iran-emrooz.net | Fri, 26.09.2008, 9:22
من خود شاهدی بر تغییرات اسلام هستم
برگردان: علیمحمد طباطبایی
اصلاحطلب برجسته اسلامی و محقق ادبیات نصر حامد ابو زید بر این باور است که آزادی فردی پیششرط ضروری برای ایمان دینی است. از این رو هر انسانی این اجازه را دارد که دین خود را تغییر دهد. ارهارد برون از طرف نشریه قنطره با او به گفتگو نشسته است.
قنطره: پرسش از نسبت و تلقی مسلمانان با خشونت هنوز هم یکی از دلمشغولیهای مهم در غرب است. شما اخیراً اظهار نظر کرده بودید که توسل جویی متفکرین مسلمان به سورههای قرآن در همین رابطه به طور کامل راه به خطا میبرد...
ابوزید: البته قرآن گاهی زبانی بسیار مقتدرانه را برای برانگیختن مسلمین به نبرد مورد استفاده قرار داده است. محققین میبایست این پرسش را پاسخ دهند که چرا قرآن چنین زبان ترغیب کننده و قاطعی را در این مورد به کار برده است. در این خصوص آنچه تعیین کننده است شرایط و زمینههای عملی است: عربهایی که به محمد ایمان آورده بودند میبایست متقاعد شوند که باید به جنگ اقوام و خویشان خودشان بروند و برای انجام چنین امری ایجاد تردید در آنها نسبت به سنتهای پیش از اسلام ضروری بود.
برای اعراب جنگیدن با قبیله خودشان ممنوع بود. لیکن ظهور محمد تعداد بسیار زیادی از قبایل گوناگون را به دور او جمع نمود. هنگامی که زمان آن فرا رسید تا آنها از جامعه جدید خود دفاع کنند، تهدید اصلی از جانب قبیلههای خود آنها میآمد. در اینجاست که میتوان لحن مصالحه ناپذیر قرآن را درک کرد.
اسلام در میانهی یک امپراتوری جهانی متولد نشده، بلکه از دل جهان سنتهای قبیله ای، قواعد قبیلهای و قوانین مشرکانه بیرون آمده است. روابط خونی و پیوندهای قبیلگی نمیتوانست جامعه جدید را متحد نگه دارد، زیرا مسلمانان نخستین از قبایل بسیار گوناگونی به دور هم جمع شده بودند و اکنون قسم جدیدی از قبیله را بوجود میآوردند، قبیلهای که از همان آغاز در وضعیت نزاع آشکار با دیگر قبایل قرار گرفته بود. آنها میبایست از خود دفاع کنند و تمامی این قبیل مسائل است که قرآن را شکل داده. قرآن محصولی از تاثیرات تکوینی خودش است. (۱)
به همین دلیل است که نمیتوانیم قرآن را بدون شناخت از زمینههای تاریخی ظهور اسلام درک کنیم. این مردم از یک رهبر دینی جدید برای جنگیدن پیروی نمیکردند. آنها هرکدام به نوعی از از نظام قبیلگی بیرون افتاده اما در نهایت مجبور به جنگ بودند.
قنطره: شما در دفعات متعدد به تفسیر قرآن توسط یوحنای دمشقی (John of Damascus) استناد کردهاید. این روحانی برجسته که در همان دوران آغازین گسترش اسلام به نقاط دیگر جهان میزیسته به تعدادی از موارد در اسلام اشاره میکند که آنها را باهم متناقض میداند. این متکلم مسیحی از قرن هشتم امروز در رابطه با شرح و تفسیر قرآن چه چیز مهمی دارد که به ما بگوید؟
ابوزید: اولین درسی که من از نخستین قرائت خود از این تحلیل تحریک آمیز قرآن درک کردم این بود: این یک مباحثه مجادله برانگیز قرن هشتمی است، اما نوعی که با این وجود بسیار پرثمر بود، زیرا اولین متکلمین اسلامی پرسشهای مطرح شده توسط یوحنای دمشقی را به عنوان یک چالش و نه تهدید مینگریستند.
ربط منطقی تمامی این چالشهای تحریک آمیزبرای من در درون گفتمان ضد اسلامی در روزگار خود ما از قبیل کاریکاتورهای محمد یا فیلمهایی چون « فتنه » یا « تسلیم » این است که من نیز همیشه تلاش میکنم تا مسلمانان دیگر را تشویق کنم که آنها نیز این موارد را به عنوان چالش بنگرند. در هر حال هیچ چیز نمیتواند حقیقتاً تمدنهای بزرگ را که برای قرنها دوام آورده و طی آن به ایجاد نظامهای سیاسی متفاوت پرداختهاند تهدید کند ـ از نظام قبیلگی تا امپراتوری، و از ملت ـ کشورها گرفته تا نظام جهانی.
یوحنای دمشقی نمیخواست متکلمین اسلامی را برای انجام کارهای بزرگتری تحریک کند. تمامی آنچه او در نظر داشت نشان دادن رابطه میان جهان اسلامی و غیر اسلامی بود، رابطهای که ژرفتر و تاریخیتر بود از آنچه ما میاندیشیم. مفهوم دو جهان جدا از هم در حقیقت مفهومی اشتباه است. چنین جهانهایی هرگز وجود نداشته است.
قنطره: آن چه چیزی بود که باعث گردید اسلام به یک تمدن بزرگ تبدیل شود؟
ابوزید: شیوهای بود که با دیگر فرهنگها به تشکیل روابط متقابل پرداخت، مبادلات گسترده جهانی فرهنگ بود که در اواخر قرن هفتم و آغاز قرن هشتم بنیان نهاده شد و آنچه در واقع از طریق اسپانیا و سیسیل ادامه یافت. کافی است که فقط فلسفه و دانش پژوهی اسلامی را به خاطر آوریم که به زبان لاتین ترجمه میشد.
تمدنها مانند امواج هستند ـ یعنی به طور دائم در حرکتند: حرکتی که از آفریقا و عراق باستانی آغاز گردیده و از طریق یونان رفته و به خاورمیانه رسید. در اینجا ما شاهد عصر هلنیسم هستیم، هنگامی که اسکندر کبیر تلاش میکرد که حکومت خود را در سرتاسر منطقه بگستراند. و سپس نوبت به تمدن اسلامی رسید و در نهایت رنسانس و تمدن مدرن غربی آغاز گردید. این نوع از تبادلات که اهمیت دیالوگ میان تمدنها و ادیان را مورد تاکید قرار میدهد در قرن هفتم آغاز گردید.
قنطره: شما با این سخن خود در واقع ادعاهای متداول منتقدین اسلام را نقض میکنید که معتقد هستند در اسلام هرگز تبادلات جدی یا دیالوگ وجود نداشته و این که اسلام و فردگرایی با هم ناسازگار هستند...
ابوزید: دقیقاً. این نیز یک استدلال مهم در برابر این نگرش است که از دیدگاه یک فرد مسلمان تغییر و پذیرفتن یک دین دیگر غیر ممکن است. یک مسلمان ـ مطابق با نظر شایع در میان مسلمانان ـ همیشه یک مسلمان باقی میماند، مگر این که گورش را گم کند.
به باور من دعوت پیامبر از مردم برای پیروی از ایمان دینی او مبتنی است بر فرض قبول آزادی انتخاب آنها. مگر نه این که انسانهایی که آزادی انتخاب ندارند نیازی نیز به دعوت شدن ندارند. حق بنیادین هر انسان برای پذیرش یک رهبر روحانی جدید باید دارای این تضمین باشد که وی بتواند در صورت تمایل دوباره ایمان خود را عوض کند. (۲)
قنطره: شما از حرکتهای موج مانند در جریان تاریخ جهان سخن گفتید و به دورههایی بسیار خلاق و پویا در جهان اسلام اشاره کردید. لیکن بالاخره زمانی در حدود قرن چهارده یا پانزده میلادی به نظر میرسد که این سرزندگی ناپدید شد است. به عقیده شما علت آن چه بوده؟
ابوزید: من با این نظر شما به طور کامل موافق نیستم. اگر شما اندیشه اسلامی قرنهای ۱۵، ۱۶ و ۱۷ را با پیشرفتهایی در اندیشه اسلامی در قرون ۱۸ و ۱۹ مقایسه کنید یک گوناگونی بسیار بزرگ از اندیشهها را کشف خواهید کرد. مسئله اینجاست که بعضی تمایل دارند به این که بیشتر یک تصویر ساکن از اعراب (۳) داشته باشند. آنها حتی قادر به دیدن تفاوتهای بسیار زیاد میان مکانهای گوناگونی چون تونس و عربستان سعودی نیستند. برای آنها اسلام یک تمامیت ثابت وغیر متغیر است، ادعایی که به هیچ وجه حقیقت ندارد. در جهان اسلام یک تحول در جریان است، نوعی اصلاحات. این جریان از پایان قرن ۱۹ آغاز گردید و در تمامی قرن بیستم ادامه داشت و تمامی اقشار مردم را در بر گرفته است.
قنطره: اما شما خودتان را نیز به عنوان قربانی این تغییرات مینگرید.
ابوزید: بله، من یک قربانی هستم. اما در عین حال شاهدی بر این تغییرات که در حال شدن است نیز میباشم، آنهم علی رغم تمامی رویدادهای وحشتناکی که ـ همچون قضیه خودم ـ به وقوع پیوسته است. فیلسوف مشهور عربی ـ اسپانیایی ابن رشد در زمان خودش مطرود دانسته شد، با این وجود اندیشههایش در سرتاسر جهان غرب پراکنده گردید (۴). آنها از طریق سوریه به زبان لاتین برگردانده شدند و مبنای کلیسای آن زمان را تشکیل دادند. ما همیشه باید به زمینهها توجه کنیم ـ چه محلی و چه جهانی و نباید فراموش کنیم که جهان مسیحی نیز اندیشمندان بسیاری را محکوم کرده است، با این حال در آنجا نیز یک پویایی درونی به حرکت در آمد.
*
پروفسور ابو زید متولد ۱۹۴۳ در مصر است. پس از تحصیل در رشته زبان و ادبیات عربی در دانشگاه قاهره در ۱۹۸۷ به مقام دانشیاری در موسسه زبان و ادبیات عربی رسید. مطالعه او در باره قرآن که در آن وی تاریخ تشکیل آن را مورد بررسی قرار داده بود باعث ایجاد واکنشهای به شدت بحث انگیز گردید. تندروهای دینی وی را به ارتداد از دین متهم کردند که در پی آن مجبور به جدا شدن از همسرش گردید و در نهایت ترک کشورش مصر. وی از سال ۲۰۰۴ در لیدن هلند به کارهای تحقیقاتی و تدریس در دانشگاه ادامه میدهد.
------------
۱: ترجمه این قسمت در متن آلمانی کمی متفاوت است: قرآن تمامی آن چیزهایی را خود ثبت کرده است که در متن [جامعه] میگذشت. مترجم
۲: در اینجا آقای ابوزید بدون دادن هرگونه پاسخی به پرسش مصاحبه گر موضوع بحث را عوض میکند زیرا در تاریخ ثبت است که مسلمانان هرگز علاقه و توجه جدی به فرهنگها، اقوام، زبانها و هرچیز بیگانه از خودشان نداشتند و هرگز کنجکاو دانستن و شناختن غیر خود نبودهاند. در ثانی مسئله ارتداد بر خلاف سخن آقای ابوزید ربطی به نظر شایع میان مردم مسلمان ندارد بلکه نظر تمامی علمای اسلامی جهان از دورههای متفاوت است. اما مسئله مهمتر این که فلسفه ارتداد و برخورد جدی جامعه اسلامی با آن روشن است. اسلام آخرین و کاملترین دینی است که خداوند برای بشر فرستاده است و چنانچه کسی پس از مسلمان بودن بخواهد آن را ترک کند به خود خداوند و رسول او پشت کرده، و این عملی است که در حکم بدترین توهین نسبت به یک عقیده خواهد بود که خود را کامل ترین میداند. از این رو یک چنین عمل گستاخانهای نمیتواند بدون پاسخ بماند. به ویژه واکنش به ترک دین در اوایل اسلام میبایست به مراتب با جدیدت و شقاوت بیشتری مطرح باشد تا دوام جامعه اسلامی تضمین گردد. بنابراین فرضهای ایشان در مورد داشتن آزادی انتخاب برای جامعه ابتدایی و خشن صدر اسلام بسیار مضحک است و گویی که ایشان خود را به نادانی میزند. مترجم.
۳: ضمن این که آقای ابوزید با یک پاسخ کوتاه بسیار کلی و مبهم میخواهد نظر مصاحبه گر را رد کند یکمرتبه اسلام را با عرب یکی میگیرد و به جای دفاع از اسلام به دفاع از اعراب میپردازد.
۴: بالاتر نیز یک بار دیگر آقای ابوزید علت پیشرفت غرب را به نوعی با اسلام گره زده بود و حالا مدعی میشود که مبنای کلیسای زمانهی ابن رشد را نظرات این فیسلوف اسلامی تشکیل داده است.