموکراسیهای بی دین در میان موفق ترین و شکوفا ترین کشورهای جهان هستند.
برای روشن تر شدن موضوع باید اضافه کنم که استدلال اصلی من این نیست که علت اساسی برای درجه بالا و ستایش آمیزی از سلامت اجتماعی در اسکاندیناوی درجه اندک دینی بودن آنها است. اگرچه یقیناً میتوان چنین نتیجهای گرفت و ادعا نمود که توجه حداقل به خدا و به زندگی پس از مرگ و توجه بسیار زیاد به حل مسائل زندگی روزمره در روشی خردمندانه و سکولار به پیامدهای مثبت و موفقیت آمیز اجتماعی در اسکاندیناوی منجر شده است که درواقع این آن استدلالی نیست که من طرح آن را در اینجا مورد نظر دارم. آنچه من میخواهم بگویم در واقع رد این ادعای جلب توجه کننده است که معتقد است بدون دین جوامع بشری همگی محکوم به زوال هستند.
اگر شامه شما متوجه این بو شده است که من در اینجا سنگ خود را به سینه میزنم، حس بویایی شما در وضعیت سالمی قرار دارد. این ادعا که بدون دین جامعه محکوم به فنا است حقیقتاً باید به چالش گرفته شود زیرا جدا از این که با نتایج علوم اجتماعی نمیخواند برای خودش یک ادعای به شدت سیاسی است که ما آن را مرتب از بعضی از محبوب ترین و تاثیرگذارترین محافظه کاران آمریکا میشنویم. این افراد به طور جداگانه نماینده یا سخنگوی اکثریت دینداران آمریکایی نیستند، اما آنها در کنار هم نغمه جمعی غیورانه و خوفناکی سرهم میکنند که روزانه به قلب و ذهن میلیونها انسان نفوذ میکند.
من میتوانم در اینجا پت رابرتسون را مثال آورم، بنیان گذار « ائتلاف مسیحی » و از موفق ترین مبلغان تلویزیونی مسیحیت که بطور دائم سکولاریسم را محکوم میکند. و همینطور آن کولتر، محافظه کار خبره در برنامههای رسانهای که در یکی از پرفروشترین کتابهایش مینویسد جوامعی که به مفهوم و اهمیت خدا بی توجه باشند به سوی برده داری، نسل کشی و ددمنشی پیش میروند و چنانچه در جامعهای نظریه تکاملی داروین به طور گسترده مورد پذیرش قرار گیرد اخلاقیات از آنجا رخت بر میبندد. و صاحب نظر محافظه کار ویلیام جی بنت ادعا کرده است که « تنها پاسخ قابل پذیرش » برای مبارزه با مشکلات اجتماعی ایمان سراسری به دین است و این که بدون دین جامعه فاقد « بهترین و قابل اعتماد ترین لوازم و روشها برای تقویت خوبیها » در حیات اجتماعی و روابط انسانی است.
مسیحیان محافظه کار در آمریکا تنها کسانی نیستند که چنین نظرگاهی را تبلیغ میکنند. کیت وارد استاد الهیات در دانشگاه آکسفورد اخیراً استدلال کرده است که جوامعای که فاقد باور شدید به عقاید دینی هستند به طور اجتناب ناپذیر غیراخلاقی، ناآزاد و نابخردانه هستند. بنا به ادعای او هرجامعه غیردینی که در آن باور جدی به خدا وجود ندارد جامعهای است « بدور از اخلاقیات . . . و آزادی » و در نهایت وی آنها را «فاقد شأن و منزلت انسانی» دانسته است. جان دی کاپوتو که استاد دین و علوم انسانی دردانشگاه سیراکوز است علام کرده که انسانهایی که بی دیناند و به خدا عشق نمیورزند چیزی بیشتر از بی ادبان خودخواه نیستند و از این رو میخواهد بگوید که جامعهای که در آن مردم بی دین غلبه دارند مکانی تقریباً فاقد عشق و محبت و فرومایه است.
ایمان به خدا یقیناً میتواند به باورمندان منفرد آسایش روانی و عاطفی ببخشد به ویژه در ایام بیماری، درد، غصه و عدم اطمینان. و تاریخ به روشنی نشان داده است که رابطه دینی و ایمان به خدا اغلب میتواند موجب شود که افراد یا فرهنگها عدالت را توسعه داده و جامعه را به سوی وضعیت سالم تری رهنمون شوند. با این وجود این واقعیت همچنان باقی است که در جهان امروز نه دینی ترین کشورها بلکه سکولارترینها هستند که در ایجاد مدنی ترین، عادلانه ترین، ایمن ترین، منصفانه ترین، انسانی ترین و شکوفاترین موفق بودهاند. نمونههای درخشان آنها سوئد و دانمارک است. هسته مشاوران آلمانی یعنی بنیادهانس بوکلر اخیراً کشورها را از جهت موفقیت در برپایی عدالت اجتماعی در داخل جوامع خود در فهرستی به ردیف کرده است. دانمارک و سوئد دو کشوری که از نظر دینداری مردمش در پائین ترین مکان جای میگیرند در این فهرست در مکان اول و دوم قرار دارند.
هنگامی که ما ارزشهای بنیادین و دستورات اخلاقی را که بخشی از اصول ادیان بزرگ جهان است مورد توجه قرار دهیم با طنز دینی اجتماعی بزرگی اصطلاحی که بهتر از آن را پیدا نکردم روبرو میشویم. این دستورات و ارزشها شامل نگهداری از بیماران، ناتوانان، سالمندان، فقرا، یتیمان، آسیب پذیران، بخشش و شفقت و نیکوکاری و نیت خیر نسبت به همنوعان، و پروراندن گشاده دستی، افتادگی، درستکاری و راستگویی و توجه و نگرانی عمومی نسبت به خودپسندیهای فردی است. در واقع این ارزشهای سنتاً دینی در بی دین ترین جوامع امروزی جهان ما بیش از هر جای دیگری استقرار یافته، نهادینه شده و در سطح جامعه به اجرا گذارده شدهاند.
--------
فیل سوکرمن استاد میهمان در رشته جامعه شناسی در کالج پیتسر است. این مقاله از کتاب او «جامعه بدون خدا» اقتباس شده است.