iran-emrooz.net | Fri, 21.12.2007, 14:52
سياست و اخلاق
دکتر اسفنديار طبری
http://www.falsafeh.com
در نوشتههای پيشين سه قله بزرگ انديشه فلسفی و سياسی غرب، ارسطو، کانت و رولز به فشردگی معرفی شدند. در ادامه اين مبحث، دريچهای نو باز میکنيم و به مسئله سياست و اخلاق در انديشه ايرانی میپردازيم. فلسفه سياسی با محتوايی که در فلسفه غربی با آن آشنا هستيم، نمیتوان در انديشه ايرانی از آن سخنی به ميان آورد. انديشه ايرانی يک پديده همگون و همگرا نيست. در مرتبه نخست لازم است که در اين رابطه بين انديشه نوشته و نانوشته ايرانی تمايز گذاشت. انديشه نوشته يا مکتوب ايرانی از يک سو دربرگيرنده آثار فلسفی فيلسوفان و از سوی ديگران آثار سياست نويسان و شريعت نامه نويسان است. منظور از نانوشته يا غير مکتوب اما، انديشههای اجتماعی غالب در جنبشهای مردمی است. ميان انديشه سياسی مکتوب و غير مکتوب شکاف بزرگی است: در حالی که سياست و انديشه سياسی برای فيلسوفان و سياست نويسان ايرانی عمدتن به مفهوم "فلسفه حکومت سياسی" است (و نه فلسفه سياسی) ، در راستای جنبشهای اجتماعی ايرانی شاهد انديشههای ناب سياسی و اخلاقی میباشيم، اما از آنجا که از سوی فيلسوفان و انديشمندان ايرانی مورد بررسی جدی و ژرف، برای تعمق در مولفههای سياسی و اخلاقی آن، قرار نگرفته است، غير مکتوب ناميده میشوند . از اين نقطه نظر به بررسی موضوعهای زيرين خواهم پرداخت:
- رابطه سياست و اخلاق در انديشه ايرانی دوران باستان
- رابطه سياست و اخلاق در انديشه فلسفی ايرانی (فيلسوفان)
- رابطه سياست و اخلاق در انديشه سياسی ايرانی (سياست نامهها)
- رابطه سياست و اخلاق در انديشه مذهبی ايرانی (شريعت نامهها)
- رابطه سياست و اخلاق در انديشه اجتماعی ايرانی (جنبشها )
- رابطه سياست و اخلاق در انديشه روشنفکری معاصر
***
در دوران پيش از اسلام، در کيش زرتشتی، نبرد بين نور و تاريکی که سرانجام به پيروزی نور میانجامد، به مفهوم اين نيست، که انسان ناظری منفعل است، بلکه نقش فعال و اخلاقی او در پيروزی خوبی بر بدی تعيين کننده میباشد. از ديدگاهی فلسفی اين بينش زرتشتی، يعنی نقش فعالانه انسانی، اهميتی بسيار دارد، چرا که پاسخی است بر مسئله آزادی اراده: در اوستا از يک سو آزادی اراده هر فرد انسانی، به عنوان اصلی بديهی و انسان شناسانه و از سوی ديگر اين هنجار اخلاقی که بايد خوب و به دنبال نور بود ، مورد تاکيد است. يعنی بدون اصل آزادی اراده نمیتوان از اخلاق سخن به ميان آورد. آزادی اراده يعنی آزادی در انتخاب ميان خوب و بد. تاکيد بر هنجار اخلاقی يعنی انسان بايد به دنبال خوبی باشد.
سه اصل اخلاقی زرتشتی عبارتند از: پندار نيک، کردار نيک و گفتار نيک.(۱) اين اخلاق زرتشتی اما شامل يک بعد قوی سياسی نيز میباشد: کردار نيک بافتی منفعل ندارد، که انسان بدون انتظارو توجه به تاثير کردار خود، نيک عمل کند، بلکه انسان بايد برای اين کردار نيک حتا به مبارزه فعالانه بپردازد. به عبارت ديگر بايد بر عليه دشمنان عقيده خود حتا با اسلحه مبارزه کرد.(۲) بنابر اين مولفه اخلاقی زرتشتی بعدی سياسی- اجتماعی و مبارزه جويانه میيابد، که با هنجارهای اخلاقی پذيرفته شده از سوی او در سازش نمیباشند. به طوری که خواهيم ديد اين اخلاق مبارزهای زرتشتی تا به امروز تاثيری عميق در فرهنگ فلسفی و سياسی ايرانی بر جای گذاشته است، بدون اين که به طور جدی موضوع پژوهشی فلسفی قرار گرفته باشد.(۳) با اين همه اين ديد زرتشتی از اين جهت در "کليت" خود اخلاقی است، که از سياست، استفاده ابزاری برای رسيدن به اخلاقيت مطلق (وحدت کامل با نور) میکند.
کيش زرتشتی به عنوان مزديسنه شناخته میشود، که در طول تاريخ دستخوش تحولات بسياری بوده است. آيين زرتشتی، آموزهای بر اساس دوگرايی (دواليسم) است، هر چند که بعد از رسوخ اسلام برای بقای اين آيين تلاشهای زيادی برای اثبات يک گرايی (مو نيسم) اين کيش از سوی پيروان او به عمل آمد.(۴) اين خصلت دوگرايانه ريشه در آيينهای کهن ميترايی و زروانی دارد، که در همسنجی با ديگر آيينها در دنيا نقشی يگانه دارد. اورمزد نشانه خوبی و اهريمن نشانه بدی است، که در مبارزه مداوم هستند. نتيجه اين مبارزه پيروزی اورمزد است. به عبارت ديگر، در اين آيين ، ديالکتيکی ساده مشاهده نمیشود، که آنچه در پايان به عنوان سنتز پديد میآيد مرکبی از تز و آنتی تز باشد، بلکه سنتز زرتشتی صرفن شامل عنصر خوبی و اورمزدی است. از اين جهت میتوان گفت، که آيين زرتشتی نهايتن به نوعی مونيسم و يک گرايی میانجامد، هر چند که در آغاز خصلت ی دوگرايانه دارد. اما اين خصلت دوگانه (دوگرايی در آغاز و يک گرايی در پايان) به آيين زرتشتی ماهيتی ناسازشگرايانه میدهد، که بيانگر مولفه سياسی اين آيين میباشد. چنينی ماهيتی تاثيری تعيين کننده در جنبشهای آيينی بعدی به رهبری مانی و مزدک گذاشت، که به اين جنبشها کيفيتی عميقن ناسازش گرايانه در ديدگاههای انتقادی شان بخشيد.
آيين زرتشتی در دوران ساسانيان به شکل آيين حکومتی ساسانيان درآمد و از اين رو ، در کل خود ، رابطهای عميق با سياست ايجاد کرده بود و به عنوان تضمينی برای پايدرای قدرت سياسی شناخته میشد. در مخالفت با اين قدرت سياسی و در جهت حمايت انبوه تودههای ناراضی، مزدک و مانی به قيام بر خاستند، که سرانجام توسط شاهان ساسانی گرفتار و اعدام شدند. فلسفه کهن ايرانی، فلسفه تناقضها است: نور و تاريکی، خوب و بدی. نور از يک سو روشنگر تفاوتهاست و از سوی ديگر تفاوتها را از ميان میبرد. به عبارت ديگر از يک سو سازش از طريق رفع تفاوتها و از سوی ديگر مبارزه ناسازش گرايانه عليه تاريکی. موازات اين خصلت متناقض و دوگانه را میتوان در درازای تاريخ فلسفه ايرانی نيز مشاهده نمود: يک فلسفه انتقادی يا بايد در سازش با مذهب باشد يا عليه آن مبارزه کند. راه سوم ب رای يک فلسفه انتقادی، که هم به عناصر سازش گرايانه و هم مبارزه جويانه توجه کند، به سختی ممکن است.
مزدک نيز به وجود جداگانه دو عنصر اصلی اعتقاد داشت. بر خلاف مانی، برای مزدک پيروزی نور بر اساس اراده آزاد انسانی که به دنبال خوبی و نور میباشد حتمی است. برای مانی رفتارهای نور و تاريکی هر دو تصادفی است ولی برای مزدک تنها نور بر اساس اراده آزاد و آگاهانه عمل میکند و تاريکی بر اساس تصادف و نادانی. بعد خوش بينانه آيين مزدکی، به اين جنبش خصلتی اخلاقی و عملی میدهد: آيين مزدکی يک انتقاد سياسی-اجتماعی عميقی است، که متاسفا نه کمتر انديشمند ايرانی خود را با آن مشغول نموده است و به اين دليل هيچ بازتاب فلسفی در انديشه سياسی ايرانی نداشته است.(۵) اين اصل که رفتار خوبی (نور) آگاهانه و با اراده است و خوبی به پيروزی میرسد، نشانگر اين است، که هر چند تاريکی و بدی نا آگاه و کور است، اما هوشمندانه عمل میکند. بنابر اين بايد با سياست و آگاهی ويژهای با تاريکی مقابله نمود و پيروزی را دست سرنوشت نگذاشت. بدون تدبير سياسی عليه بدی نمیتوان بر آن غلبه نمود.
انتقاد اجتماعی مزدک با اين پرسش آغاز میشود، که چگونه رهايی دنيا از چنگال بدی ممکن است. برای مزدک تنها يک پرسش به اين پاسخ وجود دارد: انقلاب و ناسازشگری، زيرا که بين نور و تاريکی هيچ رابطه سازشگرايانهای نمیتواند وجود داشته باشد. به اين مفهوم انقلاب يعنی محو کامل بدی. در حالی که مانیگری بر اين بدبينی استوار است که کردار نور هم چون کردار تاريکی بر تصادف استوار است و هيچ پايه عقلانی و سياسی نمیتواند داشته باشد، در مزدک گرايی عقلانيتی سياسی نهفته است، هر چند که پايهای ناسازگرايانه دارد. به اين دليل مزدک به يک ايده عدالت اجتماعی میرسد، که در آن تساوی و مشارکت کمونی ترسيم میشود. اما از آنجا که مزدک در چارچوبی آيينگرايانه میماند، هرگونه دليل عقلانی برای ترسيم چنين جامعه ايدهآل برابرانه لزوم خود را از دست میدهد. از آنجا که عقلانيت سياسی صرفن در شيوه و چگونگی مبارزه با تاريکی در مزدکگرايی ضروری است، ايده اجتماعی مزدکی میتواند به سطح يک تئوری انتقادی اجتماعی برسد، سطحی که مانیگری بنا بر انفعال و دورنمای بدبينانهاش به کلی از آن دور است.
برای مانی پيروزی ابژه بر سوژه قطعی است. به اين دليل برای سوژه راهی جز اين نيست، که به درون خود باز گردد و به پيروزی واقعی با نيروی درونی و اعتقاد قلبی برسد. برای مزدک اما پيروزی سوژه بر ابژه قطعی است و به اين دليل بايد سوژه با عقلانيت سياسی خود عمل کند. به اين دليل مزدک به يک ايده ساده برابری اجتماعی میرسد. اين ايده ساده برابری پايهای انسان شناسانه دارد: از آنجا که همه انسان هستند، بايد همه نيز برابر باشند و ازآنج ا که انسانها بدون همکاری نمیتوانند به زندگی خود ادامه دهند، مجبور به رعايت قانون و اصول برابرانه میباشند.
آيين مزدکگرايی حسادت را ريشه اصلی تمامی بدبختیها میداند و عامل حسادت را در مرتبه نخست در مالکيت میبيند. توجه داريم که مالکيت و منافع شخصی به عنوان عامل اصلی در عدم همکاری بين انسانها برای رسيدن به يک ايده عدالت اجتماعی، محور تکامل تئوریهای فلسفه سياسی در غرب (حتا در تئوری رولز، که بحث آن شد) نيز هست، اما به طوری که خواهيم ديد، فرهنگ چيره مند در ادامه تکامل انديشه اير انی، ايدههای مانی گرايانه و نه مزدک گرايانه است. در حالی که مانی و ايدههايش در بافت فکری تمامی انديشمندان ايرانی رسوخ دارد، بررسی انديشه مزدک ، به عنوان موجودی خيالی، به دور از هر گونه جديت فلسفی است.
ادامه دارد.....
-------------------
١- اوستا، يسنا ٩-١:٣٠
٢- اوستا، يسنا ١٨:٣١
٣- در نوشتههای بعدی تاثير "ناعقلانی" اين اخلاق در نزد فيلسوفانی نظير سهروردی، مير فندرسکی و سبزواری و غيره بررسی خواهد شد.
۴- برای مثال: اوستا، يسنا ٢:۴۵: در انجا سخن از دو خصلتی است، که در سازش نيستند و در نبرد دائمی میباشند.
۵- مهمترين پژوهشی که در با ره جنبش مزدکی موجود است، اثر اوتاکار کليما میباشد: Otakar Klima; Mazdak, Praha 1957