iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2008, 18:51
پادشاهان به مثابه نیروی محرک در تاریخ
لویس مامفورد / برگردان: علیمحمد طباطبایی
مقدمه مترجم:
در حدود یک سال پیش ترجمهی کوتاهی از اینجانب با عنوان « اختراعات بنیادین » به قلم لویس مامفورد در نشریه اینترنتی ایران امروز منتشر شد که بخشی از یکی از فصلهای کتاب قطور مامفورد با عنوان « اسطوره ماشین » بود. همانگونه که در مقدمه آن ترجمه نیز نوشتم اهمیت نقطه نظرات مامفورد برای من در پاسخ به این پرسش اهمیت مییافت که غرب (یا بهتر است بگویم تمدن بشری) چگونه به اینجا رسیده است. در آنجا نیز اشاره کردم که بیشتر روشنفکران ما امروزه نگاهی فلسفی به این تحول بزرگ دارند و آن را بیشتر دستپخت اندیشهی فیسلوفان میدانند و به این ترتیب از توجه به واقعیتهای به ظاهر کم اهمیتی مانند اختراع عدسی و سپس عینک و افزایش دید چشم استادانی که پیش از آن خیلی زود بازنشسته میشدند (و بالقوگیهای آنها عملاً نیمه کاره میماند) و یا یافتن روشهای بهتر تولید مواد خوراکی یا کشتی رانی یا نخ ریسی و از این قبیل کوتاهی میکنند. (البته میتوانیم این بی توجهی روشنفکران را از قماش همان نگاه تحقیر آمیز همیشگی تحصیل کردگان به کاریدی در برابر کار فکری بدانیم). در این بخش دیگر از کتاب مامفورد موضوع توجه به نظام متمرکز پادشاهی در امپراتوریهای اولیه است. البته من فقط بخشی از این فصل را ترجمه کردم و به دلیل طولانی شدن مطلب و کمبود فرصت خودم ترجمه بقیه آن را به وقت دیگری موکول میکنم. هدف من همچون خود مامفورد نشان دادن این واقعیت است که نظامهای پادشاهی علی رغم قساوتها و خونریزیهای بسیار خود به طور ناخواسته به پیشرفت علم و تکنولوژی کمک بسیار کردهاند و بنابراین به پیشرفت تمدن. بدون چنین نظامهای متمرکز از قدرت اصولاً نه علم ریاضیات پیشرفت چندانی میکرد و نه انواع فن آوریهایی که تمدن ماشینی امروزی ما نتیجهی آن است. از طرف دیگر احساس همبستگی و دلسوزیهای کودکانه روشنفکران برای جوامع به اصطلاح اولیه که در آن از نظام قدرت متمرکز خبری نبود همچنان ادامه دارد، علی رغم این واقعیت به اثبات رسیده امروزی که این جوامع اولیه به هیچ وجه انسانی تر از جوامع بعدی و متمرکز تر نبودهاند (در این خصوص به ترجمهی جدیدی از من در ایران امروز با عنوان « نجیب زاده یا وحشی » مراجعه کنید).
جایگاه و نقش نظم در جامعه
سه هزار سال قبل از میلاد در فرهنگ بشری یک دگرگونی بنیادین به جریان افتاد. در واقع « تاریخ » به مفهوم گزارشات مکتوب و قابل انتقال در باره رویدادهای زمانه آغاز گردید و مجموعهای از نهادها و تشکیلات نوع جدید ایجاد شد که ما آنها را با « تمدن » مفهومی که من بعداً آن را به شکل دیگری تعریف و توصیف خواهم کرد مرتبط میدانیم. باستان شناسان تلاش کردهاند که این دگرگونی را در درجه اول به عنوان پیامد و نتیجه تغییرات فن سالارانه به حساب آورند: اختراع خط،، چرخ کوزه گری، چرخ نخ ریسی و دستگاه بافندگی، خیش، تولید ابزار و سلاحهای فلزی و شیوه تولید کشاورزی در مقیاس وسیع. گوردون چایلد حتی واژهی قابل تردید « انقلاب شهری » را به عنوان مرحلهی پایانی انقلاب کشاورزی پیشین متداول ساخت.
تمامی این اصلاحات فن شناختی (تکنولوژیک) به سهم خود مهم بودند، اما در پشت آنها یک نیروی محرک به مراتب با اهمیت تر قرار داشت که نادیده مانده است: کشف توانهای یک شکل جدید از جامعه انسانی که نیروهای نهفتهی انسان را افزایش داده و در هر قلمرویی از زندگی موفق به ایجاد تغییرات میگردید. در واقع دگرگونیهایی که برای جوامع کوچک و ابتدایی عصر نوسنگی حتی قابل تصور هم نبودند.
در تلاش خود برای بازسازی فرضی عصر پیش از تاریخ کوشیدم نشان دهم (۱) که هر پیشرفت فن شناختی با تغییرات اجتماعی و روان شناختی، هم به عنوان پیش شرط ضروری و هم به عنوان نتیجه مرتبط بوده است: وحدت عاطفی و انضباط شدید مناسک و آئینها، سرآغازهای ارتباط میان انسانها از طریق مفاهیم [واژهها] و خط ، گنجاندن اخلاقی تمامی فعالیتها تحت انضباط تابوها و رسم و آئینهای سختگیرانه جهت تامین و تضمین مشارکت و همکاری گروهی.
تمامی فرهنگهای روستا نشین بر روی این سه ستون اصلی قرار گرفته بودند: جامعه [پیوند و نشست و برخاست میان انسانها] ارتباطات و همکاری. اما خارج از قلمروی محدود قبایل یا ده نشینها این عناصر برای جامعه پذیرکردن انسانها صرفاً تاثیرات پراکنده و اندکی داشتند. فرهنگ ارتباط و همنشینی میان انسانها به طور کل نزد تمامی انسانها مشترک بود. اما هر گروهی برای خودش در حکم جزیرهای اجتماعی بود که از دیگر گروهها کاملاً منزوی شده بود. هرجا که این فرهنگ روستانشینی به خودش واگذار گردید، بالاخره متحجر شد و از هرگونه حرکت بیشتر بازماند و هنگامی که بعدها خود را متحول ساخت یا از روی اجبار به یک جامعه بزرگتر پیوسته بود و یا این تحول به این طریق انجام گردید که نهادها و تشکیلات یک تمدن بالاتر را پذیرفت.
از مجموعه جوامع نوسنگی آغازین یک نظام اجتماعی جدید بوجود آمد: نه دیگر پراکنده در واحدهای کوچک، بلکه متمرکز در یک واحد بزرگ. نه دیگر دموکرات، یعنی مبتنی بر دوستی و صمیمیت همسایگی و بر راه و رسم مانوس و براتفاق نظر، بلکه مستبدانه و هدایت شده از مرکز و تحت کنترل و نظارت یک اقلیت حاکم. نه دیگر محدود به یک ناحیه کوچک، بلکه از روی عمد تجاوزکارانه نسبت به مرزها برای به غنیمت بردن مواد خام و انسانهای بی دفاع جهت کاربردگی و برای اعمال حاکمیت و فرمانروایی خود جهت گرفتن باج و خراج. این فرهنگ جدید نه فقط برای بهبود زندگی تلاش میکرد، بلکه مصمم به توسعه قدرت مشترک بود. به کمک تکمیل ابزار لازم برای اعمال قدرت، رهبران این جامعه جدید تا ۳۰۰۰ سال قبل از مسیح موفق به ساختن چنان قدرت بی نظیر اقتصادی و نظامی شدند که حتی تا همین دوره اخیر هیچ حکومتی نتوانسته است از آن پیشی گیرد.
در زمانه مورد بحث فعالیت و تلاش انسانی خود را از سطح محدود و افقی خانواده به سطح عمودی یک جامعه تمامل و کمال رسانید. جامعه جدید یک ساختار سلسله مراتبی بوجود آورد، یک هرم اجتماعی که از قاعدهی وسیع تا بالاترین راس بسیاری از خانوادهها، روستاها، مشاغل، بسیاری از مناطق زیستی گوناگون و حتی بسیاری از خدایان را با هم متحد ساخت. نوآوری بنیادین این عصر همان ساختار سیاسی بود. بدون آن نه بناهای یادبودی ساخته میشد و نه شهرهای آن دوره و آنچه در اینجا باید اضافه شود این که این بناهای یادبود و شهرها به علت وجود همین ساختار سیاسی مورد بحث بدون آن که مدت زیادی از عمر آنها بگذرد دوباره نابود میگردیدند.
من خطوط اصلی بعضی از نتایج فرهنگی مثبت این دگرگونیها را در کتابم « شهر در تاریخ » شرح داده ام، بنابراین دراینجا مایلم که خود را بر نتایج فن شناختی آن متمرکز کنم. به نظر میرسد که این نظام جدید اجتماعی از برخورد دو مجموعه فرهنگی بوجودآمده بود که ما تحول و تکامل آن را در دوره پیش از تاریخ قبلاً توضیح دادهایم. بنابراین نباید غیر منتظره باشد که این نظام اجتماعی جدید در درههای گرم و پرآب رودخانههای اردن، فرات، دجله، نیل و سند آغاز گردیده است. از درههای مرتفع فلسطین، ایران و اتیوپی شکارچیها و چوب برها آمدند و آن گونه که به نظر میرسد اولین کشاورزان نیز. در زمینهای پست این ناحیه که از باتلاقها و دریاچههایش جزیرههای سرسبز کشت و زرع آغاز به ظاهر شدن گذاردند هنوز هم به اندازه کافی حیوانات وحشی برای شکار وجود داشت تا شکارچیها را به سوی خود کشیده و برای کشاورزان ایجاد مزاحمت کند. به این ترتیب آنها برای مدتی برای یک هم زیستی سعادتمند با هم ترکیب شدند.
لیکن از جنوب و شرق فرهنگ باغداری و باغبانی عصر میان سنگی وارد شد که محصولات ویژهاش شکر و روغن، نشاسته و ادویه جات، مکملهای ضروری برای غلات بود و نقش مهمی در تغذیه جمعیت بیشتر بازی میکرد. مردمی که از خرما، نارگیل و درخت نان (bread fruit) تغذیه و زندگی میکردند چنان از اجبار کار آزاد بودند که ناحیه زیستی نخستین آنها بدون تردید میتواند به عنوان باغ عدن به حساب آید، همانگونه که در حدود یک قرن قبل به نظر هرمان ملویل نیز آمده بود. ترکیب این دو فرهنگ متفاوت به توسط کشف دست ساختههای بین النهرین در «هاراپا » و « موهن جودارو » در سند مورد تایید قرار گرفته است. « وولی » در خرده سنگهای رودخانهی اور (Ur) دو مروارید از جنس آمازونیت پیدا کرده بود، سنگی که نزدیکترین منشا بعدی آن تپهی نیلگیری در هندوستان مرکزی بود. بنابراین احتمال دارد که در مراحل نخستین گیاهان نیز با هم مبادله میشدند.
هم اجزاء فن شناختی و هم اجتماعی تمدن تقریباً به طور هم زمان در درههای پرآب باستانی، از نیل گرفته تا هوانگ هو آشکار گردیدند. و اگر قرار بود که بالاخره در نقطهای درهم آمیزی مجموعه وسیعی از احتیاجات و ابداعات برای انفجار عظیم قدرت به مورد اجرا گذارده شود که حقیتاً نیز به مورد اجرا درآمد نمیتوانست شرایط بهتر و مناسب تر جغرافیایی از آنجا را پیدا کند. زیرا قبل از آن که ارابههای چرخ دار اختراع شوند و اسب و شتر اهلی گردند حتی میتوان گفت تا پایان قرن ۱۹ ـ رودخانهها در حکم ستون فقرات حمل و نقل و ارتباطات بودند. حتی اقیانوسهای عظیم مانع به مراتب کوچکتری برای رفت و آمد انسانها در مقایسه با کوهها و بیابانها محسوب میشدند.
رودخانههای بزرگ نه فقط اندوخته عظیمی برای آب بودند که برای فرهنگ، و نه فقط برای گیاهان که برای فعالیتهای انسانی و ابداعات فنی. و رودخانه آبی را مهیا میساخت که برای به دست آوردن محصولات زراعی به مقدار زیاد و آنهم از زمینهای شنی این ناحیه مورد نیاز بود. در بین النهرین سالیانه دو و حتی گاهی سه برداشت محصول جو و گندم مقدور بود. تحت یک مدیریت و سرپرستی مناسب که عملاً موجود بود معیشت بخورونمیر روستایی به جامعهای که در آن همه چیز به وفور وجود داشت تبدیل گردید.
تامین انرژی از مواد خوراکی به مقدار بسیار که اکنون میسر شده بود با تامین انرژی از ذغال سنگ و نفت در قرن نوزدهم قابل مقایسه بود که هم مبنای و هم محرک یک نظام اجتماعی جدید را پایه گذاری نمود. لیکن برای این شکل جدید از سازماندهی و تشکیلات هیچ ابزار یا دستگاه خود کار (ماشین آلات) درمفهوم متداول نقش اصلی را به عهده نداشت، زیرا این ترکیب جدید از نهادها و ایدئولوژی، که به یقین در مصر و احتمالاً در بین النهرین و نقاط دیگر بوقوع پیوسته بود، قبل از آن که ارابههای چرخ دار و خیش حالا اختراع خط به کنار ابداع شوند جامهی عمل پوشید. اختراعات ساده مکانیکی شکل گیری این نوع جدید از تشکیلات را سرعت بخشیده و تسهیل نمودند.
مقیاسهای جدید
از چشم انداز فن آوری دورهی ما، به نظر میرسد که گذار به تمدن به دشواری قابل تفسیر باشد. هرچند نه یک عامل فن شناختی به تنهایی نشانگر گذار از اقتصاد نوسنگی به شکلهای نمونهی یک اقتصاد مبتنی بر قدرت بود، اما قدرت به حد وفور وجود داشت. قدرت به اندازه کافی برای ساختن کوهها، اگرچه نه برای جابجاکردن آنها، و تمامی اینها در دورهای که هنوز انسان موفق به ذوب فلزات نشده بود تا با آن ابزارهایی با لبههای سخت بسازد. با این وجود تمدن از همان آغاز خود را بر ماشین (دستگاههای خودکار) متمرکز کرد. و ما در فن آوری پسانوسنگی دستاوردهای جدید را بهتر درک خواهیم کرد چنانچه اختراعات جدید را همراه با نهادهای حاکمیتی مورد توجه قرار دهیم که وجود آنها را ایجاب میکرد. در چنین صورتی خواهیم دید که چگونه ایجاد ماشینی غیر قابل رویت توسط قدرت بر خود ماشین واقعی دورههای بعدی سبقت جست.
چنانچه به اولین نقوش باقی مانده از سومر و مصر توجه کنیم خواهیم دید که سرچمشه قدرت در آن زمان هنوز کشاورزی بود: کشت غلات در سطح وسیع درمزارع به دقت نشان گذاری و اندازه گیری شده که مرزهای میان آنها هنگامی که سیلابها آنها را مخدوش میساختند توسط مقامات رسمی دوباره برقرار میگردید. کشت غلات تحت نظارت مقامات رسمی به انجام میرسید زیرا زمین و محصولات به دست آمده از آن به خدایان ناحیه متعلق بود. و مازاد آنها بر طبق مقررات در انبارهای غلات مرکزی در درون دژهای مستحکم و در شهرهایی که به تازگی تاسیس شده بودند ذخیره میگشت. با افزایش جمعیت دردرههای پرآب و کمبود زمینهای قابل کشت آبیاری و کانال کشی که زمانی در فرهنگ روستانشینی گاه و بیگاه در ابعاد کوچک و توسط خود روستائیان به انجام میرسید باعث بوجود آمدن نظام وسیعی از سازمان و تشکیلات مربوطه و رسمی گردید. و با اعمال منظم این نظارت تمام و کمال توسط معابد و قصرها خط اختراع شد که در آغاز صرفاً به کار ثبت محصولات وارده یا خارج شده از انبارها اختصاص داشت. کارمندانی که درکار جمع آوری و توزیع غلات فعالیت داشتند اکنون میتوانستند تمامی جمعیت را به زیر کنترل خود درآورند.
در جریان این رویدادها دو تغییر به طور فزاینده سربرآوردند: تغییر در ساختار و تغییر در مقیاسها. عامل مشترک در تمامی فعالیتها افزایش نظم فن شناختی، دقت مبتنی بر محاسبات ریاضی، دانش و مهارتهای تخصصی و مهم تر از بقیه یک هوش تمرکز یافته بود. این کیفیتهای جدید به طور مستقیم از مشاهده روشمندانه آسمان و ثبت دقیق صورتهای فلکی ستارگان و گذار فصلها به دست آمده بودند.
شناخت ما از ریاضیات و ستاره شناسی بابلیها البته متعلق به اسناد به دست آمده از اواخر عصر آنها است، هرچند به احتمال زیاد مبنای تنظیم تقویمهای مصری در آغاز هزاره سوم پیش از میلاد به یک جریان طولانی از مشاهده دقیق و نوعی یاداشت برداری ریاضی بازمی گردد. زیر نظر گرفتن ستارگان و کشف یک الگوی نظم دینامیک در پراکندگی اتفاقی آنها میتواند یکی از اولین پیروزیهای انسان متمدن بوده باشد.
رسیدگی و مراقبت از این زبان جدید [ریاضیات] به کسانی که بر آن تسلط داشتند یعنی روحانیون این توانایی را اعطا نمود که بتوانند در باره ستاره شناسی و بعدها هواشناسی پیش گوییهایی به انجام رسانند. این در واقع سرچشمه مرجعیت و اقتدار فراطبیعی آنها در مقام مفسر تاثیرات کیهانی و پیامدهای آن برای انسانها بود. این هنرنمی توانست به سهولت مانند جادو توسط رویدادهایی که بر آنها کنترلی وجود نداشت بی اثر گردد. نظم کیهانی که به این ترتیب آشکار میگردید یکی از ژرف ترین نیازهای انسان را ارضا مینمود آنهم البته باوجودی که این نیاز شاید در نهایت خودش محصولی از همان نظام بود. هنگامی که ولتر اظهار عقیده کرده بود که روحانیت فقط برای این ساخته شده است که مومنین زودباور را فریب داده و از آنها اخاذی کندـ بدون این که کوچکترین کار مفید و معقولی از آنها بر آید او این واقعیت را از قلم انداخته بود که معابد با دانش بسیاربالای خود نقش مهم و موثری در کشاورزی در مقیاس وسیع و آنهم از طریق هماهنگ کردن مراحل مختلف امور زراعت به عهده داشتهاند.
اولین مراحل این دگرگونی به لحاظ زمانی قبل از اختراع خط قرار میگیرد و میتوان آن را از اسنادی مربوط به دورههای بعد از آن بازسازی کرد. با این وجود در مجموع مدارکی برای اثبات آن وجود دارد که علاقه و مرجعیت از خدایان باروری گیاهی و جانوری تحت تاثیر ضعفهای انسانی، درد و رنجها، وقایع ناگوار و مرگ به الهههای آسمانی منتقل شده است: ماه، خورشید و سیارات، آذرخش، بادهای سهمگین، مقتدارنه و باسرسختی، هراسناک و غلبه ناپذیر و بدون آن که بتوان جلوی مسیر طبیعی آنها را گرفت. آتوم و انلیل هرکدام تجسد و مظهری از قدرت کیهانی بودند، همانگونه که بعدها ماردوک و زئوس. در یک آئین هتیتی (hethitisch) به هنگام برپایی یک قصر سلطنتی جدید عبارتی در بالای آن حکاکی شد که هنوز هم باقی مانده و قابل خواندن است: « خدایان، خدای خورشید و خدای آب و هوا، زمین و خانهام را به دست من سپردهاند ».
خدایان زمینی و آسمانی در بیشتر فرهنگها در کنار هم قرار میگرفتند، لیکن در حالی که خدایان رستنیها همواره دوست داشتنی ترو دلنشین تر و محبوب تر باقی ماندند، تردیدی وجود ندارد که کدام یک از آنها مقتدر تر بود.
نظم و ترتیب که ابتدا با پرداخت کردن و صیقل دادن و سائیدن از عصر نوسنگی وارد گردید و خود را در نقش و نگارهای هندسی بیان میکرد در مراحل بعدی خود را به تمامی محیط اطراف گستراند: چهارضلعیها، سه ضلعیها، هرمها، خطوط مستقیم، و کرتهای کشاورزی جدا شده از زمینهای اطراف خود حکایت از نظم کیهانی و در عین حال کنترل شدید انسانی داشت. استانده کردن ویژگی اقتصاد جدید پادشاهی بر هر زمینهای بود. کونگ فوتسه یک دستاورد به مراتب قدیمی تر این فرهنگ را با این سخن خود به روشنی ترسیم میکند: « اکنون تمامی ارابههای ما در همه جای سرزمین مان دارای چرخهای یک اندازه هستند. همه آنها از یک نوع خط استفاده میکنند و برای رفتار مردم در همه جا یک نوع از قواعد معتبر است ».
اما بیش از هرچیز این مقیاسها بودند که دچار تغییر شدند. اندازه گیری کردن و به کمیتها اهمیت دادن و گسترش دادن مهمترین ویژگیهای فن آوری جدید بود. جای عبادتگاههای کوچک نوسنگی را معابد بزرگ گرفت، آن « خانهی کوه مانند » و در کنار آن انبار بزرگ غله. به جای تعداد اندکی کلبههای گلی و سست برای تعداد اندکی از خانوادهها، شهری قرار گرفت که با دیوارهایش از محیط اطراف جدا میگشت و در آن چندین هزار خانواده زندگی میکردند، مکانی که نه فقط پناهگاهی برای انسانها که خانهای برای خدایان هم بود: لنگهای به راستی مشابه جهان آسمانها. و در هر حوزهای همان تغییرات در مقیاسها مشاهده میشد، حتی در سرعت زندگی. تغییراتی که زمانی برای متداول شدن آنها به چندین سال زمان نیاز بود اکنون یک شبه به انجام میرسید و نه فقط به این علت که ابزار کار و سایل بهتری دراختیار انسانها بود، بلکه به این خاطر که نوع کاملاً کارآمد و تا آن زمان ناشناخته از سازمان اجتماعی بوجود آمده بود.
از آنجایی که مدارک و شواهد ما در درجه اول متعلق به دورهی کوتاه برنز و عصر یخبندان که بلافاصله پس از آن آغاز گشت میباشد، محققین قبلی به وسوسه افتاده بودند که تاکید را بر پیشرفتهای فنی قرار دهند که با استفاده از مس و برنز میسر شده بود. لیکن من میخواهم که توجه را به سوی دگرگونیهای اساسی جلب کنم که چند صد و یا شاید چندین هزار سال پیش از عصر فلز قرار داشتند.
تلاش گوردون چایلد که میخواهد توسعه عظیم و ناگهانی قدرت و اعتماد به نفس انسانها را با اختراعاتی مانند خیش و ارابه جنگی توضیح دهد این حقیقت مهم تر را نادیده میگیرد که جلوه فروشی فن شناختی که معرف آغاز دورهی اهرام است صرفاً به کمک ابزارهای ساده تر و ابتداعی تر بوجود آمده است: اسکنه، اره، تبر و طناب. برای جابجایی سنگای عظیم جهت ساختن هرم گیزه از نواحی بسیار دور انسانها سورتمههای چوبی رامورد استفاده قرار دادند و آنهم بدون استفاده از چرخ، طناب و قرقره (Flaschenzug)، چرخ و طناب (Seilwinde)، جراثقال و آنها را در کنار استفاده از نیروی چارپایان دردرجه اول با نیروی خود انسانها در جای اصلی قرار میدادند. در واقع انسانها خودشان به ماشین تبدیل شده بودند.
کیش شاهی
تامین و تدارک مواد خوراکی و افزایش جمعیت که معرف آغاز تمدن هستند را میتوان به درستی به عنوان انفجار، اگر چه شاید نه به عنوان انقلاب محسوب نمود. و این دو در کنار هم باعث ایجاد مجموعهای از انفجارهای کوچک تر در مسیرهای گوناگون شدند که با فواصل زمانی در تمامی تاریخ بشر ادامه پیدا کرد. اما این ظهورهای ناگهانی از انرژی تحت نظارت شدید الزامات تشکیلاتی و روانی قرار داشتند که تا پیش از آن هرگز سابقه نداشت. و این نظارتها خود مبتنی بر یک ایدئولوژی و یک اسطوره بودند که شاید به آداب و رسوم جادوگرانه در غارهای عصر دیرینه سنگی بازمی گشت. در مرکز کل این تحول تشکیلات پادشاهی قرار داشت. بنابراین اسطوره ماشین و کیش پادشاهی هر دو باهم در یک زمان بوجود آمدند.
تا قرن نوزدهم تاریخ نویسی مرسوم عملاً شرح وقایع اعمال و فجایع پادشاهان، نجبا و اربابان بود. به جهت اعتراض بر کوتاهی و بی توجهی آگاهانه نسبت به مسائل روزمره انسانهای معمولی، تاریخ نگارانی که گرایش دموکراتیک داشتند گرفتار حد افراط دیگری شدند و نقشی را بی اهمیت جلوه دادند که پادشاهان و تشکیلاتی که از نهاد سلطنت ناشی شده بود عملاً در تاریخ بازی کرده است. امروزه تاریخ نگاران و انسان شناسان نهاد سلطنت را بی غرضانه تر مورد توجه قرار میدهند و شاید به این دلیل که تمرکز قدرت اقتصادی و سیاسی در حکومتهای تمامیت خواه یا شبه تمامیت خواه مدرن نوری تازه بر ساختمان اولیه از نوعی مشابه با خود افکنده است.
همانگونه که هنری فرانکفورت درتفسیر درخشان خود نشان داده است نهاد پادشاهی یکی از نخستین ابداعاتی است که ما میتوانیم آن را برحسب زمان و مکان و تاحدودی در مورد کسانی که درمقام پادشاهی بودند در مصر به طور دقیق و در بین النهرین به طورتقریبی معین کنیم. کارایی تاریخی آن همانگونه که در دو لوح بزرگ و مشهور مصری به تصویر در آمده است در نقطهای آغاز میشود که رئیس شکارچی عصر دیرینه سنگی یا بالاترین فرد در میان افراد برابر تبدیل به شاه مقتدر میگردد، کسی که خودش تجسم کاملی از تمامی قدرت و امتیازهای جامه اولیه بود. در بارهی منشاء برتری بیقید و شرط ویژگیهای بخصوص پادشاه تردیدی وجود ندارد: این درواقع شکار بود که ابتکار، اعتماد به نفس و سنگدلی را متحول ساخت که شاهان میبایست به اجرا گذارند تا به قدرت رسیده و آن را همچنان حفظ کنند. و این سلاحهای شکارچیها بود که دستورات شاه را چه عقلانی و چه نابخردانه با خشونت مورد حمایت قرار میداد و قبل از هرچیز البته آمادگی برای کشتن دیگران.
این ارتباط آغازین میان سلطنت و شکار در تمامی تاریخ مکتوب آشکار باقی مانده است: از نقاطی که در آنها شاهان مصری و آشوری به شجاعت خود به عنوان شکارچیان شیر افتخار و مباهات میکردند تا نگهداری شکارگاههای بسیار بزرگ به عنوان قلمروی تعرض ناپذیر شاهان در زمانه خود ما. بنو لندسبرگر اشاره میکند که نزد پادشاهان در امپراتوری آشور شکارگری و جنگیدن عملاً فعالیتهای قابل تعویض بوده است. استفاده بدون دغدغه خاطر از سازوبرگ شکار برای به زیر کنترل نگه داشتن فعالیتهای سیاسی و اقتصادی کل جامعه یکی از موثرترین ابداعات سلطنت بود. و در نهایت از همین راه مجموعهای از اختراعات کم اهمیت تر مکانیکی بوجود آمد.
[...]
لیکن خشونت عریان به تنهایی نمیتواند تمرکز بی حد و اندازه از انرژی انسانی، تغییر و تبدیل موثر و راه گشای عرصههای زندگی، آثار هنری و مراسم آئینی هیبت انگیز را ایجاد کرده باشد. لازمه آن همکاری میان انسانها بود و یا دست کم فرمانبرداری آمیخته به احترام و موافقت منفعلانه تمامی جامعه.
نهادی که این دگرگونی را باعث گردید، یعنی تشکیلات شاه خدایی خود پیامد اتحاد و پیوند میان رئیس شکارچی باج بگیر و مسئول یا نگهبان یک عبادتگاه مهم دینی بود. بدون این اتحاد، این تطهیر، این افزایش درخشان، مطالبات حاکمان جدید برای فرمانبرداری بی قید و شرط از اراده شاهی متحقق نمیگشت. برای عملی شدن سلطنت در یک جامعه بزرگ نیاز به استنتاج مرجعیت فراطبیعی و بی حد و اندازه از سوی یک خدا یا مجموعهای از خدایان بود. وجود سلاحها و مردان مسلح که در کشتن انسانها متخصص بودند اهمیت سرنوشت سازی داشت، با این وجود خشونت به تنهایی کافی نبود.
---------------------
۱: منظور نویسنده فصلهای قبلی کتاب است که البته دراینجا به آنها دیگر اشاره بیشتری نمیشود.